باید اِستاد و فرود آمد
بر آستان دری که کوبه ندارد!
"احمد شاملو"
فرانتس کافکا، داستان کوتاهی با عنوان «جلو قانون» دارد که بهفارسیِ «صادق هدایت» در دسترس است. پاسبانی پیشاپیش قانون، قد برافراشته و مردی میخواهد از درب آن بگذرد و وارد قانون شود. مرد که با ممانعت پاسبان مواجه میشود، میپرسد: آیا ممکن است که بعد داخل شود؟ پاسبان میگوید: «ممکن است، اما نه حالا.» و ادامه میدهد: «من آخرین پاسبان نیستم. جلوی هر اتاقی پاسبانی تواناتر از من وجود دارد.» پس مرد ترجیح میدهد که: «انتظار بکشد تا به او اجازهی دخول بدهند.» سرسپردگی به این ساختار صلب که چون سایهی هول، بر حال بچهها ایستاده و فراسویی جز تاریکی را به آنها نشان نمیدهد، انتخاب من نبود.
پاسبان، او را کمی دورتر از در مینشاند. آن مرد تا سالها منتظر میماند و پاسبانهای دیگر را فراموش میکند. پاسبان اولی به نظر او یگانه مانع میآید. بالاخره چشماش ضعیف میشود و از عمرش چیزی باقی نمیماند. قبل از مرگ، از پاسبان میپرسد: «چطور در طی این همهسال کس دیگری بهجز من تقاضای ورود نکرده است؟» پاسبان پاسخ میدهد: «از اینجا هیچکس بهجز تو نمیتواند داخل شود، چون این درِ ورود را برای تو درست کرده بودند. حالا من میروم و در را میبندم!»
این آستانه، برای بسیاری از ما معلمها مکشوف شده؛ دَربی که به محتوای بستهاش راهی نیست و برنامهی آموزشیاش در انقیاد مراتب ایدئولوژیست، محتوایی که از بالادست دیکته میشود، و معلم و شاگرد را در کانالهای پوسیدهی بیتخیل و بیچشمانداز سرگردان میسازد.
خروجی این کانالها هم سرراست است؛ تولید «تابع» که تمامی امکانهای تحقق رؤیا را وانهاده و جز تمکین، مدارا و سرسپردگیِ تامو تمام به وضع موجود، خط قصهای ندارد.
برای تکتک ما معلمان در آستان این درب، دو راه وجود دارد؛ یا مانند مرد داستان، عمری همسخن دربان شویم و مانع، تمامی سویههای گذر را تاریک کند و یا چون آیهی روشن «فروغ فرخزاد»:
نقبی بهسوی نور بزنیم!
سرسپردگی به این ساختار صلب که چون سایهی هول، بر حال بچهها ایستاده و فراسویی جز تاریکی را به آنها نشان نمیدهد، انتخاب من نبود.
با ناخنهای خون و قلبی شورمند، مشغول کندنام و خوب میدانم اگر همکارانام، حرفهی معلمی را بهمثابهی «کنش آموزگاری» فهم کنند و محتوای آموزشیای که با آجر به آجرِ ایدئولوژی منجمد شده، را مورد پرسش قرار دهند، اگر پرتو پژوهشیِ کارشان را در ورطهی تاریک آن بیاندازند و در افشای سازوکار این سیستم، یکصدا باشند، نگهبان پس خواهد نشست.
در این گذار، من و بچهها آینهایم؛ ما بههم میتابیم و حاصل انعکاسمان، روبهرو را در تاریکنای چشمانداز آموزش، روشن میکند؛ «پرسش» و «تحقیق» چراغ این مسیر است؛ آنچه دانشآموزان میپرسند، تحقیقی که انجام میدهند و از تردیدی که سر برمیکشند؛ را میتوانید ضمن «کنش معلمی و دانشآموزی» ببینید. نسلی که فرو میریزد و خلق میکند؛ خوب میداند دستها چقدر توانا هستند.
به امید بالندگی فضای آموزش و پرورش که هر کودکی یک مطالبهگر باشد و بیش از هر چیز، حق خود را بشناسد، شادی را جمعی بفهمد و آینده را در مرزهای روشن کنشگری رقم بزند.
کانال صور ما
در چند سال اخیر در مدرسه به مشکلی برخورده ام که می توان آن را یک فاجعه خاموش دانست؛ فاجعه ای به نام توهم درسی یعنی توهماتی که پیرامون وضعیت درسی یک دانش آموز شکل می گیرد. این فهم از وضعیت درسی هم از طرف والدین و هم از طرف دانش آموز می باشد و بیشتر از طرف دانش آموز.
دانش آموزانی که در سیستم آموزش فعلی در مدارس ایران به خصوص در مقطع ابتدایی با سیستم آموزش کیفی – توصیفی کنونی رشد کرده اند به دلیل عدم اجرای درست این سیستم به هر دلیل ( حال به دلیل عدم آشنایی یا سهل انگاری یا راحت طلبی و .... ) باعث شده است که این دانش آموزان درک واقع بینانه ای از وضعیت درسی خود نداشته و دچار مشکلات رفتاری و یادگیری و ... زیاد شده اند و این مشکلات در طی سال ها انباشت شده و به گونه ای می گردد که حل آنها نیاز به تلاش زیادی دارد.
برخی از مقالاتم را که در سایت خبری و تحلیلی صدای معلم منتشر می کنم دلایلی دارد؛ به نظر می آید این سایت بیشتر یا شاید بهتر از برخی مکان های اطلاعاتی وزارت آموزش و پرورش دیده می شود و شاید مورد توجه قرار گیرد. به عبارتی خود وجود مکانی که مورد توجه و پیگیری باشد و امکان قرار گرفتن نظرات و مقالات جامعه منتقد آموزشی کشور در آن باشد خود یک ایده خام و آرمانی است که هنوز ناپخته و به اجرا در نیامده است.
اما برگردیم سراغ موضوع این مقاله. یعنی توهم درسی. بگذارید تا چگونگی شناخت این وضع را بیشتر گشوده و آشنا شویم. خود سیستم توهم زا و مشکل زا شده است و معلم های ضعیف نیز در این فضا همخوان شده اند!
هر سال که وارد پایه ششم می شوم؛ بعد از بررسی ها و آزمون ها و سنجش ها دانش آموزانی را می بینم که در واقعیت مثلا در درس ریاضی در حد نمره صفر یا نیاز به تلاش بیشتر یا نمره های پایین به طور کلی قرار دارند اما در ابتدا این دانش آموزان و والدین آنها در برابر این وضعیت مقاومت کرده و باور نمی کنند وضعیت دانش آموز در این سطح باشد. و دلیل اصلی این دانش آموزان در عدم قبول این وضع، کارنامه و نمره های کیفی آنها در سال های قبل می باشد و مرتب وضعیت فعلی خود را با قبل مقایسه می کنند. دانش آموزان مرتب تاکید می کنند که ما در سال یا سال های قبل درسمان خیلی بهتر بود ، امسال شما آمده اید و خیلی سخت می گیرید یا نمره نمی دهید. بعد از مدتی والدین دانش آموزان نیز وارد میدان می شوند و ممکن است این مسئله را به دفتر مدرسه و حتی اداره آموزش و پرورش منطقه بکشانند که معلم مربوطه مشکلاتی دارد و اذیت می کند و نمره نمی دهد و ....
این موضوع یک جنگ بر سر میزان وضعیت سنجش دانش آموزان بین معلم واقعی و دانش آموز و والدین متوهم در ابتدای سال شکل می گیرد و بسیاری از انرژی معلم باید صرف این موضوع گردد تا دانش آموز و والدین را وارد دنیای واقعی وضعیت درسی دانش آموز کند ( البته اگر معلم واقعی باشد وگرنه اگر مانند معلم های سال های قبل دانش آموز باشد هیچ مشکلی برای کسی پیش نمی آید و همه راضی و خوشحال خواهند بود)
البته متوهمان درسی را می توان دو گروه کرد:
گروه اول آنهایی که واقعا متوهم هستند و از توهم خود آگاهی ندارند .
و گروه دوم کسانی که متوهم هستند اما از توهم خود آگاهی دارند.
گروه اول را می توان امیدوار بود که حداقل بعد از درمان، همکاری بیشتری کنند ولی گروه دوم حتی اگر واقعیت را ببینند به سختی قبول کرده و بیشتر در پی نشان دادن بهتر وضعیت درسی به هر قیمت هستند حتی به قیمت آزار معلم و تهدید او و باج گیری که هم دانش آموز و هم والدین مثل این است که به رفتار خود آگاه بوده و مشکلی با آن ندارند. چنین افرادی مشکل ترین نوع افراد برای واقعیت درمانی درسی هستند چرا که حتی در صورت اجرای روش های درمانی، تمایلی به همکاری ندارند و تمام سعی خود را می کنند تا معلم را زیر سوال برده و از او باج گیری کنند به معنای واقعی.
وضعیت موجود و توهمات درسی از کجا می آیند؟
یا آیا معلم واقعی واقعا واقعی است یا یک فرد سخت گیر و در خطا و شاید متوهم؟
وضعیت درسی فعلی که در کلاس های من مشاهده شده است به نظر می آید به چند دلیل می باشد:
1. سیستم کیفی و توصیفی و سنجش مرتبط با آن که باعث شده معلم ها برای فرار از بازخواست والدین و مدرسه و ادارات و همچنین برای عدم درگیری با آن ها بر سر شواهد و مدارک، حداقل نمره قابل قبول را برای دانش آموز لحاظ می کنند.
2. البته خود ادارات نیز به طور پنهان و غیر رسمی از معلم می خواهند که تا جایی که امکان دارد دانش آموزان را قبول کنند تا امتیازات آن منطقه و ادارات بالا رود. این نوع روند متوهمانه درسی، بیش از آن که بر کیفیت وضعیت درسی دانش آموز و میزان سواد جامعه تاثیر داشته باشد باعث ایجاد تربیت غلط و متوهمانه و بیمارگونه در جامعه شده و آینده ای ترسناک را متصور خواهد کرد.
یکی از وضع های جالب در این سیستم این است که زمانی که همه دانش آموزان در یک کلاس، خیلی خوب یا خوب گرفته یا قبول می شوند هیچ کس شکایتی ندارد و کسی نمی گوید مگر می شود در یک کلاس 30 نفره یک نیاز به تلاش یا ضعیف نباشد و بر عکس اگر در کلاسی دانش آموزان حتی به تعداد کم نمره کم یا نیاز به تلاش بگیرند همه سر معلم خراب می شوند که چرا چنین اتفاقی افتاده است و کار معلم را زیر سوال می برند.
3. خود اجرای سنجش کیفی و توصیفی در مدارس ابتدایی وضعی دردناک و ترسناک ایجاد کرده است که بیشتر آن همان طور که گفتیم به دلیل عدم حمایت و آشنایی کافی و لازم خود سیستم آموزش کشور از این نوع روش و قدرت اجرایی آن است و همچنین نبود امکانات و شرایط لازم، و در مرحله بعد و مورد سوم عدم آشنایی واقعی معلم ها در رابطه با آن می باشد. به عبارتی معلم ها و ادارات بیشتر تاکید می کنند که معلم هر نمره ای که بخواهد می تواند بدهد و ملاک اصلی نمره، معلم هست و معلم ها به خصوص معلم های راحت طلب و دروغین با توجه به شرایط و دوری از دردسر، نمره های دروغین و متوهمانه برای دانش آموزان لحاظ می کنند ( البته در نظر داشته باشید که همچنان معلم هایی وظیفه شناس و کاردرست در هر جایی یافت می شود اما اندک) به طور مثال در یک دیالوگ با معلم سال قبل دانش آموزان کلاس خودم، یعنی معلم پایه پنجم در یک بحثی مرتبط با جدی گرفتن دادن نمره و دادن نمره واقعی به دانش آموز این نظر را بیان داشت :
«خب ! من اگر به آن ها نیاز به تلاش بیشتر بدهم همه و والدین نخواهند گفت که بچه من در حد خواندن و نوشتن نبوده که یک قابل قبول به او بدهی» این گفته و گفته های این چنین بسیارند مانند :
«اگر دانش آموز قبول نشود خودت در دردسر می افتی » یا « اگر دانش آموز را انداختی خودت میروی زیر سوال و تابستان هم باید کار کنی» و ....
پس تا اینجا مشخص شد که خود سیستم توهم زا و مشکل زا شده است و معلم های ضعیف نیز در این فضا همخوان شده اند و کسی نیست که فریاد وا اسفا بر آورد و والدین و دانش آموز را دچار وضعیتی متوهم نموده است و توقع آن ها را غیرواقعی کرده است به گونه ای این توقع در طول سال های دبستان شکل می گیرد که وقتی یک معلم واقعی پیدا می شود همه در برابر او جبهه می گیرند این معلم تا کی توان چنین درمانگری و مقابله با این بیماری را خواهد داشت؟
اما شاید معلمی که در حال این نقد و بیان این مشکل است خود دچار توهم شده باشد برای عدم این شبهه، این شخص تاکید می کند تمام سنجش او بر اساس سنجش های معمول و مورد قبول سیستم توصیفی و کیفی می باشد و با آنها به این نتایج رسیده است و مشاهده کرده است که به طور مثال دانش آموزانی در پایه ششم آمده اند که تعداد آنها نیز کم نمی باشد؛ توانایی های خواندن و نوشتن مناسب این پایه را ندارند و برخی حتی در حد پایه های سوم و چهارم دبستان هم نیستند و مشاهده شده است دانش آموزی که در پرونده اش هیچ مشکلی ندارد اما توانایی نوشتن اعداد بیشتر از 3 رقم را ندارد و یا نمی تواند به درستی بخواند یا بنویسد و یا جواب دهد ولی مشخص نیست چنین دانش آموزانی چگونه تا پایه ششم بالا آمده اند.
نمی خواهم بیش از این کلام را طولانی کنم؛ حرف بسیار است اما گوش شنوا کم و امیدوارم آنان که باید بخوانند، بخوانند و آنان که می توانند تاثیری مثبت بر این روند مخرب و منفی داشته باشند قدمی پیش بگذارند و به غرور ملی و اجتماعی آن بر بخورد و کاری بکنند تا دیر نشده است .
اگر جلوی این وضعیت گرفته نشود به طور قطع جامعه ای دروغین، متوهم و بیماری پرورش خواهد یافت که واقعیات را نخواهد دید و یا اگر می بیند دنبال راه هایی مانند باج گیری و دروغ گویی جهت نشان دادن وضع بهتر خود خواهند بود.
در حقیقت این نوع روند متوهمانه درسی، بیش از آن که بر کیفیت وضعیت درسی دانش آموز و میزان سواد جامعه تاثیر داشته باشد باعث ایجاد تربیت غلط و متوهمانه و بیمارگونه در جامعه شده و آینده ای ترسناک را متصور خواهد کرد.
در ادامه وضعیت درسی مدارس یک شهرستان در نوبت اول سال تحصیلی 1399 – 1400 را مشاهده می کنید آن هم در شرایط مجازی (همه چیز خوب و عالی) :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
روز معلم که فرا می رسد باز هم باید منتظر حرف ها و شعارهایی شد که مدت هاست پی در پی تکرار می شوند. فرارسیدن روز معلم یاد آور این غزل از شادوران « قیصر امین پور » است که سروده بود:
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی بالهای استعار
لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
روز معلم روزی است که شعارهای تکراری طرح گردد ، عده ای در باب فضیلت معلمی سخن سرایی می کنند ، تعدادی از معلمان تکریم می گردند و وزیر آموزش و پروش و مسئولان وزارت فوق در مورد میزان افزایش حقوق معلمان در سال گذشته بر سر معلمان منت می گذارند. از سوی دیگران معلمان نیز از مشکلات معیشتی خود می گویند و همان حرف های سال های قبل باز هم تکرار می شوند.
تکراری بودن این موارد به معنای کتمان مشکلات و یا نفی تلاش های انجام شده نیست ولی این سوال را باید پرسید که چرا روز معلم فقط روز شعار است و در انفعال معلمان برگزار می شود؟ چرا در روز معلم ، کمتر نشانی از نقد و گفت و گو از جانب صاحبان اصلی این روز بروز می یابد؟
پاسخ به این سوال ها مستلزم خودانتقادی است و فضای حاکم بر آموزش و پرورش کمتر فرصت خود انتقادی می دهد.
روز معلم فرصتی برای بروز دغدغه های معلمان برای تعالی کشور و آموزش و پرورش است ولی فضای کنونی بر آموزش و پرورش هرگز این گونه نیست و بیماری کرونا و تعطیلی مدارس ، ارتباط مستمر معلمان را نیز قطع و محدود ساخته است . گذر از شرایط کنونی آموزش و پرورش جز در صورت تحول در معلمان به عنوان مهم ترین عنصر سازنده آموزش و پرورش ممکن نیست و این معلمان هستند که باید موتور پیش برنده تحول و اصلاح در آموزش و پرورش باشند.
فضای حاکم بر روز معلم ، استعاره ای از روحیه تحول آفرینی ، نقدو گفت و گوی میان معلمان است ؛ اینکه چرا فضای فوق بر آموزش و پرورش و معلمان فروکش کرده است دلایل مختلفی دارد که با رویکرد های مختلف قابل بررسی است و برخی از آن ها به ترتیب زیر قابل ذکر می باشد:
1 ) گفتمان معیشت محور :
معلمان به دلیل برخورداری از تحصیلات و ارتباط مستمر با نسل جوان جامعه از پویای در تفکر و اندیشه برخوردارند ولی گفتمانی که در اعتراض های معلمان خود نمایی می نماید در بیشتر موارد گفتمانی " معیشت محور" است . ترجیح معلمان اینست که مهم ترین دغدغه خود را معیشت عنوان کنند که با توجه به اختلاف حقوق بین این قشر و سایر ارگان ها درست و صحیح می باشد ولی نکته مهمی که مورد غلفت واقع می شود این است که معیشت معلمان در گروی امور دیگری می باشد .
تا زمانی که جایگاه آموزش و پرورش در کشور به عنوان یک امر زیربنایی به رسمیت عملی شناخته نشود و توسعه انسانی به ویژه آموزش و پرورش به عنوان اولویت کشور مورد پذیرش واقع نشود؛ تحول اساسی و مهمی در آموزش و پرورش بالتبع معیشت معلمان به وجود نمی آید . ضمن اینکه افزایش سطح معیشت معلم بدون توجه به سایر ارکان آموزش و پرورش از جمله دانش آموز و مدرسه ممکن نیست .
گفتمان اصلاح محور معلمان باید اصلاحات اساسی و زیر بنایی در همه ارکان آموزش و پرورش را مطالبه کند تا بتواند به این وسیله به پایداری در معیشت نیز برسد . اولیا و دانش آموزان و اقشار دیگر جامعه از گفتمان معیشت محور استقبال نمی کنند زیر آن را ناشی از خواسته های خاص یک صنف می دانند در حالی که گفتمان اصلاح محور معلمان ،توانایی تبدیل به یک مطالبه ملی را خواهد داشت .
2 ) تشکل گریزی :
تعدادی تشکل سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا و صنفی در میان معلمان به فعالیت مشغولند ولی این تشکل ها با بدنه معلمان ارتباط کمی دارند و معلمان نیز نگرش مثبتی به این تشکل ها ندارند .
بخش زیادی از این نگرش منفی ناشی از عملکرد این تشکل ها می باشد . روحیه تشکل گریزی در درون جامعه ایران و هزینه بالای عضویت در تشکل ها نیز در پیدایش این جو تشکل گریزی موثر می باشند . ولی معلمان با توجه به گستردگی و تاثیرگذاری که دارند می توانند با عضویت در تشکل ها و یا تشکیل تشکل های جدید گام موثری برای ایجاد فضای تفکر و مطالبه ایجاد کنند.
در بسیاری از موارد معلمان بدون شناخت از یک تشکل به درخواست آن برای اعتصاب را اجابت می کنند و توجهی به هدف آن تشکل یا اعتراض ندارند . این فضای تشکل گریزی به راحتی قابل تغییر نیست و عوامل متعدد سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی در آن دخالت دارند . ولی درفضای تشکل گریز انفعال و شعار جایگزین رفتارهای مدنی پایدار می شود . اگر روز معلم را استعاره ای از فضای آموزش و پرورش و معلمان بدانیم و خواهان حضور موثر صاحبان این روز ( معلمان ) باشیم و بخواهیم از روز معلم مبتنی بر انفعال و شعار با حرف های تکراری به روز معلم براساس تفکر و دغدغه برسیم نیازمند خود انتقادی هستیم .
3 ) اعتراض یا جنبش :
معلمان همواره به وضعیت خود معترضند ولی این اعتراض به یک جنبش اجتماعی تبدیل نشده است . می توان بهترین تعریف جنبش اجتماعی را حرکت و پویشی دانست که " توسط تعداد زیادی از افراد و گروه ها برای تحقق ( یا جلوگیری از ) اهدافی در جامعه صورت می گیرد . " ( حمید رضا جلایی پور ،جامعه شناسی جنبش های اجتماعی ، تهران ،1381،طرح نو ،ص19) . باید میان جنبش های اجتماعی ،سازمان های بوروکراتیک و اداری ، انقلابات و هیجان های جمعی تمایز قائل شد ( حمید را جلایی پور ، همان ، ص20) مهم ترین تفاوت یک جنبش با هیجان جمعی تلاش جمعی برای تحقق یا جلوگیری ازهدف یا اهدافی در جامعه است، درحالی که اعتراض های معلمان فقط دارای جنبه معیشت خواهی بدون توافق در هدف است و هرگز به صورت واضح و شفاف هدف مشخصی از طرف تعداد زیادی از معلمان عنوان نشده است و همواره اعتراض ها در سطح شعارهای کلی و مبهم باقی مانده است .
4 ) گفتار بدون گفت و گو:
همواره معلمان از مشکلات خود سخن می گویند ولی نه در سطح تشکل های سیاسی و صنفی و نه در سطح مدارس و معلمان گفت و گوی شفاف ، انتقادی و هدفمند وجود نداشته است و برای همین علی رغم گستردگی معلمان و وجود فرصت های لازم برای گفت و گو شاهد شکل گیری یک حوزه عمومی در بین معلمان نبوده ایم و همین نیز موجب درهم پیچیدگی و فقدان شفافیت در خواسته های معلمان شده است . این گفت و گو نه تنها در بین معلمان که به صورت کارآمد و مستمر بین معلمان و وزارت آموزش و پرورش و دولت نیز وجود ندارد ،حال آنکه گفت و گو می تواند به شکل گیری گفتمان و تشکل کمک کند و مهم ترین گام برای تبدیل اعتراض به جنبش باشد .
عوامل یادشده بخشی از عواملی است که روز معلم را تبدیل به یک روز تکراری بر اساس پروتکل های اداری نموده و موجب حذف صاحبان اصلی این روز را فراهم آورده است. عواملی مانند دخالت نهادهای خارج از آموزش و پرورش که هزینه های فعالیت سیاسی و صنفی را در آموزش و پرورش بالا برده اند و برخی رفتارهای تشکل ها که بر هزینه زایی اعتراض ها افزوده زمینه های دیگری هستند که موجب ایجاد فضای فعلی شده اند . ولی اگر روز معلم را استعاره ای از فضای آموزش و پرورش و معلمان بدانیم و خواهان حضور موثر صاحبان این روز ( معلمان ) باشیم و بخواهیم از روز معلم مبتنی بر انفعال و شعار با حرف های تکراری به روز معلم براساس تفکر و دغدغه برسیم نیازمند خود انتقادی هستیم . این خود انتقادی نیز خود نیازمند انتقاد متقابل می باشند تا فضای گفت و گو به وجود آید .
گفتمان معیشت محور فعلی و تشکل گریزی موجب شده است اعتراض های فعلی در حد هیجان های جمعی بروز و ظهور یایند و خاموش شوند و فضایی برای گفت وگو و ایجاد حوزه عمومی نیز به وجود نیاید .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
عصر یازدهم اردیبهشت (1400) یکی از خوبان جهان از میان ما رفت. کرونا علیرضا عسگری معلمِ مهربان و خوب فراهان را از ما ربود. اینک او در امامزاده علی (ع) در فراهان آرمیده است. از خوبان این دیار بود که با زندگی اش، معلمی اش و انسانیت کم نظیرش، ردپایی زیبا در جهان انسانی برجای گذاشت.
کاش تاریخِ خوبان و تاریخِ «آدم خوب ها»یِ هر شهر و دیار را می نوشتند. اوراق دفتر تاریخ با ظهور و سقوط پادشاهان یا فراز و فرود جنگ ها یا قهرمانان پُر شده است؛ اما آشکارا فصلی از این کتاب کم است، فصلِ آدم خوب ها، آنها که قهرمان یا پهلوان یا مشهور نیستند، اما آدمِ خوبِ شهر، محله و دیار و آبادی شان هستند. همان آدم معمولی های اطراف ما که با خوب بودن شان زندگی ما را کمی لطیف تر، کمی مهربان تر، کمی شادتر و کمی انسانی تر می سازند. این «آدم خوب ها» صرفا با بودن شان، با صداقت شان، با مهربانی شان، با لبخندشان و حس انسانی شان (نه با پول، قدرت یا مدارک و مدارج دانشگاهی) شهره ی شهر و دیارشان می شوند. می شوند آدمِ خوب. خوب بودن فضیلت بزرگی است؛ سرجمع بسیاری از فضیلت هاست.
علیرضای عزیزم ، یکی از این آدم خوب ها بود که با مهربانی، غمخواری، مردمداری، شوخ طبعی، معلمی کردن و در یک کلام با خوب بودنش نقش و تأثیری معنوی و انسانی در محیطش به جای می گذاشت. خوب بودن او ریشه ها و شاخ و برگ ها داشت. او حافظه فرهنگی محیط روستایی اش بود و اطلاعات و دانش شگفتی از شجره نامه افراد و خاطرات و رخدادهای محیط روستا داشت. او خُلقیات و روحیات مردم روستایش را عمیقا می شناخت. در گفت و گوهای روزمره استادی چیره دست بود و فوت و فن ارتباط انسانی را می دانست. برای هر فرد، هر موقعیت و هر حادثه ای، قصه ها و روایت هایی شیرین، معنادار و آموزنده نقل می کرد.
معلم بود، از آنها که جمعه به مکتب آورد طفل گریزپا را. آقا معلم، قصه گوی کم نظیری بود. در هر دیدار و نشست و برخاستی، چیزی می گفت، چیزی از جنس خاطره، لطیفه، حادثه، یا نقل قولی شنیدنی از آدم های قدیمی آبادی یا همین آدم های دور و بر. همه را در قالب قصه می ریخت. قصه ها و قهرمانان قصه هایش همین مردم عادی روستایی بودند. شیرین سخن بود و لطف سخنش از همین زندگی روزمره مردم عادی و صفا و صداقتش سرچشمه می گرفت.
آدم خوب بودن زحمت دارد. علیرضای عزیزم بار همیاری و همکاری و همدردی دیگران را با لذت و شوق به دوش می کشید. فریادرس بود. امدادگری بود که در هر حادثه و بزنگاه برای کمک آماده و حاضر می شد. همه می گفتند «آدم به درد بخوری» است. برای همه به دردبخور بود. آدم خوب بودن تنها با حرف ساخته نمی شود. آدم خوب ها، کارهای خوب و خیر می کنند و به داد و درد دیگران می رسند. علیرضا هم برای نزدیکان و خانواده اش و هم برای دوستان و آشنایان، آدمی خوش قلب، خوشرو، خوش برخورد و بخشنده و دست و دل باز بود. او دوست داشتن را بر دستاورد داشتن ترجیح می داد. در این جامعه دستاوردسالار که هر کس دست و پا می زند دستاوردی از مال، شهرت یا قدرت به دست آورد، علیرضا در تقلای به دست آوردن دل ها بود. همین نگاهش به زندگی او را انسانی به تمام معنا انسان کرده بود.
او مهربانی را دوست داشت، خوبی و خوب بودن را دوست داشت، انسان ها و انسانیت را دوست داشت، و برای همه این دوست داشتن هایش تقلا می کرد. انتخاب کرده بود که دستاورد زندگی اش مجموعه ای از دوست ها، دوستی ها و دوست داشتن ها باشد. امروز دخترانش و همسرش و همه خانواده اش وارث این همه زیبایی ها شده اند.
آدم خوب شهر و دیاری بودن سرمایه بزرگی است و این سرمایه را تنها بزرگان می آفرینند و مالکش می شوند. علیرضا انتخاب کرده بود آدم خوب باشد و برای این انتخابش هم تمام عمر استوار و پابرجا ایستاد. رمز و راز آدم خوب بودن را دانسته بود:
مهربانی.
***
« صدای معلم » درگذشت این معلم خوب را تسلیت می گوید .
بر اساس سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، زیرنظامهای تعلیم و تربیت عبارتند از: فضا و تجهیزات، محتوا و برنامه درسی، مدیریت و راهبری، ارزشیابی و پژوهش، نیروی انسانی و معلم و منابع مالی و بودجه؛ یعنی اینکه همه این 6 مورد در کنار هم سیستم آموزش و پرورش را تشکیل میدهند. از بین این 6 عامل هر کدام که در فرایند تعلیم و تربیت حضور نداشته باشد، سیستم ناقص بوده ولی تعطیل نمیشود الا عامل پنجم یعنی معلم که اگر معلم نباشد، تعلیم و تربیتی شکل نمیگیرد. نقش معلم در این منظومه ممتاز است.
از ترکیب 3 گزاره فوق به این گزاره میرسیم: «معلم عامل اصلی توسعه پایدار است». جوامعی که به این نقش معلم توجه کردهاند، امروز آثار پربرکت آن را میبینند. کلید توسعه یافتگی ماندگار در دست معلم است. معیشت، منزلت و هویت معلم باید همواره مدنظر مسئولان باشد. آموزش و پرورش بزرگترین فصل مشترک ملت و حاکمیت است و سطح جامعه از قامت معلمان آن بالاتر نمیرود و معلم رشید، شجاع، فرهیخته، توانمند و باانگیزه میتواند دانشآموزی تربیت کند که در تراز سند تحول بنیادین است.
متأسفانه شاهد هستیم که هر وقت مطالبات به حق معلمان پس از ماهها تأخیر پرداخت میشود، در رسانهها و به خصوص صدا و سیما اعلام میشود. این سؤال مطرح است آیا در سایر دستگاههای دولتی تاکنون چنین اقدامی را مشاهده کردهایم؟! مردم و مسئولان نسبت به معلم تکلیف سنگینی دارند و جا دارد که به جد نسبت به ترمیم خدشهای که به منزلت و هویت معلم وارد شده است، اقدام جدی صورت گیرد.
باید اقرار کرد که تاکنون حق مطلب ادا نشده و صراحتا اعلام میکنم که لازمه اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، معلمان توانمند و باانگیزه هستند که با وضعیتی که معلمان ما دارند، اجرای آن بعید بهنظر میرسد. کلید عزت کشور در دست معلم است و بهنظر میرسد در برنامههای دولتهای آینده، آموزش و پرورش و به تبع آن معلم باید در اولویت قرارگیرد.
در تجمعات اعتراضی معلمان پلاکاردی با این مضمون وجود داشت: «ما از فقر گلایه نداریم، از فرق گلایهمندیم.» پیام این متن، وجود تبعیض در میزان خدمات معلمان و سایر کارکنان دولت است.
در مدیریت منابع انسانی نظریهای است تحت عنوان «تئوری برابری».
به موجب تئوری برابری، کارکنان همواره خود، عملکرد خود و حقوق خود را با دیگران مقایسه کرده و درصورتی که وجود عدالت را ادراک کنند، باانگیزه بهکار خود ادامه میدهند و در صورتی که احساس بیعدالتی کنند یا از کار میزنند، یا اعتراض کرده و در نهایت سازمان را ترک میکنند. بارها از معلمان شنیدهایم که میگویند یکی از دانشآموزانم که دیپلمه است در فلان سازمان استخدام شده و سابقه خدمتش کمتر از من است، از من لیسانسه حقوق بیشتری میگیرد.
دریافتی معلمان فقط عددی است که در حکم کارگزینی آنها با توجه به کسورات قانونی است درحالیکه سایر کارکنان دولت در سازمانهای دیگر تحت عناوین هزینه ایابوذهاب، حق ماموریت نشسته، اضافه کار بدون کار اضافی، هدیه نوروزی، بسته رمضان، لوازمالتحریر و... دریافتیهایی دارند که بعضا ممکن است از کل حقوقشان بیشتر باشد. معلمان از این تبعیض گلایه دارند.
فراوان معلمانی داریم که روزانه مسافت 100کیلومتر یا بیشتر را طی میکنند تا به کلاس درس بروند و پس از کلاس این مسیر را برمیگردند و ریالی حق ایاب و ذهاب دریافت نمیکنند.
مسئولان «تئوری برابری» را جدی بگیرند.
در رابطه با نیروی انسانی آموزش و پرورش باید بر 4 محور متمرکز شد: اولی جذب است: در سالهای اخیر استخدامهای بیرویهای در آموزش و پرورش در قالب طرح مهرآفرین (در دولت دهم) و یا استخدام بر اساس تکلیفی که نمایندگان مجلس بر آموزش و پرورش تحمیل کردهاند صورت گرفته است. (اخیرا معاون پارلمانی آموزش و پرورش خبر استخدام 30 هزار نیروی حقالتدریس و... را از سیما اعلام کرد.)
این قبیل استخدامها ترکیب نیروی انسانی آموزش و پرورش را ضعیفتر کرده و با اطلاعات موجود نشان میدهد در 10سال اخیر 48 درصد نیروهای جذب شده از طریق تربیت معلم یا آزمون ورودی با طی دورههای مهارتی وارد آموزش و پرورش شده و 52درصد به موجب مصوبات مجلس نوعا بدون آزمون و گذراندن دورههای آموزشی وارد آموزش و پرورش شدهاند.
خوشبختانه اخیرا شورایعالی انقلاب فرهنگی مصوبهای داشته که به موجب آن، دانشگاه فرهنگیان و دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی تنها نهاد صدور مجوز صلاحیت حرفهای معلمان تعیین شدهاند.
این دانشگاهها برای تامین و تربیت معلم میتوانند رأسا یا با مشارکت سایر دانشگاههای کشور نسبت بهترتیب نیروی انسانی اقدام کنند. در هر حالت آموزش دروس تربیتی و مهارت حرفهای معلمان منحصرا در اختیار دانشگاه فرهنگیان و شهید رجایی خواهد بود. امیدواریم با اجرای این مصوبه از ورود نیروی انسانی کمتوان و فاقد مهارتهای حرفهای به آموزشوپرورش جلوگیری شود.
دومی، ارزیابی و رتبهبندی است. هم در دستورات دینی و هم در متون مدیریت منابع انسانی بر این امر تأکید شده است که بین شخص پرتلاش و فرد کمتحرک باید تفاوت قائل شد زیرا اگر این کار نشود، شخص پرکار بیانگیزه شده و دیگری تشویق به کمکاری میشود. مسئولان «تئوری برابری» را جدی بگیرند.
ارزیابی از عملکرد معلمان تاکنون بهصورت دقیق و بدون سوگیری انجام نشده و در نتیجه ارزیابیهای موجود از اعتبار لازم برخوردار نیستند.
به نظر میرسد اصولا ارزیابی از عملکرد کارکنان باید توسط نهادی مستقل خارج از سازمان رسمی آموزش و پرورش صورت گیرد که به دور از حب و بغض و بر اساس معیارهای قابلسنجش صورت پذیرد.
در سالهای اخیر «سازمان نظام معلمی» مطرح شده که در دستور کار شورای عالی آموزش و پرورش قرار دارد. میتوان ارزیابی معلمان را به این سازمان واگذار کرد. سازمان نظام معلمی، یک سازمان غیردولتی بوده و میتواند بر فرایند تعلیم و تربیت، ارتقای معلمین و... نظارت کند.
از اقدامات خوب دولت دوازدهم، تصویب لایحه رتبهبندی معلمان در هیأت وزیران و تقدیم آن به مجلس بوده که گامی در جهت ارتقای سطح علمی و انگیزشی معلمان بوده که امید است با ارزیابی صحیح و قابل اتکا، رشد آموزش و پرورش را به همراه داشته باشد.
بهسازی نیروی انسانی سومین گزاره است. استخدامهای بیرویه در سالهای اخیر و ورود بعضا افراد کم صلاحیت به آموزشوپرورش، بافت نیروی انسانی را ضعیف کرده لذا نیاز به طرحی تحت عنوان «بهسازی و ارتقای نیروی انسانی» در آموزش و پرورش است که امیدواریم در دولت بعدی شکل بگیرد. قدر مسلم باید پالایشی در نیروی انسانی آموزش و پرورش صورت پذیرد، آنگاه آموزش و سپس تثبیت نیروی انسانی.
تدوین آییننامه استخدامی معلم نیز آخرین محور است. باید بپذیریم که «معلم کارمند نیست.» قصد اهانت به قشر کارمندان شریف دولت را ندارم. معلمی کار انبیاء است. معلم نقش مربی و الگو را برای دانشآموزان دارد. بعضیها میگویند معلمان در سال 4 ماه تعطیلی دارند و در هفته 24ساعت کار میکنند و در مقایسه با کارمندان که سالی 11ماه و هفتهای 44ساعت کار میکنند، حقوقشان بیشتر از کارکنان است. در پاسخ به این مقایسه نامربوط باید گفت: معلم از لحظهای که وارد کلاس میشود، کارش شروع میشود و وقفه در کلاس پذیرفته نیست؛ درصورتی که کارمندان در طول روز، وقتهای فراوانی را برای استراحت در اختیار دارند. هر ساعت تدریس حداقل دوبرابر کار اداری انرژی میطلبد. آمادگی برای تدریس، تصحیح اوراق، نوشتن طرح درس و... فعالیتهای خارج کلاس معلمان است.
برای تکمیل پازل نیروی انسانی آموزش و پرورش و با توجه به اینکه تاکنون معلمان را مشمول قانون مدیریت خدمات کشوری – که مخصوص کارمندان است – قراردادهایم، باید تنظیم آییننامه استخدامی خاص معلمان و تصویب در مجلس از اولویتهای دولت آینده باشد.
گروه تشکل ها/
به مناسبت فرارسیدن « روز معلم » انجمن اسلامی معلمان شهرستان های استان تهران بیانیه ای صادر کرد .
متن کامل این بیانیه که در اختیار « صدای معلم » قرار گرفته است به شرح زیر است .
گروه گزارش/
امروز یازدهم اردیبشهت جمعی از دانش آموزان اصفهانی در اعتراض به برگزاری امتحانات در پایه های نهم و دوازدهم در برابر اداره کل آموزش و پرورش اصفهان تجمع کردند .
این دانش آموزان با سر دادن شعارهایی مانند " امتحان حضوری ، نمی خوایم ، نمی خوایم " ؛ به تصمیم وزارت آموزش و پرورش برای برگزاری امتحانات به صورت حضوری اعتراض کردند .
برخی از دانش آموزان در توضیح خواسته خود بیان می کنند که وقتی تدریس و ارائه دروس به صورت " غیرحضوری " بوده است چرا باید برگزاری امتحان به صورت حضوری باشد ؟
این سخن در حالی بیان می شود که وزارت آموزش و پرورش دستورالعملی را برای بازگشایی مدارس در 15 شهریور سال 1399 به مدارس ابلاغ کرد اما پس از گذشت مدتی کوتاه و علی رغم گفته مسئولان وزارت آموزش و پرورش مبنی بر استقبال بیش از 50 درصدی خانواده ها از این تصمیم مدارس مجددا تعطیل شدند .
مسئولان وزارت آموزش و پرورش در برابر پرسش منتقدان مبنی بر استمرار طولانی مدت مدارس ، علت این گونه تصمیمات را همواره به ستاد ملی مقابله با کرونا احاله داده اند .
کانال " اخبار وزارت آموزش و پرورش " نظرات یک دانش آموز را تحت عنوان " صدای دانش آموزان " به صورت زیر منعکس کرده است :
« باسلام و عرض ادب خدمت مسئولین محترم
اول از همه میخوام به عنوان یک دانش اموز و به نمایندگی همه دانش اموزان موضوع مهم تر رو مطرح کنم
با توجه به وضعیت کرونا و مجازی شدن درس ها ما یادگیریمون نسبت به حضوری کمتر شده و حتی خیلی از درس هارو نفهمیدیم و پرسش نهایی و اما راهبردی این رسانه از دانش آموزان ایرانی آن است که آیا در چهار دهه ی گذشته جز اعتراضات خیابانی در مورد سخت بودن سوالات ، کنکور و اخیرا برگزاری آزمون به شیوه حضوری به مثابه سایر دانش آموزان دنیا به مواردی مانند " محیط زیست " ، " اقلیم جهانی " ( این جا ) و در مقیاس داخلی حسی به حفظ " میراث فرهنگی " ( این جا ) داشته اند ؟
اونوقت میخواید یک سال مجازی و ۱۰۰ درصد اموزش مجازی رو با امتحانات حضوری برگزار کنید
من خودم به شخصه خانوادم اجازه حضور در امتحانات حضوری را نمیدهد
و اینکه حالابگیم سال دوازدهم کنکور دارن و خیلی مهمه که امتحانات حضوری باشه
اما پایه نهم که میگین نهایی
خب مگه ما سال دیگه به مدرسه نمیریم؟ خب سال دیگه مشخص میشه که چه کسی میتونه ازپس اون انتخاب رشتش بربیاد چه کسی نمیتونه
ما واقعا گناه نکردیم که بخاطر کرونا قربانی هم جان خودمون هم نمره کم بشیم
و فقط بخاطر اموزش انلاین و نفهمیدن هیچ درسی
ما حتی اگه بریم سر جلسه امتحان حضوری هم کشش امتحان حضوری بعد یک سال مجازی خوندن رو نداریم
چرا به ما رحم نمیکنید مگه ما چه گناهی کردیم که بخاطر اموزش انلاین و امتحان حضوری از نمره و رشته و شغل مورد علاقمون بگذریم
ما قربانی کروناییم
ماهم حق خوشحالی داریم
دوساله که درگیر کرونا و اموزش انلاینیم
اینجوری به جوانان مملکت کمک میکنید؟
چرا باید کل پایه ها غیرحضوری باشه ولی ما نه
من کرونا بگیرم بمیرم
ایا شما پاسخگویید؟؟
ایا بخاطر یک امتحان شما پاسخگوی جان من هستید؟
ایا اگه بچه خودتون هم هم سن ما بود همینجوری راحت میگفتید حضوری؟!
#ما_قربانی_کروناییم
#ما_هم_دل_داریم
#تبعیض_قائل_نشوید
#نه_به_امتحانات_حضوری
#نه_به امتحانات_حضوری_پایه نهم
لطفا پاسخگوی ما باشید »
***
فارغ از تعدد اغلاط املایی و نگارشی موجود در این متن چند پرسش را می توان از معترضان به تصمیم وزارت آموزش و پرورش مطرح کرد :
اعتراض و انتقاد حق شهروند است اما ؛
پرسش نخست آن است که اگر این دانش آموزان نسبت به کیفیت آموزش غیرحضوری معترض هستند چرا در مدت یک سال تحصیلی که از آن گذشته نسبت به آن اعتراضی نکرده اند ؟
برخی دانش آموزان و خانواده های آنان که در هر گونه مراسم ، مسافرت ها و... کم نمی گذارند اما چگونه است که دیوار مدارس را همیشه کوتاه می بینند و مدرسه را به تنهایی مسئول مستقیم سلامتی آنان فرض می کنند ؟
آیا اگر وزارت آموزش و پرورش در یک سال گذشته و با تخصیص بودجه مناسب و اعتبارات کافی ، بهداشت مدارس را به سطح قابل قبولی برای اعتماد عمومی می رساند ؛ آیا باز هم بهانه ای برای تعطیلی مدارس باقی می ماند ؟ و این که عده ای از موضع " طلبکار " با مدرسه برخورد نکنند ؟
آیا دانش آموزان و اولیای آنان در بیش از یک سال گذشته مطالبه اصلی آنان ارتقای بهداشت مدارس و مهم تر از آن اولویت قائل شدن برای دانش آموزان و معلمان در امر واکسیناسیون بوده است ؟
اما پرسش « صدای معلم » از وزارت آموزش و پرورش آن است که مبنای این درجه بندی و تفاوت گذاری در شیوه برگزاری امتحانات چیست ؟
آیا در نظام آموزشی که یک فرآیند مستمر است و دروس و پایه ها مانند دانه های یک رشته و یا زنجیر به هم متصل هستند می توان برخی را " مهم " و برخی دیگر را " نخودی " فرض کرد ؟
و پرسش نهایی و اما راهبردی این رسانه از دانش آموزان ایرانی آن است که آیا در چهار دهه ی گذشته جز اعتراضات خیابانی در مورد سخت بودن سوالات ، کنکور و اخیرا برگزاری آزمون به شیوه حضوری به مثابه سایر دانش آموزان دنیا به مواردی مانند " محیط زیست " ، " اقلیم جهانی " ( این جا ) و در مقیاس داخلی حسی به حفظ " میراث فرهنگی " ( این جا ) داشته اند ؟
( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )
پایان گزارش/
سر و صدای زیادی تو بعضی گروه ها راه افتاده بود ؛ از فحش و لعن به قول خودشان به ظریفِ درشت، تا اظهار دلسوزی برای دلسوزان نظام .
یک دفعه در این فضای پر سر و صدایِ مدعیانِ حق و عدالت، یکی که از همه ساکت تر بود فقط یک سوال پرسید:
« آیا کسی سه ساعت حرفای ظریف را گوش داده؟ من سه ساعتش را شنیدم چنین برداشت هایی که شما می کنید نکردم.
همه ساکت شدن. »
بعدا یکی دیگر گفت : « نماینده های مجلس هم وقتی ازشون پرسیدن گفتن همشو گوش ندادن .»
شخص دیگری که تا آن موقع آتشش داغ بود گفت : « آره ! من گوش دادم ولی تکه هایی اش رو ... »
و خلاصه معلوم شد نهایت حوصله گروه گوش دادن نیم ساعت از آن فایل ۳ ساعته بوده است .
جریان مشابهی اخیرا در گفت و گوی بین دو متفکر صورت گرفت. متفکری برای خواندن یک مقاله ی 30 صفحه ای مرتبط با گفت و گو وقت نمی گذارد و در پایان گفت و گوی دو ساعته معلوم می شود خیلی مناقشات سر انگور و عنب و اوزوم بوده است .
همین طور که سیاست مداران یا مدعیان فهم سیاسی برای شنیدن صحبتهای مهم 3 ساعته وقت نمی گذارند و شاید اگر گوش می کردند خیلی مناقشات هم جریان پیدا نمی کرد.
حالا به همین منوال اگه به لایه های بعدی هم توجه کنیم همین نقصِ گل درشت، درشت تر هم می شود.
فقط می خواهم در آستانه « روز معلم » چند سوال از خودمان بپرسم .
آیا به دانش آموزان یاد دادیم که قبل از اینکه درسی را جواب بدهند یا اعتراضی را مطرح کنند یا حتی تقدیر و تشکری کنند راجع آن اطلاعات کافی داشته باشند و کاملا بدانند در مورد چه چیزی نظر می دهند و یا اعتراض یا تشکر می کنند ؟
آیا برای دانش آموز هدف این نظام آموزشی را به خوبی تبیین کردیم و حقوق خودش و خودمان را روشن مطرح کردیم؟ آیا به عنوان معلم خود را داناترین و محق ترین انسان می دانیم یا خود را جایزالخطا هم می دانیم؟
آیا به آنچه می گوییم خودمان عمل می کنیم؟
آیا به دانش آموزی که بیشتر تمجید می کند نمره بهتری می دهیم یا به دانش آموزی که فهم بهتری از درس دارد ولو اینکه گاهی هم ایرادی و یا انتقادی به منِ معلم داشته باشد؟
آیا در جواب اعتراض دانش آموزان به کتاب و مطالب ناکارآمد و بعضا نادرستش چه پاسخی دادیم؟
آیا بیشتر اوقات تقصیرات را به گردن مسئولان رده بالاتر انداختیم یا برای خودمان هم در نظام تعلیم و تربیت و ناکارآمدی آن سهمی قائل بودیم؟
آیا به عنوان معلم همیشه هدف ما تعلیم و تربیت دانش آموزان بوده یا خودمان را هم بخشی از مخاطبانِ تعلیم و تربیت می دانیم؟
آیا برای خودمان برنامه مطالعاتی و تفکر در مورد مطالبی که درس می دهیم داریم؟
آیا خود را برای اظهار نظر درباره همه مسائل دینی، سیاسی، اقتصادی و علمی صاحب نظر می دانیم یا معتقدیم هرکدام از اینها علمی است که محتاج دانش و فهم است؟
آیا به عنوان معلم خود را داناترین و محق ترین انسان می دانیم یا خود را جایزالخطا هم می دانیم؟
آیا داشتن دغدغه های اقتصادی، برای محروم کردن خود از مطالعه، تحقیق، تدقیق و تفکر موجه است؟
آیا بهتر نیست ظریفانه، معترف شویم که همه اعتراضات به نظام تعلیم و تربیت متناسب با پُست معترض، به پُستهای بالاتر از خودش منحصرا بر نمی گردد بلکه در سلسله مراتب این نظام، حتی به آخرین رُتبه نیز این نقد وارد است؟
.......روز معلم مبارک
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید