رهبر معظم انقلاب : " ما همه زیر بارمنت معلمانیم "
آیا جامعه به معلم نیاز ندارد؟ چرا جامعه به معلم نیازمند است؟ ادعای رهبری برچه اساسی است؟
اگر معلم ادبیات نبود چگونه می خواندید و می نوشتید و به فارسی حرف می زدید؟ شعر و سرود می سرودید؟
اگر معلم دینی نبود چه کسی امام جماعت و مرجع تقلید شما را تربیت می کرد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن و اخلاق را چه کسی به فرزندان تان می آموخت؟
اگر معلم ریاضی نبود چگونه فرزندتان حساب کردن و ضرب و تقسیم می آموخت و چگونه تجارت داخلی و خارجی می کردید؟
اگر معلم تاریخ و علوم اجتماعی نبود چه کسی رهبر ، رئیس جمهور ، وزیر ، نماینده ، مدیر و قاضی شما را تربیت می کرد؟
اگر معلم دفاعی و اخلاق نبود تعداد پلیس ها و هزینه ها چقدر افزایش پیدا می کرد؟
اگر معلم علوم و زیست نبود پزشک بیماری های تان و مهندس برای خانه سازی و صنعت ومعدن را از کجا تامین می کردید؟
اگر معلم فیزیک و شیمی نبود ،آیا انرژی هسته ای داشتید؟
اگر معلم زبان خارجه نبود چه کسی زبان انگلیسی و عربی به سفیرتان و مسئولین روابط خارجه یاد خواهد داد؟
اگر معلم تاریخ و ولایت مدارنبود چه کسی روایت جنگ و تاریخ ظلم پهلوی و پیروزی انقلاب و 8 سال جنگ تحمیلی را به فرزندان تان روایت می کند ؟
معلمان هم ایرانی هستند و فرزندان همین آب و خاکند و دشمن و زیادی نیستند.
معلم آئینه است و ظلم و نامهربانی و بی توجهی و تبعیض به او یعنی به ظلم به آینده فرزند خود و آینده نظام.
مدرسه و معلم اولین پله وطبقه رشد هر فرد است و دانشگاه پله و طبقات بعدی . فریب نخورید دانشگاه مهم است اما مدرسه مهمتر و اساسی ( نتیجه دانش آموز بی سواد ، دانشجوی بی سواد خواهد بود و ...)
جامعه ایرانی، اگر اعتقاد دارید که مدرسه و معلم نیاز ندارید یعنی توانمندید و پله های اول زندگی را لازم ندارید پس فرزندتان را بعد از 18 سالگی به دانشگاه و صنعت بفرستید تا کارشناسی و تخصص و مهارت بیاموزد.
اما خوب می دانید که مدرسه و معلم همچون آب و هوا نیاز اساسی زندگی است و اگر توانستید بدون آب و هوا زنده بمانید مطمئنا بدون معلم هم رشد و پیشرفت تان غیر ممکن است چرا که شاه کلید رشد و پیشرفت و یا عقب ماندگی کشورهای جهان را جز این نخواهید یافت .سوئد و ژاپن و سوئیس را با کشورهای آفریقایی و همسایه می توان مقایسه کرد.
بها دادن به معلم و توجه به منزلت و شخصیت و معیشت همتراز و بالاتر از پزشک و قاضی یعنی تضمین سعادت فرزندتان و جامعه.
معلمی که به ناچار مسافرکش فرزند شماست و یا میوه فروش و دلال است بدان که فرزندت را به معلم نسپرده ای بلکه او را به یک راننده تاکسی وبازاری و دلال سپرده ای !
وزیر و مسئولین آموزش وپرورش که از خواب گران بیدار شوید که مغز گردو و میوه درخت کاشته معلم ومدرسه را دانشگاه های داخل و خارج و دیگران مفت و به رایگان می خورند.
12سال زمان تحصیل با 1میلیون معلم دلسوز و باغیرت و12 میلیون مخاطب بهترین فرصت برای سرمایه گذاریست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه مدرسه «اعتماد»| در اينكه رويكردهاي جديد مديريتي و توسعه محور، اساس را نيروي انساني قرار ميدهد ترديدي نيست. در تقسيمبندي سرمايه نيز از نيروي انساني تحصيل كرده و داراي مهارت به عنوان ارزشمندترين سرمايه نام برده ميشود. تجربه كشورها و جوامع نشان داده است كه رمز و راز توسعه و پيشرفت برخورداري از منابع طبيعي و ثروت مادي نيست چرا كه بسياري از كشورها هستند كه با دارا بودن اين منابع به توسعه دست نيافتند اما اين تجربه نشان ميدهد كشورهاي داراي سرمايه انساني با كيفيت بر تمام موانع و مشكلات غلبه كردند. زنان به عنوان نيمي از جمعيت و بخشي از سرمايه انساني همواره بايد مورد توجه باشند. در اين ميان زنان تحصيل كرده و داراي مهارت از جايگاه ويژهاي برخوردارند هر چند بايد تلاش شود با تشويق دختران به تحصيل و كسب مهارت بر كيفيت اين سرمايه افزود، اما آنچه فوريتر است استفاده از سرمايههاي بالفعل موجود است. زنان معلم كه بيش از نيم ميليون از كارمندان دولت را تشكيل مي دهند و داراي تحصيلات عالي نيز هستند يك سرمايه اجتماعي ارزشمند بوده كه متاسفانه كمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. حضور تعدادي از اين نيروي ارزشمند در برخي از عرصهها آنچنان تحول ايجاد كرده كه ترديدي بر مفيد و موثر بودن آنها باقي نميگذارد. به همين منظور براي توجه دادن جامعه زنان معلم به ارزش و توانمندي خود و از طرفي تذكر به مسوولان بر آن شديم تا در گروه صفحه مدرسه به ابعاد اين موضوع بپردازيم و در قالب گفتوگو و چند يادداشت و گزارش ضمن توجه دادن به نقشهاي چندگانه زنان معلم به پتانسيلهاي پنهان اين نيروي ارزشمند نيز توجه كنيم و براي بهرهمندي از اين سرمايه مشكلات فراروي زنان معلم را به عنوان موانع شناسايي كرده تا مسوولان براي رفع آن تدابيري اتخاذ كنند. اميد ميرود با غلبه نگرش شايستهسالاري بر رويكرد جنسيتي زمينه ارتقاي زنان معلم فراهم شود.
زنان معلم و تشكلهاي معلمي
هرچند تعداد تشكلهاي معلمي به نسبت گستردگي معلمان در كشور معدود است اما با اين وجود متاسفانه حضور زنان معلم بسيار كمرنگ است، در حالي كه انتظار ميرود زنان معلم با حضور درتشكلهاي معلمي نقش و رسالت خود را كاملتر كنند. هرچند مشاركت زنان به طور كلي در ساير تشكلهاي صنفي و سياسي نيز دركشورمان كمرنگ است و اين مختص فرهنگيان نيست اما با توجه به اينكه بيشترين شاغلان زن در آموزش و پرورش حضور دارند و زنان معلم از تحصيل كردهترين زنان جامعه هستند اين يك انتظار معقول و منطقي است كه بايد مشاركت بيشتري داشته باشند. با اين وجود در برخي تشكلهاي معلمي زنان حضور موثري دارند، حتي تا ردههاي بالاتر صعود كرده و جزو اركان اصلي تشكل هستند، اين حضور كه زمينهساز ارتقاي جايگاه و نقش زنان معلم شده الگويي است براي ساير زنان كه تشكلها را يك فرصت پيشرفت و رشد و ترقي بدانند.
يكي از زنان عضو ارشد يك تشكل صنفي و سياسي در همين زمينه به «اعتماد» گفت: تجربه من كه بيش از ١٥ سال است با تشكلهاي معلمي همكاري ميكنم وچند دوره عضو شوراي مركزي نيز بودم نشان ميدهد با وجود محدوديتهاي موجود در مسير نهادهاي مدني از جمله نهادهاي معلمي، حضور در اين تشكلها درابعاد مختلف براي ما مفيد و موثر است چراكه اعتماد به نفس ما را افزايش ميدهد و بستري است براي تمرين شيوههاي دموكراتيك و مدني زندگي. تعداد زيادي از زنان معلم هستند كه اگرچه عضو تشكل خاصي نيستند اما بهشدت علاقهمند به كنشگري مدني، صنفي و سياسي هستند و در مقاطع مختلف در كنار معلمان وفعالان تشكلها قرار دارند و در عرصههاي مجازي و حقيقي به ايفاي نقش ميپردازند، وقتي پاي سخنان اين دسته از معلمان مينشيني دلايل مختلفي را براي عدم عضويت اعلام ميكنند. راضيه سرشتي يكي از معلمان فعال شيرازي در همين زمينه ميگويد: من تشكلي را كه با عقايد و روحياتم سازگار باشد پيدا نكردم واگر چنين تشكلي وجود داشته باشد به طور قطع عضويت و فعاليت تشكلي را بر فعاليتهاي فردي و فصلي ترجيح ميدهم. يك فرهنگي اهل يزد نيز بر اين باور است كه بايد يك تشكل فراگير كه همه معلمان عضو آن باشند تشكيل شود تا با مشاركت حداكثر معلمان از جمله معلمان زن مطالبات صنفي پيگيري شود و نظرات معلمان براي اصلاح و ارتقاي آموزش و پرورش از اين طريق به مسوولان انتقال داده شود. يك معلم مقطع ابتدايي هم كه علاقهاي به اين گونه از فعاليتها ندارد به «اعتماد» گفت: من نه وقت فعاليت را دارم و نه علاقهاي به اين گونه كارها دارم، تمام وقت من در مدرسه به تدريس ميگذرد ودر منزل هم به خانه داري. در واقع من دو شغله هستم وفرصت كار سوم را ندارم اگر بخواهم به اين فعاليتها بپردازم يا بايد از كار مدرسه يا از كار خانه بزنم كه حاضر به اين كار نيستم.
يك معلم، يك زن و يك روستا
چهره ی با نمكي دارد شبيه مادربزرگهايي است كه آدم دلش ميخواهد ساعتها بنشيند پاي صحبتهايش و از خاطراتش بشنود. خاطراتي كه به سالهاي دور برميگردد؛ به هفتاد و چند سال پيش... به مدرسههاي قديمي... دانشآموزان قديمي... معلمان قديمي و... به روزهايي كه نخستين معلم زن بخش آبادهطشك پا به آنجا گذاشت. اين مقدمهاي است كه يك خبرنگار در ابتداي گفتوگويش با يك معلم زني كه عمرش را با عشق به معلمي سپري كرده است نوشته و سپس به گفتوگو با او پرداخته است؛ گفتوگويي كه در بخش نخست اين معلم خود را اينگونه معرفي ميكند: «سال ١٣٣٩ ديپلم گرفتم و بلافاصله در آبانماه همان سال در آزمون معلمي قبول شدم و چون از منطقههاي اطراف براي روستاها تقاضاي معلم زن داشتند، قرعه فال به نام من افتاد بعد از قبولي در آزمون معلمي، با مادر و برادرم راهي آباده طشك شديم.» عذرا خوشنما كه نخستين زن معلم در اين روستا بوده است، در ادامه ميگويد: «پس از مستقر شدن در آباده، مدرسهاي به نام پروين اعتصامي تاسيس كرديم كه چهار پايه ابتدايي در آن درس ميخواندند. در آنجا من با وجود اينكه ٢٠ سال بيشتر نداشتم معلم چهار پايه ابتدايي بودم.» او از حال و هواي معلمي خود و اشتياق دانشآموزان اينگونه ياد ميكند: «من عاشق درس دادن بودم و دانشآموزان عاشق يادگرفتن، بهطوري كه بعضي از دانشآموزان با مادرانشان سر كلاس حاضر ميشدند و شبها هم به بقيه خانمها جداگانه در نهضت درس ميدادم.» بانو خوشنما در مورد موفقيتهايي كه كسب كرده نيز ميگويد: «در زمان اشتغالم، سه دوره به عنوان معلم نمونه شهرستان انتخاب شدم. به خاطر خدماتي كه ارايه داده بودم، در زمان بازنشستگيام نيز به عنوان معلم نمونه آباده طشك انتخاب شدم.»
دانشآموزان پسر و معلمان زن
آمارها نشان ميدهد بيشتر مدارس ابتدايي توسط معلمان زن اداره ميشود وتا پايان اين دوره دانشآموزان پسر توسط معلمان زن آموزش ميبينند؛ موضوعي كه نظرات مختلفي را در پي داشته است. برخي ايرادي به موضوع وارد نميدانند و عدهاي اين مساله را به ويژه در سه سال دوم آسيبزا ميدانند در همين زمينه محيالدين بهرام محمديان، رييس سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزشي گفته بود: متناسب نبودن نسبت جنسيت معلمان با دانشآموزان نگراني تربيت به «رنگ صورتي» را افزايش داده است.
محمديان ميافزايد: غلبه رفتارهاي زنانه و دخترانه در بين نوجوان و جوانان پسر از پيامدهاي فاصله گرفتن مدارس از تربيت متناسب با جنسيت و سازماندهي نامناسب نيروي انساني در دوره ابتدايي است. وي بر اين باور است كه: استفاده از زنان معلم در مقاطع ابتدايي براي دانشآموزان پسر منجر به رشد گرايشهاي زنانه و رفتارهاي « نامتجانس» با جنسيت مردانه در ميان اين دانشآموزان خواهد شد. به گفته وي دانشآموزان پسر از پايه سوم ابتدايي به بعد نيازمند برخورد با خلقيات مردانه هستند و در پايه پنجم و ششم ابتدايي هم حضور معلمان خانم در كلاسهاي درس براي آنان نيز مشكلزاست. اين مقام مسوول افزود: اگر آموزش و پرورش نتواند سامانه نيروي انساني و سازماندهي معلمان زن را اصلاح كند، معلم و دانشآموز، هر دو آسيب خواهند ديد. اين ابراز نظر در حالي صورت ميگيرد كه برخي كارشناسان و صاحب نظران بر اين باورند كه براي تربيت جنسيتي آنچه مهم است تركيب جنسيتي است نه جنسيت معلمان به اين معني كه تفكيك جنسيتي مدارس و غيبت يك جنس فضاي مدارس را تكجنسيتي كرده به همين دليل در مقطع ابتدايي هم پسران و هم دختران با معلمان زن بيشتر تحت تاثير غيبت جنس مخالف به گونهاي تربيت ميشوند كه تناسبي ميان ابعاد تربيت برقرار نميشود. در همين راستا رفتارهاي نوجوانان در مقاطع تحصيلي بالاتر وحتي رفتار جوانان در دانشگاه وقتي با جنس مخالف مواجه ميشوند غيرطبيعي وناهنجار است كه متاسفانه آسيبهاي فراواني را در ابعاد مختلف وارد ساخته است.
معلمي شغلي مناسب براي زنان جامعه
در خاطرههاي شيرين كودكي اغلب ما خانم معلم دوستداشتني مهرباني وجود دارد. اما آيا زندگي زنان معلم با مشكلاتي كه زن شاغل بودن و معلم بودن دارد، به شيريني خاطرات كودكي ما است؟ معلمي يكي از شغلهايي است كه بسياري از زنان آن را انتخاب ميكنند يا از سوي خانواده و جامعه به سمت آن سوق داده ميشوند. يكي از دلايل مناسبتر بودن زنها براي بعضي از مشاغل، مشابه بودن مهارتهاي آن با خانهداري عنوان ميشود. «زنها براي مشاغلي كه نياز به مهارتهاي مرتبط با مسووليتهاي خانگي دارد مناسبتر شناخته ميشوند ولي در بسياري از كشورهاي در حال توسعه چنين مشاغلي مناسب مردان نيز شناخته ميشود و از اين رو مشاغلي نظير آموزگاري در انحصار زنان نيست.» معلم ٥٠ساله با ٣٠ سال سابقه كار ميگويد: «من رشته نمايش دانشگاه تهران را رها كردم، آن زمان ميخواستم كار كنم و پدرم فقط محيطهايي مثل آموزش و پرورش را براي كار زنها مناسب ميدانست.» در جوامع در حال توسعه نگاه سنتي كه ارتباط با مردان غريبه را مناسب زنان نميداند منجر به گرايش زنان به شغلهايي كه در آن ارتباط با مردان محدود است، ميشود. «پايين بودن نسبت زناني كه در خاورميانه در مشاغل دفتري كار ميكنند با اين طرز فكر كه ممكن است در اين مشاغل زنان خود را در معرض ارتباط با مردان قرار دهند همراه است»
خانهداري مسووليتي مضاعف بر دوش زنان معلم
روي آوردن زنان به شغلهايي مانند آموزگاري نشاندهنده مقاومت زنان براي حفظ حضور خود در عرصه عمومي با وجود مسووليت آنان در ايفاي نقش سنتي خود در خانه و به عنوان مادر است. هنگامي كه از سوي مردان تلاشي براي انجام كارهاي خانگي صورت نميگيرد و سياستهاي دولتي و رسانههاي داخلي و خارجي همچنان كار خانگي را وظيفه زن ميدانند. تقسيم كار سنتي كه كار خانگي را بر عهده زنان ميگذارد، زنان شاغل را با مشكلاتي به خاطر كار مضاعف روبهرو ميكند. معلم ٤٠ سالهاي با ٢٠ سال سابقه كار ميگويد: «ما زنها فقط خودمان كارمان را انتخاب نميكنيم، من معلمي را دوست دارم ولي بسياري از همكارهايم به خاطر اينكه به كار خانه برسند اين شغل را انتخاب كردند چون كار در مدرسه تا ظهر تمام ميشود و وقت براي اينكه به كارهاي خانه برسند و مراقب بچهها باشند هست. ساعت كاري شغلهاي ديگر طولانيتر است. من خودم هيچ كمكي در خانه ندارم. همه كارها با خودم است.» طبق كليشههاي سنتي كه رسانهها و سياستهاي دولتي آن را تقويت ميكند، مادر وظيفه نگهداري از كودك را برعهده دارد. مادران معلم براي نگهداري از كودكانشان مشكلات زيادي دارند. مرخصي زايمان زماني ميتواند كافي باشد كه مهدكودكهايي براي نگهداري از نوزادان و كودكان وجود داشته باشد.حتي گاهي معلمان زن به خاطر آنچه وظيفه اصلي زن ناميده ميشود يعني مادري به طور كلي كار را كنار ميگذارند. يكي از اولياي مدرسه كه ٣٥ ساله است، ميگويد: «من دبيري خواندم. سال آخر دانشگاه ازدواج كردم و بچهدار شدم. همسرم معتقد بود كه بايد مراقب بچه باشم. بنابراين سر كار نرفتم. با وجود اينكه عاشق معلم شدن بودم. الان كه بچهها بزرگ شدند خيلي دلم ميخواهد كار كنم ولي ميگويند كه سنم زياد است.»
شغلي سخت و دستمزدي ناكافي
زنان معلم مانند همه زنان شاغل مشكلاتي دارند، مانند كار مضاعف به خاطر بر عهده داشتن كار خانگي، مشكلات نگهداري كودكان و...، اما بيشترين نارضايتي زنان معلم، اهميت قايل نشدن براي شغلشان است. به نظر همه مصاحبه شوندهها دستمزدها بسيار اندك و مزاياي كار در آموزش و پرورش كافي نيست. معلم ٥٠ ساله با ٣٠ سال سابقه كار ميگويد: «معلمها انسانهاي شريفي هستند. حوزه آموزش و پرورش را نميشود به دست هر كسي سپرد زيرا بچهها سرمايههاي جامعهاند. با همكارهايي كه صاحب انديشه هستند غناي فرهنگ در فضاي آموزش و پرورش نسبت به مجموعههاي ديگر بيشتر است. در چنين شرايطي كه حقوق يك معلم براي زندگي كافي نيست معلمهاي خوب و دانا كار نميكنند و معلمهاي ديگر هم به شغل دوم روي ميآورند. شغل دوم فضاي تعالي انسان را از ما ميگيرد.» واضح است با كار خانگي كه بر عهده زنان گذاشته شده آنها نميتوانند شغل دومي داشته باشند و اين مردان هستند كه با كار در شغل ديگري دستمزد بيشتري به دست ميآورند. حقوق ناكافي معلمها باعث ميشود زنان معلم به مردان وابسته شوند و استقلال مالي كه ميخواهند نداشته باشند.
اعتراضهاي معلمان زن به شرايط ناعادلانه كار
وضعيت نابه سامان معلمان باعث شد كه در چند سال گذشته شاهد اعتراضهاي معلمان براي به دست آوردن حقوقشان باشيم. در اين اعتراضها همواره زنان نقش مهمي داشتهاند. معلم ٥٠ ساله با٢٠ سال سابقه كار در اين باره ميگويد: «من در اين ٣٠ سال براي معلمها كمتر ديدم تلاشي صورت گيرد، هر كاري كه ميكنند براي عدالت نيست، نه افزايش حقوقها با نرخ تورم هماهنگي دارد و نه وعدهها به سرانجام ميرسد.»
خورشيد وسط آسمان است. آن قدر داغ كه ميخواهد تابستان بودن را با تمام داغياش در صورت بكوبد. مدارس كمتر از يك ماه است به خواب تابستاني رفتهاند. اما الان و درست اوايل تيرماه، وقت ثبتنام است. خانوادههايي كه خرداد را بااسترس امتحانات فرزندانشان گذراندهاند حالا بايد استرس ثبتنامشان براي سال بعد را داشته باشند. استرسي كه تا 12 سال همراهشان است.
درست تا زماني كه بچهها فارغالتحصيل ميشوند. اگر همراه پدر و اغلب، مادرهايي شويد كه براي ثبتنام بچههايشان آمدهاند حتما اين نگراني را در چهرهشان ميبينيد. كافي است يك بچه مدرسهاي در خانه داشته باشيد تا بدانيد اين سالها، ثبتنام كردن در مدرسه مثل رد شدن از هفتخوان است. هفتخواني به نام ثبتنام در مدرسه كه هيچ شباهتي به هفتخوان معروف و هولناك رستم ندارد!
جايي كه جغرافيا دردسرساز ميشود !
«ما مجبور شديم بهخاطر كار همسرم خانهمان را عوض كنيم. قبلا منطقه پنج بوديم، الان آمدهايم منطقه 14. مجبور شدم براي ثبتنام دخترم به اداره آموزش و پرورش بروم براي اينكه مدرسههاي در محدوده محل زندگيمان را بشناسم. وسط اثاثكشي، اين كار ديگر خيلي ضدحال بود.» اينها صحبتهاي مادر مريم است. دختري كه مجبور شده بعد از كلاس اول، به خاطر جابهجايي منزل، فاتحه دوستيهايش در كلاس اول را بخواند و به مدرسه جديد برود. اما مشكل دخترك در دنياي خودش به اندازه مشكل پدرومادرش براي پيدا كردن يك مدرسه مناسب، بزرگ است. «در اين منطقه چند مدرسه خيلي خوب هست كه چون در محدوده زندگي ما نيستند، نميتوانم دخترم را در آنها ثبتنام كنم. اگر بودجهاش را داشتم حتما او را به غيرانتفاعي ميفرستادم ولي الان مجبورم در اين مدرسه ثبتنام كنم. ضمن اينكه مدام حرف از كمكهاي مردمي است.» جغرافيايي كه براي خيلي از بچه مدرسهايها يك درس شيرين است، در زمان ثبتنام مدرسه، به دردسري عظيم تبديل ميشود!
كمكهاي مردمي يا شهريه مدرسه؟!
«ما هرسال نزديك به 100 هزار تومان با عنوان كمكهاي مردمي به مدرسه ميدهيم. گرچه در نامهها ميگويند كمكها اختياري است اما آنقدر اين نامهها را به همراه بچه به خانه ميفرستند كه والدين از رو ميروند و مجبورند پول بدهند. مدام ميگويند مدرسه بودجه كافي ندارد. ما هم دلمان ميسوزد.
پس وزارت آموزش و پرورش به آن بزرگي، چه ميكند؟ كمي به مدارس پول بدهد! مگر طبق قانون، آموزش و پرورش اصلا رايگان نيست؟» اينها چيزي بيشتر از صحبت است. گلايههاي مادر نازنين شنيدن دارد. كسي كه هم مدرسه و هم خانواده را ذيحق ميداند. «خواهرم فرهنگي است و خودش در دفتر مدرسه كار ميكند. ميدانم بودجهاي كه آموزش و پرورش به مدارس ميدهد اصلا كفاف يك سال تحصيلي را نميدهد. آنها هم مجبورند براي گذران امور مدرسه دست به دامن خانوادهها شوند.» به گفته وزير آموزش و پرورش سرانهاي كه براي هر دانشآموز در وزارتخانه در نظر گرفته شده، در حدود يك ميليون و 600 هزار تومان است. براي مدرسهاي با 1000 دانشآموز، ميشود در حدود يك ميليارد و 600 ميليون تومان. اگر در هر كلاس از اين مدرسه در خوشبينانهترين حالت، 20 دانشآموز باشد، در واقع اين مدرسه 50 معلم دارد. به گفته مسئولان آموزش و پرورش حقوق هر كدام از معلمها در حدود يك ميليون و 200 هزار تومان است كه حقوق يك سال اين معلمها ميشود 720 ميليون تومان. اينكه حقوق كادر دفتر مديريت و خدمه چقدر ميشود، بماند. به اين ميزان بايد پول آب، برق، گاز و همه هزينههاي جانبي مدرسه را هم اضافه كرد. مادر اميراحمد ميگويد: «ما حتي برگههاي آچهار را هم خودمان براي مدرسه تهيه كرديم.» شايد براي همين است كه كلاسهاي درس در مدارس دولتي، اين قدر شلوغ هستند.
ستاد ثبتنام، مشكلي ديگر
«ثبتنام در مدرسه خارج از محدوده تنها در موردي امكان دارد كه شما به ستاد ثبتنام مراجعه كنيد و دلايل قانعكنندهاي براي ثبتنام فرزندتان در مدرسهاي خارج از محدوده محل زندگيتان ارائه كنيد. در اين صورت شما نامهاي دريافت ميكنيد كه در واقع اجازه كتبي براي ثبتنام در آن مدرسه است. اين نامه بعد از اين صادر ميشود كه شما نامهاي از مدرسه مورد نظر داشته باشيد تا ستاد ثبتنام بداند آن مدرسه ظرفيت كافي دارد يا نه.» پدر مبينا كه دنبال كار ثبتنام دخترش است، ميگويد: «ثبتنام در مدرسه پروسهاي وحشتناك است كه بايد كفش آهني داشته باشي. تنها خانوادههايي راحت هستند كه نميخواهند فرزندشان را از مدرسهاي به مدرسه ديگر ببرند و يا خانهشان را عوض كنند.» او ميگويد در صورت داشتن پارتي يا شغل فرهنگي ميتواني فرزندت را هرجا كه ميخواهي ثبتنام كني وگرنه بايد خيلي دوندگي داشته باشي تا فرزندت در مدرسهاي خوب ثبتنام شود.
وقتي ابتدايي تقسيم ميشود!
از ديگر دردسرهاي ثبتنام امسال جداسازي دوره ابتدايي به 2 دوره 3 ساله است، گرچه اين طرح در همه مدارس انجام نشده. مديران برخي دبستانهاي دولتي به خانواده دانشآموزان اعلام كردهاند بايد فرزندان پايه چهارم خود را به مدرسه ديگري منتقل كنند. معاون آموزش ابتدايي وزير سال 93 اعلام كرد كه 10درصد دانشآموزان پايه ابتدايي جداسازي شدند و اين روند جداسازي از سال تحصيلي آينده (95-94) شتاب بيشتري ميگيرد. از طرفي؛ اخيرا به برخي دبيرستانها اعلام كردهاند از سال تحصيلي آينده (95-94) نميتوانند دانشآموز پيشدانشگاهي داشته باشند و در هر منطقه آموزش و پرورش تنها چند دبيرستان دوره دوم متوسطه ميتوانند دوره پيشدانشگاهي داشته باشند. به اين ترتيب دانشآموزان ساير دبيرستانها بايد به دبيرستانهايي كه تعيين شده بروند. در واقع آموزش و پرورش با جيب خالياش پزي عالي دارد!
اينكه در ميان هياهوي مشكلات زندگي، مشكل پيدا كردن مدرسهاي مناسب براي فرزندان هم به سبد خانواده اضافه شود، بيعدالتي نيست؟ پدر يكي از بچهها ميگفت: «مدير دبيرستان در پاسخ به اعتراض ما درخصوص حذف پيشدانشگاهي اعلام كرده كه اين تصميم آموزش و پرورش منطقه براي ساماندهي فضاهاي آموزشي و نيروي انساني است. مگر در يك منطقه آموزش و پرورش چند دبيرستان وجود دارد كه تازه آنها را هم محدود ميكنند؟
فرزند من كه امسال كنكور دارد بايد هر روز وقت و انرژي زيادي را صرف همين رفتوآمدها كند.» بد نيست اشارهاي داشته باشيم به اصل 30 قانون اساسي كه گفته آموزش و پرورش بايد رايگان در دسترس همه باشد. ولي اين قانون تبصرهاي ندارد كه بگويد اگر رايگان نيست، كمك مردمي جلب كنيد و يا آن قدر قانون جديد خلق كنيد كه مردم به ستوه آيند. از طرفي وضعيت حقوق معلمان هم سرآمد است!
آنقدر كه بارها باعث برگزاري تجمع شده و حتي آخرين تجمع اعتراضي معلمان هم به درگيري كشيده شد. معلمان هستند كه آينده اين كشور را ميسازند. اما از آنجا كه در اين كشور، همه چيزمان به همه چيزمان ميآيد، اين روايتها تا سالهاي آينده همچنان برقرار است و معلوم نيست وضعيت مدرسه و معلمها چه زمان درست ميشود.
روزنامه قانون
گروه اخبار /
مديرکل آموزش و پرورش شهر تهران با بيان اينکه از مذمومترين روشها اين است که از طريق دانشآموز کمکهاي مردمي اولياء به مدارس اطلاعرساني، بازخواست و مطالبه شود، عنوان کرد: در اين مشارکت که جنبه مالي دارد هرگونه ورود دانشآموز، برخلاف مصالح تربيتي است و آن را به شدت نفي ميکنيم.
اسفنديار چهاربند در واکنش به اقدام برخي مسئولان مدارس در خصوص معرفي دانشآموزان در کلاسهاي درس و سر صف در صورت پرداخت نکردن وجوه کمکهاي مردمي افزود: اخذ وجه، الزامي، قانوني و درست نيست به خصوص اگر با روشهايي دريافت شود که نام دانشآموز را در بين همکلاسيهايش اعلام کنند.
وي افزود: هرچند مشارکت مردمي يکي از منابع درآمدي مدارس محسوب ميشود و ضروري است اما بايد با ملاحظاتي همراه باشد، نخست آنکه بايد اختياري باشد. شرط اين اختياري و داوطلبانه بودن کمکها اين است که خدمات آموزشي اثرگذار باشند تا اولياء بتوانند به مدرسه اعتماد کنند.
مديرکل آموزش و پرورش شهر تهران با اشاره به اينکه در اين مشارکت، دانشآموز نبايد هيچگونه نقشي داشته باشد و اين رابطه ميان اوليا و مدرسه است گفت: دانشآموز، فردي تحت تعليم است که به لحاظ عاطفي و شخصيتي نقشي در مشارکت ندارد و دخالت دادن او در اين پروسه جز به مخاطره انداختن امنيت رواني و تهديد بهداشت محيط يادگيري اثر ديگري ندارد.
ایسنا
يكي از مشكلات جوامع در حال توسعه، جهل و بيسوادي است، تعداد افراد تحصيل كرده و نسبت آن با افراد بيسواد و كمسواد يكي از معيارهايي است كه ميزان توسعه يافتگي و توسعه نيافتگي جوامع را مشخص ميكند. در جامعه ما در ميان دلايلي از جمله فقر كه منجر به ناهنجاريهاي اجتماعي و افزايش تعداد زندانيان ميشود، يكي از عوامل همين بيسوادي و كمسوادي است. حالا وزارت آموزش و پرورش و سازمان زندانها تفاهمنامهاي امضا كردهاند تا از ظرفيتهاي دو دستگاه براي ارتقا و گسترش فعاليتهاي آموزشي در كانونهاي اصلاح و تربيت زندانها، ارايه خدمات آموزشي و مشاورهاي به فرزندان در حال تحصيل زندانيان استفاده شود. بر اساس اين تفاهم نامه، آموزش و پرورش نيروي انساني و ابزار و اقلام آموزشي مورد نياز زندانها و كانونهاي اصلاح و تربيت را در حد مقدور فراهم كند و مشاورههاي لازم به همسران و فرزندان دانشآموز زندانيان ارايه دهد و سازمان زندانها هم مقدمات اين كار، از جمله آمادهسازي فضاي فيزيكي براي اين كار را فراهم كند.
امضاي چنين تفاهم نامهاي كاري است پسنديده كه توسط دو سازمان انجام شده است و اگر به صورت جدي اجرايي شود و در عمل بر اساس بندهاي تفاهمنامه پيش برود؛ زمينهاي است براي اينكه هيچ كدام از فرزندان اين سرزمين به خاطر شرايطي كه دارند از تحصيل سواد و آموزش بازنمانند. اما جداي از تعهداتي كه بر عهده دو سازمان است يك نكته مهم اين است كه ببينيم مثلا يك فرد زنداني بيسواد، كمسواد يا بازمانده از تحصيل چقدر در پشت ميلههاي زندان اين انگيزه را دارد كه سر كلاس درس بنشيند؟
اينجاست كه نقش مشاوره فرد به فرد و كلاسهاي آموزشي براي ايجاد اين انگيزه مشخص ميشود. بايد زندانيان را تشويق كرد تا با شروع يا ادامه تحصيل اين فرصت را براي خود فراهم كنند تا پس از آزادي از آنچه در مدت گذران حبس آموختهاند، بهره ببرند و خود را از آن سطحي كه هستند بالاتر بكشند.
از سوي ديگر بحث رسيدگي و مشاوره به خانواده و فرزندان دانشآموز زندانيان مطرح است، كودكان و نوجواناني كه با افتادن پدر به زندان و در اكثر مواقع به دليل داشتن مادران كمسواد خود را بيسرپرست مييابند و به همين دليل ديگر در پي ادامه تحصيل نيستند. مشاوره ارايه شده توسط نيروهاي آموزش و پرورش ميتواند براي بازگشت آنها به كلاس درس هم كارساز باشد تا هيچ يك از فرزندان زندانيان به خاطر وضعيت پدرانشان از تحصيل بازنمانند.
در ميان ١٠ ميليون نفر جمعيت كمسواد و بيسوادي كه در كشورمان هستند بخشي از آنها در پشت ميلههاي زندان هستند و افزايش سطح سواد آنها باعث بالارفتن شاخص توسعهيافتگي كشور ميشود و از سوي ديگر در كاهش ناهنجاريهاي اجتماعي موثر است.
فرد زنداني كه خودش در مدت زندان ميتواند از آموزش بهره ببرد يا پدري كه در داخل زندان خيالش راحت است كه در آن سوي ديوار، دولت و جامعه خانواده و فرزندانش را از ياد نبرده است، امنيت رواني خواهد داشت و آثار اين حس امنيت رواني را ميتوان در روزهاي پس از آزادي او هم در جامعه ديد.
روزنامه اعتماد
مهم ترین وظیفه ی روابط عمومی ها شناخت افکار عمومی و نفوذ در آن به منظور جلب رضایت آنهاست ، بی تردید این وظیفه در قالب یک مجموعه از فعالیت های ارتباطی صورت می گیرد ؛ در حقیقت روابط عمومی ها همچون یک پل ارتباطی عمل می کنند که بتوانند مخاطبان را به سازمان خود متصل نمایند.
چه بخواهیم قبول کنیم و چه نه ؛ باید پذیرفت یکی از مهم ترین کانال های ارتباطی با مخاطبان « رسانه ها » هستند . لذا تاکید بر آن شده که روابط عمومی ها بایستی با رسانه ها ارتباط موثر و پویایی داشته باشند تا بتوانند به مقصود خود برسند .
فارغ از اینکه متاسفانه روابط عمومی در ایران تعریف دگرگونه ای دارد ، اما باید بگویم این وضع در آموزش و پرورش کمی عجیب تر به نظر می رسد از این جهت که روابط عمومی در آموزش و پرورش اغلب تمرکزش بر این است که حمایت تمام قد از عملکرد سازمان خود داشته باشند.
گرچه این مهم به عهده روابط عمومی هاست که بتوانند تصویر مناسبی از سازمانی که در آن مشغولند ارایه دهند لیکن این موضوع بدون در نظر گرفتن دغدغه های مخاطبان امکان پذیر نیست .
چگونه می شود تصویر مناسبی از آنچه که هستید به مخاطب تان نشان داد در حالی که مخاطب تان اصلا شما را آن گونه نمی بیند؟
در این خصوص باید تاکید کنم ، مخاطبان همان طور که دوست دارند به ما نگاه می کنند و اگر اشتباه می کنند این روابط عمومی ها هستند که باید این خطا را تصحیح کنند نه آن که با بایکوت دیدگاه مخاطب اصرار بر خوب بودن خود داشته باشند .
این مقدمه از آن جهت بود که متاسفانه چندی پیش در تارنمای سخن معلم خبری منتشر شد مبنی بر اینکه نماینده این تار نما علی رغم دعوت قبلی که توسط روابط عمومی وزرات آموزش و پرورش از ایشان به عمل آمده ، اجازه ورود به این کنفرانس را پیدا نکرده است. به شخصه از شنیدن این خبر چندان تعجب نکردم چون پیش تر هم از این اتفاق ها در سازمان های ایرانی شاهد بوده ام .
در روان شناسی ، واکنش طبیعی در برابر نشانه های بحران طرد آن است به این معنا که اگر چیزی شما را آزار می دهد آن را طرد کنید تا راحت باشید اما آیا این موضوع در همه جا صادق است و صرف طرد کردن یک چیز مشکل از بین خواهد رفت ؟
آیا در سیستم های مدیریتی هم می توان عامل آزار دهنده را طرد کرد ؟
واقعیت آن است که مدیریت بحران نیاز به دیدگاهی فعال ، تهاجمی در عین حال متعادل است و چنانچه این طرد شدن ها و انکار کردن ها زیاد از حد استفاده شود افکار عمومی را می تواند بر علیه دستگاه متمرکز کند و دیگر کنترل افکار از دست سیستم خارج خواهد شد ، لذا مدیر بحران به بهترین ابزارها، طرح ها و ارتباط ها نیاز دارد و کلیه این موارد ، از طریق روابط عمومی قابل دست یابی است ، نقش مشاور روابط عمومی برای پیش بینی ، تصمیم گیری و حل بحران بسیار مهم است . اگر مشکلی به طور بالقوه وجود داشته باشد ، باید از آن جلوگیری کرد و اگر مشکلی رواج دارد باید در بدو امر قبل از گسترش ، بررسی و بر طرف شود . طرد بحران در حقیقت زمینه فعالیت زیر زمینی را فراهم می کند در حالی که مدیریت در این شرایط نیازمند ارتباط رو در رو است .
در واقع مشاور روابط عمومی در مرحله « متبلور ساختن افکار عمومی » مانند زنگ اخبار عمل می کند که فرآیندی پنج مرحله ای را برای وسعت بخشیدن و جریان ارتباطی سازمان و افرادش به دنبال دارد . این فرآیند شامل موارد زیر است :
1- تحقیق برای بررسی بحران های بالقوه که احتمال بروز آنها وجود دارد .
2- طرح ریزی برای تعیین اهداف اجتماعی حل بحران ، طبق نتایج حاصل از تحقیقات در چار چوب سازمانی خاص .
3- ایجاد گروه مدیریت بحران شامل نمایندگان روابط عمومی ، اداره حقوقی ، مدیریت ، کارمندان و سرانجام متخصصان مربوطه .
4- ارائه طرح و آزمون برای کار
5- ارزیابی و اصلاح برای کارهای بعدی .
همان طور که می دانیم توسعه نیازمند پشت سر گذاشتن مرحله گذار است لذا بحران هایی را به دنبال دارد . متبلور ساختن افکار عمومی در این زمینه به عهده مدیریت بحران روابط عمومی هاست . از این رو ، بحث افکار عمومی و نقش روابط عمومی ها سوق دادن مردم به سوی مشارکت و تفاهم هر چه بیشتر است نه طرد آنها و خفه کردن صدای مخالف.
اگر روابط عمومی در این قسمت درست انجام وظیفه نکند همچون سلول سرطانی عمل خواهد کرد و سیستم دفاعی سازمان را مختل و به نابودی خواهند کشاند .
این رفتار روابط عمومی موجب می شود که مخاطبان به سمت دست یابی اطلاعات از طریق منابع غیر کنترل شده صورت بگیرد که نمونه بارز آن حضور گسترده معلمان در شبکه هایی همچون تلگرام ، وایبر و... و انتشار اخبار زیادی که در خصوص آموزش و پرورش رخ می دهد.
گرچه معتقدم مسئولین روابط عمومی های این دوره از وزارت آموزش و پرورش تا حد زیادی بد اقبال نیز بوده اند که دقیقا در زمانی وارد گود شده اند که حجم سنگینی از اخبار توسط گروه های اجتماعی مخابره می شود ، اما این بد اقبالی با ناشی گری و غیری حرفه ای بودن وقتی ترکیب شود بدون شک سازمان تحت مدیریت شما را به نابودی خواهد کشاند.
مثلا زمانی که وزیر آموزش و پرورش در رسانه ملی حضور می یابد و حرف هایی می زند این روابط عمومی ها هستند که باید سریعا افکار عمومی را رصد کنند تا ببینند بازتاب این حرف ها چه بوده تا بتوانند گام های بعدی را درست بردارند ، اما به نظر ، روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش ساده ترین کار را انجام می دهد ، با بایکوت خبری و باز نشر سخنان وزیر مشکل را حل می کند غافل از اینکه حرف های وزیر مشکل اصلی است و باید حرف های وزیر مدیریت شود وگرنه رسانه برداشت خود را از آنچه رخ می دهد خواهد داشت و این روزها حتی اگر رسانه ها را بایکوت کنید شبکه های اجتماعی به تنهایی خود منتقل کننده ی اخبار خواهند بود که این موضوع می تواند خطراتی به مراتب بیشتر به همراه بیاورد .
به شخصه معتقدم حتی اگر تارنمای سخن معلم دعوت نامه قبلی هم نمی داشت شیوه برخوردی به نظر مطلوب نمی آید و این روش واقعا فاصله روابط عمومی و معلمان را بیشتر نیز خواهد کرد .پاشنه آشیلی که برای شبکه های اجتماعی همچون تلگرام متصور است غیر مستند بودن آن است گرچه سایت های خبری نیز می توانند مشمول این قانون باشند ولی این موضوع در این شبکه ها بارزتر است ، لذا مدیران روابط عمومی بایستی برای پر کردن این شکاف و اعتبار بخشی به پیام هایی که در شبکه های اجتماعی منتشر می شود با رسانه ها تعامل جدی تری داشته باشند تا اخبار خود را از زبان آنها منتشر کنند .
صرف نظر اینکه چنین اتفاقی در روابط عمومی وزرات آموزش و پرورش افتاده باشد یا نه باید بگویم این روزها حال این روابط عمومی زیاد خوش نیست ؛ چرا که از طرفی باید به اعتراضات صنفی معلمان پاسخ بگوید ، از طرفی دیگر لغزش های وزیر که به فراوانی رخ می دهد پاسخ بگوید از آن طرف با نمایندگان در بیفتد و از همه مهم تر با رسانه ها چانه زنی کند تا بتواند تصویر روشنی از اتفاقات درون سازمان نمایش دهد .
همه این موارد شرایطی را برای روابط عمومی وزرات آموزش و پرورش ایجاد کرده که شاهد رفتارهای هیجانی و احساسی از آنها باشیم و این در حالی است که شعار دولت فعلی "تدبیر و مدیریت کار آمد" بوده است .
به نظر می رسد میراث رفتارهای هیجانی در آموزش و پرورش هنوز باقی مانده است و باید برای آن چاره ای اندیشید در غیر این صورت آموزش و پرورش به فنا خواهد رفت .
با عرض تسلیت به خانواده پزشک مقتول اردبیلی و جامعه پزشکی کشور؛ متاسفانه مثل هر حادثه ای قتل این هموطن عزیز ؛ به جای بسیج افکار عمومی برای ریشه کنی بزه های اجتماعی ؛ منجر به مقایسه بین مشاغل و حرف گردیده است . این بار مقایسه توسط یک نماینده پزشک مجلس شورای اسلامی شروع و اعلام شده که پزشکان سال ها درس خوانده و مثل برخی از 20 سالگی شروع به کار نکرده اند و ...خلاصه پزشکان مظلومند ؛ ضمن تکریم همه انسان ها و مشاغل و با تاکید بر اینکه همگان محترم و همه حرف ضروری ؛ باید گفت که این فقط پزشکان نیستند که درس خوانده اند بلکه تقریبا تمام کارمندان باسواد مانند اساتید دانشگاه و معلمان و هر فرد محترم دیگری که فوق دیپلم؛ لیسانس ؛ فوق لیسانس و دکتری تخصصی دارند به ترتیب به اندازه بهیاران و پرستاران و پزشکان عمومی و متخصص درس خوانده اند و بنابراین پزشکان تافته جدا بافته جامعه نمی باشند ؛ ولی ایجاد اولین مقاطع دکتری در رشته های درمانی سبب شده " دکتر یعنی پزشک " به فرهنگ رایج مملکت تبدیل گردیده و پزشکان سرزمین ما هم محترمانه با مصادره این عنوان ؛ اکثریت مناصب حکومتی و صندلی های مجلس را اشغال کرده و تمامی قوانین و مقررات را به نفع خود مصوب کرده اند و سبب خیلی چیزها شده ؛ من جمله سبب شده :
* وزیر شما مانع از دریافت مالیات از ویزیت پزشکان می شود ولی وزیر ما نمی تواند حق التدریس ناچیز معلم را معاف از مالیات اعلام کند.
* وزیر شما به سریال طنز شجاعانه اعتراض و مانع ادامه پخش آن می گردد ولی توهین به معلم برای وزیر ما عادی شده است .
* کارمندان وزیر شما درجه یک اند و کارمندان وزیر ما به علت داشتن شغل انبیائی ! درجه سه اند.
* کارمندان وزیر شما قتل معلم را نخواستند بشنوند؛ و اگر هم شنیدند واکنشی نشان ندادند؛ ولی کارمندان وزیر ما هم شنیدند و هم ابراز همدردی کردند و هم وظیفه خود می دانند ابراز انزجار کنند .
* هر چند قتل در همه حال محکوم و قاتل مجازاتش اعدام است اما باید توجه کرد کارمند وزیر شما به علل شخصی و در منزل شخصی به قتل رسیده است ولی کارمند وزیر ما به سبب انجام وظیفه قانونی و در محل اداره دولتی خود به قتل رسیده بود. با این وجود وزیر شما قاطعانه خواستار پیگیری قضائی می شود ولی وزیر ما با واهمه خواستار حمایت قضائی می شود.
* وزیر شما در همه امور مملکت از آموزش گرفته تا بهداشت ؛ محیط زیست ؛ سیاست و اقتصاد و ...دخالت می کند ولی وزیر ما جرات اظهار نظر در وظایف تخصصصی خود را ندارد .
* وزیر شما برای یک قتل معمولی آماده سفر به اردبیل است ولی وزیر ما خجالت می کشد صدای خود را ؛ بابت قتل معلم فیریک و آتش گرفتن سایر معلمان به علت نبود بخاری در کلاس درس و به تاراج رفتن آبرو و حیثیت میلیون ها انسان تحصیل کرده ؛ بلند کرده و حق آموزش را از بیت المال طلب کند.
* وزیر شما حتی قبل از لغو تحریم ها کیسه ای برای وزارتش دوخته است ولی وزیر ما فقط بایستی در مواقع تحریم وضع دولت را درک و ریاضت اقتصادی را به کارمندان وزارتش آموزش داده و حتی تحمیل کند.
* وزیر شما هیچ وقت از کارمندان خود مایه نمی گذارد ولی وزیر ما به خاطر جنگ بدون اجرت 2 ساعت در هر هفته به کارمندان خود تکلیف کرده ؛ و این خرج از کیسه خلیفه ؛ با اتمام جنگ نه تنها تمام نمی شود و نه تنها ایثارگر تقدیر و تکریم نمی گردد بلکه به علت بی زبانی وزیر ما به وظیفه بدل می شود و با وجود حکم نهادهای قانونی به برگشت به 22 ساعت تدریس هفتگی ادامه می یابد ؛ ولی وزیر ما جرات نمی کند حق قانونی کارمندان خود را از هیات دولت یعنی سایر وزیران من جمله وزیر شما بستاند.
* کارمندان وزیر شما به علت در مصدر امور بودن شان مدام مقررات کشور را عوض می کنند ولی کارمندان وزیر ما گرفتار تغییر مکرر مقررات کشور و نظام آموزشی آیند و همه عمر خود را در معرض ساماندهی و در خطر انتقال به ناکجا آبادی ناکجا آبادتر از ناکجا آباد قبلی هستند.
* کارمندان وزیر شما با حقوق آن چنانی 12 الی 18 ساعت تدریس در دانشگاه دارند ولی کارمندان همتراز وزیر ما با دکتری تخصصی و سال ها خدمت با 24 ساعت تدریس؛ نه تنها اجازه تدریس دردانشگاه را نمی یابند بلکه به علت ندانم کاری تدوین کنندگان مقررات آموزشی و تغییر مکرر آنها از دبیرستان هم بایستی به راهنمائی ؛ ابتدائی ؛ نهصت سواد آموزی و حتی به مهد کودک منتقل شوند.
* در وزارت وزیر شما متخصص ؛ کارشناس ؛ کاردان و... جای خود دارد ولی در وزارت وزیر من از دکتری تخصصی تا آبدارچی همه یک حقوق می گیرند آن هم هم حقوق یک کارگر ساده . اصلا چه معنی دارد وزارتی به نام آموزش و پرورش که در آن معلمی شغل نیست و بلکه عشق است برای تخصص و کاردانی و مهارت حرفه ای مرزی جدا کرد؟
* کارمندان وزیر شما اگر در اثر سهل انگاری باعث مرگ انسانی شوند در دادگاه انتظامی خود به علت غیر عمد بودن و طبیعت کار پزشکی تبرئه می شوند ولی کارمندان وزیر ما اگر از باب دلسوزی و پدری با تندی با متعلم خود برخورد کنند علاوه بر چاقو باران شدن و حضور در دادگاه و پاسگاه ؛ در صدا و سیما هزاران بار محاکمه می شوند و حتی به خطاهای معلمان وطنی هم قانع نشده و هزاران بار تخلفات معلمان خارجی را منتشر و منعکس می کنند و تا به حال در صدا وسیما مرگ انسانی به علت تعلل و تخلف هیچ پزشکی ( کارمند وزیر شما ) انعکاس پیدا نکرده است .
* روسای ادارات و بیمارستان ها و دانشگاه های ؛ کارمندان وزیر شما توسط خود کارمندان انتخاب و یا پیشنهاد می شوند ولی روسای ادارات وزیر ما توسط نمایندگان وزیر شما در مجلس و یا جاهای دیگر و بدون دخالت کارمندان وزیر ما نصب و تا قیامت تمدید می شوند.
* وزیر شما به کارمندان خود می بالد ولی وزیر ما از کارمندان خود می نالد.
* کارمندان وزیر شما از قشر شریف اند و کارمندان وزیر ما از قشر آسیب پذیر و ضعیف .
البته ناگفته نماند که این مقایسه مختصر؛ قطره ای از دریای شاهکار کارمندان وزیر شما در مجلس و نهادهای قانون گذاری است و انعکاسی کوچک از قیاس کارمندان وزیر شما و کارمندان وزیر ماست ؛ مائی که میلیون ها نفریم ؛ تحصیل کرده و کارمند دولت و... بس !
وای بر حال کسانی که دستی در کار دولتی ندارند ؛ فقیر و بی سوادند . و وای بر همه ما که بین وزیر شما و وزیر ما و وزیر بی وزیران این قدر فاصله است ؛ وای بر ما ؛ وای بر شما.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گلستان
نقش یادگیری در همه صحنه های زندگی ما نمایان است. یادگیری نه تنها آموختن مهارتی خاص یا مطالب درسی بلکه رشد هیجانی، تعامل اجتماعی و حتی در رشد شخصیت نیز دخالت دارد، مثلاً یاد می گیریم از چه بترسیم، چه چیز را دوست بداریم چگونه مودبانه رفتار کنیم، چگونه صمیمیت نشان دهیم و جز اینها مثلاً اینکه چگونه کودکانمان می آموزند دنیای اطراف خود را ادراک کنند یا افراد همجنس خود همانند سازی کنند و چگونه در مدرسه با دوستان خود مشارکت و دوستی و تعامل داشته باشند و رفتارهایشان را طبق معیارهای هم سالان و همنوعان خود و حتی با معلم و ناظم مدرسه تنظیم نمایند .
در تعریف یادگیری طبق مُدلی که روان شناسان معتبر دنیا ارائه می دهند می توان گفت: یادگیری تغییری نسبتاً دائمی در رفتار است که در نتیجه تمرین حاصل می شود.می گویند روزگاری، فیلسوفی سوار بر قایقی کوچک از رودخانه بزرگی رد می شد. از قایقران پرسید: «آیا شما فلسفه می دانید؟» مرد قایقران جواب داد: «نمی شود گفت که می دانم» فیلسوف گفت: «پس دوست عزیز، یک سوم عمرتان بر فناست.» و باز پرسید: « حالا بگویید ببینم، ادبیات می دانید؟» مرد قایقران جواب داد: «نمی شود گفت که می دانم» فیلسوف جار زد: « پس دو سوم زندگی تان بر باد رفت». در همان موقع، قایق به صخره ای اصابت کرد و کم کم در آب فرو رفت. قایقران از فیلسوف پرسید: « شما شنا بلدید؟» فیلسوف در جواب گفت: « خیر » مرد قایقران گفت: «پس کل زندگی شما بر باد رفت».
وقتی مسائل حساس و مهم پدید می آید، فلسفه بافی اغلب از میان می رود. برای انسانی که در قایقی نشسته و دارد غرق می شود، تئوری چیز به درد به خوری نیست، او یا شنا بلد است یا اینکه غرق خواهد شد. در آن بحبوحه ی بحران های کلاس، تمام کتاب های کتابخانه ها را هم که جمع کنید دردی دوا نخواهد شد. سخنرانی و تدریس چندان ارزشی نخواهد داشت. هنگامی که واقعیت مطرح است، فقط مهارت و کاردانی می تواند نجات دهنده باشد.
نشان دادن مهارت در رفتار است که در آموزش و پرورش مهم به شمار می آید. رفتارهایی که قابل توجه هستند بر ما معلومند. در واقع، معلم ها از شنیدن مکرر حرفهایم مربوط به این رفتارها در کنفرانس ها و انجمن ها خسته اند. چنان که یکی از معلم ها می گفت: «من خودم از قبل می دانم که دانش آموز به چه چیزی نیاز دارد. من نیاز او را حس می کنم. او نیاز دارد که قبولش داشته باشند، بهش احترام بگذارند، دوستش داشته باشند، بهش اعتماد کنند؛ او نیاز دارد که تشویقش کنند، پشتیبانش باشند، او را به فعالیت وا دارند، و موجبات تفریح و خوشی اش را فراهم آورند؛ او نیاز دارد که بتواند به کاوش بپردازد، آزمایش کند، و به نتایج موفقیت آمیزی برسد.
عجب حکایتی است! او این همه نیاز دارد و من تنها چیزی که کم دارم، عشق و دانایی سلیمان است و بینش و فراست فروید و علم و دانش انیشتین، و ایثار و از خود گذشتگی فلورانس نایتینگل.
در تئوری، ما از قبل می دانیم که آموزش و پرورش خوب چیست، ما تمام مفاهیم را در ذهن داریم. اما متاسفانه، آموزش و پرورش دانش آموزان نمی تواند صرفاً مبتنی بر مفاهیم باشند. دانش آموزان مسائلی را مطرح می سازند که از میان نمی رود، حتی زمانی که معلم، دموکراسی (Democracy)، عشق (Live)، احترام (Respect)، پذیرش (Acceptance)، تفاوت های فردی (Individua- differences) و یگانگی فـــردی (Persona- uniqueness) را بـاور داشته باشد. این مفاهیم، هر چند متعالی اند، بیش از اندازه انتزاعی و جامع هستند. به یـــک اسکناس هزار دلاری می ماند؛ این اسکناس پول قابل توجهی است، اما در برآورده ساختن نیازهای پیش پا افتاده ای همچون نوشیدن یک فنجان قهوه، دادن کرایه ی تاکسی، یا تلفن کردن به جایی، به هیچ وجه مفید واقع نمی شود.
در رفع نیازهای روزمره، ما به پول خُرد نیاز داریم. معلم ها، در داد و ستد کلاسی، به پول خرد روان شناختی (Psychologica- smal- change) نیاز دارند. در کلاس درس، دقیقه به دقیقه اتفاقاتی رخ می دهد، مثلاً بد خلقی های ناچیز، تعارضات روزمره و بحران های ناگهانی. معلم برای برخورد موثر و انسانی با این اتفاقات، نیازمند کسب مهارت های ویژه ای است. تمام این موقعیت ها مستلزم واکنش های مفید و واقع بینانه اند.
پاسخ معلم عواقب حساسی در بر دارد. این پاسخ یا جوی از توافق (Compliance) پدید می آورد یا جوی از خودسری؛ یا مایه ی خشنودی می شود یا مایه ی مشاجره؛ یا میلی به اصلاح وضع بر می انگیزد یا میلی به کینه توزی. این پاسخ بر رفتار و منش (Character) دانش آموز اثر می گذارد و آن را یا بهتر می سازد یا بدتر. اینها واقعیت های موجود در روابط عاطفی بشر هستند که ممکن یا ناممکن بودن تعلیم و یادگیری را تعیین می کنند. بهترین معلم از این حقیقت اصلی آگاه است: یادگیری همواره در زمان حال انجام می شود و همواره یک مساله ی شخصی است.
نوشته های تصویری زیر بهترین نوع معلم را نشان می دهد.بهترین معلم ها، یعنی معلم هایی که از ویژگی هایی مطلوب تعلیم برخوردارند، در جهت مشترکی گام بر می دارند. آنان به قدرت فضل فروشی اعتقاد ندارند. نه موعظه می کنند و نه درس اخلاق می دهند. آنان احساس گناه (Guilt) پدید نمی آورند و قول نمی گیرند. وقتی بد رفتاری ناچیزی روی می دهد، بحث علت و معلول را پیش نمی کشند یا در وقایعی که در کلاس رخ می دهد، به کاوش نمی پردازند، کارآگاه نمی شوند و از بچه ها جاسوس درست نمی کنند. آنان کاری به کار گذشته ی دانش آموز یا به آینده ی نزدیک او ندارند. آنان سروکارشان با زمان حال است، برایشان این مهم است که، اینجا و اکنون، دانش آموز در فشار روحی (Child i- distress) قرار گرفته است.
در این زمینه، معلمی می گفت: عادت داشتم تلاشم را بر پیشرفت های آینده متمرکز کنم. اما حالا هدف معتدل تری در سر دارم؛ دو چیز را در نظر می گیرم، خلق و خویی که دانش آموز در سال حاضر دارد و نیازهایی که بر وجود او مسلط است. به جای مدینه ی فاضله (Utopias)ای که فرسنگ ها با آن فاصله دارم، می خواهم به انسانیت لحظه به لحظه در کلاس درس برسم.»
بهترین معلم ها مدرکی زنده هستند که ثابت می کنند این دگرگونی ممکن و عملی است.
روزنامه ابتکار
گروه اخبار /
وزیر بهداشت با بیان اینکه جامعه پزشکی نیازمند حمایت است، هر گونه تعرض به حقوق جامعه پزشکی را تعرض به سلامت مردم و جامعه برشمرد.
وزیر بهداشت با اشاره به نامه ارسالی به رئیس قوه قضائیه در خصوص استیفای حقوق تضییع شده پزشک جراح بیمارستان ممسنی، اظهار داشت: در دستگاه قضایی هم گاهی سلیقهای عمل میشود و اتفاقی که برای همکارمان در حین ارائه خدمت رخ داده بود نیز در نتیجه برخورد سلیقهای بوده است.
هاشمی با قدردانی از نگاه ویژه رئیس قوه قضائیه در رسیدگی به موارد تضییع شده حقوق پزشکان، گفت: ایشان خود از این موضوع متاثر شده و دستور رسیدگی سریع به پرونده را صادر کردهاند.
وی یادآور شد: استیفای حقوق همکار جراح به قوت خودش باقی است و خواسته ما رسیدگی سریع به این موضوع بوده است.
بنابراعلام وبدا، وزیر بهداشت در ادامه صحبتهایش تاکید کرد: جامعه پزشکی با سلامت مردم مستقیما در ارتباط است و از این رو تعرض به حقوق پزشکان تعرض به سلامت مردم و جامعه است.
وی خاطر نشان کرد: وزارت بهداشت از حقوق جامعه پزشکی دفاع کرده و اجازه تضییع حقوق آنها را نمیدهد.
همچنین وزیر بهداشت در گفتوگوی تلفنی با رئیس قوه قضائیه خواهان برخورد جدی و پیگیری حقوقی با خاطیان این اقدام شد.
هاشمی تاکید کرد: مامور خاطی به منظور اجرای انجام فرآیند بازپرسی از بیمار مصدوم وارد بیمارستان شده و حین انجام ارائه اقدامات درمانی اورژانس توسط پزشک معالج به بیمار ضمن ممانعت از ادامه انجام فعالیت پزشک در جهت مداوای بیمار، اقدام به دستگیری همکار خانم جراح عمومی نموده است.
بنابر اعلام وبدا، وزیربهداشت ادامه داد: این در حالیست که پزشک جراح تنها بر اساس رسالت حرفهای خود در برابر اقدام غیر حرفهای و غیراخلاقی مامور مورد نظر مقاومت کرده بود و این گونه مورد بیاحترامی قرار گرفت.
هاشمی یادآور شد: این پزشک در شرایطی دستگیر شده است که مرکز درمانی مورد اشاره و چندین بیمار بدحال دیگر به حضور پزشک بسیار نیازمند بودند، حال آنکه وی ناچار به ترک محل کار شده است. شرایط دستگیری پزشک با دست بند آثار بسیار بد و نامطلوبی در محیط بیمارستان و دیگر مراکز درمانی کشور به جا گذاشته است.
وزیر بهداشت همچنین در اینستاگرام خود از خدمات خانم جراح فعال در بیمارستان ممسنی تشکر کرد.
دکتر سیدحسن هاشمی طی مطلبی با عنوان "برای خانم دکتر رزمجویی" در اینستاگرامش آورده است:« حسن حضور در شبکههای اجتماعی این است که با سرعت شگفت انگیزی در جریان اخبار و متاسفانه گاهی هم شایعات قرار میگیریم. سرعت بالا در اطلاعرسانی نقطه مثبت این شبکههاست. باید فکری هم برای دقت و صحت کنیم. این البته کار متخصصان حوزه ارتباطات است.
دیروز که همراه رییس جمهور در سفر کردستان بودم، خبری به دستم رسید درباره بازداشت یکی از همکاران عزیزمان در حین انجام وظیفه در شهرستان ممسنی. سپردم درباره موضوع تحقیق کنند.
امروز صبح گزارش دادند که خانم دکتر فروغ رزمجویی، متخصص جراح عمومی در بیمارستان ولیعصر نورآباد ممسنی، چون دستورات بازپرس پرونده در مورد خانم چاقو خورده در یک نزاع خانوادگی را اجرا نکرده، مورد عتاب قرار گرفته و در نهایت برای چند ساعت بازداشت شده است!
البته با دخالت ریاست دانشگاه، مساله حل و فصل شده و گویا رییس محترم دادگستری استان هم دستور رسیدگی به برخورد لازم با این اقدام را صادر کرده است.
این اتفاق تاسفبار است و همه ما باید برای پیشگیری از تکرار آن آستین همت بالا زنیم.
من هم در همین راستا با ریاست محترم قوه قضاییه صحبت کردم و نامهای نیز خدمتشان فرستادم. امیدوارم با نگاه مدبرانهای که ایشان دارند، این رویداد تلخ، نتیجهای شیرین برای عموم همکاران داشته باشد.
اما به اقدام خانم دکتر رزمجویی افتخار میکنیم که چون سایر همکاران ما در سختترین شرایط و با وجود همه ناملایمات در انجام وظیفه خود ذرهای کوتاهی نمیکنند.»
انتهای پیام
ایسنا