صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

«مدرسان نمی توانند در کنش تدریس واقعا همان باشند که هستند. آنها در کلاس درس و آموزش محکوم به داشتن نقاب های ایدیولوژیک، سیاسی و اجتماعی شده اند »

"شجاعت خود بودن " در حرفه معلمی

دکتر نعمت الله فاضلی

شجاعت خود بودن در حرفه معلمی و الزامات آن

 پاکر پالمر جامعه شناس و اندیشمند بلندآوازه آمریکا کتابی با عنوان The courage to teach دارد. این کتاب در ۱۹۹۸ چاپ شد و از آن زمان بارها تجدید چاپ گردیده است. پالمر بابت کتاب هایش به ویژه این کتاب سیزده دکتر افتخاری و سه جایزه بزرگ دریافت کرد. اخیرا خانم نوگل روحانی این کتاب را به فارسی ترجمه و انتشارات هوش ناب آن را منتشر می کند. مترجم نوشته است از طریق سخنرانی ها و نوشته های من با این کتاب آشنا شده اند. از این رو از من خواستند که پیش گفتاری برای آن بنویسم. از این که چنین کتاب خواندنی به زبان فارسی ترجمه شده است بسیار خوشحالم.

شجاعت خود بودن در حرفه معلمی و الزامات آن

پالمر در این توضیح می دهد که در دنیای امروز معلمان مدارس و مدرسان دانشگاه با قلب شان تدریس نمی کنند. معلم "زندگی گسیخته "ای دارد. او ناگزیر است در کلاس درس بدون شوق، بدون حس حضور، بدون تعلق و بدون قلب حاضر شود. معلم قادر نیست دانشجویان، موضوع درس، و خود یا خویشتن خود به هم پیوند بزند و ارتباطی گرم، خلاق و پرشور میان آنها برقرار کند. پیوند و پیوستگی میان مولفه های آموزش و تدریس از هم گسیخته شده است. اشکال ویرانگری از ترس در نهان و آشکار فضای کلاس درس، دانشجویان و مدرسان لانه کرده است.

 پالمر با نثری شاعرانه و جذاب این ترس ها را با تکیه بر سی سال تجربه‌ زیسته اش روایت می کند. ترس معلم و مدرس از ناامنی شغلی، ترس از پذیرفته نشدن یا تحقیر شدن در میان دانشجویان، ترس از برملا شدن از خود بیگانگی معلم، و ترس های دیگر. پالمر نشان می دهد ارتباط میان مدرسان نه تنها با دانشجویان بلکه با یکدیگر از هم گسیخته شده است. فضای گرم محبت و یادگیری در اجتماع مدرسان وجود ندارد. پالمر می نویسد مدرسان و معلمان با کارکنان نظام آموزشی و نهاد دانشگاه هم تعاملی معنادار و سازنده ندارند.

نظریه پالمر این است که ریشه این وضعیت و این زندگی گسیخته مدرسان در نظام آموزشی و جامعه است که اجازه نمی دهد مدرسان "هویت شخصی" شان را شکل داده و در فرایند و کنش تدریس ابراز دارند. نظام ارزشیابی کمیت سالار، قواعد دست و پاگیر دیوان سالاری دانشگاه ها و موسسات آموزشی، فشار بازار و ارزش های تجاری بر آموزش، بی اعتبار شدن ارزش های انسانی و اخلاقی، فقدان آزادی، حاشیه راندن معلم و مدرس در نهاد دانشگاه، تکنوکراسی و فن سالاری، و کم توجهی جدی به هنر و ادبیات و علوم انسانی در نهاد دانشگاه و نظام آموزشی، و عوامل دیگر باعث نادیده گرفتن و حذف فردیت مدرس و معلم شده است.

مدرسان نمی توانند در کنش تدریس واقعا همان باشند که هستند. آنها در کلاس درس و آموزش محکوم به داشتن نقاب های ایدیولوژیک، سیاسی و اجتماعی شده اند. این نقاب ها مانع برقراری ارتباط سازنده میان مدرسان و دانشجویان، میان مدرسان با یکدیگر، و میان مدرسان با کارکنان دانشگاه شده است. در نتیجه زندگی حرفه ای مدرسان دانشگاه زندگی گسیخته ای است. ارتباط آنها با قلب شان قطع شده است. آنها چیزی را تدریس می کنند که به قلب آنها تعلق ندارد.

شجاعت خود بودن در حرفه معلمی و الزامات آن

 پالمر می خواهد این زندگی گسیخته را به زندگی پیوسته تبدیل کند. گام اول از نظر او قرار گرفتن مدرس در مرکز نهاد دانشگاه و نظام آموزشی است. گام دوم توجه به اهمیت زندگی یکپارچه برای کنش تدریس است. مدرس نیازمند پیوند زدن خود، موضوع درس و دانشجویان با یکدیگر است. این پیوند باید در قلب مدرس شکل گیرد. نظریه پالمر مبتنی نگاهی وجودگرایانه است و معتقد است غلبه بر ترس ها و برداشتن نقاب ها و ایجاد پیوندها زمانی ممکن است که مدرسان و دانشگاه ها بخواهند و بتوانند شهامت خود بودن مدرس را بپذیرند.

در جامعه ایران بحران آموزشی و آموزش عالی ما نیز ریشه در این دارد که مدرسان نه تنها فاقد خودبودگی در کار حرفه ای شان هستند، بلکه آشکارا نظام آموزشی آنها را از هویت شخصی شان برحذر می دارد و آنها را تحت سخت ترین فشارهای سیاسی، اخلاقی و سازمانی قرار داده است تا هر چیزی باشند جز خود واقعی شان. پالمر به درستی نوشته است که در این جامعه تدریس کردن شجاعت می خواهد، البته اگر استاد و معلمی بخواهد خود واقعی اش باشد.

برای من که سی سال تدریس کرده ام عمق این سخن قابل لمس است. سی سال با هراس و وحشت تدریس کرده ام، با وجود مراعات همه قواعد ناخودبودگی، همواره در معرض تهدید بودم. در نظر بگیرید اگر شهامت داشتم و خودم بودم چه اتفاقی می افتاد!

معلمی شهامت می خواهد، شهامتی بالا تر شهامت سرباز در میدان جنگ!

کانال دکتر نعمت الله فاضلی


شجاعت خود بودن در حرفه معلمی و الزامات آن

جمعه, 12 شهریور 1400 14:48 خوانده شده: 2129 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +7 0 --
معلم 1400/06/12 - 16:29
واقعا لذت بردم، جانا سخن از حدیث ما می گویی. در جوامع ما که به قفس می ماند و سیاست وحماقت و توهم...همچون بختک بر آن خیمه زده دریغ و درد از ذره ای درک و بصیرت. واقعا ما چگونه ما شدیم؟؟
پاسخ + +9 0 --
رسول 1400/06/13 - 16:18
هدف ساختن دانش آموزان انسان و پرورش یافته مکتب انسانیت است که برای اهداف انسانی خود تلاش کنند و بجنگند پس معلمان باید آزاد باشند که درس انسانیت و آزاد زیستن را به دانش آموزان فرا دهند در درجه دوم ساختن انسانهای با سواد می باشد
پاسخ + +7 0 --
مهدی 1400/06/13 - 19:15
هیچ استاد دانشگاهی حق نداره اسم خودشو " معلم " مطرح کنه. چون اولا خیلی از اینها در مدرسه تدریس نکرده اند و تعدادی هم به زور پارتی و رابطه از آموزش و پرورش رفته اند به وزارت علوم. ثانیا حقوق و مزایای اینها دهها برابر یک معلم و آموزگار هست. فقط از محض خدعه و ریا و تزویر مدام در مجامع و صحبت ها ابراز می کنند که" بنده مفتخرم که معلم هستم". این حنا هم بی رنگ و بی اثر شد و رفت... حنای بعدی لطفا
پاسخ + +6 0 --
فاطمه 1400/06/13 - 19:20
حکایت اکثر استادایی که روزی معلم بودند: خودشو به هزار زور از معلمی مدرسه ، رها کرده و با رابطه و کلک شده استاد دانشگاه( اون هم با مقالات فیک و آثار کپی). بعد میره همه جا میگه من افتخار می کنم که یک معلم هستم!!!!! بعد اگه بهش بگی میشه در رابطه با فلان موضوع بیای در مدرسه ما سخنرانی کنی؟ میگه مدرسه که پول نمیده. وقتمو هدر بدم؟
پاسخ + +7 0 --
ناشناس 1400/06/13 - 22:11
معلوم نیست چرا همه می‌خواهند خود را معلمی دلسوز نشان دهند ولی حاضر نیستند در یک مدرسه ابتدایی و با حقوق آنها تدریس کنند چرا آنها خود را کارمند کوچکی از شرکت نفت و یا هیبت مدیره فلان شرکت جا بزنند و مدام میگویند بنده به عنوان معلمی کوچک از جامعه معلمان هستم در حالی که واقعا دردهای معلمان را نچشیده در روستاهای بدون آب و برق درس نداده و کیلومتر ها با پای پیاده تا مدرسه کوچک دهکده راه نرفته انشاالله که واقعا معلمان واقعی جای این چنین سخنرانان قلابی را بگیرند البته بسیار انسان ها ی بزرگ بوده اند که واقعا معلم و اسطوره انسانیت بوده اند و هستند عده معدودی در حال حاضر البته بیشتر نیستند
پاسخ + 0 0 --
ناشناس 1400/06/14 - 12:48
چون بیمار هستند. چون شیادی یه مدل که نداره... هزاران نمونه داره. یکی هم اینها
پاسخ + +1 0 --
بهروزی 1400/06/19 - 23:07
کتاب شهامت تدریس رو از کجا می تونیم تهیه کنیم؟
پاسخ + +1 0 --
شادروان 1400/06/20 - 11:34
هوالحی
من تیتر آن را خواندم و تمام مطلب را نخواندم. اما برای همان تیتر؛ لازم دیدم بگویم: من از روز اول مهر 31 سال پیش تا کنون؛ خودم بودم. از همان روز، ابتدا با رئیس آموزش و پرورش و معاون پرورشی درگیر شدم. و تاکنون هم هیچگاه حاضر نشدم از اصول خودم کنار بیایم. هرچند این رویه باعث شده جلوی بخشی از موفقیت های مادی زندگی من گرفته شود. اما من همیشه به دانش آموزم می گفتم: اگر زمانی مخیر شوید بین مسلمان بودن یا مرد بودن؛ مرد بودن را انتخاب کنید. زیرا تاریخ و تجربه ثابت کرده خداوند مسلمان نامرد را پس میزند و حربن یزید ریاحی را در آخرین لحظات سوار بر قطار سعادت می کند. پس نمی توان مطالب را بر همگان تعمیم داد؛ هرچند از باب تغلیب و اکثریت درست است. آنچه برای من جالب بود؛ که این آقا 13 دکترای افتخاری گرفته اند؛ اما ما دکترای دانشگاه را گرفتیم و وزارتخانه مدرک آن را اعمال نمی کند!!
پاسخ + +3 0 --
محمدحسین 1400/07/06 - 01:32
باسلام
ضمن احترام به تک تک بزرگواران، بنده هم معلم هستم،‌ حرفی که خواهم زد هرگز جسارتی به حضور دوستان نمی باشد، صرفاً بیان بخشی از واقعیت موجود هست و از آن جهت که هیچ کسی نمی تواند صفتی ثابت را به کل زیرمجموعه یک سیستم نسبت دهد، هرگز هدف بنده چنین چیزی نیست.‌ در قشری هم آدم خوب داریم هم آدم بد.
از اینکه یک استاد دانشگاه خودش رو معلم نامیده، گمان نمی کنم نیاز به این واکنش ها داشته باشه...!
زمانی میشه اینگونه که دوستان واکنش نشون دادن، اقدام کرد که معلمی یک شغل محبوب، دارای موقعیت اجتماعی بالا، پیشینه و تاریخچه ای پرافتخار باشه و اونوقت کسی بیاد خودش رو به چنین شغل پرافتخاری منتسب بکنه، شاید بشه گفت: حق نداره، اون معلم نیست و ...
اما امروز معلم چنین جایگاهی در جامعه نداره که کسی بخواد با منتسب کردن خودش به این شغل، بدنیال کسی افتخار باشه.
پاسخ + +2 0 --
محمدحسین 1400/07/06 - 01:46
صدها افسوس تو این مملکت حرمت معلم هم مثل خیلی موارد دیگر توسط عده ای از داخل و خارج سیستم، بارها و بارها شکسته شده و می شکند و تقریباً به جایی رسیده که اکثریت اعضاء این قشر زحمت کش و دوست داشتنی، خودشان از خودشان سیر شده اند و شاید بارها آرزو می کنند که ایکاش معلم نمی شدم...!معلمی که از جان و دل کار کرد، آنوقت از چپ و راست، دوست و دشمن، خودی و بیگانه و...آنچه که دید فقط آسیب بود و بس...! متاسفم برای آنانی که با این موجود نازنین اینگونه تا کردند و حقارت و ناچیزی وجودی شان باعث شد که هر روز به تخریب این قشر زحمت کش بپردازند. خدانبخشد آن رذل و پست فطرتی را که از بس مشکلات این قشر را ندید و بدتر تبعیض هم بین معلم و سایر اقشار قائل شد و بدینوسیله کاری کرد تا خودش مجبور به اعتراض شود تا هرکس و ناکسی، وی را زیاده خواه، مفت خور و ... بنامد...! حیف این همه انسان نازنین که اینگونه بی حرمت شدند...
پاسخ + +1 0 --
محمدحسین بیات 1400/07/06 - 02:02
اینان که از قبیله شوم سیاهی‌اند
بیرق به دست شام غریب تباهی‌اند

گویند این عجوزه شب، راه چاره است!
آبستن سپیده صبحی دوباره است!

ای خلق! این عجوزه شب، پا به ماه نیست!
آبستن سپیده صبح پگاه نیست!

مردم! به سِحر و شعبده در خواب رفته‌اید
در این کویر تشنه، پیِ آب رفته‌اید

تا کی در انتظار مسیحی دوباره‌اید؟!
در جستجوی نور کدامین ستاره‌اید؟!

مردم! برای هیبت‌مان آبرو نماند
فریاد دادخواهی‌مان در گلو نماند

اینان تمام هستی ما را گرفته‌اند
شور و نشاط و مستی ما را گرفته‌اند

در موج‌خیز حادثه، کشتی شکسته است
در ما غمی به وسعت دریا نشسته است

در زیر بار غصه، رمق ناله می‌کند
از حجم این سروده، ورق ناله می‌کند
پاسخ + +1 0 --
محمدحسین بیات 1400/07/06 - 02:03
اندوه این حدیث، دلم را به خون کشید
عقل مرا دوباره به طرْف جنون کشید

هَل مِنْ مبارز» از بُن دندان برآورم
رخش غزل دوباره به جولان درآورم

هرگز حدیث درد به پایان نمی‌رسد
گرچه خطابه غزلم رو به آخر است

مغموم و دل‌شکسته و رنجور و خسته‌ام
در ژرفنای درد عمیقی نشسته‌ام

پاییز بی‌کسی نفسم را گرفته است
بغضی گلوگه جرسم را گرفته است

دیگر بس است هرچه دوپهلو سروده‌ام
من ریزه‌خوار سفره ناکس نبوده‌ام

من وامدار حکمت اسرارم ای عزیز!
من در طریق حیدر کرّارم ای عزیز!

ای بیستون فاجعه، فرهاد می‌شوم
قبضه به دست تیشه فریاد می‌شوم

تا برزنم به کوه سکوت و فغان کنم
رازی هزار از پس پرده عیان کنم

دادی چنان کشم که جهان را خبر شود
کوش فلک ز ناله «بیداد» کر شود
پاسخ + +1 0 --
محمدحسین بیات 1400/07/06 - 02:04
در شهر هرچه می‌نگرم غیر درد نیست
حتا به شاخ خشک دلم، برگ زرد نیست

اینجا نفس به حنجره انکار می‌شود
با صد زبان به کفر من اقرار می‌شود

با هر اذان صبح به گلدسته‌های شهر
هر روز دیو فاجعه بیدار می‌شود

اینجا ز خوف خشم خدا در دل زمین
دیوار خانه روی تو آوار می‌شود

با ازدحام این همه شمشیر تشنه‌لب
هر روز روز واقعه تکرار می‌شود

آخر چگونه زار نگریم برای عشق
وقتی نبود آنچه که دیدم سزای عشق؟!

دیدم در انزوای خزان، باغ عشق را
دیدم به قلب خون غزل، داغ عشق را

دیدم به حکم خار، به گل‌ها کتک زدند
مهر سکوت بر دهن قاصدک زدند

دیدم لگد به ساقه امید می‌زنند
شلاق شب به گُرده خورشید می‌زنند

دیدم که گرگ، بره ما را دریده است
دیدم خروس دهکده را سر بریده است
پاسخ + +1 0 --
محمدحسین بیات 1400/07/06 - 02:05
دیدم «هُبَل» به جای خدا تکیه کرده بود
دیدم دوباره رونقِ بازارِ برده بود

دیدم خدا به غربت خود، زار می‌گریست
در سوگ دین، به پهنه رخسار می‌گریست

دیدم، دیدم هر آنچه دیدنش اندوه و ماتم است
«باز این چه شورش است که در خلق عالَم است؟!»

ای از تبار هرچه سیاهی، سرشت‌تان
رنگ جهنم است تمام بهشت‌تان

شمشیرهای کهنه خود را رها کنید
از ذوالفقار شاه ولایت حیا کنید

بی‌شک اگر که تیغ شما ذوالفقار بود
هر چهار فصل سال، همیشه بهار بود

اما به حکم سفسطه، بیداد کرده‌اید
ابلیس را ز اشک خدا شاد کرده‌اید

مَردم! در این سراچه به‌جز باد سرد نیست
هرکس که لاف مردی خود زد که مرد نیست

مردم! حدیث خوردن شرم و قیِ حیاست
صحبت ز هتک حرمت والای کبریاست

مردم! خدانکرده مگر کور گشته‌اید؟!
یا از اصالت خودتان دور گشته‌اید؟!
پاسخ + +1 0 --
محمدحسین بیات 1400/07/06 - 02:10
تا کی برای لقمه نان، بندگی کنید؟!
تا کی به زیر منت‌شان زندگی کنید؟!

آزاده باش هرچه که هستی عزیز من!
حتا اگر که بت بپرستی عزیز من!

برخیز تا به حرمت قرآن، دعا کنیم!
از عمق جان، خدای جهان را صدا کنیم

با ازدحام این همه بت، در حریم حق
فکری به حال غربت دین خدا کنیم

در سوگ صبح، همدم مرغ سحر باشیم
در صبر غم، به سرو بلند اقتدا کنیم

باید دوباره قبله خود را عوض کنیم
با خشت عشق، کعبه‌ای از نو بنا کنیم

جای طواف و سجده برای فریب خلق
یک کار خیر، محض رضای خدا کنیم

در انتهای کوچه بن‌بست حسرتیم
باید که فکر عاقبت، از ابتدا کنیم

با این یقین که از پسِ یلدا سحر شود
برخیز تا به حرمت قرآن دعا کنیم

شعر منسوب به امیر حسین خوشنویسان ( بیداد )

ضمن پوزش از حضور دوستان بخاطر طولانی بودن شعر، البته یه بخش های کوچکی رو ازش حذف یا جابجا کردم. می دونم ممکنه دوستان قبلا خونده باشن، حیفم اومد یادآوری نشه براتون...

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور