
به گزاره های زیر دقت کنید:
آخرین آمار ارائه شده از سوی سازمان جهانی خوار بار (فائو) از هدررفت ۳۵ میلیون تن مواد غذایی در ایران حکایت دارد؛ میزان غذایی که با آن می توان ۱۵ میلیون ایرانی را سیر کرد.
بر اساس گزارش سازمان جهانی خوار بار (فائو)، ایران از جمله کشورهایی است که هرساله درصد بالایی از مواد غذایی تولیدی را به هدر میدهد. برآوردهای فائو نشان میدهند هر روز بهازای هر نفر ۱۳۴ کیلوکالری غذا در ایران به هدر میرود، یعنی سرانه هدررفت روزانه غذا در ایران ۱۳۴ کیلوکالری است. همچنین گزارشهای غیررسمی نشان میدهد که ۳۵ درصد محصولات کشاورزی تولیدی در ایران به هدر میرود.

بر این اساس از ۱۰۰ میلیون تن محصول کشاورزی تولیدی در کشور ۳۵ میلیون تن در سال دور ریخته میشود. این رقم معادل غذای ۱۵ میلیون نفر است. در این زمینه میتوان به ۳۰ درصد ضایعات در نان، ۳۰-۲۵ (و حتی ۵۰) درصد ضایعات در میوهها و سبزیجات، ۱۰ درصد ضایعات در برنج، ۲۵ درصد ضایعات در خرما و… اشاره کرد.
سرانه مصرف سالیانه نان مردم ایران 160 کیلوگرم در مقایسه با سرانه 25 کیلوگرم در جهان است. این آمار به این معنی است که ایرانیان 6 برابر مردم نقاط دیگر نان استفاده می کنند.

در ايران هر فرد به طور متوسط روزانه 170 ليتر آب مصرف مي كند كه 2 برابر مصرف جهاني است. این در حالی است که وضعیت بارندگی در ایران یک سوم بارندگی در جهان است و در ایام خشکسالی به ۲۰۰ تا ۲۰۵ میلی متر در سال نیز می رسد. با این حال مصرف آب در بخش شرب و بهداشتی دو برابر اروپاست.

متوسط مصرف سرانه برق خانگی در ایران ۲۹۰۰ کیلووات ساعت است، در حالی که متوسط مصرف جهانی برق خانگی کمتر از ۱۰۰۰ کیلووات ساعت است. بدین ترتیب متوسط مصرف سرانه برق خانگی در کشور ما سه برابر متوسط جهانی است، از این رو برق مصرفی توسط خانوارهای ایرانی با در نظر گرفتن استانداردهای جهانی پاسخگوی ۲۰۰ میلیون نفر جمعیت است.
مطابق گزارش اوپک، ایران سهمی معادل ۶.۷ درصد تقاضای گاز جهان را به خود اختصاص داده و این در شرایطی است که فقط ۱.۱ درصد جمعیت دنیا را دارا است. این اعداد نشان میدهد که سرانه مصرف گاز در ایران ۶ برابر جهان است. هر اقدام اقتصادی و هر جراحی اقتصادی بدون توجه به پیوستارهای فرهنگی آن به مثابه آب در هاون کوبیدن خواهد بود.
در ایران به ازای هر نفر، ۱۰ برابر هر ترکیه ای و ۳ برابر هر چینی بنزین مصرف می شود و طبق اعلام دولت، ایرانیها در هر ساعت ۳ میلیون و ۷۹۰ هزار لیتر بنزین مصرف میکنند که این رقم تقریباً ۶ برابر میانگین مصرف بنزین در جهان است.
فرض کنید در انتخابات آتی ریاست جمهوری ، از جانب هریک از نامزدهای داوطلب، برنامه های توسعه اقتصادی برای حل مشکلات اقتصادی داده شود. که البته در این زمینه ادعاهای مختلفی از جانب داوطلبین ریاست جمهوری مطرح می شود.حالا یک بار دیگر به گزاره های بالا نگاه کنید.
آیا صرفا دلایل اقتصادی، علل سوء مصرف ما ایرانیان است ؟ آیا الگوی مصرف ما صرفا تحت تاثیر فاکتورهای اقتصادی است؟
بدون شک الگوی های مصرف ما ریشه در مناسبات فرهنگی و سبک زندگی ما دارند ؛ لذا نسخه اقتصاد برای اقتصاد صرف نظر از پیوستارهای فرهنگی آن منطقا راه به جایی نخواهد برد.

سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که به عنوان قانون اساسی نظام تعلیم و تربیت محسوب می شود ، اشعار دارد که جهت گیری اقتصاد و سیاست باید تربیتی باشد. این به معنای نفی اندیشه سیاسیت برای سیاست و اقتصاد برای اقتصاد است. بدون شک الگوی های مصرف ما ریشه در مناسبات فرهنگی و سبک زندگی ما دارند .
ضعف در تربیت شهروندی و جامعه پذیری ، منجر به شکل گیری اقتصاد سود جویانه ، شکل گیری الگوهای اصالت مصرفی در جامعه، غلبه فرهنگ منفعت جویی شخصی به جای مصلحت اندیشی های جمعی ، بی توجهی به ساحتهای تربیت اجتماعی ،سیاسی و صدها آفات فرهنگی دیگر که به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر اقتصاد تاثیر دارد خواهد داشت.
اقتصاد منهای فرهنگ به اصالت مصرف خواهد رسید و جامعه را به مرز مسرف ترین جوامع می رساند.برکت خداوند را در سطل های زباله می ریزد و محیط زیست را به یغما می برد .آب سفره های زیر زمینی را در باغات لاکچری می مکد و با استحصال رمز ارز راه صد ساله را یک شبه طی می کند و در عوض برق بیمارستانها را قطع می کند.
اقتصاد را بیش از آن که در طرح ها و برنامه های بلند مدت توسعه اقتصادی بتوان سامان داد ، باید در زیر ساخت های فرهنگی آن توسعه داد. توصیه اقتصاددانان متاخر به پرداختن به آموزش و پرورش به ویژه دوره ابتدایی برای رسیدن به توسعه متوازن را باید در این راستا ارزیابی کرد.

دانش آموزی که هنوز به اهمیت حیاتی آب پی نبرده است ، در آینده الگوی مصرف آب او از متوسط جهانی بیشتر خواهد شد. او که به اهمیت انرژی برای خود و نسلهای آتی پی نبرده است ، اقدام به استخراج رمز ارز در مزارع کشاورزی می کند و اهمیتی به افزایش میزان مصرف برق نمی دهد. او که در مدرسه آموزش مصرف صحیح گاز ندیده است باعث افزایش مصرف 3 تا 6 برابری گاز می شود و آن را حق خود می داند ، چرا که معتقد است ایران روی گاز خوابیده است و صدها ضعف فرهنگی اقتصاد سوز از این نوع نظام تعلیم و تربیت تولید می شود.
لذا هر اقدام اقتصادی و هر جراحی اقتصادی بدون توجه به پیوستارهای فرهنگی آن به مثابه آب در هاون کوبیدن خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

زمانی که افکار منفی به سراغ تان می آید، این که به آنها توجه نکنید کافی نیست. بلکه باید آنها را با افکار مثبت جایگزین کنید." ( جول اوستین نویسنده آمریکایی )
عده ای افکار منفی را " افکار خودآیند یا خودکار " نامیده اند. وقتی افکار منفی سراغ تان می آید، انکار یا بی توجهی نسبت به آنها کافی نیست، چون آن افکار هر دائم با شماست و احتمال پنهان ساختن آنها غیر ممکن است. برای رهایی از این پارازیت ذهنی، باید افکار مثبت را جایگزین آنها نمائید. افکار مثبت، انرژی انجام کارهای بهتر و بیشتری را فراهم می سازد. فرد را به حرکت در جهت تحقق اهداف از پیش تعیین شده وا می دارد و اراده و عزم فرد را به انجام کار مفیدتری ترغیب می نماید. در واقع ، هر گونه بیندیشید، شخصیت شما همان گونه خواهد بود، حال منفی یا مثبت. مخرب یا سازنده.
متأسفانه عده ای نسبت به افکار منفی خود بی اعتنایند و یا با فضاسازی لازم برای موجودیت آن، اجازه رشد و تحقق آن را فراهم می سازند. اهمیت دادن بیش از حد به هر صحبتی، موجب جذب احساسات منفی در فرد شده و این احساسات منفی، انرژی درونی را کاهش می دهد. پس باید در شنونده بودن نیز، قدرت انتخاب و اختیار داشته باشیم. عقل حکم می کند که اجازه ندهیم صحبت دیگران، کنترل کننده افکار ما باشد و گر نه قدرت تشخیص و گزینش ماهیت افکار از ما سلب خواهد شد. بهتر است شنیده ها را با دانش و عقل خود بسنجیم تا با برانگیختن احساسات منفی در ذهن، اراده خود را از دست ندهیم.
افکار منفی یا از اهداف سوء ما زائیده می شوند و یا حاصل احساس گناه بیش از حد و نامتعارف ماست. گاه برخی از اهداف به خلق افکار منفی منجر می شود. ماهیت و جهت افکار، هویت و شخصیت فردی و اجتماعی ما را می سازد. پس مجموعه افکاری که بیشتر اوقات به طور ذهنی یک فرد با آنها درگیر است، اموری مهم هستند که می توانند جهت زندگی افراد را تعیین کنند.
شاید به تعبیری ساده از احساس گناه، بتوان دو منشأ برای آن ذکر کرد:
1 . احساس گناه به دلیل خطایی که مرتکب شدهاید.
" احساس گناه در واقع نوعی حالت درونی است که در رده حالات احساسی منفی دستهبندی میشود و دارای ابعاد مختلفی از جمله غم و تنهایی است. طبق دیدگاه فروید ، احساس گناه ریشه در لایههای زیرین و پنهانی رفتار انسان دارد. در نظریه روانپویشی فروید آمده است که ما به کمک مکانیسمهای دفاعیمان قادر هستیم با احساس گناه مقابله کنیم. این احساس را با آگاهی بر زشتی و زنندگی امیال ناپسندمان تجربه میکنیم.
فردی که به هر علتی موجه یا غیرموجه، خودش را در اتفاقات گذشته مقصر میداند، اگر به روش منطقی با احساس گناه خود روبهرو نشود، آنقدر در این احساس جانفرسا غرق خواهد شد که از حضور مؤثر در خانواده و برقراری روابط اجتماعی سالم باز میماند. احساس گناه بعد از یک خطا، یعنی مقصر دانستن خود به یک دلیل موجه، در واقع فرصتی است تا فرد به اشتباهاتش پی ببرد و در جهت اصلاح آنها گام بردارد." (1)

2 . احساس گناه به دلیل خطایی که هنوز محقق نشده است
البته برخی از افراد، احساس گناه بی مورد دارند و خطایی مرتکب نشده اند اما آن را به تفکر منفی در خود تبدیل می سازند. شرایط تربیتی و فرهنگی در محیط اجتماعی و در زایش چنین تصوری بسیار مؤثر است. مثلا نوجوان دختری که برای اولین بار یا چندمین بار نسبت به جنس مخالف، نگاهی خوشایند توأم با هیجان دارد به دلیل القای باورهای دینی یا خانوادگی، در تنهایی خود در آن روز یا در خلوت شبانه، افکار منفی او را آزار می دهد و به سرزنش خود می نشیند. در واقع او یک میل یا رفتار طبیعی مقتضای سن را با افکار منفی، به گناهی نابخشودنی در ذهن و باور خود تبدیل می سازد.
عده ای نیز در قضاوت خود نسبت به دیگران، افکار منفی دارند. این افراد به همه چیز مشکوک هستند و با سوء ظن به رفتار مردم نگاه می کنند. این افراد به سادگی به دیگران تهمت و افترا می زنند. حاکمیت افکار منفی، امکان درک و باور رفتار صمیمی و دوستانه با غیر را از این افراد سلب می کند. بدگمانی و بداندیشی، باعث می شود تا دیگران از او فاصله بگیرند چون لایق هیچ ارتباطی نیستند. این افراد از فاصله چند متری و بدون هر نوع تعاملی، قادرند به قضاوت و ارزشگذاری در مورد رهگذرانی که هیچ نوع شناختی از آنان ندارد، بپردازند. در فضای مجازی، چنین واکنشی شدیدا موج می زند و شخصیت ما را تحت تأثیر می گذارد. بعد از مدتی، آنچنان سریع در مورد دیگران نظر می دهیم که خودمان نیز چنین تغییری را باور نمی کنیم. این منِ واقعی من نیست اما جزء لاینفکی از رفتارم شده است.
در یک کلام، افکار منفی ابتدا از نم نم باران آغاز می شود و مشغول داشتن ذهن به چنین افکاری، در مدتی نامعلوم تبدیل به سیلی خروشان و مهارناپذیر می شود. پس باید در " خود " دقت داشت. تصور نکنیم چون کسی قادر به ذهن خوانی ما نیست، پس ما در این خصوص آزادی عمل داریم و ماهیت افکار ما به هیچ کسی ربط ندارد. در صورت انکار افکار منفی، به تدریج زمان بیشتری برای این کار صرف خواهیم کرد و از مؤانست همراهان و دوستان خود، محروم خواهیم ماند.
افرادی که با افکار منفی درگیر هستند و به طور خودآگاه یا ناخودآگاه به شدت این افکار دامن می زنند، گویندگان و شنوندگانی مناسب در روابط اجتماعی با دوستان، همکاران و همسایگان نیستند. دیگران چیزی از او یاد نمی گیرند، یا این هم کلامی باعث شعف و نشاط در دیگری نمی شود. افکار این افراد همانند خمیازه مسرّی است و ناخوشایند. هر گونه بیندیشید، شخصیت شما همان گونه خواهد بود .
" افکار منفی را در ۷ قدم می توان از خود دور کرد:
۱. به حالتهای افراطی فکر نکنید.
۲. اتفاقات بد را تعمیم ندهید.
۳. اتفاقات خوب را دستِکم نگیرید.
۴. به جای بقیه فکر نکنید.
۵. لازم نیست مسئولیت همه چیز را به عهده بگیرید.
۶. قوانین خودتان را به خورد جهان ندهید.
۷. داستانپردازی و باور کردن این داستانها را تمام کنید." (2)
بسیاری از مردم از خطر نگرش منفی به زندگی و ناامیدی در کاهش طول عمر اطلاعی ندارند. در حقیقت نگرش منفی به جهان باعث ایجاد حس خستگی، بی نشاطی و بی تحرکی می شود و فراتر از آن باعث پیری زودرس و مرگ سلول های بدن می شود. حتی افرادی که نگرش منفی بیشتری در زندگی دارند از ضعف در سیستم ایمنی بدن رنج می برند و خطر بیشتری جهت ابتلا به بیماری های مختلف نسبت به افراد دارای نگرش مثبت، آنها را تهدید می کند.

ارتباط افسردگی با افکار خودکار منفی
" افکار خودکار منفی (Automatic negative thoughts) یا ANT افکار مزاحمی هستند که در خودآگاه افراد به صورت ناخواسته وجود دارند و بسته به شدت و ضعف این افکار در ذهن، باعث ایجاد خلق و خوی منفی در افراد میشوند.
برخی از مطالعات ارتباط بین افسردگی و افزایش میزان افکار خودکار منفی را مطرح میکند. طبق نظریه آرون بِک، فرد افسرده به طور اتوماتیک، نسبت به خود، حال و آینده و تجاربی که در زندگی کسب کرده و تمام عوامل تأثیرگذار، نگاهی بدبینانه و منفی دارد و این افکار منفی منجر به تشدید افسردگی شده و شخص در این حالت در سیکل معیوب افسردگی و افکار منفی گرفتار می شود. بدین ترتیب، بین میزان افکار خودکار منفی با شدت افسردگی رابطه مستقیمی وجود دارد."
کاهش افکار خودکار منفی با تمرکز حواس
" تمرکز حواس تکنیکی است که برای کمک به افراد در جهت تمرکز داشتن در لحظه حال کمک میکند و منجر به کاهش شکلگیری افکار منفی در ذهن میشود. ریتوو Ritvo و همکارانش دریافتند که دانشجویانی که دورههای تمرکز حواس را گذراندهاند بسیار کمتر درگیر بروز افکار منفی ناخواسته میشوند." (3)
تفاوت افکار منفی با نشخوار فکری
" تفکر در باره مشکلات مان، بدون شک روشی مؤثر در حل مسائل است. اگر ما در پی آن هستیم که با یکی از جریانات زندگی خود انطباق پیدا کنیم، در باره آن فکر می کنیم، راه حل های مختلف را مرور می کنیم و سپس یکی از آنها را انتخاب می کنیم. ولی بعضی اوقات، ما در مرحله تفکر به مسئله باقی می مانیم و دورتر نمی رویم و این امر بیشتر زمانی اتفاق می افتد که افکار ما منفی باشند. واتکینز و مولدز (2005) نشخوار فکری را افکار مربوط به احساس غم می دانند و از آن تحت عنوان " نشخوار فکری غم" یاد می کنند.
نشخوار فکری با افکار منفی تفاوت دارد، پاپا جورجیو و ولز در سال 2001 در مطالعه ای نشان دادند که افکار خودآیند منفی، ارزیابی های کوتاه و مختصری از شکست ها در بیماران افسرده اند. در حالی که نشخوار فکری، زنجیره ای طولانی از افکار تکراری، چرخان و خود متمرکز و پاسخی به افکار منفی اولیه است .
نالن هاکسما؛ عوامل نشخوار فکری را در والدین بیش کنترل کننده، وجود سابقه آزار جنسی، هیجانی و جسمی از دوران کودکی به عنوان عوامل معنادار در شکل گیری سبک نشخوار فکری معرّفی کرده اند.
نشخوار فکری بر روی توانایی های طبیعی و انطباقی ذهن تأثیر می گذارد و منجر به مشکلات روانی بیشتر می شود. به عنوان مثال هولگین (2010) بیان می دارد که نشخوار فکری فرایندی توانا است که بر روی ظرفیت شناختی افراد تأثیر می گذارد و چالشی می شود که بعضی از افراد نمی توانند از اثرات منفی آن از قبیل خستگی، استرس و اضطراب بهبود یابند و یا بنا به گفته آپتون (2011) ؛ نشخوار فکری باعث شدید شدن و ماندگاری خُلق منفی، تخریب تمرکز، تخریب حافظه و اختلال در حل مسئله می شود و انگیزه را برای رفتار ابزاری کم می کند و پیش بینِ شروع دوره های افسردگی در آینده است.
مطالعات دیگری نشان داده اند که نشخوار فکری باعث خُلق منفی پایدار، گسترش شناخت های منفی و کاهش توانایی حل مسئله در آزمودنی های افسرده می شود (واتکینز و مولدز 2005). " بدبینی فزاینده به زندگی" از دیگر عواقب نشخوار فکری است. به عنوان مثال آزمایشات تجربی نشان داده اند که زمانی که به آزمودنی ها، نشخوار فکری القاء می شود، آنها برای حوادث زندگی و یا مشکلات بین فردی توضیحات منفی بیشتری ارائه می دهند و همچنین در باره حوادث مثبت آینده بدبین تر هستند تا افرادی که "حواس پرتی" به آنها القا می شود." (4)

چه باید کرد؟
دانستیم که بی توجهی نسبت به افکار منفی، باعث حذف آنها نمی شود و یا کنار گذاشتن افکار منفی که کمتر بدان قادریم، اثرات سوء آن را کاهش نمی دهد. افسردگی و بدبینی یا بدگمانی از جمله نتایج سوء افکار منفی است. باید با جایگزینی افکار مثبت، تلاش کنیم تا افکار منفی به تدریج کم اثر یا بی اثر گردند. خود این تلاش یعنی آغاز فعالیتی مطلوب برای مفید و مؤثر بودن. به همان اندازه که افکار منفی در مورد خود به کاهش خودباوری و اعتماد به نفس منجر می شود، برعکس، افکار مثبت نیز این دو ویژگی را تقویت می کند.
پس به جای انکار یا پنهان ساختن افکار منفی، باید متوجه آنها شد و با تلقین، تمرین و جایگزینی افکار مثبت و انتخاب اهداف سازنده، آنها را در مورد خود یا دیگران که هر دو کاهنده انرژی و توان انجام کارهای مفید و سازنده هستند، کنار گذاشت. حتما باید توجه و جایگزینی انجام بگیرد تا ما از شرّ افکار منفی خلاص شویم و گر نه به بدبینی، بدگمانی و افسردگی نیز مبتلا خواهیم شد. برای تمرکز حواس نیز باید تمرین کنیم تا بر مانور افکار منفی، غالب شویم.
برای این کار بهتر است خود را به انجام کارهای مفید مشغول ساخت. باید کمتر تنها و بیکار بنشینیم و با مطالعه یا انجام یک فعالیت هنری و خلق یک اثر ولو عاری از هر نوع تبحّر و صنعت هنری، ارزشی ایجاد کنیم که حس خوشایندی را در ما ایجاد کند.
مشغول بودن با گل و گیاه ولو در چند گلدان کوچک نیز اثر مثبتی در ما به وجود می آورد و کمتر فرصتی برای افکار منفی باقی می ماند. و از اثرات سِحرآمیز موسیقی بر روح و ذهن خود غافل نشویم که یقین معجزه می کند. و مهم تر از همه ورزش کردن را فراموش نکنیم. ورزشی که نیازی به صَرف هزینه ندارد و به سادگی ممکن است و با روحیه و توان ما سازگار است. و خندیدن را فراموش نکنیم و هنر لبخند زدن را بیاموزیم.
ما چون برخی از این فعالیت ها را انجام نمی دهیم، اوقات فراغت بیشتری را هدر می دهیم، پس به سوی افکار منفی گرایش می یابیم. برخلاف تصور برخی، زندگی جریانی ساده و اتومات نیست، برای خوب و هدفمند زیستن، باید متوجه و هوشیار بود. ما نسبت به وجود، عمل و گفته خود مسئول هستیم، شاید با دقت در تحقق این مهم، کمتر در گرداب افکار منفی بیفتیم.
منابع:
1) برگرفته از: psychologytoday psychcentral ، سایت چطور؟ توسط صدف دژآلود، بهروزرسانی تیر 1398.
2) برگرفته از: uncommonhelp.me ، سایت چطور؟ توسط امین ادراکی، بهروزرسانی آذر 1397.
3) ویکی پدیا؛ دانشنامه آزاد، افکار خودکار منفی.
4) دانلود پایان نامه ارشد؛ سبز فایل، تفاوت افکار منفی با نشخوار فکری.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دوش مردی در بیابان مرده بود جام زهر زندگی را خورده بود
چهره ای زرد و دلی پر درد داشت سینه ای گرم و نگاهی سرد داشت
انتهای اعتلایش گور بود دیده ها از دید مهرش کور بود
همنوا با صحبت پروانه ها خواب می شد در شب افسانه ها
فارغ از شاد و پیام گوشی اش شاد بود از خلعت مدهوشی اش
چون تنش زیر لحد آرام یافت سنگ قبری روی خاکش نام یافت
نرم نرمک آندو هم گویا شدند وضع و حالش را کمی جویا شدند
بعد پرسیدند ربّت کیست هان زود اقسام شهادت را بخوان
لرزه سرتاپای اندامش گرفت زاسترس انگشت بر کامش گرفت
گفت یاران من معلم بوده ام در ره علم و ادب فرسوده ام
دکتری دارم ز دانشگاه تاپ لوح تقدیر وزیر و نام و کاپ
دوره های ضمن خدمت دیده ام خوشه ای از هر کلاسی چیده ام
به گمانم رتبه بندی می کنید عاقبت کار قشنگی می کنید
چم و خم کا را یادم دهید رخصت تحویل اسنادم دهید
آن دو را انگشت حیرت در دهان از جواب اهل دانش آن زمان
درک کردند از نگاه یکدگر این معلم هست در باغی دگر
آن یکی گفت اندکی آرام باش در پی تقلیل این سرسام باش
ای برادر ما نکیر و منکریم بازجوهای مسیر آخریم
رتبه بندی را که گفتی چیست آن؟ ریختی در ذهن مان شک و گمان
گفت جانا مهربانی پیش کن بازجویی را دمی درویش کن

روزگاری عهد تخت و تاخت بود سلطه اجحاف بر پرداخت بود
روح ما از بی نوایی ریش بود هرکسی در فکر فیش خویش بود
ما عدالت را زدولت خواستیم از برای حق زجا بر خاستیم
حاج بابایی تحول را سند رو نمود و گفت باشد مستند
زین سند آموزگار استاد بود لیک در واقع تمامش باد بود
آمد و رفت این وزیرو آن وزیر این جناح آن حزب را آورد زیر
من نمی دانم که اینها چی چی اند یحتمل دو تیغه از یک قیچی اند
لایحه دادست دولت، مخلص است توپ الان در زمین مجلس است
رتبه بندی چیست عقدی بی ضمان نطق سیاسان کذاب زمان

آن دو گفتند آخ ای آموزگار داستان تلخ و پریشان روزگار
ما شنیدستیم روزی روبهی در بلاد دور می گشتی گهی
آزمایش کرد رویش عالمی گرچه بودی شیوۀ نا سالمی
درمسیرش مرغ ها بگذاشته ناظری اطراف آن بگماشته
مرغ ها را دید و یاران را خبر برد و آنها در پی آن ماحضر
آمدند و لیک آثاری نبود مرغ ها را آزمایشگر ربود
برد و در جای دگر دادش قرار اسپری زد بویشان شد نابکار
روبه بیچاره هی کوشش نمود تا به یاران گوید اینجا مرغ بود
ادعایش را کسی باور نشد هیچ کس بیچاره را یاور نشد
بازگشتند و برفتند از مکان دیده اش را تار شد دور زمان
آزمایشگر دوباره کار کرد باز هم آن حیله را تکرار کرد
مرغ ها را یافت روبه شاد شد از غم دیوانگی آزاد شد
باز رفت و داد یاران را ندا مرغ ها را یافتم من به خدا
باز برگشتند تا آن نو مکان سفره خالی یافتند از مرغکان
روبه بیچاره زین غم پیر شد رفت و بنشست و بسی دلگیر شد
اعتماد دوستان از دست داد لاجرم از شرم جان از دست داد
آنچنان زین ماجرا آزرده بود از غم بی آبرویی مرده بود
این کسان که کمتر از روبه نیند عرض خود را از چه اینسان می برند
نکته ای گفتند اما خوب بود از برای حال من مطلوب بود
رتبه بندی شاه بیتی بر زبان که از آن برپای باشد سازمان
چون هم از توبره هم آخور می خورند هر نشستی نان ما را می برند
سالمند آنها و می میریم ما هر بلایی هست می گیریم ما
زین عجب چون حنجره پر می کنند دم به دم از خود تشکر می کنند
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

مدارس و دانشگاه ها نزدیک به 16 ماه است که در تعطیلی به سر می برند . با احتساب سه ماه تعطیلی تابستان این میزان تعطیلی مدارس و دانشگاه ها در ایران در آغاز سال تحصیلی جدید به 19 ماه خواهد رسید .
در این مدت دانش آموزان بسیار زیادی به علل مختلف که مهم ترین آن ، عدم دسترسی به حداقل امکانات آموزش مجازی است از چرخه تحصیل بازماندند .
هنوز وزارت آموزش و پرورش پس از گذشت بیش از یک سال آمار دقیقی در مورد ترک تحصیل دانش آموزان ارائه نکرده است .
هنوز هیچ مقامی در مورد آسیب های روانی و روحی ناشی از تعطیلی مدارس شفاف سازی نکرده است .

از آغاز بحران کرونا ، تعداد قابل توجهی از دانش آموزان و معلمان جان خود را در اثر ابتلا به این بیماری از دست دادند .
در مراسم تشییع معلم ارزشمند زنده یاد " مهدی بهلولی " که به تازگی در اثر کرونا جان خویش را از دست داد خانواده وی و بسیاری از همکاران این پرسش را به جد مطرح کردند که اگر برنامه واکسیناسیون جدی گرفته می شد شاید بهلولی و خیلی های دیگر الان زنده بودند .

نمودار زیر به وضوح وضعیت ایران را در برنامه واکسیناسیون در مقایسه با کشورهای همسایه ما نشان می دهد :
چه کسی و کدام مقام باید پاسخ گوی این وضعیت باشد ؟
9 خرداد 1400 مهرزاد حمیدی معاون تربیت بدنی و سلامت آموزش و پرورش در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان، درباره آمادگی برای بازگشایی مدارس در سال تحصیلی جدید چنین می گوید :
« برای این موضوع ماتریس دو بعدی در نظر گرفتیم که شامل سه سناریو از نظر رنگ شهرها در شیوع کرونا و آمادگی استانها برای بازگشایی مدارس است .
به عنوان مثال اگر شهری از نظر رنگ بندی شیوع کرونا در وضعیت نسبتا کم خطری قرار داشته باشد اما آمادگی بازگشایی مدارس در آن منطقه وجود نداشته باشد، بازگشایی حضوری در چنین منطقهای میسر نیست.
معاون تربیت بدنی و سلامت آموزش و پرورش با اشاره به اینکه آمادگی و برنامه ریزی کافی برای بازگشایی مدارس داریم، اظهار کرد: با این وجود تابع نظر تخصصی و مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا هستیم تا نظر قطعی اعلام شود .
حمیدی با بیان اینکه در ایام کرونا همه تلاش کردند تا آموزش غیرحضوری به بهترین نحو انجام شود، گفت: اما با این وجود همه دنیا هم اذعان دارند که هیچ برنامه ای جایگزین آموزش حضوری نیست و ما هم اگر شیوهنامه های بهداشتی اجازه دهد متقاضی آموزش حضوری هستیم .
معاون تربیت بدنی و سلامت آموزش و پرورش با اشاره به شرایط لازم برای بازگشایی مدارس تصریح کرد: آن طور که ستاد ملی مقابله با کرونا اعلام کرد مرداد ماه واکسیناسیون معلمان انجام خواهد شد و اگر این فرآیند به طور کامل انجام شود امکان آموزش حضوری آن هم بارعایت شیوهنامه ها وجود دارد .
او در پاسخ به این پرسش که امسال زمان بازگشایی مدارس نیمه شهریور خواهد بود یا اول مهر تصریح کرد: سال گذشته با توجه به اینکه می خواستیم جبرانی برای تعطیلی های احتمالی بعدی ناشی از کرونا داشته باشیم سال تحصیلی از 15 شهریور آغاز شد اما برای امسال باید شرایط بررسی شود و طبق مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا عمل کنیم . »
حرف های این مقام وزارت آموزش و پرروش همچون قبل چیز تازه ای ندارد و تکرار همان مواضع پیشین و موید بلاتکلیفی ، انفعال و بی برنامگی در این وزارتخانه است .

پرسش « صدای معلم » از وزارت آموزش و پرورش آن است که اگر واقعا و به گفته مسئولان آن برنامه ریزی و آمادگی لازم و کافی برای بازگشایی مدارس هست ، پس مشکل چیست ؟
بارها این پرسش را مطرح کرده ایم که چرا باید در این کشور همه جا باز باشند و فعالیت های خود را انجام دهند اما دیوار مدارس و دانشگاه ها باید همچنان کوتاه باشند ؟
آیا اصناف و مشاغل هم مانند وزارت آموزش و پرورش برای از سرگیری فعالیت های خود همه چیز را به " ستاد ملی مقابله با کرونا " احاله کرده و منتظر خرده فرمایشات آنان می نشینند ؟
اگر واقعا معیار نظرات ستاد ملی مقابله با کروناست ؛ پس چگونه است که در ماجرای برگزاری امتحانات نهایی دانش آموزان و با وجود اعتراضات میدانی و گسترده دانش آموزان و حتی اولیای آنان در سراسر کشور نسبت به شیوه برگزاری حضوری ، وزارت آموزش و پرورش نظر خود را پیش برد و اجرایی کرد ؟
چرا وزارت آموزش و پرورش با جامعه و رسانه ها صداقت ندارد ؟
سخنان مبهم مسئولان در مورد اولویت داشتن معلمان برای واکسیناسیون ناشی از چیست ؟
و بسیاری پرسش های دیگر .
نگاهی بر عملکرد مسئولان وزارت آموزش و پرورش از زمان آغاز بحران کرونا و تعطیلی مدارس موید این ادعاست که متاسفانه اهتمامی در این وزارتخانه برای از سرگیری فعالیت های مدارس مشاهده نمی شود و این در نهایت آسیب های جدی و جبران ناپذیری را بر موضوع آموزش و تربیت در جامعه ایران که گمشده اصلی آن است و کسی به آن توجهی ندارد وارد خواهد کرد .
پایان گزارش/

اخیراً یک پیام واتساپی به ظاهر ساده از یک مدیر مدرسه -که در واقع یک نامه مجازی خطاب به دانشآموزان است- به دستم رسید که از مشاهدهی محتوای نازل و فحوای باطل آن، متحیر شدم.
مدیر مدرسه در این نامهی مجازی، به جای معرفی "سامانهی ثبتنام کتب درسی"، یک لینک خودساخته را معرفی کرده و نام آن را "لینک پرداخت هزینه ثبتنام کتابهای درسی و سایر هزینهها" گذاشته و از دانشآموزان خواسته است که فقط از طریق آن اقدام به خرید کتب درسی کنند.
وی از همان ابتدا با پیشبینی اینکه ممکن است تعدادی از دانشآموزان و اولیای آگاه و آزاد اندیش مطیع دستور ناصواب وی نشوند و مسیر دیگری برای تهیهی کتاب درسی انتخاب کنند و یا در پرداخت پول مورد نظر وی تعلل نمایند، مستقیماً لحن فشار و اجبار و تحکّم و تهدید را برگزیده و برای آنها خطّونشان کشیده است! حتی طوری سخن گفته است که انگار پرداخت "پول کتاب" از تهیهی خودِ کتاب مهمتر است. او ظاهراً چنان غرق در ایدهآل خود بوده است که حتی به این مهم توجه نکرده که شاید بعضیها اصلاً نتوانند مبلغ مورد نظر وی را پرداخت نمایند و مجبور شوند برای تأمین آن، دست نیاز به سوی دیگران دراز و تخلف او را ناخواسته افشا کنند.
در قسمت آغازین این نامهی مجازی چنین آمده است: "رسید پرداخت را حتما پرینت کرده و روز تحویل کتاب همراه خود داشته باشید ، بدون رسید پرداخت کتاب به شما تحویل داده نخواهد شد".
تحمیل هزینهی پرینت و تهدید به عدم تحویل کتاب در صورت همراه نداشتن رسیدِ پرداخت و تشویش ذهن دانشآموزان، از جمله نکات قابل تأمل در این جملات آغازین است.
در بند بعدی نامه آمده است:
"هریک از موارد بالا را ناقص یا اشتباه نوشته باشید در روند تحویل کتاب قطعا به مشکل خواهید خورد و مدرسه هیچ گونه مسئولیتی بر عهده نخواهد داشت".
منظور ایشان از "موارد بالا" مشخصات و اطلاعات فردی، از قبیلِ نام، نامخانوادگی، نام پدر، نام کلاس و شماره موبایل دانشآموزان است. همان مواردی که همه یا تعدادی از آنها بر اساس سوابق دانشآموزان در سامانهی ثبتنام کتب درسی موجود است و در صورتی که تهیه کتاب از طریق همین سامانه انجام گیرد، نه نیاز به نوشتن آنها وجود دارد و نه فرض اشتباه نوشتن آنها درست است. اما این خانم مدیر با منحرف ساختن دانشآموزان از مسیر درست ثبتنام کتب درسی، مرتکبین خطا و اشتباه را به بروز مشکل هشدار می دهد و با کمال پر رویی و وقاحت از خودش نیز سلب مسئولیت مینماید و میگوید:
اگر کسی آنها را اشتباه نوشته باشد، قطعاً به مشکل خواهد خورد و "مدرسه [نیز] هیییییچگونه مسئولیتی بر عهده نخواهد داشت"! و این از عجایب روزگار است که؛ همان کسی که منشاء مشکل است، هیییییچگونه مسئولیتی را نمیپذیرد! به امید روزی که اجرای دقیق و صحیح قوانین، فوق جمیع واجبات قرار گیرد و سرپیچی از آن، جزو ننگآمیزترین محرمات شمرده شود .
در ادامهی نامه تأکید کرده است:
"فقط به دانش آموزانی کتاب داده خواهد شد که از طریق لینک [مورد نظر وی] اقدام به پرداخت کردهاند و تمام موارد بالا را کامل نوشته باشند".
اما نکتهی مهم و آخر این نامه، توهین آشکار به شعور اولیا و دانشآموزان و حتی نهاد آموزشوپرورش است:
"نکته مهم و آخر؛ با توجه به بخشنامه آموزش و پرورش دانشآموزانی که در امتحانات خردادماه حتی در یک درس به هر دلیلی غایب باشند اجازه ثبت نام در پایه بالاتر را نخواهند داشت پس حتی اگر پول کتاب را واریز نمایید ولی در امتحانات خرداد ماه حتی در یک درس غیبت کنید از لیست کتاب و ثبت نام سال بعد حذف خواهید شد پس واریز هزینه کتاب دلیل بر ثبت نام شما در پایه بالاتر نخواهد بود."
وقتی در نظام آموزشی ما نه غیبت در یک امتحان بلکه غیبت یک ترم دانشآموز نیز نادیده گرفته میشود و دانشآموز با هشت جلسه غیبت در آزمون و هشت تجدید نیز، در شهریور ماه دوباره امتحان میدهد و امکان ارتقاء به پایه بالاتر را دارد، سخن گفتن از حذف دانشآموز از لیست کتاب و مردود دانستن وی به خاطر یک جلسه غیبت و مستند کردن این مزخرفات به بخشنامهی اداره، یاوهگویی آشکار است! و درد این است که دانشآموزان این را میفهمند و هر چند آن را به عنوان یک رفتار رندانه نمیپسندند اما یاد میگیرند که یاوهگویی و مهملبافی نیز راهیست برای نیل به مقصود!
اما با توجه به اینکه مردم آگاهند و احتمالاً کسانی هستند که به این دستورات تهدیدآمیز و شبههبرانگیز اعتنا نکردهاند، مدام پیامهای کوتاهی از طریق واتساپ فرستاده و به تهدیدات خودش ادامه داده است": فقط با لینک مدرسهی ... اقدام به واریز پول نمایید. در صورت بسته شدن سایت ثبتنام مدرسه هیچ مسئولیتی در قبال دانشآموزانی که دیر اقدام کردهاند نخواهد داشت".
او یکشنبه ۹ خرداد طی پیام کوتاه دیگری نوشته است: " آخرین مهلت واریز پول برای کتاب، بیمه حد اکثر تا ۱۵ خرداد. اگر پول پرداخت نکنین، بی کتاب میمونین".
چهارشنه ۱۲ خرداد نیز پیام کوتاه دیگری به دانشآموزان ارسال و با عبارات متفاوتی زبان به تهدید آنان گشوده و به تشویش ذهنشان پرداخته است: "کسانی که پول با لینک مدرسه واریز نکردن، از نمره انضباط آنها کم خواهم کرد. دانشآموزان با نمره انضباط پایین را سال دیگر در مدرسه ثبتنام نمیکنیم. این آخرین اخطار میباشد".

و اما؛
۱) اگر من به جای این خانم مدیر بودم، هزینهی واقعی کتب درسی را -که به ترتیب ۷۱۵۰۰، ۵۱۹۰۰ و ۶۴۵۰۰ تومان برای پایههای هفتم، هشتم و نهم دختران است- اعلام مینمودم نه ۱۰۵ هزار تومان و این همه داستان. و اگر بنا بود مبلغی از این پول را به عنوان حق بیمه دانشآموزی یا کمک به مدرسه دریافت کنم، حتماً شفافسازی میکردم.
۲) اگر من مدیر آن مدرسه بودم، صفحهی جداگانهای طراحی و دانشآموزان را با ارسال پیامهای پی در پی مجبور به خرید کتاب از آن سامانهی خودساخته نمیکردم و برای تهیهی پرینت، راه کافینت را نشانشان نمیدادم و برایشان هزینهتراشی نمیکردم!
(توصیهی آموزشوپرورش نیز این بوده که تهیه کتاب از طریق سامانه خرید کتب درسی توسط دانشآموز انجام پذیرد و یا اینکار به صورت گروهی از طریق مدرسه انجام شود و در هر صورت از ارجاع دانشآموزان به کافینت خودداری گردد).
۳) آشکار است که طلب پول از دانشآموز، به هیچوجه، وجههی مناسبی برای مدرسه ندارد حتی با شفافسازی. بنابراین اگر من مسئول آن مدرسه بودم، در این شرایط کرونایی، از طلب پول از دانشآموزان خودداری میکردم و تشویشی بر تشویشهای متعدد خانوادهها نمیافزودم.
۴) مدرسه یک نهاد خدمترسان است. مدیر مدرسه نیز به یمن وجود دانشآموز، در آنجا شاغل است و وظیفهاش خدمترسانی در چارچوب قانون است. لذا با آگاهی به همین مسئله، اگر من مدیر آن مدرسه بودم، خودم را در جایگاه خادم دانشآموز میدیدم و قلمم را به تکریم دانشآموز میچرخاندم و در سخنان خود، از بکارگیری ادبیات تحکمی و الفاظ تهدیدآمیز خودداری میکردم.
۵) اگر قرار بود بخشی از مبلغ خواسته شده را، به عنوان کمک مالی در نظر بگیرم و در ردیف درآمدهای مدرسه قرار دهم، شرط داوطلبانه بودن این کار را اعلام میکردم و از هرگونه اجبار و ارعاب دوری مینمودم.
۶) زمانی باید از اشخاص انتظار کمک مالی داشت که استطاعت لازم را داشته باشند. دانشآموزانی که با صدقات مردم روزگار میگذرانند، نه تنها نباید از آنها پولی به عنوان کمک به مدرسه گرفت، بلکه پول کتابشان را هم باید داد.
۷) هدایت اجباری دانشآموز به کانالی غیر از مسیرهای قانونی مشخص شده برای تهیهی کتاب درسی و توسل به زور و اجبار و ارعاب برای نیل به مقصود، مصداق بارز تعدی به حقوق دانشآموز و اجحاف در حق وی و سلب آزادیهای اولیه از اوست. وقتی دستگاه آموزشوپرورش دانشآموز را آزاد گذاشته که حتی میتواند کتاب نخرد و از کتب درسی سنوات قبل استفاده کند، تقلّا برای واداشتن دانشآموز به خرید کتاب از کانال خودساخته، دلیلی جز جمعآوری پول نمیتواند داشته باشد. وچه فرجام بدی خواهد داشت جامعهای که در آن، آزادیهای اولیه دانشآموز به پای انگیزههایی اینچنین حقیر قربانی شود!

۸) سالهاست که حق آموزش رایگان در کشور به محاق رفته و با گسترش مدارس خصوصیِ پولی و قطع سرانهی دانشآموزی و پولیسازی مدارس دولتی، پا بر روی اصل ۳۰ قانون اساسی گذاشته شده که این رخداد، فشار مضاعفی بر خانوادههای کم درآمد و فقیر وارد کرده است. اگر من جای آن خانم مدیر بودم، با در نظر گرفتن این فضای تحریم و تورم و گرانی و تنگناهای اقتصادی، با چنین ادبیات تند و تهدیدآمیزی با دانشآموز سخن نمیگفتم و حریم ذهن کوچک او را مورد هجوم قرار نمیدادم و خاطرش را پریشان و مشوش نمیکردم.
۹) امیدوارم آن خانم مدیر محترم و همفکران وی یکبار دیگر به توصیههای آموزشوپرورش گوش دهند و ممنوعیت دریافت هرگونه وجه اضافی و ممنوعیت ارجاع دانشآموز به کافینتها و ممنوعیت درخواست ارائه نسخه چاپی (پرینت) برگ سفارش کتاب درسی را ملاحظه فرمایند و ببینند که عبور از این ممنوعیتها، پیگرد قانونی دارد.
۱۰) جای خالی صداقت و مهربانی در نامهی مجازی و سلسله پیامهای این مدیر مدرسه کاملاً مشهود است. خروجی مدارسی با چنین مدیران بیعاطفه و جبّار و فریبکار و مستکبر و زورگو و قانونگریز، جز فریبکاری و خدعهگری و بیرحمی و جباریّت و قانونستیزی و مسئولیتگریزی نخواهد بود.
۱۱) به امید روزی که اجرای دقیق و صحیح قوانین، فوق جمیع واجبات قرار گیرد و سرپیچی از آن، جزو ننگآمیزترین محرمات شمرده شود.


این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

- نسل ما با آنکه از نسل پیش از خود فاصله گرفته و حتی آن را انکار می کند، در خرافه ها و سنت های کهنه و بی مایۀ گذشتگان دست و پا می زند.
- نسل ما دهن بین و مقلد و هیجانی است.
- نسل ما سر سفره آماده تکنولوژی غربی نشست و به جای کوشش و خلاقیت به تن آسایی و مصرف گرایی کشیده شد.
- نسل ما هنوز دنبال ظهور قهرمانی نجات بخش است و می خواهد کسی از آسمان و زمین و زمان بیاید کارش را بسازد، ولی نمی خواهد خودش را تکانی دهد و نمی داند در جهان کنونی هیچ قهرمانی بی سود و بی منفعت از جا نمی خیزد.
- نسل ما نسل ناآگاه است با ادعای دانایی و دانش.

- نسل ما در عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات، تابوپذیر شده و اسطوره های گمراه کننده مانند دین و ملیت و یکپارچگی ارضی و فرهنگ باستانی و ... را تابوی خود کرده است و اصلاً در خلوت خود نیز نمی پرسد اینها چیستند و چه اثری در زیست ما دارند!
- نسل ما، عوامش جاهل و خواصش خیانتکار است.
- نسل ما از فردیت سنتی بیرون نیامده و هنوز جامعه پذیر نشده است.
- نسل ما کنش اجتماعی را فرع بر زندگی شخصی خود می داند.
- نسل ما ناهوشیار است؛ وگرنه چهل سال در انتخاب بین بد و بدتر گیج نمی خورد!
و ...
با پوزش از همۀ همنسلان
چاره ای جز نقد خود نداریم.
( صفحه فیس بوک )

دو هفته است که برگهای شمعدانی های شاداب و خوش آب و رنگ خوش کرده به بالکن کوچک آپارتمانم، با نشستن گرد و غبار غلیظ و چسبناک بی سابقه ای، از رنگ و رو افتاده اند. هر روز اسپری آب به دست، برگها را دانه دانه با دقت و حوصله تمیز می کنم و فردا یا نهایتا روز بعدش، باز غبار سمج مزاحم ناخوانده، بساط آسایش بر بستر سبز و پاکیزه ی برگها گسترده، انگار بر جانم می نشیند!
نگاهی به کوچه می کنم و از خودم می پرسم یعنی تردد خودروها و ساخت و ساز این اطراف آن قدر زیاد شده که این همه گرد و خاک روی همه چیز بنشیند؟ هوا گرم تر شده و پنجره های پذیرایی را باز می گذارم. وضعیت داخل خانه هم همین است. روی میزها و اوپن آشپزخانه هم به سرعت پر از خاک می شود و زودتر باید تمیز کرد. باران تاخیر دارد.
خواهرم برای MRI دخترش به رشت می رود و در برگشت به خانه شکایت می کند که تمام مدت در رشت سردرد و نفس تنگی داشته، حالش اصلا خوب نبوده است.

پیاده روی تند از خانه تا پای کوه ، فعالیت ورزشی و تفریحی معمول هر روز خانواده است و دو هفته است که کوه پیدا نیست و غبارآلود است.
سرانجام چند روز پیش ویدئوی کوتاهی در فضای مجازی به دستم رسید که در آن یک کارشناس هواشناسی ، سکوت سنگین رسانه ای و اطلاع رسانی اندک در این زمینه ی بسیار مهم و حیاتی را بر هم می زند.
در این ویدئو گفته می شود که: "سال ۹۴ در سازمان هواشناسی استان گیلان، پی بردیم علاوه بر غبارهایی که از عربستان و عراق وارد جو گیلان می شوند، از مناطق بیابانی خوارزم و شمال شرق ایران در ترکمنستان اولین بار دو روز غبار داشتیم. همان موقع به استانداری و تمام مراجع ذی صلاح اطلاع دادیم که گیلان تنها استانی است که دست کم تا این زمان (سال ۹۴) دو کانون غبار دارد. بخشی از این غبار از جنوب گسیل می شود که بعد از عبور از ایلام و خوزستان و کرمانشاه و ته نشین شدن دانه های درشت، دانه های ریزش وارد گیلان می شود. بخش دیگر مربوط به منطقه ی خوارزم است که چون بیابان مدام گرم تر می شود و پوشش گیاهی و رطوبتش را از دست می دهد، این گسیل ها بیشتر می شود. در آن سال استان گیلان و شهرهایی مثل رشت و لاهیجان ۲۵ روز غبار مداوم داشت. ۱۱ روز sensor آلاینده های هوای ایستگاه محیط زیست رشت هوای خیلی ناسالم را نشان می داد، یعنی ما نباید اصلا از خانه خارج می شدیم ! وظیفه ی تک تک شهروندان استان و کشور است در خصوص حفظ گنجینه ی ملی هوای پاک گیلان از مسوولین مطالبه ی عمومی داشته باشند و خواهان اطلاع رسانی، آموزش، آگاه کردن، و توانمند سازی آحاد جامعه باشند .
مشکل اساسی با این غبار دومی اینجاست که از روی دریا عبور می کند و در مسیرش هیچ مانعی نیست. پس، از ترکمنستان که بلد شد، مقصد اولش گیلان است. به این ترتیب گیلان، خوزستان شمال است.
مشکل دیگر اینکه در خوزستان، زاهدان، بوشهر اگر غبار هست، اکوسیستمش نیمه بیابانی است؛ به این مفهوم که مثلا نخل آماده است که غبار ببیند اما در گیلان راش، برنج، چای، آمادگی کمتری دارند چون ظرافتشان بیشتر است. با این وضعیتی که امسال هم دیدیم (سال ۱۴۰۰) حداقل ۱۰ روز است در جو گیلان غبار پیوسته داریم. غباری که از ترکمنستان آمده و البته در حال مطالعه هستیم شاید شوربختانه منبع سومی برای این ریزگردها پیدا شود: شمال غرب دریای خزر و روسیه ! در مجموع چون منشا این غبارها در کشورهای دیگر است، مدیریتش از ما دور است. اما این موجب نمی شود که ما فعالیت نکنیم.

باید سازمانهای جهانی همچون FAO را درگیر کنیم، باید با کشورهای منطقه صحبت کنیم، باید فضای سبز را در ایران و گیلان گسترش دهیم، باید به مردم آموزش دهیم. مردم الان باید بدانند که غبار داریم. راهکارش فعلا آگاهی رسانی در سطح گسترده است. نترسیم. سال ۹۷ به ما گفتند نگویید. مردم وضعشان خراب است. خوب اینکه مردم وضعشان خوب نیست که دلیل نمی شود چنین مساله ی حیاتی ای مسکوت بماند و بدون اطلاع رسانی و آموزش لازم رها شود !
در گیلان همه فکر می کنند ما فضای سبز زیادی داریم در حالی که اینطور نیست و من باب نمونه لاهیجان از نظر پوشش گیاهی شهر بسیار فقیری است. بنابراین هم باید اقدامات بین المللی و منطقه ای انجام دهیم و با کشورهای دوستمان مثل همین ترکمنستان صحبت کنیم، به هم کمک کنیم، همراهی کنیم و هم داخل کشور و استان آگاهی بدهیم که این گرد و غبار وجود دارد و اتفاقا خطرناک تر از غبار در جنوب و غرب کشور هست چون ریزتر است و میزان نفوذپذیری بیشتری به داخل ریه دارد تا خطرش دست کم گرفته نشود. به علاوه، پژوهشکده های ما اعم از پژوهشکده ی چای، پژوهشکده ی برنج، پژوهشکده ی مرکبات از همین الان شروع به کار کنند. نباشد که پنج سال دیگر مانند بلوط های زاگرس، پوشش جنگلی ما نیز از بین برود، مزرعه و شالیزار ما نابود شود. به فکرش باشیم، هشدار بدهیم. دیگر فرقی با تهران نداریم، باید اعلام کنیم گروههای آسیب پذیر مانند افراد مسن، بیماران قلبی، کودکان در روزهای غبار آلود از خانه خارج نشوند.

متاسفانه گیلان که آخرین تنفس گاه مردم ایران بوده، امروز در چنین وضعیتی قرار دارد ! به امید اینکه شرایط جهانی به سمت و سویی پیش برود که تولید این غبارها کمتر شود اما با این منبع سوم که ما دیدیم و با وجود این استمراری که در گسیل غبارها هست، به نظر می رسد هم مردم و هم مسوولان باید آگاه تر باشند."
شنیدن سخنان کارشناس محترم هواشناسی، موجی از پرسش، حیرت و تاسف را در من به عنوان یک شهروند گیلانی که تاکنون هیچ آگاهی و آموزشی در مواجهه با این پدیده ی اقلیمی دریافت نکرده ام، برانگیخت.
پرسش هایی همچون:
۱. آغاز بروز پدیده ی گرد و غبار در آسمان گیلان دقیقا به چه سالی برمی گردد؟
۲. از آن زمان تا کنون، سازمان محیط زیست گیلان، دانشگاه علوم پزشکی گیلان، سازمان جهاد کشاورزی گیلان و پژوهشکده های تحت مدیریتش، سازمان هواشناسی گیلان، استانداری گیلان، فرمانداریها و شهرداریها در استان، و سایر مراجع ذی صلاح و مربوط به مشکل، دقیقا چه اقداماتی اعم از زیربنایی، و ترویجی و آموزشی انجام داده اند؟
۳. انتقال مشکل به تهران به چه صورت بوده است و تهران چه اقدامات بین المللی، منطقه ای (در حوزه و منطقه ی خزر) و درون استانی ای را برنامه ریزی، هدایت و رهبری، یا دست کم برای مسوولین استان تسهیل نموده است؟
۴. مردم عادی تا چه حد برای مواجهه با خطر ریزگردها توانمند شده اند و اصلا و اصولا تا چه حد از این تهدید زیست محیطی باخبرند؟
۵. پوشش گیاهی استان در چه وضعیتی قرار دارد؟ آیا برای مقابله با چنین شرایطی منابع طبیعی کافی داریم؟
۶. وضعیت بارش ها و منابع آب در استان چگونه است؟
جست و جوی اولیه در شبکه ی اینترنت، حاکی از این واقعیت تلخ و شگفت آور است که سابقه ی مشاهده ی گرد و غبار و گزارش هوای ناسالم در گیلان به یک دهه پیش برمی گردد ! در ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ خبرگزاری مهر اخبار مربوط به رسیدن گرد و غبار به گیلان و تعطیلی ۱۸۰ واحد آموزشی در رودبار را منتشر کرد و اعلام نمود: " وجود پدیده ی گرد و غبار غلیظ در گیلان بی سابقه است." گرد و غبار بخش هایی از مناطق غربی و جنوبی استان را فراگرفت و کاهش دید افقی در رودبار و بخش هایی از منطقه ی دیلمان تا هزار متر از عوارض این رویداد بوده است.
در تمام سالهای بعد از ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۹ به جز اخبار جسته و گریخته ای از گرد و غبار در گیلان و اینکه مهار گرد و غبار اعتبار می خواهد (روزنامه ی ایران: ۱۲/ ۲/ ۹۵) هیچ مطلب مدون و گزارش یا تحلیل کاملی در نت نیست. ویدئو و گزارش های مربوط به سال ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ اشاراتی به غلظت و شدت غبار در سالهای ۹۴ و ۹۷ داشته است. به عنوان نمونه ایسنا در ۸ بهمن ۱۳۹۹ می نویسد که ۶۰ درصد گیلان مناطق کوهستانی است و گرد و غبار می تواند اثرات مخرب بر طبیعت گیلان داشته باشد. محمد دادرس مدیر کل هواشناسی گیلان ضمن اعلام این موضوع اضافه می کند: "کشور ما جزو ۱۰ کشور مخاطره آمیز دنیاست و گیلان جزو پنج استان پرمخاطره ی کشور است. از سال ۹۴ پایش وضعیت گرد و غبار استان آغاز شده (یعنی ۴ سال طول کشیده تا اولین اقدامات فقط برای پایش مشکل صورت پذیرد !)، در سال ۹۷ بین ۱۲ تا ۲۰ روز گرد و غبار در گیلان داشتیم." به گفته ی دادرس، به عنوان اولین اقدام ایستگاه هواشناسی منجیل نصب و راه اندازی شد، خسارت هایی به برنج گزارش شد، تاسیس ۱۳ ایستگاه شبانه روزی برای اندازه گیری ۷۲ پارامتر جوی، ۱۰ ایستگاه اقلیم شناسی، ۴۰ ایستگاه باران سنجی و سایت رادار در کیاشهر از اقدامات سازمان هواشناسی گیلان برای مواجهه با وضعیت بوده است. مطالعه ی برنج، چای، زیتون، کرم ابریشم، ماهیان گرم آبی و پرورش طیور نیز توسط مرکز تحقیقات هواشناسی گیلان در حال انجام است. مدیر کل هواشناسی گیلان با اشاره به تنوع اقلیمی استان، سامانه های هواشناسی مذکور را ناکافی دانست. باید سازمانهای جهانی همچون FAO را درگیر کنیم، باید با کشورهای منطقه صحبت کنیم، باید فضای سبز را در ایران و گیلان گسترش دهیم، باید به مردم آموزش دهیم. مردم الان باید بدانند که غبار داریم. راهکارش فعلا آگاهی رسانی در سطح گسترده است. نترسیم.
گیل خبر در تاریخ ۳۰/۲/ ۱۴۰۰ گستردگی گرد و غبار در کل دریای خزر با دو منشا صحرای ترکمنستان و قفقاز را در دست بررسی و پایش اعلام کرد که از سمت غرب خزر و از جانب کوههای قفقاز و باکو به سمت گیلان کشیده می شود. به علاوه گرد و خاک از سمت غرب کشور نیز به آسمان گیلان نفوذ می کند. شهرهای آستارا، تالش و انزلی با کاهش دید افقی مواجه شدند و در لنگرود، کیاشهر و سایر شهرهای شرق گیلان هم مردم شاهد غبار در آسمان بودند. متولی تعیین سنجش و میزان آلودگی هوا بنا بر اعلام رئیس مرکز رادار هواشناسی گیلان، محیط زیست است اما ایشان افزودند چون مردم در شرایط کرونا از ماسک استفاده می کنند، تا حد زیادی از خطرات احتمالی این پدیده در امان هستند !
خبرگزاری صدا و سیما نیز در ۳۰/اردی بهشت/۱۴۰۰ اخبار ناگوار مربوط به پدیده ی گرد و غبار در آسمان گیلان را از قول رئیس مرکز رادار هواشناسی گیلان منتشر کرد.
فارس در ۳۰/ اردی بهشت /۱۴۰۰ نوشت: "از حوالی صبح امروز با شکل گیری چشمه های گرد و خاک روی مناطق بیابانی کشور، کشور آذربایجان و بخش هایی از روسیه، توده ی گرد و خاک به سمت بخش های جنوبی دریای خزر و به ویژه ایستگاههای ساحلی گیلان گسیل یافت که به تدریج تقریبا همه ی ایستگاههای جلگه ای گیلان، هوای غبارآلود، کاهش دید افقی، کاهش کیفیت هوای تنفسی، و پدیده ی گرد و خاک را تجربه کردند."
ایسنا ۳۰/ اردی بهشت/۱۴۰۰ منشا گرد و غبار در هوای گیلان را کم بارشی و بیابان زایی اطراف خزر اعلام نمود.
پایگاه خبری کلانشهر(اخبار گیلان و رشت) علت آلودگی هوای گیلان را گرد و غبار شکل گرفته بر روی مناطق بیابانی آذربایجان و سواحل روسیه گزارش کرد.
پایگاه خبری مرور در ۳۰/اردی بهشت/۱۴۰۰ نوشت: "شهروندان شهرهای جلگه ی مرکزی استان از جمله رشت، لاهیجان، لنگرود، شاهد آلودگی هوا و گرد و غبار بودند." پیش از این در سالهای گذشته سایر استانهای شمالی کشور از جمله گلستان و نیز خراسان شمالی با این پدیده که مربوط به بیابان های قره فوم (شن سیاه) کشور ترکمنستان است، تهدید شده بودند. آثار زیانبار بیابان قره قوم ترکمنستان به تهدیدی جدی در حوزه ی کشاورزی استانهای خراسان شمالی و گلستان تبدیل شده است.

ایران طی دهه های اخیر به شدت از خشکسالی، نابودی جنگل ها و منابع طبیعی، سوء مدیریت در زمینه ی حفظ، نگهداری و بهره برداری صحیح از منابع آب از یک سو و مصرف آب از سوی دیگر، گسترش بیابان زایی، کوه خواری و ساخت و سازهای بی رویه در حریم کوه و جنگل که لاجرم با نابودی بخشی از فضای سبز همراه بوده، متاثر گشته است. گرد و خاک که پیامد سوء رفتارها و سوء مدیریت ها ی مذکور است، علاوه بر اثرات ناگوار پزشکی در تنفس انسان، در زمینه ی کشاورزی، گردشگری، حمل و نقل، صنعت، انرژی، و سایر بخش های حیات امروزی نیز خسارت بار خواهد بود. از این رو نه تنها در داخل کشور که خارج از مرزها و در کشورهای همسایه نیز لزوم ایجاد مراکز ملی پایش مستمر وضعیت خشکسالی و توسعه ی دامنه ی نفوذ گرد و غبار کاملا محسوس است. جنس ریز گردهایی که از بیابان های بخش های شرقی، شمالی، و غربی دریای خرز منشا میگیرند و با جریانات شمالی در فصول گرم سال و در شرایط کاهش باران در آن مناطق، به گیلان نفوذ می کنند از شن، ماسه و نمک، و ابعاد آنها دو تا ده میکرون است.
دادرس، مدیر کل هواشناسی گیلان می گوید: "با توجه به شرایط کم بارش امسال، کاهش رطوبت خاک در سرزمین های کم بارش اطراف خزر و گسترش بیابان زایی، احتمال افزایش وقوع پدیده ی گرد و غبار در تابستان امسال نیز در گیلان وجود دارد. نکته ی مهم به دام افتادن این توده ی گرد و خاک در جلگه ی گیلان حین برخورد با سد کوهستانهای البرز است که موجب افزایش غلظت این آلاینده شده است."
بنا بر گزارش اداره ی کل هواشناسی استان گیلان ، متوسط بارندگی در استان گیلان امسال نسبت به متوسط سال قبل در اردی بهشت ۳۴ % کاهش داشته است. در بازدیدهای حتی غیر کارشناسی از مناطق مختلف کوه و جنگل در استان کاملا مشهود است که تجاوز به حریم منابع طبیعی با گرفتن مجوز ساخت و سازهای مسکونی و گاها صنعتی و تجاری که منجر به قطع درختان و تغییر غیر قانونی کاربری اراضی شده، روی داده است.
به عنوان یک شهروند گیلانی اعلام می کنم که از ده سال پیش تا کنون هیچ گونه اطلاع رسانی دقیق و شفاف در خصوص جدی بودن خطر ریزگردها در استان انجام نشده و هیچ گونه هشدار یا آموزشی جهت مواجهه با آن، به مردم داده نشده است. رسانه ها از هیچ مذاکره، معاهده، پیمان همکاری و توافق، طلب استمداد و یاری در سطح بین المللی و منطقه ای در خصوص تلاش جهت به کنترل درآوردن پدیده ی گرد و غبار در گیلان، خبر نداده اند. الگوهای کاشت و کشاورزی استان کما کان همانست که ده سال پیش بود. شفافیتی در زمینه ی نحوه ی انتقال مشکل به تهران و اقدامات تهران برای استان وجود ندارد.
در حالی که وظیفه ی تک تک شهروندان استان و کشور است در خصوص حفظ گنجینه ی ملی هوای پاک گیلان از مسوولین مطالبه ی عمومی داشته باشند و خواهان اطلاع رسانی، آموزش، آگاه کردن، و توانمند سازی آحاد جامعه باشند . وظیفه ی سازمان محیط زیست، جنگلداری، سازمان منابع طبیعی، سازمان جهاد کشاورزی، استانداری و سایر نهادهای مسوول است که با جدیت، صراحت و قاطعیت مانع نابودی پوشش گیاهی و از بین رفتن جنگل ها و پوشش کوهها شوند، و نیروی قضایی با فساد و رانت در این زمینه برخورد شدید و سریع داشته باشد که سرعت تخریب هوا و منابع و محصولات کشاورزی و پوشش گیاهی استان سریع تر از حد تصور است.

این وظیفه ی دولت و حاکمیت است که از مجامع بین المللی در این زمینه طلب یاری کند و با کشورهای همسایه و منطقه وارد مذاکرات راهگشا و موثر گردد. اصلاح الگوی بهره برداری و مصرف منابع آب نیز بر عهده ی آب منطقه ای گیلان و تک تک مصرف کنندگان آب شرب و کشاورزی است. و سرانجام وظیفه ی رسانه ها و جراید اطلاع رسانی دقیق و رصد پیوسته ی مشکل است تا تجارب تلخ از بین رفتن گونه های گیاهی زاگرس و خسارت های انسانی و زیست محیطی حادث شده است .
این بار در البرز به گونه ای تاسف بارتر تکرار نشود و نگین سبز و گنجینه ی بی بدیل پاکی و لطافت هوا و محصولات کشاورزی گیلان به عنوان سرمایه ی ایران عزیز در خطر و تهدید به نابودی قرار نگیرد، همان گونه که همین امروز بسیاری از گونه های گیاهی و هم جانوری استان در اثر سهل انگاری ها، منفعت طلبی ها، بی مسئولیتی ها، سوءمدیریت ها و عدم مراقبت لازم، برای همیشه از بین رفته و از تنوع حیات در استان کاسته شده است و این امر به دلیل گسست و قطع زنجیره های غذایی در سطح کلان برای کل اکوسیستم جبران ناپذیر و برای انسان خسارت بار بوده است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

درآمدزایی در گروه تعریف کارکردهای جدید:
برای انجام هر نوع برنامه قبل از هر چیز بودجه لازم است، پس قبل از هر کاری باید تلاش کنیم منابع جدیدی برای کسب بودجه پایدار (به جز تغییر کاربری، فروش زمینها، جرایم و تخلفات ساختمانی و...) برای شهرداری کرج احصا کنیم. یکی از راههای معقول و متداول برای درآمدزایی شهری ، تعریف کارکردهای جدید با تلفیقی از کاردهای متنوع برای ایران کوچک میباشد.
1- کارکرد خوابگاهی:
کارکرد فعلی کرج بیشتر کارکرد خوابگاهی برای کارگران و کارمندان شاغل در تهران است. (مقیمان شهر بدون تعلق خاطر لازم و مسئولیت مدنی کافی در قبال کرج)
2- کارکرد گردشگری:
با توجه به وجود باغ شهر و تفرجگاههای کرج میتوان انواع گردشگریها را متناسب با ظرفیت و فرهنگ کرج تعریف نمود (گردشگری ورزشی، تجارت ورزش و...). به طور مثال کردان با بیش از ۱۰۰ باشگاه تبدیل به پایتخت سوارکاری ایران شده است.
3- کارکرد ترانزیتی:
وجود فرودگاه پیام، راهها و شاهراههای ارتباطی ۱۴ استان و اتوبانی که از قلب کرج میگذرد فرصتهای ترانزیتی فوق طلایی برای کرج ایجاد کرده است.
مثلا میتوان بخشی از فرودگاه پیام را به پایلوت پستی کشور مبدل نمود.

برنامه های فرهنگی هنری برای کرج:
- بودجه فرهنگی شهرداریها معمولا به تنهایی با بودجه سایر مراکز فرهنگی برابری میکند. لذا معاونت فرهنگی هنری شهرداری به عنوان نرمافزار و شریانهای روحی و روانی شهری عمل میکند. به تبع این اهمیت، کمیسیون فرهنگی شورا بسیار مهم، عینی و در دید مردم قرار دارد. لذا برنامه ریزی واقع بینانه، کارشناسی، مدون و عملیاتی برای این کمیسیون از اولویتهای شورا و شهرداریست.
1- برنامههای مناسبتی:
برنامههای ملی و مذهبی که برای نوروز، شب چله، دهه کرامت، ولایت، شعبانیه، محرم و... به صورت روتین وجود دارد. البته باید تلاش کنیم این برنامهها از حالت ایستایی خارج شده و متناسب با فرهنگ عمومی، ظرفیت ها و مطالبات به روز رسانی گردد.
2- مراسم روز خبرنگار:
روز خبرنگار به دلیل تاثیرگذاری خاص حوزه رسانه از اهمیت بالایی برخوردار است. ساماندهی و انسجام خبرنگاران در راستای منافع عمومی و اهداف شورا و شهرداری و پرهیز از نوچهپروری و ساماندهی آگهیهای شهرداری کاری ظریف، بایسته و ضروری میباشد.
3- کتاب و کتابخوانی:
یکی از برنامههای اصلی در حوزه فرهنگ و هنر فرهنگسازی در مقوله کتاب و کتابخوانی است تا با نهادینه کردن کتابخوانی به سمت تولید فکر و تراوشات ایده دست یازیم.
- تمهیدات لازم برای پاتوق کتاب (نقد، رونمایی و...)
- تولید پادکستهای مختلف
- اتوبوس کتاب گردانی در مناطق کمبرخوردار
- ایستگاه کتاب در مجتمعهای آپارتمانی و... بخشی از فعالیتهای این حوزه میباشد.
4- برگزاری کارگاههای تخصصی و مهارتی:
آموزش حقوق شهروندی، چرایی و چگونگی ایجاد پیادهراه ،آموزش تفکیک زباله از مبدا و... میتواند از کارویژههای آن باشد.
5- تعامل با سایر نهادهای فرهنگی:
تعداد متولیان متکثر فرهنگی دو رقمی است. انسجام و همسویی آنها با لحاظ ماموریتهایشان بسیار مهم و کارگشاست و شورا و شهرداری میتواند محور این همگرایی و انسجام قرار گیرد.
6- ایجاد دهکده تفریحی آموزشی:
این مجموعه با هدف استعدادیابی و ایجاد فضای نشاط و سرگرمی نوجوانان و جوانان قابل پیگیری است.
7- یک میلیون نفر از سه میلیون جمعیت استان البرز حاشیه نشین بوده و به خاطر سیل مهاجرین به این استان تراکم آموزشی در فردیس در حد انفجار و کرج در حد اخطار می باشد.
پرداحت سهم آموزش و پرورش از درامدهای شهرداری، زیبا سازی مدارس و برگزاری برنامه های مشترک فرهنگی و آموزشی شایان توجه و اقدام شورائیان آتی است.
8- تلاش برای هویتبخشی به کرج و کرجیها:
با برگزاری جشنوارههای مختلف و متناسب با فرهنگ عمومی کرج و توجه خاص به فرهنگ اقوام مختلف ساکن در کرج و تکمیل پارک اقوام، نامگذاری معابر متناسب با واقعیتها و لحاظ لوازمات جای نامها
9- توجه به حلقههای مفقود عاطفی و اجتماعی مانند راهاندازی جشنواره دختر بابا به منظور ارتقاء کیفیت رابطه پدر و دخترها، و جشنواره دختران آفتاب به منظور اجرای روایتگری موضوعات مذهبی
10- تلاش برای برگرداندان زیست طبیعی:
ایجاد پاتوق برای تنفس، جشنواره ویژه خانوادهها، حفظ باغ سیب، و اجرای برنامههای کیفی و قابل سنجش و در یک کلام تلاش برای برگرداندان زیست طبیعی برای شهروندان و شهر کرج
سخن آخر این که ؛
عمده مشکلات کرج معطوف به استقرار زندانهای ۴ گانه کرج و حواشی معطوف به آن میباشد. انتقال زندان از کرج عزمی ملی میطلبد و در قاموس اختیارات شورا نمیگنجد. آلودگی هوا، ترافیک فزاینده، مهاجرت، حاشیهنشینی، آسیبهای فرهنگی_ اجتماعی و شکاف عمیق طبقاتی پاشنه آشیل کرج هستند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

«چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند، من اتاقهای گازی را ديدم كه توسط بهترين مهندسين طراحی میشدند، من پزشكـان مـاهری را ديدم كه کودکانی معصوم و بی گناه را به راحتی مسموم می كردند، من پرستارانی کاربلد را دیدم که انسانها را با تزریق یک آمپول به قتل میرسانند، من فارغالتحصیلان دانشگاهی را دیدم که میتوانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند و مجموع این دلایل مرا به آموزش مشکوک کرد!
از شما تقاضا می کنم که تلاش کنید قبل از تربیت دانشآموزانتان به عنوان یک دکتر یا یک مهندس از آنها یک انسان بسازید تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند.
پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نيست و هرکسی میتواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانشآموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترين ثروت هر کدام از آنها انسانیت است كه با هيچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقايسه نيست!»
کتاب "انسان در جست و جوی معنا" اثر ویکتور فرانکل
***
آن چه باعث انگیزه من برای نگارش این مطلب گردید فضای نامطبوعی است که هر روز امکان تنفس و زیستن در آرامش و بدون خشونت را در جامعه ایرانی کم و کم تر می کند .
شاید خیلی ها علت " فرار مغزها " و یا به قولی " مهاجرت نخبگان " را در عملکرد بد حاکمیت و بی توجهی دستگاه به استعدادها بدانند اما چیزی که معمولا مورد بی توجهی قرار می گیرد و یا عامدا به آن پرداخته نمی شود " حس بدی " است که از زیستن در جامعه ایرانی نصیب آن افراد می شود .
بی توجهی به حقوق مدنی یکدیگر و زیر پا گذاشتن " قانون " که برای تنظیم و تثبیت روابط و قرار دادهای اجتماعی شکل گرفته است موجب نوعی آدم گریزی و نیز جامعه گریزی در افرادی می شود که نمی خواهند و یا نمی توانند مانند دیگران باشند و اراده شان بر این است که " خودشان " باشند .

شاید در نگاه نخست به نظر برسد افرادی که قادر به سازگاری با اکثریت جامعه نیستند در فرایند سازگاری و یا هوش سازگار شدن دچار اختلال شده اند اما واقعیت این است که فرد سالم نمی تواند هویت خود را در دیگران استحاله کند درست مانند کسی که در محیطی با هوای پاک زندگی کرده اما زمانی که در محیط آلوده قرار می گیرد ارگانیسم وی شروع به واکنش می کند و قادر به جذب هوای آلوده نیست .
به تازگی ، علی اسدی، معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت با اشاره به تعداد افرادی که در ایران دارای اختلال روانی هستند، گفته است : ( این جا ) در گروه سنی ۱۴ تا ۶۵ سال یعنی میان ۵۰ میلیون نفر از جمعیت کشور، حدود ۲۳ تا ۲۵ درصد آنها دارای یک اختلال روانپزشکی هستند یا یک اختلال روانی را تجربه کردند درواقع تعداد این افراد بالغ بر ۱۲ تا ۱۵ میلیون نفر است.
اسدی در پاسخ به این سوال که چه تعداد از مردم کشور از وجود اختلال روانی در خود بیخبر هستند؟ گفت: حدود ۶۰ درصد مردم دارای افسردگی، اضطراب، وسواس و یکی از اختلالات روانی هستند که اطلاعی ندارند و نمیدانند که بیماری دارند و باید خود را درمان کنند از طرفی حدود ۴۰ درصد مردم میدانند به یکی از اختلالات روانی مبتلا هستند اما فکر میکنند خودش خود به خود خوب میشود به همین دلیل به روانشناس، مشاور و روانپزشک مراجعه نمیکنند و تصور دارند با استراحت کردن، گل گاوزبان خوردن و… میتوانند خودشان را درمان کنند درصورتی که افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلالات خلقی و… جزء بیماریهای روان پزشکی است که فرد در صورت ابتلا باید از طریق مراجعه به پزشک، مداخلات دارویی و غیردارویی خود را درمان کند .

گزارشی از ایسنا را که در دوم دی ماه 1389 منتشر شده است را مرور می کنیم : ( این جا )
« استاد روان پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران گفت: اختلالات رواني و رفتاري اختلالاتي شايع هستند و 25 درصد افراد دنيا در طول زندگي خود به آن دچار ميشوند .
دكتر احمد علي نوربالا در همايش سلامت روان و رسانه درباره اختلالات روانپزشكي و پيامدهاي اجتماعي آن اظهار كرد: اختلالات رواني در همه كشورها و جوامع و تمام سنين و در هر دو جنس ديده ميشوند و افراد را در جوامع شهري و روستايي و در گروههاي فقير و غني درگير ميكند .
در كشور ما بر اساس مطالعه كشوري سلامت روان كه در سال 78 انجام شد، حدود 21 درصد افراد دچار علائم و نشانههاي رواني بودند و متاهلان نسبت به افراد مجرد وضع بدتري داشتند .
در مطالعه ای در سال 80، 17 / 10 درصد از مردم ايران از اختلالات رواني رنج ميبردند كه اين آمار در استان تهران حدود 14 درصد بود، البته قرار بود اين مطالعه هر پنج سال يك بار انجام شود، اما به علت عدم همكاري وزارت بهداشت اين مطالعه براي بار دوم در سال 87 انجام شد . چگونه می شود کشوری فقیر مانند مالاوی به خاطر بروز رفتارهای شهروندی در جهت احیای دموکراسی در منطقه ای اقتدارگرا مورد تشویق و تقدیر مجله " اکونومیست " قرار می گیرد اما جامعه گرفتار و متوهم ایران هنوز در حسرت گذشته و تاریخی موهوم به سر می برد و اراده ای جدی در سطوح مختلف آن برای خروج از این بن بست هم مشاهده نمی شود .
وي درباره آمار سال 87 اظهار كرد: تعداد مبتلايان به اختلالات رواني در استان تهران حدود 34 درصد بود كه نشان دهنده رشد 60 درصدي مبتلايان به اين اختلالات در طي 9 سال بود .
اين استاد روان پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران درباره عوامل تاثيرگذار بر سلامت روان اظهار كرد: در اين زمينه عوامل ژنتيك 15 درصد و عوامل اجتماعي 50 درصد نقش دارند .
اين استاد روان پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران با بيان اينكه انگ زدايي از بيماران رواني از مبتلايان به ايدز كمتر است، اظهار كرد: اهميت اختلالات رواني مغفول واقع شده است، اين در حاليست كه براساس پژوهشهاي انجام شده ايرانيها افرادي نگران، غمگين، قانون گريز و غيرقابل پيش بيني هستند و همه اين عوامل خطر بروز اختلالات رواني را افزايش ميدهد . »

در ويژهنامه بهداشت روان که در تابستان 1390 در مجله روان پزشکی و روان شناسی بالینی منتشر شده است چنین آمده است : ( این جا )
« وضعیت موجود و آن چه که لازم است مورد توجه قرار گیرد، به صورت خلاصه بدین شرح است:
1- اهمیت سلامت روانی و نیز سلامت اجتماعی در سامانه سلامت کشورها و نیز ایران تا حد زیادی نادیده گرفته شده است. بنابراین برای آینده سلامت روانی و اجتماعی جهان و نیز ایران احساس نگرانی میشود.
2- آمار اختلال های روانی در ایران در مقایسه با سایر کشورها وضع خوبی ندارد.
3- جامعه ایرانی، جامعه ای هیجانی، نگران، غمگین، حرمت شکن، غیرقابل پیش بینی و به تعبیر برخی بزرگان و مسئولان ؛ غیراخلاقی، قانون گریز و نظارت ناپذیر است، که همگی از عوامل خطر بروز اختلال روانی و بیماری های روان تنی است.
4- در ایران افراد متأهل نسبت به افراد مجرد، به دلایل گوناگون از سلامت روانی بهتری برخوردار نیستند، موضوعی که جای فکر و نگرانی دارد. آیا این افراد سالم فعالیت و یا کنشی در " حوزه عمومی " برای تغییر رفتارهای نامطلوب جامعه و اصلاح الگوهای حکمرانی دارند ؟
5- در ایران سیر فزاینده آمار طلاق، در شهر و روستا نگران کننده است که نشان گر وجود مشکل و آسیب در خانواده و دست کم اختلال در روابط میان فردی است.
6- مهار نشدن، بلکه رشد سیر شیوع پدیده اعتیاد در ایران، با وجود همه مقابله های جدی صورت گرفته پیش و پس از انقلاب، نشان گر ناموفق بودن اقدامات انجام شده بوده، اعتیاد را به مقوله مهم آسیب زای روانی اجتماعی کشور تبدیل کرده است.
7- اگر در بعد پیش گیری از بروز عوامل تنش زا، در سطح خانواده و اجتماع اقدامی اساسی و بنیادی صورت نگیرد، آینده ای ناخوشایند برای کشور پیش بینی می شود.
8- آموزه های دینی و موازین اخلاقی و معنوی جدا از نگاه سیاسی و دیدگاه حاکمان دینی، از عوامل مؤثّر در تأمین، حفظ و ارتقای سلامت روانی به حساب می آید.
9- زمینهسازی برای کاهش نگرانی و ایجاد فضای آزاد و بانشاط، همراه با امنیت و رفاه اجتماعی و برخورداری جامعه از حقوق وکرامت انسانی و قابل پیش بینی، همگی در سطح نخست پیش گیری سلامت روانی اجتماعی قرار می گیرد، موضوعی که نادیده گرفته شده است و تدبیری جدی میطلبد.
10- آگاهی بخشی به همه اقشار جامعه و همه مسئولان تقنینی، اجرایی، قضایی، نظامی، امنیتی و اطلاع رسانی درباره عوامل سبب ساز آسیب های اجتماعی و اختلال های روانی و بار این اختلال ها بر سلامت، فرهنگ و اقتصاد جامعه از اولویت های بسیار مهم است . »
نگاهی به آمارهای ارائه شده نشان می دهد که در مدت بیش از دو دهه تا کنون ( از سال 1378 ) تعداد افرادی که در جامعه ایران دچار اختلالات روانی هستند سه برابر شده است .
از سوی دیگر ، این آمارها رسمی هستند و معمولا در جامعه ما بین آمارهای رسمی و واقعی تفاوت معناداری دیده می شود .
به عبارت ساده تر ، در حال حاضر ، اکثریت جامعه ایران را افرادی تشکیل می دهند که دچار اختلالات و یا بیماری های روانی هستند .
از سوی دیگر ، هشدارهایی که توسط دکتر احمدعلی نوربالا در سال 1390 در قالب گزارش فوق ارائه شده و نیز افزایش 300 درصدی افراد دچار اختلالات روانی نشان می دهد که فعالیت و یا سیاست گذاری و برنامه ریزی خاصی در حوزه " سلامت روان " انجام نگرفته و به عبارت دیگر ، جامعه به حال خود رها شده است .
نکته قابل تامل آن است که صفاتی مانند نگران، غمگين، قانون گريز و غيرقابل پيش بيني بودن مشترک در پژوهش هایی این چنین است .
کدام نهاد و فرد باید در برابر این وضعیت پاسخ گو باشد ؟
پرسش این است ؛ نهادها و دستگاه هایی که به نام " فرهنگ " تعریف شده و بودجه های هنگفتی را می بلعند ، برای تغییر پارامترهای فرهنگی جامعه در حوزه " خانواده " و " آموزش و پرورش " برای حرکت به سوی یک " جامعه سالم وشاد " چه کرده اند ؟

اما پرسشی که همواره می شود این است که علت این مساله چیست ؟
بر خلاف آن چه عموم تصور می کنند و سعی دارند ریشه این مساله را به وضعیت اقتصادی جامعه نسبت دهند این گونه نیست .
جلال یونسی، روانشناس، درباره علت افزایش بیماریهای روانی در ایران به "فضای جامعه" اشاره میکند و میگوید: «گاهی پیش میآید که برخی مشکلات اقتصادی را عاملی بر افزایش آمار بیماریهای روانی در کشور اعلام میکنند. اگرچه وضعیت اقتصادی جامعه هم یکی از عوامل موثر بر روح و روان مردم است، اما این تمام دلیل نیست. کمااینکه در حال حاضر افرادی که در شمال شهر تهران دچار اختلال روانی هستند، تعدادشان کمتر از ساکنان جنوب شهر نیست، اما به طور کلی، فضای جامعه اعم از بحرانهای اقتصادی، وضعیت فرهنگی، معیشت، چالشهای اجتماعی و سیاسی همه و همه عواملی تاثیرگذار بر قالب روان مردم خواهد بود . »
اگر 60 درصد جامعه ایران از نظر روانی و اخلاقی بیمار است اما آن 40 درصد بقیه که به نظر می رسند سالم باشند ،حداقل برای آن که در آینده به این آمار غیرطبیعی اضافه نشوند ، چه کرده اند ؟
آیا این افراد سالم فعالیت و یا کنشی در " حوزه عمومی " برای تغییر رفتارهای نامطلوب جامعه و اصلاح الگوهای حکمرانی دارند ؟
پرسشی که ذهن مرا به شدت مشغول خود کرده آن است که آیا اساسا در چنین جامعه ای با چنین مختصاتی می توان به داشتن دموکراسی و جامعه دموکراتیک دل بست ؟
آیا از چنین جامعه ای که 60 درصد بیمار و بقیه در سکوت و بی تفاوتی سیر می کنند می توان فرهنگ پرسشگری و مطالبه گری را تعریف و توسعه داد ؟
آیا در جامعه ای که 78 درصد آن " تقدیرگرا " هستند ( این جا ) و علی رغم عیان بودن ظواهر مدرنیته ، هنوز علم وارد زندگی مردم نشده و فرهنگ علمی در زندگی فردی و جمعی حضور ندارد می توان به آینده ای بهتر امیداور بود ؟
یک لحظه مکث و تامل کنیم که ؛
چگونه می شود کشوری فقیر مانند مالاوی به خاطر بروز رفتارهای شهروندی در جهت احیای دموکراسی در منطقه ای اقتدارگرا مورد تشویق و تقدیر مجله " اکونومیست " قرار می گیرد ( این جا ) اما جامعه گرفتار و متوهم ایران هنوز در حسرت گذشته و تاریخی موهوم به سر می برد و اراده ای جدی در سطوح مختلف آن برای خروج از این بن بست هم مشاهده نمی شود .

نخستین گام برای خروج از این بن بست آن است که افراد و جامعه وضعیت را بپذیرند و آن را تعریف کنند . این که افراد بیمار هستند و برای درمان نیاز به کمک دارند .
در غیر این صورت این چرخه تکرار شده و روند اختلالات روانی و فاصله گرفتن از معیارهای یک جامعه سالم بر اساس نظریه های جامعه شناسی روند " خودافزایی " خواهد داشت .