
قانون شکنی یک آسیب اجتماعی است که گریبان گیر بسیاری از جوامع است. این رفتار نابه هنجار و گسترش آن علاوه بر اینکه پیشینهی تاریخی دارد ، از دیدگاه حقوق بستگی به عوامل متعددی دارد که عبارتند از :
۱- قانون پذیر نبودن مسئولان و نهادهای حکومتی
۲- فقدان علم و آگاهی به وجود قوانین و مقررات
۳- ضعف عملکرد نهادهای نظارتی
۴- منطبق نبودن قوانین با واقعیات و اخلاقیات جامعه
۵- گریز از قانون با توسل به حیل قانونی.
متولیان جامعه برای دعوت مردم به قانون گرایی ابتدا باید در عرصه عمل، قانونمداری را سرلوحه تمام روابط و مناسبات خود قرار دهند و با اطلاع از قوانین و مقررات و خضوع در برابر آنها، شهروندان را در برابر قانون مطیع و خاضع نمایند.
برای قانونمند کردن جامعه باید تصویب قوانین ،مسبوق به مطالعات کارشناسی و در نتیجه، منطبق با اخلاقیات جامعه و انتظارات مردم باشد، و بالاخره برای داشتن جامعه قانون مدار باید با استفاده از هرگونه حیل قانونی و به اصطلاح تقلب نسبت به قانون بسته شود.(احمدی کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی)
بیش از دو دهه است که مقالات مهرداد خدیر تحت عنوان آیینه هفته در هفته نامه امید جوان را می خوانم. حال باید دید آیا وزیر آموزش و پرورش آیین نامه طرح طبقه بندی مشاغل را باطل و آیین نامه جدیدی خواهد نوشت؟ آیا استادان درس زبان دروس زبان و ادبیات فارسی و علوم اجتماعی به دیوان عدالت اداری برای روشن شدن قانون دادخواهی می کنند ؟
مهرداد خدیر می نویسد:
« آن گونه که از دفترچه آزمون استخدامی کشوری برمیآید طلابی که مدرک حوزوی دارند نیز می توانند به عنوان دبیر ادبیات یا تاریخ یا علوم اجتماعی استخدام شوند. این امر -برابر شماری دارندگان مدارک سطح دو و سه حوزه های علمیه با دانش آموختگان کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته های زبان و ادبیات فارسی، علوم اجتماعی و تاریخ - که به آنان امکان استخدام مانند دارندگان مدارک این رشتهها را می دهد موجب اعتراض و انتقاد انجمنهای تخصصی علوم اجتماعی ،تاریخ و ادبیات به وزارت آموزش و پرورش و درخواست لغو این تصمیم شده است.
انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی در بیانیه اعتراضی خود آورده است:
استادان این رشته که متاع شان به ثمن بخس در چهارسوق منفعت و بی تمیز عده ای کار ناشناس کار نابلد شده دیگر با چه استدلالی دانشجویان شان را به ضرورت خواندن ده ها درس تخصصی برای آماده شدن در تدریس درس های زبان و ادبیات فارسی تشویق کنند؟ این استادان پرسیدند:" ۲۰۰ واحد درسی مرتبط با رشته و پایاننامه و نقشه جامع علمی، سند تحول راهبردی علم و فناوری و برنامه پنجم توسعه و تاکید بر زبان فارسی به عنوان بنای هویت ملی چه میشود ؟ هفت انجمن تخصصی و علوم اجتماعی و تاریخ هم این تصمیم را نشانه" بی توجهی به دانش و تخصص در تصدی نقش معلمی" دانسته و هشدار داده اند قرار گرفتن دانش آموختگان حوزوی در جایگاه غیرتخصصی از اعتبار اخلاقی و اجتماعی آنان می کاهد.
در این میان اما دکتر غلامحسین زاده رئیس انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی پرسیده است : این دانش آموختگان درباره زبان فارسی چه آموزشی دیده اند ؟ آیا دستور زبان خواندند و با متون ادبی و شاهنامه آشنایند ؟ آثار عرفانی و سبکهای ادبی ما را میشناسند؟ با تاریخ ادبیات و تحولات زبان آشنا هستند یا هیچ یک را نمی دانند؟ »
بزرگان نویسندگی و انجمنهای علمی مراتب اعتراض خود را نسبت به این موضوع اعلام کرده اند، اما بیایید اندکی از زاویه قوانین موضوعه کشور این مطلب را بررسی کنیم .

مطابق ماده ۷۰ قانون مدیریت خدمات کشوری:
شرایط تصدی مشاغل اختصاصی دستگاههای اجرایی به تناسب وظایف پست های قابل تخصیص به هر شغل، از لحاظ معلومات، تحصیلات، تجربه، مهارت و دورههای آموزشی مورد نیاز و عوامل موثر دیگر با پیشنهاد دستگاه اجرایی و تایید سازمان و تصویب شورای توسعه مدیریت تعیین می گردد و در انتصاب افراد به مشاغل مذکور رعایت شرایط مصوب الزامی می باشد.
علاوه بر آن در آییننامه اجرایی طرح طبقه بندی مشاغل معلمان کشور به عنوان زیر نویس قانون خدمات کشوری آمده است :
۱- این آیین نامه ناظر بر کلیه پست های قابل تخصیص در مشاغل آموزگار، دبیر سه ساله اول دبیرستان، دبیر سه ساله دوم، هنر آموزی ،مربی امور تربیتی مدارس ،مشاور واحد آموزشی، مراقبت سلامت و مدیر واحد آموزشی می باشد که با توجه به سند تحول بنیادین آموزش و پرورش به عنوان معلم و یا مربی رسالت خطیر تربیت دانشآموزان را در نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی بر عهده دارد . ۲- کارمندان رسمی پیمانی وزارت آموزش و پرورش که به طور تمام وقت در یکی از مشاغل طرح طبقه بندی مشاغل معلمان به انجام وظایف محوله اشتغال دارند ،مشمول مقررات این آییننامه خواهند بود .
برای شغل دبیر سه ساله دوم تعریف شده است که: این شغل در برگیرنده پستهایی است که متصدیان آنها به طور تمام وقت انجام فعالیتهای آموزشی و پرورشی را در واحدهای آموزشی مربوط عهده دار می باشند .انجام این فعالیت ها ممکن است بر حسب پست مورد تصدی متضمن نظارت و سرپرستی نیز باشد.
شرایط احراز این پست به صورت زیر است: ۱ - تحصیلات و معلومات: گواهینامه لیسانس، فوق لیسانس ،دکتری و یا همتراز در یکی از رشتههای تحصیلی گروه های درسی ۱۴ گانه جدول زیر : ردیف ۹- زبان و ادبیات فارسی: زبان و ادبیات فارسي-آموزش زبان و ادبیات فارسی ردیف ۲ -تاریخ و مطالعات اجتماعی علوم اجتماعی( کلیه گرایش ها) جمعیت شناسی ،مردم شناسی، پژوهشی علوم اجتماعی، تاریخ( کلیه گرایش ها )علوم سیاسی، جامعه شناسی (کلیه گرایش ها ) جامعه شناسی انقلاب اسلامی، تاریخ انقلاب اسلامی ۲- مهارت : توانایی تدریس دروس تخصصی مربوط، مدیریت کلاس درس، آشنایی با روشها و فنون تدریس ۳- دوره های آموزشی روش تدریس و بررسی کتابهای درسی مربوط روشها و فنون تدریس ۴ -سایر عوامل موثر آیا این آیین نامه ملاک برای استخدام هست یا نیست؟ قانون اساسی برای جلوگیری از نقض حقوق مردم در اصل ۱۷۳ میگوید : به منظور رسیدگی به شکایات ،تظلمات واعتراضات مردم نسبت به مامورین یا واحدهای یا آیین نامه های دولتی و احقاق حقوق آنها، دیوانی به نام دیوان عدالت اداری زیر نظر رئیس قوه قضاییه تاسیس می گردد. این دیوان به عنوان یک مرجع قضایی، نقش به سزایی در دفاع از حقوق مردم در برابر تعدیات احتمالی مأموران، واحدها و آیین نامه های دولتی بر عهده دارد.

حال باید دید آیا وزیر آموزش و پرورش آیین نامه طرح طبقه بندی مشاغل را باطل و آیین نامه جدیدی خواهد نوشت؟ آیا استادان درس زبان دروس زبان و ادبیات فارسی و علوم اجتماعی به دیوان عدالت اداری برای روشن شدن قانون دادخواهی می کنند ؟
آموزش و پرورش در جوامع توسعه یافته سنگ بنای پیشرفت یک جامعه است این پیشرفت اتفاق نخواهد افتاد مگر آن که به سمت تخصص گرایی و علمی شدن برویم.
سعدی علیه الرحمه می فرماید: مردکی را چشم درد خاست، پیش بیطار رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چهارپای می کند در چشم او کشید و کور شد .حکومت به داور بردند گفت بر او هیچ تاوان نیست. اگر این خر نبودی ،پیش بیطار نرفتی . مقصود از این سخن آن است که بدانی هر آن کس نا آزموده را کارهای بزرگ فرماید با آنکه ندامت برد به نزدیک خردمندان به خفت رای منسوب گردد . ندهد هوشمند روشن رای به فرومایه کارهای خطیر بوریاباف اگرچه بافند است نبرندش به کارگاه حریر.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

پس از برکناری محمد بطحایی از مقام وزارت آموزش و پرورش ، مدیر این رسانه در یادداشتی که در صفحه نخست روزنامه همشهری منتشر کرد ، پیشنهاداتی را به وزیر آینده این وزارتخانه ارائه کرد . ( این جا )
در این نوشتار آمده بود :
« آخرین کاری که یک وزیر باسواد ، کارآمد و باشهامت می تواند و باید انجام دهد احیای روابط عمومی در وزارت آموزش و پرورش و ارتباط همه جانبه ، مستمر و مشارکت محور برای بهره گیری از پتانسیل حداقل 40 میلیون ایرانی برای تعریف " آموزش و پرورش مردمی "است . »
" صدای معلم " در گزارشی به تاریخ 14 آذر 1398 نوشت : ( این جا )
« " جناب آقای حاجی میرزایی
شما در ابتدای وزارت و پس از رای اعتماد فرمودید :
" از معلمان در تمام سطوح می خواهم چنانچه در مدت وزارتم انحرافات از این برنامه ها مشاهده کردند، تذکر دهند . "
پرسش این است که رسانه ها این انحرافات را دقیقا و به طور مشخص باید به کدام نهاد و یا واحد مسئول ، دلسوز ، کارآمد و پی گیر ارائه دهند ؟ "

پرسش فوق نخستین سوالی بود که توسط مدیر صدای معلم در دومین نشست رسانه « محسن حاجی میرزایی » وزیر آموزش و پرورس بیان شد . ( این جا )
پاسخ حاجی میرزایی چنین بود :
" « در مدتی که کارم را شروع کردم رصد رسانه ای داریم . موارد و نقدهایی که در رسانه ها متوجه آموزش و پرورش می شود و هم نشست های متعددی با مدیران مناطق در استان های مختلف و کارشناسان درون وزارت آموزش و پرورش و بیرون وزارتخانه درباره شرایط کنونی داشتیم و قطعا کسانی که علاقه مند به مشارکت باشند مسیری را معین می کنیم که به صورت آزاد خواستند به ما کمک فکری کنند این کار را انجام دهم . »
4 روز پس از این اتفاق ؛ وزیر آموزش و پرورش ، فریبرز حمیدی را به سمت رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش منصوب کرد .
یکی از مهم ترین نقاط ضعف که به نظر می رسد پایه های وزارت " محمد بطحایی " را لرزان کرد تضعیف روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش به بهانه سبک سازی و یا چابک سازی ساختار بود .

پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت :
" وزیر آموزش و پرورش در آئین معارفه رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی، با اشاره اینکه ارتباط سازمان با سایر بخشهای جامعه باید از طریق روابط عمومی برقرار شود، گفت : همه مسئولان آموزش و پرورش باید با هماهنگی روابط عمومی به ارائه برنامهها، عملکردها یا پرسشها بپردازند.
اگر آموزش و پرورش دو بال داشته باشد یک بال آن روابط عمومی و بال دیگر سایر قسمتها است .
وی روابط عمومی را یکی از راهبردیترین جایگاهها در وزارتخانه دانست و تصریح کرد: انتظارات از روابط عمومی زیاد است و نزدیکترین بخش به وزیر روابط عمومی است .
عضو کابینه تدبیر و امید تصویرسازی مناسب از آموزش و پرورش را یکی از مهمترین کارکردهای روابط عمومی دانست و خاطرنشان کرد: روابط عمومی باید تصویر مناسبی از آموزش و پرورش به جامعه منتقل کند، نباید تصویری مورد ترحم از آموزش و پرورش به جامعه منتقل شود و این نیازمند کار فوقالعاده و داشتن اندیشه است و این موضوع نیازمند استفاده از همه افکار و اندیشههایی است که وجود دارد و به همین دلیل باید از افراد و نیروهای خارج از روابط عمومی در این موارد استفاده شود . »
با عنایت بر نقطه نظرات وزیر آموزش و پرورش در مورد جایگاه روابط عمومی ؛ نخستین پرسش صدای معلم آن است که آیا این بخش واقعا " صدای وزیر " در بحران کرونا بوده است ؟
" محسن حاجی میرزایی " از زمان بازگشایی مدارس بر اولویت داشتن آموزش حضوری در مدارس تاکید کرده است اما آیا واقعا رویکرد روابط عمومی این وزارتخانه در این راستا بوده است ؟
محسن حاجی میرزایی در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری خانه ملت در پاسخ به این سئوال که آمار دانش آموزان مبتلا به کرونا چه تعداد است، گفت: ( این جا )
هیچ گزارش رسمی مبنی بر ابتلای دانش آموزان در مدارس پس از بازگشایی مدارس از تاریخ 15 شهریور ماه، وجود ندارد.
وزیر آموزش و پرورش تصریح کرد: البته هستند دانش آموزان زیر 18 سالی که مانند سایر افراد جامعه پیش از بازگشایی مدارس به کرونا مبتلا شدهاند ولی ابتلای آنان ارتباطی به بازگشایی مدارس نداشته و ابتلای دانش آموزان در گزارشات وزارت آموزش و پرورش و در گزارشات وزارت بهداشت نیامده است . »
علی رغم انعکاس وسیع این خبر در رسانه های داخلی و حتی خارجی ، این سخنان وزیر آموزش و پرورش هیچ گونه انعکاسی در پرتال وزارت آموزش و پرورش نداشت .
از زمان بازگشایی مدارس ، بسیاری از رسانه ها و گروه ها و کانال ها در شبکه های اجتماعی با انتشار اخبار " غیرواقعی " در مورد شیوع کرونا از مدارس سعی کردند از " مدرسه " تصویری ناموجه و غیرمنطقی در افکار عمومی بسازند .
" صدای معلم " با انتشار گزارش های تحلیلی متعدد و ذکر مصادیق از حمله به " هویت حرفه ای مدرسه " و " کاهش اقتدار مدرسه " انتقاد کرد .

واکنش روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در مورد این وقایع فقط انفعال و سکوت بود و این در حالی بود که پیش تر وقتی خبری در شبکه های اجتماعی در مورد مدارس و به عنوان مثال تنبیه دانش آموزان و سایر موارد منتشر می شد بلافاصله روابط عمومی به آن عکس العمل نشان می داد .
عملکرد روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در مورد برگزاری نشست های " حضوری " و " غیرحضوری " نیز همواره مورد انتقاد صدای معلم بوده است .
این رسانه در گزارشی به تاریخ 14 مرداد 1399 نوشت : ( این جا )
مراسم تودیع و معارفه « رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان » با حضور وزیر آموزش و پرورش و مسئولان ستادی و شورای معاونین در سالن اجتماعات ساختمان شهید رجایی وزارت آموزش و پرورش برگزار گردید .
نگاهی به عکس های این مراسم نشان می دهد که تعداد قابل توجهی از مسئولان این وزارتخانه در این مراسم شرکت کرده اند .

پرسش « صدای معلم » آن است که آیا دعوت از چند خبرنگار بر سیاق پیشین و برگزاری مراسمی ساده و البته با رعایت دستور العمل های بهداشتی با کدام مصوبه ستاد ملّی مبارزه با کرونا مغایرت دارد ؟
آیا کرونا فقط در نشست خبرنگاران " تهدید " و " خطر " به شمار می آید ؟
آیا مسئولان از پرسش های خبرنگاران مستقل واهمه ای دارند ؟
( به نظر می رسد " کرونا " فرشته ی نجات برای پوشاندن و توجیه چاله های مدیریتی و مدیریت ناکارآمد برخی مسئولان این وزارتخانه بود ... ) »
" صدای معلم " در گزارشی به تاریخ 30 مرداد 1399 نوشت : ( این جا )
آیا آن روابط عمومی " تحلیل گر " که می گفتند همین بود ؟! مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در اطلاعیه ای در واتساپ خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش نوشت :
« خبرنگاران محترم
باسلام و درود
با توجه به شیوع مجدد بیماری کووید 19 و بر اساس دستورالعمل ستاد ملی مقابله با کرونا و رعایت پروتکل های بهداشتی، مقرر شد نشست های خبری به صورت مجازی و از طریق ویدئو کنفرانس برگزار گردد .
این گروه به جهت هماهنگي براي دريافت نام كاربري و رمزعبور براي نشست های خبری از طريق ویدئو کنفرانس تشكيل شده است .
همچنين بر اساس اعلام نظر فناوري، لازم است دوستان عزيز ابتدا نرم افزار مورد نياز براي برقراري ارتباط ويدئوكنفرانس را از سايت shavak.ir دانلود و نصب كنند. سپس از طريق همين گروه براي هريك از دوستان نام كاربري و رمزعبور و روز و ساعت نشست اعلام خواهد شد. ضمنا با توجه به محدوديت تعداد كاربران، فقط دوستان همين گروه مي توانند از طريق ويدئوكنفرانس ارتباط داشته باشند .
نرم افزارفوق فقط بر روی کامپیوتر قابل نصب است .
از همكاري همه دوستان سپاسگزارم . »
" اگر آموزش و پرورش دو بال داشته باشد یک بال آن روابط عمومی و بال دیگر سایر قسمتها است " این اطلاعیه در حالی منتشر می گردد که هر روزه انواع نشست های ستادی و اداری در ( ستاد ) وزارت آموزش و پرورش ، ادارات کل ، مناطق و... در حال هماهنگی و اجراست .
نکته ی جالب آن که با زدن ماسک و بعضا فاصله گذاری فیزیکی این گونه نشست ها توجیه هم می شوند .
پیش از این این مرکز در اطلاعیه ای از خبرنگاران این حوزه " به اجبار " خواسته بود تا عضو " شبکه شاد " شوند . ( این جا )
" صدای معلم " ضمن انتقاد از این تصمیم وزارت آموزش و پرورش نوشت :
« در حالی که مسئولان وزارت آموزش و پرورش تاکنون به کرات اعلام کرده اند عضویت در " شبکه شاد " برای دانش آموزان ، معلمان و مدیران مدارس اجباری نیست ؛ مشخص نیست با این گونه تصمیم های غیرکارشناسی چه اهدافی را دنبال می کنند ؟
پیش تر برنامه ها و نشست های خبری این وزارتخانه به خبرنگاران از طریق تلفن همراه پیامک می شد و هم زمان در تلگرام و سپس واتس اپ اطلاع رسانی می شد .
" آیین تجلیل از معلمان و عوامل برنامه مدرسه تلویزیونی ایران " با حضور تعداد قابل توجهی از افراد و مدعوین در 28 مرداد برگزار گردید . ( این جا )

در این مراسم از خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش دعوتی به عمل نیامده بود و ظاهرا فقط خبرنگاران صدا و سیما حضور داشته اند .
پرسش این رسانه آن است که آیا کرونا و مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا فقط برای خبرنگاران و رسانه ها موضوعیت و کاربرد دارد ؟
مبنای علمی و کارشناسی این گونه تفاوت گذاری ها و درجه بندی ها چیست ؟

آیا این گونه تصمیمات فقط جنبه " رفع تکلیف " دارند ؟
آیا برای اتخاذ چنین تصمیمی از خبرنگاران و رسانه ها نظرخواهی شده است ؟ »
روابط عمومی که قادر به برگزاری یک نشست " غیرحضوری " بدون اشکال و پارازیت میان مسئولان این وزارتخانه با رسانه ها نیست و این ارتباط ساده چندین بار با مشکلات اساسی و فنی متعدد مواجه می شود و نشست خبری از هویت و ماهیت خود خارج می شود چگونه بر طبل " آموزش مجازی " در مدارس می کوبد ؛ مدارس بسیاری که همین امکانات را هم ندارند ؟ و آموزش مجازی بیشتر حالت " فرمالیته " و " رفع تکلیف " پیدا کرده است ؟
چرا این روابط عمومی از تجارب جهانی نمی گوید ؟
آیا ارزش پرتال روابط عمومی بزرگ ترین نهاد عمومی کشور در حد یک " تابلو اعلانات " تنزل کرده است ؟
آیا آن روابط عمومی " تحلیل گر " که می گفتند همین بود ؟!
سرنوشت " استودیو الفبا " به کجا انجامید ؟
از این گونه موارد در کارنامه مدیریتی مسئولان روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش فراوان مشاهده می شود اما به نظر می رسد این رویه در وزارتخانه به استان ها و مناطق هم سرایت کرده است :
در یک نمونه ؛ پرتال اداره کل آموزش و پرورش استان بوشهر به تاریخ نهم مهر نوشت : ( این جا )
« دبیر ستاد مقابله با کرونا در استان بوشهر :
25 دانشآموز و چهار معلم در استان بوشهر به کرونا مبتلا شدند

دبیرستاد مقابله با کرونا در استان بوشهر گفت: از آغاز بازگشایی مدارس در پانزدهم شهریورماه سال جاری تاکنون ۲۵ دانشآموز و چهار معلم در این استان به بیماری کرونا مبتلا شدهاند .
به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش استان بوشهر و به نقل از ایرنا، دکتر سعید کشمیری در ستاد کرونا استان بوشهر افزود: هنوز مشخص نیست که ابتلای این افراد به کرونا در مدرسه و یا از خارج از آن رخ داده است . « آخرین کاری که یک وزیر باسواد ، کارآمد و باشهامت می تواند و باید انجام دهد احیای روابط عمومی در وزارت آموزش و پرورش و ارتباط همه جانبه ، مستمر و مشارکت محور برای بهره گیری از پتانسیل حداقل 40 میلیون ایرانی برای تعریف " آموزش و پرورش مردمی "است . »
وی اضافه کرد: در صورتی که یک نفر در کلاس به کرونا مبتلا شود آن کلاس به مدت ۲ هفته و اگر ۲ کلاس به بیماری کرونا مبتلا شود آن مدرسه به مدت ۲ هفته تعطیل میشود .
کشمیری با اشاره به فعالیت یک هزار و ۳۹۷ مدرسه در استان بوشهر گفت: شاخص رعایت پروتکلهای بهداشتی در این استان نسبت به گذشته بهتر شده و در زمان حاضر ۸۴ درصد مدرسههای فعالی که دانشآموز میپذیرند دستورالعملهای بهداشتی را به طور کامل رعایت و ۹۰ درصد از ماسک استفاده میکنند .
وی اضافه کرد: از اول شهریور تا چهارم مهرماه جاری و همزمان با بازگشایی مدرسهها مراجعه به علت ابتلا به کرونا به مراکز درمانی در این استان افزایش یافته ولی شمار بستریها به اندازه افزایش مراجعه نبودهاست .
دبیرستاد استانی مقابله با کرونا در استان بوشهر گفت: براساس گزارش وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی این استان در زمینه رعایت دستورالعملهای بهداشتی به ویژه در ادارهها، مدرسهها، بانکها و حمل و نقل عمومی بهترین درصد را داشته است . »
تحلیلی بر محتوای این خبر چند نکته را آشکار می سازد :
1- تیتر خبر که در بخش " اسلاید " پرتال اداره کل منتشر شده است چنین است :
« 25 دانشآموز و چهار معلم در استان بوشهر به کرونا مبتلا شدند . »
اما ستاد کرونا تصریح می کند که هنوز مشخص نیست که ابتلای این افراد به کرونا در مدرسه و یا از خارج از آن رخ داده است .
اگر در مورد این خبر راستی آزمایی نشده است پس چرا تیتر خبر می شود ؟
مسئولان این استان قرار است از مدرسه در افکار عمومی چه چیزی بسازند ؟
آیا پرتال رسمی یک واحد دولتی هم مثل همان رسانه های بی نام و نشان در شبکه های اجتماعی عمل می کند ؟
2- دبیرستاد مقابله با کرونا می گوید :
« براساس گزارش وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی این استان در زمینه رعایت دستورالعملهای بهداشتی به ویژه در ادارهها، مدرسهها، بانکها و حمل و نقل عمومی بهترین درصد را داشته است .
همچنین تصریح می شود :
« در زمان حاضر ۸۴ درصد مدرسههای فعالی که دانشآموز میپذیرند دستورالعملهای بهداشتی را به طور کامل رعایت و ۹۰ درصد از ماسک استفاده میکنند .»
اگر واقعا چنین است ؛ چرا پرتال اداره کل آموزش و پرورش بوشهر حداقل برای تبلیغ و یا فرهنگ سازی آن را را برجسته نکرده است ؟
اهداف مسئولان روابط عمومی از این نوع کار کردن خبر چیست ؟
آیا قرار است بقیه 25 درصد مدارس فعال استان را هم تعطیل کنند ؟!
زمانی که در وزارت بطحایی مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی در دفتر وزارتی وزارت آموزش و پرورش ادغام شد ؛ " صدای معلم " از نخستین و معدود رسانه هایی بود که به این اقدام وزیر انتقاد و آن را غیرکارشناسی و غیرعلمی توصیف کرد .
اما مروری تحلیلی بر وقایع اخیر نشان می دهند که مشکل و بحران در جامعه ما خیلی به " ساختار " باز نمی گردد .
گره اصلی در خود افراد ، ذهنیت ها و عملکرد آنان است که ساختار را می سازند .
پایان گزارش/

« بر آنم كه مورخان آينده به قرن ما نه به عنوان عصر اتم ، كه به عنوان "عصر گاندي "خواهند نگريست » (ص11 ،راه عشق ،1382)
اين روزها كتاب " راه عشق " كه داستان تحول روحي ماهاتما گاندي است و به كوشش « اكنات اسواران » نوشته شده است مرا مسحور انديشه هاي ژرف و بلند گاندي نموده است .
به راستي بايد اين عصر را « عصر گاندي » ناميد .
كتابي كه به نظر راقم اين سطور براي همه معلمين و صاحبان منصب مي تواند منشا « تغيير نگرش » باشد .
كتابي كه بعضي از انديشه هاي بلند گاندي را بيان نموده است كودكي كه : « بسيار كم رو بوده و از مصاحبت با ديگران سخت پرهيز داشته و بهترين دوستانش فقط كتاب هايش بوده چگونه مي تواند هندوستان را نجات بخشد »

او مي گويد: « از اين ها گذشته ، ترسو بودم .همواره وحشت دزدان ، ارواح و مارها ي بزرگ در دلم بود .شب ها جرات خارج شدن از خانه را نداشتم . از تاريكي سخت مي ترسيدم . خوابيدن در تاريكي برايم ناممكن بود . همواره تصور مي كردم ارواح از يك سو ، و دزدان از سوي ديگر و مارها از ديگر سو به سراغم مي آيند ، پس اگر چراغي در اتاقم نمي سوخت خواب به چشمانم نمي آمد »
او بعدها گانديي مي شود كه تمام زندگي اش در خدمت به مردم مي گذرد و اعتقاد دارد كه : « كسي كه خود را وقف خدمت مي كند كوچكترين انديشه رفاه خود را به سر راه نمي دهد بلكه آن را به پروردگارش مي سپارد و خود را تسليم اراده او مي كند ؛ چنين فردي به هرچه كه خداوند برايش بخواهد راضي است . به اين ترتيب خود را اسير هر آنچه كه بر سر راهش قرار گرفته ، نمي كند ؛ تنها چيزي را كه شديدا به آن نياز دارد بر مي گيرد و باقي را رها مي كند ، او آرام و از خشم آزاد است و حتي هنگام ناملايمات ، آرامش ذهن از او ربوده نمي شود . خدمت او به خلق درست مانند نيكي ، پاداش جز انجام نيكي ندارد و به همان قانع و خشنود است » . كساني كه فكر مي كنند مذهب را با سياست كاري نيست ، معني مذهب را نمي دانند .
او مي فرمايد : « چنين فردي ، نه مجاز است چيزي از مردم بپذيرد و نه مجاز است آنچه را كه حقيقا مورد نيازش نيست از آن خود كند. مالكيت مواد غذايي لباس يا اثاثيه غير ضروري نقض اين اصل است ، مثلا اگر مي تواند بدون داشتن صندلي گذاران كند ، نبايد در صدد داشتن آن باشد ، اگر اين اصل رعايت شود فرد به سوي هرچه ساده تر كردن زندگي گام بر مي دارد »
او تهيه منشور وظايف بشر را بسيار مهم تر از منشور حقوق او مي دانست ، او پس از مشاجراتش با همسرش كاستور باي به اين نتيجه مي رسد كه بايد براي ايجاد دگرگوني در ديگران ، ابتدا خود را دگرگون نمايد .
از آموزهاي اوست كه مي گويد :
« من به راه هاي خشونت بار اعتراض دارم ، حتي اگر در مسير نيكي از اين راه ها استفاده شود نيكي حاصل از آن موقتي و گذراست ،ولي شري كه نتيجه آن است، ماندگار و هميشگي است » .
او هرگز به راه هاي ميانبر خشونت آميز اعتقاد نداشت و خود در اين زمينه مي گويد: « من به راه هاي ميانبر خشونت آميز اعتقاد ندارم ... هر چقدر هم نسبت به اهداف ارزشمند احساس همدلي و ستايش كنم ، باز مخالف سازش ناپذيري روش هاي خشونت بار ، حتي در راه شرافتمندترين آرمان ها، هستم ... تجربه به من آموخته است كه خير پايدار هيچ گاه نمي تواند ميوه خشونت و نادرستي باشد » .
انسان امروز مي خواهد به آرمان هاي شرافتمندانه اش برسد اما متاسفانه راه ميانبر را انتخاب نموده است و در اين راه زور گفتن و خشونت از ساده ترين راه هاي رسيدن به اين آرمان ها مي باشد .
« گاندي كه در نوشته هايش پيروزمندانه نوشته است روشي همسنگ با جنگ ولي متكي بر اخلاق پا بر عرصه وجودي نهاد » .
او « نافرماني مدني » را اين گونه تعريف مي كند :
« نافرماني مدني حق ذاتي همه شهروندان است ؛ اگر از چنين حقي صرف نظر كنيم ، از انسانيت دست شسته ايم ، نافرماني مدني هيچ گاه منجر به هرج و مرج نمي شود . نافرماني آشوب طلبانه است كه با هرج و مرج مي انجامد . هر دولتي براي حفظ موجوديت خود نافرماني هاي آشوب طلبانه را با توسل به زور سركوب مي كند ،اما سركوبي نا فرماني مدني تلاشي است براي به بند كشيدن وجدان ».
به نظر او « لازمه مدني بودن نافرماني، وجود صداقت ،احترام به حريف ،خويشتن داري، و پرهيز از خوي تهاجم است . چنين شيوه اي بايد مبتني بر اصولي كاملا شفاف باشد و دمدمي مزاجي در آن راه ندارد ، از همه مهم تر اين كه نبايد سوء نيت يا نفرتي در پس آن نهفته باشد »
گاندي مي گفت : « بدي ،بي عدالتي و نفرت به خودي خود وجودي مستقل ندارند و تنها مادامي كه ما پشتيبان شان باشيم وجود پيدا مي كنند . بي عدالتي بدون همكاري ما ـ چه عمدي و چه غير عمدي ـ نمي تواند به و جود ش ادامه دهد » ص 59
او خطاب به مردمش مي گفت : « هدف خود را به روشني تعیين كنيد و با از خود گذشتگي و بدون انتظار كوچكترين لذت يا نفع شخصي و با توسل به روش هاي مخلصانه به آن نائل آييد حتي اگر در نگاه اول رسيدن به موفقيت از طريق خشونت قطعي جلوه كند به آن دست نيازيد ، چرا كه جز نتيجه معكوس حاصلي ندارد .

سلاح عشق و احترام به حريف را به كار بريد ولو اين كه هدف ، دور و نامطمئن بنمايد . با تمام وجود به مبارزه دل بسپاريد و هيچ بهايي را براي تلاش در جهت سعادت خلق بسيار نپنداريد. بدانيد كه هر ناكامي و شكستي ، شما را به ذخاير عميق تري در ژرفاي و جودتان راهنمايي مي كند. خشونت هرگز خشونت را محو نمي كند بلكه تنها بر شدت آن مي افزايد ، در حالي كه با پاي بندي بي كم و كاست به عدم خشونت ، در انديشه و گفتار و رفتار ، وصول به آزادي حتمي است » . « من به راه هاي خشونت بار اعتراض دارم ، حتي اگر در مسير نيكي از اين راه ها استفاده شود نيكي حاصل از آن موقتي و گذراست ،ولي شري كه نتيجه آن است، ماندگار و هميشگي است ».
او مي فرمود : « براي مشاهده رودر روي روح فراگير و جهان گستر حقيقت ، بايد قادر به عشق ورزيدن به پست ترين موجودات خلقت ، در دست به اندازه خود باشيم ، كسي كه چنين سودايي در سر مي پروراند هرگز نمي تواند خود را از هيج يك از زمينه هاي زندگي دور نگه دارد، از همين روست كه شيفتگي من به حقيقت ، مرا به وادي سياست كشانده است بدون كوچكترين ترديد و درعين حال در نهايت خضوع مي توانم بگويم كساني كه فكر مي كنند مذهب را با سياست كاري نيست ، معني مذهب را نمي دانند ».
او چقدر بلند نظرانه مي انديشيد كه : « برآنم كه اگر يك فرد به مراتب بالاي روحي برسد ، همه جهان با او صعود مي كنند و اگر فردي سقوط كند ، همه جهان را به سقوط كشانده است »
اين انديشه هاي گهر بار در اين عصر كه برخورد تمدن ها را شاهديم مي تواند مرهمي بر دنياي خالي از قلب امروز باشد .
امروز تمدن رشدي نامتوازن داشته و از لحاظ تكنولوژي به جايي رسيده كه اعجاب همگان را برانگيخته است ولي از لحاظ خلاقي سقوط نموده است و نمونه اش را امروز در دنيا شاهد هستيم .
مهندسيني كه به نام تمرين شجاعت جوانان بي گناه را ذبح مي كنند و فارغ التحصيلان دانشگاه هايي كه مردم را به گلوله مي بندند تا شايد به آرمان هاي خود و اربا بان شان برسند به اين اميد كه تفكرات بزرگ مردان عالم را به عنوان مواريث فرهنگي بپذيريم و آن را به كار بريم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

جهت هدفمند کردن جلسات انجمن اولیا و مربیان و در آستانه روز ناشنوایان دورهمی با حضور زوجی از اولیای فرهیخته شهیدستان کرج؛ دکتر علی قهرمانی (رییس انجمن شنوایی کشور) و خانم دکتر فتاحی (دکترای بیوتکنولوژی) برگزار میکنیم تا نگاهی به فراسوی آموزش و پرورش ایران داشته باشیم.
در این نشست سؤالاتی در حوزههای آموزش و پرورش مدرن ایران، عدالت آموزشی در مدارس رنگارنگ، هجوم به رشتههای پزشکی، رضایت شغلی و رابطه آن با تحصیلات، میزان پاسخگویی سیستم آموزشی به تقاضای بازار، معیارهای انتخاب رشته و شغل طرح میگردد. در لابه لای برنامه مباحث مشارکتی و تعاملی بین حضار رخ میدهد.
قهرمانی در ابتدا با اشاره به صعوبت ساخت سیستم میگوید: تلاش ما برای ایجاد پارادایم فکری است، نه لزوما ساخت سیستم. سیستم آموزشی ما پاسخگوی نیازها و وضعیت اشتغال در جامعه نیست. دروس تکراری و غیرکاربردی دوران تحصیل در مدرسه و بدتر از آن در دانشگاه رابطه دیالکتیکی با بازار کار و مطالبات آن نداشته و خروجی مدرسه و دانشگاه مشکلی از مشکلات جامعه ما را حل نمیکند.
دانشگاههای ما نیز محلی برای تولید مدرک بوده و البته هیچ دانشگاهی در ایران نتوانسته مشکلات منطقه محل استقرار خود را حل و فصل نماید. ساختار آموزشی ما از مدرسه تا دانشگاه بیمار و فشل بوده و پذیرش فلهای دانشجویان به ویژه در دوره تحصیلات تکمیلی (ارشد و دکترا) عملا هرم تقاضای منابع انسانی کشور را وارونه کرده است. خروجی دانشگاهها افرادی مدعی با انتظارات بالا و فاقد مهارتهای شغلی و اجتماعی هستند .
قهرمانی در ادامه با مقایسه سیستم آموزشی ایران و آلمان (دو کشور که از نظر جمعیتی همسنگ هستند) میگوید: در آلمان محتوای آموزش بر اساس نیاز بازار بوده و تراکم روی رشتههای فنی و مهارتی است، در حالی که ما با پیش فرض مریضی هشتاد و چند میلیون ایرانی همگی در ماراتن کنکور پزشکی فعالیم! ما در برخورد با نوجوان و جوانان شکاک باید مبانی تعامل و مدارا را بشناسیم.
در آلمان رقابتهای ناروا برای بالا رفتن از نردبان شغلی سازمانهای عمدتا دولتی نیست و امنیت ذهنی و شغلی در آن کشور حاکم است. در سیستم آموزشی ما واگرایی مستولی بوده و این سیستم بر اساس واقعیات و نیازهای جامعه کار نمیکند. در آلمان تقریبا یکدستی و عدالت آموزشی وجود دارد، در حالیکه در ایران ۱۷ نوع و به روایتی ۲۳ نوع مدرسه طبقاتی در حال فعالیت است.
در حوزه دانشگاه وضعیت از این هم بدتر است؛ نهادها و سازمانها هر کدام برای خود یک دانشگاه، دانشکده و حداقل مراکز علمی کاربردی تاسیس کرده و در صحنه جذب نیرو متقاضیان برون سازمانی و کسانی که فارغالتحصیل سایر دانشگاهها هستند عملاً هیچ شانسی در جذب چنین مراکز اشتغالی نخواهند داشت.
قهرمانی در پاسخ به سؤال یکی از حضار در خصوص معیارهای انتخاب رشته با اشاره به تحصیلات و هژمونی دکتر شریعتی به عنوان یک سوپر روشنفکر در دوره معاصر ایران و جهان میگوید: شریعتی ابتدا معلم ادبیات بوده و سپس در دانشگاه سوربون فرانسه شاگرد اول رشته تاریخ ادیان میشود. رشته ای که هیچ کدام از ما رغبتی به خوانش آن نداریم ولی شریعتی با علاقه و انگیزه وافر این رشته را احیا نمود. در واقع این علاقه و پشتکار است که به رشته و شغل اعتبار میدهد، نه اینکه شغل برای شخص اعتبارآفرین باشد.
قهرمانی وظیفه معلم و مدرسه را کار انگیزشی با بچهها دانسته میگوید: گمشده سیستم آموزشی ما تربیت انسان می باشد.

در ادامه سوالی از شکافهای بین نسلی و تعارضات رفتاری طرح میشود، قهرمانی در پاسخ میگوید: ما نباید در مقابل جریان اجتماعی که از در و دیوار وارد میشود مقاومت تعصبی کرده و مانع حرکت نسل جدید باشیم. بلکه باید تا حد امکان با تغییرات طبیعی نسلها همراه شده و آرزوهای برباد رفته خود را در فرزندانمان جست و جو نکنیم. در آلمان رقابتهای ناروا برای بالا رفتن از نردبان شغلی سازمانهای عمدتا دولتی نیست و امنیت ذهنی و شغلی در آن کشور حاکم است.
وی در پاسخ به مقوله دینگریزی در مدارس میگوید: ما به دیانت عالمانه محتاجیم. دانشآموزی که در مسائل دینی به مرحله شک میرسد در ابتدای انتخاب عالمانه است و مکاشفه حقیقت قدم بعدی اوست. ما در برخورد با نوجوان و جوانان شکاک باید مبانی تعامل و مدارا را بشناسیم.
در پایان خانم دکتر فتاحی نیز با مشارکت در بحث میگوید: هر پیشرفتی که در جامعه انسانی متصوریم حاصل ایده پردازی یک انسان خلاق میباشد. قدرت ذهن انسان در ایدهپردازی بینهایت بوده و ما باید شرایط را برای عملیاتی کردن ایدههای سودمند نسل جدید فراهم نماییم.
وی با اشاره به لزوم آگاهی به تحولات جهانی میگوید: ما باید فکر جهانی داشته باشیم. علم و تکنولوژی در دنیای متمدن در حال رسیدن به دوره بلوغ خود بوده و قطار علم منتظر کسی نمیماند. نوجوانان باید با مطالعه هدفمند انرژی خود را مصروف انگیزهها و علایق انسانی خود نمایند.

پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
مدارس در نظام آموزشی ایران از ابتدای اسفند 1398 تعطیل شدند .
هم زمان ؛ " صدای معلم " بر اساس مانیفست رسانه ای و در حوزه " مطالبه گری آگاهانه و کنش گری مسئولانه " به آسیب شناسی وضعیت موجود پرداخته و ضمن انجام گفت و گو ها ، گزارش های توصیفی و انتقادی و نیز انتشار تجربیات جهانی در حوزه " آموزش و پرورش تطبیقی " سعی کرد تا ضمن حفظ فاصله منطقی خود با روزمرگی و نیز پوپولیسم رسانه ای غالب و رایج ؛ نگاهی منطقی ، جامع و کارشناسی به موضوعات مرتبط داشته باشد .
در ادامه سلسله گفت و گوها این بار صدای معلم با " رضوان حکیم زاده " معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش مصاحبه ای تفصیلی انجام داده است که شما را به مطالعه ی آن فرا می خوانیم .
این رسانه از همه افراد و گروه ها برای اشتراک نظرات و دیدگاه ها دعوت به عمل می آورد .

دوم اکتبر ( ۱۱ مهرماه ) سالروز تولد ماهاتما گاندی رهبر استقلال هند از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد به عنوان روز بین المللی " نفی خشونت " انتخاب شده است.
جهان امروز اگر گاندی را ندیده بود، نمی توانست باور کند که سیاست با اخلاق، مقاومت و مبارزه با محبت، علم و عرفان و جهان داری با دست شستن از جهان به خوبی قابل جمع است. او به ما آموخت که پیروزی حقیقی نه پیروزی بر حریف که پیروزی با حریف است. او با یک دست چرخ نخ ریسی و با دست دیگر جهانی از سیاست و اقتصاد را می چرخاند تا به ما نشان دهد که پیشرفت اگر از سنتِ برآمده از آن خاک استخراج نشود، چون کاری تقلیدی و بی ریشه است، هیچ گاه به شکوفایی نمی رسد و تا هست وارداتی و بیگانه است. " خطای وهمآلودی خواهد بود اگر بپنداریم که علم تنها از راه رفتن به مدرسه و دانشگاه به دست میآید. جهان پیش از آن که مدرسهها و دانشکدهها پدید آمده باشند، دانشجویانی برجسته پرورده است. "
او می گفت: " آن چه به شما می گویم، به قدمت کوه های جهان است و برای درک این سخن باید جانی فرهیخته و روحی آزاد داشت." برای شنیدن صدای هر مرد بزرگی که تاریخ در سینه او خانه می گیرد و سنت در قلب او به ضربان درمی آید، باید گوش تربیت شده، آموخته و آماده داشت و اگر ما نتوانستیم " بشنویم " ، نباید به جای اقرار به ضعف و فتور، هذیان های ذهنی خود را به بزرگان نسبت دهیم.
مهاتما گاندی درباره آموزش عالی دیدگاه خاصی داشت و معتقد بود سوادآموزی بدون آموزش حرفهای برای جامعه مفید نیست. به باور او کارِ دستی با کارِ ذهنی برابر است؛ به طوری که در حین کار هم میتوان عبادت کرد. او معتقد بود تعلیمات آزاد باید برچیده شود و تعلیمات مبتنی بر حرفه جایش را بگیرد تا همگان امکان یکسانی برای تحصیل داشته باشند.
گاندی مانند ایوان ایلیچ و پائولو فریره، که چند دهه بعد از او وارد میدان شدند، میپرسید: نظام آموزشی مستعمراتی چه ارتباطی با هند آزاد و مستقل میتواند داشته باشد؟ او در بازسازی نظام آموزشی که در سال ۱۹۳۷ میلادی مطرح کرد، گفت: " باید انقلابی در امر آموزش عالی پدید آورد که با نیازهای ملی مرتبط باشد." او میخواست این نظام جدید به حال گروه کثیری که در روستاها زندگی میکنند، سودمند باشد.
به نظر او آموزش عالی به معنی عام آن باید به مثابه ابزاری برای بهبود وضع ملت به کار رود و « راهی برای ایجاد بهترین جسم و روح برای انسان باشد. » به عقیده وی " با سوادشدن پایان کار آموزش نیست؛ حتی آغاز آن هم شمرده نمیشود. " آموزش باید به ایجاد عالی ترین تحول در مغز منجر شود. برای پروردن چنین مغزی و همچنین برای کاربرد دانش به دست آمده، باید به دانشجویان فرصت آفریدن و ساختن هرچند به صورت ناقص، داده شود. آنان باید چراها و چگونههای هر چیزی را در همان لحظه ابداع کشف کنند.

گاندی مخالف سوادآموزی بدون آموزش حرفهای، ورزش جسمانی بدون تحول روحی، و تعالیم مذهبی بدون خدمت علمی و اجتماعی بود. به اعتقاد او آموزش دانشگاهی بهطور گسترده با شهرها ارتباط داشته و جوامع روستایی از آن بی بهره اند.
گاندی متخصص تعلیم و تربیت نبود؛ اما هنگامی که گفت آموزش باید عملی باشد، بیش از هر کارشناس امروزی به آموزش و پرورش معنی داد. او معتقد بود که فقط آن آموزشی را که برای اجتماع، بهویژه برای مستمندترین افراد خدمت کند، میتوان تعلیم و تربیت واقعی نامید و با در نظر گرفتن همه جنبههای آموزشی گفت: « از طریق کارکردن با ماشین، خود نیز به ماشین بدل شدهایم و هرگونه احساس هنری و کارهای دستی را از دست دادهایم!»
او برای رشد همهجانبه دانشجویان، تعلیم و تربیت را از راه عملی و کارهای دستی ضروری میدانست. چون به نظر وی مغز و قلب تنها از راه کارهای جسمانی رشد واقعی مییابد.
گاندی همانند ایلیچ و فریره معتقد بود انسان در دنیای جدید ناگزیر شده است هر آن چیزی را که در گذشته آموخته بود، فراموش کند. او سرسختانه معتقد بود که نظام موجود تعلیم و تربیت باید با یک نظام انسانی که با نیازهای ملی؛ مخصوصا نیازهای مناطق روستایی بیشتر توافق دارد، جابه جا شود.
نظر گاندی درباره آموزش و پرورش در هند جدید نظری بتشکنانه بود. او در دیدگاههای خود چنان انقلابی بود که تأکید میکرد مؤسسات آموزشی رسمی برچیده شوند و حتی یک بار گفت: " خطای وهمآلودی خواهد بود اگر بپنداریم که علم تنها از راه رفتن به مدرسه و دانشگاه به دست میآید. جهان پیش از آن که مدرسهها و دانشکدهها پدید آمده باشند، دانشجویانی برجسته پرورده است. "
هیچ چیز در کرامت بخشیدن به انسان، همپای خودآموزی نیست. من نمیخواهم که بیش از حد مدرسهها و دانشکدهها را نکوهش کنم، آن ها در جای خود فوایدی دارند؛ ولی ما در فواید آنها مبالغه میکنیم، آن ها یکی از ابزارهای تحصیل دانشاند.
امروز جهان بیش از هر زمان دیگر نیازمند صدای گاندی است. اگر امروز به صدای او که دیروز هندوستان را نجات داد گوش فرا دهیم، فردا را نجات داده ایم.
گروه آموزش و یادگیری پساکرونا

قلم فرسایی درباره کنکور از جنس قلم فرسودن است؛ هر آنچه می بایست درباره اش نگاشته اند و گفته اند. اجماع شکل گرفته پیرامون نامطلوب بودنش را نمی توان مورد تردید قرار داد و در همان حال کارکرد فعلی اش در فقدان یک آلترناتیو مناسب همچون طریقی گریزناپذیر فرض می شود. ورود به این مباحث هر چند نوعی واگویی تلخ است، اما در مسأله بودنش نباید تردید روا داشت. البته کنکور را نمی توان مسأله به معنای واقعی آن تلقی کرد، بلکه خود بخشی از یک مسأله است؛ مسأله ی تعیین مسیرهای زندگی.
گفته می شود کنکور یکی از معبرهای مهم زندگی است و شاید هم یک پیچ صعب در مسیرهای پر پیچ حیات فردی ما. اما این استعاره های کلامی و ده ها گزاره ریز و درشت دیگر در باب اهمیت کنکور صرفا کلیشه های بنگاه های تجاری کنکوری نیستند، بلکه بازنمایی اهداف غیر رسمی و اعلام ناشده ی نهاد رسمی آموزش عمومی هستند. اگر چه در سال های اخیر با ایجاد تغییراتی در سیاست های پذیرش دانشجو و اعمال و اعلام روش هایی همچون پذیرش بدون آزمون به دنبال آن بودند که ورود به دانشگاه را تسهیل نمایند و ظاهراً مانع کنکور را حذف کنند. اما این سیاست ها نه از رونق بازار کنکور کاست و نه از فضای رقابتی کاهید. کنکور همچنان یک دغدغه جدی است و انگارەی "کنکور سرنوشت ساز" چیرگی اش را بر ذهنیت جمعی حفظ کرده است. انگار باورمندی به "نجات بخشی کنکور" تزلزل ناپذیر می نماید.
کنکور دیگر یک تجارت کامل است؛ یک کسب و کار پر رونق با سودآوری و درآمدزایی بسیار بالا. پر بیراه نیست اگر بگوییم همین تجارت پرسود ضامن تداوم حیات آن است و مانعی جدی در برابر هر گونه آلترناتیو مناسب و مطلوب و موثر. کنکور فرم ها، روش ها، شیوه ها و حتی ماهیت و اهداف آموزش را نیز با تغییر مواجه ساخته است. انبوهی از کتاب ها و "منابع آموزشی و کمک آموزشی" تولید یافته برای همه مقاطع تحصیلی نه از سر نیاز و نه به خاطر ضرورت های آموزشی روانه باز می شوند، بلکه در چارچوب آموزش کنکوری تولید و توزیع می گردند.

در واقع آموزش کنکوری و آموزش معطوف به کنکور در حال تحمیل فرم و ماهیت مطلوب مورد نظرش بر آموزش است. آموزش کنکوری یا آموزش معطوف به کنکور به دنبال تربیت شهروندانی آگاه و دانش آموزانی باسواد نیست، بلکه دانش آموزانی می خواهد با کیفی پر از نکته های کنکوری و چمدانی آکنده از تکنیک های تست زنی. از چنین منظری، هدف آموزش یاددهی محتوای مناسب و مطلوب نیست، بلکه به یادسپاری موقتی مجموعه ای از نکته هاست تا با مجموعهای دیگر از مهارت ها یادگیرنده ای کنکوری تربیت نماید.
این شکل از آموزش، افق های دید را چنان کرانمند می سازد که امکان اندیشیدن به فرصت ها، مسیرها و راه های دیگر را سلب می نماید. چرا که تلقی اش این است که بهروزی و سعادت در ارتباط مستقیم با عبور از پیچ کنکور است و ماندن بر سر این پیچ نشان از ناتوانی و فقدان شایستگی دارد. بدیهی است که این نگاه با رویکردها و تجارب موفق جهانی در تضاد بوده و تبعات منفی آن چنان عیان و آشکار است که نیازی به بازگویی ندارد.
آموزش در این عصر دیجیتالیزه شده با تغییرات ژرف و گسترده مواجه گشته است. آموزش در سطح جهانی، همچون گذشته، قرار نیست در خدمت ایدئولوژی ها، نسخه های کج و معوج توسعه و منفعت جویی های غیرانسانی سرمایه داری افسارگسیخته باشد. آموزش دیگر نمی خواهد یک افق مشخص و معین را به تنها افق فراروی افراد تبدیل کند و همان را افق رهایی و بهروزی آدمی معرفی نماید.
آموزش امروز در تلاش است به شهروندان امکان ها، فرصت ها و مسیرهای متنوع و مختلفی را نشان دهد تا هر کس به تناسب علایق، استعدادها، توانایی ها مسیر فردای خود را تعیین کند. این مسیر هم ضرورتا به درب های دانشگاه و مراکز تحصیلات دانشگاهی منتهی نمی شود؛ بی شمار فرصت ها و بی شمار امکان ها فراروی همگان قرار دارد. در واقع افق های زندگی چنان گسترده و فراخناک هستند که آموزش معطوف به کنکور به تمامی آنها را نادیده گرفته است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

بالاخره پس از فراز و نشیبهای بسیار بود که سال گذشته عدهای از معلمان کُرد مهاباد گرد هم آمده و بخش جانبیای برای کتاب درسی ادبیات فارسی تدوین کردند که به زبان و ادبیات کردی میپرداخت. دولت تدبیر هم برای جامه عمل پوشاندن به یکی از وعدههای انتخابی خویش، با توزیع این کتاب در سطح مدارس مناطق کردنشین موافقت نمود و بدین ترتیب تا آنجا که نگارنده میداند برای نخستین بار در کشور، آموزش زبان مادری در مدارس جامه عمل به تن کرد.
به دنبال این رویداد، همزمان با سفر استانی رئیسجمهور به کردستان، رشته زبان و ادبیات کردی در دانشگاه کردستان نیز موجودیتش را اعلام کرد و از سال تحصیلی پیش رو، دانشجو پذیرفت. از سوی دیگر همزمان با سفر رئیسجمهور به استان آذربایجان شرقی، بنیاد فرهنگ و ادبیات آذربایجان نیز در خانه پروین اعتصامی گشایش یافت که گرچه حرف و حدیثهایی درباره نام آن را در پی داشت، اما خود گامی به جلو بود. حال و بر اساس تجربه کردها، باید منتظر روزی نزدیک بود که آموزش زبان ترکی آذری نیز در کنار زبان و ادبیات فارسی در مدارس انجام شود و رشته زبان و ادبیات ترکی آذری نیز در دانشگاهها –بهویژه استانهای آذرینشین- دانشجو بپذیرد. بحث درباره آموزش زبان مادری در ایران و بلکه منطقه سابقهای دیرینه دارد. ملیگرایی به دنبال کشورهای اروپایی در سده بیستم در خاورمیانه و کشورهای آسیایی نیز جریان یافت و زبان مشترک، یکی از پایههای اصلی ملیگرایی به حساب میآمد.
سیاستهای آتاترک در ترکیه به نوعی الگوی ملیگرایی رضاشاه شد؛ البته به درجهای بسیار ضعیفتر (البته در حالیکه سیاستهای ملیگرایانه آتاترک از سوی ترکها چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها بسیار ستوده میشود، سیاستهای ملیگرایانه رضاشاه که مستقیماً از ترکیه و آتاترک الگو گرفته، اما در نسبتی بسیار ضعیفتر اجرایی شد، چه از سوی قومگراها و چه از سوی برخی گروههای رسمی و غیررسمی مورد هجمه قرار میگیرد). این روزها که اشتباه برنامه فیتیله باعث اعتراضات آذریهای ترک کشور گردیده (هرچند نگارنده قویاً بر این باور است که این اشتباه سهوی بوده)، بحث آموزش زبان مادری دوباره در میان محافل قومی و ملی داغ شده است. بنابراین نگاهی گذرا به این بحث داریم. مهمترین نکتهای که روشنفکران اقوام ایرانی و حتی فارسزبان به آن انتقاد دارند، اجرایی نشدن اصل ۱۵ قانون اساسی است که در آن به آزادیهای زبانی و قومی، بیش از آنچه که اکنون در کشور میبینیم اشاره شده است.
بیشتر کشورهای دنیا اکنون نظام تمرکزگرا را پیاده میکنند. در اصل ۱۵ قانون اساسی کشورمان آمده است: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد. ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است». بنابراین انتظار درست و بهجایی خواهد بود چنانچه همصدا با اقوام (و بهعنوان انسانشناسانی که گوناگونی و رنگارنگی فرهنگی را ارج نهاده و از آن دفاع میکنند) خواهان اجرای این اصل قانون اساسیمان باشیم.
شوربختانه برخی از ایراندوستان و ملیگرایان افراطی (که لزوماً زبان مادریشان فارسی نیست)، هر نوع سخن گفتن درباره آموزش زبان مادری را نشانه تجزیهطلبی میدانند و بنابراین چنانچه یک آذری ترک چنین خواستهای داشته باشد، وی را «پانترک» و یا چنانچه یک کرد چنین خواستهای داشته باشد، او را «پانکرد» مینامند.
در حالیکه به نظر میآید این یک حق بسیار طبیعی هر انسانی است که زبان مادریاش را بهصورت علمی بیاموزد. نکته دیگر اینکه به نظر میآید این افراد این نکته را در نظر نمیگیرند که تجزیهطلب نامیدن چنین افرادی میتواند آنان را ترغیب به اتخاذ دیدگاههای تندروانهتری کند.
نکته دیگری که باید بدان توجه داشت، این است که هرگاه سخن از آموزش زبان مادری به میان میآید، زبانهای کردی، ترکی و عربی به ذهن میآید. آموزش این سه زبان میتواند در دانشگاهها و مدارس مورد توجه قرار گیرد و آموزش دهها زبان و گویش رایج دیگر در کشور همچون لری، بختیاری، لکی، بلوچی، تبری، گیلک، تاتی، طالشی، ترکمنی و… در مدارس و در کنار زبان فارسی در برنامهها گنجانده شود.
هر کدام از اینها گویشوران قابل توجهی داشته و بسیاریشان خواهان پاسداشت زبان و گویششان هستند. در این راه حتی شاید نیازی به تدوین این کتابها از سوی دولت و مسئولین نباشد؛ نظام آموزش رسمی میتواند یک شیوهنامه تنظیم کرده و آنرا در اختیار معلمین و زبانشناسان مجرب هر زبان و گویش گذاشته و تدوین آنها را به این افراد بسپارد.
نظام آموزشی رسمی تنها نظارت بر محتوای آنها را بر عهده خواهد داشت؛ یعنی کاری که برای تدوین کتاب آموزش زبان کردی در مهاباد صورت گرفت. به نظر میآید علاقه و تمایل قشر نخبه هر کدام از این گروههای زبانی و گویشی به اندازهای باشد که اقدام به تدوین مفاد درسی لازم برای کتابها بنمایند. ساختارگرایان بر این باورند که در یک ساختار همچون جامعه، باید نقش و کارکرد یک عنصر را در همکاری و هماهنگی با سایر عناصر و نیز در کل ساختار مورد توجه قرار داد و هرگونه انفرادی نگاه کردن به یک عنصر، محکوم به شکست است.
آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری:
یکی از مباحث جاری بین طرفداران و منتقدان زبانها و گویشهای بومی، «آموزشِ زبان مادری» در مدارس و یا «آموزش به زبان مادری» در مدارس است. بین این دو تفاوت عمدهای وجود دارد. آموزش زبان مادری یعنی در کنار کتاب و درس «زبان و ادبیات فارسی» که در همه سالهای آموزشی در مدارس تدریس میشود، درسی هم شامل زبان یا گویش بومی منطقه گنجانده شود که در آن به دستور آن زبان، آثار مهم نوشتاری یا شفاهی در آن زمینه و… بپردازد. اما برخی فعالین قومی خواهان آموزش به زبان مادری هستند که یعنی همه دروس در مدارس به زبان یا گویش بومی تدریس شود و نه به زبان فارسی. این افراد عموماً خواهان فدرالیسم فرهنگی در ایران هستند.

الگوی فدرالیسم فرهنگی: فدرالیسم به بیان ساده به نظام سیاسیای گفته میشود که تصمیمات اصلی بهویژه در حوزه سیاست خارجی و روابط بینالملل، گمرک و چاپ اسکناس و… توسط حکومت مرکزی گرفته میشود؛ اما بخشهای مختلف کشور که هر کدام یک ایالت هستند، در برخی سیاستهای داخلی همچون قوانین، برقراری نظم، اقتصاد و… از استقلال نسبی برخوردار باشند. فعالین قومی ایران عموماً کشورهایی چون آلمان و امریکا را بهعنوان نمونه یادآور شده و خواهان اجرای فدرالیسم در ایران هستند. همچنین به چند زبان رسمی در کشور سوئیس اشاره میکنند. واقعیت این است که این افراد تنها یک بُعد ماجرا را نگاه کرده و آنرا در میان سایر اجزا در نظر نمیگیرند. ساختارگرایان بر این باورند که در یک ساختار همچون جامعه، باید نقش و کارکرد یک عنصر را در همکاری و هماهنگی با سایر عناصر و نیز در کل ساختار مورد توجه قرار داد و هرگونه انفرادی نگاه کردن به یک عنصر، محکوم به شکست است.
در همین راستا صرفاً مقایسه کردن تنوع فرهنگی در ایران با سوئیس، آلمان یا امریکا، نوعی تقلیلگرایی است. ایران نه از نظر اقتصادی، نه جغرافیایی، نه تاریخی، نه سیاست و روابط بینالمللی و نه از نظر نظامی با این کشورها قابل مقایسه نیست و فدرالیسم میتواند زمینهساز تجزیه کشور شود.
برای نمونه در زمینه اقتصادی تا زمانی که شکوفایی اقتصادی در کشور رخ ندهد و آثار مثبت آن را مردم به آشکارا حس نکنند، مواردی همچون فدرالیسم نمیتواند پیوستگی آنان را به بدنه مادر تضمین کند.
ترکهای بلغارستان و یونان در این زمینه نمونهای بسیار گویا هستند. تا پیش از تشکیل اتحادیه اروپا و پیوستن این کشورها به این اتحادیه، ترکهای این کشورها تمایل قابل توجهی حتی برای پیوستگی جغرافیایی به خاک ترکیه داشتند. اما پس از پیوستن این کشورها به اتحادیه اروپا که مزایایی همچون پول واحد، بینیازی به ویزا و… را در پی داشت، این تمایلات کاهش یافت. با همین توجیه میتوان پیشبینی کرد چنانچه اقتصاد ایران حتی با همین نظام مدیریت سیاسی شکوفا شود، تمایلات هویتطلبانه نیز تا حدود بسیاری کاهش خواهد یافت.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ایران چه به نام «پرشیا» و چه به نام «ایران» همیشه بهعنوان یک کل واحد در نظر گرفته میشد و دیرینهای بسیار فراتر از کشورهایی چون سوئیس، آلمان و امریکا دارد که عمدتاً سه سده یا کمتر از عمرشان میگذرد.
در طی بیش از دو هزار و پانصد سال، ایران همیشه بهعنوان یک کلیت از اقوامی که به هم و در هم تنیده شدهاند (و نه بهصورت موزاییکهایی که صرفاً کنار هم قرار گرفته باشند) شناخته میشد که بیش از آنکه هویت قومیشان مطرح باشد، هویت ملیشان برجسته بود. از سوی دیگر در کشورهایی مانند امریکا و یا آلمان، چنانچه فدرالیسم فرهنگی به اقوام مختلف اجازه میدهد دروسشان را به زبان مادری بخوانند، زبان انگلیسی یا آلمانی زبان رسمی و غالب است، مشکل ما را ندارند و همه دانشآموزان به این زبان به خوبی سخن میگویند. در حالیکه به نظر نمیآید چنین سیاستی در ایران موفق شود. زیرا حتی اکنون که کتابهای درسی به فارسی نوشته میشود هم، معلمان بومی عموماً در مدارس به زبان بومی تدریس میکنند و همین عامل باعث میشود بعضاً هنگام حضور دانشجویان اقوام غیرفارس در دانشگاهها و لزوم آموزش کامل به زبان فارسی، با مشکل زبانی روبه رو شوند.
با این اوصاف اگر قرار باشد روزی آموزش در مدارس هم به زبان مادری باشد، بیتردید عدم فهم زبان فارسی و برقراری با افراد و اقوام دیگر، فاصلههای فرهنگی را بسیار بیشتر و مرزبندیها را شدیدتر میکند. هرچند باید اشاره کنیم که در واقع فدرالیسم امریکایی و آلمانی هم، عمدتاً فدرالیسم اداری است. همچنین موقعیت جغرافیایی ایران نیز اجازه فدرالیسم را به این کشور نمیدهد. عراق نمونهای گویا در این زمینه است که یکی از دلایل وضعیت اسفبار کنونیاش، فدرالیسمِ ناکارآمد در این کشور است.
همچنین افغانستان بهعنوان کشوری که پس از شکست سیاست جایگزینی زبان پشتو به جای فارسی و تحمیل این زبان به همه، سیاست دوزبانگی پشتو/دری (فارسی) را در پیش گرفت و اکنون کشوری دو زبانه است. اما واقعیت این است که درصد بسیار اندکی از اقوام غیرپشتون با زبان پشتو آشنایی دارند (یادآوری اینکه نام قوم، پشتون است و نام زبان، پشتو).
همین سیاست دوزبانگی که هویت قومی را پررنگ و برجستهتر میکند، تاکنون بارها این کشور را تا مرحله تجزیه پیش برده است. گاهی اختلاف بر سر استفاده از یک واژه پشتو یا فارسی، درگیریهای بزرگ به وجود آورده و کشته به جای میگذارد (برای نمونه چند سال پیش که تابلوی دانشگاه بلخ میخواست نصب شود، بر سر اینکه دانشگاه نوشته شود یا پوهنتون –که برابرنهاده پشتوی واژه دانشگاه است- درگیری بزرگی به وجود آمد و منجر به کشته شدن برخی دانشجویان شد). چنانچه اقتصاد ایران حتی با همین نظام مدیریت سیاسی شکوفا شود، تمایلات هویتطلبانه نیز تا حدود بسیاری کاهش خواهد یافت.
نهایتاً آنکه سیستم فدرالی یا تمرکزگرا به خودی خود نمیتواند مایه خرسندی و خوشبختی مردم مناطق مختلف یک کشور باشد. هم نظام فدرالی خوبیها و کاستیهای خود را دارد و هم نظام تمرکزگرا (برای آشنایی با بخشی از کاستیها و مزایای هر کدام از این نظامها ن.ک: طاهری. ۱۳۷۰: ۱۱۴-۹۵).
بنابراین نمیتوان به صرف اینکه در سوئیس چند زبان رسمی وجود دارد و در امریکا یا آلمان نظام فدرالیسم پیاده میشود و هر سه این کشورها پیشرفته و توسعهیافتهاند، نتیجهگیری کرد که اگر ایران هم نظام فدرالی داشته باشد موفق خواهد شد. چه آنکه بیشتر کشورهای دنیا اکنون نظام تمرکزگرا را پیاده میکنند. جالب آنکه کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه و برخی کشورهای حوزه اسکاندیناوی که در زمینه رفاه شهروندان و بسیاری از شاخصهای یک کشور توسعهیافته، از امریکا و آلمان جلوتر و بهتر هستند، نظامشان مرکزگرا است.
برای مطالعه بیشتر درباره خوبیها و کاستیهای نظام تمرکزگرا و فدرالی نگاه کنید به: طاهری، ابوالقاسم (۱۳۷۰)، حکومتهای محلی و عدم تمرکز، تهران: قومس.
گروه رسانه/
چهره های ماندگار تاریخی در تعلیم و تربیت ایران :
نهم مهر ۱۲۳۷: ۱۶۲ سال پیش در چنین روزی مریم عمید مزینالسلطنه در سمنان زاده شد: "مدارس دخترانه باید دولتی باشند تا دختران بیشتری باسواد شوند و مدیران مدارس زیر بار فشارهای مالی ناچار به تعطیلی مدارس خود نشوند."