به گفته وزیر آموزش و پرورش، در حال حاضر ۲.۵ تا ۳ میلیون دانشآموز در شبکه شاد نیستند. آقای حاجی میرزایی دلایلی برای این مسئله عنوان کرده و گفته است: "ممکن است برخی [از دانشآموزان] از آموزش فاصله گرفته باشند، برخی در منطقهای زندگی کنند که اینترنت وجود ندارد و یا به ابزار هوشمند دسترسی نداشته باشند".
اگر آمار غایبین "شاد" فقط همین باشد که آقای وزیر اذعان نمودهاند، امسال در خوشبینانهترین حالت یک ششم تا یک پنجم دانشآموزان ایران از قطار "شاد" جا مانده و نتوانستهاند با سایر همکلاسان خود در فضای معروف به "شاد" همراه و همسفر شوند و در حقیقت، این تعداد دانشآموز امسال محروم از تحصیل بوده یا به اصطلاح "بازمانده از تحصیل"اند. البته منابعی هم هستند که تعداد جا ماندگان از "شاد" را تا ۵ میلیون نفر ذکر کردهاند!
اما در این میان رویکرد یک بام و دو هوای آموزش و پرورش برای بازگشایی مدارس و آموزش حضوری نیز جالب توجه است؛ از نیمهی شهریور ۹۹ تاکنون تصمیمات و طرحهای مختلفی برای آموزش حضوری اتخاذ، مطرح و ابلاغ شده و علیرغم آماده باش و همکاری معلمان، همهی این طرحها و برنامهها به دلیل بیاعتنایی و عدم همراهی اولیاء و غیبت مطلق دانشآموزان و عدم قاطعیت وزارت آموزش و پرورش بر سر تصمیمات و برنامههای خود، با شکست مواجه شده است. طرح زوج و فرد کردن روزهای حضور دانشآموزان در مدرسه، طرح تقسیم دانشآموزان به دو گروه "دارای شاد" و "فاقد شاد" و ابلاغ برنامهی آموزش حضوری برای گروه "فاقد شاد"، تقسیم مناطق کشور به آبی و زرد و قرمز و اعلام آموزش حضوری در مدارس مناطق آبی و زرد، از جمله این طرحها و تقلاها جهت تحت پوشش بردن همهی دانشآموزان در سالتحصیلی ۴۰۰-۹۹ بود. لیکن از جمعیت ۱۵ میلیونی دانشآموزان، جز معدودی انگشتشمار، برای حضور در مدارس قدم رنجه نکردند و هر زمان که معلمان در مدرسه حضور پیدا کردند، با نیمکتهای خالی مواجه شدند.
با درک ضرورت آموزش حضوری در پایههای اول و دوم ابتدایی و هنرجویان هنرستانها بعد از گذشت یک ترم از سالتحصیلی، تمام هنرجویان و دانشآموزان پایههای مذکور با آغاز ترم دوم، باز هم به مدرسه فراخوانده شدند لیکن این فراخوان نیز با مخالفت وزارت بهداشت و اعضای ستاد ملی مبارزه با کرونا و رأی منفی والدین روبه رو شد و وزارت آموزش و پرورش از موضع خود عقب نشست و باز هم معلمان با نیمکتهای خالی روبه رو شدند.
البته غیبت دانشآموزان از جلسات آموزشی، مختص کلاسهای حضوری نبوده و این معضل، معضل کلاسهای مجازی نیز هست؛ و در واقع یکی دیگر از مسائل قابل تأمل در این سالتحصیلی، غیبت شمار زیادی از دانشآموزانِ دارای "شاد" از کلاسهای مجازی بود. طوری که تعداد حاضرین ثابت و منظم و دائمی در اغلب کلاسهای درسی "شاد" به ندرت به ۶۰-۷۰ درصد کل دانشآموزان میرسید حتی گاهی کمتر از ۵۰ درصد! البته این گروه از غایبینِ شاد، علاوه بر ۲.۵ تا ۳ میلیون دانشآموز فاقدِ "شاد" است. قابل تأملتر اینکه؛ فضای "شاد" در ماههایی که گذشت، همواره صحنهی کارشکنی از سوی برخی از دانشآموزان بود؛ به این معنی که برخی از دانشآموزان -که اتفاقاً تعدادشان نیز کم نبود- با وجود برخورداری از وسیلهی ارتباطی هوشمند و دسترسی به اینترنت و برخورداری از شرایط حضور در کلاسهای مجازی و بازدید مکرر از گروه کلاس خود، سکوت اختیار کردند و هیچ اعتنایی به هیچ گفتوگویی نکردند و تکلیفی انجام ندادند و در هیچ آزمونی شرکت نکردند. حتی بعضی از آنها "من حاضرم" نیز نگفتند تا در لیست غایبین قرار نگیرند! این قبیل دانشآموزان یا آموزش مجازی را جدی نگرفتند و آن را به رسمیت نشناختند و یا به اغماض و انعطاف و سخاوت و شفقت آموزش و پرورش امیدوارند و امید آن دارند که بالاخره نمرهای از سیستم کمیّت زدهی آموزش و پرورش نصیبشان خواهد شد! با توجه به بلاهایی که عمداً یا به تغافل بر سر نظام آموزشی آمده، همهی دستاندر کاران -چه آنهایی که در این سیستم مسئولیت داشتند و کنار رفتهاند و چه آنهایی که هم اکنون مسئولیت دارند و میز ریاست را دو دستی چسبیدهاند و گامی برای نجات آموزش و پرورش کشور برنمیدارند- مستحق مواخذه و بازخواست هستند.
گفتنیست که شیوه آموزش مجازی در کنار معایب و محاسن متعدد خود، در نیمسال اول سالتحصیلی ۴۰۰-۱۳۹۹ یک حسن بزرگتری هم از خود به نمایش گذاشت که نباید از آن غفلت کرد؛ انتشار کلیپهایی از شعرخوانیها و کنفرانسهای مجازی پر از غلط و لکنت برخی از دانشآموزان و تدریسهای توأم با پرخاش و حرمتشکنی و تهی از دانش و مهارت و بردباری بعضی از مادران، پرده از واقعیت پنهان در پشت آمارها و نمودارهای سر به فلک کشیدهی آموزش و پرورش برداشت و عمق بیسوادی دانشآموزان و سطح نازل سواد و تربیت در میان والدین را -که خود دانشآموزان دیروزِ همین سیستم آموزشی هستند- به نمایش گذاشت. نمایشی کاملاً منطبق با نتایج "پرلز" و "تیمز"!
بنا بر آنچه دیدیم و تجربه کردیم، شبکه آموزشی دانشآموز (شاد) حتی اگر هیچ مشکل برنامهای و نقص فنی و نرمافزاری نداشته باشد و تمام معلمان و دانشآموزان بهترین و کارآمدترین وسایل ارتباطی هوشمند را در اختیار داشته باشند و کنج هر خانهای بینقصترین مکان دنیا برای تولید و ارائهی محتوای آموزشی باشد و سرعت اینترنت نیز با سرعت نور برابری کند، باز هم نمیتواند جای آموزش حضوری تعامل چهره به چهره در همین مدرسههای کوچک و کلاسهای محقر و پر ازدحام را بگیرد. با این حال، با شیوع کووید۱۹ بیهیچ مقاومتی، از تمام بود و نبود آموزش حضوری دست شستیم و مدارس را تخلیه کردیم و برای آموزش فرزندانمان به فضای مجازی پناه آوردیم.
سوال اساسی این است که مدارس ما چه ویژگیهایی داشتند و یا چه قابلیتهایی را نداشتند که در جریان همهگیری کرونا نتوانستند کمترین تابآوری را از خود بروز دهند و تن به تعطیلی مطلق دادند؟
چرا آموزش و پرورش نتوانست تصمیم قاطع در مورد آموزش حضوری اتخاذ کند و هر بار هر تصمیمی در این خصوص گرفته شد، بلافاصله پس گرفته شد؟
پاسخ روشن است؛ وضعیت بسیاری از مدارس ما -که در شهرها و اطراف شهرهای بزرگ متمرکزند- از نظر سرانهی فضای آموزشی فاجعه بار است! مسلّم است که در کلاسهای ۳۸ نفرهی ۳۵ متری نه تنها در شرایط "کرونا" بلکه در شرایط عادی نیز نمیتوان درس خواند!
متأسفانه طی سالیان متمادی، بایستههای بسیاری از نظام تعلیم و تربیت دریغ شده و مواهب زیادی از آن ربوده شده است؛ "زمین و بنا"، "درونمایه و محتوا" و "شادی و صفا" سه قسم از چشم گیرترین موارد مغفول مانده و یا ربوده شده از دستگاه تعلیم و تربیتاند. با توجه به موج افزایش جمعیت دانشآموزی که در راه است، اکنون باید بیدرنگ دست به کارِ مدرسه سازی شد. اما نه مدرسههای قوطیکبریتی و نه با چنگ اندازی به حیاط مدارس موجود!
در اینجا، از میان تنگناهای پر شمار دستگاه تعلیم و تربیت فقط به نمونهی کوچکی از آنها در زمینهی "زمین و بنا" به عنوان نمادی از فضای آموزشی اشاره می شود؛ سالهاست که همهی دستاندرکاران نظام آموزشی به کمبود فضای آموزشی در کشور اذعان دارند. همه از پایین بودن سرانهی فضای آموزشی سخن میگویند اما مشکل همچنان به قوت خود باقیست.
به گفتهی مدیرکل دفتر مشارکت های مردمی سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور، در حال حاضر "کمبود فضای آموزشی در کشور بر اساس تعداد جمعیت دانشآموزی دست کم ۴۰ میلیون متر مربع است". یعنی به ازای هر دانشآموز تقریباً ۳ متر مربع کمبود فضای آموزشی.
مسئولین محترم در کنار همین برآورد، سرانهی فضای آموزشی در کشور را ۵/۵ متر مربع قلمداد میکنند و اعلام میکنند که با استاندارد جهانی سرانهی فضای آموزشی که ۸/۵ متر مربع است، ۳ متر مربع فاصله داریم. اما مبنای این برآوردها و نحوهی محاسبهی آن اصلاً درست نیست؛ چرا که در این برآوردها فضاهای آموزشی متروکه در روستاهای خالی از سکنه و مدارس چهار-پنج کلاسهی دارای ۷ نفر دانشآموز نیز لحاظ میشود که هر چند آنها جزو اموال و املاک آموزش و پرورشاند اما عملاً در چرخهی استفاده و در اختیار دانشآموزان نیستند که جزو سرانهی فضای آموزشی حساب شوند.
بنابراین صحیحتر این است که نسبت فضای آموزشی به دانشآموز در هر نقطه از کشور جدای از مناطق دیگر سنجیده شود.
ما در بسیاری از مدارس، به ویژه در شهرهای پر جمعیت و حاشیهی شهرهای بزرگ، در کلاسی به اندازهی ۳۰ الی ۳۵ مترمربع، ۳۰ الی ۳۸ نفر دانشآموز نشاندیم! در چنین مناطقی با صرف نظر از حیاط کوچک و راهروهای باریک مدارس، سهم سرانهی فضای آموزشی از کلاسهای پر تراکم، گاهی به یک متر هم نمیرسد!
بنا به گفتهی معاون عمرانی وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان نوسازی و تجهیز مدارس ایران نیز، ۴ هزار مدرسه کانکسی در کشور وجود دارد.
تعداد مدارس دو نوبته هم که نمایانگر کمبود ۵۰ درصدی فضای آموزشی در مناطق تحت پوشش این نوع از مدارساند، کم نیست. مسلماً تنها دلیل استفاده از یک فضای واحد در دو نوبت صبح و عصر برای دو واحد آموزشی، کمبود فضای آموزشی و نبودِ مدرسه برای حداقل نیمی از دانشآموزان است. اگر تراکم ۱/۵ تا ۲ برابری دانشآموز در کلاسهای درسی را هم وارد محاسبات فضای آموزشی و آمار مدارس بکنیم، خواهیم دید که کمبود مدرسه تا چه اندازه بحرانی و نگران کننده است. با توجه به اینکه موج افزایش جمعیت دانشآموزی نیز در راه است، کمبود فضای آموزشی به شکل وحشتناک تری در آیندهی نزدیک رخ خواهد نمود.
با توجه به بلاهایی که عمداً یا به تغافل بر سر نظام آموزشی آمده، همهی دستاندر کاران -چه آنهایی که در این سیستم مسئولیت داشتند و کنار رفتهاند و چه آنهایی که هم اکنون مسئولیت دارند و میز ریاست را دو دستی چسبیدهاند و گامی برای نجات آموزش و پرورش کشور برنمیدارند- مستحق مواخذه و بازخواست هستند.
ما کشور ثروتمند و قدرتمندی داریم. اگر دستگاه آموزش و پرورش، مدیران کاردان و راه بلد و مسئولیتپذیر و شجاع و مطالبهگر داشت، ما میتوانستیم شهرها و روستاهایی با فضاهای آموزشی بزرگ و مجهز و مجلل و منعطف و مفرّح داشته باشیم.
میتوانستیم باغمدرسههایی از جنس طبیعت و مدارسی بر مدار فناوری و صنعت و مجموعههای آموزشگاهی-کارگاهیِ آکنده از حرکت و فعّالیت و خلاقیّت داشته باشیم.
میتوانستیم مجموعههای فرهنگی-تربیتیِ مشحون از مضامین علمی و هنری و ادبی و اخلاقی و مملوّ از تعامل و تجربه داشته باشیم که فرزندانمان در آنها پیوسته در حال گشتوگذار و گفتوشنود مکرر باشند و بایدها و نبایدهای زیست اجتماعی را عملاً تجربه و تمرین نمایند و واقعیتها را موبهمو زندگی کنند.
میتوانستیم فضاهای آموزشی را چندان فراخ بسازیم که تمام جغرافیای جهان و جمیع زوایای پیدا و پنهان تاریخ کشورمان را بر دیوارهایشان بنگاریم و در مقابل دیدگان نونهالانمان به نمایش بگذاریم تا برگردد و احیا شود آنچه حافظهی تاریخی ملت مینامیم.
آری!
کشور پهناور و ثروتمند ایران میتوانست مدارس مجلل و مجهز و سرسبز و سرزنده و شکیل و زیبا و جذاب و غنی و پهناور داشته باشد که هم مهد فنآوری باشند و هم کانون عشق و انسانیت و مهرپروری. طوری که هر کسی را اشتیاق حضور در آنها باشد و با ورود به اندرونشان سرشار از احساس احترام و تکریم و مسرت و موفقیت گردد.
ناگفته پیداست که سرمایهگذاری در راه چنین آرمانهایی از هر نظر خردمندانه و مقرون به صرفه بوده و هست؛ چرا که مدرسه، هم نماد نشاط و پاکیزگی و سرزندگیست و هم نمودی از سبک زندگی زلال و آمیخته با فرزانگی. هم بستر جامعهپذیری و تمرین زندگی اجتماعیست و هم زیربنای توسعه و ترقی.
اما به دلیل چندین دهه اهمال و تساهل در ساخت و تولید فضای آموزشی، چنین مدارس شاد و جذاب و سرگرمکننده و امن و الهامبخش و آموزندهای نداریم و مجبوریم فرزندانمان را به مدارس قوطیکبریتی و کانکسی و کپری بفرستیم و نسل اندر نسل، حصر و حبس در چنین مدرسههایی را تجربه کنیم.
حتی همین حصر طولانیمدت در فضای "شاد" به چندین دهه غفلت و سهلانگاری در امر ایجاد فضاهای آموزشی استاندارد دلالت دارد. واقعیت این است که فضای "شاد"، در فقدان مدارس استاندارد رجحان یافته است. اگر مدارس ما به اندازه کافی بزرگ بودند و سرانهی فضای آموزشی ما در آن حد بود که دانشآموزان بتوانند با رعایت فاصلهی اجتماعی به کار کوشش در آن بپردازند، دلیلی نداشتیم ۱۵ میلیون انسان پویا و پر انرژی را در خانه حبس و در فضای "شاد" حصر کنیم.
حتی در روزهای عادی و قبل از اینکه ویروس کرونا ضربوشصت خود را نشان دهد و ما را از نشستن در کنار هم در کلاسهای درسی بترساند نیز نشاندن تنگاتنگِ دانشآموزان در کلاسهای پر ازدحام با تراکم ۳۰ تا ۳۸ نفر از هیچ نظر کار صحیحی نبوده و نخواهد بود. در چنین کلاسهای پر تراکمی که فضایشان لحظه به لحظه با هوای بازدمی ساکنان آن پر میشود و بدنها به مرز هیپوکسی میرسند، صرفنظر از فنا شدن کیفیت آموزشی به دلیل افزایش تنش میان دانشآموزان و کاهش سرانهی تعامل دانشآموزان با معلمانشان، نفس کشیدن نیز دشوار میگردد و تراکم اکسیژن در شریانها کاهش مییابد و اولویت مغزها از یادگیری مطالب درسی به حل معضل هیپوکسی میچرخد...
با توجه به آنچه گفته شد و با توجه به موج افزایش جمعیت دانشآموزی که در راه است، اکنون باید بیدرنگ دست به کارِ مدرسه سازی شد. اما نه مدرسههای قوطیکبریتی و نه با چنگ اندازی به حیاط مدارس موجود!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
امروز چهارشنبه ۲۹ بهمن وزیر آموزش و پرورش با حضور در استان البرز در جلسه مجازی مدیران مدارس شرکت کرده و با مدیران در بستر شبکه شاد صحبت کرد .
در آغاز جلسه سالار قاسمی مدیرکل آموزش و پرورش استان البرز ضمن خوش آمد و گرامی داشت ایام گفت: به دنبال مستندسازی نباشیم، مدیر توانمند کسی است که توان حل مسئله داشته و امید آفرین و تحولگرا باشد. امسال بهترین زمان برای اجرای اصل مدرسهمحوری است. مدرسه مرکز ثقل تحولات بوده و در زیستبوم جدید البرز حضور مدیران توانمند و کاربلد مغتنم و ارزشمند میباشد.
قاسمی در پایان سخنان خود افزود:
استان البرز اولین و تنها استانی بود که همان اوایل راه اندازی شبکه دانش آموزی شاد، جلسه نقد عریان و جدی شبکه تازه تاسیس شاد را در اشل ملی با حضور صدای معلم و سایر کارشناسان و صاحب نظران برگزار و منتشر نمود.
حاجیمیرزایی با اشاره به تنوع قومی، فرهنگی البرز گفت: با توجه به مهاجرت بالا در البرز مسائل مبتلابه مدیران آموزش و پرورش بسیار گسترده و متنوع میباشد.
وی با اشاره به با ارزش بودن شغل مدیریت مدارس افزود: تربیت انسان عرصهای فراخ و گسترده طلبیده و فرایند پیچیده تعلیم و تربیت در شرایط کرونایی هر لحظهاش حاوی لحظات ناب و بیبدیل میباشد. برای تربیت انسان مجموعه متنوعی از دانشها و مهارتها لازم بوده و مدرسه کانون پژوهش میباشد.
سالانه بیش از ۸۰ هزار میلیارد صرف ۱۵ میلیون دانشآموز در آموزش و پرورش کشور میشود. اثربخشی منابع به اتفاقاتی که در مدرسه ساری و جاریست مرتبط بوده و ده محور حداکثری اعلامی بنده (مشارکت حداکثری، مسئولیتپذیری حداکثری و....) تضمین لازم و کافی برای اطمینان از درستی کارهاست.
حاجی میرزایی با اشاره به ضرورت ارتباط حداکثری با دانش آموزان، همکاران و اولیا افزود: ارتباط لازمه موفقیت بوده و مدیر تراز اول مدیری است که پیوندهای اساسی با مخاطبینش دارد.
وی در پایان ضمن ترغیب مدیران به جلب مشارکت خانوادهها در فرایند آموزش گفت: شرایط جدید دریایی است که ما قبلا در آن شنا نکردهایم و فضای جدید کرونایی مهارتها و قابلیتهای جدیدی میطلبد و اکنون دوره بروز خلاقیتها و هنرنمایی مدیران در اداره بهینه مدارس و خرید سرمایه اجتماعی است.
وزیر آموزش و پرورش اشاره ای به مشکلات شبکه شاد ، سامانه سیدا ، شبکه اداری ، حقالزحمههای ناقص پرداخت شده و اضافهکاری همکاران نکرد .
به مشکلات مبتلا به مدیران در شرایط کرونایی هم اشاره ای نشد .
این نشست بدون پرسش و پاسخ و حضور خبرنگاران مستقل برگزار گردید .
پایان پیام/
پیش گفتار
قبل از روایت داستانِ " انگیزه های به تحلیل رفته معلمان طی دوران استخدام تا بازنشستگی " ، لازم است اشاره نمایم که هر یک از ما معلمان ، بهتر و بیشتر از هر بازرس ، رئیس ، مدیر ، همکار ، دانش آموز و اولیایی ، به قابلیت های ذاتی و اکتسابی و همچنین توانایی های عملی خود در امر تدریس واقفیم . پس امیدوارم متن زیر جایی برای هیچ گِله ای باقی نگذارد . در ضمن چون بنده سال 91 بازنشسته شده ام ، از برخی از شرایط جدید در مدارس ، ( به جز دوران بحرانی ویروس کرونا یا کووید - 19 ) بی اطلاع هستم . لذا در صورت علاقه مندی و تمایل می توانید در ذیل یادداشت فوق ، موارد مورد نظر خود را مرقوم نمایید.
مقدمه
نسل من در دوران کودکی کمتر به شغل آینده می اندیشید . نه تمنا و فشاری از سوی خانواده برای خیال بافی در این مورد وجود داشت و نه شرایط مدرسه و یا تربیتی ما چنین خط و ربطی را دنبال می کرد. حتی تا دریافت دیپلم یک بار هم برای ما انشایی مبنی بر این که در آینده می خواهید چه کاره شوید ، از سوی معلمان ادبیات داده نشد. البته در این خصوص کودکانی خوش شانس بوده ایم چون : تحت فشار انتخاب تحمیلی والدین قرار نگرفته ایم ، اَلکی و خارج از حد توان و سطح یادگیری مان مجبور به نوشتن انشا با یک سری داستان های خیالی دست نیافتنی برای شغل مورد نظر خود در آینده نشده ایم و از همه مهم تر با تلاش و یا بدون هر نوع درایتی ، هنگام عدم تحقق رؤیا های مان ، افسرده ، ناراحت و غمگین نیز نشدیم و یا به دلیل شکست در آزمون کنکور ، خودکشی نکرده ایم .
امروز برخلاف دیروز ، به قول یک سخنران ، همه پشت قنداق نوزاد خود می زنند و از همان ابتدا می گویند : فرزند دکترم ، فرزند مهندسم ! اما کسی نمی گوید فرزند راننده ، بقال و یا کارگرم . ( هر چند دیگر قنداق نوزادی باقی نمانده و در مناطق شهری منسوخ گردیده است ولی هنوز در مناطق روستایی و عشایری رواج دارد ) . آرزوی چنین مشاغلی توسط والدین و اهمیت بسیار رفیع مدرک تحصیلی دانشگاهی ، باعث شده است تا بیشتر نوزادان از اساس دکتر مهندس دنیا بیایند . این آرزوها یا حسرت خود والدین هست که از رسیدن بدان ناکام مانده اند و یا آنان قصد ربودن گوی سبقت را در یک ماراتن فامیلی و چشم هم چشمی با دیگر شرکت کنندگان دارند .
با چنین توقّع و انتظاری بدون در نظر گرفتن توانایی های کودکان و واقعیت های زندگی و جامعه ، سلامتی ، شادابی و نشاط کودکان را با اختلالاتی همچون استرس ، اضطراب و نگرانی عجین ساختیم . سرنوشتی که بعد از اخذ دیپلم و در مبارزه با دیو کنکور و حسرت ورود به دانشگاه ، برای دانش آموزان رقم زده ایم . و فراموش نکرده ایم تلخ نامه انواع آزمون های تستی دوره ابتدایی را که علیرغم به پایان رسیدن کابوس 4 دهه ای ، هنوز اثرات زیانبار آن در وجود کودکان آن دوران درونی گردید و بر تار و پود اخلاق و شخصیت آنان اثراتی مخرب و عمیق گذاشت .
البته لازم به یادآوری است که ما دیروز ، اولین تست زندگی خود را بعد دیپلم و هنگام آمادگی جهت شرکت در کنکور زدیم . سئوالات کلاسی و یا نهایی ما هرگز تستی نبودند و همانند امروز ، اختاپوس هایی در لوای آموزشگاه های تقویتی و کنکور وجود نداشت . تنها واحد آموزشگاهی کنکور آن زمان ، مؤسسه ای به نام کانون در شهر تبریز بود . جهت شرکت در کلاس های عمومی و اختصاصی کنکور به اقتضای زمان ، فقط بعد از دریافت دیپلم ، در آن ثبت نام می کردیم و مانند دانش آموزان امروزی از کلاس اول متوسطه تا آخر دبیرستان بعد زنگ آخر مدرسه خسته ، گرسنه و خواب آلود به کلاس کنکور نمی رفتیم و یا از 8 - 7 سالگی تمرین تست زنی نداشتیم !
اگر روند اعلام اسامی قبول شدگان کنکور را نیز در چرخ فلک خاطرات خود بچرخانیم ، برای خود سیر تکاملی داشته است. مثلا دهه 40 و قبل آن ، تعداد قبول شدگان کنکور و دانشگاه ها آنقدر کم بود که اسامی قبول شدگان از طریق رادیو قرائت می شد . دهه 50 تا 80 ، از طریق روزنامه ها و جراید پرمخاطب و نهایت بعدها و تا امروز از طریق سایت سنجش و اینترنت ، اسامی قبول شدگان اعلام می شود .
به هر حال بیشتر تحصیل کرده ها ، روزی استخدام می شوند ، البته اگر واقع بین باشیم به دلیل وجود موانعی در جامعه ما توفیق استخدام نصیب همه آنان نمی گردد ، موانعی همچون : بحران بیکاری ، چند شغله بودن درصدی از جمعیت ، عدم وجود قابلیت استخدام نیروهای جدید در سازمانهای دولتی و استفاده مجدد از نیروهای بازنشسته به دو دلیل کمبود نیرو و مستفیض شدن از تجارب حرفه ای آنان ، نبود تناسب و هماهنگی مدیریتی دو مقوله آموزش و اشتغال در بین دو وزارتخانه آموزش و پرورش و علوم و فناوری و سیر موازی آن بدون هر نوع فرآیند مطلوب جدید .
تعریف انگیزه و انگیزش
قبل از ادامه بحث ، برای تشخیص بهتر دو واژه انگیزه و انگیزش ، باید گفت : اصولا انگیزه ، علت و دلیل رفتار است. انگیزه و انگیزش غالباً به صورت مترادف به کار می روند. با این حال می توان انگیزه را دقیق تر از انگیزش دانست ، به این صورت که انگیزش را عامل کلی رفتار اما انگیزه را می توان علت اختصاص یک رفتار خاص به حساب آورد (روسل Russell ) . (1)
طرح سئوال
در اینجا قصد دارم پاسخی برای این سئوال بیابم که :
چرا انگیزه های یک معلم تازه استخدام شده در مناطق محروم بسیار زیاد است و به تدریج با افزایش مدت خدمت ، این انگیزه ها کم رنگ و کم اثر می شود ؟ آیا افزایش سن یک معلم و یا خستگی تدریجی او ، دلیل کاهش انگیزه خدمت یک معلم هست ؟ یا دلیل اصلی در تاروپود نظام آموزشی ما نهفته است ؟ البته این پرسش شاید در مورد تمامی مشاغل صِدق کند ، اما مصداق آن برای ما معلمان چون ملموس تر هست و اینجا درد دل اختصاصی مد نظر هست ، پس در مورد خودمان سخن می گویم .
عوامل کاهنده انگیزه شغلی معلمان
برخی از عوامل زیر در مورد همه معلمان صدق می کند و برخی فقط به گروهی خاص اطلاق می گردد . اما به هر حال همه ما در یک فضای مشخص فعالیت داریم و از همه چیز موجود در آن ، متأثر می شویم ، پس هر کدام تأثیر سهم خود را در کاهش انگیزه و انگیزش دریافت می کنیم .
1) فرساینده بودن شغل معلمی با ندید گرفتن خلاقیت و آزادی عمل معلم در کلاس درس ، دادن نقش سرگروهبانی یک سربازخانه به معلم در کلاس درس برای ساکت نشاندن دانش آموزان که بر امر یادگیری از نظر شما تفوق دارد ، القای معنای مؤدب بودن با مفهوم سکوت در مقابل بزرگتر از خود و دست روی زانو گذاشتن و صمٌ بکمٌ عمیٌ و بی اراده گشتن ، نداشتن امنیت شغلی و محکوم کردن او با اولین خطا و درج در پرونده ( نوع خطای یک معلم هم ظرفیت تفکر دارد ) ، از دلایل پنهان کاهش انگیزه معلمان است . خشک و بی روح گشتن ، نیازی به انگیزش ندارد.
2 ) کدام مقام اداری و در چه زمانی با حضور خود در مدارس به درد دل معلمان گوش داده است ؟ اگر هم نشستی با آنان داشتید در جمع تنهای معلمان خواستید که پتۀ مدیر را روی آب بریزد و یا برعکس . لابد اگر در یک سازمان افراد را به جان یکدیگر بیندازید ، اسرار افشا می شوند و در یک غربالگری ناعادلانه ، عده ای مستحق مجازات می شوند و یا با دادن پند و مذمت ، حس ستادی بودن خود را ارضا می نمایید .
معلمان اصولا قشری محافظه کارند و این حس از مستخدم دولت بودن آنان نشأت می گیرد ، گویی به جز آنان گروه های شغلی دیگر در استخدام دولت نیستند !! معلمان با قرار گرفتن در یک تونل تاریک تاریخی ، در گذشته 7 دهه ای که حساسیت و اهمیت کار دولتی را در تواضع و سر به زیری ، معرّفی می کرد ، سکوت را ترجیح می دهند . و چون در بین مردم به دلیل بالا بودن نرخ بیسوادی محترم شمرده می شد ، این مطیع و منقاد بودن برای او بیشتر القا شده است . شما چنین پتانسیلی را از دوران دانش آموزی در وجود افراد ایجاد کرده اید. در محیط مدرسه ، تربیت معلم ، دانشگاه و فضای سازمانی همیشه عده ای مساعد همکاری در امر سخن چینی و غیبت و افترازنی به دیگران بوده و هستند. کسی که تابع مطلق هست نیازی به انگیزه ندارد .
3 ) در جامعه ما حتی انگیزه آنانی که با عشق و علاقه و به تأسی از آرزوهای دوران کودکی خود معلم شده اند ، طی چند سال خدمت ، تضعیف گردیده است و دیگر خبری از ذوق و اشتیاق اولیه آنان نیست و امروز بسیاری پشیمان نیز هستند . چطور ممکن است چشم خود را به وجود چنین واقعیتی ببندیم و اجازه دهیم تا نقش معلمی در این جامعه به رفیع ترین درجه استیصال برسد ؟
شما هرگز معلم را نمی بینید ، آنها از نظر شما کارمند دولت اند پس مجبورند بر اساس آئین نامه ها و بخشنامه ها و در یک قالب از پیش تعیین شده عمل کنند . روح آزادی عمل و تفکر معلمان را با نادیده گرفتن خلاقیت و اختیار او ، در همان اول استخدام در حجله کُشتید تا درس عبرتی باشد برای باقی مدت خدمت او . معلمان در هیچ فعالیتی مربوط به خود ، مشارکت ندارند . تألیف کتاب ، انتخاب کتاب برای تدریس ، نحوه تدریس و ........ هرگز به خود معلمان سپرده نمی شود . البته انجام چنین کاری به معلمان باسواد و حرفه ای نیاز دارد . شما هیچکدام را برای معلمان هموار نمی سازید . یک معلم وقتی هیچ سهمی برای باروری آموزش ندارد چگونه انگیزه ای بالا برای امر تدریس داشته باشد ؟
4 ) شما با بی خاصیت کردن فاکتورهای انگیزشی معلمان ، با زبان بی زبانی به آنان فهماندید که اگر قصد سلامتی در این سیر و سفر شغلی دارید ، می باید پیمایش خط مستقیم را فراموش نکنید. و چه زود همه ما در خواسته های شما غوطه ور شدیم و همان گشتیم که با ساز و کارهای خود ، انتظار آن را داشتید. برای تشدید این بی خاصیتی ، ترفندی معجزه آسا نیز در آستین خود داشتید و آن پایین نگه داشتن سطح حقوق بود. تورم ، شتابان بالا می رفت اما شما ما را در همان ابتدای خط ثابت نگه داشتید ، به زودی فاصله بین من با او در دیگر سازمان ،آنقدر زیاد شد که خود شما هم باور کردید همسانی ، همترازی و برابری اصلا و ابدا شدنی نیست و مدام تکرار کردید بودجه نیست . شما نیز هم زمان با ما در این مسیر به ناتوانی های خود اقرار می کردید . شکاف به وجود آمده پُر شدنی نبود . قیمت سکه شد 7 - 8 برابر حقوق من و ناتوانی من در ظاهر و باطن زندگی ام شد مضحکه خاص و عام . برنامه طنز رسانه ها و کاریکاتورها جلوه گر ذلت من شده بود . شما مرا از عرش معنوی شغل خود به فرش مادی زمانه رساندید. و من دهه ها زیر خط فقر فریاد زدم ، اما شما هر سال با اضافه کردن مبالغی ناچیز ، ما را فریب دادید . البته ما معلمان این 4 دهه هم مقصریم . چون با این اضافات کم ، آن چنان هیجان زده و خوشحال می شدیم که شما را ناجی خود می پنداشتیم. هر سال فروردین ماه و گاه با کمی تأخیر ، حقوق ما به جرم زیاد بودن پرسنل ، قطره ای افزایش یافت و حقوق دیگر سازمانها با توفیق کم بودن نیرو ، 20 تا 40 درصد افزایش یافت و حتی گاه بیشتر . آنان علاوه بر حقوق ثابت از مزایای مناسبتی نیز برخوردار می گشتند و ما هیچ . فاصله ما با کارمندان دیگر بیشتر و بیشتر و انگیزه های معلمان کمتر کمتر شد . زمان در آموزش و پرورش بیشتر از تمامی سازمان های دیگر تلف می شود و با عادت دادن عناصر این وزارتخانه به چنین آشفته بازاری ، سرمایه های هنگفتی بیهوده هدر می رود.
این داستان شبیه ماجرای پر کردن زمینی است که ریسک رانش دارد ، هر دائم برای پر کردن گسله های ایجاد شده ، نخاله های ساختمانی دیگر محلات را کامیون کامیون به آن محل می آورید تا احتمال خطر را به حداقل ممکن برسانید و چون عقل قد نمی دهد تا از مهارت و تجربه نیروهای فنی و مهندسی در چنین مواردی استفاده شود این داستانِ ماه ها و سال های مدیریت شما می گردد .
این واقعیت تلخ ، یکی از اصلی ترین عوامل قتل انگیزه شغلی معلمان بود. چون خود شما می خواستید ما در چنین ناتوانی ، فرصت قد کشیدن و تبدیل شدن به مرجع آگاهی جامعه را تصوری غیرممکن بدانیم . و با مدیریت مشقی و رونویسی از شیوه مدیریتی وزرای قبلی و بدون ایجاد هر نوع تغییر رده ای در پست های معاونتی وزارتخانه ، امانت داری قابل اعتماد برای دولت گردیدید . اما دیگر وزیر معلمان نبودید بلکه یکی از وزرای هیئت دولت بودید که به آرمان های آن وفادار مانده بودید. پس شکافی دیگر بیم معلمان و وزیر ایجاد شد و معلمان بی انگیزه تر .
5 ) یا وزیر و معاونان او و رئیس و اعضای کمیسیون آموزشی مجلس ، مطالب رسانه های تخصصی فرهنگیان و معلمان را مطالعه کردند اما به جز موارد بسیار نادر ، جوابیه ای نفرستادند یا واکنشی نشان ندادند . طبیعی است اگر چنین می کردند همه ما باور می کردیم که وزیر و دیگر نیروهای ستادی در وزارتخانه ، دردنامه ها ، شکوائیه ها و گلایه های ما را مطالعه می کنند و حقی برای ما ایجاد می شد تا دفعات بعد نیز پاسخ دهید و اگر نمی دادید شکایت بیشتر می شد . اما حیف آرامش و سکوت نیست که آن را چنین قربانی بسازید ؟ و فراموش کردید که فریادهای بدون دادرس به تدریج تبدیل به آتش زیر خاکستر می شوند و حداقل اثر آن بی انگیزگی در انجام شرح وظایف است. معلمان اصولا قشری محافظه کارند و این حس از مستخدم دولت بودن آنان نشأت می گیرد ، گویی به جز آنان گروه های شغلی دیگر در استخدام دولت نیستند !
6 ) نوشتن طرح درسی در برهه ای ، سفارش مؤکد کارکنان ستادی بود . آنها بر مدیر مدرسه و ایشان بر ما معلمان فشار وارد می آوردند که بدون تهیه و در دسترس داشتن آن ، به کلاس درس نرویم و گروه های آموزشی نیز گویا به جز رؤیت آن روی میز معلم ، وظیفه ای دیگر نداشته اند. در آن زمان تنها تصور وزارتخانه ایجاد تحول چشمگیر در وضعیت آموزشی با تدوین طرح درسی توسط معلمان بود. بعد آموزش هوشمند عَلَم شد و آن نیز به همین سرنوشت مبتلا شد و در نهایت برای هر دو نتیجه ای واحد رقم خورد. با تهیه یک نمونه طرح درسی و یا یک سی دی از تدریس هوشمند ما فقط از یک فصل یا بخش کتاب درسی که تدریس می کردیم و ضمیمه کردن آن به پرونده مان ، ما از مصیبت بزرگی رهایی یافتیم . مابقی معلمان اگر باز به این دو کار مشغول ماندند ، بنا به ذوق و حسابگری شخصی شان بود و گر نه آتش بس اعلام شده بود و ما معلمان دیگر به لحاظ این دو مورد آزار نمی شنیدیم . این سفت کن شل کن ، بازار آشفته ای گردیده بود در جریان کلاس رفتن ما . قدری سست اراده گردیده بودیم . معلمان تنها نعمتی که داشتند به حال خود رها بودند و با توسل به وجدان و تجربه خود تدریس می کردند ، اما با باز شدن حساب های جدید و مداخله گرایانه ، انگیزه آنان کمی مُکدّر شده بود.
7 ) از عوامل دیگر تضعیف انگیزه معلمان ، دادن گروه تشویقی به ریزفاکتورهایی بود که مشمول همه معلمان نمی شد . همه ما معلمان با آنها آشنا هستیم پس با ذکر نام هر یک ، قصد ایجاد حساسیت بیشتر را ندارم . چون قصدم اشاره به عدم برابری همه در احراز یک امتیاز انگیزشی است . پس یک دو معلم خاص در بین ما در مدرسه ای ، تا گروه 16 جهید و ما در همان گروه 10 یا 11 درجا زدیم . شخصا معتقدم که یک فرد باوجدان متعهد است تا با تمام قوا در خدمت دانش آموزان باشد و همه دانش آموزان کودکان ما هستند و آنان حق دارند تا با مفاهیمی چون عدالت و محبت و صمیمیت آشنا شوند. اما شرایط نامساعد و ناهمگن ارزشگذاری شما ، حس بی عدالتی را در وجود معلمان ایجاد و تقویت کرد . ما معلمان درک کردیم که با معیارهایی نابرابر ، عدالتی محقق نمی شود و بتدریج کم انگیزه شدیم .
8 ) بعد بخشنامه های زیادی به مدارس جاری شد و ارزشیابی 100 امتیازی به جنگ ما آمد و فعالیت های غیرآموزشی نیز در جرگه مفاد ارزشیابی گنجانده شد. بخشی به تألیفات معلمان اختصاص یافت و چون ما ایرانیان استادکار دور زدن قوانین غلط شما هستیم پس آنان نیز بیکار ننشستند و شروع کردند به دادن عناوین تحقیقی به دانش آموزان کلاس های خود. دانش آموزان هم چون پرورده همین نظام هستند شروع کردند به کپی پیست مطالب جدید و تاریخ مصرف گذشته سایت ها و وبلاگ های گوناگون . بعد پرینت و گرفتن جلدی رنگین و چشمگیر منگنه دار یا با مقوای نازک گلاسه و درشت نویسی عنوان و درج نام ما به عنوان استاد راهنما !! در صفحه اول . و برخی از معلمان با تقدیم مجموعه چند جلدی از این زرنگ بازی را به ادارات منطقه و ناحیه خود بردند و با درج در پرونده صاحب امتیازاتی بادآورده شدند تا امتیاز ارزشیابی آنان بالا رود و بتوانند گروه تشویقی دریافت کنند . اما همه چنین نکردند و عده ای در خلوتِ با وجدان خود متوجه شدند که این نوعی دزدی خبیثانه است و دور از شأن یک معلم . پس قید امتیاز 100 را زدند و به کار صادقانه خود ادامه دادند . اما حس بی عدالتی با نوسان دو کفه ترازو ، روح آنان را آزار می داد و بتدریج بی انگیزه شدند . احتمالا قصه خرید و فروش پایان نامه ها از همین جا به دانش آموزان ، آموزش داده شده است و از موارد " آموزش پنهان " ما در مدارس هست که بعدها به دانشگاه و جامعه نیز تسرّی یافته است . یک آسیب آموزشی بسیار موذی و مخرب در جامعه کنونی ما که جهت ریشه یابی و حذف آن نیز چون بسیاری از موارد دیگر عاجزیم .
9 ) شرکت در جشنواره تدریس برتر ، ساز و کار دیگری برای چینش و امتیاز دهی معلمان شد. روحیات افراد شبیه هم نیست پس تفاوت های فردی عده ای جسور و بی باک را آماده حضور در چنین مسابقه ای ساخت و اکثریت به دلایل شخصی و یا ویژگی های رفتاری و به حساب اصول اعتقادی خود ، به کسب امتیاز از این طریق نیز راضی نشدند. در این میان تردیدها متولد شد . دیگران به او تردید کردند که یک معلم چرا نباید در حرفه خود آماده هماوردی با دیگر همکاران خود باشد ؟ و خود معلم به خویشتنِ خویش تردید کرد که چرا من در چنین جشنواره ای قادر نیستم شرکت نمایم ؟ لذا کم کم در مقایسه خود با رتبه های برتر جشنواره ، به توانایی های خود دچار شبهه شد. یک وَهم پنهان در وجود او لانه کرد که پاسخی برای حسابگری نداشت.
10 ) فعالیت های پرورشی نیز فاکتور دیگری برای دریافت امتیاز معرّفی شد و چون پرورش از آموزش جدا بود ، کثیری ترجیح دادند به همان آموزش مشغول باشند پس امتیازی هم کسب نکردند.
11 ) البته عده ای هم نیازی به انجام فعالیت ویژه ای نداشتند و آنان با خوش رقصی ، چاپلوسی و تملّق در دل مدیران و در فضای گرم کادر دفتر ، با سود استفاده از ضعف مدیران ، تبدیل به یکی از آنان شد و رفیق گرمابه و گلستان یکدیگر گشتند . طبیعی است که دستان مدیر هنگام جمع آوری امتیازات ، بلرزد و برخورد ویژه ای داشته باشد.
12 ) تشویق های روی کاغذ تذهیب شده برّاق هم که نه به دلیل تشخیص و برجسته سازی کفایت توانایی های تدریس و بازدهی معلمان بلکه بیشتر به عنوان یک مانور در دستان رؤسای ادارات نواحی و مناطق شهری و روستایی بود که گه گاهی به همه یا فقط به عده ای انگشت شمار در بین مجموع همکاران 40 نفری می دادید. و گاه فقط بر روی یک برگ A4 و بسیار بی ذوق . بیشتر آنها مناسبتی بود تا شاخصی لایق برای تشویق . چون بِستر شایسته برای ارزش گذاری ندارید ، پس ارزشگذاری های شما بیشتر برخاسته از بهانه بود تا بها . تشویق به دلیل دهه فجر ، روز زن یا مرد ، روز معلم ، به دلیل افتخار ورود جناب رئیس یا مدیر کل به مدرسه و دست خالی نبودن ایشان و جاده صاف کنی برای جلب اعتماد و تثبیت سکوت دائمی آنان . تا لب به گلایه و شکوائیه نگشایند و خیال ایشان از امن بودن محیط مدرسه و در بین همکاران آسوده گردد تا در ارسال گزارش به بالا دستان سربلند باشد ، شاید از این قِبل یک تشویقی هم جناب رئیس از وزیر یا تقدیر نامه از استاندار و فرماندار جهت حفظ امنیت شهر دریافت نماید. افتخار پشت افتخار .
13 ) اگر شما بعد طی مراحلی و پس از چندین سال ، شرایط تدریس در منطقه محل زندگی خود را می یافتید که انرژی تان بیهوده هدر نرود و دغدغه دور بودن مسیر خانه و مدرسه را نداشته باشید ، یک دفعه مشاهده می کردید که همسر تازه استخدام شده جنابان شهردار ، فرماندار ، استاندار ، فلان درجه دار یا همسر مدیرکل آموزش و پرورش ، مستقیما و بدون هر نوع سابقه خدمتی در مناطق محروم با شما همکار شده اند . البته چون این افراد سفارشی بودند پس پست داشتند اما کاری برای انجام دادن نداشتند و همیشه آنها را بیکار می دیدید ، برعکس وجود مبارک شان نماد و سمبلی برای سکوت بیشتر شما بود. البته چنین اتفاقی بیشتر در مدارس دخترانه رخ می داد و از شرایط مدارس پسرانه بی اطلاع هستم .
14 ) انتخاب معلمان نمونه از پایین ترین سطح تا وزارتخانه ، دیگر عامل تضعیف انگیزه معلمان بود . این یک انتخاب واقعی نبود چون یک دو نفر از معلمان برای این مهم داوطلب می شدند تا در قیاس با معلمان داوطلب دیگر مدارس و نواحی و مناطق ارزیابی شوند . شما معلمان را به خوبی نمی شناختید تا بر اساس معیارهای کیفی ، او را انتخاب نمایید پس درصد قبولی و حضور مرتب در مدرسه ، نمره ارزشیابی و چند فاکتور دیگر ، شاخص گزینش شما گردید . شادی روز معلم برای ما با غم شهادت استاد مطهری قرین گشته بود که ناخودآگاه دلچسب نبود. بعد خیال کردید که به جای یک روز ، یک هفته روز معلم اعلام شود و با تحریک احساسات کودکان و واداشتن آنان برای آوردن هدایایی بسیار کم ارزش که گاه گل روی قبرستان نیز هدیه داده می شد ، مشکلات مادی معلمان را خواستید تا تخفیف دهید و یا رفع نیاز کنید ! مغز متفکر چنین جریانی ، جایگاه رفیع معلمان را از اوج عزت به حضیض ذلت سوق داد و از همان روزها به بعد ، دیگر معلمان همان خاصیت قبلی خود را در کلاس درس و در بین اولیا و در کوی و برزن نداشتند . همه این موارد معلمان را از شغل خود بیزار ساخت و انگیزه ها سست گردید.
15 ) رسانه ها بالاخص تلویزیون با ارائه فیلم و نمایش و پخش و چاپ گفت و گوهایی ، معلمان را ملعبه برنامه های خود کردند. از سویی زیرنویس اخبار و خبرهای شورانگیز افزایش حقوق معلمان ، دستاویزی شد برای جلب بیننده و ایجاد هیجان در معلمان . وزرای محترم ، هرگز لب به اعتراض نگشودند و از تماشای این روایت تلخ ، حظّی وافر ببردند . تا قدم به تاکسی و اتوبوس و بقال و سوپر مارکت محله می گذاشتی ، همگی با تلخندی نیش دار ، خبر افزایش حقوق را برای ما تکرار می کردند. پس ستون فقرات ما باز لرزید و بی انگیزه تر شدیم .
16 ) ماجرای دیون سالانه را تبدیل کردید به مطالبات معلمان . قانون را به سادگی زیر پا گذاشتید و کسی از شما شکایت نکرد. اصل قانون این بود که طی یک سال جاری ، تمامی حق الزحمه و حق التدریس و..... کارمندان دولتی ، حتما باید از سوی دولت پرداخت شود و گرنه به دیون می رفت و زمان مشخصی جهت پرداخت آن وجود نداشت . این کار به مذاق وزرا و دولت های دیگر نیز خوش آمد و بیش از یک دهه بدان ادامه دادید . شما در همان سال اول که حق و حقوق معلمان را پرداخت نکردید و واکنشی اعتراضی از سوی معلمان ندیدید ، یقین حاصل کردید که بهترین کانال برای شیره مالی است . معصومیتی که شانس بزرگ شما برای تداوم بی عدالتی بود .
17 ) استفاده از طرح های بی نتیجه و تغییرات سلیقه ای و شتاب زده وزرا در نظام آموزشی با تغییرات سه دهه گذشته در نظام آموزشی ایران یعنی ( ۵-۳-۴ ) ( ۵ -۳-۳-۱ ) ( ۶-۳-۳ ) ( ۳-۳-۳-۳ ) معلمان را سردرگم و بلاتکلیف ساخت . که البته به دلیل عدم ایجاد تغییرات بنیادی و عدم تبدیل شیوه آموزش سنتی به پیشرفته ، نتایج قابل تحسینی به دست نیاوردید و گر نه اثرات آن را در لابه لای آزمون های بین المللی مشاهده می کردیم . پس تمرکز و انگیزه معلمان با این جهش های بی ثمر ، رنگ باخت . چرا انگیزه های یک معلم تازه استخدام شده در مناطق محروم بسیار زیاد است و به تدریج با افزایش مدت خدمت ، این انگیزه ها کم رنگ و کم اثر می شود ؟
18 ) حجم و محتوای کتب درسی و عدم چاپ کتب جدید و متناسب با نیاز سن و کلاس دانش آموزان ، معلمان را برای تدریس 20 - 10 ساله کتابی ، فرسوده و خسته ساخت .
19 ) انتخاب باری به هر جهت سرگروه های آموزشی برای پر کردن ساعات خالی تدریس آنان و برخورد سلیقه ای آنان با معلمان هم پایه و یا هم رشته ، امنیت شغلی معلمان را خدشه دار ساخت .
20 ) شرایط برگزاری آموزش ضمن خدمت و عاری بودن آنها از نیاز معلمان ، آنان را برای نتیجه گیری مورد انتظار شما به تقلب و سطحی نگری واداشت . دروس ضمن خدمت ، خیلی نادر تخصصی بود و بیشتر قصد القا داشت تا یادگیری و آموزش . پس معلمان فهمیدند که تلاش برای تقویت مهارت تدریس و دانش افزایی ، بیهوده و خارج از سیاست وزارت آموزش و پرورش هست .
21 ) معلمان در بیان آلام و دردهای خود سازمانی قانونی نداشتند و ندارند . چون چنین سازمانی ، قدرت مطالبه گری بسیار بالایی به نسبت طلب های انفرادی معلمان دارد که شما را سخت تحت فشار می گذاشتند تا تک تک مطالبات را به جا بیاورید . اما هرگز سازمان نظام معلمی همچون سازمان نظام مهندسی و یا حِرف دیگر تشکیل نگردید تا قدرت مطلق خود را نسبت به فریادهای جزیره ای معلمان ، تحت کنترل داشته باشید.
22 ) چندگانگی آموزشی و وجود 18 نوع مدرسه و بیش از 10 نوع معلم با عناوین گوناگون ، انگیزه های عده ای را تقویت و کثیری را که در مدارس خاص تدریس نمی کردند ، کاهش داد. مثلا وقتی من طی خدمت خود هرگز برای تدریس در مدارس تیزهوشان ، انتخاب و یا دعوت نمی شوم به توانایی های خود شک می ورزم و انگیزه خود را برای امر تدریس از دست می دهم . یا جوانی که حق التدریس و نیروی نهضتی و خرید خدماتی و ..... هست در آرزو و حسرت استخدام ، جوانی و انگیزه تدریس خود را از دست می دهد.
23 ) نیروهای خدماتی و یا معلمانی که حین خدمت ادامه تحصیل داده اند ، انتظار تبدیل مدرک خود و دریافت امتیازات آن را دارند . طبیعی است که وقتی چنین حقی بدون پاسخ ، می ماند فرد دچار بی انگیزگی شود.
24 ) اولین شوک وارد شده به معلمان در هنگام استخدام رسمی را در آخر آوردم ، چون مطمئن نبودم بر روی انگیزه های شغلی معلمان از همان ابتدا تأثیر می گذارد یا خیر ، و آن گزینش معلمان هست . معلمان رسمی با شرایط روز گزینش خود آشنایند پس قضاوت برعهده خود آنان .
سخن پایانی
شما هرگز پاداش را متناسب با کار ندادید ، یا پاداش شما در خور تلاش معلمان نبود . اصولا معلمان با انگیزش های درونی خود که برخاسته از حس مسئولیت پذیری و شایستگی آنهاست ، فعالیت می کنند و از انگیزش های بیرونی جهت تقویت آن خبری نیست. یعنی عاملی نیرو دهنده ، هدایت کننده و نگهدارنده رفتار انگیزشی برای معلمان وجود ندارد . گلوگاه های بازدارنده بسیاری برای معلمان به عنوان مخاطرات شغلی وجود دارد که احساس آرامش و اطمینان خاطر را از آنان برای ایفای نقش فوق العاده باز می دارد.
این وظیفه سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی است که تحقیقات لازم را در این خصوص به صورت کاربردی و نتیجه بخش به انجام رساند و با ارائه دیگر پژوهش های ناقص و یا نارسا در این حیطه که تاکنون انجام یافته است ، زمان را از دست ندهد.
به نظر می رسد زمان در آموزش و پرورش بیشتر از تمامی سازمان های دیگر تلف می شود و با عادت دادن عناصر این وزارتخانه به چنین آشفته بازاری ، سرمایه های هنگفتی بیهوده هدر می رود. بزرگ ترین سرمایه های هر جامعه ای کودکان هستند و فعلا ما آنها را با تمامی این بی اعتنایی ها برای سالیان متمادی از دست می دهیم .
راستی ؛ منِ معلم در این جامعه با کدام درون دادها ، برون دادهایی درخور تحسین به جامعه بدهم که ارزش و منزلت دانش ، علم ، تعلیم و تربیت و معلم در آن ، والاترین هدف باشد ؟
1) پردازش گران آینده . تعریف انگیزه و انگیزش از دیدگاه نظریه پردازان . 5 سپتامبر 2018 .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
« مصطفی ملکیان » فیلسوف و روشنفکر ایرانی در سلسله گفتارهایی به ۲۰ مشکل فرهنگی ساری و جاری در میان « ایرانیان » پرداخته است .
بخش عمدهٔ پژوهشهای او در حوزهٔ اخلاق، دین، فلسفهٔ دین، اگزیستانسیالیسم، روانشناسی، علوم انسانی، روش تحقیق و روشنفکری است. نظریه عقلانیت و معنویت پروژهٔ مهم اوست. ملکیان از منتقدان روشنفکری دینی است .
به اعتقاد ملکیان، روشنفکران باید به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت سرگرم باشند. او میگوید:
من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسانهای گوشت و خون داری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند.
سعی کنیم که اولاً: انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیاً هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند میتواند بود بهرهمند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر.
ملکیان معتقد است ریشه مشکلات جامعه را عمدتاً باید در فرهنگ و اخلاق جست و جو کرد و توجه به سیاست برای حل مشکلات، نوعی سطحینگریست. او میگوید:
حتی اگر نهادهای اجتماعی ما سامانهای را که باید و شاید ندارند، به علت این است که کسانی که در آن نهادها دستاندرکارند، از لحاظ روان شناختی یا اخلاقی یا هر دو ناسالماند و عیب و نقص دارند. هر چه کندوکاو میکنم، میبینم که هیچ مسئله و مشکل اجتماعی و از جمله سیاسیای نیست، الا این که با یک یا دو یا سه یا چند واسطه به مسئله و مشکل روانشناختی یا اخلاقیای میرسد.
او خاطرنشان میکند:
هیچوقت با رضا و رغبت و علاقه قلبی و باطنی در مسائل سیاسی اظهار نظر نکردهام و فقط وقتی چنین کردهام که خود را اخلاقاً موظف به اظهار نظر دیدهام و آن هم وقتیست که یک امر سیاسی آثار و نتایج آشکار در روان و اخلاقیات مردم دارد.
ملکیان به اولویت فرهنگ بر سیاست معتقد است و بنابراین وظیفه روشنفکر را بیشتر نقد فرهنگی جامعه میداند تا نقد سیاسی دولت. روشنفکران و مصلحان اجتماعی به جای اینکه همیشه مجیز مردم را بگویند و فکر کنند تمام مشکلات متوجه رژیم سیاسی است، باید از مجیزگویی مردم دست بردارند و به مردم بگویند چون شما اینگونهاید حاکمان هم آنگونهاند. حاکمان زاییده این فرهنگ اند، جامعهای که فرهنگش این باشد ناگزیر سیاستش و اقتصادش هم آن میشود. خطاست که روشنفکران و مصلحان اجتماعی برای دست یافتن به محبوبیت اجتماعی مجیز مردم را بگویند و بگویند که مردم هیچ عیب و نقصی ندارند، چراکه رژیم سیاسی ناشی از مردم است و رژیم سیاسی بهتر به فرهنگ بهتر نیاز دارد. ( 1 )
« صدای معلم » در جهت آسیب شناسی فرهنگی جامعه ایرانی و ایجاد فرآیند « خودانتقادی » به منظور تحقق جامعه ای سالم و دموکراتیک این بحث ها را از فایل های صوتی که در کانال تلگرامی ایشان در بیست بخش منتشر شده پیاده کرده و جهت بررسی و گفت و گو تقدیم شما می نماید .
گروه اخبار/
جمعی از معلمان باسابقه دانش سرایی و تربیت معلم کشور که با مدرک دیپلم و فوق دیپلم استخدام شده بودند و در پی مصوبه اخیر مجلس شورای اسلامی مبنی بر اعمال مدرک دوم تحصیلی مدارک فوق لیسانس و بالاتر آنان اعمال نگردید، امروز یکشنبه مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند و خواستار اصلاح این مصوبه در بودجه سال ۱۴۰۰ و اعمال آخرین مدرک معلمان شدند.
نجمآبادی و رحیمی نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این جمع حضور یافته و پس از شنیدن سخنان معلمان قول پیگیری دادند.
معلمان با سابقه دانش سرایی و تربیت معلم کشور سپس مقابل ساختمان اصلی وزارت آموزش و پرورش حضور یافته و خواستار پیگیری موضوع از سوی این وزارتخانه شدند.
پایان پیام/
اگر هنوز نمی توانید تا سبز شدن چراغ راهنمایی صبر کنید و برای رسیدن به نا کجای زندگی تان از ثانیه هایی که ممکن است باعث حادثه ای شوید نمی گذرید ؛
لطفا تا اطلاع ثانویه تولید مثل نکنید .
اگر بعد از هر تصادف کوچک یا بزرگ به راننده مخاطب حمله می کنید ؛
لطفا تولید مثل نکنید .
اگر نمی توانید بین خطوط رانندگی کنید ؛
اگر نیمه های شب با بوق ، خداحافظی می کنید ؛
و اگر از شانه خاکی جاده با گرد و خاک خودتان را به اول ترافیک می رسانید و ترافیک را سنگین تر می کنید ؛
از آوردن کسی مثل خودتان به این دنیا جلوگیری کنید !
اگر تا نصف شب مهمان دارید و بلند بلند هرهر کرکر می کنید و همسایه ها را عاجز کردید ؛
اگر موقع بیرون رفتن و برگشتن به خانه در را مثل دیوانه ها می کوبید ؛
اگر فضولِ زندگی مردم هستید ؛
اگر ساعت 2 شب بچه های خودتان یا مهمانتان گرومپ گرومپ می دوند و شما کوچک ترین تذکری نمی دهید ؛
اگر بچه تان در رستوران جیغ بلند می کشد و شما بی خیال به غذا خوردن تان ادامه می دهید ؛
اگر هنوز در پیاده رو پارک می کنید ؛
و کوچه های خلوت یک طرفه را با حماقت فراوان رانندگی می کنید و برای اتومبیل محق روبه رو بوق می زنید و منتظرید که کنار بکشد تا شما عبور کنید ؛
ترمز تولید مثل تان را برای همیشه بکشید !
اگر قوطی آب میوه ، پاکت سیگار ، پوست میوه و... را از اتومبیل به بیرون پرت می کنید ؛
لطفا هیچ وقت تولید مثل نکنید !
اگربا سرعت غیر مجاز در شهر یا جاده می رانید و یا اگر با لایی کشیدن در بزرگ راه باعث وحشت دیگران می شوید و امنیت دیگران را به خطر می اندازید ؛
و اگر اهمیتی برای خط عابر پیاده ، رعایت حق تقدم ، دور زدن ممنوع ، ورود ممنوع و توقف ممنوع قائل نیستید ؛
هیچ وقت به فکر تولید مثل نباشید و خودتان را تکثیر نکنید .
حتی اگر شهرداری دلسوز شهرتان برای صدها مرکز خرید پارکینک در نظر نگرفته ؛
حتی اگر تابلو های راهنمایی را بعد از تقاطع نصب کرده باشند ؛
حتی اگر پدر و مادرتان به شما اولین درس های زندگی را نیاموخته باشند ؛
و اگر در مدرسه به جای چندین ساعت زبان ، عربی و ریاضی ؛
ساده ترین اصول زندگی و احترام به « انسان » را به تو نیاموخته اند ؛
و تو نمی توانی مثل انسان زندگی کنی ؛
بهتر است از تولید موجودی مثل خودت حذر کنی !
شاید ایران روبه افول ، نسل بهتر و با فرهنگ تری را تجربه کند اگر امثال تو تولید مثل نکنند و بچه هایی عین خودشان به جامعه تحویل ندهند.
کانال سیمرغ کتاب