بودجه صدا و سیما در سال ۱۴۰۰ مبلغ ۲،۸۳۵ میلیارد تومان است. یعنی حدود ۳۰۰۰ میلیارد تومان! ( توجه داشته باشید: مبلغ ۳ هزار میلیارد تومان!)
این بودجه از کجا می آید؟ پاسخ معلوم است: از جیب ۸۵ میلیون نفر ایرانی!
حالا این بودجه اغلب در چه برنامههایی به کار گرفته میشود؟
می توانید امتحان کنید و یک هفته تلویزیون ایران را ببینید.
اغلب برنامهها دور و بر برنامههای تقویمی است. آن هم نه همه تقویم، بلکه بسیار گزینشی، به طوری که فقط تعدادی مداح معروف و برخی روحانیون در این برنامهها حضور دارند. گاهی هر شبکه را که میزنید یکی از این دو طیف حضور دارند. این دو طیف به طرز عجیبی در این سه دهه سازماندهی شدند. (هر چه جاهای دیگر را بی سامان کردند اینجا را رونق دادند) و چقدر در بیمحتوا یا کم محتواسازی فرهنگ اصیل ایران این دو طیف نقش دارند.
البته نمیشود برنامههای تقویمی را نفی کرد، آنها هم باید باشند، چون غلط یا درست جزئی از فرهنگ ایران است. اما آیا آن قدر که مثلا برای یک عید عربی- اسلامی برنامهریزی میشود، برای اعیاد پرتراکم ایرانی یا زادروز ابوعلی سینا، یا محمدبن زکریای رازی، یا کوروش هخامنشی و پرفسور سمیعی و پرفسور مریم میرزاخانی و ... برنامه ریزی میشود؟ مگر اینها بخشی از هویت تاریخی و حال ما نیستند؟
واقعا چه لزومی دارد که قبل از اخبار ۲۰ و ۳۰ و اخبار سراسری برای مردم ده تا ۱۵ دقیقه ناله پخش کنند و نامش را بگذارند دعای فلان؟ مسئولان صدا و سیما در این چند دهه به خصوص در یک دهه اخیر از چه طیف فکری هستند که ما شاهد نزول و افول هر چه بیشتر این ابر رسانه در اذهان عمومی هستیم.
چه کسی گفته که حتما دعا را باید با ناله خواند؟ مگر دعا وسیلهی ارتباط با خداوند و برای آرام شدن روح انسان نیست؟ چه کسی گفته که ناله میتواند روح انسان را آرام و به خدا نزدیک کند؟
اگر بخواهم صدا و سیما را به نقد بکشم مثنوی ۷۰ من میشود!
اما حالا فرض کنید آن بخش از بودجهای که نامش بودجه فرهنگی است! را به دو بخش تقسیم کنند و بخش کمی از آن را به مراسم تقویمی و بخش مهم آن را به فرهنگ سازی در خصوص مسایل مهم کشور اختصاص دهند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بیگمان مردم از این افسردگی و سر در گریبانی خارج میشوند. چرا که هویت از دست رفته باز میگردد.
مثال؛ اگر بخش زیادی از این بودجه را به برنامهسازی احیاء پوشش گیاهی و جنگلها، تمیز نگاه داشتن محیط اطراف، همیاری برای تولید کمتر زباله، کمک به نیازمندان، برخورد درست در مناسبات اجتماعی، دلداری دادن مردم در این شرایط سخت اقتصادی و روانی و رقص و پایکوبی اختصاص دهند، حتما انگیزه بهتری برای برای زیستن در مردم ایجاد خواهد شد.
بدون پرده بگویم؛ جامعه امروز ایران حتی کف اعتماد به رسانهی ملی را هم از دست داده است. این بدان مفهوم است که کلا اعتماد از دست رفته است. فقط شاید چند درصد مردم هنوز در گذشته مانده باشند. این را می توان از تعداد دیشهایی که در پشت بامها نصب شده است فهمید که در داخل جامعه چه خبر است.
اینجاست که این سوال مطرح میشود که مسئولان صدا و سیما در این چند دهه به خصوص در یک دهه اخیر از چه طیف فکری هستند که ما شاهد نزول و افول هر چه بیشتر این ابر رسانه در اذهان عمومی هستیم.
کدام طیف فکری در صدا و سیما پیشتاز هستند که این رسانه را با خاک یکسان کردند؟
پاسخ معلوم است؛ یک سر این طناب به دست تندروهای تفرقه افکن خود حقپندار است. از این روست که میبینیم در رسانه ملی تا چشم کار می کند برنامههای روبنایی و بیمحتوا ساخته میشود و پول مردم را هدر میدهند.
با توجه به ساختار مدیریتی بسته در کشور ، آیا رسانهی ملی را میتوان از این وضعیت فضاحتبار نجات داد؟
ممکن هست، اما خیلی سخت!
کانال دکتر خدیجه گلین مقدم
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.