کارل مانهایم ، جامعه شناس و متفکر آلمانی از جمله کسانی است که در باره ی موضوعات آموزش و پرورش بسيار اندیشیده و نظريه پردازي نموده است. او معتقد است برای شناخت آموزش و پرورش باید به این سوالات پاسخ داد. چه کسی ؟ به کدام فرد ؟ برای چه جامعه ای؟ در چه زمانی ؟ و چگونه آموزش می دهد؟ با جواب دادن به این سوالات می توان شرایط و روند حرکت آموزش و پرورش در یک جامعه را شناخت. قصد من اين است با اين چند سوال کوتاه آموزش و پرورش کشور را خيلي ساده ولي منتقدانه بررسی نمایم.
در آموزش و پرورش ايران ،چه کسانی ،به كدام افراد، براي چه جامعه اي ،در چه زماني و چگونه آموزش مي دهند ؟
من از آخرين سوال شروع مي كنم، يعني چگونگي روش آموزش در مدارس كشور!
به نظر من ، بعضي معلمان و گروهي از متخصصين آموزش و پرورش ؛ اصلي ترين روش تدريس و يادگيري در مدارس روش سنتي كتاب محور،حافظه محور و معلم محور است و دانش آموز در اين ميانه براي ابراز نظر و تصميم گيري جايي ندارد. حتي مي توان گفت كه معلم هم قدرت تغيير در روند مشخص شده ي آموزش را ندارد و ناچار است ،برنامه هاي ي ابلاغ شده ي از بالا را اجرا نمايد!
در اين بين هستند معلماني كه در امر اموزش خلاقانه وارد عمل مي شوند، اما ساختار تقريبا خشك نظام آموزش و پرورش خيلي قدرت مانور را به معلمان نمي دهد. مي توان گفت، چگونگي آموزش و يادگيري در كشور ما بر پايه ي روش هاي سنتي بنا گرديده كه قرن هاست وجود دارد. صرفا كمي ابزار آموزشي تفاوت نموده و الاّ روش همان روش است.
مدارس ما بر اساس چه زماني به دانش آموز آموزش مي دهند؟ پاسخ روشن است ! زمان گذشته! سيستم آموزشي ما بيشتر بر مبناي روش هاي سنتي بنا گرديده است. ورودي هاي اين سيستم يعني دانش آموزان (ماده ي خام) راپردازش مي نمايد و از سيستم خارج مي كند تا در ساير نهادها و سيستم ها به ايفاي نقش به پردازند. آيا خروجي آموزش و پرورش كه دانش آموزان ديپلمه هستند براي جامعه ي امروز و فردا ايران جامعه پذير شده اند؟خير!
آموزش و پرورش نتوانسته انسان هايي را تربيت نمايد كه نياز يك جامعه ي در حال توسعه يا توسعه يافته را برطرف نمايند.در واقع بين پرورش يافته گان مدارس ما و جامعه اي كه امروز داريم و فردا خواهيم داشت ،رابطه اي منطقي وجود ندارد. ما با روش هاي آموزشي گذشته ، انسان هايي براي جامعه ي گذشته پرورش مي دهيم . افرادي كه از مدارس فارغ التحصيل مي شوند ، واقعا نمي دانند با يد در جامعه چگونه كار كنند! و حتي چگونه زندگي نمايند!
مدارس به چه دانش آموزي آموزش مي دهند؟ آيا دانش امروز امروز همانند دانش آموز 10 سال پيش يا 20 يا 30 يا 40 يا 50 پيش است؟
به ندرت كسي را مي توان يافت كه معتقد باشد دانش آموزان امروز با دانش آموزان چند دهه ي گذشته از هر نظر يكي هستند. خيلي از معلمان با سابقه حتي تغييرات ارزش ها ،باورهاي و نوع نگرش دانش آموزان را در طي مدت خدمت خود مشاهده كرده اند و به اين امر واقفند كه دانش آموز امروز بسيار متفاوت است با دانش آموزان چندين سال پيش! علل اين تغيير در نگرش و ارزش ها به دگرگوني هاي رسانه اي و ارتباطات بر مي گردد.
امروزه افراد كانال هاي بسياري براي دريافت اطلاعات دارند. همين اطلاعات جديد روز به روز بر نوع نگاه افراد تاثير مي گذارد ،از جمله دانش آموزان! پس چرا ما بر روش هاي آموزش سنتي و تاريخ گذشته ي خود پافشاري مي كنيم! با اين حال كه مي دانيم اين روش ها براي اين افراد كاربردي ندارد!
با استفاده از روش كارل مانهايم ، اگر به وضعيت تعليم و تربيت امروز ايران نگاه كنيم، اين ويژگي ها را كم و بيش خواهيم ديد :
1-افراد را براي گذشته آموزش مي دهد نه براي جامعه ي آينده
2– روش ها هميشه ثابت يا تقريبا ثابت اند
3- براي همه ي دانش آموزان از روش هاي يكسان استفاده مي شود
4-دانش آموز پرسش گر نيست
5- تاكيد بر متون درسي
6-پيش قدم بودن معلم نه دانش آموز
اما يك آموزش و پرورش نوين اين ويژگي ها را دارد :
1-براي آينده آموزش مي دهد
2- روش ها هميشه در حال به روزشدن هستند
3-محتوا به سرعت در حال به روز شدن هستند
4- پرسش گري براي دانش آموز اصل است
5-پيش قدم بودن دانش آموز
6-شركت در فعاليت هاي مفيد اجتماعي
البته براي آموزش و پرورش نوين مي توان ويژگي هاي بسيار بيشتري بيان نمود و ويژگي هاي بيشتر از آموزش وپرورش سنتي بيان كرد اما به دليل مختصر بودن اين ياداشت به آنها نمي پردازيم.
اعتقاد من اين است، زيربنايي ترين گام براي بهتر شدن آموزش و پرورش در جامعه ي ايران، روش هاي آموزشي بايد آزادانه، داوطلبانه، منعطف،پرسش گر،دموكراتيك و غير متمركز باشد.
اگر مي خواهيم كه فرداي بهتري داشته باشيم ما (مسئولين-معلمان-خانواده ها و ...) بايست ، نگرش و نگاه مان را به آموزش و پرورش تغيير دهيم و از تغيير روش ها نترسيم.
صندوق ذخیره فرهنگیان اعلام نموده ؛ شرکت لیزینگ و رفاه فرهنگیان به مناسبت دهه فجر و در راستای گسترش خدمات لیزینگی به فرهنگیان عضو موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، عملیات ثبت نام ٢٨٥٠ دستگاه خودرو داخلی و ١٧٠٠ دستگاه خودرو خارجی با تسهیلات ١٥ درصد سود را آغاز کرد. قیمت ها را در سایت ببینید ( این جا ) و اما نکات قابل تامل، صرف نظر از مبلغ پیش پرداخت ،آنچه در تعیین قیمت ها آمده است اقساط از 1.200.000تومان شروع ودر اسپورتیج به 2.220.000تومان می رسد آن هم در 84 ماه .
حال سئوال این است اگر مسئولین صندوق در راستای سیاست های ِ مسئولین قبلی حرکت نمی کنند و صندوق به حیاطِ خلوت مسئولین متمکن و متمول و مدیران عالی و میانی وزارت خانه و استان ها بدل نشده است و واگذاری این رقم از تسهیلات صندوق، که می تواند به شکل عادلانه بین صدها نفر از فرهنگیان گرفتار در پیچ وخم مشکلات اقتصادیِ، ناشی از بی تدبیری مسئولان وزارت خانه در سال های متمادی به این نقطه ی فعلی رسیده اند ،در قالب وام با همین درصد(15) توزیع گردد ؛ چرا باید در اختیار تعدادی افرادِ خاص قرار گیرد ، زیرا به نظر نمی رسد معلمی آن قدر دریافتی داشته باشد که بتواند دو میلیون و بیشتر اقساط خرید خودرو پرداخت کند و در عین حال در تامین سایر امور زندگی به مشکل بر نخورد.
درمورد عدم بر خورد وزیر محترم با صادر کنندگان این بخشنامه هم شبهاتی وجود دارد،یا این که ایشان هماهنگ و همسو با هیات مدیره و مدیر عامل صندوق ،قصد راضی نگه داشتن تعداد معدود افراد متمکن در وزارت خانه رادارند، یا این که به واقع از موجودی فیش همکاران در اقصی نقاط کشور بی خبرند و این جنجال ها و مکاتبات روزانه فرهنگیان دردمند و خسته و درمانده از تبعیض و بی عدالتی به نسبت سایر کارکنان ،که به مسئولین عالی نظام از ریاست محترم جمهوری گرفته تا دست به دامان شدن ِوزیر بهداشت و... و البته سهم زیادی از این نامه های سر گشاده نصیب وزارت آموزش و پرورش گردیده است را شایعه ، شاید هم طنز و شوخی همکاران از سرِ دل خوشی ،جهت گذران ایام می دانند .
در هر دو صورت باید تاسف خورد !
جناب وزیر !
شما نباید از آقای غندالی بپرسید برای معلمی که تمام حقوق دریافتی او به طور میانگین 1.500.000تومان است ، پرداخت قسط 2200000دومیلیون ودویست تومان) چه معنی دارد ؟!
جناب وزیر محترم !
خود شما چقدر پی گیری کردید که 5 میلیون تومان وام 15 درصد برای معلمان تهیه کنید و ضمن رسانه ای کردن آن، بر خلاف وعده تان ،چقدر به آن مباهات و فخر فروشی کردید، و در هر سمینار و همایشی با آب و تاب آن را بیان داشتید،همین مبالغ را به همین شکل می توانستید مدیریت کنید .
جناب وزیر !
از آن جا که شما راس این وزارت خانه عریض و طویلید و انتصاب مدیر عامل صندوق هم با حکم شما صورت می گیرد و از آن جا که ما به تدبیر دولت مردان مان در شفاف سازی دل خوش کرده بودیم ؛ اگر پیرامون این موضوع پیگیری ننموده و اعلام موضع صریح نکنید ؛ شما هیچ تفاوتی با اسلاف خود ندارید در آن صورت لطفا دیگر از خرابی های گذشته صحبت نکنید که در آینده نیز از شما به دلیل همین مسائل، بدگوئی خواهد شد ...
در پایان شما را به شعری از سعدی علیه الرحمه ارجاع می دهم که زیبا فرمودند:
ریاست به دست کسانی خطاست
که از دستشان دست ها بر خداست
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
به نام خدا
حوِل حالنا الی احسن الحال . آمین یا رب العالمین.
صبح دم، مرغ سحربا گل نو خاسته گفت / ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت .
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی / هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.
درد دل و ناله های بازنشستگان و سایر اقشار دردمند !
در آستانه حلول سال نو و نوروزی دیگر، اراده ای و متولی ای برای گره گشایی مشکلات اقتصادی کارکنان دولت، بازنشستگان و کارگران زحمت کش دیده نمی شود! انگار نه انگار که مردم مشکلی دارند!
حداقلِ حقوق بایستی با سبد هزینه خانوارها سازگاری داشته باشد.
براساس گزارشاتی که هر از گاهی به نام مرکز آمار ایران در جرائد به چشم می خورد، هیچ رابطه ای بین درآمدها و هزینه های آحاد جامعه دیده نمی شود. شرم دارم سایر اقشار نیازمند جامعه را عنوان کنم، چه بسیارند جوانانی که تحصیلات عالی را گذرانده و بیکارند، به نظر می رسد ضرورت تکدی گری باید شایع گردد! و یا پناه بر خدا دزدی و سایر روش های غیر معمول باید در انتظار جامعه باشد.
از آمار معتادین یا بزه کاران اطلاعی ندارم ولی چه بسا بسیاری از گروه بیکاران سر از زندان ها به در آورده باشند و یا اگر زمان زندان آنها سپری شده، باز به علت بزه کاری مجدد! به زندان باز گشته باشند! کسی نمی خواهد به خاطر خدا هم که شده، به حرف دل این مردم که زیر بارِ فشار های اقتصادی له و لورده شده اند گوش فرا دهد؟
ترسم از روزی است که طاقتِ دردمندان طاق شود . انتظار از آقای ریس جمهور و دولت تدبیر و امید با آن کادر امید بخشش این بود که به موازات گام های بلندی که برداشته اند، عرق فشار اقتصادی را از جبین این مردم بزدایند و به آنها فرصت نفس کشیدن بدهند که نفس ها در سینه ها مانده و فرصت بازگشت را نیافته اند. صرف نظر از گزارشات تبعیض آمیز که گاه دل ها را به درد می آورد، در آخرین آنها دیدم کسانی که در سال ماضی امکان یک سفر کوتاه هم نیافته اند نزدیک پنجاه درصد افراد جامعه بوده است.
ضروروت ندارد سوگند یاد کنم، کسانی را می شناسم که بیش از بیست سال است که جز چند خیابان حول و حوش محل سکونت شان، تغییرات خیابان های اصلی محله شان را هم ندیده اند و کماکان با سیلی روی خود شان را سرخ کرده اند و چشمِِِ انتظارشان معطوف حداقل هایی است که گاه و بیگاه فراهم می شود و به آنهم دل خوشند! و همین ها بیشترین شاکرین نعمت های الهی اند و دل شان معطوف برکات، مواهب و نعمات حضرتِ حق است و هرگز دلِ نیازشان را بر روی کسی باز نمی کنند. این همه گزارش از دست درازی هایی که به بیت المال می شود در کجای تاریخ و کدام جامعه دیده می شود؟ همه گزارشِ خلاف که همه روزه در صفحات جراید به چشم می خورد میتواند درست باشد؟ کلّه آدم سوت می کشد . گاهی ارقام اختلاس به قدری نجومی است که تعداد صفرهایش فقط برای ریاضی دانان معلوم است .
راستی نظارتی بر دخل ها و خرج های کلی جامعه وجود ندارد ؟
من به عنوان فردی که سال های طولانی به خدمت در جامعه مشغول بوده ام و در نهایت، امانت داری را نصب العین خود نموده ام نه در گذشته فرصت اندوختنی داشتم، نه امروز حقوقم پاسخ گوی ده روز زندگی ام است. در آخرِ هر ماه به قطره چکانی می افتم !
این عاقبت دانشگاه دیده ایست که بیش از نیم قرن به حقوق دولت دل خوش بوده. گاهی فکر می کنم حتما کسانی که امروز و در زمان بازنشستگی احساس فشار نمی کنند لابد در دوران خدمت، آینده نگری و تدبیر شاید هم خلاف هایی داشته و توانسته اند اندوخته در خوری برای امروز پس انداز کنند و گرنه اگر تحصیلاتِ عالی ملاک بود که بیش از پنجاه سال قبل از دانشگاه دریافت کردیم.
اگر خدمت صادقانه و عالمانه بود که به تایید بندگان مخلص خدا از پاکی برخوردار بودیم . اگر لیاقت و کارایی بود به حمد الله داشتیم.
پس چرا امروز این چنین گرفتار شدیم که راه پس و پیش نداریم؟ آیا این مشکلات جامعه از دیدِ متولیان مخفی است؟ چرا به موقع در نظر گرفته نمی شوند! آیا چشم مردم بایستی در انتظار امداد های غیبی باشد ؟ شرم آور است اگر بگویم انسان هایی آبرومند، با شرف و زحمت کش را می شناسم که سال هاست توان حتی خرید یک جفت کفش معمولی را ندارند و با یک دست لباس به سر می برند!
آنها در گذشته چنین فلاکت بار نزیسته اند، درس خوانده اند، زحمت کشیده اند، خدمت صادقانه کرده اند ولی فکر نمی کردند عاقبتِ کارشان این باشد!
آیا انعکاسِ این قبیل نیاز های جامعه را در وسائل ارتباط جمعی ، روزنامه ها و سایت ها نمی بینند؟ مگر می شود در برابر نانِ مورد درخواست مردم گفت نداریم! خوب مردم چه بکنند؟ دزدی که ناپاکی است، عاقبت چه می شود و تا کی این نابه سامانی ها می خواهند ادامه یابند؟ عواقب این فشارها چه خواهد بود!
بیشترِ جوانانی که جرات ازدواج می یابند زیر بار حداقل های زندگی ، اجاره و غیره مانده اند. از فرزند آوری رو گردانند، نه تامینی برای هزینه پوشاک و شیر بچه دارند، نه توان تامین هزینه های سرسام آور مدرسه ؟ راستی حقوقی که برای روز اولِ کارِ یک فارغ التحصیل دانشگاه در جامعه در نظر گرفته شده چقدر است با آن چکار می توانند بکنند؟ آیا از او انتظار کدام مسئولیت را داریم؟ آیا او فرصت استقلال در زیست را می آید؟ آیا او می تواند به فکر همسر یابی و ازدواج باشد ؟ چرا این آمارها در سطح جامعه تقلیل یافته و دیگر از شوق و ذوق این افکار خبری نمی بینم؟ چرا آمار طلاق ها زیاد شده ؟ چرا دختران و پسران شایسته جامعه به ازدواج رو نمی آورند ؟ چرا فقدان فرزند و یا تک فرزندی در جامعه زیاد دیده می شود ؟ آیا علت همه این نقصان ها عدم برابری درآمدها و هزینه ها نیست؟
"بر احوالِ آن بنده باید گریست، که دخلش بود نوزده و خرج بیست."
این فقرِعمومیِ خاموش، جامعه را به زانو در خواهد آورد .
بر ذمه مسئولان دلسوز فرض است قبل از از پا افتادن جامعه و از دست دادن توشه و توانِ ایستادگی اجازه ندهند این ناله ها به فریاد تبدیل شود که عواقب شوم آن گریبان گیر همه خواهد بود.
والسلام
تاریخ شرح ماجرا
17 اسفند 92 / جمع شدن 80 امضا از نمایندگان مجلس برای استیضاح فانی به خاطر پرداختنشدن مطالبات فرهنگیان
31 فروردین 93 / اولین کارت زرد مجلس به فانی به خاطر عزل و نصبهای نامناسب در بخشهای مختلف تحت مدیریتش
6 شهریور 93 / اجرای طرح یک روز بانشاط در مدارس
17 شهریور 93 / جمع آوری 50 رای برای استیضاح وزیر بازهم در واکنش به انتصابات آموزش و پرورش
27 شهریور 93 / بودجهریزی بر اساس عملکرد مدارس در نیم درصد مدارس در این تاریخ آغاز شد و بسیاری از مدارس از کار بسیار راضی بودند
27 مهر 93 / آغاز خصوصیسازی مدارس و در پی آن ابراز مخالفتهای شدید با آن
آذرماه 93 / فراخواندن فانی به مجلس برای توضیح درباره خصوصیسازی مدارس
9 دی 93 / جمعآوری 60 امضا برای استیضاح فانی
7 بهمن 93 / دومین کارت زرد مجلس به فانی برای استخدام نکردن نیروهای شرکتی در پیشدبستانی
پوستر: محسن صفشکن
چهل و ششمین نشست «یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ»، با موضوع «شهر و آموزش» روز یکشنبه ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۳ در سالن مرکز مشارکت های فرهنگی هنری شهرداری تهران برگزار خواهد شد. در این نشست که از ساعت ۴ تا ۷ بعداز ظهر است، فیلم مستند «مدرسه در دست بچه ها» ساخته ارد زند به نمایش درمیآید.
در این نشست همچنین آقای دکتر مقصود فراستخواه، جامعه شناس و استاد دانشگاه٬ با عنوان «تامل درباره ی تجربه ی جدید علم و فن آوری در ایران» و نیز خانم یاسمن اوحدی، کارشناس ارشد انسان شناسی و عضو مرکزی انسان شناسی و فرهنگ٬ با عنوان «دانشگاه٬ دختران و فضاهای عمومی مطالعه موردی شهر رفسنجان» صحبت خواهند کرد.
معرفی کتاب:
شاید به جرات بتوان گفت کتاب "سازگاری ایرانی" نوشته شده توسط مهندس مهدی بازرگان یکی از کتاب های بسیار ارزش مند در حوزه ی مردم نگاری و مردم شناسی ایران به شمار می آید. چیزی که کمبود آن در میان جامعه ی علمی کشور بسیار احساس می شود. متاسفانه بسیاری از اساتید فن رشته مردم شناسی همچنان پشت میزشان نشسته و در حال ترجمه ی کتب دیگری هستند. در این میان هنوز کتاب سازگاری ایرانی قابل تامل و ارزش مند و تنها – با کمی اغراق – کتاب موجود در زمینه مردم شناسی و مردم نگاری می باشد. جلال آل احمد با نگارش کتاب هایی مانند مدیر مدرسه و غرب زدگی، کتاب کوچه ی احمد شاملو و . . . می توان گفت مهندس بازرگان جزو معدود افرادیست که به صورت علمی تر به مردم نگاری پرداخته است. در زیر به بخش هایی از این کتاب می پردازیم و شما می توانید این کتاب را دانلود نمایید.
مهندس مهدی بازرگان پس از چاپ کتاب روح ملت ها که در آن به بررسی خصوصیات ملل مختلف می پردازد، بعد ها به صورت جداگانه فصلی با عنوان "سازگاری ایرانی" به آن الحاق می کند که با بررسی ویژگی و خصوصیات ایرانیان گامی در جهت تکمیل کتاب روح ملت ها برمی دارد. خاطر نشان است که مطالب این فصل الحاقی پس از آزادی ایشان از زندان در سال ۱۳۴۶ در جمع انجمن اسلامی مهندسین بیان شده که متن تدوین یافته این سخنرانی به شکل فصل الحاقی کتاب روح ملت ها منتشر گردید.
مهندس بازرگان با بیان ویژگی ملل دیگر مثل سرسختی انگلیسی یا نظم و انظباط آلمانی و البته پرداختن به سازگاری ایرانی این ویژگی های ملل مختلف را زاییده عوامل مختلفی می داند که در ایجاد آن معیشت و شیوه به دست آوردن رزق و روزی را مهم ترین عامل در شکل دهی منش و روحیه یک ملت معرفی می کند.
در بیان علل استبداد پذیری ایرانیان با رد کردن نقش حمله های خارجی (مغول، عرب، اسکندر و…) ونبودن رهبران لایق ایشان این بحث را به میان می کشد که اولا تقریبا تمامی ملل دست خوش حملات بیگانه شده اند و در ثانی رهبران دلسوز و کارآمد هم از دل همین مردمان به میدان می آیند اما چه شده که تا این حد ایرانیان برای انفعال و پذیرش استبداد مستعد شده اند، بحثی است که در ادامه کتاب به آن پرداخته می شود.
نویسنده سازگاری ایرانی با بیان اینکه شغل هر ملت همنیشین همیشگی یک ملت است و از آن به عنوان "مهم ترین عامل تربیتی و سازنده خصال روح ملت" یاد می کند این گونه استدلال می کند: "جوانی را در نظر بگیرید که کشتی گیر حرفه ای است یا از راه مشت زنی و قهرمانی نان می خورد، تمام تلاش و آرزوهای این فرد معطوف می شود به اینکه بازوان قوی با عضلات محکم و استخوان های نشکن پیدا کند و فن و تکنیک خواباندن حریف را خوب فرا بگیرد. زیبایی چهره، آداب محاوره، معلومات دانشگاهی، مباحث فلسفی و سیاسی، هوشمندی، سجایای اخلاقی و سایر مزایای انسانی در درجه دوم و سوم قرار می گیرد. حال اگر قرار باشد نه تنها این فرد بلکه نوه و نژاد او هم این کاره باشند واضح است که در خانواده آنها ضرورت و لوازم انسانی نظیر سواد، فهم، اخلاق، هنر یا سیاست کم کم فراموش یا ضعیف شده و کم کم لوازم کشتی گیری و بوکس بازی توسعه پیدا می کند. برعکس اگر کار کسی و پشت سر او نسل و نژادش دلالی و تبلیغاتچی گری باشد تا دلت بخواهد خوش صحبت، خوش معاشرت، مردم شناس، جنس شناس، بهره مند از اطلاعات عمومی و دارای استعداد زبان بازی و فریب کاری، قدرت تلقین سرشار و دارنده سایر صفاتی که برای آب کردن یک کالای تجاری و جوش دادن معامله لازم باشد، خواهند شد."
ایشان گریزی به تاریخ از خلق و خوی ایرانیان در طول قرن ها می زند "به گفته مورخان، قوم آرین و ایرانی ها، به عنوان اهل تمدن و تفاهم شناخته شده اند. … وقتی اقتدار و تسلط داشتند کمتر دست به تخریب می زدند و وقتی هم که مورد تجاوز و تسلط قرار می گرفتند خوشبختانه (یا بدبختانه) تمایل به تسلیم و تداخل از خود نشان می دادند."
به گفته ایشان خلق و خوی ملایمت گری یا به عبارت درست تر زیستن خواهی (اگر شد با عیش و نوش و خوشی اگر هم نشد به هر قیمت و نکبت) احتمالا زمینه موروثی و نژادی دارد.
در زمان منتشر شدن این مطالب که مربوط به حدود نیم قرن پیش است از کشاورزی به عنوان شغل ۷۵ درصد مردم آن زمان ایران یاد می شود و ادعا شده که هرچقدر در تاریخ به عقب می رویم درصد بیشتری از مردم ایران به فلاحت مشغول بوده اند. (شاید به بیش از ۹۰ درصد در دوران اسلام یا ساسانی) اگر فلات ایران، مناطق مناسب برای کشاورزی داشته از جهت دیگر فاقد ویژگی های لازم برای صنعت بوده تا سهم قابل توجهی از شیوه ارتزاق خود را به خود اختصاص دهد زیرا فاقد جمعیت نسبی بالا که از ملزومات رواج زندگی صنعتی است بوده و به علت بیابان های پهناور یا کوههای صعب العبود امکان صدور محصولات صنعتی از ایرانیان گرفته شده است، (تنها کشور های سرراهی و مجاور دریا از این نظر ویژگی مناسب را داشتند، با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از مردم فلات ایران به دور از دریاهای آزاد قرار دارند). محصولات صنعتی هم غالبا به میزان رفع نیاز های همان محل تولید می شده. به گفته بازرگان این شلختگی در اوربانیسم شهرهای ایران به خاطر است که خانه ها و معابر بر روی زمین های کشاورزی بنا شده اند که حد و مرز آن ها از هم تابع خطوط تراز زمین و خطوط بزرگترین شیب که آن هم به پیرو نهرهای آب رسانی به مزارع، کرت بندی ها و مجرای هرز آب پیروی می کند. اینکه عموما شهر های ایران بر روی زمین هایی که سابقا محل کشاورزی بوده اند در بی نظمی و شلختگی که در ساختار شهرهای ایران به چشم می خورد و این خود گواهی بر رواج کشاورزی بین ایرانیان می باشد.
اما زندگی کشاورزی به عنوان پیشه چند هزار ساله چه نتایجی برای یک ملت است به بار می آورد؟
بردباری:
زندگی سخت کشاورزی باعث تربیت افرادی می شد که درقبال هر سختی و ناملایمت طبیعت از خود می بایست صبر و بردباری نشان دهند، به عقیده بازرگان فرق بسیار است بین صبر و بردباری (به عبارتی پوست کلفتی) یک دهقان و گردن کلفتی یک ملوان دریانورد. دریانورد به شکل فعال با نیروهای خشن طبیعت دست و پنجه نرم می کند در حالی که دهقان دارای نقشی منفعل است و تنها می تواند آرزوی این را داشته باشد که دست خشن طبیعت به او آزار نرساند. "حتی فرق است بین یک زارع منفعل بیل به دوش با یک جنگل نشین تبر به دست که کارش شکستن درخت و مبارزه با خرس و گراز است، دومی در عین "پوست کلفتی" دارای قدرت، عادت دفاع و حمله بیشتری است. این صبر و بردباری و تحمل هر سختی که دهقانان تنها مجبور به تحمل آن بودند بدون نقش فعال بی تاثیر در شکل گیری روحیه انفعال یک ملت نیست."
شلختگی:
به نسبت با کار صنعتی یا تجارت، کشاورزی به نظم و دقت و حساب و کتاب چندانی نیاز ندارد، یک قوم کشاورز خود را بی نیاز تر از یک قوم دریانورد یا تاجر به حساب و حساب رسی و رعایت نظم و دقت می بیند. زمین کشاورزی درهر شکلی، با هر ابعادی باشد تاثیری روی کار کشاورز ندارد، فقط به گونه ای باشد که آب تمام زمین را بگیرد کافیست، زمان پاشیدن بذر و درو و… هم آن قدر ها نیاز به حساب و کتاب ندارد، "اگر بوران و سرما یا گرمای هوا باشد اصراری ندارد که همان روز به صحرا برود، هفت یا هشت روز دیگر هم که برود باز خیلی دیر نیست. نه بهار درست از ۱ فروردین است و نه تابستان راس ۳۱ خرداد آغاز می گردد" ایشان به نکته قابل تاملی اشاره می کنند "یقینا حقیقت فوق را در آداب و عادات ملی، از دهاتی گرفته تا درس خوانده شهری، مشاهده کرده اید. یک مثال بارز آن را در موسسات دینی و صنف روحانی خودمان –که بیش از دیگران نماینده ملی و مقید به حفظ سنن قدیمی هستند- ملاحظه می کنید، مظهر دیگرش را در ادبیات که قید هرگونه دقت، صحت و انطباق با واقعیت را زده است و هرقدر برای اغراق گویی از واقعیت دور شود ارزنده تر جلوه می کند."
وارهایی:
برخلاف یک پیشه ور یا صنعت گر که دستمزد و ثمره کارشان به قدرت تفکر و مهارت آنها وابسته است یک کشاورز و دهقان ثمره کارش وابستگی زیادی دارد به قضا و قدر و دست سرنوشت .
ایشان این گونه استدلال می کند: "اگر فی المثل کفاشی به خود فشار آورد و جای دو کفش سه کفش بدوزد، مزد او ۱٫۵ برابر می شود. تاجر هرچقدر در بازاریابی، کالا شناسی و سرمایه گذاری همت و دقت بیشتر به خرج دهت سودش افزون خواهد شد. یک دهقان یک سال ممکن است جان کنده، علف چینی و سایر عملیات را با نهایت وجدان انجام داده، نخبه ترین بذر و مناسب ترین کود را انتخاب کرده ولی یک باران بی موقع یا باد طولانی، همه زحمت هایش را به هدر بدهد و یک سال دیگر که تمام وقتش را به خوشی گذرانده به علت شرایط مساعد جوی درختانش زیر بار محصول خم شوند" باید دقت کنیم که در کشاورزی نیز نیاز به فکر و دقت داریم اما به نسبت سایر مشاغل تاثیری بسیار ضعیف تر دارد، ثمره و محصول یک زارع بیش از آنکه نتیجه فکر و اراده خودش باشد تابع عوامل طبیعی است. زارع مشاهده می کند گرسنه ماندن یا غنا در پایان سال، چیزی نیست که او بتواند برای آن برنامه ریزی کند بلکه وابسته به عواملی خارج از اراده اوست. مهندس بازرگان در رابطه با تاثیر این شیوه ارتزاق یادآوری می کنند که این دست بسته بودن دهقان و اینکه تا این حد ثمره کارش وابسته به شرایطی است که در دست او نیست باعث آمادگی بیشتر او برای توسل به قضا و قدر، دست سرنوشت، خدا، مشیت، قسمت و… می شود و باعث استضعاف روحیه فعالیت و کاهش عزت نفس او. "ملاحظه می کنید که ضرب المثل وقت طلاست که از زبان های غربی ترجمه شده است معادلی در فارسی ندارد. پیش ما وقت طلا نبوده است، چون به راحتی و بدون زیان آن را از دست می دهیم و بعضی وقت ها بدون صرف وقت طلا بدست می آورند."
علاوه بر اینها زندگی یک دهقان پر از نوسان های شدید بود، به خاطر دست قضا و سرنوشت! دهقان در راحتی و آسایش به سر می برد و در یک سال بعد به خاطر قهر طبیعت، یک آفت ناخواسته، حمله ملخ ها، باران بی موقع محصول خود را از دست می دهند و در گرسنگی و سختی روزگار می گذرانند، این نوسان های شدید به دهقان و خانواده اش درس در درجه اول درس بردباری و قناعت و انفعال می دهد در ثانی وا رهایی و به قول مهندس بازرگان درس گل و گشاد بازی را فرا می گیرند.
همچنین یک دهقان به زمینش وابسته است و هر سختی و مشقتی را به امید محصول احتمالی و پر ثمر آینده تحمل می کند اما قادر به جدایی از زمین کشاورزی خودش نیست زیرا این تنها راه ممکن برای معیشت اوست. مهندس بازرگان این وابستگی به زمین را مایه مصیبت و منشا هرگونه ذلت و ضعف زارع می داند.
تک زیستی:
ایشان با بررسی نقش قنات در ایجاد آبادی هایی در دل بیایان (که به نظر ایشان شباهت زیادی از جهت ارزش مند بودن و دوری از سایر روستاها به ستاره های آسمان دارند)در سطح وسیعی از کشور می پردازد و ده را به عنوان سمبل کوچک شده ایران می داند. ساختار آبادی های بسیار دور از هم در سطح وسیعی از کشور باعث از بین رفتن اتحاد و یکپارچگی و استقلال از سایرین می شده (برخلاف دشت های وسیع و به هم پیوسته اروپا) و این عامل خود نقش مهمی در تفرقه و عدم اتحاد و روحیه خودبینی و خودخواهی یک ملت داشته است. در تاریخ ادبیات ایران از مفاهیم ملت و ایرانیت جز در آثار فردوسی و جز در موارد نادر جای دیگری نمی توان چنین مفاهیمی را دید، و واژه های وطن پرستی هم از فرهنگ غربی وارد جامعه ایرانی شده است. به وضوح مشاهده می شود که اتکا بر خویشاوندان و نزدیکان در ساختار ده که سمبل ایران کوچک به شمار می رود و باعث استغنای مردم از اغیار و از هم گسیختگی و عدم اتحاد بین بخش های مختلف شده و خویشاوندان و اهل روستا بر روح منافع ملی برتری پیدا کرده است؛ چنان که در شهر یک روستایی تا تمایل دارد با خانواده خود وصلت کند و در اداره اگر بتواند جای پای خویشاوندان خود را به هر طریقی که شده باز کند.
تحت اثر بردباری و وارهایی خصلت اصیل سازگاری در ایرانیان پدید آمده که خود را با هر سختی و مشقتی وفق دهد، با دوست و دشمن سازگاری پیدا کند و در سختی و گشاده دستی قناعت کند و بالاخره آقایی و نوکری کند. شلختگی و پای بند نبودن به قید و بندهای پایه و اساسی هم تاثیر به سزایی در سازشکاری ایرانی داشته است. "وقتی بنا شد ملتی وقتی با دشمن روبرو شد تا آخرین توان نجنگد و بعد از مغلوب شدن سرسختی و مخالفت نکند، بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی رو بپذیرد، اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه داغ تر از آش شده، صرف و نحو بنویسد و کمر خدمت برای دستگاه عباسی ببندد، در مدح سلاطین ترک چون سلطان محمود غزنوی قصاید آبدار بسراید، غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور و وزیر فرزندان شان شود و هر زمان به رنگ تازه وارد آدمده درآید، دلیلی ندارد نام چنین مردمی از صحنه روزگار محو شود." "یونان بعد از حمله اسکندر کمر راست نکرد، امپراتوری روم نصفش در حمله ژرمن ها نابود شد و نصف دیگرش در حمله ترکان به قسطنطنیه به قبرستان تاریخ پیوست. امروز نه نامی از فنیقیه مانده نه فراعنه مصر نه آشور و نه هیچ کدام از معاصران شاهنشاهی ایران، این سازگاری ایرانی بوده که دشمن را رام و راضی می کرده، فرهنگ خود را به آن تزریق کرده و هضم و جذبش می کرده"
روح مذهبی:
از اثرات وابستگی ارتزاق مردم به دست قهار طبیعت و دست بسته بودن دهقان در برابر آن و نوسان های زندگی آنان زمینه مساعدی را برای اعتقاد به ماوراءالطبیعه و امور مذهبی ایجاد می کند. به گفته مهندس بازرگان روح ایرانی همواره در تاریخ ایران به چشم می خورد و وقتی هم که اسلام آمد با آغوش باز آن را پذیرفت، با ارزش ترین آثار هنری و فکری ایرانیان در خدمت به دین و خدا استفاده شده است. اما به ادعای ایشان روح ایرانی تنها خالص برای خدا نبود، در ادبیات ایران به همان میزانی که از واژه ی خدا استفاده شده از می، معشوق هم نام برده شده است. "در شدیدترین دوران های تقدس و تشیع، در دربار صفویه و قاجار، به حداکثر شراب خواری و زن بازی برمی خوریم و البته خود را مروج آستان ولایت هم می دانستند ولی در مجلس شان به جای گیلاس به شهادت سیاهان اروپایی و گچ بری های موجود شراب خورانده می شد. ایران اسلام را پذیرفت اما طبق زمینه نژادی خودش، رو به خدا و دینی آورد که نجات دهنده او در روز معصیت باشد"
زراعت کار بنا به تجربه خودش وقتی به آیاتی مثل "و ما رمیت اذا رمیت و ان الله رمی" می رسد آن را به اشتباه مجوز درویش مسلکی و انفعال خود در تمام امور می بیند درحالی که از آیاتی نظیر "کل نفس بما کسبت رهینه" غافل شده است. ایشان یادآور می شوند که این شیوه واگذاری و انفعال کاملا توسط قرآن مورد نکوهش قرار گرفته و بیان می کند سازگاری ایرانی مصداق آیه "ان الله لا غیر ما بقوم حتی ما بانفسهم" می باشد.
و نکته ای که در این بررسی نیاز به یادآوری می باشد این است که مردم ایران تنها از راه کشاورزی ارتزاق نمی کردند و البته زراعت همیشه منجر به چنین جبری نگری نمی شود وصد البته که مردم ایران در جریان های تاریخی کاملا بی تفاوت نسبت به یکدیگر نبوده اند (قیام سربه داران علیه مغول، نهضت تنباکو و انقلاب اسلامی- که البته چنین جریاناتی نوید آمادگی ایرانیان برای همکاری و از خودگذشتگی را نیز می دهد) اما یکی از عواملی موثر در شکل گیری روحیات این ملت بوده. بدیهی است که در تشکیل روح یک ملت فاکتور های مختلفی دست به دست هم می دهند که همه مهم و تاثیر گذار هستند اما هیچ کدام به تنهایی علت اصلی نمی باشد. همچنین ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که جبری نگری دیدگاه غالب در ادبیات و فرهنگ مردم نیست. جبری نگری هم دید غالب بین مردمان نبوده، اگرچه دیدگاه اشاعره در "نظریه کسب" که نوعی جبر نگری می انجامد اما در کنار آن دیدگاه معتزله که فعل را آفریده خود شخص می دانست و خداوند را در آن فاقد نقش می دانست (اختیار تام) نیز وجود داشته است.
همین استعداد سازگاری ایرانی احتمالا توانایی بالای ایرانیان برای یادگیری وتلفظ زبان های خارجی را باعث شده و این ویژگی که به سرعت خود را هم رنگ جماعت و فرهنگ مسلط می کند برای مردم آن آسان ساخته است. همان طوری که دکتر علی شریعتی به درستی اشاره می کند، ایران به علت موقعیت جغرافیایی خود معبر ملل و اقوام مختلف یا به عبارتی چهار راه تاریخ بوده است و همواره تماس و ارتباط با افراد به آداب و رسوم، دین، و زبان های گوناگون داشته است؛ شاید این ویژگی نیز بی تاثیر در روحیه مردم داری و زبان بازی، استعداد زبان های خارجی، نبود یا کم بودن روح ملی و تعصب ملی ایرانیان نباشد.
یکی دیگر از نتیایج این موقعیت جغرافیایی ایران که به عنوان پیوند دهنده شرق و غرب ، در معرض تاخت و تاز وحمله غارتگران قرار گرفتن بوده است، احتمال دارد مردم برای حفظ امنیت خودشان زیر بار استبداد حکومت مستبد می رفتند و مجبوربه سازگاری می شدند به تا حداقل امنیت جانی آنان حفظ شود.
واضح است اگر ملت (یا حتی فردی) بخواهد از اشتباهات گذشته خود درس بگیرد باید خودش و اشتباهات گذشته را دقیق تحلیل و بررسی کند.
تلاش مهندس بازرگان برای شناساندن ایرانی به خودش واقعا جای تجلیل دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
عضو کانون صنفی معلمان دستمزد و رعایت عدالت در پرداختها، بیمه طلایی و رفع مشکلات فضای آموزشی را از جمله مطالبات مهم فرهنگیان عنوان کرد.
محمدرضا نیکنژاد در گفتوگو با ایلنا اظهار با اشاره به طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش داشت: موضوع استخدام مربیان پیش دبستانی بخشی از مطالبات فرهنگیان است، اما اینکه به عنوان یکی از دلایل مهم استیضاح وزیر آموزش و پرورش مطرح میشود، با واقعیت امر تفاوت دارد.
وی ادامه داد: از 10 سال پیش موضوع استخدام نیروهای آزاد، پیمانی و شرکتی در آموزش و پرورش بحثی بوده که در مجلس مطرح میشده و مختص این وزیر و آن وزیر نیست.
عضو کانون صنفی معلمان افزود: به نظر میآید؛ انتقاداتی که برخی نمایندگان مجلس نسبت به وزیر آموزش و پرورش مطرح میکنند، به نوعی یک بهانهجویی و سیاسی است. به طوری که مطالبات فرهنگیان دهههای متوالی است که ادامه دارد و تاکنون پاسخ درخوری نسبت به آنها دریافت نشده است.
نیکنژاد خاطرنشان کرد: آقای فانی خود در این قضیه دخالتی ندارد و به قول خودشان استخدامها در دولت گذشته پیش خور شده و چاره ای ندارد که در شرایط مناسبی آنها را استخدام کند.
عضو کانون صنفی معلمان با تاکید بر اینکه جنس خواستههای اصلی معلمان با جنس خواستههایی که نمایندگان مجلس در حال حاضر مطرح می کنند، متفاوت است، تصریح کرد: ای کاش؛ برخی از نمایندگان مجلس که اکنون دغدغههای خود را نسبت به مشکلات آموزشی و وضعیت فرهنگیان مطرح میکنند، در دوره وزیر قبلی نیز دغدغههای خود را مطرح میکردند.
وی ادامه داد: زیرا آن آشفته بازاری که در تغییر ساختار نظام آموزشی در سال گذشته ایجاد شد و تقریبا 15 میلیون نفر معلم و دانش آموز به یک باره در بازه زمانی 6 ماهه وارد بحران شدند، نشان از یک بی برنامگی داشت؛ چرا که برای تغییر نظام آموزشی باید از سال اول دبستان شروع کنیم و نه از کمر دوره آموزشی و به یک باره پایه ششم اضافه کنیم.
نیک نژاد تصریح کرد: اگر قرار بود اعتراضی به مشکلات آموزشی صورت گیرد، این موضوع میتوانست از موارد اعتراض به دولت قبل باشد. وزیر فعلی با آرامش کارها را پیگیری میکند و هیچ عجلهای برای اجرای طرح ها ندارد؛ اگر چه به هر حال نقدهایی هم نسبت به عملکرد وی وارد است.
عضو کانون صنفی معلمان با اشاره به اینکه هم اکنون یکی از مطالبات اصلی فرهنگیان دغدغه «دستمزد و رعایت عدالت در پرداختها» است، گفت: میانگین دریافتی معلمان در آموزش و پرورش حدود 1 میلیون و 100 هزار تومان است و به طور مثال دریافتی من معلم، با 23 سال خدمت 1 میلیون و 200 هزار تومان است.
وی «بیمه طلایی» را یکی از طرح های کارشناسی شده عنوان کرد و گفت: تسهیلات مربوط به بیمه طلایی، یک اقدام کارشناسی خوب و ارزنده بود که البته متاسفانه شاهد تضعیف شدن آن و نارضایتی فرهنگیان هستیم.
وی همچنین «ساختار آموزشی» مناسب را از دیگر مطالبات فرهنگیان عنوان کرد و اظهار داشت: معلم در کلاس درس برای ارتباط با دانش آموز خود فرصتی ندارد و تعداد دانش آموزان آن قدر زیاد است که معلم نمیتواند برنامههای آموزشی را آنطور که دوست دارد، پیاده کند و معلم به نوعی نقش مبصری را در کلاس ایفا میکند.
نیک نژاد با اشاره به اینکه واگذاری مدارس به بخش خصوصی نگاه غلطی است، افزود: در حال حاضر تقریبا مدارس برای گذران هزینههای جاری، دست خود به روی والدین دراز کردهاند. زمانی بود که میگفتند مدارس نباید از پول از والدین بگیرند اما در حال حاضر عملا باید کمک کنند در حالی که این موضوع با قانون اساسی ما در تناقض است.
هدايت هر جامعهاي براي دست يابي به توسعه و پيشرفت، رابطه مستقيم با نظام آموزشي و تربيتي آن جامعه دارد. براساس ديدگاه اكثر كارشناسانتربيتي، اگر نظام آموزشي جامعهاي دچار نقص و كاستيهايي باشد، آن جامعه براي دست يابي به پيشرفت در حوزههاي مختلف بهويژه توسعه علمي پايدار با چالشهاي جدي روبهرو ميشود. يكي از مهمترين نيازهاي نظام آموزش و پرورش امروز كشورمان از ديدگاه اين كارشناسان، تربيت معلماني است كه با علم روز و شيوههاي نوين آموزشي آشنا باشند. اين موضوع را محور گفتوگويي با قاسم جعفري، نماينده بجنورد و عضو كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي قرار داديم كه حاصل آن را در ادامه میخوانید:
يكي از اهداف تدوين و تصويب سند تحول نظام آموزش و پرورش، بهرهمندي از شيوههاي نوين آموزشي و تربيت نسل جديدي از معلماني است كه بتوانند نيازهاي كشور براي دست يابي به توسعهپايدار را فراهم سازند. اگر پايه نظام آموزشي را بهرهمندي از معلمان توانمند تصور كنيم، شيوههاي جذب معلم در نظام آموزش و پرورش كشورمان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
متاسفانه ما در سالهاي اخير فراز و فرودهاي بسياري در شيوهها و نحوه جذب معلم داشتيم. در دورهاي معلمان ما براساس نظام تربيتمعلم آموزشديده و جذب ميشدند. براي ورود به دانشگاه تربيتمعلم بايد فرد داراي مدرك ديپلم بود و سپس با گذراندن دورههاي ٢ يا ٤ ساله بهعنوان معلم يا دبير جذب آموزش و پرورش ميشد. در دورهاي نيز افراد فارغالتحصيل دانش سراها از سوي آموزش و پرورش جذب ميشدند. اين افراد پس از دريافت مدرك سيكل، به دانش سرا رفته، با گذراندن دورههاي آموزشي بهعنوان معلم بهكار گرفته ميشدند. در يك مقطع زماني ديگر نيز همه اين شيوهها را برداشتند و گفتند اين چه كاري است كه ما افراد را آموزش دهيم. بايد افراد خودشان به دانشگاه بروند و ما پس از اخذ مدارك كارداني، كارشناسي و كارشناسيارشد بهوسيله برگزاري يك آزمون سراسري، بهترينها را انتخاب كرده و بهعنوان معلم استخدام ميكنيم. در آن مقطع اين تئوري مطرح بود كه افراد فارغالتحصيل دانشگاهها با سپريكردن يك دوره آموزش ضمنخدمت، ميتوانند بهعنوان معلم در آموزش و پرورش مشغول بهكار شوند. پس از مدتي اين شيوه نيز ملغي و بحث دانشگاه فرهنگيان كه همان تربيتمعلم سابق است، بهنوعي احيا شد. اگرچه شيوه آموزش از طريق دانشگاه فرهنگيان و سپس جذب فارغالتحصيلان اين دانشگاه تا حدودي اشكالات شيوههاي قبلي را ندارد، اما تعداد افراد آموزشديده اين دانشگاه به هيچعنوان جوابگوي نياز كشور حداقل از نظر كمي نيست. نتيجهاي كه از اين دورهها ميگيريم، اين است كه نحوه جذب معلم در نظام آموزش و پرورش ما فراز و فرودهاي بسياري را تحمل كرده و متاسفانه آسيبهاي جدي نيز بههمراه داشته است.
مهمترين اشكالي كه در جذب معلم داريم را چه مواردي ميدانيد؟
مساله مهمي كه متاسفانه در اين حوزه مغفول مانده، اين است كه ما شغل معلمي را هم مانند ديگر مشاغل ميبينيم. يعني ميگوييم در فلان منطقه يا فلان شهرستان نياز به ١٠٠ معلم داريم و بعد ميگوييم خب داشتههاي ما الان ١٠معلم است و باقي را به شيوههاي ديگري همچون حقالتدريسي جذب ميكنيم. اين شيوه براي جذب نيرو در كارخانهها و صنايع يا ادارات ممكن است جوابگو باشد، اما هرگز در حوزههاي مهم و تاثيرگذاري چون معلمي و استادي دانشگاه نهتنها جوابگو نيست، بلكه آسيبهايي را بههمراه دارد.اگر ما در حوزه جذب نيرو براي آموزش و پرورش نگاه درستی را حاكم نكنيم، بهطور قطع در تربيت نسلي آگاه و هوشمند با مشكل روبهرو ميشويم. اما در پاسخ به اين پرسش كه مهمترين ضعف ما چيست، بهنظر من ما بايد به معلمهاي خود هنر معلمي بياموزيم. بهطور قطع، نمراتدانشگاهي و ضريبهوشي و دانش افراد در اينكه بتوانند معلم خوب و پرتلاش و موثری باشند، تاثيرگذار است، اما ركن اصلي فراگيري هنر معلمي است. متاسفانه ما در زمان آموزش معلمان، دبيران و فرهنگيان به اين موضوع هيچ توجهي نداريم.
آموزش و پرورش دورههاي آموزش ضمنخدمت براي فرهنگيان برگزار كرده و ميكند. از سوي ديگر معلمان پيش از ورود به كلاس درس از طريق حضور در دانش سراها و دانشگاه فرهنگيان آموزشهايي را فراميگيرند. با اين اوصاف ضعف اصلي در شيوههاي جذب معلم است يا نظام آموزش ضمنخدمت؟
متاسفانه بايد بگوييم كه در هر دو بخش ضعفهاي اساسي و جدي داريم. هم در نظام جذب معلم ضعفهاي ساختاري داريم و هم آموزشهاي ضمنخدمت ارایهشده به معلمان و فرهنگيان و دبيران مدارس بهروز نيست. از سوي ديگر فرآيند ياددهي و يادگيري در نظام آموزشي كشور با شرايط روز به جلو حركت نميكند.
يكي از اشكالاتي كه كارشناسان به نظام آموزش و پرورش وارد ميدانند، اين است كه شيوههاي آموزش ما مربوط به چند دهه قبل است. اين در حالي است که حداقل طي يكدهه اخير تغييرات بسياري در جهان رخ داده و پيشرفتهاي بزرگي در حوزههاي علمي ثبت شده است. با اين اوصاف نياز به تغيير در شيوههاي آموزشي ايران احساس نميشود؟
متاسفانه اين حقيقتي انكارناپذير است كه معلمهاي شاغل در مقاطع مختلف تحصيلي از آموزشهاي بهروز برخوردار نيستند. اين ضعف، هم ناشي از عدم سياستگذاريهاي كلان و اصلي آموزش و پرورش است و هم ناشي از ضعف خود معلمان.
به عنوان نمونه، بسياري از معلمهاي ما تعطيلي تابستان را جزيي از تعطيلات خود ميدانند و اين در حالي است كه ديگر كاركنان دولت و كارگران ١٢ ماه سال را بهطور جدي كار كرده و بايد در محل كار خود حضور يابند. اين فرصت ٣ ماهه تعطيلات تابستاني درحقيقت زماني مناسب براي افزايش دانش و آگاهي معلمان است. اما در عمل ميبينيم كه بسياري از معلمان از ١٥خرداد بهبعد يا هيچ فعاليتي نداشته يا در كارهاي ديگري وارد ميشوند تا نيازهاي اقتصادي خود را برطرف كنند.
به همين دليل در اول مهر ميبينيم كه اين معلم نهتنها دوره آموزشي طي نكرده، بلكه حتي يك كتاب هم نخوانده است.از سوي ديگر، كلاسهاي آموزش ضمنخدمت در طول سال نيز از ظرفيت علمي بالايي برخوردار نيست. برخي معلمان نيز تلاشي در اين حوزه بهصورت فردي انجام نميدهند و زماني كه يك معلم حتي كتاب نميخواند، چگونه ميتوان انتظار داشت كه از شيوههاي نوين آموزشي اطلاع داشته باشد. البته بايد تاكيد كنم كه در جامعه فرهنگيان ايران افراد با دانش، نخبه، كوشا، تلاشگر، دلسوز، مهربان و ايثارگر بسياري حضور دارند و من زحمات و تلاشهاي آنها را نفي نميكنم. اما متاسفانه نميتوان واقعيتهاي اصلي را هم ناديده گرفت.
مجلس شوراي اسلامي و نمايندگان مردم در اين نهاد بهويژه كميسيون آموزش چه برنامهاي براي اصلاح اشكالات در دستوركار دارند؟
بهعنوان خادم مردم، سالهاست كه در مجلس و كميسيونآموزش خدمت ميكنم. من معتقدم كه ما خلأ قانوني نداريم و اشكالات بيشتر در حوزه اجراست. اعضاي كميسيون آموزش بهطور مرتب تذكر و هشدارهايي را به مسئولان آموزش و پرورش، دولت و نهادهاي مرتبط ارایه كرده و در بسياري از تصميمگيريها همفكري لازم را به مديران
آموزش و پرورش ارایه ميدهند. لذا ما نياز به تصويب قوانين جديد نداريم و اگر قوانين جاري ازجمله سند تحول آموزش و پرورش بهدرستي اجرا شود، اشكالات بسياري را ميتوانيم برطرف كنيم. بهعنوان نمونه، اگر دانشگاه فرهنگيان بهدرستي اهداف پيشبيني شده را پيگيري كرده و دانش لازم را به معلمان ارایه دهد، بخش مهمي از ضعفها و كاستيهاي اين حوزه برطرف ميشود.
تصويب قانون يكي از وظایف مجلس است، اما وظيفه مهمتر نمايندگان، نظارت بر حسن اجراي قوانين است. آيا ميتوانيم بگوييم كه برخي اشكالات ناشي از عدم نظارت بر اجراي قانون است؟
اگر بگوييم كه نمايندگان مجلس و بهويژه اعضاي كميسيون آموزش بهطور دقيق و كامل به وظایف نظارتي خود عمل ميكنند، حرف صحيحي نگفتهام. اما اعضاي اين كميسيون هرچه در توان داشتند را به ميدان آورده و نظارت ويژهاي بر عملكرد آموزش و پرورش و مديران آن دارند.
ميتوانيد نمونهاي هم از اين نظارتها بيان كنيد؟
بله. يك نمونه عيني در حوزه واگذاري مدارس دولتي است. در نظام تحول، بحثي درباره بستههاي حمايتي مطرح بود كه متاسفانه دوستان از آن برداشت واگذاري مدارس دولتي را داشته و دارند و ما در اين حوزه تذكرهاي جدي به آموزشوپرورش دادهايم. سهشنبه هفتهگذشته وزير آموزشوپرورش چند ساعت در كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس حضور داشت و در اين حوزه بحثهاي جدي مطرح شد. روز يكشنبه ١٢ بهمن نيز از ساعت ١٢ ظهر تا شب تمام اعضاي كميسيون ميهمان وزير در وزارتخانه بودند و همين بحث قرار است تا رسيدن به نتيجه پيگيري شود. اعضاي كميسيون آموزش تاكيد كردهاند كه دست از پيگيري تا اصلاح اين وضعيت برنميدارند. البته باز هم ميگويم كه ما مدعي انجام وظيفه بهطور صددرصد و كامل نيستيم، اما آنقدر بر عملكرد آموزش و پرورش نظارت كرده و بازرسيهاي متوالي داشتيم كه برخي مديران اين وزارتخانه گلايه كرده و ميگويند نمايندگان دست از سر آموزش و پرورش برنميدارند.
اگر قرار باشد بهعنوان يكي از اعضاي اصلي كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس پيشنهادي براي رفع نواقص موجود ارایه دهيم، چه راه كارهايي را پيشنهاد ميكنيد؟
اصلاح شيوههاي جذب در آموزشوپرورش و به كارگيري معلماني توانمند، ارایه آموزشهاي علمي و بهروز به معلمان، ارایه مشوقهاي ويژه براي افزايش اشتياق معلمان مانند طرح نظام رتبهبندي معلمان و بالاخره رفع مشكلات معيشتي و اقتصادي فرهنگيان بهصورتي كه در زمان حضور در مدرسه و كلاس درس دغدغه مالي نداشته باشند، مهمترين نياز
آموزش و پرورش است و اميدوارم دولت و مجلس و ديگر نهادهاي تصميمگير و تصميمساز توجه ويژه به اين حوزه داشته باشند.
مساله مهمي كه متاسفانه در اين حوزه مغفول مانده، اين است كه ما شغل معلمي را هم مانند ديگر مشاغل ميبينيم. يعني ميگوييم در فلان منطقه يا فلان شهرستان نياز به ١٠٠ معلم داريم و بعد ميگوييم خب داشتههاي ما الان ١٠معلم است و باقي را به شيوههاي ديگري همچون حقالتدريسي جذب ميكنيم. اين شيوه براي جذب نيرو در كارخانهها و صنايع يا ادارات ممكن است جوابگو باشد، اما هرگز در حوزههاي مهم و تاثيرگذاري چون معلمي و استادي دانشگاه نهتنها جوابگو نيست، بلكه آسيبهايي را بههمراه دارد.
متاسفانه اين حقيقتي انكارناپذير است كه معلمهاي شاغل در مقاطع مختلف تحصيلي از آموزشهاي بهروز برخوردار نيستند. اين ضعف، هم ناشي از عدمسياستگذاريهاي كلان و اصلي آموزش و پرورش است و هم ناشي از ضعف خود معلمان.
بسیاری از مربیان تعلیم و تربیت بر این باورند که تربیت کودک نهتنها از زمان تشکیل جنین، بلکه قبل از انعقاد نطفه و از زمان ازدواج زوجین آغاز میشود؛ هرچند عوامل ژنتیکی بیشترین نقش را در تکوین شخصیت، هوش، استعداد، عواطف و رفتار کودک دارد، با این حال عوامل محیطی موثر بر کودک از زمان بارداری مادر آغاز میشود؛ درواقع شکم مادر اولین محیط اجتماعی برای رشد جسمی و ذهنی کودک محسوب میشود، زیرا غذایی که مادر میخورد، هوایی که تنفس میکند، آثار روحی و روانیاش، شادیها و غمها، موفقیتها و ناکامیها، عوارض یا سلامت جسمانی و همه آنچه که بر مادر میگذرد بر کودک موجود در شکم او اثر میگذارد. بدون تردید نقش بسیار موثر پدر نیز انکارناپذیر است؛ زیرا اگر از همسر باردارش بهخوبی مراقبت نکند، اولین محیط کودک ممکن است به جهنمی از بلایای جبرانناپذیر تبدیل شود. دومین محیط اجتماعی کودک، پس از به دنیا آمدن، کانون خانواده است، که هرچه امنتر، گرمتر و صمیمیتر باشد، این کودک سالمتر، با نشاطتر و آمادهتر برای تربیت (در جهت کمال مطلوب) است.
محیط خانواده جایی است که اولین گامهای تربیتی برداشته میشود، لذا از اهمیت زیادی برخوردار است؛ اگر این محیط ناامن، سرد، آلوده به پرخاشگری، دروغگویی، دورویی (نفاق)، ناسزاگویی، غیبتگویی، بیپروایی، بیقیدی و لاابالیگری و امثالهم باشد نمیتوان توقع داشت که کودک این خانواده مؤدب به آداب حسنه تربیت شود و آینده روشنی در انتظارش باشد.
محیط سوم مدرسه است؛ مدرسه محیط اجتماعی است که قرار است تربیت صحیح در آن شکل گیرد و همه ویژگیهای حسنه بر آن حاکم باشد. مدرسه جایی است که قرار است کاستیهای تربیتی محیطاجتماعی دوم (خانواده) را رفع و تربیت کودک را بهبود بخشد. روی کاغذ در این محیط قرار است اتفاقات بسیار خوشایندی برای کودک و نوجوان بیفتد. محیطی که قرار است دانشآموزان در آن به انواع هدفهای زیبا در ابعاد: اعتقادی، اخلاقی، علمی و آموزشی، فرهنگی و هنری، اجتماعی، زیستی، سیاسی و اقتصادی، نایل شوند یا به تعبیر آنچه که در برنامه درسی ملی آمده، هدف کلی برنامههای درسی و تربیتی عبارت است از:
«تربیت یکپارچه عقلی، ایمانی، علمی، عملی و اخلاقی دانشآموزان به گونهای که بتوانند موقعیت خود را نسبت به خود، خدا، دیگر انسانها و نظام خلقت به درستی درک و توانایی اصلاح مستمر موقعیت فردی و اجتماعی خویش را کسب کنند».
در این نوشتار قرار است بهطور اجمالی تنها به بعد اجتماعی اهداف تربیتی بپردازیم و با استفاده از برخی شواهد ببینیم آیا محیط اجتماعی سوم (مدرسه) تا چه اندازه توانسته است کودکان و نوجوانان را به درک و توانایی اصلاح مستمر موقعیت اجتماعیشان نسبت به دیگر انسانها رهنمون سازد.
در مجموعه هدفهای اجتماعی دوره متوسطه مصوب شورای عالی آموزش و پرورش چنین آمده است:
١- برای تقویت ارتباطات عاطفی و اجتماعی اعضای خانواده، همسایگان و دوستان تلاش میکند. سوال این است: جوانان فارغالتحصیل دوره متوسطه (دیپلمهها) تا چه اندازه به این هدف نایل شدهاند؟ این سوال را برای بقیه هدفهای اجتماعی به شرح زیر میتوان از افراد جامعه پرسید:
٢- با ارزش صله ارحام آشنا است و خانواده را به انجام آن تشویق میکند؟ درباره این هدف؛ بهنظر شما چند درصد جوانان با بستگان نزدیک خود مثل دایی و خاله و عمه و عموی خود و فرزندان آنها ارتباط دارند؟
٣- برای حفظ و توسعه یکپارچگی در اجتماع تلاش میکند.
٤- مصالح جامعه را بر مصالح فردی ترجیح میدهد و قانون را برتر از تمایلات فردی و گروهی میداند و آن را رعایت میکند.
٥- به رعایت حقوق دیگران پای بند است.
٦- در فعالیتهای اجتماعی آگاهانه و با علاقهمندی شرکت میکند.
٧- مسئولیتهای افراد را در اجتماع درک میکند و نسبت به آنها از خود رفتار مناسب نشان میدهد.
٨- در ارتباط با نظرات و عقاید دیگران با سعهصدر برخورد میکند.
٩- با برنامههای توسعه آشنا است و برای تحقق اهداف آن میکوشد.
١٠- ایثار را ارزش میداند و هر زمان مصالح جامعه اسلامی اقتضا کند از خود گذشتگی نشان میدهد.
١١- در راه خدمت به میهن و مردم داوطلب بوده و ازخود گذشتگی نشان میدهد.
هر چند با توجه به آنچه در سند تحول آموزش و پرورش آمده بازنگری و اصلاح این هدفها در دستور کار است ولی از زمان تصویب آن در شورای عالی ( ٢٩/٢/٧٩) که تاکنون حدود ١٤سال گذشته است؛ آیا بررسی شده که تا چه اندازه این هدفها تحقق یافته است؟
با توجه به ناهنجاریهای اجتماعی گسترده در جامعه آیا میتوان کارکردهای تربیتی را تأیید کرد؟
آیا آموزش و پرورش طی این ١٤سال و قبل از آن (بهجز دهه اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی ) در تربیت اجتماعی جوانان موفق بوده است؟
البته در گذشته «کوچه و بازار» جامعه چهارم را تشکیل میداد زیرا محل بازی و ارتباط اجتماعی کودکان و نوجوانان و جوانان ساکن کوچههای اطراف با همسالان خود بود. حتی همسایگان بزرگسال نیز علاوهبر اینکه رفت و آمد زیادی به خانههای یکدیگر داشتند، روی سکوها یا پلههای جلوی در منزل یکی مینشستند و با هم درباره مسائل زندگی خود گفتوگو میکردند و از این طریق برای بسیاری از مسائل یکدیگر راهحلهای مناسب مییافتند.
در دوران کودکی نسلی که انقلاب را پیریزی و اداره کرد؛ تعداد خودروها بسیار محدود بود و تنها خیابانهای اصلی محل رفت و آمد آنها بود؛ کوچه و بازار مملو از جمعیت از خرد و کلان در تعامل اجتماعی بیپیرایه بودند. اما در دوران کنونی دیگر هیچ کوچه و بازاری نیست که خودروها آنرا اشغال نکرده باشند.
اکنون جامعه چهارم گذشته (کوچه و بازار) جای خود را به شبکههای اجتماعی داده که اغلب با ارتباط یک سویه چشم و گوش و دل و مغز کودکان و نوجوانان و جوانان ما را تسخیر کرده و در اغلب اوقات (که کنترلی در نحوه استفاده آن نیست) همه رشتههای بافته شده در ٣ جامعه قبلی، در این جامعه (شبکههای اجتماعی شامل: تلویزیون، ماهواره و اینترنت) از هم میگسلد.
در چنین شرایطی لازم است:
١- معیشت معلم بهگونهای تأمین شود تا بهجای انتخاب چند شغل، خود را وقف تربیت صحیح شاگردانش کند.
٢- آموزش و پرورش در اهداف و برنامههای خود به گونهای بازنگری و اصلاح کند که ضمن ارتقای دانش، نگرش و مهارتهای عمومی، پایه و نیمهتخصصی به روز آنان، نیازهای نسل امروز را درنظر گرفته و جاذبههای لازم در برنامههای آموزشی و تربیتی منظور کند.
٣- برای جامه عمل پوشاندن به بند ٢ و پویایی و ارتقای کیفی فعالیتهای مدرسه، دولت باید شرایط لازم برای اجرای قانون حذف کنکور را فراهم کند؛ زیرا درحال حاضر بهخاطر کنکور آسیبهای زیادی بهویژه در زمینه آموزشی و تربیتی بر محیط مدرسه وارد شده است.
متاسفانه سازمان سنجش بهخاطر درآمدهای چند صدمیلیاردی که از طریق شرکت تعاونیاش کسب میکند مدت ٧سال است که به بهانههای واهی از اجرای قانون حذف کنکور خودداری کرده و تاکنون هیچ مقامی در کشور مانع قانونگریزی این سازمان نبوده است.
نمونه آسیبهای «کنکور »
تحقیقات انجام شده در زمینه آسیبهای «کنکور» نشان داده است، علاوهبر آسیبهای روانی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، آسیبهای آموزشی و تربیتی زیادی بهطور مداوم و پایدار به پیکر نظام تعلیم و تربیت و فکر و ذهن جوانان و برنامههای درسی وارد کرده است١؛ بهطوری که نظرات اکثریت نمونه آماری یکی از تحقیقات آموزشی (شرکت ٦٢٩ نفر بهطور تصادفی از میان دانشآموزان دوره پیش دانشگاهی، دانشجویان سال اول دانشگاهها، دبیران و کارشناسان و مدیران واحدهای آموزشی درنظر سنجی) نشان میدهد:
- «کنکور »، این عامل بازدارنده عدالت آموزشی، نهتنها سبب مغفول ماندن هدفهاي آموزش متوسطه شده بلکه با درجات زياد و خيلي زياد به همه عناصر برنامه درسي دوره متوسطه (شامل: محتوای آموزشی، روشهای یاددهی - یادگیری، شیوههای ارزشیابی از آموختهها، وسایل و امکانات آموزشی و...) آسيب رسانده است.
بهطوری که:
- کتابهای تست طبقهبندی شده جای محتوای آموزشی رسمی کتابهای درسی را گرفته.
- تکنیکهای تستزنی (در واقع حقههای تستزنی) جایگزین روشهای یاددهی - یادگیری فعال و خلاق شده.
- ارزشیابیهای مرحلهای مدرسه و امتحانات نهایی با استفاده از سوالات تشریحی عمیق و باز مورد بیاعتنایی قرار گرفته.
- استفاده از تکنولوژی آموزشی و اطلاعات، مشاهده محیطهای علمی - کاربردی به فراموشی سپرده شده.
- دبيرستانها و مراکز پيشدانشگاهي قادر به برنامهريزي براي تحقق اهداف اين دورهها نيستند.
- معلم و دانشآموز فرصت ندارند به تفکر نقاد و تعمق درباره مطالب درسي و غيردرسي بپردازند.
- شرایط بحث گروهي و مشورت با يکديگر فراهم نیست.
- نميتوانند براي آشنايي دانشآموزان با انواع شغلها، از صاحبان مشاغل در مدرسه دعوت کنند.
- زمان اختصاص داده شده به تستزني فرصت شناخت استعدادهاي گوناگون دانشآموزان را سلب کرده است.
- معلمان و مديريت مدرسه نميتوانند آنها را به سمت استعدادهايشان و رشتههاي مناسب هدايت کنند.
- فرصتي فراهم نيست که دانشآموزان را براي تحقيق در مسائل مورد علاقه درسي يا غير درسي راهنمايي کنند.
- معرفي و شناساندن رشتههاي تحصيلي دورههاي متوسطه نظري و فني و حرفهاي از برنامههاي مدرسه حذف شده است.
- امکان بهرهمندي مستمر از مشورت و راهنمايي مشاورتحصيلي و تربيتي فراهم نميشود.
- زماني براي شناساندن ارزش و قداست کار، حرفه و شغل به دانشآموزان اختصاص نمييابد.
- فرصتي براي آنکه دانشآموزان را با نيازهاي اشتغال در محل زندگیشان آشنا سازد، فراهم نميشود.
- شرايط بازديد از کارخانجات و موسسات توليدي، خدماتي و اداري براي دانشآموزان فراهم نيست.
- ابعاد عملي و کاربردي موضوعهاي درسي را نميتوانند براي دانشآموزان تشريح کنند.
- مسائل تربیتی و اردوها به فراموشی سپرده شده است.
- استعداد و علاقه دانشآموزان شناخته نمیشود.
- حتی ورزش کردن هم تعطیل میشود.
- مهمتر آنکه در آزمايشگاههاي فيزيک و شيمي و زيستشناسي و کارگاههاي مختلف در رشتههاي گوناگون در اثر عدم امکان طرح سوال چهار گزینهای از آزمایشها در آزمون سراسری (همان عامل بازدارنده عدالت آموزشی) مسدود شده، آنها را باز نميکنند و اجازه نميدهند دانشآموزان از طريق آزمايشکردن مفاهيم را بهتر درک کنند. زيرا آزمونهاي چند گزينهاي (مربوط به همان عامل بازدارنده) به درک مفاهيم از طريق آزمايش کردن نياز ندارد و وظيفهاش اين است که سطوح پايين يادگيري دانشآموزان را (که غالبا متکي به حافظه کوتاهمدت آنان است) بسنجد. لذا دانشآموز، ولی او، معلمان و مدیر مدرسه نیز با بسته شدن در آزمایشگاهها موافقت میکنند. زیرا برای همه، ورود به دانشگاه هدفی است که فدا شدن همه چیز را توجیه میکند.
- با اینکه دانشآموزان طی١٢سال در مدارس به صورت هفتهای، ماهانه، ترمی و سالانه جمعا بالغ بر٣٠٠ بار از طریق سوالات تشریحی(که نسبت به سوالات چند گزینهای از مزایای بیشتری برخوردار است) مورد سنجش علمی (سنجش پیشرفت تحصیلی) قرار میگیرند و هیچ مرجعی به اندازه وزارت آموزش و پرورش صلاحیت سنجش دانشآموزان را ندارد اما بیعدالتی آموزشی حکم میکند که سازمان سنجش تنها با یک آزمون ٣ ساعته که سالی یکبار برگزار میشود متولی سنجش پیشرفت تحصیلی دانشآموزان شود و از طریق این عامل بازدارنده عدالت آموزشی (که هیولایی جز کنکور نیست) نظام تعلیم و تربیت کشور را ناکارآمد سازد.
١- محمد رضا شجاعی و دیگران ( ١٣٨٤ )، گزارش تحقیق شماره ٧٦٢٤ ، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، دفتر مطالعات فرهنگی.
چندی است که برخی از فرهنگیان و معلمان از اقصینقاط کشورمان نامههایی را برای مسئولان و کارگزاران درمورد مشکلات و مطالباتشان ارسال میکنند. همواره معلمان با انتشار نامههایی سعی داشتهاند صدایشان را به گوش مسئولان برسانند. این نامه ممکن است به مدیران ارشد یا خود وزیر آموزش و پرورش ارسال شود همان طور که ممکن است آنها به مسئولان دیگری نامه بنویسند. ارسال این حجم از نامهها بعضا با امضاهایی که تعدادشان به هزاران فقره میرسد اقدامی کمسابقه و حتی بینظیر بوده است. در این نامهها معلمان متفقا به این موضوع معترض هستند که چرا دیده نمیشوند و در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای مسئولان جایگاه به فراخور شأن ندارند. به هر حال باید این واقعیت را پذیرفت که قشر معلمان در مواردی مورد کملطفی واقع شدهاند. بهعنوان مثال و با وجود آنکه تعطیلات معلمان و آموزش و پرورش با درجاتی در همه کشورهای دنیا وجود دارد اما در جامعه ما این تعطیلات معلمان بیشتر به چشم میآید!
اهمیت این مساله تا حدی بود که در زمان وزارت آقای علی احمدی شایعاتی مطرح شده بود درمورد اینکه مقامات اين وزارتخانه استفتائاتي درمورد چرایی این تعطیلات مطرح کرده بودند، هر چند بعدا این گونه موضوعات تکذیب شد.
حال پرسش این است که چرا برخی نسبت به ماهیت کار آموزش و پرورش توجیه نیستند و حتی هرگونه اعتراض معلمان نسبت به وضعیت خود و در حوزه مسائل اقتصادی و معیشتی با واکنش بعضا منفی جامعه روبهرو شده و معلمان اقشاری «زیادهخواه» پنداشته میشوند؟
آیا واقعا آنها بیشتر از آنچه کار میکنند مزد دریافت میکنند؟
آیا باید حقوق آنها کم شود یا اینکه از مزایای دیگر محروم بمانند؟
سادهترین و البته کوتاهترین راه این است که بگوییم «دستهایی در کارند که عامدا میخواهند معلمان دیده نشوند»!
اما آیا واقعا چنین است؟
آیا این گونه گزارهها منطقی، قابل استناد یا اثبات است؟
عصر، عصر رسانه و ارتباطات است. هر فرد یا طبقهای که حضور پررنگ و مسئولانهای در رسانهها داشته باشد، به همان نسبت بیشتر دیده خواهد شد و بنا بر اصل «بال پروانه» در محیط پیرامون خود تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت.
اکنون باید این سوال بنیادین را مطرح کرد که سهم فرهنگیان و معلمان از رسانهها چقدر است؟
با توجه به جمعیت میلیونی معلمان، چند درصد از آنها با رسانهها تعامل مستمر داشته و از «فرهنگ شفاهی» فاصله گرفتهاند؟ متاسفانه مشکل بزرگ جامعه معلمان ما، چیرگی فرهنگ شفاهی است. معلمان ما بهرغم بالاتربودن میانگین تحصیلات نسبت به سایر کارکنان دولت و حتی اقشار جامعه، ارتباط چندانی با رسانهها و فرهنگ نوشتاری ندارند.
نکته مهمتر، تکیه بیش از حد و تکبعدینگر بر عنصر «معیشت» در گفتمان غالب این جامعه بزرگ موجب شده است که حرفها و حتی بروندادهای نوشتاری تکراری شده و مسئولان و حتی جامعه رغبت چندانی برای شنیدن این دغدغهها نداشته باشند.
تلفیق منطقی و متناسب اضلاع مثلث «معلم حرفهای» که شامل «معیشت، منزلت و معرفت» است در سایه ارتباط پررنگ و موثر با رکن چهارم یک جامعه مردمسالار میتواند بهتدریج جامعه را نسبت به این جایگاه «مهم» رهنمون سازد.
مدیریت صدا و دیدهشدن فرهنگیان در برنامهریزیها و سیاستگذاریها مستلزم آگاهسازی جامعه و تنویر افکار عمومی نسبت به مطالبات و خواستهها از طریق رسانه و فرهنگ نوشتاری است.
باید توجه داشت که جامعه در خلاء آگاهی پیدا نمیکند . هر معلولی علتی دارد. دیده نشدن فرهنگیان و معلمان را ابتدا باید در درون این دستگاه و پیکره جستوجو کرد و بعد باید به سراغ جاهای دیگر رفت. در این صورت میتوان امیدوار بود که مشکلات این جامعه حل شود.