یکی از همکاران سابق در آموزش و پروش شوشتر، خبری را برایم ارسال کرد که بسیار تاسف بار بود .
همکار بازنشسته ای قبل از دریافت پاداش پایان خدمت خویش، دار فانی را وداع گفت ؛ منصور لشکری، همکار بازنشسته ای از شهرستان شوشتر که مدت ها با سرطان دست به گریبان بوده و در سال 93 بازنشسته شده بود.
خبر این بود :
" همكار بازنشسته از شهرستان شوشتر به نام منصور لشكرى پس از مدت طولانى و درگيرى با سرطان ، صبح امروز فوت كرد . "
----
يک باريكلا براى وزارت آموزش و پرورش بفرستيد كه :
مرحوم لشکری در سال 93 به افتخار بازنشستگی نایل شد و پاداش بازنشستگی وی بيش از يك سال و نيم بعد ، دو هفته پیش در بانک سرمایه پرداخت شد .
اگر حقش را براى درمان سرطانش ندادند ، براى هزينه ى مراسم ترحيمش پرداخت کردند !
احسنت به دست اندرکاران آموزش و پرورش که پس از مرگ ایشان توانستند تا هزینه های کفن و دفن ایشان را پرداخت کنند !
پیشنهاد می کنم که از این به بعد به جای « پاداش پایان خدمت » بگوئیم « هزینه ی کفن و دفن » !
به راستى چه دست هائى پشت پرده ى تضعيف نظام آموزشى در كار است كه بايد پاداش پايان خدمت عزيزى ، به هزينه هاى جاري اش نرسد و آن قدر دير به او پرداخت شود كه براى مراسم ختمش مورد استفاده قرار گيرد ؟
فقط و فقط يك اداره ى ديگر در كشور را نام ببريد كه چنين باشد؟
چرا ادارات ديگر به محض بازنشستگى، پاداشى چند برابر معلمين دريافت مى كنند اما پاداش حداقلى معلمين به چنين سرنوشتى دچار مى شود؟
نكته ى جالب اينكه بعد از اين همه مدت ، پاداش چند همكار در خوزستان حدود دويست نفر ( و شوشتر چهار نفر ) پرداخت نشده است !
متاسفانه در مقاله ای پیش نوشتم که در بسیاری از موارد، دولت برای هزینه هایی بسیار بیشتر از پرداخت پاداش پایان خدمت فرهنگیان، هیچ مشکلی ندارد اما وقتی به آموزش و پرورش می رسد داستان به یک تراژدی تبدیل می شود !
متاسفانه وزیر و وزارت تحت امرشان نشان داده اند که در بسیاری از موارد مسائل مبتلابه فرهنگیان را با مسائل پیش پا افتاده هم مقایسه نمی کنند ؛ به عنوان مثال دو مورد از این بی میلی متولیان آموزش و پرورش برای پاسخ گویی به فرهنگیان به تعطیلات نوروز امسال بر می گردد که روابط عمومی وزارت در مقابل مزاح « استعفای وزیر آموزش و پرورش به دلیل مرگ مرحوم گنگوزهی » واکنش نشان داده و استعفا را تکذیب نمودند و در موردی دیگر، تکذیب تعطیلی 14 فروردین بود که معلوم نشد اصل خبر از کجا آمده بود که ایشان آن را تکذیب نمود !
اما هرگز در برابر مسائلی همچون مرگ یک همکار بازنشسته قبل از دریافت پاداش پایان خدمت، هرگز خبری از وزارتخانه مخابره نخواهد شد.
افسوس، فقط افسوس !
تا جایگزینی دیدگاه سرمایه گذاری به جای دیدگاه هزینه ای به آموزش وپرورش نباید منتظر تغییر خاصی در این وزارتخانه بود...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بالاخره علیرغم تمام تاخیرها در ارایه بودجه سال 95 به مجلس کلیات بودجه به تصویب رسیده و به زودی جزییات آن هم توسط نمایندگان مجلس تصویب شده و به دولت ابلاغ خواهد شد . اما نکته مبهم و عجیب را می توان در مصاجبه وزیر آموزش و پرورش در شبکه خبر دید و شنید .
ایشان فرمودند آن چه آموزش و پرورش برای تامین نیاز هایش خواسته 37 هزار میلیارد تومان بوده است اما در هیات دولت حدود 30 هزار میلیارد تصویب شده و به مجلس ارایه شده است !
چگونه ممکن است هیات محترم دولت و جناب آقای نوبخت با توجه به مشکلات عدیده آموزش و پرورش در این 3 ساله اخیر روی کار آمدن دولت جناب روحانی و انبوه مطالبات پرداخت نشده معلمان ، تبعیض در دریافت حقوق ماهیانه و دریافت زیر خط فقر اعلام شده توسط بانک مرکزی ، تاخیر زیاد در پرداخت پاداش بازنشستگان و عدم پرداخت حق التدریس 7 ماهه معلمان ، عدم پرداخت سرانه به مدارس دولتی عادی و ده ها مطالبات ریز و درشت دیگر به خود اجازه داده است که مجددا مثل سال گذشته ، آموزش و پرورش را با بودجه ناکافی به مشکلات و معضلات جدید و بزرگ تری بکشاند ؟
آیا می توان پذیرفت که اوضاع اقتصادی مملکت به جایی رسیده که دولت حتی نمی تواند این خرده هزینه ها را تامین کند یا در بعضی از قسمت ها هزینه ها به قدری زیاد هستند که دیگر چیزی باقی نمی ماند که خرج فرهنگ و آموزش و معیشت مردم و معلمان شود ؟
در هر صورت این کار هیات دولت و جناب نوبخت و در صورت تصویب مجلس در واقع کم فروشی به 40 میلیون مخاطب آموزش و پرورش محسوب می شود و در صورت تاخیرهای مجدد در پرداخت مطالبات کارکنان و معلمان آموزش و پرورش در سال 95 هیچ عقل سلیمی توجیهات مسوولین فعلی را نمی تواند بپذیرد
بر دولت و مجلس است که در اسرع وقت رقم اعلام شده وزیر آموزش و پرورش را جایگزین رقم فعلی نموده و از مشکلات و معضلات آتی در سال 95 جلو گیری نمایند .
به امید عنایت دولت و مجلس محترم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/ همه ما سالی چند بار دعواها و زد و خوردهایی را میبینیم که بر سر یک مورد پوچ و بیهوده مانند بوق زدن، جای پارک و یا رعایت نکردن نوبت روی می دهند. این زد و خوردها که گاهی به فاجعه هم منتهی می شوند از یک مساله مهم با عنوان «پایین آمدن آستانه تحمل» ایرانیها یاد می کنند.
آمار نزاع ها و زد خوردهایی که هر ساله منتشر میشود رقم بسیاری بالایی را نشان می دهد که از دردی بزرگ تر حکایت می کنند. آمارهای پزشکی قانونی نشان میدهند که به طور میانگین روزانه یک هزار و ۶۰۰ نفر به این ارگان مراجعه می کنند و تشکیل پرونده می دهند، این بدان معناست که هر ساعت ۶۶ نفر با هم درگیر میشوند.
در این بین پایتخت صدرنشین است و بیشترین آمار نزاعها را دارد. اینکه بدانیم ۷۰ درصد قتلها به دلیل جنون آنی است و نزاع ها و درگیری ها عامل ۲۰ تا ۳۰ درصد قتلهاست، ذهن ما سراغ یک مساله مهم دیگری می رود که به آن کاهش آستانه تحمل گفته می شود.
آستانه تحمل به حالتی اطلاق می شود که انسان دیگر توان کنترل خشم خود را نداشته باشد و با کوچک ترین تنشی عصبانی شود و پرخاشگری کند. کاهش آستانه تحمل ایرانی ها با خود پیامدهای مختلفی را به همراه داشته است که هر کدام از ما در روزمره ترین رفتارهای خودمان هم میتوانیم این مساله را مشاهده کنیم، دعواها و نزاع هایی که به دلیل یک جای پارک ساده روی می دهند تنها بخشی از این ماجرا هستند که ریشه در دلایل متعددی دارد. آمارهای نزاع ها و درگیری ها، گواه خوبی برای دانستن این نکته هستند که آستانه تحمل ایرانی ها پایین است.
این مساله به ویژه زمانی که بدانیم بسیاری از دعواها و نزاع ها به قانون ارجاع داده نمی شوند و با پا درمیانی مردم و افراد محله حل می شوند بیش از پیش واجد اهمیت می شود. جالب است بدانید که در نظرسنجی های جهانی هم حال کشور ما چندان خوب نیست، به نحوی که طبق نظرسنجی موسسه گالوپ، که اواسط سال گذشته منتشر شد، ایرانیها در کنار عراقیها عصبانیترین مردم جهان هستند.
در یک نظرسنجی دیگری هم که این موسسه منتشر کرده بود ایرانی ها جزو ده کشور غمگین دنیا بودند. حتی اگر فرض کنیم آمارهای این موسسات چندان معتبر نیستند و اوضاع آنقدرها هم که گفته می شود آشفته نیست ولی با یک نگاه ساده به زندگی روزمره خود می توانیم ببینیم که ما ایرانیها چندان مردم شادی نیستیم و آستانه تحمل مان هم پایین است و بالطبع حتی اگر اولین هم نباشیم یکی از عصبانی ترین کشورهای دنیا هستیم.
استانداردهایی که طاقت را طاق میکنند
یکی از اولین دلایلی که برای این مساله ذکر میشود پایین بودن استانداردهای زندگی در کشور ماست. مشکلات اقتصادی مردم و اوضاع نابه سامان اجتماعی و فرهنگی در یک دهه گذشته باعث شد زندگی مردم دچار تحولات گسترده ای شود. یکی از پیامدهای مشکلات اقتصادی کلان کشور بیکار شدن عده ای از مردم و بیکار ماندن عده زیادی بود که تا قبل از این هم کاری نداشتند، از سوی دیگر افزایش هزینه های زندگی متناسب با درآمد افراد نبود و عده زیادی مجبور به شغل دوم شدند، تمامی این مسائل دست به دست هم دادند و مردم را به حدی خسته و عصبی کردند که گاهی یک جای پارک ساده یا یک بوق زدن بی مورد به قتل می انجامد.
از سوی دیگر از آنجایی هم که فرهنگ سازی و جامعه پذیری در جامعه ما ضعیف بود و آموزش های لازم در زمینه احترام به حقوق دیگران به افراد داده نمی شود همین مساله به تشدید اوضاع انجامید. رسانه های جمعی هم در این زمینه رسالت خود را به درستی انجام نمی دهند و آموزش های لازم را به افراد نمی دهند و همین باعث میشود اوضاع از چیزی هم که هست بدتر شود. از سوی دیگر این مساله به مرور زمان به نسل های بعدی هم سرایت پیدا می کند و فرزندانی هم که خشونت والدین را می بینند همان رفتار را از خود نشان می دهند. این مساله به ویژه در شهرهای بزرگ کشور که آب و هوا هم حال خوشی ندارد و روزهای آلوده سر به فلک می کشند بیشتر می شود. شلوغی بیش از حد شهرها باعث می شود آستانه تحمل مردم به شدت پایین بیاید و زمینه برای زد و خوردهای خونین به وجود بیاید. بسیاری از زد و خوردها در شرایطی روی می دهند که یک معذرت خواهی ساده می توانست به راحتی ماجرا را ختم به خیر کند.
یک جامعه جوان احساسی
دو مساله مهم دیگری که باید به آنها توجه کرد این است که یک، جامعه ایران یک جامعه جوان است و دوم اینکه جامعه ما به عنوان یک جامعه عاطفی و احساسی شناخته می شود، یعنی عملکرد مردم بیشتر از اینکه بر اساس تصمیم گیری عقلانی باشد بر اساس احساس و عواطف آنهاست. بالطبع تصمیم گیری عاطفی و احساسی در سن جوانی بیشتر است و به همین دلیل ساختار طبیعی جامعه این زمینه را برای پایین بودن آستانه تحمل دارد. این مساله زمانی که پای مشکلات ریز و درشت جوانان به وسط میآيد هم تشدید می شود. جوانی که با وجود تحصیلات عمدتا عالی نتوانسته است شغلی پیدا کند و در معرض انواع و اقسام آسیب ها هم است، به راحتی کنترل خود را از دست می دهد و بدون توجه به عواقب رفتارش دست به عمل می زند. از آنجایی هم که جوانان محیط های مناسبی برای تخلیه هیجانات شان ندارند، این هیجان انباشته شده به ناگاه در یک مکان و زمان نادرست خود را نشان میدهد و به صدمه زدن به دیگران می انجامد. اگر جوانان احساس کنند به نیازهای آنها توجه می شود و محیط های لازم برای تخلیه هیجانات شان وجود داشته باشد، آنگاه به این رفتارها روی نمی آورند.
آسیبهای اجتماعی به کمتحملی میانجامند
یکی از عوامل دیگر در این زمینه آسیب های اجتماعی هستند که هر روز هم صورت جدید و پیچیدهتری مییابند. اینکه گفته می شود اعتیاد مادر آسیب های دیگر است یک نکته چندان دور از ذهنی هم نیست، زیرا یک فرد معتاد به راحتی می تواند به خود و دیگران آسیب بزند. طلاق، کارتن خوابی و هزار و یک فساد دیگر که هر روز در این شهر می بینیم می توانند آستانه تحمل هر فردی را پایین بیاورند. این گونه مشکلات نه تنها خود افراد درگیر در آنها را کم تحمل می کند، بلکه آستانه تحمل سایر شهروندان را هم پایین می آورد.
یک نظریه روان شناسی ناکامی را دلیل اصلی پرخاشگری می داند، این نظریه بیان می کند که با هر ناکامی انسان دچار خشم می شود و این خشم باید در جایی بروز پیدا کند. در بعضی عوامل که باعث ایجاد ناکامی و سرخوردگی در مردم می شود، چون نمیتوان آن خشم ها را به صورت مستقیم بر سر عامل ایجادکننده ناکامی خالی کرد، این خشم جا به جا می شود و بر سر اولین فردی که از نظر قدرت و پایگاه اجتماعی پایینتر از فرد باشد خالی می شود. در مواردی فرد سرخوردگی خود را بر سر مردم کوچه و خیابان خالی می کند که به نزاع خیابانی منجر می شود.
روزنامه آرمان
گروه اخبار/ مديركل تعاون و پشتيباني وزارت آموزش و پرورش گفت: 60 هزار معلم مبتلا به بيماري هاي صعب العلاج تحت حمايت درماني اين وزارتخانه هستند.
ما ایرانی ها ،انسان های دقیقه نودی هستیم/مهمترین بستر آموزش و فرهنگ سازی مدارس است/ تربیت و فرهنگ و اخلاق گزاره های دستوری نیست که به صورت فرمایشی و نمایشی انجام گیرد/ در مدارس ایرانی به دروس علوم اجتماعی که وظیفه ی ذاتی آن جامعه پذیری دانش آموزان است؛ اهمیت چندانی داده نمی شود /ناهنجاري زماني شکل ميگيرد که اقتدار سنتي به افول ميرود و اقتدار قانون مند هم جايگزين آن نميشود و يا به خوبي نهادينه نميشود/ نظم از روي ترس، نظم از روي چشم و هم چشمي يا به خطر افتادن آبرو و منافع، نظم پايداري به شمار نميآيند/تعریف باسوادی فقط خواندن فیزیک و شیمی و ریاضی نیست بلکه احساس مسوولیت و مشارکت نسبت به مسایل جامعه است
همیشه به مدیر به عنوان یک « ناظر » نگاه کرده ام. من یک معلم هستم ، یک سال زحمت تدریس و کلاس داری را می کشم و در پایان هم با شناختی که از دانش آموز دارم و بر اساس نمره ای که در برگۀ امتحانی گرفته است دانش آموز را ارزیابی می کنم.
ممکن است دانش آموزم در ارزشیابی های مستمر یا ملاک های دیگری که خودم برایش در نظر گرفته ام لایق نمره گرفتن باشد و ممکن است نباشد.
چند سالی است که برای ورود به رشتۀ تجربی در مدارس سمیرم شرط معدل گذاشته اند ؛ بعضی مدارس معدل بالای 19 و بعضی هم بالای 18. در مورد این که در این میان چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد که دانش آموزی بتواند وارد این رشته شود حرفی ندارم؛ چون امری روشن برای همۀ ما فرهنگیان استاما لازم می دانم که یکی از پیامدهای این اقدام را بنویسم :
در طول سال ها خدمتم در آموزش و پرورش یادم نمی آید که حتی در 25 / 0 حق دانش آموزی را ضایع کرده باشم. حتی اگر مجبور بوده ام صدمی به کسی اضافه کنم به بقیه هم اضافه کرده ام.
دو سال قبل در یکی از دبیرستان های منطقه تدریس داشتم که فرزند یکی از همکاران دانش آموزم بود، وقتی همکارم کارنامه نوبت اول فرزندش را دریافت کرد با دیدن نمره اش که خوب هم بود با ناراحتی گفت : " وای می خواست رشتۀ تجربی برود ، این جوری معدلش نمی رسد. فهمیدم راه پر پیچ و خمی در پیش دارم. چون در نمره دادن الکی ،سخت گیر بودم و دانش آموز مذکور هم عملکرد مناسبی در کلاس نداشت ، وجدانم اجازه نمی داد به او نمره بدهم. گفتم صبر کن نوبت دوم اگر نیاز داشت اضافه می کنم به این امید که شاید با دروس دیگرش جبران کند یا حداقل نوبت دوم نمرۀ بهتری بگیرد. نمرۀ نوبت دومش به زور به ده می رسید که با دست و دل بازی هایم به 75 / 11 رسید . وقتی برگه ها و ریز نمرات را برای تحویل به مدرسه بردم همکار مورد نظر با زبان بی زبانی تقاضای نمره می کرد.
یادم به حرفی افتاد که نوبت اول به او زده بودم که صبر کند برای نوبت دوم.به او گفتم من دیگر به این مدرسه نمی آیم اگر قرار است بروم خانه و دوباره برگردم برای نمره دادن همین الان این کار را بکنم. گفت زحمتش را بکش.
علی رغم میل باطنی ام نمره اش را به 75 / 14 رساندم و به خانه آمدم. فردای آن روز مدیر با عجله به من زنگ زد که فلانی شمارتو از من خواسته برای فلان بستگانش که معدلش نرسیده نمره بگیرد به او گفته ام که شما سخت گیرید ، نمره نمی دهید به او نمره ندهید. جریان نمره دادن به فرزند معاون را هم به مدیرگفتم. بلافاصله معاون زنگ زد و ابراز ناراحتی کرد. با ناراحتی گفتم هر دو دانش آموزان من هستند ؛ من به عنوان یک معلم می دانم به چه کسی نمره بدهم و به چه کسی ندهم ، در ضمن دانش آموزی که مدیر می گوید نباید نمره بگیرد از فرزند شما بهتر بوده و من به دلیل عذاب وجدانی که دارم یا باید به هر دو بدهم یا هیچ کدام !
به شدت از کارم پشیمان شده بودم چرا که واقعا دانش آموز مورد نظر که مدیر مخالف نمره دادن به او بود دانش آموز با استعدادتری بود. همان حرف هایی را که به مدیر زده بودم تکرار کردم یا هر دو یا هیچ کس. با مشورت با مدیر قرار شد نمرۀ اصلی فرزند مدیر وارد شود .چون مدیر گفته بود که معاونش موضوع را جور دیگری به او گفته بود، بسیار ناراحت شدم و با درخواست مدیر برای کم کردن نمره دانش آموز موافقت کردم و برگه اصلاح شد.
چون این مدیر بسیار شتاب زده عمل می کرد چه در حرف چه در عمل ، به محض دیدن من ، ریزنمرات نوبت اول را به اشتباه جلو من گذاشت و من هم به دلیل ناراحتی تمرکز نداشتم دیدم نمرۀ او خیلی بالاتر از نمرۀ واقعی است گفتم حدس می زدم ماجرا طور دیگری باشد (با این ذهنیت که مدیر گفته بود که معاون ماجرا را جور دیگر به او گفته است حتی در مورد میزان نمرات اضافه شده). بله مدیر اشتباه کرده بود و من هم زود قضاوت کردم .
با این اتفاق به نتایج زیر رسیدم :
1- نمره دادن به دانش آموز در صورتی بی اشکال است که دانش آموز لیاقتش را داشته باشد . ممکن است عملکرد مناسبی در کلاس داشته اما شرایط روز امتحان برایش مناسب نبوده.
2- اجازه ندهیم حق هیچ دانش آموزی ضایع شود. عده ای از معلمان با وجود این که در بین دانش آموزانشان نمره 20 دارند ، هنگام وارد کردن نمرات 5 / 19 را هم 20 می کنند و این حق کشی است؛ به خصوص در مدارسی که به معدل دانش آموز زیاد اهمیت می دهند و رقابت بیشتر است.
3- مدیران در بحث نمره دادن یا ندادن معلمان حق دخالت ندارند؛ چون تمام زحمت کلاس داری و تدریس به عهدۀ معلم بوده است.
4- شرط معدل گذاشتن برای ورود به رشته های تحصیلی چنین پیامدهایی ممکن است داشته باشد.
5- متصدی پست مدیریت فردی دقیق و باحوصله باشد. کسی که شتاب زده عمل می کند باید منتظر قضاوت نادرست دیگران هم باشد.
6- همیشه لازم نیست معلمان تابع دستورات مدیران باشند تا خوب و دوست داشتنی به نظر برسند. مطمئنا کسی که همواره طبق میل مدیرش چه درست چه نادرست رفتار و عمل می کند دوست داشتنی تر است.
در پایان با توجه به این که تغییر و تحول نشان زندگی و باعث شادابی و نشاط و پیشرفت می شود؛ پیشنهاد می شود که اگر لازم است یا مجبوریم که برخی افراد را در پست های مدیریتی نگه داریم حداقل هر چند سال یک بار چرخشی عمل کنیم و مدیران مدارس را با هم جابه جا کنیم. یکی از دلایل کاهش انگیزه میان برخی از معلمان همین است.
« مدیران محترم لطفا در کار معلم ها دخالت نکنید »
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها / جمعی از فرهنگیان بازنشسته شهرستان داراب استان فارس در نامه ای که برای « صدای معلم » ارسال کرده اند خواهان پاسخ گویی مسئولان و اجرای تعهدات قانونی گردیده اند .
متن این نامه که در اختیار ما قرار گرفته است به شرح زیر است
گروه کتاب / سومین نشست کتاب خوانی جهک برای معلمان و والدین و کتابداران و مدیران در 26 فروردین ماه 1395 برگزار شد . ( این جا ) فریبا اقدامی به عنوان مسئول برگزاری این نشست گزارشی را منتشر نموده است که شما را به مطالعه آن دعوت می کنیم