آیا در قبال جهان پیرامون و دیگر انسان ها مسئولیت داریم؟
پیگیر حق و حقوق خویش باشیم اما نه به قیمت کم رنگ کردن حقوق سایرین...
تنگناها و فشارهای اقتصادی نفس مردم را بریده است . در این شرایط صنف های مختلف تلاش می کنند کارفرمای خود را به پرداخت حقوقی در حد تورم و هزینه های زندگی متقاعد کنند که این مطالبه طبیعی است، اما، متاسفانه در قریب به اتفاق درخواست های این روزها، مشاهده می کنیم هر بخشی از جامعه حقوق بگیر، کار و زحمت خود را بسیار برتر و مهم تر از دیگران می بینند و تلاش می کنند به شرایط مطلوبی برسند و در این راه، اگر اسمی از گروهی دیگر مطرح شود به بدترین شکل ممکن به جایگاه آن حمله می کنند که مبادا فردا روز از بودجه ما کم شود و به آنان داده شود!
نکته عجیب تر آن است که در داخل هر گروه، تناقضاتی دیده می شود و در اینجا هم برخی خود را محق تر از دیگران می دانند و خواهان توجه بیشتر هستند و برایشان فرقی نمی کند دوستان و همکارانشان در شرایط نامطلوبی بمانند؛ افراد ویژگی خاصی که خود دارند و در دیگران کمتر وجود دارد را برجسته می کنند و خواهان طبقه بندی بر اساس آن ویژگی هستند، دیگران نیز این رویه را دارند و کسی به عدالت و مجموع توانمندی ها توجهی ندارد، مثلا: در آموزش و پرورش افرادی با مدرک تحصیلی بالا، تقاضا دارند مدرک تحصیلی ملاک باشد؛ برخی که سابقه بالا دارند خواهان ملاک قرار گرفتن سابقه هستند؛ معلمان کم سابقه، خواهان ملاک قرار گرفتن تلاش و زحمات در پروسه تدریس هستند؛ کسانی که کتاب و مقاله دارند، کتاب و مقاله را مهم می دانند؛ مدیران و معاونین زحمات خود را بالاتر از بقیه می دانند؛ نیروهای اداری چنین نظری دارند؛ نیروهای خدماتی همچنین...
در سایر مجموعه ها هم وضع همین است مثلا در بازنشستگان تامین اجتماعی، برخی سابقه را مهم می دانند؛ برخی خواهان توجه به مشاغل سخت و زیان آورند؛ برخی خواهان دریافتی بر اساس مبلغ پرداخت حق بیمه هستند؛ برخی مدرک و حوزه کارگری و غیر کارگری را دنبال می کنند...؛ یا در مجموعه وزارت بهداشت، پزشکان، پرستاران، بهیاران، ماماها، کادر خانه های بهداشت روستایی و... زحمات خود را بیشتر از بقیه می دانند و خواهان توجه و دریافتی بالاتری هستند...
نام این رویه را چه می توان گذاشت؟ نادیده گرفتن حق دیگران، کم رنگ شدن مسئولیت اجتماعی یا بی تفاوتی اجتماعی...
به راستی چرا انسان حاضر است حق دیگران نادیده گرفته شوند تا او راحت تر زندگی کند؟
اخلاق و مسئولیت اجتماعی چه می شوند؟
" بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت را نهد آدمی"
این روزها جمله ی" کلاه خودت را بچسب" را شاید بتوان پر رنگ تر از همیشه دید، جمله ای بی رحمانه و تهی از خردورزی و عاقبت اندیشی...
این بی تفاوتی اجتماعی تبعات ویرانگری را به دنبال خواهد داشت:
به مرور زمان عدالت از بین می رود، اخلاقیات به مسلخ کشیده می شود و انسانیتِ انسان لگدکوب می شود...
منفعت طلبی و تلاش برای حذف حقوق دیگری به ارزش تبدیل خواهد شد...
تصور کنیم وقتی ارزش ها جابه جا شوند چه بر سر نسل های آینده خواهد آمد؟ چگونه آیندگان در کنار هم زندگی بدون مهر و عاطفه ای را خواهند داشت؟
تصور زندگی در چنین شرایطی اسفناک و وحشتناک است، پس همگان وظیفه داریم اگر در راه رسیدن دیگران به حقوقشان کاری از دستمان برنمی آید، حداقل در جهت تضعیف آنان قدم برنداریم.
جامعه ای که معاش ها تامین نشود، به دردها و معضلاتی دچار خواهد شد که روزی همگان را درگیر خواهد کرد.
به نظر می رسد اصلی ترین دلیل نادیده گرفته شدن حقوق دیگران، سخت شدن شرایط اقتصادی است؛ اما، بدون شک این دلیل خوبی برای نفی دیگران نیست چرا که گروه های متوسط و ضعیف قربانی خواهند شد، "دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد"؛ و اگر چنین پیش برویم شاید چرخش روزگار، روزی در جهت تضعیف حق ما بچرخد و ما هم مهمان اجباری دست پخت خود شویم...
قایقی که هر مسافرش فقط به فکر نجات خویش است بعید است به ساحل برسد.
بهتر است مردم کسانی را که با قوانین خاص، چندین برابرِ حقوق بگیران حداقلی دریافتی دارند و از مزایای مستمر و غیرمستمر که فقط خود از کمیت و کیفیتش اطلاع دارند، خطاب قرار دهند و از قانونگذاران و دولت بخواهند قانونی وضع و اجرا کنند که منجر به پرداختِ رقم های معقول و شفافی برای همه افراد شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ « محسن حاجی میرزایی » وزیر آموزش و پرورش 9 بهمن به منظور بازدید از آموزش و پرورش استان اصفهان و دیدار با کادر آموزشی به اصفهان سفر کرد.
مدیر کل آموزش و پرورش استان اصفهان گفت : معلمان استان اصفهان انصافاً جهاد آموزشی را به معنای واقعی پیاده کردند و این در حالی است که مدارس استان اصفهان از نیمه شهریور سال 1399 که به گفته وزیر آموزش و پرورش بیش از نیمی از دانش آموزان در مدارس حضور یافتند از همان ابتدا تعطیل بوده و آموزش به صورت مجازی دنبال شده است .
نکته قابل تامل آن که وزیر آموزش و پرورش نشستی را با رسانه و خبرنگاران برگزار نکرد .
خبرنگار صدای معلم پرسش هایی را برای طرح خطاب به وزیر آموزش و پرورش آماده کرده بود اما موفق به این کار نشد .
تنها خبرنگاران صدا و سیما توانستند به صورت مشروح با وزیر آموزش و پرورش مصاحبه کنند .
نرگس کارگری خبرنگار صدای معلم موفق به تنها طرح یک پرسش از آقای حاجی میرزایی شد.
صدای معلم پرسید که آیا صحت دارد که از منابع مالی صندوق ذخیره ی فرهنگیان برای « سامانه شاد » استفاده و کمک شده است؟
حاجی میرزایی ضمن پاسخ منفی گفت این ها ربطی به هم ندارند.
« صدای معلم » از رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش پرسید :
آموزش و پرورش نیز مانند دستگاه های دیگر می تواند در تصمیم گیری مستقل باشد. ولی برای هم رنگ شدن با کدام جماعت نسبت به بازگشایی مدارس سماجت جدی ندارد و یا نمی خواهد که قضیه به طور جدی مورد بررسی قرار گیرد؟ معلمان خود تشویق کننده تعطیلی مدارسند و اولیا را نسبت به این مسئله حساس می کنند و این ترس و دلهره بر طبل تعطیلی می کوبد.
فریبرز حمیدی در پاسخ گفت :
« وزارت بهداشت و ستاد کرونا نمی گذارند وگرنه خانواده ها از خدا می خواهند که مدارس باز شوند . »
پرسش دیگر « صدای معلم » از « رضوان حکیم زاده » معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش بود .
این گفت و گو را می خوانیم .
کلیات لایحه بودجه ۱۴۰۰ دارای اشکالات فراوانیست. شاید بتوان گفت که بخش آبِ این بودجه یکی از بدترین بخشهاست. در این بخش بیشترین بودجه برای سدسازیها و انتقالات آب بین حوزهای و کارخانجات "پرآببر" کویری در نظر گرفته شده است که بیشترین خسارات را متوجه محیط زیست و آب خواهند کرد. به عنوان مثال فقط برای سه استان شمالی کشور که نیاز به ساخت هیچ سد دیگری نیست برای ۹ سد ردیف بودجه در نظر گرفته شده است. این بودجههای هنگفت علاوه بر دو بودجه کلان دیگر ؛ یکی پروژه مطالعه و انتقال آب از سرشاخههای دوهزار و سه هزار به سه استانهای قزوین، کرج و تهران است. رودخانههایی مهم و سرنوشتسازی که اگر منتقل شوند، منطقه مبدا باید منتظر سرنوشت بسیار بدی در آینده باشد. (قابل توجه نماینده محترم شهرستانهای تنکابن، رامسر و عباس آباد) و دیگری دادن ردیف بودجه ۵ میلیارد تومانی به طرح مافیایی، مخرب و برانداز محیط زیست ایران یعنی "طرح انتقال آب خزر به فلات مرکزی ایران" است.
این طرح به خاطر مقاومت مدنی مردم از لایحه برنامه ششم در صحن علنی مجلس حذف شد (بند ح ماده ۴۵ به تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۷) با این حال هر ساله دولت برای آن ردیف بودجه مطالعاتی و اجرا تعریف میکند.
معلوم نیست افق نگاه وزارت نیرو که به تازگی مدعی مالکیت حریم رودها و تالابها نیز شده است به کدام نوع توسعه است که این گونه برای آبهای کشور برنامه ریزی میکند.
حال که کلیات این لایحه رد شد پیشنهاد میکنم که کارشناسان، استادان دانشگاه، به ویژه شبکه تشکل های محیط زیست و منابع طبیعی کشور وارد میدان شوند و با رایزنی با نمایندگان به اصلاح لایحه بودجه ۱۴۰۰ کمک نمایند تا شاید بتوان بخشی از این بودجه که برای تخریب آب و محیط زیست در نظر گرفته شده است را به بخشهای احیاء آبها و منابع طبیعی اختصاص داد.
کانال دکتر خدیجه گلین مقدم
ماهیت کلی کار در کلاسهای درسیِ آموزش و پرورش یکیست؛ تدریس.
اما "تدریس کنندهها" عناوین گوناگونی دارند.
نیروهای رسمی، نیروهای غیر رسمی، نیروهای موظف، نیروهای غیرموظف، معلمان حقالتدریس، معلمان خرید خدمت، معلمان شاغلِ حقالتدریس، معلمان قراردادی، معلمان حقالتدریس آزاد، معلمان باز نشستهی حقالتدریس،... و این همه عنوان برای ایفای یک نقش، ناشی از کمبود شدید معلم و ترس از خالی ماندن کلاسهای درسی درست شده است. طوری که در سال ۹۸ حتی بعد از گذشت یک ماه از سال تحصیلی و تا اواخر مهر، کلاسهای زیادی در سراسر کشور بدون معلم بودند و تمام روشهایی که با استفاده از آن میشد اوضاع را مدیریت کرد، به کار گرفته شد؛ رساندن جمعیت کلاسهای درسی به بالای ۴۰ نفر و به کار بردن روشهایی همچون خرید خدمات آموزشی و استفاده از بازنشستگان فرهنگی و واگذاری ادارهی کلاسهای درسی به معلمان شاغل به صورت حقالتدریس و به کار گیری آموزشیاران نهضت سواد آموزی در مدارس روزانه و... از جمله روش های مدیریت این بحران بود.
وضعیت قرمز کمبود معلم را آقای اسفندیار چهاربند رئیس مرکز برنامهریزی و نیروی انسانی وقت آموزشوپرورش در سال ۹۷ اعلام کرده و هشدار داده بود که :
"شدت کمبود نیرو تا سال ۱۳۹۹ آموزش و پرورش را از پا در میآورد"!
این موضوع، در آذرماه ۹۸ نیز از آقای الهیار ترکمن معاون برنامهریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش نیز شنیده شد که گفت: "از هماکنون باید برای سال ۹۹ چارهاندیشی کنیم چون ادامه شیوههای فعلی با توجه به تعداد افرادی که از آموزش و پرورش بازنشسته میشوند، غیرممکن است و باید حجم قابل قبولی از نیروی انسانی داشته باشیم تا بتوانیم کلاسهای درس را پوشش دهیم".
۲۷ تیر ۹۹ نیز وزیر آموزش و پرورش اعلام کرد که برای سال تحصیلی پیشرو (امسال) ۱۹۷ هزار معلم کم داریم.
بدیهیست که این کمبود با افزایش تراکم کلاسها و سپردن امر تدریس به نیروهای غیر رسمی و خرید خدمت و شاغلین و بازنشستگان فرهنگی به صورت غیر موظف جبران شد.
چیزی که عیان است، این است که نیروی کارِ غیررسمی غیرموظف، ارزانتر از نیروی کارِ موظف رسمی است و به کارگیری نیروی حقالتدریس با هر عنوان که باشد برای آموزش و پرورش با صرفهتر از استخدام معلم رسمی متخصص است.
اما در کل معلمان حقالتدریس با هر عنوان و از هر گروهی که باشند، کسانی هستند که به دلیل بیکاری مطلق و یا وجود شکاف بین میزان درآمد و مخارج زندگی و برای پر کردن این شکاف، مجبورند به صورت ساعتی در آموزش و پرورش کار کنند و در ازای هر تعداد ساعتی که به تدریس اشتغال مییابند، از کارفرمای خود (وزارت آموزش و پرورش) حقوق دریافت نمایند. در این میان برخی نیروها، به دلیل بیکاری، تن به امضای قراردادی با وزارت آموزش و پرورش میدهند که در آن حتی حقوق کارگران قراردادیِ سفید امضا نیز لحاظ نشده است و آنها حتی حقوق پایهی قانون کار را نیز دریافت نمیکنند!
معلمان بازنشستهی حقالتدریس نیز معلمانی هستند که بعد از بازنشستگی، به دلیل ناچیز بودن حقوقشان و خم شدن کمرشان زیربار تورم و گرانی، دوباره به کلاس درس برمیگردند و برای حفظ شأن و مقام رفیع معلمی، سراغ مشاغل دیگر و کارفرمایان دیگر نمیروند.
همهی این عزیزان در حالی که از "بد حادثه اینجا به پناه آمدهاند"، همیشه با اتفاق بدتر دیگری نیز مواجهاند و آن اینکه؛ حقالتدریس خود را معمولاً با تأخیر یک سال دریافت میکنند! یعنی امسال مشغول به کار میشوند به امید اینکه سال آینده پولی به دستشان بیاید و آن را به زخمی از زخمهایشان بزنند! و میدانند که در این فاصلهی زمانی ارزش دستمزد خوابیده در حساب کارفرمایشان یا خزانه و یا... به دلیل تورم و گرانی و اُفت ارزش پول ملی، نصف میشود. گاهی نیز مقامات وزارت آموزش و پرورش در آستانهی آغاز سالتحصلی به دلیل موجهه با کمبود وحشتناک نیروی تدریس و کلاسهای بدون معلم، وعده میدهند که دستمزد معلمان حقالتدریس را ماهانه پرداخت خواهند که این وعده نیز همیشه دروغ از آب درمیآید!
اما بهمنماه امسال (۹۹) اتفاق جالبی افتاد؛ در حالی که معلمان یک ترم از سالتحصیلی پر مشقت را پشت سر گذاشتهاند و ریالی بابت حقالتدریس خود دریافت نکردهاند، بعد از بارها رسانهای شدن خبر پرداخت حقالتدریس پارسال، حقالتدریس اسفند و فروردین سالتحصیلی قبل را به بهانهی تعطیلی مدارس به دلیل شیوع بیماری کرونا پرداخت نکردند! این در حالیست که پارسال معلمان با تعطیلی فیزیکی مدارس، برنامهی درسی را تعطیل نکردند و کار تدریس را از طریق فضای مجازی دنبال نمودند.
حقالتدریس اردبیهشت و خرداد را نیز تقریباً نصف حساب کردند که از فرمول محاسبهی آن کسی سردرنیاورد! اتفاق جالبتر اینکه معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی آموزش و پرورش بعد از اعتراض معلمان نسبت به این بیعدالتی آشکار، روز ۱۱ بهمن در بخش خبری اخبار سیما اظهار کرد: "موظف هستیم بر اساس میزان کارکرد، حق التدریس معلمان را پرداخت کنیم و بر خلاف حقوق که عدد ثابتی است، این حق الزحمه براساس کارکرد خواهد بود. بنابراین کاهشی در میزان آن نیست"! او در ادامه با بیان اینکه پرداختیها براساس رقمهای اعلامی از استان بوده گفت: "برخی همکاران به میزان پرداختی اعتراض داشتند، اما براساس کارکرد، حق التدریس پرداخت میشود".
مفهوم سخن جناب الهیار ترکمن پرداخت بیکم کاست حقالتدریس معلمان است و متأسفانه مضمون این گفتار، انکار زحمات شبانهروزی معلمان در فضای مجازی و تقلیل ارزش کار معلمان حقاتدریس به سطح همین پرداختیهای ناچیز و مضحک است!
البته خودداری از پرداخت دستمزد آموزگاران حقالتدریس و تضییع حقوق خانوادههای آنها تنها بخشی از ماجراست. بخش دیگر ماجرا ، تخفیف و کوچک شمردن کار ارزشمند معلمان در فضای مجازیست که تاکنون در وصف سختیها و پیچدگیهای آن بسیار گفته شده است.
انگار جناب الهیار کمبود ۱۹۷ هزار معلم و وعدهی پرداختهای ماه به ماه معلمان حقالتدریس را فراموش کرده که این چنین دچار بحران عیارسنجی در کار آموزگار شده است و آن را کم ارزش جلوه میدهد.
لازم به ذکر است که اظهارات اخیر ایشان موجی از نارصایتی و دلسردی و اعتراض معلمان حقالتدریس را بر انگیخته که امید است مقامات محترم وزارتی را به بازنگری در رفتار خود با نیروهای تحت امر، وادار سازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
« مصطفی ملکیان » فیلسوف و روشنفکر ایرانی در سلسله گفتارهایی به ۲۰ مشکل فرهنگی ساری و جاری در میان « ایرانیان » پرداخته است .
بخش عمدهٔ پژوهشهای او در حوزهٔ اخلاق، دین، فلسفهٔ دین، اگزیستانسیالیسم، روانشناسی، علوم انسانی، روش تحقیق و روشنفکری است. نظریه عقلانیت و معنویت پروژهٔ مهم اوست. ملکیان از منتقدان روشنفکری دینی است .
به اعتقاد ملکیان، روشنفکران باید به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت سرگرم باشند. او میگوید:
من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسانهای گوشت و خون داری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند.
سعی کنیم که اولاً: انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیاً هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند میتواند بود بهرهمند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر.
ملکیان معتقد است ریشه مشکلات جامعه را عمدتاً باید در فرهنگ و اخلاق جست و جو کرد و توجه به سیاست برای حل مشکلات، نوعی سطحینگریست. او میگوید:
حتی اگر نهادهای اجتماعی ما سامانهای را که باید و شاید ندارند، به علت این است که کسانی که در آن نهادها دستاندرکارند، از لحاظ روان شناختی یا اخلاقی یا هر دو ناسالماند و عیب و نقص دارند. هر چه کندوکاو میکنم، میبینم که هیچ مسئله و مشکل اجتماعی و از جمله سیاسیای نیست، الا این که با یک یا دو یا سه یا چند واسطه به مسئله و مشکل روانشناختی یا اخلاقیای میرسد.
او خاطرنشان میکند:
هیچوقت با رضا و رغبت و علاقه قلبی و باطنی در مسائل سیاسی اظهار نظر نکردهام و فقط وقتی چنین کردهام که خود را اخلاقاً موظف به اظهار نظر دیدهام و آن هم وقتیست که یک امر سیاسی آثار و نتایج آشکار در روان و اخلاقیات مردم دارد.
ملکیان به اولویت فرهنگ بر سیاست معتقد است و بنابراین وظیفه روشنفکر را بیشتر نقد فرهنگی جامعه میداند تا نقد سیاسی دولت. روشنفکران و مصلحان اجتماعی به جای اینکه همیشه مجیز مردم را بگویند و فکر کنند تمام مشکلات متوجه رژیم سیاسی است، باید از مجیزگویی مردم دست بردارند و به مردم بگویند چون شما اینگونهاید حاکمان هم آنگونهاند. حاکمان زاییده این فرهنگ اند، جامعهای که فرهنگش این باشد ناگزیر سیاستش و اقتصادش هم آن میشود. خطاست که روشنفکران و مصلحان اجتماعی برای دست یافتن به محبوبیت اجتماعی مجیز مردم را بگویند و بگویند که مردم هیچ عیب و نقصی ندارند، چراکه رژیم سیاسی ناشی از مردم است و رژیم سیاسی بهتر به فرهنگ بهتر نیاز دارد. ( 1 )
« صدای معلم » در جهت آسیب شناسی فرهنگی جامعه ایرانی و ایجاد فرآیند « خودانتقادی » به منظور تحقق جامعه ای سالم و دموکراتیک این بحث ها را از فایل های صوتی که در کانال تلگرامی ایشان در بیست بخش منتشر شده پیاده کرده و جهت بررسی و گفت و گو تقدیم شما می نماید .
زنده یاد استاد محمد بهمن بیگی، معمار و بنیاگذار آموزش عشایر ایران ، در فصلی از خاطرات خواندنی خود تحت عنوان داستان « مادر» نوشته است :
من سرپرست مدارس عشایری بودم . در کارم اقتدار و اختیار بسیار داشتم ، از دامن دشت ها تا قله ی کوه ها همه جا را با ماشین و اسب و گاه پیاده می پیمودم . بچه ها را می آزمودم . آموزگاران را راهنمایی می کردم .
در تل و تپه های جنوبی طایفه ای… بود . ماه دوم سال غوغایی به پا کرده بود .
گل های زمین ستاره های آسمان را از یاد برده بودند و من سرمست هوای بهار از پیچ و خم راهی دشوار می گذشتم .
پیرزنی سراسیمه راهم را گرفت . لباسش مندرس و سر و صورتش ژولیده و چروکیده بود .وسط جاده ایستاده بود . تکان نمی خورد جز اطاعت و درنگ چاره نداشتم .
از حال و کارش جویا شدم .
اشک ریخت و گفت :
خبر آمدنت را داشتم، از کله سحر چشم به راهت هستم .
گفتم : دردت چیست ؟
گفت : پسرم معلم شده است . من بیوه ام . سال هاست که بیوه ام .می بینی که پیر و زمین گیرم .من جان کنده ام که این پسر بزرگ شده و به معلمی رسیده است .
او حالا نوکر دولت است ، حقوق می گیرد … برای عروسش لباس های نو می خرد .به مهمانی می رود . مهمان می آورد . رادیو دارد . سیگار می کشد، ولی یک شاهی به من نمی دهد .تو رئیسش هستی . راهت را گرفتم تا به پسرم بگویی تا رفتارش را با من عوض کند . هدف ما از این همه دوندگی جز این نبوده است و جز این نیست که انسان هایی مهربان بپروریم .
اشک های مادر نه چنان آتشین و روان بود که بتوانم طاقت بیاورم . مژه هایم تر شد .
نام معلم و جای کارش را پرسیدم .
آموزگار را می شناختم . از چهره های مشخص آموزش عشایری بود . یک تنه چندین کلاس را درس می داد .
از چنان معلمی چنین رفتاری بعید بود با آن که ناله مادر گواه صادق گناه فرزند بود، به خیال تحقیق افتادم . معلوم شد که حق با پیرزن است .
پس از مدتی کوتاه به مدرسه رسیدم . معلم ، کدخدا و تنی چند از ریش سفیدان به پیشوازم آمدند .بچه ها هلهله کردند. پاسخی درخور به محبت های آنان کردم و کارم را آغاز کردم .
از کودکان پرسیدم که آیا می توانند شعری در باره مادر بخوانند . بسیاری از آنان دست بلند کردند .
خدا پدر ایرج میرزا را بیامرزد که کار ما را ، دست کم در باره مادرها آسان کرده بود . یکی از دانش آموزان را… انتخاب کردم … خواند :
با مادر خود مهربان باش
آماده خدمتش به جان باش
از کودک پرسیدم که آیا می تواند آن چه را که خواند بنویسد ؟ قطعه گچی به دست گرفت و خطی خوش تخته سیاه را آراست .
آن گاه از او خواستم که توی چشم آموزگار خیره شود.
شعرش را با صدای بلند بخواند. خواند .
سپس از همه بچه ها تقاضا کردم که به آموزگار خود بنگرند و با صدای بلند ، خطاب به آموزگار شعر مادر را بخوانند . همه نگریستند و همه با صدای بلند خواندند :
با مادر خویش مهربان باش
آماده خدمتش به جان باش
رنگ بر چهره معلم نمانده بود .
همین که سرود دست جمعی مادر پایان یافت ، گفتم :
« هدف ما از این همه دوندگی جز این نبوده است و جز این نیست که انسان هایی مهربان بپروریم . انسانی که نتواند حتی با مادر خویش مهربان باشد به درد معلمی نمی خورد. .. از این پس این مدرسه معلم ندارد . … به بچه ها وعده دادم که به زودی معلمی مهربان ، معلمی که با مادر خود مهربان باشد، به سراغشان خواهد آمد .
هفته ای بیش نگذشت که من از سفر خود بازگشتم . پیش از من کدخدا …معلم و مادر معلم به شیراز آمده بودند . همه با هم به دیدارم آمدند .
مادر بیش از همه پای می فشرد. دو چشمش دو چشمه آب بود و در میان سیل اشک می گفت :
فرزندم را ببخش . فرزندم جوان و بی گناه است . گناه از من پیر است که تاب نیاوردم و شکایت کردم . او مهربان است . کدخدا ، راهنما و خود من التزام می سپاریم که او مهربان باشد ..
مگر می توانستم از فرمان مادر ، آن هم چنان مادری سر پیچی کنم ؟!
( استاد محمد بهمن بیگی و فرزندش خجسته بهمن بیگی و همسرش بانو سکینه کیانی در ییلاق خانوادگی شان )