گروه رسانه/
« صدای معلم » از حضور گرم و محبت آمیز همکاران محترم فرهنگی در مجلس یادبود سوم و هفتم « محمد اسماعیل پورسلیمان ( پدر علی پورسلیمان مدیر صدای معلم ) تشکر و قدردانی می کند .
لاک پشتی آهسته و آرام از کنار دیوار خانه ی کد خدا می گذشت .
توپ تیغ داری را دید در کنار سوراخی کمی بیشتر از قطر آن توپ که به تکه سنگی تکیه داده است .
راه زیادی رفته بود .
از خستگی لَه لَه می زد ؛ بر آن شد خود هم به طرف دیگر سنگ تکیه دهد و اندکی استراحت کند . با شگفتی ناگاه در یافت توپ به آرامی نَفَس می کشد به ویژه آن گاه که دید چند بچّه جوجه تیغی از سوراخ بیرون آمدند و چون لاک پشت را کنار توپ دیدند ، ترسیدند و به تندی برگشتند .
لاک پشت به طرف دیگر سنگ آمد و تَلَنگُری به توپ زد به گونه ای که توپ باز شد و لاک پشت فهمید : « هر گردی گردو نیست » یعنی توپ توپ نیست ؛ جوجه تیغی است !
پرسید چرا در لاک خود فرو رفته ای ؟ جواب داد کد خدا از سگ هایش خواسته است گردن هر کسی را که سر از لاک خود بیرون بیاورد گاز بگیرند و افزود بچه ها هم که دیدی از لانه بیرون آمدند و به تندی بر گشتند ، چند گاهی است که گرسنه اند .
لاک پشت با خشم گفت : این تیغ های انبوه را که خداوند به تو داده است برای پُلو خوری است ؟ یا دفاع از خود و فرزندانت در برابر جیره خوارهای کدخدا ؟
تُف به صورتش انداخت و برخاست و به راهش ادامه داد و سوگند خورد در دفاع از خود با حمله یِ هیچ سگی در لاکش فرو نرود .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
زمانی نهچندان دور، در محلههای قدیمی، همه بچهها به یک مدرسه میرفتند. کنار هم، با تفاوتهایی که داشتند، رشد میکردند. مدرسه، صرفاً یک نهاد آموزشی نبود؛ جایی بود برای تجربه همزیستی، درک تفاوتها، و آموختن زندگی. اما امروز، مدرسه دیگر فقط « یک » مدرسه نیست.
ما حالا با انواع و اقسام مدارس مواجهیم:
نمونه دولتی، تیزهوشان، هیئت امنایی، غیرانتفاعی، شاهد، و... در نگاه اول، این تنوع میتواند نشانهای از پیشرفت باشد — انتخاب بیشتر، تخصصگرایی بیشتر، تنوع مسیرهای یادگیری. اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، این تکه تکه شدن نظام آموزشی، بازتابی از یک مسئله عمیقتر در جامعه ماست.
مدرسهها، آینه جامعهاند. وقتی جامعه شکاف طبقاتی دارد، مدرسه هم این شکاف را بازتولید میکند. مدرسه تیزهوشان برای باهوشهاست، مدرسه نمونه برای تلاشگرها، مدرسه غیرانتفاعی برای ثروتمندها، و مدرسه عادی برای باقیماندهها. در عمل، این تنوع مدرسهها باعث میشود که بچهها از همان ابتدا طبقهبندی شوند — نهفقط بر اساس استعداد، بلکه بر اساس موقعیت اجتماعی، میزان حمایت خانواده، و دسترسی به منابع آموزشی. این یعنی آموزش ما، بهجای کاهش نابرابری، گاهی خودش عامل بازتولید نابرابری میشود.
وقتی کودکی وارد مدرسهای میشود که «برچسب خاص» دارد، این برچسب به تدریج در ذهنش حک میشود. کودک مدرسه تیزهوشان ممکن است دچار ترس از شکست، اضطراب دائم برای حفظ جایگاه و فشار روانی شود. مدرسهها، آینه جامعهاند. وقتی جامعه شکاف طبقاتی دارد، مدرسه هم این شکاف را بازتولید میکند.
کودک مدرسه عادی ممکن است به مرور احساس بیارزشی و «کمبودن» پیدا کند، نه بهخاطر واقعیت، بلکه بهخاطر روایت غالبی که در جامعه وجود دارد. کودک مدرسه غیرانتفاعی ممکن است در حصاری از رفاهِ تصنعی، از تجربه تنوع انسانی در جامعه محروم بماند.
در همه این حالات، چیزی از بین میرود:
احساس تعلق مشترک. بچهها یاد نمیگیرند که با هم باشند، که تفاوت را درک کنند، که پل بزنند بین تجربههای زیستهشان.
پس از دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، که کشور درگیر بازسازی بعد از جنگ و رشد جمعیت بود، نظام آموزشی ما تلاش کرد همزمان دو کار کند: پاسخ به نیازهای جدید جامعه (مثل استعدادهای خاص، عدالت آموزشی) و مدیریت کمبود منابع با واگذاری بخشی از آموزش به مردم و نهادهای دیگر. نتیجه، خلق مدلهای متنوعی از مدرسه بود. اما این تنوع بهجای اینکه بهبود کیفیت کلی را هدف بگیرد، بهمرور به مسابقهای پنهان و فرساینده تبدیل شد. مسابقهای میان مدارس برای جذب دانشآموز بهتر، والدین برای پیدا کردن مدرسه بهتر، و کودکان برای «بهتر بودن».
ما مدرسه را ساختیم تا «زندگی کردن» را یاد بدهد، اما ندانسته، تبدیلش کردیم به «میدان رقابت». در حالی که اگر هدف آموزش، ساختن جامعهای عادلانه و انسانی باشد، ما باید فقط یک مدل مدرسه عمومی و باکیفیت برای همه داشته باشیم. مدرسهای که همه بچهها را با همه تفاوتهایشان، در کنار هم رشد دهد.
و در نهایت، با احترام به رئیس جمهور پزشکیان که همواره دغدغه آموزش و پرورش را ابراز کردهاند ؛
آیا ایشان شهامت و اراده لازم را برای آغاز این مسیر دشوار اما حیاتی دارند؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اوقات فراغت (free time" یا "leisure time" ) مختص به کلیه افراد جامعه است اما در این یادداشت وقتی صحبت از اوقات فراغت به میان می آید جامعه هدف دانش آموزان هستند. در واقع اوقات فراغت دانش آموزی دوره ای است که دانش آموزان از تکالیف اجباری مدرسه و روزمرگی های کلاس و مدرسه جدا شده و فرصتی برای گذراندن آن چه که دلخواهشان است فراهم می گردد.
مکس کاپلان (Max Kaplan) جامعه شناس و موسیقیدان آمریکایی که در زمینه فراغت مطالعات وسیعی دارد در کتاب فراغت خود نوشته است : فراغت شامل فعالیت ها و تجارب نسبتا خودجوشی است که در زمان آزاد فرد اتفاق میافتد و به لحاظ روان شناختی خاطرات خوبی را برای فرد تداعی میکند و دامنه وسیعی از مشارکت ها را در بر میگیرد. همچنین موقعیتهایی را برای تفریح، رشد شخصیتی و کمک به دیگران مهیا میکند .
در ایران از دیرباز مدارس به دلایل مختلف از جمله مقرون به صرفه بودن به عنوان پایگاه هایی برای گذران اوقات فراغت تعیین گشته اند.
با ورود دانش آموزان به دنیای مجازی و غرق در این دنیای پر رنگ و لعاب که مملو از انواع سرگرمی و تفریح و بازی است عملا به کاربرانی منفعل تبدیل گشته و درگیر اوقات فراغت انفعالی گشته اند.
در تحقیقی در سال ۲۰۲۲ مشخص شد دانش آموزان در شبانه روز حدود ۸ ساعت و ۳۹ دقیقه در فضای مجازی به سر می برند و عملا پرداختن به فعالیت های بدنی و جسمانی و برخورداری از خواب شبانه منظم در این میان دچار چالش عمیق گشته اند ؛ لذا برای عبور از این موقعیت نامطلوب و یک سویه که به تدریج آنان را از هویت ، علایق و استعدادها و سلامتی جسم و روان شان دور می سازد باید اوقات فراغتی متناسب با این شرایط در نظر گرفت اما قرائن و شواهد موجود نشان می دهد که این مهم عملا در آموزش و پرورش مانند بسیاری دیگر از اهداف آموزشی و تربیتی نادیده گرفته شده و برنامه ریزان و بالادستی ها مداخلات موثری در این زمینه نداشته اند.
کافی است مدیر مدرسه وارد سامانه سیدا شود و در قسمت نورینو پایگاه اوقات فراغتی را ثبت کند و کارشناس مربوطه هم آن سوی سیستم تیک تایید را بزند و در پایان اداره آموزش و پرورش گزارشی با رنگ و لعاب حاکی از حضور n دانش آموز (البته با فراونی چشمگیر) برای استان ارسال کند و استان هم به همین ترتیب برای وزارت خانه مراتب انجام وظیفه را به اطلاع برساند . درصورتی که این امر مهم و اساسی نیازمند برنامه ریزی عمیق و اصولی است که بدون مشورت با نخبگان و کارشناسان حرفه ای جامعه شناسی و روان شناسی و تربیتی امکان پذیر نیست.
در این میان دو نکته مهم نباید فراموش گردد :
نخست آن که متولیان امر بپذیرند و به این باور برسند که اوقات فراغت بستری برای نمود استعدادها و کشف قابلیت های فردی و نمودی از فرهنگ و ویژگی های فرهنگی یک جامعه است ؛ آن گاه به مهندسی فرهنگی در راستای نیازهای سنی دانش آموزان در تمام ایام نه فقط منحصر به فصلی خاص بپردازند و دیگر آن که به طرح نماد (نظام مراقبت از دانش آموزان) که طرحی جامع و عملیاتی بوده نگاه ویژه و همگرا داشته باشند.
این طرح به عنوان یک میثاق همکاری چند جانبه بین وزارت آموزش و پرورش و هشت دستگاه دیگر در سال ۱۳۹۴ به تصویب شورای عالی رفاه و تأمین اجتماعی رسید لذا ضروری و بایسته است دستگاه های مربوط با همکاری وزارت آموزش و پرورش پرداختن به مسئله اوقات فراغت دانش آموزان که اهرم موثر و جدی برای پیشگیری از آسیب های اجتماعی می باشد را در دستور کار خود قرار دهند و به جای ده ها زنگ نمادین و بی خروجی که در صبح گاه و ظهر گاه مدارس به اجرا در می آید در جلسات مشترک خود بارها و بارها زنگ خطر آسیب های اجتماعی دانش آموزان را به صدا در آورند و برای گشودن درهایی برای ورود به کاهش این آسیب ها چاره و تدبیری رقم بزنند که اگر با همین رویکرد پیش بروند آسیب ها آن قدر عمیق و ریشه دار خواهند شد که نه جلسات چاره ساز خواهند بود نه آن همه طرح و برنامه در قالب بخشنامه های صوری و در پایان آن چه خروجی این طرح هاست تصویر زنگ های بی نوایی است که به جای پیام و صدای واقعی شان ، عکس شان در پوشه های حاوی مستندات ادارات بر جای خواهد ماند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شهر ، خانه ،جهانم
چقدر
خالی شده از تو
کوچ تو سنگین است.
از تمام ییلاق جان جهانم.
از عمق روحی که به تو وصل است.
پدرم..!
ماه کم نور است
یا خورشید سرد است
نمی دانم
همه این ها
بعد از سفر تو
اتفاق افتاده است.
تنم می لرزد
پشت من نه کوه است نه ماه است ،
نه تو....پدرم
دیگر نه صدای پای تو می آید
نه بهار دلم رنگارنگ است.
انگار
پاییز
در چشم و جانم
لمیده است.
شرحِ حال من این گونه است!
زمستان سردیست سخت و زمخت و استخوان سوز بلکه بی تو قیامتی است
قیامت
هرآنچه مرا با خود می برد
قیامتی که مرا با خود می برد.
مرا به یاد آر
ای زندگی
مرا
با پدرم
در قاب خشکیده طاقچه کاهگلی
خانه پدری ام،
مرا به آغوش خودت بگیر.
دلتنگم برای پدرم، دلم برای هشت سالگی ام تنگ است.
این خانه تاریک برای من هزار تا خاطره دارد.
یادم نمیرود دیوارهایی که پر از پنجره بود.
من زخمی ام، من خسته ام . من تنها برای او می نویسم .
برای پدرم.
برای پدرم می نویسم، که نمی دانم خاکِِ سرد و سنگین با چشم هایش چه کرده است.
هر روز که می گذرد انگار همین امروز رفته است.
من آواره ام.
بدون تو آواره ام ،خاکت اگرچه سرد است اما یادت در دلم هیچ گاه سرد نخواهدشد.
یادم نمیرود دیوارهای خانه پدرم ، پر از پنجره بود.
خانه پدرم در برف و باران و باد با قلب هایمان گرم و روشن بود.
چه بیصدا و آرام شکستی و ما تو را در هوای مه آلودی گم کردیم.
امروز رفتم خانه پدری
پدری که در سفر بود!
سفری بی بازگشت
سفری بی انتها
دسته کلید خانه ام آویزان بر جاکلیدی ، دلتنگ پدرم هستند.
پدرِ مهمان نواز من
یادت تا همیشه در قلبم زنده است.
نامت در یادها زنده باد....
از همه دوستانی که با تلفن و پیام مرا و خانواده را مرهون الطاف عنایت خویش قرار دادند خاضعانه و صمیمانه سپاسگزارم .
در پاسخ به درخواست این دوستان در مورد مراسم ضمن آن که قلبا راضی به زحمت افتادن هیچ کسی نیستم ؛ مراسم ختم سوم و هفتم پدر فقیدم « محمد اسماعیل پورسلیمان » ؛ جمعه 10 مرداد از ساعت 30 / 16 تا 18 واقع در :
تهران – خیابان سعدی شمالی – خیابان مرادی نور – جنب مخابرات – کوچه سردار کبیر – حسینیه ی دیزج خلیلی ها برگزار می گردد .
ارادتمند همه همکاران و دوستان عزیر و مهربان
علی پورسلیمان