رسانه ها؛ هم مساله و هم راه حل مساله ی زمانه ی ما هستند. مساله اند از این نظر که می توانند زندگی را به آوردگاهی از وقایع اجتماعی و نمایشگاهی از واقعیت های رسانه ای شده یا همان فرا واقعیت تبدیل کنند و راه حل اند از این منظر که زیر چشمان تیزبین آن ها پنهان کاری به امری تقریبا ناممکن تبدیل شده است.
با این نگاه زندگی در جمع رسانه ها ؛ آگاهی ها ؛ پیچیدگی ها و ظرافت های خاص خود را دارد و ظرفیت های مخصوص به خود را می طلبد که اطلاع از آن ها تخصصی چندوجهی را در عرصه های آکادمیک شکل می دهد.
اگر رسانه ها در تحلیلی اثربخش و پویا با بخش های اجرایی و سیاست گذار قرار گیرند، چرخ های توسعه ی متوازن را به حرکت در می آورند و چنانچه به تقابل با یکدیگر بیفتند ؛ چشم انداز توسعه را دست نیافتنی می کنند و زمانی که به عرصه ی زندگی روزمره و تعاملات اجتماعی وارد می شویم، این کارکرد مهم تر و نقش آفرین تر می شود.
خبرنگاران می توانند به عنوان بازوان اجرایی فرهنگ ساز جامعه در کنار فرهنگیان و آموزگاران در راستای ارتقای فرهنگ جامعه بکوشند.
بی شک مسایل اجتماعی ، مشکلات اقتصادی ، معضلات زیستی و بحران های سیاسی ریشه های فرهنگی دارد و اگر فرهنگ به سامان شود، مسایل و مشکلات فوق نیز تا حدودی مرتفع می گردد.
آموزگاران و فرهنگیان بر درست سازی رفتارهای اجتماعی و فرهنگی تاکید داشته تا خبرنگاران و روزنامه نگاران و اهالی رسانه درشت ترسیم نمایند تا تلنگری در جامعه ایجاد شود و البته فرض و فریضه است که در تبیین مسایل اجتماعی و اقتصادی با نگاه فرهنگی و تربیتی تحلیل شود و مسایل آموزش و پرورش به عنوان مسایل اصلی و زیر بنایی و به عنوان یک مطالبه ملی در رسانه ها مطرح شود و صرفا از آموزش و پرورش و بیان مشکلات شغلی و معیشتی و منزلتی آموزگاران که به راستی در جایگاه واقعی خویش قرار ندارند در مسایل جناحی و سیاسی بهره نگیریم و امیدوارم اخبار و گزارش و مسایل مرتبط با آموزش و پرورش تیتر یک مطبوعات و رسانه ها باشد که قدرت بخشی و قوت بخشی به آموزگاران و فرهنگیان ،قدرت بخشی و قوت بخشی به رسانه هاست .
با این امیدواری ، روز خبرنگار، روز این قاصدان امین و راویان صادق اخبار و اطلاعات را به خبرنگاران سرزمین من تبریک می گویم.
« گروه سخن معلم » هفدهم مرداد " روز خبرنگار " را به همه اهالی رسانه به ویژه خبرنگاران شجاع ، حرفه ای و اخلاق گرا تبریک می گوید .
آذربایجان شرقی
الف : يادآوري چالش هاي آموزش و پرورش وظايف تشکل ها ي مدني
بارها اشاره شده است :
1. دولت تدبير و اميد در ابتداي فعاليت خود 750 چالش آموزش و پرورش را در پنج گروه تقسيم بندي نموده که يکي از آن گروه ها، « سامان دهي نيروي انساني » مي باشد .
2. در مقاله تشکل هاي مدني بايد با مسئولين جهت تحقق مطالبات فرهنگيان مذاکره کنند به قلم اينجانب در بهمن نود و سه آمده است :
سخني با تشکل هاي مدني به خصوص تشکل هاي مدني فعال در آموزش و پرورش در رابطه با اجراي مهمترين وظيفه مدني خود که حلقه واسط بين مردم و مسئولين مي باشد .
تشکل ها بايد با مطالعه و با آگاهي از شرايط اقتصادي ، اجتماعي ، سياسي و ... کشور با نگاهي دو سويه ؛ اولأ به تنگناهاي جامعه و مسئولين نظر داشته باشند و ثانيأ به مشکلات و معضلات همکاران خود نگاه کارشناسي داشته باشند .
تشکل ها بايد هر دو روي سکه بي تدبيري را نظاره نمايند تا ارثيه شومي براي آيندگان باقي نگذارند .
تشکل ها با پرهيز از عوام فريبي به هدايت و راهنمايي مطالبات مي پردازند . آنچه خرسند کننده است و بايد تشکل ها از آن درس بگيرند :
بهره گيري از فن مذاکره است ! قدرت ديالوگ نمايان مي شود ! نشستن مسئول و مردم دور يک ميز و گفت و گو کردن نتيجه مي دهد ! کار کارشناسي کردن موثر تر از شلوغ کردن و فرياد کشيدن است !
پس تشکل ها با پرهيز از عوام فريبي به هدايت و راهنمايي مطالبات مردم بپردازند .
ب : يادآوري درج يک گزارش در سايت وزين "گروه سخن معلم "
در سايت وزين " گروه سخن معلم " روز شنبه مورخ ده مرداد ماه ، گفت و گو با سخنگوی اداره کل آموزش و پرورش تهران جناب آقاي ثقفي ( این جا ) درج شده است .نامبرده درباره ي کارˏ کارشناسي در بدنه آموزش و پرورش و تعامل با بدنه آموزش و پرورش تا حد مديران واحد هاي آموزشي در رابطه با سامان دهي نيروي انساني مي فرمايند : (قسمت هایي از آن گزارش در ذيل يادآوري مي شود.)
1. ما در اداره کل تصمیمات را بر اساس یک منطق کارشناسی اتخاذ کرده و پیش می رویم و مناطق هم به همان ترتیب درگیر مساله شده اند .حتی مدیران مدارس هم با این مساله درگیر شده اند .از مشورت های همه در این تصمیم استفاده شده است...
2. در ضمن اقداماتی که ما انجام می دهیم با اقدامات شتاب زده قبل بسیار متفاوت است .اقدامات ما قطعا پشتوانه کارشناسی محکمی دارد و جوانب مختلف قضیه در نظر گرفته شده است . ما در حوزه سامان دهی فضای آموزشی هم با مشکل مواجه هستیم . ما در کنار سامان دهی نیروی انسانی می خواهیم سامان دهی فضای آموزشی را هم داشته باشیم .این چیزی است که شاید از نگاه منتقدان مغفول باشد و یک جانبه نگاه می کنند و شاید برخی مواقع هم نقد آن ها درست باشد .البته چون به موضوع همه جانبه نگاه نمی کنند ممکن است انتقاد آن ها درست و یا منصفانه نباشد .در تصمیمات ما همه لایه ها به کار گرفته شده اند و همان گونه که عرض کردم از نظرات کارشناسان ، متخصصان و مدیران مدارس استفاده شده است.
3. من همان گونه که قبلا نیز گفتم مشکل سامان دهی ظرف یک و یا دو سال حل شدنی نیست .ما به شدت منتظر ورود نیروهای دانشگاه فرهنگیان در سال 95 هستیم .شاید با این کار بخشی از مشکل حل شود و یا ورود نیرو به تهران نیز به آن کمک کند .با همه این تفاسیر و با نیز سیر بازنشستگی ها و بافت سنی معلمان در تهران و... خیلی امیدوار نیستیم که این مشکل به سرعت حل شود .واقعا بحث سامان دهی به چند سال زمان نیاز دارد تا به سامان برسد .از راه های کوتاه مدت سعی می کنیم که از بحران یک ساله عبور کنیم .
در اينجا گزارشگر ( اصحاب رسانه ) به دفاع از فرهنگيان فرهيخته مي پردازد و سئوال زير را مطرح مي کند .
این صدای معلمان منتقد و ناراضی باید کجا شنیده شود ، معلمی که دستش به جایی نمی رسد و به او دائما زور می گویند که باید تغییر مقطع بدهید و...آیا فرضا عذرخواهی ساده مسئولان وزارت آموزش و پرورش بابت این مسائل نمی تواند حداقل این مسائل را تسکین دهد ؟
پاسخ آن مسئول محترم چنين است :
4. بحث عذرخواهی نیست ! همکاران ما باید این مساله را درک کنند. وقتی که چنین شرایطی پیش می آید معلمان با ما همکاری کنند .آموزش و پرورش با معضلی به نام « سامان دهی نیروی انسانی » مواجه است .همکارانی که به علت سه پایه شدن دوره دوم و اضافه شدن یک پایه در دوره اول این همکاری و تعامل را با ما داشته باشند .آن ها هم برای رفع این مشکلات کمک کنند .فقط این نباشد که انتظارات خود را مطرح کنند و منتظر باشند که همه کارها مطابق نظر آنان پیش برود .البته ما اعتقاد داریم تا جایی که می شود باید با همکاران و معلمان تعامل و همراهی داشته باشیم .ما فرم یک آموز را بر همین اساس ارائه کرده ایم .فقط همکارانی که امتیاز خاصی را کسب می کنند می توانند در همان مقطع متوسطه دوم به کارشان ادامه دهند .این همکاری از معلمان قابل انتظار است و متناسب با شرایط به ما کمک کنند.
ج - نتيجه گيري
از تشکل هاي مدني ( حلقه واسط بين مردم و مسئولين ) فعال در آموزش و پر ورش که با وزير محترم آموزش و پرورش و معاونين و همکاران کليدي وزير ، مشاور محترم و رابط با تشکل هاي مدني جناب آقاي عادل عبدي و... جهت پيگيري مطالبات فرهنگيان نشست هايي داشته اند ، انتظار مي رود به هر دو نقش خود که همانند دو بال براي پرواز است عمل کنند .
از آنجایي که سامان دهي نيروي انساني همزمان با سامان دهي فضاي آموزشي يکي از چالش هاي پيش روي آموزش و پرورش است و جناب آقاي ثقفي هم مي فرمايند :
ما در اداره کل تصمیمات را بر اساس یک منطق کارشناسی اتخاذ کرده و پیش می رویم و مناطق هم به همان ترتیب درگیر مساله شده اند ،حتی مدیران مدارس هم با این مساله درگیر شده اند ، از مشورت های همه در این تصمیم استفاده شده است...
از تشکل هاي مدني به عنوان حلقه واسط بين مردم و مسئولين انتظار مي رود که در رابطه با اين چالش در کنار مناطق آموزش و پرورش و حتي مديران مدارس به اين چالش نگاه کارشناسي داشته و نقطه نظرات ارزشمند خود و کار کارشناسي مسئولان را با مردم در ميان بگذارند .
حالا که همگان ازطعم شيرين معجزه آساي گفت و گو و تعاملˏ جمهوري اسلامي ايران با جهان متلذذ هستند و درخواست گسترش اين رويه در حل معضلات داخلي ، مطرح مي شود ؛ جا دارد که تشکل هاي مدني ( پيش قراول ، پيشاهنگ ، پيشگام ، آوانگارد و...) جامعه معلمان کشور در اين مهم نقش آفريني کنند .
سکوت تشکل هاي مدني در اين زمينه به نفع فرصت طلبان عوام فريب مي باشد و لاغير .
گروه اخبار /
مُسلمه ١٠ساله است و با دمپاييهاي مشكي و شلوار صورتي و مانتو عنابياش از دور هم ميتوان پيدايش كرد. با اين حال محكم دست پدرش را گرفته و ميترسد لحظهاي هم از او دور شود. او و پدرش راهي يكي از مراكز اعلام شده توسط اداره كل امور اتباع و مهاجران خارجي هستند؛ به اين اميد كه نوبت دريافت معرفينامه ثبتنام در مدارس دولتي را بگيرند و در نهايت مسلمه امسال پشت نيمكت يكي از كلاسهاي مدارس آموزش و پرورش بنشيند.
اين اتفاق تا سال پيش براي مسلمه كه بدون هيچ مدرك شناسايي و اقامتي در تهران زندگي ميكند، غيرممكن بود. تا زماني كه در خرداد ماه امسال رهبر معظم انقلاب طي سخنان صريحي، دستور دادند همه كودكان افغانستاني در سن تحصيل بايد بتوانند درس بخوانند. حالا پس ازدو ماه، نخستين گام ثبتنام اين دانشآموزان آغاز شده است.
اداره كل امور اتباع و مهاجران خارجي وزارت كشور دو روز پيش طي اطلاعيهاي از اتباع خارجي بدون مجوز كه فرزنداني بين هفت تا ١٨ ساله دارند، خواست كه مراحل دريافت معرفينامه تحصيلي را طي كنند.
در اطلاعيه اين اداره گفته شده است كه ثبتنام در دو مرحله، اولي نوبتدهي و دومي ثبتنام در دفتر كفايت و صدور برگه معرفينامه تحصيلي انجام ميشود. طبق اين اطلاعيه نخستين مرحله يعني نوبتدهي فقط طي پنج روز از ١٢ تا ١٦ مرداد، انجام خواهد شد. پدر مسلمه سه قطعه عكس خودش و دخترش را در جيب ساعتي شلوارش، جايي كه مطمئن است گم نميشود، گذاشته و راهي اردوگاه سليمان خاني، در تهرانسر شدهاند. در طول مسير، رييس پدر مسلمه، چند بار تماس ميگيرد و شاكي است كه چرا سر كار نرفته است و او هم هر بار توضيح ميدهد كه ميخواهد دخترش را مدرسه ثبتنام كند و برايش خيلي مهم است كه اين كار را امروز انجام دهد. پدر مسلمه اميدوار است بتواند با اين كار آينده خوبي را براي دخترش رقم بزند. «مسلمه يك ساله بود كه مادرش مرحوم شد. من به او قول داده بودم كه به خوبي از دخترم مراقبت ميكنم، از همان يك سالگي آوردمش ايران كه زندگي اش امن باشد.» مسلمه از افغانستان و مادرش هيچ خاطرهاي ندارد. همينطور كه موهاي لخت كوتاهش را باد ميدهد تا كمي از گرماي آفتابي كه روي سرش ميتابد بكاهد، در ادامه حرفهاي پدرش ميگويد كه قرار است درس بخواند و خانم دكتر شود. آرزويي كه پدرش آن را غيرقابل دست يافتن نميداند: «دخترم خيلي باهوش است. معدل كلاس اولش كه توي خانه كودك ناصرخسرو خواند، ٢٠ شد.»
پدر مسلمه در صف كوتاهي منتظر ميماند. نام و نام خانوادگي و نام پدرش را ميگويد و بعد نام و سن دخترش را اعلام ميكند. اينها در يك برگه كوچك ثبت ميشود و نسخه دوم برگه را به پدر مسلمه ميدهند. خانم كارمند ميگويد: «سهشنبه ٢٠ مرداد راس ساعت ١٣:٢٥ به اين آدرس در ملارد برويد و بقيه كار ثبتنامتان را انجام دهيد. » بعد نگاهي به مسلمه كه از گرما سرخ شده است مياندازد و ادامه ميدهد: «امروز لازم نبود دخترتان را با خودتان بياوريد. اما سه شنبه حتما او هم همراهتان باشد.»
پدر جوان مسلمه خوشحال است كه يك مرحله ثبتنام، بيدردسر طي شده و از همين الان دارد دنبال آدرس ملارد ميگردد: «من نميدانم ملارد كجاست، اما سر قله قاف هم باشد، ميروم و دخترم را در مدرسه ثبتنام ميكنم.»
صفها منظم است و مراجعان توسط راهنماهايي كه در حياط حضوردارند، به باجههاي خلوتتر، براي ارايه عكس و دريافت برگه نوبت راهنمايي ميشوند. وسط حياط اردوگاه، زير يك سايه بان بزرگ ايرانيتي، نيمكتهايي قرار دارد كه مراجعاني كه خسته شدهاند آنجا نشستهاند تا نفسي تازه كنند. با وجود گرماي بسيار زياد هوا جمعيتي كه وسط حياط نشستهاند به نظر خسته نميآيند. حداقل غالبا لبخندي بر لب دارند كه شايد نشان از رضايت آنها براي ثبتنام فرزندانشان در مدارس رسمي است.
در يك بازه ١٠ دقيقهاي ميتوان تخمين زد كه حدود ١٥٠، ٢٠٠ نفر در صفهاي مختلف، پشت حدود ١٤ باجه موجود در اردوگاه، برگه نوبتدهي را دريافت كردند، اما تعداد زيادي از مراجعان هم بيرون از اردوگاه، لبه باغچهها نشستهاند. غالبا هزارهاند و از مرزهاي هرات و كرمان وارد ايران شدهاند. برخي به تازگي و برخي سالهاست كه در ايران سكونت دارند. از روي لهجه دري يا ايراني شان ميتوان حدس زد كه كدامشان سكونت طولانيتري در ايران داشتهاند و كدامشان مهمانهاي تازه كشور هستند.
آقا موسي ٧٢ ساله با لباس بلند سفيد رنگ افغانستاني، اگر چه بيشتر شبيه تصوير مرسوم افغانستانيهاست اما لهجهاش ميگويد كه سالهاست در ايران زندگي ميكند. موسي مريض است اما چون تاكيد شده كه بايد سرپرست كودكان به اين مركز بيايد براي نوبتگيري براي دختر ١٥سالهاش سيما و نوه ١١ سالهاش ناصر، شخصا به اينجا آمده است. او ميگويد: خبر ثبتنام بچههاي غيرمجاز را كه از ماهواره شنيده خيلي خوشحال شده است. با خودش گفته: «ما كه هيچي نشديم بذار حداقل بچههامان درس بخوانند و چيزي بشوند.»
آقا موسي از سرآسياب كرج به اين مركز در تهرانسر آمده است. با وجود اينكه اداره كل اتباع در استان البرز ١٠ مركز را براي مراجعه معرفي كرده است، اما گويا آدرسها به خوبي اطلاعرساني نشده و موسي را به اين مركز در تهرانسر كشانده است: «ما از همسايهها فهميديم كه آنها بچههايشان را اينجا ثبتنام كردهاند و با دو تا از همسايههاي ديگر آمديم همينجا.»
همراه موسي دو زن ديگر هم از سرآسياب كرج به همين اردوگاه آمدهاند. يكي بسيار خوشحال و اميدوار و ديگري مستاصل و نا اميد.
خانم ضياگل ميگويد: سه تا بچه دارد؛ يكي ١٨ ساله و يكي ١٥ ساله و يكي هفت ساله. دختر بزرگش كه ١٨ سال دارد فقط توانسته سه كلاس درس با كمك معلم خصوصي بخواند: «اما بعدش ديگر پول كم آورديم و مجبور شد درس خواندن را ول كند. » اما پسر ١٥ ساله ضياگل در خانه مهر كودك، توانسته هشت كلاس درس بخواند. او حالا اميدوار است با اين طرح هر سه فرزندش بتوانند به مدرسه بروند و «براي خودشان كسي شوند.» زن ديگري كه همراه ضيا گل است اما به خوشبيني او نيست. چادرش را دور صورتش محكم ميكند و ميگويد: «من كه تا بچههايم را توي مدرسه نبينم باور نميكنم، چنين كاري شدني باشه.»
او كه حدودا ٥٠ ساله به نظر ميرسد، سه فرزند دارد. تاكنون براي بچههايش معلم خصوصي ميگرفته و ماهي ٩٥ هزار تومان هزينه ميداده تا همه فرزندانش درس بخوانند؛ حالا اميدوار است با اين طرح بچهها با هزينه كمتري درس بخوانند و مدرك معتبري بگيرند.
او ميگويد در افغانستان هيچوقت احساس امنيت نميكرده است و براي آرامش بچههايش به ايران آمدهاند: «اگر اينجا گرسنه باشيم هم دلم ميخواهد همينجا بمانم حداقل بچه هام از تفنگ و گلوله در امانند.» او گلويش را صاف ميكند و ادامه ميدهد: اگر در افغانستان امنيت و امكان درس خواندن و پيشرفت براي بچههايش فراهم بود، حتي يك ساعت هم در ايران نميماند. زن، چشمهاي بادامياش را ريز ميكند و صدايش را پايين ميآورد و ميگويد شوهرم نگران بود كه اگر بيام اينجا و مشخصات بدم هممون رو شبانه دستگير ميكنن و ميفرستن افغانستان. اما من گفتم «به خاطر بچههامون بايد اين كار رو بكنيم. حالا مي ترسم نكنه اتفاق بدي بيفته.»
اين زن در حالي از ارايه اطلاعات به مسوولان رسمي ابراز نگراني ميكند كه در اطلاعيه اداره كل امور اتباع و مهاجران خارجي صراحتا ذكر شده است: «طرح ثبتنام از دانشآموزان فاقد مدرك صرفا براي خانوارهاي فاقد مدرك قانوني يا داراي مدارك فاقد اعتباري كه داراي فرزند يا فرزندان در سن تحصيل بين هفت الي ١٨ سال هستند، برنامهريزي شده است و دولت جمهوري اسلامي ايران به هيچوجه برنامهاي براي شناسايي و ثبتنام از اتباع افغاني مرتكب ورود و اقامت غيرقانوني ندارد.»
نخستين گام ثبتنام دانشآموزان بدون مجوز اقامتي افغانستاني كه تخمين زده ميشود بين ١٥٠ تا ٢٥٠هزار نفر باشند؛ در حالي آغاز شده و نوبتدهي براي مراجعه به دفاتر كفايت و ارجاع كودكان براي واكسيناسيون و دريافت كارت بهداشت بچهها انجام ميشود كه هنوز مسوولان اعلام نكردهاند آيا بنا است هزينهاي براي ثبتنام از دانشآموزان اخذ شود يا نه؟
طبق آمارهاي ارايه شده از سوي آقاي فاني، وزير آموزش و پرورش كشور، هزينه تحصيل هر دانشآموزافغانستاني در ايران بالغ بر يك ميليون و ٨٠٠ هزار تومان است و هنوز مشخص نيست كه آيا خانوادهها بايد سهمي از اين هزينه را تامين كنند يا خير؟
ضيا گل ميگويد: «گفته شده ثبتنام مجاني است؛ اما من حاضرم شهريه هم بدهم و فقط فرزندانم بتوانند درسشان را بخوانند.» اما برخي مراجعان بيرون اردوگاه كه ظاهرشان هم نشان ميدهد از طبقه ضعيف اقتصادي هستند وهمگي با چند فرزند قد ونيم قد در اين مكان حاضر شدهاند ميگويند كه اگر قرار باشد پولي بابت ثبتنام بدهند از پسش بر نميآيند و مجبورند از تحصيل فرزندانشان صرفنظر كنند.
فاطمه، زني حدودا ٦٠ ساله كه براي ثبتنام سه فرزندش به اين مركز آمده ميگويد: «شوهرم يك ساله كار نكرده. خودم تو خونه پيژامه ميدوزم و با كمك دو تا پسر ١٥ و ١٦ سالم خرج خونه رو در ميياريم. اگه قرار باشه براي ثبتنام بچهها پول بديم اصلا نميتونم سه تا بچه رو ثبتنام كنم.»
البته فاطمه از همين الان از ثبتنام دو پسرش كه كار ميكنند و هزينههاي خانه را تامين ميكنند صرفنظر كرده است، حتي اگر ثبتنام رايگان باشد.
روزنامه اعتماد
روابط عمومی را کارکرد اخلاقی سازمان و در برخی از منابع مسئولیت اجتماعی سازمان نامیده اند اما آنچه مردم در مواجهه با سازمان ها با آن روبه رو می شوند فقدان حضور روابط عمومی برای گره گشایی مشکلات شان در فعالیت های روزمره سازمان با مردم است.
در واقع یا اساسا روابط عمومی به عنوان پل ارتباطی مردم و سازمان ها در این رابطه وجود ندارد، یا مشغول تبلیغات پرهزینه و کم اثر برون سازمانی است یا روابط عمومی ها مشغول بوغ و کرنا کردن و شو کردن مسئولان در رسانه هاست که این رویکردها منجر شده است رابطه مردم و روابط عمومی ها به رشته ای باریک و پوسیده تبدیل شود.
روابط عمومی ها با این فاصله گرفتن درک درستی از مردم ندارند و سازمان ها هم بالطبع آن گرفتار گمراهی در برداشت منصفانه و واقعی مشکلات مردم می شوند.
اکنون زمانی است که می توان ادعا کرد یک روابط عمومی غیراخلاقی در حال شکل گیری است. نوعی از روابط عمومی که به راحتی مردم را نادیده می گیرد، اطلاعات کافی و شفاف (به هر دلیلی) برای تصمیم گیری در اختیار مردم قرار نمی دهد و گاهی اوقات اطلاعات نادرست به جامعه منتقل می کند.
روابط عمومی غیراخلاقی را روابط عمومی زرد می نامیم (اصلاحی که برای روزنامه نگاران نیز به کار گرفته شده است). روابط عمومی زرد Yellow PR نوعی از روابط عمومی است که اصول حرفهای و اخلاقی روابط عمومی را نادیده انگاشته و پنهان کاری، فریبکاری و از آن بدتر دروغ گویی را سرلوحه فعالیت های روزمره خود قرار می دهد.
مردم و مشتریان را متهم می کنند و از توهین کردن به مشتریان (نادیده گرفتن شعور مردم، حقوق مردم و...) ابایی نداشته و بسیاری از اطلاعات را دستکاری و تحریف شده به جامعه تحویل می دهند.
روند تولد چنین روابط عمومی، با جدا شدن روابط عمومی ها از مردم و تغییر مسیر روابط عمومی ها به حضور گسترده در رسانه ها و سپس توسعه بی حد و حصر تبلیغات آغاز شده است و با پنهان کاری، فریب کاری و دروغ گویی ادامه یافته است.
روابط عمومی زرد نه تنها مردمی نیست بلکه ضربات مهلکی بر پیکر روابط سالم سازمان ها می کوبد به طوری که مردم با سازمان ها فاصله گرفته و اعتماد مردم به سازمان ها از دست می رود و مشارکت مردمی به حداقل می رسد.
خوشبختانه امروزه مشاهده می شود که مردم از نظر سواد و آگاهی رشد روزافزونی داشته اند اما سازمان ها به قدر کفایت بلوغ نداشته و از مردم عقب تر هستند ، این پیام یعنی روابط عمومی ها به جای توجه به مردم مشغول کارهایی غیرمردمی بوده اند.
بهطور کلی این نوع روابط عمومی که هدف اصلی خود یعنی خدمت به مردم را گم گرده است و اهداف با انتخاب اهداف زود گذر ارزش و جایگاه روابط عمومی را در سازمان تحقیر می کند و سازمان را به گمراهی هدایت می کند.
مردم را فاقد ارزش کافی و در پایین ترین سطح اولویت کاری می داند و از تبلیغ و رسانه به عنوان ابزار تبلیغات تجاری و سیاسی برای سود و منافع شخصی برخی از افراد استفاده می کند. البته با تبلیغات گاهی اوقات توان جذب مردم را به دست می آورند اما این نه تنها موفقیت نیست بلکه اعتماد همان مردم ساده را پس از مدتی از دست می دهد.
آموزش روابط عمومی
بيمه يك صنعت مدرن است كه براساس عقد قرارداد بين طرفين كه يكي بيمهگزار و ديگري بيمهگر است صورت ميگيرد، بيمهگر با نگرش انتفاعي تلاش دارد تا با جذب بيمهگزاران بيشتر به سود و درآمد زيادتري دست يابد و بيمهگر هم تلاش دارد با عقد قراردادي كه بيشترين حمايت را به دنبال دارد ريسك فعاليتهاي خود را كاهش دهد تا با جسارت بيشتري به فعاليت بپردازد.
صنعت بيمه كه يك صنعت جوان است و در دنياي مدرن و صنعتي از جمله مواردي است كه در دوران موخر وارد صنايع شده است براي افراد حقيقي و حقوقي زمينههاي لازم را فراهم كرده تا به خطر كردن تشويق شوند و با اطمينان از اينكه اگر حادثه يا شكستي آنها را تهديد كرد مورد حمايت واقع خواهند شد، به زندگي كاري خود ادامه دهند.
صنعت بيمه در مسير تكامل خود گسترش وسيعي يافت هم از نظر سرفصلهاي خدماتي و هم از نظر حوزه پوشش خدمات بيمهاي، بهحدي كه كمتر نقطهاي را در جهان ميتوان يافت كه از صنعت بيمه در آن خبري نباشد.
حوزه سلامت و پيشگيري و درمان يكي از حوزههاي خدماتي بيمههاست كه بيمهگزار درقبال مبلغ اندكي كه به بيمهگر پرداخت ميكند به تناسب عقد قرارداد بيمهگر موظف است هزينههاي سنگيني را كه در توان بيمهگزار نخواهد بود پرداخت كند.
آنچه بيمهگر را ترغيب ميكند تا اين تعهد را بدهد يكي احتمال حوادث كمتر براي بيمهگزاران است و ديگري درآمدزايي از سرمايههايي است كه از محل پرداخت حق بيمهها نصيب بيمهگر ميشود.
اين دوگانه رمز اصلي توسعه و گسترش صنعت بيمه شده است چرا كه هم بيمهگزار و هم بيمهگر سود خود را در اين قرارداد حقوقي ميبينند اما هميشه در بر پاشنه مراد بيمهگرها نميچرخد ، به همين دليل برخي شركتهاي بيمهاي ورشكسته ميشوند.
« تعهد » كليديترين واژهاي است كه يك بيمهگزار را با يك بيمهگر پيوند ميدهد و اين واژه داراي بار حقوقي است كه تعهدهاي دوجانبه، مصاديق اين بار حقوقي است. عدم پاي بندي به اين تعهد يكي از دلايل بدنام شدن يك بيمهگر است كه معمولا نارضايتيهاي بيمهگزاران به دليل عدم پاي بندي بيمهگران به تعهدات مربوطه است كه بيشتر از ابهامات قانون سوءاستفاده ميكنند و با تغييرهايي كه به نفع آنهاست از زير بار تعهدهاي خود شانه خالي ميكنند.
« ماهيت بيمهاي » يكي ديگر از واژههايي است كه هرچند در افكار عمومي كمتر مورداستفاده قرار ميگيرد اما يك اصطلاح كليدي براي تشخيص شركتهاي بيمهاي متخصص و قانوني از شركتهاي غيرمتخصص و خارج از قانون است. از آنجا كه تعهد بيمهاي ايجاب ميكند كه بيمهگر تخصص صنعت بيمه را داشته باشد تا عقد قراردادها و ارايه خدمات به شكل مطلوب صورت پذيرد، اگر يك شركتي بدون تخصص و به دور از ماهيت بيمهاي اقدام به بيمه كردن افراد و نهادها و شركتها كند بهطور قطع موفق نخواهد شد چرا كه ترديدي وجود ندارد بيمه نيز مانند هر صنعت ديگر الزامهاي خاص خود را دارد.
« قانون مداري » اين واژه كه تنها تضمينكننده تعهدهاي متقابل است با عقد قرارداد عجين شده است. نميشود از تعهد و قرارداد سخن گفت ولي به قانون بيتوجهي كرد چرا كه اين قانون است كه تضمينكننده مفاد قرارداد و تعهدهاي دوجانبه است ؛ حال هرقدر قوانين شفاف و دقيق باشند بيشتر تضمينكننده خواهند بود.
بيمه معلمان از جمله بيمههايي است كه در ابهامها و تضادها و بيقانونيها آسيبهاي زيادي را به اين صنف مظلوم و زحمتكش وارد ساخته است. علاوه بر تبعيضهايي كه بر اين صنف رواداشته ميشود ، بيتدبيريها نيز معلمان را كمانگيزه و نااميد ساخته است به ويژه وقتي يك معلم علاوه بر تحمل سختيها مجبور است در فضايي از عدم اطمينان نگران سلامت خود هم باشد ديگر جايي از مهندس بودن يا بالا بودن منزلت معلم و معلمي باقي نميماند.
اميد ميرود مسوولان مربوطه با درك ابعاد حقوقي و ضرورت خدمات بيمهاي به فرهنگيان گامي درراستاي كاهش نگرانيهاي اين قشر بردارند.
تهران
با توجه به اینکه بنده شخصا بسیار مشتاقم که کارمندانی را که دریافتی کمتر از فرهنگیان دارند را بشناسم ولی به عنوان یک فرهنگی فقط چند سوال در خصوص سخنان ریاست محترم سازمان برنامه و بودجه کشور را دارم که امیدوارم که اگر سوال های نابه جایی است بربنده ببخشند و با توضیحات خویش ما را راهنمایی بفرمایند .
در همین رابطه در ارتباط با سخنان آقای نوبخت معاون محترم رئیس جمهور در ارتباط با دریافتی یک میلیون و هفتصد و هفتاد هزار تومانی فرهنگیان که به فرموده ایشان علی رغم اینکه از بخشی از کارمندان دولت کمتر است متاسفانه از بخش دیگری از کارمندان دولت بیشتر است نکاتی را یادآور می شود:
(قبل از بیان مطلب یاد آور می شود که بنا به اطلاعیه تکمیلی سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور ، ظاهرا رقم فوق از تقسیم بودجه پرسنلی وزارتخانه بر تعداد کارکنان آن بعد از کسر عیدی به دست آمده است.)
1) چرا جناب آقای نوبخت به جای چنین مقایسه گروهی ( به اصطلاح فله ای ) سراغ دو نفر با سطح تحصیلات و سابقه یکسان از فرهنگیان و ادارات دیگر نرفته اند که به مقایسه آنها بپردازند و دریافتی واقعی آنها را بیان فرمایند؟ ( در یک مقاله دیگر در همین رسانه عنوان کردم که به دلایلی دریافتی زیرحکم فرهنگیان که حقوق ظاهری آنها است نه دریافتی واقعی ، از برخی ادارات بیشتر است ولی تفاوت اصلی در مزایای جانبی است که اغلب سازمان ها و ادارات برای کارکنان خود در نظر می گیرند ولی فرهنگیان از آنها محروم هستند .)
2) آیا در این مقایسه اضافه کاری هایی که گاه انجام نمی شود ولی پرداخت می شود ، وام های آن چنانی که گاه سود بانکی آنها از حقوق ما بیشتر است ، پاداش ماهانه و چندماهه و سالانه ، پرداختی به مناسبت های ملی و مذهبی ، هزینه غذا ، ماموریت ها ، کمک هزینه ایاب و ذهاب و حق خوارو بار امکانات مسافرتی در شهرهای گوناگون و حتی آجیل شب عید و پول لباس و ... را هم حساب نموده اید ؟ ( بخش اعظمی از تفاوت دریافتی ها سر همین بند ها است. )
3) آیا جناب آقای نوبخت می دانند که فرهنگیان با هزار و یک زحمت و منت موفق به اخذ موافقت برای ادامه تحصیل از جیب خودشان می شوند و اغلب آنها امکان گرفتن ماموریت تحصیلی تمام وقت را ندارند و باید همزمان با تدریس در آموزش و پرورش، تحصیل دانشگاه را نیز داشته باشند ( در حالی که افزایش سطح تحصیلات و معلومات لازمه کار معلمی است ) ولی در ادارات دیگر اغلب ماموریت تحصیلی با تمام حقوق و مزایا اعطا می شود . جای بسی شگفتی است که در برخی موارد برخی از کارمندان ساعات کاری در طول هفته و همزمان با ساعات درسی دانشگاه را دارند ولی می توانند همزمان در دو جا باشند و موفق به اخذ مدرک تحصیلی شوند .( در حالی که نه دورکاری می کنند و نه دانشگاه مجازی دارند.)
4) آیا هزینه ایاب و ذهاب یک فرهنگی را با دیگر کارمندان مقایسه کرده اند ؟ آیا می دانند که برخی از همکاران دبیر در طول یک روز کاری بین چندین منطقه دور از هم درداخل یک شهر یا بین دو یا چند روستا جابه جا می شوند؟ یا از سرناچاری در روستاهای دوردست بیتوته دارند و هزینه زیادی را علاوه بر مشکلات دیگر مانند دوری از خانواده و غیره متحمل می شوند؟ آیا می دانند سرگروه های درسی برای سرکشی به مدارس باید با وسیله شخصی با با هزینه شخصی خودشان به مدارس مراجعه نمایند ؟
5) آیا می دانند که اگر به عنوان اولیای دانش آموز قدم شان را روی چشم ما بگذارند و در مدرسه با قند و چایی پذیرایی بشوند این از جیب خود معلمان است و پول تهیه سماور و استکان و چای و قند و ... همه از خود معلمان جمع آوری می شود؟ ( این درحالی است که متاسفانه برخی از اولیاء به اشتباه این برداشت را دارند که حتی صبحانه ای که در زنگ تفریح با پول خود معلمان و توسط خود آنها تهیه می شود و حتی خدمتکار مدرسه حتی برای خرید آن همکاری ندارد ، از جیب اولیا یا از کمک دولت است. )
*به این موارد می شود برخی دیگر را اضافه نمود مانند تاخیر بسیار زیاد در برخی پرداخت ها که با توجه به تورم دیگر ارزش گذشته را ندارند یا مواردی که شامل موردی بوده و شامل همه ادارات و سازمان ها نمی شود ولی نمود بارز بی عدالتی است مانند سهامی که برخی از شرکت ها با قیمت مناسب در اختیار کارمندان خود قرار می دهند و یا پرداخت وام کم بهره یا قرض الحسنه با بازپرداخت طویل المدت از محل سپرده های قرض الحسنه مردم توسط بانک ها در حالی که همین مردم برای دریافت یک وام دو میلیونی از محل سپرده خودشان حتی با سود بالا چه سختی ها که متحمل نمی شوند . حقوق های آن چنانی و پاداش های کارمندان مخابرات در حالی که مبالغ هنگفتی از ودیعه مردم نزد آنها است که گویی دیگر جزو سرمایه آنها محسوب می شود و قصد بازپس دادن ندراند . شاید موارد دیگری نیز باشد که بنده از آنها بی اطلاع هستم و مخاطبان محترم سایت می توانند در بخش نظرات آنها را بیان نمایند .
در پایان یادآور می شوم که بنده به نوبه خودم بسیار مشتاق هستم که بدانم کدام سازمان ها یا ادارات هستند که کمتر از فرهنگیان دریافتی واقعی دارند؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید