این یادداشت به بهانه پخش برنامه پر مخاطب عصر جدید نگارش می یابد.جایی که احسان علیخانی مجری در قامت یک سلبریتی پر طرفدار ظاهر می شود.او که قبلا در برنامه ای با محتوای کاملا معنا گرا سر زبانها افتاد، در یک تغییر عمیق به سمت ساخت یک برنامه با محتوای کاملا مادی سوق پیدا کرد. این تغییر رویه عمیق صد البته در پیروی از شرایط موجود و در پاسخ به نیاز روز افزون جامعه مبنی بر دیده شدن استعدادها به ویژه پتانسیل های نسل جوان اتفاق افتاده است.
موضوع این یادداشت نه احسان علیخانی و نه شیفت پارادایمی او بلکه نگاهی دیگر به منظر استعدادها در کشور ما به ویژه در جوانان است و اینکه آموزش و پرورش به عنوان یکی از مهمترین نهادهای متولی شناخت و ساخت استعدادها چه توفیقی در دستیابی به این مهم داشته است.
به عنوان بیننده این برنامه و یک کنشگر عرصه تعلیم و تربیت، سوالی عمیق برایم ایجاد شد که پاسخ به این سوال می تواند جایگاه آموزش و پرورش در پرورش استعدادها را به بوته نقد بکشد.
خروجی استعدادهایی که از روی استیج عصر جدید به منظر مخاطب می رسد ،مجموعه تقریبا دسته بندی شده از استعدادهایی در حوزه های ورزشی ،آکروبات و قوای جسمانی، هنر، موسیقی ، استند آپ کمدین و شعبده بازی است.
نکته جالب این است که به جرات می توان عنوان کرد که هیچ کدام از استعدادهایی که هنر خود را به منصه ظهور می رسانند انگار ریشه ای برای هنر خود در تعلیمات آموزش و پرورش نمی یابند. تا جایی که گاه بعضی از آنها به روشنی عنوان می کنند که در واقع علت موفقیت آنها در فرار از آموزش و پرورش رسمی است.
محمد از شیراز نمونه ای از این اعترافات بود. او به روشنی و سادگی بیان کرد که مدرسه را دوست نداشت و به جای آنکه به مدرسه برود، پرورش استعدادش را در جای دیگر جست و جو کرد.او اتفاقا تا مرحله پایانی پیش رفت و رتبه دوم مسابقه عصر جدید را کسب کرد. ولع و شور و اشتیاق داوران و مخاطبان هنرنمایی محمد و تایید انتخاب او مبنی بر به مدرسه نرفتن، به روشنی این نکته را القا می کند که راه پرورش استعدادها از مدرسه جداست.
آنجا که کسی با آواز خود ، دیگری با بالا و پایین جستن خود، آن یکی با نقاشی خود،فردی دیگر با شمشیر خود، گروهی با شعبده خود سعی در اثبات استعداد خود به مخاطب هستند ؛ تنها چیزی که به شدت خود نمایی می کند ، بی تاثیری تعلیمات آموزش و پرورش در رسیدن به استعداهاست.
به واقع سهم آموزش و پرورش در کشف ، جهت دهی و تربیت این استعداها تقریبا هیچ است. انگار که راه شکوفایی استعدادها را از مسیری به غیر از آموزش و پرورش باید جست و جو کرد.وقتی موسیقی ، تربیت بدنی ، هنر ، شادابی و جست و خیز در نهاد تعلیم و تربیت رنگ می بازد و به جای آن استعداهای دانش آموزی پشت نیمکت های مدارس تیزهوشان هدر می رود، آن گاه دیگر کسی به رتبه اول کنکور و المپیاد علمی هم به عنوان استعداد نگاه نمی کند.
شما به جای اینکه کتاب بخوانید با تمرین با شمشیر هندوانه را با چشم بسته قاچ می کنید و با ریش خود آدم بلند می کنید. و البته خروج هزاران استعداد در پرتو این سیستم آموزشی از کشور چیز غریبی نخواهد بود.
مدارس اکنون با رویه حافظه محوری و تمرکز بر آموزش منابع و کتابهایی که چندان نسبتی با زندگی واقعی او برقرار نمی کنند، پتانسیل استعداد پروری نخواهند داشت.
آموزش و پرورش امروزه چه در شناخت استعدادها و چه در جهت دهی استعدادهای دانش آموزان چندان توفیقی نتوانسته است حاصل کند ؛ بر این اساس نمی توان توقع داشت که بر روی استیج برنامه پرمخاطب عصر جدید خروجی های آموزش و پرورش را مشاهده کرد.
وقتی مخاطبان برای محمد که از مدرسه فرار کرده است تمام قد بلند می شوند و به افتخار او دست می زنند متولیان آموزش و پرورش باید در این اندیشه باشند که با استعداد ها و توانمندی های دانشآموزان این مرز و بوم چه کردهاند؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شاید هیچ گاه مردم دنیای امروز جزء در کتاب های داستان, فکر نمی کردند در دنیای امروز بخواهند به اجبار دولت ها در قرنطینه زندگی کنند. دولت ها به واسطه ویروس کرونا با به تعلیق در آوردن زندگی عادی و روزمره مردم اقدام به تغییرات بنیادین درحوزه های مختلف زدند . این موقعیت کرونایی و رفتار دولتها باعث شده تا متفکرین از زوایای مختلف به تحلیل این امر بپردازند. متفکران با توجه به تخصص و رشته علمی خود , زوایای آشکار و پنهان و ناپیدای پسا کرونا را مورد تحلیل قرار داده اند. در اینجا می خواهیم با توجه به موقعیت کرونایی به آموزش و پرورش در پساکرونا با نگاه به ایران را مورد تامل قرار دهیم.
به نظر می رسد این موقعیت منجر به دو امر اساسی و بنیادین در امر تعلیم و تربیت گردیده است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت:
1- آشنایی زدایی از نظام تعلیم و تربیت موجود
آشنایی زدایی برای اولین بار در مکتب فرمالیسم روسی ظهور یافت. به این معنی که زبان صورت متعارف رفتاری خودش را از دست می دهد.در واقع آنچه تاکنون به چشم افراد آشنا و ملموس بود به امر بیگانه تبدیل می شود.
پیش از موقعیت کرونایی تصور اغلب دانش آموزان و اولیاء از مدرسه عبارت بود از کلاس محصور ، کتاب درسی مشخص و معلم . این موقعیت منجر به تغییر ساختاری در آموزش شده است. به سخن دیگر ، کلاس درسی که دانش آموزان در اطاق محصور باید روی میز می نشستند تا معلم به امر تدریس و آموزش بپردازد به واسطه موقعیت کرونایی و با استفاده از ابزارهای فناوری امکان های امر آموزش را تبلور بخشیده است. فناوری های نوین در حوزه تعلیم و تربیت منجر به ظهور نوع جدیدی از شکل دهی ذهنیت می شود.
موقعیت کرونایی موجب پروبلماتیزه شدن امر آموزش شده و آن نگاه آموزش رسمی را به چالش کشانده است ، این موقعیت امور دم دستی را تبدیل به سوال جهت استفاده از امکانات ابزارهای فناوری در نظام یاددهی و یادگیری کرده است . هرچند نظام تعلیم و تربیت در دنیا آماده این نوع جدید آموزش نبود اما با توجه به چالش هایی پیش رو به واسطه موقعیت کرونایی امور آشنا و ملموس آموزش به امر بیگانه تبدیل شد , اما این امر یعنی به تعلیق در آمدن آموزش و قرنطینه شدن ، فضایی را گشود تا از امکانات به اندیشه درنیامده در حوزه آموزش استفاده شود.
به نظر می رسد آموزش و پرورش در دوران پسا کرونا به واسطه این موقعیت با چالش ها و مسائل روبه رو خواهد شد به این دلیل که امر آشنا یعنی امور عادی و روال مند آموزش به امر بیگانه تبدیل شده و اشکال و فنون دیگری از آموزش رشد و نمو یافته است.
در واقع ، این وضعیت تا زمان موقعیت کرونایی مورد پرسش و سوال قرار نگرفته بود. با توجه به موقعیت کرونایی تامل در حوزه آموزش و نحوه تدریس برای دانش آموزان مورد استیضاح قرار می گیرد.
از سوی دیگر ، آموزش از طریق فناوری ها منجر به اشکال متفاوت فنون تدریس گردیده که دانش آموزان با دیدن آن ممکن است این اشکال آشنا و رسمی را به چالش بکشانند.
2- بازاندیشی در تعلیم و تربیت رسمی
از نگاه آنتونی گیدنز در دنیای امروز هیچ کنش انسانی بدون بازاندیشی نمی باشد.کنش بازاندیشانه باعث می شود کنش به شیوه ای کاملا متفاوت و برخلاف رویه های گذشته صورت پذیرد.در واقع ، کنشگران پیوسته با توجه به موقعیت ها در خصوص زندگی و آینده و... دست به کنش بازاندیشانه می زنند.
موقعیت کرونایی باعث شده تا فرایندهای یاددهی و یادگیری به واسطه فناوری های جدید مورد بازاندیشی قرارگیرد.این موقعیت ، با توجه به تعطیلی نظام آموزش منجر به بازاندیشی در نظام تعلیم و تربیت شده است. در نتیجه ، موقعیت کرونایی فضای تدریس سنتی را با چالش روبه رو کرده است .
دانش آموزان با اشکال و فضاهای متفاوت آموزش و فنون یادگیری روبه رو می شوند و با توجه به ویژگی این فناوری ها , فرایندهای آموزش تعاملی مجازی ( یعنی یادگیری دانش آموز از طریق معلم ، از طریق دانش آموز- از طریق فنون تدریس گوناگون و متن های مختلف) در مقابل تدریس یکنواخت معلم ، نقش محوری می یابد.
از نظر ساختاری بازاندیشی باعث می شود تا نظام های تعلیم و تربیت دنیا که دچار فقدان منابع گوناگون هستند و با مشکلات عدیده ایی روبه رویند می توانند با سرمایه گذاری در بخش فناوری های نوین ارتباطی اشکال جدیدی از فنون آموزش را رواج دهند.دانش آموزان با توجه به فناوری های نوین می توانند به واسطه ظرفیت و امکانات آن نه تنها به توسعه مهارت های نوشتن و یادگیری شان بپردازند بلکه می توانند از دیدگاه ها و نقد و نظر همکلاسی هایشان و معلمان و دیگران در خود تحقق بخشی خود استفاده کنند. در نتیجه، در عصر حاضر استفاده از فناوری های نوین در آموزش و یادگیری موجب تغییر پارادایم آموزشی خواهد شد که مولود آن انسان و جامعه دیگری خواهد بود.
فناوری های نوین در حوزه تعلیم و تربیت منجر به ظهور نوع جدیدی از شکل دهی ذهنیت می شود.
مارک پاستر نویسنده شهیر بر این نظر است در عصر اول رسانه ها ، فرد به مثابه یک ذهنیت تثبیت می شد ذهنیتی که برتر از عینیات است و دارای هویتی پایدار و معین است ؛ این ویژگی فرهنگی با نقش ذهنیت در بنیادهای مدرسه به معنای مرسوم همخوانی دارد در حالی که در عصر دوم رسانه ها یعنی فناوری های نوین ارتباطی که روش های ارتباط مجازی است ذهنیات ناپایدار ، چند لایه و پراکنده است. مارک پاستر بر این دیدگاه است هویت سازی بدون آگاهی افراد از این امر شکل می گیرد.
به سخن دیگر ، به جای اینکه دانش آموز به اجبار در کلاس درس محصور شود این فناوری ها می توانند به خلق کلاس های مجازی منجر شوند و معلم دیگر ، فقط سخنگو نیست بلکه با نگاه خوش بینانه ، او تسهیل گر امور آموزش و یادگیری است.
در نتیجه ، موقعیت کرونایی در حوزه آموزش به واسطه فناوری های نوین سه پیامد دارد:
1- خلق و آفرینش نوع دیگری از اشکال فضای کلاس برای آموزش
2 - آشنایی با فنون متفاوت یادگیری برای محصلان
3- خلق ذهنیت های جدید
در خصوص مورد سوم می توان گفت ، برخلاف آموزش و پرورش سنتی که دانش آموز فقط حفظ می کند و می آموزد و هویتی پایدار و معین دارد ؛ فناوری های نوین منجر به یادگیری از طریق ارتباطات مجازی بین دانش آموز با دانش آموز – دانش آموز با معلم - دانش آموز با متن های گوناگون می شود . دانش آموز نه تنها چگونه آموختن را یاد می گیرد بلکه به هویت و ذهنیت ناپایدار ، چند لایه و پراکنده دست خواهد یافت.
با توجه به مطالب بالا می توان گفت ؛ فناوری های نوین موجب خودآیینی آموزش می شود . برای مثال دانش آموز به واسطه فناوری های نوین برای فعالیت های خود دیگر وابسته به معلم ،کتاب درسی و کلاس درس نیست و این دسترسی داشتن به مراکز متعدد یادگیری می تواند منجر به مرکز زدایی از مدرسه گردد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امسال کرونا جهان را تحت تاثیر قرار داد .
المپیک به تعویق افتاد . لیگ های ورزشی تعلیق شدند .دانشگاه ها و مدارس تعطیل شدند. مراسم مذهبی و جشن ها تعلیق شدند . بسیاری از کسب کارها از رونق افتاده و صنعت توریسم بی رونق شده است و.....
ظاهرا به نظر نمی رسد این ویروس منحوس به این زودی دست از سر جهانیان بردارد و دورنمای آن نشان می دهد حداقل یکسال دیگر روند گسترش و تلفات آن با نواساناتی ادامه یابد.
در ایران از ابتدای اسفند که گسترش کرونا جدی شد وتلفات آن رو به افزایش گذاشت مدارس و دانشگاه ها تعطیل شدند. ابتدا قرار بود این تعطیلی موقتی باشد و بعد از یکی دو هفته دوباره کلاس ها دایر شود ولی سیر گسترش و تلفات کرونا نشان داد که مسئله جدی تر از آنچه مردم و مسئولین تصور می کردند است ؛ بنابراین تعطیلی آموزش ادامه پیدا کرد و برخی مدارس و دانشگاهها برای ادامه جریان آموزش ، به آموزش مجازی روی آوردند .
در اوایل ناهماهنگی بسیار بود . هر مدرسه ای یک شبکه اجتماعی را برای ارتباط بین معلمان و دانش آموزان انتخاب کرده بود. تبادل داده بین این شبکه ها برای معلمان تا حدودی دردسرساز بود .از اواسط فروردین بحث شبکه سراسری شاد مطرح شد و تقریبا از هفته اول اردیبهشت قرار بر این شد که همه مدارس دانش آموزان و معلمانشان را در این شبکه عضو کنند .کادر اجرایی مدارس با زحمت بسیار توانستند اکثر دانش آموزان و معلمان را عضو این شبکه کنند .اما آموزش مجازی مشکلاتی نیز داشته است. برخی دانش آموزان توان مالی خرید گوشی هوشمند یا تبلت را ندارند .دسترسی به اینترنت پرسرعت در بعضی جاها وجود ندارد. شبکه شاد در گوشی های آیفون فعال نمی شود.
دانش آموزان کم انگیزه و بی انگیزه در کلاس های مجازی یا حضور ندارند و یا صرفا تماشاچی هستند.برخی معلمان کم انگیزه نیز در این کلاس ها فعالیت چندانی نمی کنند .
از اواخر اردیبهشت قرار شد مدارس باز شوند . دانش آموزانی که از فضای مجازی بهره لازم را نبرده اند و یا اشکالاتی دارند در مدرسه حضور یابند و از معلمان مربوطه سوالات خود را بپرسند که این امر هم به صورت محدود انجام شد.
هنرستانی ها هم قرار شده است در تیرماه پودمان های عملی خود را با حضور در هنرستان کامل کنند . آیا هنرجویان حضور پیدا می کنند ؟ آیا این حضور خلاف پروتکل های بهداشتی نیست؟ آیا هنرآموزان این امر را جدی خواهند گرفت؟ آیا این امر فرمالیته خواهد بود؟
بالاخره از اواسط خرداد بحث ارزشیابی پایانی آموزش مطرح شد . سال های دوازدهم و نهم به صورت حضوری و بقیه پایه ها مجازی امتحان می دهند.
آیا ارزشیابی مجازی از اعتبار لازم برخوردار است؟
برخی مدارس معلمان را مجبور کردند که باصرف وقت بسیار آزمون های آنلاین طراحی و برگزار کنند ، این در حالی بود که دانش آموزان باروش های مختلف امکان تقلب داشته اند .برخی روش های تقلب در زیر می آید :
* استفاده از کتاب و جزوه حین امتحان
* جمع شدن پیش هم و مشورت کردن
* کمک از یکی از اعضای خانواده که به درس مربوطه تسلط داشته است
* دعوت از معلمان خصوصی در حین امتحان و دیگر روش ها
و...
با وجود امکان تقلب با روش های متنوع دیگر ارزشیابی اعتباری ندارد و بی معنا می شود . هرچند ممکن است برخی دانش آموزان بدون تقلب آزمون دهند ولی بسیاری دیگر تقلب می کنند .نمرات این آزمون ها از نمره واقعی دانش آموز فاصله دارد .عدالت در این نوع ارزشیابی وجود ندارد.
به هرحال آموزش مجازی با همه نواقص و ایراداتش در سال جاری رو به پایان است اما سال تحصیلی آینده چه باید کرد؟
به احتمال بسیار زیاد در پاییز نیز کرونا همچنان وجود دارد و با سرد شدن هوا آنفولانزا نیز اضافه می شود.
به نظر می رسد مدارس باز هم تعطیل خواهند بود .آیا مدارس بهتر است کاملا تعطیل باشند و آموزش فقط مجازی باشد؟
به نظر می رسد در کنار آموزش مجازی دانش آموزان هر هفته به صورت اختیاری و محدود و با رعایت پروتکل های بهداشتی در مدرسه حضور یابند و رفع اشکال صورت گیرد. ارزشیابی نیم سال و پایانی نیز می بایست حضوری باشد تا از اعتبار لازم برخوردار گردد .اگر جدیت در امر ارزشیابی وجود نداشته باشد سال آینده دانش آموزان آموزش مجازی را جدی نخواهند گرفت و پیش خود می گویند آخرش خودشان نمره ما را خواهند داد !
طول مدت ارزشیابی می تواند یک ماه باشد تا شاهد حضور متراکم دانش آموزان در مدرسه نباشیم .
امیداوارم برنامه ریزی مسئولین محترم آموزش و پرورش برای سال آینده به گونه ای باشد که نواقص و محدودیت هایی که امسال در آموزش و ارزشیابی وجود داشت تکرار نشود.
با آرزوی سلامتی برای همگان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
رضايت شغلي يكي از عوامل بسيار مهم در افزايش كارآئي و ايجاد نگرش مثبت در فرد نسبت به كارش مي باشد. حس و حال خوب کارکنان یک سازمان منتج به افزایش بادهی و بهره وری آن سازمان می شود .
چندی پیش، در خبرهای" خبرگزاری پانا" به نشست ویدئو کنفرانس مدیرکل آموزش و پرورش یک استان به مناسبت هفته گرامیداشت مقام معلم، با تعدادی از معلمین برگزیده همان استان اشاره شده بود که ایشان به درستی بر مفهوم در اولویت بودن رضایت شغلی همکاران اشاره نموده بود.
مفهوم تحقق رضايت شغلي مفهومي چند بعدي است كه با عوامل رواني، اجتماعي و جسماني ارتباط دارد و تنها يک عامل موجب رضايت شغلي نمي شود و تركيب معيني از مجموعه عوامل گوناگون سبب می شود كه فرد شاغل در لحظه معيني از زمان از شغل خود احساس رضايت نمايد و به خود بگويد كه از شغل خود راضي است و از آن لذت مي برد که این عوامل می تواند ميزان درآمد، ارزش اجتماعي شغل، شرايط محيط كار و اشتغال باشد که البته در زمان های متفاوت و از راه های گوناگون منجر به احساس رضايت کارمند از شغلش می شود، البته رضایت شغلی را می توان به معناي دوست داشتن وظايف مورد لزوم يک شغل، شرايطي كه در آن كار انجام مي گيرد و پاداشي كه براي انجام آن دريافت مي شود و اينكه فعاليت ها، امور و شرايطي كه كار ي فرد را تشكيل مي دهند تا چه حدودي و با چه نحوي نيازهايش را برآورده مي سازد، هم مرتبط دانست.
مدیران در رضایت شغلی کارکنان و کارمندان خود نقش به سزایی دارند و در واقع یکی از مهمترین ارکان هر محیط کاری به شمار می روند؛ ایجاد امکان ارتقای شغلی و ایجاد فضای صمیمی در محیط کاری از مهمترین امکانات آنهاست. و این موضوع در نهادی همچون آموزش و پرورش که سکاندار هدایت تعلیم و تربیت میلیون ها دانش آموز در جامعه است به مراتب اهمیت بیشتری نیز دارد؛ ایجاد ساختار مناسب از یک طرف و طراحی استراتژی های مناسب از طرف دیگر به همراه سبک رهبری سه عاملی هستند که در دست مدیران سیستم آموزش و پرورش قرار دارد و بنابراین مدیران از طریق این عوامل به راحتی می توانند پاسخگوی نیازهای کارمندانشان باشند و زمینه لازم را درجهت رضایت شغلی در آنها ایجاد کنند.
در وهله اول مدیران باید دارای شرایطی بوده و آموزش های لازم را دیده باشند تا بتوانند از عهده این کار برآیند و از سوی دیگر از طریق به کارگماری درست و صحیح مدیران یعنی در واقع آن پدیده ای که آن را شایسته سالاری می نامیم این امر تحقق می باید و متاسفانه این پدیده در آموزش و پرورش کمتر محقق شده است و اراده ای بر تحقق آن هم وجود ندارد! و نقدها و نظرهایی هم که در این زمینه از سوی صاحب نظران و منتقدان مطرح می شود اساساً مورد توجه قرار نمی گیرد و یکی از دلایل این موضوع این است که نگاه مسوولین آموزش و پرورش صرفاً معطوف سلسله مراتب قدرت است و میزان و ملاک و معیار شایستگی خود را در نگاه مسوولین بالادستی می بینند و حتی در ادواری برخی از مسوولین آموزش و پرورش جهت حفظ و ارتقاء جایگاه خود در سیستم ستادی قائل به درک شهودی برای وزیر وقت هم بوده اند و در عین حال به نیروهای شایسته ی و تحول آفرین زیرمجموعه خود نه تنها مجال و فرصت رشد نداده اند بلکه همواره اهتمام بر طرد ایشان داشته اند و اتفاقاً همین مدیران با میدان دادن به بستگان سببی و نسبی خود در انتصابات شایستگی را صرفاً در نسبت های فامیلی و قومی تعریف نموده اند!
پس اگر قرار بر انجام صواب امور باشد، مدیران باید در چارچوبی از شایسته سالاری انتخاب شده و آموزش های لازم را دیده و اختیارات لازم را کسب کند اما تفسیر مدیران آموزش و پرورش نگارنده را به یاد فیلم "راشامون" اثر کوروسا و فیلمساز معناگرای ا می اندازد که هریک از شخصیت های فیلمش روایت خود را از یک ماجرای واحد به عنوان واقعیت بیان می کند و واقعیت ماجرا تحت الشعاع تفسیر شخصی و منافع شخصیت های داستان قرار می گیرد و متاسفانه این بلایی است که از سوی مسوولین بر سر واژه های مظلومی همچون شایسته سالاری، قانون مداری و حقوق شهروندی و...می آید!
رضايت شغلي زماني حاصل مي شود كه كاركنان از طبيعت كار خود رضايت داشته باشند، بدین معنا که اگر افرادی را که ذاتاً دارای ویژگی های رهبری و مدیریت هستند را نمی شود به عنوان کارشناس و یک عامل صرفاً اجرایی در اختیار یک رئیس اداره یا بخشی قرار داد که با الفبای مدیریت آشنایی ندارد و از یک نیروی نخبه انتظار نقش مسوول دفتر و منشی و تایپیست و تدوین کننده گزارش و آمار و انجام وظایف یک رباط را دارد! کارکرد کلاس درس در منظر برخی از مدیران به ویژه در اداوار گذشته سیاه چال همکاران تحول خواه است!
کارکنان باید فرصتهاي مناسبي براي ارتقاء ترفيع داشته باشند اما متاسفانه در سیستم ستادی آموزش و پرورش فرصت های ترفیع متوجه نیروهای خوشفکر و با برنامه و تحول خواه نیست و حتی امکان نقد و بررسی این موضوع هم در قالب گفت و گوی دو طرفه با مسوولین جهت برطرف شدن این نقیصه وجود ندار و بارها شده تا مسوولین با مطالب نقادانه ی همکاران فرودست خود در رسانه ها مواجه می شوند بلافاصله به انحاء مختلف به جای تشویق و ترغیب نیروی زیرمجموعه به تولید فکر و ارائه نقد و نظر و نقد دلسوزانه، به تخریب و تخطئه ی وی اقدام می کنند و و با انگ هایی همچون غیرفعال بودن و کار نکردن اقدام به دلسرد نمودن نیروی زیرمجوعه ی خویش می نمایند و اینجاست که فقدان بلند نظری در مدیران جوامع توسعه نیافته کاملاً مشهود می شود! در حالی که در جوامع توسعه یافته به صورت معمول به کارکنان دارای اندیشه بهای بیشتری داده می شود! کارکنان باید از همكاران ومسوولان خود نيز راضي باشند،اما متاسفانه به ویژه در بخش های ستادی آموزش و پرورش این مهم محقق نمی شود و علی رغم ظرفیت های بی نظیری که جهت ایجاد تحول و پویایی در ساختارآموزش و پرورش وجود دارد،خلاقیت و ابتکار و حتی فرهنگ سازی جهت تحقق رضایت شغلی و توجه به نظر صاحب نظران ومنتقدان این حوزه جایی ندارد!
رضايت شغلي ي پديده فردي مي باش دو نتيجه ادراك كاركنان از آنچه به نظرشان مهم است و شغل شان آن را به خوبي فراهم كرده مي باشد.
رضایت شغلی نوعي سازگاري عاطفي با شغل و شرايط اشتغال است، يعني اگر شغل مورد نظر لذت مطلوب را براي فرد تأمين نمايد در اين حالت فرد از شغلش راضي است. در مقابل چنانچه شغل مورد نظر رضايت و لذت مطلوب را به فرد ندهد، در اين حالت فرد شروع به مذمت شغل مي نمايد و در صدد تغيير آن برمي آيد.
رضايت شغلي باعث تداوم همكاري مطلوب فرد و سازمان مي گردد.
امروزه اداره ی سازمانها، مرهون زحمات مدیران لایق، مطلع و با کفایتی است که با به کارگیری دانش و فنون مدیریت در انجام این امر مهم توفیق یافتهاند. پیشرفت روزافزون تکنولوژی و کاربرد رو به تزاید آن در سازمانهای مختلف، وظایف دشواری را بر عهدهی مدیران قرار داده است. یکی از وظایف اساسی مدیر در فرایند مدیریت، رهبری سازمان است. مدیران برای موفقیت و ایفای نقش مؤثر در سازمان علاوه بر دارا بودن نگرش اقتضایی نسبت به متغیرهای محیطی، باید سازمان و مدیریت را به عنوان یک سیستم مد نظر قرار دهند و با این نگرش به بررسی رفتار کارکنان بپردازند و شیوه و سبک رهبری خود را بر اساس واقعیت و شرایط، ماهیت کار و وظایف و خصوصیات کارکنان انتخاب کنند.
امروزه مدیران با چالشهای متعددی مواجه هستند؛ بنابراین سازمانهای موفق به رهبرانی نیازمند هستند که با ژرفنگری، جهت مناسب و مسیر آیندهی سازمان را مشخص سازند، افراد را به آن مسیر هدایت کنند و انگیزه ی ایجاد تحول را در کارکنان به وجود آورند،اما باز هم متاسفانه در این زمینه کمتر شاهد ایجاد انگیزه تحول در سیستم ستادی آموزش و پرورش هستیم و هرگونه جهد و تلاشی از سوی منتقدان و صاحب نظران جهت ایجاد فضای گفت و گو و واکاوی آسیب ها و کاهش آسیب های موجود،نه به عنوان فرصت بلکه تهدید محسوب می شود و منتقدان و صاحب نظران دچار اعمال نظر جهت حذف سیستم ستادی و تبعید به کلاس درس می شوند و کارکرد کلاس درس در منظر برخی از مدیران به ویژه در اداوار گذشته سیاه چال همکاران تحول خواه است!
تعاریف بسیار زیادی از مدیریت ارائه شده است. یکی از جامع ترین این تعاریف در ذیل آمده است.
مدیریت عبارت است از: علم و هنر برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری، نظارت و کنترل و نهایتا ایجاد هماهنگی برای رسیدن به هدف یا اهداف از پیش تعیین شده ی سازمان؛ مدیریت را می توان فرایند تصمیمگیری دانست و مدیر خوب کسی است که تصمیمات صحیح را به موقع اتخاذ میکند و مدیر بد کسی است که در تصمیمگیری متزلزل عمل میکند و این تزلزل ها منجر به فرصت سوزی و سوء استفاده ی فرصت طلبان می شود ؛ به عنوان مثال اگر برای مدیر ارشد تغییر مدیر یک منطقه مسجل شده باشد، تاخیر در انجام تغییر و تردید در سپردن کار به افراد شایسته منجر به سوء استفاده تشکل های فرصت طلب سهمیه خواه و معامله آنها با مدیر در آستانه ی برکناری جهت حمایت از وی می شود!
مدیر تحول گرا علاقه ای را میان همکاران و پیروان خود برمی انگیزد، تا کارشان را از یک دیدگاه جدید نگاه کنند. چنین مدیری همکاران و پیروان را تحریک می کند که فراسوی منافع خودشان به منافعی توجه کنند که به گروه بهره برسانند،اما متاسفانه در عمده ی بخش های ستادی بیش از ایجاد بهره وری برای گروه هدف،تلاش و اهتمام جهت تثبیت ارتباطات و تأمین منافع در آینده صورت می گیرد و با نوعی آینده پژوهی و آینده نگری مدیران جهت تأمین و تدارک دوران پسامدیریتی خود مواجه هستیم و مصادیق آن را به وضوح در آینده ی شغلی مدیران بالادستی گذشته در سیستم ستادی آموزش و پرورش می توانیم رصد کنیم!
چند درصد مدیران ستادی آموزش و پرورش پس از اتمام دوران مسوولیت خود به عنوان یک دبیر معمولی در کلاس درس ظاهر شده اند؟!
پس آفتاب آمد دلیل آفتاب...چون دلیلت هست از وی رو متاب!!
مدیر تحولگرا، به دنبال انگیزه های بالقوه در پیروان و ارضای نیازهای بالاتر آنان است. مدیران تحول گرا، رابطه ی انگیزشی متقابلی را برقرار می کنند که پیروان را به رهبران تبدیل می کند و این موضوع یکی از حلقه های مفقوده مدیریت در سیستم آموزش و پرورش است که یکی از راهکارهای آشنایی با ویژگی های رهبری و مدیریت تحولگرا، بازخوانی و مطالعه و آگاهی روش ها و شیوه های موفق رهبران و مدیران موفق است که با توجه به پایبندی و عهدی که مدیران کلان دستگاه های اجرایی در جامعه ی ما به تجدید میثاق با آرمان های امام خمینی(ره) و استناد به فرمایشات مقام معظم رهبری در نشست ها و همایش ها و مصاحبه ها دارند، یکی از راهکارهای مطلوب جهت ایجاد تحول در سبک و سیاق مدیریتی در حوزه های ستادی آموزش و پرورش، مکلف شدن مدیران به بازخوانی و شناخت اندیشه های امام خمینی(ره) به عنوان یکی از الگوهای ممتاز رهبری در دنیای معاصر و همچنین مطالعه و اشراف جامع و کامل بر سند تحول بنیادین که مورد تأکید مقام معظم رهبری و همچنین آشنایی با قوانین رهبری و مدیریت موفق در سازمان هاست...
اغلب ویژگیهای شخصیتی امام خمینی(ره)، تأثیرات مثبتی از نظر ایجاد و تقویت تصویر کاریزمایی در ذهن پیروان داشته است.(که در آینده نگارنده بیشتر به ضرورت بازخوانی اندیشه های امام خمینی در سیستم آموزش و پرورش خواهد پرداخت) برای مثال، شجاعت و ریسک پذیری شخصی رهبر، موجب تقویت اعتماد نسبت به او در میان پیروان می شود، چون آنها درمی یابند که رهبر برای منافع شخصی خود، آنها را به قربانگاه نمی فرستد و هدف نیز آن قدر ارزشمند است و او هم خود، آنچنان به هدف وفادار است که از زندگی یا منافع خود مایه می گذارد؛ عزت نفس و اعتماد به نفس رهبر، در پیرو، تصویر قدرتمندی از رهبر و پایداری او برسر هدف ایجاد می کند؛ صداقت همراه با ساده زیستی و رعایت حقوق دیگران (حقوق شهروندی)، پیرو را قانع می کند که رهبر فقط حرف نمی زند و خود، به شعارها و اهدافش عامل است و از آن مهمتر، این اعتقاد و عمل، تا حدی است که امکان مصالحه و معامله بر سر منافع پیروان وجود ندارد؛ محبت ورزی، رعایت احترام و مردم داری همراه با فروتنی، محبت و گرایش پیرو را نسبت به رهبر برمی انگیزاند و او ضمن احساس کشش نسبت به رهبر، خود را عضوی از یک خانوادۀ بزرگ (جنبش کاریزمایی) می بیند؛ بنابراین مدیریت تحولگرا، تعاملی و دوسویه است.
سبک مدیریت تحول گرا مرکب از رفتارهایی است که ویژگیهای رفتاری مشترکی همچون تقویت کار تیمی، بهبود مهارتهای زیردستان و حمایت از افراد در جهت دستیابی به اهداف را مورد توجه قرار میدهد. این ویژگیها برای سازمان بسیار ارزشمند است؛ چرا که میتواند منجر به رضایت شغلی بالاتر و افزایش بهرهوری در سازمان شود.
رهبری تحول گرا، یک رهبر، نیازمند استفاده از بازیگران داخلی جهت انجام وظایف لازم برای سازمان است تا به اهداف مطلوبش دست یابد. در این راستا، هدف رهبری تحول گرا آن است که اطمینان یابد مسیر رسیدن به هدف، به وضوح از سوی بازیگران داخلی درک شده است؛ موانع بالقوه ی درون سیستم را برطرف میکند و بازیگران را در رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده ترغیب مینماید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
۱-اولین باری که با افلاطون آشنا شدم در دبیرستان بود. در کتابخانه مجموعه آثار افلاطون قبل از کتابهای دینی با ترجمه محمد لطفی و رضا کاویانی قرار داشت. شخصیت سقراط برایم عجیب و جذاب بود، حس می کردم او، من را هم مثل جوانان آتنی فاسد کرده است. من هر روز قدم می زدم و مباحثات بسیار جذاب سقراط را می خواندم.
۲-چیزی که در آن دوران توجه مرا بسیار جلب می کرد اهمیتی بود که سقراط به مشاغل می داد و با دیگر یونانیان دراین باره مباحثه می کرد. او در تلاش بود موقعیت های شغلی را مشخص و متمایز کند و هر کس کاری را انجام دهد که در آن تبحر دارد. در میان تمام شغل هایی که سقراط با آن مواجه بود شغل عجیب و پر درآمدی هم وجود داشت. سوفسطایی گری، کسانی که دیگران را معتقد می کردند. سقراط در رساله گرگیاس ثابت می کند که سوفیست کسی است که افراد را به چیزی معتقد می کند که نمی داند.
سقراط سوفسطایی گری را نوعی ورزیدگی در پدید آوردن لذت و شادمانی می داند و آن را نکوهش می کند و نام آن را چاپلوسی می گذارد. سوفیستها از هیچ دانشی بهره ندارند اما می توانند شما را در هر زمینه ای معتقد کنند.
سقراط تلاش می کند به ما بگوید، کاری را در آن تبحر دارید با کاری دیگر متفاوت است و این برایم بسیار جذاب بود. اما چرا؟
۳- در آن زمان دانش آموزان با بسیاری از درسها مشکل داشتند و همچنین با بسیاری از جریانهای عجیب که در مدرسه تبلیغات وسیعی داشت مثلا درس آمادگی دفاعی که همیشه سوال برانگیز بود که یک شخص که مثلا می خواهد روانشناس یا مهندس شود چه لزومی دارد از روش های گرفتن اسلحه، پدافند عامل و غیر عامل آگاه شود اصلا بالفرض که باید آگاه شود مگر نه این که در خدمت سربازی اینها آموزش داده می شود. یا جریانی به نام پزشکی اسلامی که در حال حاضر هم تبلیغات بسیاری از آن هست. دو موقعیتی کاملا متفاوت: دینی و پزشکی، یکی علمی است تجربی و دیگری دین، دو سنخ موقعیت که هیچ گاه باهم قابل تلاقی نیستند (که مثلا اگر ما بگوییم روانشناسی مسیحی داریم پس می توانیم روانشناسی اسلامی هم داشته باشیم، اما هیچ گاه علم پزشکی به این شکل عجیب دینی نشده بود).اینها ذهن مرا به این مسئله سوق داد که ای کاش سقراطی در ایران استخدام می کردیم تا برای ما هم شغلها را مشخص و متمایز می کرد، مگر نه اینکه کفاش در کار کفاشی مهارت دارد پس باید کفاشی کند، کشیش، خاخام، آخوند هم باید کار خودش را بکند و پزشک هم کار خود را، پس پزشک نمی تواند کار یک آخوند را بکند و آخوند هم نمی تواند کار پزشک را بکند (یا مهندس، سرباز و ..). صرفا ورزیدگی در به وجد آوردن دیگران به معنای داشتن مهارت و دانش نیست.
۴- اخیرا کتابی درباره مردی فرانسوی مطالعه کردم که بسیار بهتر از من کتابهای افلاطون را خوانده بود و متوجه شدم طرح ساده ای که آن روزها در ذهن من بود را بسیار عمیق تر و پیچیده تر اندیشه کرده است. آلن بدیو وظایف فلسفه را روشنی بخشیدن به فاصله مابین قدرت و تفکر، روشنی بخشیدن به انتخابهای بنیادی تفکر، روشن نمودن ارزش استثناها، رخدادها، و گسست ها می داند.
می توان گفت بدیو می گوید وضعیت فلسفی آن وضعیتی است که دو تفکر هستی شناختی ناب (مثل دین و علم) که هیچ مخرج مشترکی باهم ندارند با هم مواجه می شوند و کار فیلسوف تعیین و تمیز دقیق این دو تفکر است. مثلا مکالمه سقراط و کالیکلس در رساله گرگیاس افلاطون دو نوع تفکر کاملا متفاوت را نشان می دهد. تفکر سقراط و کالیکلس هیچ قدر مشترکی باهم ندارند کالیکلس معتقد است همیشه حق با زورمندان است، سقراط معتقد است انسان صدیق حقیقی با انسان عادل معادل است. هر کس که این رساله را بخواند متوجه می شود که هیچ کس قرار نیست کس دیگر را متقاعد کند اما هدف سقراط بردن در بحث نیست بلکه تعیین دقیق جایگاه این دو سطح تفکر که کاملا متفاوت است و هیچ وقت باهم تلاقی پیدا نکرده و نمی کنند (بر اساس کتاب آلن بدیو انجمن رخداد، انتخاب و گزینش فرهادپور، نجفی، عباس بیگی).
۵- به نظر من مباحثات فلسفی به این شکل بسیار در حوزه اندیشه ما مورد نیاز است. ما باید تفکرات هستی شناختی قشرهای مختلف دانشگاهی را دقیق تمیز دهیم و مشخص کنیم. ما باید تفکر قشر دانشگاهی خودمان را مورد دقت قرار دهیم تا ببینیم از کدام هستی شناختی درحال کار هستند، بدانیم که در چه کاری دانش دارند. اگر تفکر هستی شناختی کسی دینی باشد وظیفه فیلسوف تعیین موضع ایشان است و تمیز موضع ایشان از مواضع دیگر (مثلا تفکر علمی).
متاسفانه در ایران به طور دقیق مواضع تفکر قابل تمیز نیست برای همین مثلا کسی که تفکر دینی دارد فکر می کند به راحتی می تواند پزشک هم باشد یا کسی که قرار است روزی مهندس شود می تواند سرباز خوبی هم باشد. این خلط مبحث ها و این مواضع در هم برهم نه تنها سودی ندارد بلکه بسیار خطرناک می باشد پس حقیقتا ما نیاز شدیدی به استخدام یک سقراط داریم.
کانال تفکر انتقادی
دکتر شریعتی تحصیل کرده ی دانشگاه سوربن پاریس و برخاسته از خانواده ی علم و عرفان و مذهب راستین؛ الحق یکی از اعجوبه های قرن در عرصه ی مبارزه ی بی امان و پیگیر بر علیه جهل و ولنگاری و طلم و بیدادگری و تبعیض بود. شریعتی همچون کانت پلی زده بود بر روی عقل و علم و ایمان و تجربه و سنت و مدرنیته را در هم آمیخته بود و با اندیشه و ایدهای نو به خصوص در عصر و زمانه ای پیچیده و هجوم دیدگاه های افراط و تفریط وطنی و بومی و بعضا فراملی و بین المللی از مارکسیسم گرفته تا اگزیستانسیالیسم و دکترین نیهیلیستی از --- فرانسیس کافکا و البرکامو به میدان روشنگری و هدایت آحاد جامعه و به خصوص جوانان و نجات آنان از چنگال انسان نماها و سوداگران و زر و زور و تزویر برخاسته بود.
آنچه موجب گشت تا شریعتی و اندیشه هایش در عرصه دین، جامعه شناسی، تاریخ، اقتصاد، دموکراسی، آزادی و عدالت نه تنها در داخل بلکه در خارج از کشور با اقبال گرم و صمیمانه و مجدانه آزاداندیشان و تشنگان علم و اگاهی و آزادگی مواجه گردد، نیت خالص و دلسوزی و جهاد پیگیر و بی وقفه آن رادمرد بزرگ می باشد.
از سویی ویژگی برتر و منحصر به فرد دکتر شریعتی تطابق و تلفیق و تالیف دو مولفه مهم بومی گرایی معتدل و مدرنیسم منطقی و مترقی بود. از همین منظر است که شریعتی هم به پدر و استادش مرحوم محمد تقی شریعتی مفسر بزرگ قرآن تعلق دارد و هم به آزاداندیشان، نوگرایان، انسان گرایان و جامعه شناسان بزرگ همچون ریمون آرون و مبارزانی نظیر چه گوارا، کاسترو، اورنگا و اندیشمندانی چون هاناآرنت، فوکو، آن پیاژه و ژان پل سارتر ... شریعتی اگر در دامان مذهب رشد یافت هرگز به ورطه ی تصلب و تعصب خشک و بی مغز نیفتاد و روش اعتدال و البته مبارز و انقلابی و مصلح واقعی را ترک نکرد و در مشهد، تهران و حسینیه ارشاد با مذهبیون معقول و منطقی و آزاداندیش و روحانیت متجدد به معنای حقیقی و پاک نیت همکاری و هم اندیشی داشت و ضمن حفظ دیدگاه خاص خویش و ابراز و اظهار انتقادهایش سنگر مذهب و دین را خالی نگذاشت و با استاد مطهری و فلسفی و خط امام (ره) و مبارزان مسلمان و حتی سایر ادیان و مذاهب رفاقت و همکاری اصولی و آرمانی داشت و چنانچه اگر در غرب به تحصیل جامعه شناسی همت گماشت و با دیدگاه های هایدگر و سورن کی یرکگارد و هابرماس و لوئی اشتراوس و سارتر آشنا بود و نشست و برخاست هایی با دانشمندان و فیلسوفان بزرگ و معروف جهانی داشت و به سوربن عشق می ورزید و در سمپوزیوم ها و کنفرانس های دانشگاه های معتبر شرکت می جست و یا از شاندل سخن می گفت اما هرگز اصالت و ایرانی بودن خود را فراموش نمی کرد هر چند از کورویچ و کوردون چایلد سخن می گفت و از کتاب طبقات اجتماعی شریعتی چنین می اندیشید که چرا بایستی عرفان را منحصرا به شرق و جهان اسلام و از سویی برابری و عدالت را به مارکسیسم و آزادی و دموکراسی را به غرب و اروپا وصل نماییم او این چنین موزائیکی اندیشی و جزائر پراکنده و جدا از هم انگاشتن واژه ها و مفاهیم و حقایق و ایدئولوژی ها را برنمی تافت و اگر هم از پلورالیسمی حرف به میان می آورد قصد و نیت التقاطی به مفهوم رایج و کوچه بازاری آن را نداشت و بیان مبحث وحدت وجود و همگرایی معنایی و همگانی و به نوعی این همانی معتقد بود که حقیقت و راستی و صداقت می تواند در همه هستی جریان و سریان داشته باشد.
می توان گفت که ایده و دکترین همیشگی و نهایی و غایی شهید والامقام دکتر علی شریعتی مزینانی نوعی کاسموپولیتم واقعی و یا همان انترناسیونال عینی و کارآمد و پویا بوده است. غور و تفحص و تحقیق و ترقیق عالمانه و منصفانه و به دور از ایستاگرایی در کتب و سخنرانی ها و مقالات مرحوم علی شریعتی این واقعیت را عیان می سازد شریعتی همه مفاهیم و ارزش های والای انسانی را در دین و مذهب و تعالیم انبیا و به خصوص اسلام جست و جو می کرد.
آن نویسنده و محقق بزرگ و جامعه شناس شهیر به راستی به عمق و گستره ی فلسفه ی خلقت و هستی و ایده و ارمان انبیا و اولیای الهی و فلاسفه و حکمای بزرگ تاریخ واقف بود و همان طور که از دکترین رسالت و نبوت و امامت بر حق و کتب رسولان و قرآن کریم و ساینتیس های بزرگ بین المللی و مکاتب بزرگ مستفاد می گردد، اساسا هیچ انسان و مکتب و دکترین پاک و مثبت نباید و نمی تواند محیطی نگر و انقطاعی و جزء نگر و محدود باشد ؛ ایده و آرمانی قادر خواهد بود بشریت را نجات دهد و به اوج کمال و ترقی و پیشرفت و سعادت همیشگی برساند که جهانی و بین المللی بیندیشد و همان طور که در قرآن مجید هم آمده خداوند تبارک و تعالی عبارت و آیه ی "انا ارسلناک کافة لناس" را بیان فرموده است. و لذا شریعتی هم به نیکی به چنین حقیقتی پی برده بود.
او از ایجاد فاصله های بی مورد و غیر منطقی و نفرت انگیز و انگ زدن های کذایی بیزار بود و البته در بحث از پیوستگی و اتصال و اتحاد و جهانی اندیشی نیز پس از تشخیص سره از ناسره و انتقادهای منطقی و علمی و اساسی و محققانه و تحفظ ارزش ها و اصول و عدم وادادگی و انفعال اقدام می نمود.
مدل و سبک دکتر شریعتی مانند "یوآخیم واخ" دانشمند بزرگ آلمانی بود که معتقد بود در یک فرایند پیروزمندانه و مفید همکاری و دیالوگ می بایستی از اشتراکات سخن گفت و بدان ها پرداخت و نه از افتراقات بر مسائل و مباحث و مؤلفه های عاطفی باید تکیه نمود، منطق و حق و حقیقت و نیت خالصانه را هرگز نباید فراموش نمود، تعصبات بی جا و جدل را نیز بایستی به فراموشی سپرد.
این علی همان علی است که ضمن پرهیز از اختلافات و تفرقه گرایی و ایجاد فاصله های بی مورد و دفاع از همه جانبه گرایی و احترام به سلائق و عقاید خردمندانه دیگران در مقام یک جامعه شناس تاریخ شناس محقق مذهبی و حتی مردم شناس در روان شمناختی و یک فیلسوف کنجکاو و منتقد و اصلاحگر چه در تاریخ ادیان خویش و چه در سایر کتبش مثل عرفان، برابری، آزادی، اسلام شناسی، تشییع علوی، صفوی و در مجموعه آثارش و من جمله کتاب انسان نقدهای مفید و ارزشمنند منحصر به فردی هم بر تعدادی از مکاتب ایده ها مسلک ها و حتی شخصیت ها و تئورسین ها و ایدئولوگ های بزرگ مذهبی و غیرمذهبی دارد. نقدهای عالمانه و محققانه و مدققانه شریعتی بر مارکسیسم لنینیسم ، اگزیستانسیالیسم، اومانیسم، کاپیتالیسم، امپریالیسم، صوفی گرایی و اشرافیت و حتی برخی چهره ها و لیدرهای مطرح و معروف ایرانی و اسلامی و جهانی که بی شک با نیت صادقانه و مخلصانه بود کاملا مشهود و حاضر می باشد.
شریعتی ضمن بها دادن و ارزش قائل شدن به خدمات و زحمات و ایده های افراد نیک و فداکار و ثابت قدم از دست اشرافیت آن چنانی و روش و سیره ذلیلانه منفعلانه عافیت طلبانه و انزوا طلبی برخی افراد نیز گلایه دارد و به آنانی که در قالب اصالت وجود اگزیستانسیالیسم در خدمت نازیسم و هیتلر درآمده و اصالت را صرفا به انتخاب صرف و بی هدف می دهند و میان اژیون های فرانسوی و متجاوزان خارجی به ویتنام و ویتکنگ های مظلوم و مبارز تفاوتی قائل نمی شوند و یا در مصرف گرایی غرب زدگی و در دام امپریالیسم و کاپیتالیسم می افتند انتقاد می نماید.
متاسفانه در قضاوت پیرامون شریعتی و اندیشه اش دو گروه به ظاهر متفاوت و متضاد اما در هدف و نهایت واحد با اشتباه افتاده و می توان گفت ناجوانمردانه عمل نمودند و هم اکنون نیز این سلیقه و سلک را ادامه می دهند.
نخست کسانی که می توان نام طرفداران وضع موجود را بر آنان نهاد که از قدیم الایام وجود داشته و هم اکنون نیز جولان می دهند برخی از اینان همان گونه می اندیشند و عمل می کنند که مخالفان سقراط حکیم مخالفان انبیاء و ائمه، گالیله، حلاج، ابن سینا، صدرا و ... فکر و عمل کردند.
افراد دگماتیست و تنگ نظر و خوارج مسلک و طرفداران انجمن حجتیه معروف و به قول مرحوم محمد تقی شریعتی کسانی که به هنگام حرکت قطار و ماشین دودی مثل کودکان سنگ پرانی می کنند از این قماشند. و لذا خطر اینان کمتر از سردمداران کفر و معاند و شیطنت و جنایت نیست و اما قشر دیگر کسانی بوده و هستند که معروف به حاشیه نشینان فکری، عقیدتی و یا همان انتکتوئل های وطنی و نه روشنفکران واقعی بلکه روشنفکرنماها و به قول مرحوم صمد بهرنگی چخ بختیارها هستند که درد مذهب و جامعه و مردم و تاریخ و آینده را ندارند و از دنیای ماشینیزم فقط به مصرف و رفاه و تن پروری و بی مسئولیتی می اندیشند و مرحوم جلال آل احمد در دو کتاب مهم "در خدمت و خیانت روشنفکران" و " غرب زدگی" آنان را به نقد کشیده و "سن زدگی" و " آفت زدگی" را از جمله ویژگی های آنان دانسته است. برای چنان افرادی فرق نمی کند که در خدمت اهداف جهانی و شیطانی امپریالیست ها و دفتر فرح سابق و یا ساواک و حزب توده باشندو یا زمانی دیگر خویشتن را مدافع ایران و ایرانی و علی الظاهر با هر قصد و نیتی خویشتن را حتی طرفدار و مدافع اسلام و تشیع و فلسفه اسلامی و نقطه مقابل سکولاریسم و انه ئیسم قلمداد نمایند. اینجاست که به تعبیر شهید مطهری هر دو تیغه های یک قیچی می شوند.
ناگفته نماند که قصد نگارنده این نیست که این گونه القا شود که هر آنچه را که می بایستی نوشته و گفته می شد در باب مذهب، دین، جامعه شناسی، تاریخ، معرفت انسان و غیره علی شریعتی به عینه و کمال انجام داده است و آثار او نیاز به بازخوانی و بازاندیشی و حتی بازآفرینی ندارد، خیر. سیر استکمالی اندیشه و هدف یابی ایجاب می کند که آدمی مخصوصا کسی که می خواهد محقق و اندیشمند و مفید باشد از افراد فراتر برود و در یک موضع درجا نزند و هر آن طرحی نو دراندازد. اما با همه این موارد به مصداق آیه قرآنی "و ان لیس للانسان الا ما سعی" شریعتی هر آنچه در توان داشت خالصانه و خادمانه و صادقانه انجام داد و هرگز هم مدعی ان نبود که همه چیز را فقط خودش می داند و بس. ولی انصاف و عدالت ایجاب می کند که خوانند آثار ایشان منصف و عادل باشد و زحمات اندیشمند بزرگ را نادیده نینگارد.
در پایان بنگریم خودمان چه هستیم و چه کرده ایم !؟
"روحش شاد"
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
از ابتدای اسفند ماه 98 و اعلام رسمی همه گیری ویروس کرونا و بلافاصله " تعطیلی مدارس " تا کنون که 4 ماه از آن می گذرد .
به نظر می رسد برخی دوایر و بخش های وزارت آموزش و پرورش از مدارس تعطیل ترند !
این در حالی است که به اذعان گزارش ها و اخبار مستند از اواخر آوریل ( فروردین ) بسیاری از کشورها و به ویژه کشورهای توسعه یافته مانند انگستان ،آلمان ، فنلاند ، کره جنوبی ، آمریکا ، چین ، ویتنام و... مدارس را با رعایت دستورالعمل های بهداشتی مانند اندازه گیری دمای بدن دانش آموزان در بدو ورود به مدرسه ، استفاده دانش آموزان از ماسک ، رعایت فاصله گذاری اجتماعی ، الزام دانش آموزان به شستن دست ها با صابون مایع ، ضد عفونی کردن روزانه محیط مدارس و عدم حضور معلمان مسن و یا دارای بیماری های زمینه ای، بازگشایی کرده اند .
در ایران هم وزارت آموزش و پرورش ابتدا با برجسته کردن فداکارهای معلمان برای آموزش دانش آموزان در این شرایط مانند تدریس بر روی یخچال ، بدنه اتومبیل و... سعی کرد که نقش اصلی خود را به عنوان برنامه ریز و سیاست گذار به حاشیه برده و خود را به این " صحنه ها " الصاق کند .
نصب دستوری اپلیکشین شاد که بعدها و با فشار رسانه ها به وجه " اختیاری موکد " تغییر ماهیت داد نشان داد که این وزارتخانه برنامه ی مشخص و سیاست مدونی برای حفظ " جایگاه مدرسه " ندارد .
اعلام بازگشایی مدارس از 27 اردیبهشت به این صورت که حضور دانش آموزان اجباری نیست، کلاسی برگزار نمی شود و حتی حضور معلمان هم اجباری نیست و دانش آموزان داوطلبانه برای رفع اشکال به مدرسه می آیند نشان داد که وزیر آموزش و پرورش و سایر مقامات مسئول در این زمینه شجاعت و جسارتی برای اجرای تجارب موفق کشورهای دیگر هم ندارند .
در این مدت تنها وظیفه و هنر وزیر آموزش و پرورش و همکاران وی اکثرا به کارهای نمایشی – تبلیغاتی مانند اعلام آمار عضویت دانش آموزان ، معلمان و مدیران در شبکه شاد و میزان برنامه های دانلود شده ، آپلود شده و... محدود شد .
اما به ندرت می شد کسی را یافت که در مورد کیفیت این آموزش ها پرسش کند .
از حدود یک ماه پیش هم معاونین و مسئولان این وزارتخانه نشست های مختلف و متعددی را با موضوع " ثبت نام در مدارس " آغاز کرده اند بدون آن برنامه ی کلی و راهبرد اصلی وزارت آموزش و پرورش در مورد " بازگشایی واقعی مدارس " شفاف و تعریف شده " باشد .
اگر قرار باشد مدارس همچنان در تعطیلی به سر برند و یا " تقویم آموزشی " به حاشیه برود ؛ دیگر چه فرقی می کند چه کسی در کجا و با چه شرایطی در مدرسه ثبت نام کند ؟
بازگشایی " صنوف پرخطر " از 6 خرداد نشان داد که حضور و یا فقدان " مدرسه " نقشی در معادلات ساری و جاری جامعه ندارد . چه زمانی و چه کسانی باید واضع و مدافع " استقلال حرفه ای " در دستگاه آموزش باشند ؟
از سوی دیگر ، آغاز پیک ( اوج ) دوم همه گیری کرونا در روزهای اخیر با وجود تعطیلی 4 ماهه مدارس نشان داد که دیوار مدارس همچنان کوتاه و بی دفاع است .
این در حالی است که مدرسه مکانی برای آموزش مهارت های زندگی است و فرهنگ مقابله با بحران باید در این جا در دانش آموزان نهادینه شود .
و اما موضوع مهم و اشاره اصلی این گزارش متوجه سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی به ویژه " پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش " است .
در این مدت نسبتا طولانی حرکت و یا موضع خاص وقابل توجهی جز یک مورد برگزاری نشست با عنوان " اقدامات برجسته نظام آموزشی فنلاند در آموزش از راه دور در دوران کرونا " مشاهده نشد .
جالب است که در این نشست از این تجارب و امکان پیاده سازی آن در نظام آموزشی ایران شده اما سخنران این نشست احتمالا فراموش کرده است که فنلاند بازگشایی مدارس را به روش " کنترل شده " از 14 ماه مه ( اردیبهشت ) در دستور کار قرار داده است . ( این جا )
در این گزارش آمده است :
" محدودیت های اعمال شده در رابطه با مدارس برداشته می شود و با روش کنترل شده و مرحله ای باز می شوند. بازگشایی مرحله ای مدارس به این صورت است که در مرحله اول مدارس ابتدایی و مهد کودک ها باز می شوند و تصمیم برای بازگشایی مدارس راهنمایی به بعد موکول می شود. آیا پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش با وزیر و سایر مقامات رو در بایسیتی دارد و می خواهد طوری کار کند و یا گزارش بدهد که خاطر این مقامات مکدر نشود ؟!
در مدارس برنامه درسی متفاوتی اجرا خواهد شد تا ریسک شیوع بیماری کمتر شود. به عنوان نمونه کلاس های درسی در ساعت های متفاوت روز برگزار می شود، کلاس های پایین تر در نوبت صبح و کلاس های بالاتر در نوبت ظهر، در مدرسه حضور می یابند. بهداشت فردی و شست و شوی دستها به دقت رعایت خواهد شد.
لی آندرسونین ( Li Anderssonin ) وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد، از نظر مسئولین سلامتی و بهداشت، باز کردن مدارس به این روش، برای امنیت دانش آموزان و کادر آموزشی خوب است و کم خطر است. در مدرسه کماکان می بایست از تماس فیزیکی خودداری کرد و تعداد دانش آموزان نسبت به فضای آموزشی کمتر از سابق خواهد بود. برای افزایش فضای آموزشی، از جاهای خالی در مدرسه استفاده خواهد شد.
کادر آموزشی و معلمین بین مدارس رفت و آمد نخواهند کرد و تنها در یک مدرسه حضور خواهند داشت. دانش آموزان هر کلاس تنها با همکلاسی های خود برای صرف غذا خواهند رفت.
نظرات متخصصان وزارت بهداشت و رفاه و همچنین وزارت امور اجتماعی و بهداشت در تصمیم گیری دولت موثر بوده است. بررسی های موجود نشان می دهند ریسک شیوع بیماری از طریق کودکان بسیار کم و جزئی است. "
آیا پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش با وزیر و سایر مقامات رو در بایسیتی دارد و می خواهد طوری کار کند و یا گزارش بدهد که خاطر این مقامات مکدر نشود ؟!
حال پرسش اساسی این است که فلسفه وجودی این پژوهشگاه چیست ؟ و اساسا چرا باید از " استقلال " این واحد پژوهشی دفاع کرد ؟
رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش به " صدای معلم " پاسخ دهد که در حوزه عمومی چه کاری برای اجرای اصل مدرسه محوری و دفاع از جایگاه و کیان مدرسه همانند سایر کشورها انجام داده است ؟
از سوی دیگر ، اعضای هیات علمی این پژوهشگاه که درجات و رتبه های مطابقت یافته با استاندارهای وزارت علوم را دارند چرا " سکوت " را پیشه ی خود کرده اند ؟
این در حالی است که این اعضا حتی حقوق و مزایای خویش را مطابق سایر اعضای هیات علمی دانشگاه ها می گیرند و به نظر می رسد تنها وجه تشابه در همسان سازی جایگاه ها همین موضوع باشد .
چه زمانی و چه کسانی باید واضع و مدافع " استقلال حرفه ای " در دستگاه آموزش باشند ؟
پایان گزارش/