
" رمزِ بقای استبداد، خاموشیِ اکثریت است"
پل دانکن
« چارپایی بود بر او کتابی چند
چه داند آن فرومایه که هیزم بارش است یا دفتر
عالم بی عمل به چه ماند ؟ زنبور بی عسل
تحصیلات امروزی واقعا زمان شاه عباس صفوی ، کاروانسرا درست می کردند ، امروز دانشگاه درست می کنند !
این چه ... دانشجو چه ....
خبرنگار :
هدف شما از ثبت نام چیه ؟
شهروند کرمانشاهی :
هدف من اینه که گفتم : من نیامدم برای ریاست جمهوری . من صلاحیت ریاست جمهوری را ندارم . تحصیلات و...
خبرنگار :
برای چه اومدی ؟
شهروند کرمانشاهی :
برای این که هدف و پیامم را برسانم که من نماینده محیط زیستم . انجمن حمایت از حیوانات در استان کرمانشاه . چرا ما هنور حقوق حیوانات را رعایت نکردیم ؟ چطوری می خواهیم حقوق بشر رو رعایت کنیم ؟
عدالت اجتماعی یعنی گذاشتن هر چیزی به جای خودش ، نه بیشتر ، نه کم تر .
خبرنگار :
می گویند ما که داریم از محیط زیست و حقوق حیوانات حمایت می کنم ؟
شهروند کرمانشاهی :
هیچ گونه حمایتی به صورت ...
خبرنگار :
برنامه شما برای حمایت از حقوق حیوانات و محیط زیست چیه ؟

شهروند کرمانشاهی :
هیچ گونه حمایتی به صورت ...
برنامه اش این است که ما فرهنگ روستانشینان ... چرا دامپروری در استان ما از بین رفته ؟ واقعا !
برنامه اش این است این زیاده خواهی و اون لذت طلبی ، اون جاه طلبی و اون غرور و منیت و این فدایم شوم ...همه شکل گرفته ...
بشریت تمام محیط زیست را از بین برده .
یعنی با هر حیوانی بشریت را مقایسه بکنید توهینی بر اون حیوانه !
خبرنگار :
تو کابینه تون ، رئیس سازمان محیط زیست کی میشه ؟
شهروند کرمانشاهی :
گفتم . من برای ریاست جمهوری نیامدم . صلاحیت ریاست جمهوری هم ندارم .
خبرنگار :
ثبت نام نکردید ؟
شهروند کرمانشاهی :
برای " سوژه خنده " آمدم !
ثبت نام هم کردم . چون شماها ... همین صدا و سیما و خبرنگارا می رید اون جا ، مثلا میلیاردها خرج یه فیلم طنزی می کنید که یه نفری بخنده ! دموکراسی بستر و زیرساخت مناسب می خواهد درست مانند نهالی است که کاشته می شود و برای ثمردهی نیاز به نگهداری ، زحمت و دلسوزی دارد .
من هم همشهریام بخندند ، کافیه !
خبرنگار :
یعنی اومدی که معروف بشی ؟
ثبت نام کننده :
من ... معروف شدن ندارد .
من به اندازه خودم معروفم .
من آمدم که صدام را برسم از محیط زیست .
رئیس جمهور آینده از محیط زیست حمایت بکند .
خبرنگار :
از کدام استان آمده اید ؟
شهروند کرمانشاهی :
از کرمانشاه افتادم .
دیشب ... اتوبوس آمدم .
الان هم خسته ام . حال و حوصله ...
خبرنگار :
استراحت کنید ... »
اگر چه این مرد اهل کرمانشاه برخی کلمات و جملات را در اثر تعدد سوال های خبرنگاران و ژست تمسخر آمیز آنان ناقص ادا می کند اما کلیت پیام او حاوی معانی مهمی است که به نظر می رسد آن خبرنگاران با آن ذهنیت های بسته و کلیشه ای قادر به درک و هضم آن نیستند .
او با ادبیات خود برای مساله بسیار مهم و استراتژیکی آمده که حتی اکثریت این جامعه و مسئولان آن هم قادر به فهم و تفکر در مورد آن نیستند .
" محیط زیست " .

در این جا قصد وارد شدن به این مساله مهم را ندارم چون موضوع چیز دیگری است اما به نظر می رسد آسمان در همه جای این سرزمین خشک و بی روح یک رنگ به نظر می رسد .
آن جا که در نشست رسانه ای یکی از پرسش هایم از معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش چنین است : ( این جا )
« در مورد شهدای مدافع حرم صحبت می شود ولی راجع به مدافعان محیط زیست خبری نیست . بسیاری تصور می کنند ناکارآمدی یک سیستم در ساختار معیوب نهفته است اما فراموش می کنند که ساختار یک شبه درست نشده و یک دفعه هم ناکارآمد نشده است .
چیزی در مورد شهروند نمونه، حقوق شهروندی و مدنی، دفاع از محیط زیست مشاهده نمی شود . این در حالی است که به اذعان کارشناسان در حال حاضر و آینده نزدیک ، مهم ترین مساله در ایران ، بحران محیط زیست خواهد بود .
با این محتوا چگونه قرار است تفکر انتقادی در دانش آموزان رشد پیدا کند ؟
و چگونه قرار است به کشوری نمونه در منطقه تبدیل شویم ؟ »
و رضوان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش در پاسخ عنوان می کند که موضوع نشست ، " ثبت نام " است .
سایر خبرنگاران هم در سکوت و بی تفاوتی و احتمالا در انتظار طرح پرسش های به قول خودشان " اختصاصی " بلکه صفحه خود را در حوزه آموزش و پرورش پر کرده و رفع تکلیفی بنمایند .
اما قرار است این دانش آموزان پس از گذر از خوان ثبت نام در این مدارس چه هدفی را دنبال کنند ؟ و اساسا آیا هدف از مدرسه رفتن و تحصیل کردن نهایتا وارد شدن و اتلاف عمر در همان کاروانسرای شاه عباسی است ؟
و به قول آن مرد کرمانشاهی : " با هر حیوانی بشریت را مقایسه بکنید توهینی بر اون حیوانه ! "
از این موضوع که بگذریم به مساله مهم دیگری در ادبیات و محتوای این شهروند کرمانشاهی برخورد می کنیم .
این فرد خودش می داند که صلاحیت این مسند را ندارد و به درد آن نمی خورد اما چرا این همه زحمت سفر را متحمل شده است ؟ باید یاد بگیریم هر کجا و هر زمان تخلف و خطایی دیدیم ، همان جا و همان موقع روشنگری کنیم و بی تفاوت نباشیم ، اگر می خواهیم که چرخه بی فرجام " سکوت - شورش " استمرار نیابد .
می گوید آمده تا پیام و صد ایش را به جامعه برساند .
این دقیقا معنا و روح " مطالبه گری " است که البته به نظر می رسد نه آن خبرنگاران ، نه اکثریت جامعه و نه مقامات و مسئولان درکی از آن نداشته و این که حتی بخواهند زحمتی به خود داده و در مورد آن اندکی تفکر کنند .
در حالی که در کشورهای توسعه یافته که با سیستم " تحزب " اداره می شوند و " حوزه عمومی " در آن حرف اول و آخر را در سمت و سوی توسعه و سیاست گذاری می زند اما در ایران که چند هفته دیگر یک رویداد مهم و اثرگذار به وقوع خواهد پیوست هنوز افراد مدعی انجام وظایف منصب ریاست جمهوری هم مشخص نشده اند و این به وضوح فاصله ما را از سایر کشورها حتی در ساده ترین مسائل و موضوعات علی رغم ادعاهای بزرگ آشکار می کند .
هنوز وزن غالب جامعه ما درکی از مفهوم " مطالبه گری " ندارند و تصور می کنند که با رای دادن به یک نفر و یا رای ندادن ، جامعه حرکتی رو به جلو خواهد داشت .

بسیاری تصور می کنند ناکارآمدی یک سیستم در ساختار معیوب نهفته است اما فراموش می کنند که ساختار یک شبه درست نشده و یک دفعه هم ناکارآمد نشده است .
پرسش این است ؛
چگونه و طی چه فرآیندی به وضعیت موجود رسیده ایم ؟
آیا بهترین و ایده آل ترین ساختار هم در غیاب " شهروندان مطالبه گر و پرسشگر " به چه سرانجامی خواهد رسید ؟
آیا هر فردی به تبعات و پیامدهای کنش و رفتار خویش آگاهی دارد ؟
آیا هر فردی به عنوان یک " شهروند " به اندازه خود و درکی که از محیط و پیرامون دارد برای بهبود اوضاع " احساس مسئولیت " می کند و یا تصور می کند وضعیت به خودی خود و با " معجزه " و " تقدیرگرایی " درست خواهد شد ؟

بازار شبکه های اجتماعی به ویژه از نوع نوظهورش " کلاب هاوس " این روزها داغ است اما تجربه نشان داده است که این پرسشگری ها و پی گیری ها غالبا تا « شب انتخابات » است .
پس از آن انگار همه چیز مانند کشی که کشیده شده و رها می گردد ، به سر جای اولش بر می گردد .
برای اداره یک کشور بهترین ، کم اشتباه ترین و کم هزینه ترین مسیر همان « دموکراسی » است .
اما این روش نیازمند اقتضائات و الزاماتی است .
دموکراسی بستر و زیرساخت مناسب می خواهد درست مانند نهالی است که کاشته می شود و برای ثمردهی نیاز به نگهداری ، زحمت و دلسوزی دارد .
باید یاد بگیریم هر کجا و هر زمان تخلف و خطایی دیدیم ، همان جا و همان موقع روشنگری کنیم و بی تفاوت نباشیم ، اگر می خواهیم که چرخه بی فرجام " سکوت - شورش " استمرار نیابد .
* ( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )

آقای دکتر زاهدی عضو محترم کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در آخرین اظهار نظر در مورد رتبه بندی معلمان اظهار داشته اند:
"در دانشگاه اینگونه نیست که فرد بعد از ۲۰ سال استاد تمام شود، ممکن است فرد ۳۰ سال هم سابقه خدمت داشته باشد اما در مرتبه دانشیاری باشد یا اینکه فردی در کمترین زمان ممکن به مرتبه استاد تمامی برسد."
همچنین در مورد تفاوت دریافتی بین رتبه ها بر این باور هستند که: رتبه بندی معلمان بنابر تعبیر جالبی مصداق یک مویز و چهل قلندر شده است که ظاهراً قرار است با بودجه اندک آن تمامی مشکلات مالی معلمان، بازنشستگان قبل از اجرای این قانون ، سرباز معلمان و حتی سرایداران محترم مدارس همگی حل و فصل شود!
"این توقع نباید ایجاد شود که در رتبهبندی همه به رتبه ۵ برسند. حتماً باید اختلاف حقوق بین رتبه یک تا ۵ وجود داشته باشد و شاید اختلاف ۳ برابری هم باشد."
در این مورد از آقای دکتر زاهدی که در رابطه با رتبه بندی معلمان نگاه مثبت و سازنده ای هم داشته اند این سوال را باید پرسید که در رتبه بندی مورد نظر شما «عملکرد» معلم را با چه معیار موثقی قرار است بسنجند که نتایج آن «یقینی» باشد و بر اساس آن به یک معلم سه برابر معلم دیگر حقوق پرداخت شود؟!
در مورد «دانش» معلم چطور؟!
اگر سنجه ها در رتبه بندی کیفی یا غیر دقیق باشند این امکان وجود دارد که بنا بر نظر افراد مختلف یا شیوه های گوناگون ارزیابی، نتایج متفاوت یا حتی ضد و نقیضی حاصل شود.
سوال این جاست که برای سنجش یقینی که نتیجه آن روایی و پایایی قابل اطمینان داشته باشد هم آیا فکری کرده اید؟!

برای یک چنین ایده بلند نظرانه ای نیازمند زیر ساخت های آموزشی و پژوهشی مناسب هستیم.
در این مورد وضعیت را چطور میبینید!
آیا آقای دکتر زاهدی برای تربیت ارزیاب های خبره و دوری از بیعدالتی و نگاه شخصی در امتیاز دهی و همچنین تضمین کیفیت آزمون های سنجش «دانش » و «عملکرد» معلمان راهکارهای علمی ، مفید و موثری در ذیل قانون رتبه بندی دارند؟!
واقعیت های آموزش و پرورش می گویند :چون تشخیص تفاوت عملکرد بین معلمان کاری بسیار دقیق و تخصصی بوده و اساسأ تفاوت ها جزئی و ظریف است ، این رویکرد یا پیشنهاد تفاوت سه برابری در پرداختی معلمان به واسطه رتبه بندی فقط به نارضایتی عمومی معلمان _به استثنای چند درصد قلیل__ خواهد انجامید!
چندی پیش مجتبی بخشی پور دیگر نماینده مجلس نیز با انتقاد از مطرح شدن مباحثی در خصوص برگزاری آزمون برای اعمال رتبه بندی فرهنگیان گفت: اگر قرار باشد برای فرهنگیان آزمونی برگزار شود این سئوال مطرح میشود که آیا همین رویه در خصوص اعطای امتیازات مربوط به برنامههای مشابه در دانشگاهها و سایر ادارات و سازمانها انجام گرفته است؟
از نظر ایشان لایحه دولت دارای اشکالات مشهود و مشکلات عدیدهای است که باید هرچه زودتر رفع شود.
اما نکته قابل توجه در اظهارات این نماینده محترم مجلس آنجاست که ایشان در نقد لایحه ارسالی رتبه بندی معلمان میگویند :
"آن دسته از کارکنان اداری که بخش اعظمی از آنان معلمان و کادر آموزشی هستند و از مدارس به ادارات منتقل شده و در کارهای ستادی به کارگیری شدهاند و همچنین سرایداران، معلمان حقالتدریس و سرباز معلمها، ظاهرا و بنا به اظهارات غیررسمی مسئولین ذیربط، از مزایای رتبهبندی محروم هستند."
ایشان گله مند است که چرا کارکنان اداری، سرایداران، معلمان حقالتدریس و سرباز معلمها از مزایای رتبهبندی محروم هستند!
رتبه بندی معلمان بنابر تعبیر جالبی مصداق یک مویز و چهل قلندر شده است که ظاهراً قرار است با بودجه اندک آن تمامی مشکلات مالی معلمان، بازنشستگان قبل از اجرای این قانون ، سرباز معلمان و حتی سرایداران محترم مدارس همگی حل و فصل شود!

ای کاش این دسته از نمایندگان محترم تببین بفرمایند که مثلاً چگونه معلم بازنشسته سالهای گذشته را میتوان اکنون و پس از بازنشستگی ارزیابی و تعیین رتبه کرده و از او در سالهای آینده انتظار ارتقاء رتبه را هم داشت ؟!
یا اینکه برای تعیین رتبه سرایداران زحمتکش مدارس و شیوه ارزیابی آنها و چگونگی ارتقاء رتبه آنها چه طرحی می توان ارائه و اجرا کرد؟!
اصلا از منظر این دسته از نمایندگان آیا سرایداران مدارس نیز قرار است مانند معلمان تعیین رتبه شوند یا روش دیگری را برای نیل به این منظور پیشنهاد می کنند؟!
مسئله ای که عمومآ در این قبیل اظهارات فراموش می شود این است که در صورت شمول بازنشستگان قبل از اجرای این قانون یا سرایداران و کارمندان اداره آیا نباید متناسب با جمعیتی که به این طرح اضافه می شود بر بودجه آن نیز افزود؟!
نکته دیگر اینکه در این صورت چه بسا لازم باشد عنوان «رتبه بندی معلمان» را نیز به «رتبه بندی کارکنان و بازنشستگان آموزش و پرورش» تغییر داد تا همه کارکنان را شامل شود!

با نگاه جدی تر به این مسئله آیا بهتر نیست بودجه مورد نیاز برای حل مشکلات مالی سرایداران یا بازنشستگان را از محل دیگری به جز بودجه رتبه بندی معلمان تأمین کرد؟!
نمایندگان محترم که بعضاً برای به ثمر رسیدن رتبه بندی معلمان نگاه مثبتی هم داشته اند شایسته است در نظر داشته باشند قانون رتبه بندی معلمان که آثار و تبعات آن سال ها بر نظام تعلیم و تربیت سایه خواهد افکند ؛ قانون مهمی است که ضمن در بر داشتن مشوق های مالی مناسب باید مطابق با اهداف اعلام شده به جهت افزایش انگیزه شغلی معلمان بسیار منسجم، دقیق و بر اساس واقعیت های موجود مدارس نوشته و اجرا شود.
در این مورد بهترین راهکار برای درک واقعیت های آموزش و پرورش اولا برداشت صحیح از معنا و مفهوم رتبه بندی معلمان و سپس استفاده از نقد و نظر معلمانی است که چندین دهه تجربه تدریس در این نظام آموزشی را دارند.
شاید تنها از این طریق بتوان میان واقعیت ها و ایده آل های ذهنی پلی ساخت و در رتبه بندی به اهداف اعلام شده یعنی افزایش انگیزه و رضایت شغلی معلمان نزدیک تر شد !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

سرانه دانشآموزی عبارت است از متوسط هزینهای که توسط دولت طی یک سال مالی یا سال تحصیلی، برای آموزش یک دانشآموز یا آموزش گیرنده در هر یک از دورههای تحصیلی اختصاص داده میشود.
جمع کلی اعتبارات آموزش پرورش و سازمانهای تابعه آن با ردیفهای متفرقه انتقالنایافته در قانون بودجه سال ۱۳۹۹ به میزان ۷۲ هزار و ۶۰۰ میلیارد تومان بوده که با رشد ۵۵ درصد در لایحه سال ۱۴۰۰ به بیش از ۱۱۳ هزار میلیارد تومان افزایش یافته است.
آخرین آمار ثبت نام دانش آموزان در سال تحصیلی گذشته (بر اساس اطلاعات ثبت شده در سامانه سناد) ۱۵ میلیون و ۱۳۸ هزار و۵۲۳ نفر جامعه دانشآموزان را تشکیل میدهند .بنابر این سرانه دانش آموزی در ایران در سال تحصیلی ۱۳۹۹- ۱۴۰۰ تقریبا برابر با ۷۵۰۰۰۰۰ تومان است.یعنی کل هزینه ای که دولت برای هر دانش آموز در سال تخصیص می دهد با احتساب دلار ۲۵ هزار تومانی رقم ۳۰۰ دلار خواهد شد.
براساس آمار سازمان "همکاریهای اقتصادی و توسعه"، میانگین سرانه دانشآموزی کشورهای دنیا، ۹۳۱۳ دلار است .یعنی متوسط جهانی سرانه دانش آموزی ۳۰ برابر سرانه دانش آموزی در کشور ماست. این در حالی است که بیش از ۹۵ درصد بودجه آموزش و پرورش صرف حقوق پرسنل آموزش و پرورش می شود ، یعنی تنها ۵ درصد بودجه آموزش و پرورش سهم انبوهی از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش می شود.

در چنین شرایطی باید سطح توقعات از این نهاد را کاهش داد. چنین نظام تعلیم و تربیتی دیگر سرمایه ساز و تحول آفرین نخواهد شد ، حتی اگر بهترین اسناد تحولی را در اختیار داشته باشد .اکنون با هجوم ویروس کرونا و گسترش پاندمی آن ، این کمبودها بیشتر خود را نشان خواهند داد. فقر امکانات و منابع برای تقویت زیر ساختهای فن آوری و الکترونیکی مدارس ، آموزش مجازی را با مشکلات شدیدی روبه رو ساخته است. بخش بزرگی از دانش آموزان به ویژه در مقطع متوسطه به بهانه بسته بودن مدارس ، ترجیح می دهند به صورت تمام وقت و یا پاره وقت به سراغ کار بروند و به تحصیل در فضای مجازی کمتر رغبت نشان می دهند و این مسئله انگیزه های ترک تحصیل را تقویت می کند.
در شرایط فعلی به دلیل فراهم نبودن ابزار مورد نیاز و زیرساختهای لازم، به شاخصی برای عمیقتر شدن شکاف آموزشی و لطمه بیشتر به پیکر نحیف عدالت آموزشی شده است و هماکنون بخشی از دانش آموزان به دلیل دسترسی نداشتن به آموزش مجازی از چرخه تحصیل باز مانده اند. در سال های قبل به واسطه غیبت در مدرسه، مدیر و معلم متوجه ترک تحصیل دانش آموز می شدند و تلاش می کردند دانش آموز را بازگردانند، ولی الان شناسایی این دانشآموزان سخت شده است و این به معنای ترک تحصیل پنهان در بین دانش آموزان است که زوایای دیگری از این بحران را نشان می دهند.
از طرفی پاسخ گو نبودن نظام فعلی آموزش و پرورش در ایجاد فرصتهای شغلی برای دانش آموزان ، جذابیت های حضور آنها در فضاهای کاری و داشتن شغل پاره وقت را زیاد کرده است.گرچه آمار ترک تحصیلی ها به صورت جسته و گریخته داده می شود ولی آمار دانش آموزانی که به صورت تمام وقت در فضای مجازی مشغول آموزش هستند علامت سوالی است که باید پاسخ شفافی به آن داده شود.

تجربه زیسته اینجانب به همراه تعدای از همکاران حکایت از شروع بحران و صدای زنگ خطر ترک تحصیل توده ای دانش آموزان به ویژه در شرایط کرونایی دارد.
بخش بزرگی از دانش آموزان به ویژه در مقطع متوسطه به بهانه بسته بودن مدارس ، ترجیح می دهند به صورت تمام وقت و یا پاره وقت به سراغ کار بروند و به تحصیل در فضای مجازی کمتر رغبت نشان می دهند و این مسئله انگیزه های ترک تحصیل را تقویت می کند.
اکنون گسترش ویروس کرونا باعث شدت گیری این بحران و عادی سازی آن توسط دانش آموزان می شود. بی توجهی به این موضوع و عدم سرمایه گذاری مناسب در زمینه آموزش و پرورش این بحران را به یک فاجعه تعلیم و تربیتی تبدیل خواهد کرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

این افراد (به ظاهر کوهنورد) را هر روز بارها و بارها در مسیر منتهی به کوه میبینم، داستانهایی داریم با این ها؛
آنچه بیشتر از همه آدم را حرص میدهد خودخواهی بیانتهای این افراد است. دست کم یک رفتار کوچک، حاکی از اندکی شعور هم در آنها دیده نمیشود که دل آدم را خوش کند. انگار که عمدا و با حداکثر دقت بیشعور ساخته شدهاند.
در این گونهی نه چندان نادر، همه جنس و ظاهر و عقیدهای دیده میشود. ابدا از ظاهر آنها نمیتوانید متوجه چیزی بشوید. سنگ، گیاه، حیوان، انسان و آب از دست اینها در امان نیست. بسیار پر رو هستند و حتی گاهی اصرار دارند بیشعوری خود را به نمایش بگذارند و آن را نشانه cool بودن میدانند و البته آلودگی واژگانی و صوتی هم معمولا چاشنی اصلی است.
برای آنها حضور کودکان، خانمها یا هر کس دیگری مهم نیست و با اصرار در هر بحث و جملهای یکی دو واژه جنسی میگذارند .
یک زمانی زباله سازان و تخریب کنندگان، پنهان بودند، اما گونه جهش یافته آن جلوی چشم شما زباله پلاستیکی را به اطراف پرت یا به چیزی آسیب می زند!

( پارک جمشیدیه - مسیر کلکچال )
نر و مادهی این گونه، تفاوت رفتاری محسوسی ندارند. گاهی حتی خیلی هم خوشگل و خوش تیپ هستند اما چه سود که به قول رفقای آذری ما:
هیکلی چوخدو، شعوری یوخدو ! ( هیکل فراوان ، شعور نیست ! )
نکته دیگری را عرض کنم. این بار که وارد کوه یا طبیعت شدید دقت فرمائید، تا با پدیده عجیبی آشنا شوید، آن هم لکههای سیاهی است که گله گله در طبیعت به چشم میخورد!
بله ! رد سیاه سوختن و سوزاندن. نمیدانم این را چه کسی در مغز مردم ما فرو کرده است که حتما باید موقع حضور در طبیعت، آتشی هم برپا شود. مرتب میبینیم که چگونه پوشش گیاهی ضعیف و فقیر کوه صرف آتش روشن کردن میشود، اعتراض هم که میکنید، میفرمایند شاخه و علف خشک هستند. مگر توان تولید طبیعت در یک محدوده خشک، سنگلاخ و کم آب چقدر است؟

( کلکچال )
به خدا هیچ کجا و هرگز قانونی درباره لزوم پخت کباب در کوه و دشت، نوشته و مصوب نشده است. سادهترین راه حل، بردن کپسولهای کوچک گاز است.
شگفت این که، سراسر فضای مجازی پر است از طبیعت گردی، اما سهم آموزش و فرهنگ سازی تعامل با طبیعت در همان فضاها نزدیک به صفر است.

حال چنانچه با این لکه های سیاه روبه رو شدید، سعی کنید روی آن را با خاک بپوشانید، کربن باقی مانده به تقویت خاک تا اندازهای کمک میکند. حالا ما این را گفتیم، فردا نشود بهانه برای سوزاندن بیشتر. این را عرض کردم برای موقعی که دیگران این اشتباه را کرده باشند و شما بخواهید از زیان آن کم کنید.

( کلکچال )
یک حسن دیگرش نیز از میان بردن الگوی بصری است. بسیاری از آدمها ناخودآگاه جایی زباله میریزند که پیش از آنها کسی زباله باقی گذاشته باشد. همین دیدن آثار آتش هم علاوه بر از میان بردن قبح این کار، باعث میشود دیگران نیز به فکر انجام چنین کاری بیفتند.
شک نکنید کوهنوردان بیشترین آسیب را از این گروهها میبینند. گذشته از اینکه اینها وجهه کوهنوردان را خراب میکنند، باعث میشوند آنها از کار و تفریحشان بزنند تا رد پاهای آلوده را از طبیعت و کوه پاک کنند.

( مسیر صعود به قله دارآباد - یال شن سیاه - تهران )
کانال کمپین مبارزه با بی شعوری

یکی از دلایلی که برای اسلامی کردن علوم انسانی بیان می شود، جلوگیری از نفوذ فرهنگ منحط غرب و حفاظت و مراقبت از بنیان و کیان خانواده های ایرانی است. مسئله بحران در خانواده های غربی در ذهن مسئولان حوزه فرهنگی و آموزشی به چنان امر پذیرفته شده و طبیعی بدل شده است که در تک تک کنشهایشان در برخورد با غرب کاملا واضح و مشخص است. از اجاره هتل برای ورزشکاران اعزامی به اروپا (که سعی می شود دور از شهرهای ساحلی باشد) تا مامور همیشه بیدار صدا و سیما که با چشمانی هوشیار مواظب است تا از پخش حضور یک زن در ورزشگاه جلوگیری نماید. از ممیزی شدید بر نمایشنامه ها و رمان های ترجمه شده تا قیچی کردن فیلم های سینمایی غربی (چند سال پیش آثار اینگمار برگمان را هم در مجموعه آثار مبتذل گنجانده بودند) همه با هدف مواظبت از ارزش های انسانی و اخلاقی و دفاع از کیان خانواده صورت می گیرد.
اما مسئله ای که به دور از تبلیغات رسانه ای باید آن را مد نظر قرار داد، جایگاه واقعی خانواده در جامعه ما و جامعه غربی است.
برخلاف باور عمومی و پذیرفته شده، نرخ طلاق در کشورهای غربی در ۳۵ سال گذشته روبه کاهش بوده است. در خانواده های جوامع غربی خیانت زوجین به یکدیگر بسیار مذموم شمرده می شود، حقوق کودکان در خانواده بسیار مورد توجه و اهمیت قرار دارد و نهاد خانواده به شدت مورد حمایت دولت ها قرار دارد و در کل نگاه جامعه به افرادی که تشکیل خانواده داده و صاحب فرزند هستند، بسیار مثبت است.

در مقابل در جامعه ما آمار طلاق با سرعت بالایی در حال گسترش است. سن ازدواج و علاقه جوانان به تشکیل خانواده سال به سال در حال کاهش است. (به گونه ای که متوسط سن ازدواج در ایران از متوسط جهانی چندین سال بالاتر است) نگاه به ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی ارزشمند سال به سال در حال کمرنگ شدن است. خیانت به پیوند زناشویی قبح خود را از دست داده و به «شیطونی» ساده تقلیل داده شده است. در بسیاری از خانواده ها دیگر والدین آن احترام سابق را ندارند و ازدواج موقت که قرار بود به عنوان ابزاری برای تسهیل ازدواج جوانان تبدیل شود عملا به ابزاری برای هوسبازی ثروتمندان، ملاکان، حاجی بازاری ها و سیاستمداران پا به سن گذاشته تبدیل شده است تا از این طریق در سنین پیری نیز طعم تجدید فراش با بانوان جوان را بچشند و همسر اصلی و فرزندان خود را در بهت و تعجب فرو برند.

مثال ملموس دیگر از بحران خانواده در ایران در میزان مسافرت ها به شهرهای بدنامی مانند پاتایاست. درست است که مسافران پاتایا از همه نقاط دنیا هستند، اما تفاوتی هست بین اغلب مسافران ایرانی و مسافران سایر کشورهایی که به این شهر سفر می کنند. در کشورهای غربی اغلب افرادی از طبقاتی با سطح تحصیلات و فرهنگ پایین، مسافران پاتایا را تشکیل می دهند و به ندرت می توان فردی صاحب خانواده و فرزند را در میان مسافران غربی پاتایا مشاهده کرد. اما در ایران پاتایا شهر محبوب تحصیل کردگان و طبقه متوسط جدید (کارمندان، پزشکان، مهندسان و..) است. مسافرانی که اغلب متاهل بوده و به دور از چشم همسر و فرزندان پاتایا را بهشت رویاهای خود برای استراحت و خرج پس انداز اضافی خود می دانند..
با توجه به شرایط حاکم بر جامعه ما و جوامع غربی در امور مربوط به بنیان و ارزش های خانواده، به نظر می رسد بیشتر از آنکه ما نگران نفوذ فرهنگ منحط غربی باشیم باید سعی کنیم ارزش های خانوادگی و اجتماعی آنها را به جامعه بیاموزیم.
کانال خرمگس