روز سه شنبه 18 خرداد امسال مصادف با اولین روز ماه مبارک رمضان پس از حضور در یک برنامه ی فرهنگی جهت صرف افطار در جمع همکاران آموزش و پرورش یکی از مناطق حاضر شدم و در اوج خوشحالی از دیدار دوستان و همکاران خبری تکان دهنده وجودم را لرزاند! و توسط دوستان باخبر شدم یکی از دانش آموزان محل کارم، ظهر همان روز، خود را در مدرسه به دار آویخته و جان سپرده است.
خبر، وحشتناک تر از آن بود که اشتهایی برای افطار و ادامه ی دورهمی برایم باقی گذارد و از سویی تمام خطوط ارتباطی ای که می توانست در اطلاع رسانی کمک کند و مرا از شوک و بهت زدگی نجات دهند، اشغال بود و تنها با واسطه توانستم اخباری ضد و نقیض و تا حدودی مبهم از همکاران مدرسه کسب کنم و با چشم گریان به منزل بازگردم و تا صبح به خود بپیچم تا با شروع ساعت کاری بتوانم از چند و چون ماجرا سر در بیاورم. نه از سر کنجکاوی و رفع عطش دانستن، بلکه واکاوی دلایل این اقدام و "چه باید کرد؟"های پس از آن.
با توجه به محدودیت های اعمال شده از سوی مقامات قضایی و انتظامی که امکان حضور غیرضروری امثال من را سلب می کرد تنها از طریق تلفن و یا تلگرام، با دوستان همکار و دبیرانی که با دانش آموز ارتباط درسی داشتند بحث و گفت و گو کردیم و همگی از شگفت زدگی هایمان گفتیم که چرا "زهرا"؟! دور از انتظار بودن اقدام به خودکشی از دانش آموزی که همه به برخورداری وی از هوش و استعداد بالا و فعالیت و مشارکت در کلاس های درسی و غیر درسی و... او اعتراف داشتند، حرف مشترک آن روزمان بود.
اما... همچون همیشه، حاشیه های گزنده ی این رویداد به فضای مجازی کشیده شد و در گوشه و کنار دنیای مجازی بازار شایعات و گمانه زنی ها داغ شد و هر کسی از ظن خود کارشناس شد! و تحلیل های غیرمنصفانه طبق معمول بار مسئولیت این ماجرا - بدون آگاهی از شرایط خانوادگی دانش آموز و یا روحیه و شخصیت و منش رفتاری اش - به دوش مسئولان مدرسه، مدیر، مشاور، مربیان و دبیران قرار داده شد!
در این میان پایگاه تخصصی زنان و دختران "بهدخت" در خلال تحلیلی به اصطلاح روان شناسانه از ماجرا، در نهایت بی اخلاقی، علاوه بر اعلام نام و مشخصات دانش آموز، اقدام به افشای نامه ی به جا مانده از وی نموده و سپس هر آن چه که در تحلیل آن خواسته اند بیان داشته اند و چنان که در مقدمه ی تحلیل خود به آن اشاره کرده اند، این واقعه را به کارنامه ی سنگین! مدرسه و گزارش شکایات ماه های اخیر آن افزوده اند!
به عنوان دبیر شاغل در مدرسه ی مذکور و مشاهدات خود از فضای مدرسه و نیز آشنایی با کادر اجرایی و آموزشی آن وظیفه ی خود دانستم نکاتی را در بخش نظرات این سایت - که نظرات متعدد و متفاوت همکلاسی های دانش آموز درگذشته، اولیا و دیگر بازدیدکنندگان را در سطحی وسیع انعکاس داده - ارسال کنم که عینا از نظرتان می گذرد:
با سلام
پیش از هر چیز برای آرامش روحی خانواده، بازماندگان و دوستان و همکلاسی های او دعا می کنم و از خداوند بزرگ و مهربان برایشان آرزوی شکیبایی دارم و سپس برای خود زهرا درخواست آرامش و آمرزش می کنم.
شاید یکی از مصادیق شکیبایی همین است که از سر احساسات برانگیخته قضاوت نکنیم و در جایگاه یک دانای کل به این ماجرا و هر واقعه ی دیگری ننگریم.
شاید شنیده اید این دعای جالب را: «خدایا کمک کن تا پیش از قضاوت درباره ی راه رفتن کسی، یک بار کفشهایش را بپوشم و راه بروم»… با مطالعه ی گزارش و بررسی تحلیلی سرکار خانم ها میرزا اسکندری و ملاتبار و نیز نظرات کاربران سایت که عموما همکلاسی ها و هم مدرسه ای های زهرا و خانواده های آنان بودند، بیان نکات زیر به نظرم ضروری آمد:
* از همان ابتدای بررسی، تأکید خاصی بر گزارش های ارسالی در ماه اخیر از سوی اولیای دانش آموزان شده که ذهن هر خواننده ای را به پیش داوری درباره ی مدرسه، مدیریت و مطالبات وصول نشده ی قبلی هدایت می کند و این واقعه ی دردناک را بیش از جایگاه خود ـ که واقعا سیاه و ناخوشایند است ـ سیاه تر نشان می دهد. به عبارت ساده تر ، نویسندگان متن را بی طرف نمی دانم و به هر دلیلی ـ که بر من پوشیده است ـ با قلمی جانبدارانه و بر علیه آموزشگاه و شخص مدیریت آن ارزیابی می کنم.
* واکاوی رخدادی این چنین اسفناک در سایت بهدخت کاری است پسندیده و از آن جا که قطعا به منظور پیشگیری از موارد مشابه صورت می گیرد کاملا ضروری است. اما یادمان نرود که با گذشت تنها یک هفته از واقعه و باز بودن و در جریان بودن پرونده، مراحل تحقیقات قضایی و انتظامی به پایان نرسیده و هر گونه اظهار نظر و پیش فرض علاوه بر امکان یافتن سر نخی برای کشف علت این اقدام، می تواند نقطه ی انحرافی از آن هم باشد و این مسأله متأسفانه مورد نظر نویسندگان محترم سایت قرار نگرفته و به صرف استناد به سخنان یکی از کارکنان آموزشگاه ، از پدر و مادر زهرا مطالبی را نقل قول کرده اند که اگر افشای آن مورد اعتراض آنان قرار گیرد و امکان اثبات یا تکذیب آن از سوی راوی باشد به لحاظ حقوقی نیز قابل پیگرد و تبعا برای نویسندگان سایت نیز دردسرساز خواهد بود.
* قضاوت شتاب زده ی دوستان نویسنده در خصوص تحت فشار بودن زهرا به دلیل امتحانات (به استناد بیانات همان کارمند مدرسه) آنان را به این پرسش یا انعکاس آن رسانده که: «چرا فشارهای روحی و فکری و شخصیتی زهرا ، جدی گرفته نشده است؟» در حالی که اگر این سخن، نقل قول کارمند مدرسه است که باید از خود او پرسید! و اگر سخن مستقیم نویسندگان است که باید پرسید از کجا به این نتیجه رسیده اند که مشکلات وی و فشارهای روحی اش جدی گرفته نشده اند؟! اساساً جای این پرسش هست که از کجا به این فوریت پی برده اند که زهرا در طول سال فشار روحی و شخصیتی ای داشته که در مرحله ی بعد جدی هم گرفته نشده است؟!
* آمارهای نهادهای معتبر حاکی از آن است که همیشه انگیزه های خودکشی تدریجی نیست و گاه در بازه ی زمانی کوتاهی، تصمیم به خودکشی به عنوان یک راه حل برای عامل آن مورد توجه قرار می گیرد و حتی با وقوع جنون آنی می تواند رخ دهد (که البته با توجه به نوع روش در این ماجرا، بعید می دانم در مورد زهرا جنون آنی قابل تصور باشد) ؛ بنابراین، فشار ناشی از امتحانات که برای همه ی دانش آموزان به طور معمول قابل انتظار است در این بخش، علاوه بر بزرگ نمایی، مورد قضاوت عجولانه قرار گرفته و بر اساس آن تلویحاً حکم صادر شده و مسئولان را نسبت به آن ناآگاه و یا بی تفاوت نشان داده است که به هیچ وجه منصفانه نیست.
* بخش هایی که از آخرین نامه ی زهرا به صورت گزینشی درج، تحلیل و باز متأسفانه بدون بررسی لازم، مورد قضاوت و نتیجه گیری قرار گرفته، علاوه بر آن که به لحاظ قانونی جزو اسناد تا حدودی محرمانه ی یک پرونده ی حقوقی و قضایی تلقی می شود و افشای محتوای آن شاید مجرمانه باشد (البته مطمئن نیستم)، بیان افکار و مکنونات قلبی و احساسات درونی زهرا تلقی گردیده در حالی که کافی بود دوستان نویسنده با کمی حوصله پیش از اقدام به تجزیه تحلیل آن سری به دنیای مجازی می زدند تا دریابند که بسیاری از فرازهای آن به قلم زهرا نبوده و کپی برداری از متون و دست نوشته ی دیگران است. از شعر شادروان شاملو در ابتدای نامه گرفته تا وصف حالاتی که درباره لذت بردن از رنج دوستان نوشته شده و باید مورد توجه و تامل قرار گیرد.
* این جملات گهربار دوستان نویسنده:
«معلوم می شود زهرا کتابخوان بوده، اهل قلم بوده، اهل تحلیل بوده، اهل فکر بوده. اما در عین حال بی هدف بوده، دلخوشی نداشته، دوست واقعا نداشته. این همه خصوصیات زهرا را مجموعه کادر مدرسه یعنی معلم و ناظم و مدیر و مشاور نمی دانستند ؟ که اگر این طور باشد عجیب است و اگر می دانستند و کاری برای چنین دانش آموز با فهم و در عین حال دچار مشکلی نکرده اند،عجیب تر.»
به قدری برایم عجیب بود که بر خود لرزیدم! در این که زهرا دختری تیزبین و دقیق بود حرفی نیست، اما از کجای نوشته ی او می توان پی برد که او کتابخوان، اهل قلم، تحلیل و متفکر بوده؟! آیا صرف ارجاع به کتاب آلبر کامو دوستان کارشناس ما را به این نتیجه گیری رسانده؟! آن هم با امکان کپی برداری از سایت ها و وبلاگ ها و… که در میان دانشگاهیان و به اصطلاح محققان سطوح عالی نیز رایج است؟! و جالب آن که در مسند قضاوت انگشت اتهام و مجرم تراشی به مسئولان مدرسه دراز کرده اید که کادر مدرسه از این خصوصیات یا خبر نداشته اند یا داشته اند و کاری نکرده اند؟!
* نامه ی زهرا، حتی اگر به قلم خود او هم بوده باشد، به دو دلیل نباید افشا می شد: ۱ـ حریم خصوصی او محسوب می شود و مرگ وی دلیل موجهی برای افشای آن نیست. ۲ـ محتوای خاص آن که در پاره ای از موارد نفرت انگیز و به شدت خشونت آمیز است و در دنیای امروز به نوعی ترویج خشونت تلقی می گردد.
جای تعجب است که دوستان محترم سایت که به عنوان کارشناس اجتماعی و مددکار روان شناسی شناخته می شوند چگونه به خود اجازه داده اند محتوایی را افشا کنند که هر یک از دوستان زهرا که آن را بخواند، از حالاتی که او از خودش به هنگام رنج کشیدن دوستان خود توصیف کرده، سرخورده و متنفر خواهند شد.
دوستان محترم گویا از یاد برده اند که بیشترین تعداد خوانندگان این مطلب خاص دوستان، همکلاسی ها و هم مدرسه ای های زهرا هستند! آیا پیش از انتشار غیر مسئولانه ی این نامه به این نیندیشیدید که دختران نوجوان و معصومی که با خستگی ناشی از یک سال تحصیلی و سپری کردن ایام نفس گیر امتحانات در آخرین روز حضور در مدرسه و مواجهه با چنین رویداد تاسف بار، به اندازه ی کافی روحیه ی تخریب شده و آشفتگی فکری داشته اند و دیگر نمکی لازم نبود تا بر زخم و جراحت قلبشان پاشیده شود.
آیا فکر نکردید دوست صمیمی زهرا تصورش درباره ی او آن هم پس از مرگش تا چه حد ممکن است دستخوش تغییر و دگرگونی منفی شود؟! و اگر به سرنوشت روح پس از مرگ اعتقاد دارید، آیا نمی دانید که بد و بیراه هایی که نثار او به دلیل همان توصیفات چقدر برای روح او عذاب آور خواهد بود؟! به قول فرمایش قرآن: «فأین تذهبون»؟!!
* با شناختی که از کادر زحمتکش مدرسه دارم و از نزدیک شاهد تلاش های شبانه روزی آنان و مخصوصا مشاوران کارآمد (در دو حوزه ی آموزشی ـ تحصیلی و بالینی) و شخص مدیر هستم، وظیفه دارم برچسب هایی را که به عنوان بی توجهی به امر پرورش و اکتفا به کسب سود اقتصادی و از این دست اتهامات در این گزارش تحلیلی به ساحت کارکنان شریف آن الصاق شده شدیدا تکذیب کنم و شما را برحذر دارم از این که بدون در نظر گرفتن شرایط و فضای مدرسه و بدون کوچکترین آگاهی از شخصیت فردی زهرا و منش خانواده ی وی، درباره ی اقدام وی اظهار نظر کنید.
نکته ی آخر:
من دبیر زهرا نبودم اما با یکی دو برخورد ساده ای که در قالب پرسش درسی با او داشتم دانش آموزی نبود که از رفتار روزمره ی او بتوان به افسردگی، روان پریشی، تلاطم روحی و… سایر انگ هایی که معمولا در چنین شرایطی به شدت پر رنگ می شوند، اشاره کرد.
بنا به گفته ی برخی از دبیران وی او در فعالیت های کلاسی مشارکت فعال داشت و دقت فوق العاده ی او در پاسخ به یکی از پرسش های امتحانی برای خود من شگفت انگیز بود و با این همه دقت هرگز در کلاس درسی چالشی که بیانگر رنج درون او باشد دیده نشد. رنجی که او را تا حذف هستی کوتاه خود کشانید. باید هنر کارشناسانه ی خود را نه در کشف شخصیت اسرارآمیز و رازآلود او که در همین سادگی شخصیتی یک دانش آموز دختر درسخوان و در همین شرایط اجتماعی نشان دهیم، پیچیده نمایی و ژست تحلیل گرانه و این و آن را متهم کردن از هر کسی بر خواهد آمد.
بترسیم که با اظهارات غیر مسئولانه ناخواسته شرایط مشابه را برای خود و خانواده مان چنان رقم زنیم که خدای نکرده با رخدادی که برای نزدیکانمان پیش آمد تازه بفهمیم چقدر قضاوت دشوار است و چقدر خود ما در آن ناشی بوده ایم.
در اوقات و ایام نورانی ماه ضیافت خدا و ماه نزول برکات قرآنی، کلام را با فرمایش قرآن به پایان می برم: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کلُُّ أُوْلَئکَ کاَنَ عَنْهُ مَسُْولًا (إسراء / ۳۶)
و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.»
با تقدیم احترام
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
وقتی تو مدرسه با500 دانش اموز فقط یک معاون اموزشی هست که به تنهایی باید بر دانش اموزان نطارت کند، چطور معاون برروحیات و احوال دانش اموزان اشراف داشته باشه!
وقتی معاون پرورشی به جای پرداختن به امور تربیتی مجبور به انواع و اقسام بخشنامه های بی محتوا جواب بده و تمام وقتش صرف زدن عکساهای مناسبتی به در و دیوار مدرسه باشه، چه فرصتی برای اشنا شدن با روحیات دانش اموزان می مونخ!!
.....
چرا معلمان ما باید چند شغله باشند؟؟؟؟
این چه همدردی وچه راهکار وچه گره گشایی انجام داده جز خود نمایی ,مثلا نوشته ,,
انسانم ارزوست
1- آیا از معلمین کسی را به عنوان مسئول در حوزه ی علمیه قبول می کنند که ایشان را با این بی تجربگی برای معلمین پرورشی با ده ها سال سابقه مسئول تعیین کرده اند؟
2- وقتی رفتن به کلاس درس ده ها فیلتر دارد چرا در انتخاب معاونت پرورشی و تربیت بدنی منطقه چنین سستی شده است؟
3- آیا رئیس اداره بازیچه ی برخی از افراد با نفوذ از جمله امام جمعه در شهر می باشد ؟/
خدا به داد کودکان برسه
بعد میگن چرا امار جرم وجنایت وخودکشی وافسردگی بالاست
خداوند متعال در مرگ اشخاص ،اسباب لازم را فراهم ميكند مرگ اسباب خودش رادارد و در هرمرگي رازهاي خداوندي نهفته است در مرگ اين جوان معصوم يكي از موضوعات اين است كه شايد خداوند متعال اراده فرموده به مديره محترمه نهيبي زده باشد همان مديري كه با ناآگاهي در دوسال قبل برعليه يكي از مديران پاكدست يك دبيرستان پسرانه به جمع آوري امضا مبادرت كرد و خداوند حقيقت محض است و قاضي يكتاست