گروه گزارش/
عصر دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ ششمین نشست فرهنگی انجمن اسلامی معلمان البرز با حضور « مرتضی حاجی » با موضوع « ضرورت تحول و اصلاحات در آموزش و پرورش » در باشگاه قلم عظیمیه کرج با حضور علاقه مندان با شکوه هرچه تمامتر برگزار گردید.
در این مراسم دو ساعته پس از سخنان آغازین منوچهر اتابکی (دبیر انجمن اسلامی معلمان البرز) ؛ خسرو ساکی (مدیرکل اسبق اموزش و پرورش البرز) سخنان مبسوطی از تحولات مصلحانه دوران وزارت حاجی ارائه نمود.
در پایان مرتضی حاجی ضمن ابراز خرسندی از برگزاری چنین نشستهایی، از چرایی و چگونگی حضورش در کابینه دوم سیدمحمد خاتمی در قاموس وزیر دستگاه تعلیم و تربیت گفته و اقدامات دوره خود را تشریح نمود.
شایان ذکر است که در ابتدای برنامه از رضا قاسمپور به مناسبت « روز خبرنگار » تجلیل شد. همچنین رحیم منظمی در پایان سخنانی در خصوص لوازمات استقرار مدرنیته در ایران به اشتراک گذاشت.
در ادامه گزارش جلسه را اختصارا و نقل به مضمون تورق میکنیم.
خروجی سند تحول بنیادین چیست ؟!
مرتضی حاجی با اشاره به تازه شدن دیدار با همکاران قدیمی البرز افزود: در دولت دوم خاتمی قرار بود وزیر کار باشم ؛ با توجه به عدم پذیرش مسئولیت وزارت آموزش و پرورش از سوی مرحوم علاقه مندان در شرایط فورس ماژور قرعه به نام بنده افتاد.
مجموعه اقدامات دوره وزارتم ؛ ارائه کارِ گروهی، مشارکتی و درون سازمانی بدون توجه به جنجالهای بیرونی بود.
در ابتدا ما برای به چالش کشیدن ساختار عمومی کشور به نفع دستگاه تعلیم و تربیت، با نظرخواهی از استانها و گفت و گو با اساتید مختلف فارغ از گرایشات سیاسی در جهت تکمیل « ضرورت اصلاحات در آموزش و پرورش » و طراحی سند ملیِ فرابخشی (متفاوت و قبل از سند تحول بنیادین فعلی) اقدامات میدانی گستردهای صورت دادیم. محصول این کار، تولید و انتشار صدها مقاله در ضرورت اصلاحات در آموزش و پرورش بود که چکیده آن تحت عنوان « منشور اصلاحات در آموزش و پرورش » منتشر گردید.
« سند ملی آموزش و پرورش » که در اواخر وزارت بنده با سرتیمی دکتر مهرمحمدی تهیه شده بود در دوره احمدینژاد گم شد و به جای آن تدوین سند تحول بنیادین پیگیری گردید.
به زعم حضرات با پمپاژ سرایداران همفکر ( بدون رعایت تشریفات استخدام حرفهای معلمی) به کلاسهای درس تحول ایجاد شد.
امروز بعد از دو دهه باید پرسید که خروجی و محصول اجرای سند تحول بنیادین دقیقا چیست و کدام مشکلات دستگاه تعلیم و تربیت با این سند حل و فصل شده است؟
آمارهای موجود حکایت از بی سر و سامانی بیشتر آموزش و پرورش در ناعدالتی آموزشی، مولفههای پیشرفت تحصیلی، ناکامی در آزمونهای بین المللی، افرایش ترک تحصیلها، رها بودن مدارس عادی دولتی با کیفیت نازل آموزشی، نارضایتی شغلی معلمان و احساس تبعیضهای مختلف و... هستیم.
چه باید کرد ؟
حاجی با اشاره به واقعبینانه بودن سند ملی تهیه شده زمان خود افزود: اگر اجازه میدادند سند ملی و کارشناسی تهیه شده ما اجرایی میشد قطعا امروز وضعیت بهتری داشتیم.
باید به این باور برسیم که:
- آموزش و پرورش پیشران توسعه بوده و خرج کردن در آموزش و پرورش سرمایهگذاری است نه هزینه کرد.
- باید سهم اعتبارات آموزش و پرورش از بودجه به نُرمهای جهانی و کشورهای توسعه یافته نزدیک شود.
- آموزش عمومی در جهت تامین وحدت ملی بوده و آموزش منطقهای در جهت دیده شده مطالبات متراکم اقوام متنوع و متکثر تعریف و اجرا شود.
- توسعه مدارس غیر دولتی دستبرد به جیب مردم بوده و پولی شدن مدارس رنگارنگ به سقف خود رسیده و نقش مسکن را داراست.
- باید سازمان حرفهای معلمان راهانداری شده و ضمن انتخاب مدیران با نظر معلمان، استخدام معلمان با نظرات کارشناسی و دید حرفهای سازمان معلمان صورت گیرد و هر پنج سال صلاحیت حرفهای معلمان مورد ارزیابی و پایش « سازمان نظام معلمی » قرار گیرد.
به باورم ؛ سرمایه انسانی مهمترین سرمایه بوده و کار ویژه آموزش و پرورش تامین سرمایه انسانی به روز و تبدیل آن به سرمایههای برتر است.
در یک کلام حاکمیت باید صدای بیصدایان را شنیده و به مردم و معلمانش اعتماد کند.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
آن چه در زیر می آید ؛ مشروح پرسش و پاسخ « صدای معلم » با « علی فرهادی ؛ سخنگوی وزارت آموزش و پرورش » است که پیش تر در دبستان دخترانه شهید رحمانی منطقه ۱ شهر تهران واقع در شهرک نظامی شهید چمران برگزار گردید . ( این جا )
در گزارش پیشین به برخی نکات و موضوعات مطروحه این نشست اشاره گردید :
« زمانی که خبرنگار « رستا » پرسشی را در مورد « پروژه مهر » مطرح کرد ؛ « صدای معلم » پرسید که آیا بودجه مستقل و یا قابل توجهی برای اجرای پروژه مهر پیش بینی شده است ؟
پاسخ فرهادی مثبت بود و ایشان تاکید کرد که این اعتبار پیش از آغاز سال تحصیلی در اختیار مدارس کشور قرار خواهد گرفت .
سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در بخشی از سخنان خود در مورد ثبت نام در مدارس عنوان کرد که دخترش هنوز ثبت نام نکرده است و در بیان چرایی آن گفت که هنوز « جای خوب » برای او پیدا نشده است .
این سخنان سخنگو با اعتراض شدید علی پورسلیمان مدیر صدای معلم رو به رو شد .
پورسلیمان گفت : تعبیر این حرف ها آن است که ما در آموزش و پرورش ، « جای خوب » و « جای بد » داریم و این ظلم و اجحاف در حق همه دانش آموزان و جامعه است .
مدیر صدای معلم ، وجود این نوع نگاه و نگرش را در بین مسئولان « خطرناک » و غیر قابل قبول و انتظار دانست . این مساله ناقض صریح عدالت آموزشی است .
پرسش در مورد « وضعیت سند جامع نیروی انسانی آموزش و پرورش » سوال دیگر خبرنگار رستا بود که البته فرهادی به آن پاسخ نداد اما با یادآوری « صدای معلم » به توضیح آن پرداخت .
مدیر صدای معلم نسبت به عدم انتشار نسخه نهایی شده این سند در آموزش و پرورش انتقاد کرده و آن را نافی حق دسترسی به اطلاعات و گردش آزاد اطلاع رسانی دانست .
پورسلیمان تصریح کرد که انتشار عمومی این سند موجب مشارکت و اعتماد سازی در جامعه به ویژه در بدنه آموزش و پرورش و کارشناسان مستقل آن می شود .
مدیر صدای معلم از سخنگوی وزارت آموزش و پرورش پرسید که مرجع بلاواسطه و پاسخ گو در مورد رتبه بندی و فرآیند آن کیست ؟
فرهادی معاونت خودش را معرفی کرد .
پورسلیمان در پاسخ گفت با توجه به آن که معاونت پشتیبانی با کمیت و پول سر و کار دارد اما رتبه بندی مقوله ای کیفی است و تا زمانی که انجام این مهم در این معاونت صورت بگیرد ، نباید انتظار معجزه ای در زمینه « کیفیت بخشی آموزش » داشت .
مدیر صدای معلم تصریح کرد که رتبه بندی باید توسط یک مرجع علمی با استقلال سازمانی و حرفه ای طراحی و انجام شود .
مدیر صدای معلم در نشست پیشین به ضرورت تشکیل « سازمان نظام معلمی » اشاره و تاکید کرد اما سخنگوی وزارت آموزش و پرورش با برجسته کردن نقش « هیات های ممیزی » از کنار این موضوع گذشت .
وقتی ناقص می شنویم، ناقص می خوانیم و ناقص حرف می زنیم نه الزاماً غلط، چون نقص بهره ای از حقیقت دارد، فریب خورده و می پنداریم درست اندیشیده ایم. لذا در ارائۀ طرحی نو، با هزاران واژۀ اخته بر لب مواجه می شویم و به دو دلیل دوست نداریم نظر مخالفی بشنویم :
این ترس یک دلیل واهی در مقابل عدم مطالعه در اذهان متبادر می کند . می گویند در کتاب ها افکار ضد و نقیض وجود دارند لذا مطالعه آرام و قرار ما را به هم می زند. این اوهام کور، شم سیاسی و تاریخی را در جامعه تنزل داده است. سیاست و تاریخ به مثابۀ علم نه با نگاه متحجری که یکی را بی پدر و مادر می داند و دیگری را نوشتۀ فاتحان. با واژگانی مثل گوزن و کرگدن و گاو گویی که شاخ دارند[2] حماقت شان را دست بر دهانت می نهند[3] و می گویند :
« تو که نمی توانی جهان را تغییر دهی. »
نتیجۀ نقص در شنیدن و خواندن و حرف زدن، ما را به جایی رسانده که به قول شادروان دکتر منوچهر مرتضوی : « اگر قاعده و شیوه ای از روی جهالت یا به قصد خیانت در یکی از امور زندگی بر ما تحمیل شود و بدانیم نتایج و آثارش زیان بار و ناروا است، به جای اینکه بی درنگ آن را ملغا کرده و خط بطلان بر آن ابتکار موهوم و قاعدۀ مذموم کشیده از شرش رها شویم، آن شیوه و قاعدۀ مضر را که خود ساخته و پرداخته و چون طوق بردگی و اسارت به گردن انداخته ایم قاعدۀ مقدس و تغییر ناپذیر پنداشته و در چنگال غول خود آفریده اسیر و گرفتار می مانیم و برای رهایی از عواقب و نتایج اشتباه خود با تدوین و تنظیم مقررات و آییننامههای گوناگون و سلسلۀ نامتناهی تعبیرها و تفسیرها و اضافات و الحاقات، پیچیده را پیچیده تر و طلسم را ناگشودنی تر و ناشکستنی تر می سازیم و آنچه به فکرمان خطور نمی کند بازگشت از اشتباه و قطع ریشۀ مشکلات است . . . »[4]
افزون بر مشکل مطرح شده توسط دانشمند بزرگ منوچهر مرتضوی، مشکل دیگر برخورد غیر علمی و غیر منطقی با فرهنگ و تاریخ ملت است که به رشد و گسترش طایفه گراها و امت گراها انجامیده، هویت ملی یک ملت هزاران ساله را به زعم خود خدشه دار می کنند. اغلب فرنگی مآبان از روی عمد یا سهو در اجزایی از فرهنگ، مشکلی به زعم خود شناسایی کرده و آن را در جامعه گسترش می دهند. چنین برخوردی با فرهنگ یا صرفاً فخر فروشی و تکبر است، یا از احساس عجز در برابر مدرنیسم غرب نشأت می گیرد و یا از دیدگاهی که زمانی حزب توده آن را نمایندگی می کرد و امروز گلوبالیست ها و چپ افراطی (با شعار عوام فریب عدالت) و تجزیه طلبان و البته متحجران.
در این کوتاه سخن به چهار نمونه بارز اشاره می کنم :
نمونۀ نخست : در مقدمۀ گلستان چنین آمده است :
ای کریمی که از خزانۀ غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری
سوالی که امروز مطرح می شود اینست که چرا سعدی، گبر و ترسا را دشمن می خواند؟ کسی که بنی آدم را اعضای یک پیکر می داند مگر ممکن است صاحبان کتاب را دشمن بداند؟ شاید گفته شود این ابیات متناقض، یعنی در جایی دشمن خواندن برخی از آدمیان و در جای دیگر اعضای یک پیکر خواندن بنی آدم، تغییر دیدگاه او باشد. اما این جواب ناپخته است چرا که این امکان برای سعدی وجود داشت که در هر مرحله ای که نظرش تغییر کرد، پیش از به انجام رساندن کتاب، آن را تصحیح کند.
استاد بهاالدین خرمشاهی می نویسد : « اینکه سعدی در مصرع دوم بیت دوم این قطعه آنان را «دشمن» می خواند، بیشتر تابع صنعت شعری است که در مصرع اول از «دوستان» (مسلمانان) یاد کرده است وگرنه سعدی بالصراحه و به قصد عمد از اهل کتاب به عنوان دشمن یاد نمی کند و انسان دوستی و بی تعصبی او از سراسر آثارش برمی آید. »[5]
اما آیا می توان تابع صنعت شعری بود و مفهومی بنیادی را خدشه دار کرد؟ بت هر آن کسی یا هر آن چیزی است که به هر دلیلی نتوان او را نقد علمی و منطقی کرد. هر کس و هر چیزی قابل نقد و بررسی است.
همۀ آنهایی که به احمد کسروی در نگاهش به ادبیات ایراد می گیرند، جایی که از درک کامل معنی باز می مانند، تبعیت از صنعت شعری را پیش می کشند. کسروی نیز دقیقاً با همین نگاه که همۀ شاعران، خود را تابع صنعت شعری کرده و مفاهیم را لگدمال کرده اند، آن نقدهای سخیف را دربارۀ حافظ، سعدی، مولوی، خیام، نظامی و . . . نوشت.[6]
« باران رحمت بی حسابش، همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده . . . »
نمونۀ دوم : علی شریعتی در یکی از سخنرانی های خود این بیت از سعدی را می خواند که در وصف بهار است :
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند جهان جوان شد و یاران به عیش نشستند
و در پی آن می گوید : « خدا مرگت بده که در قرن هفت هستی، قرنی که مغول از شرق و صلیبی ها از غرب این سرزمین را حمام خون کرده اند. در این ایامی که میلیون ها انسان به دست وحشیانۀ مغول و تاتار سرنگون شدند، سعدی نباید چنین بیتی در وصف بهار می گفت. » به قول سعدی :
چون نداری کمال فضل آن به که زبان در دهان نگه داری
حافظ نیز همین نظر را دارد :
در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست وهم ضعیف رأی فضولی چرا کند
یا احمد شاملو شعر را شعور خوانده و بیت زیر را تقریباً با همان دلایلی واهی علی شریعتی، به سخره می گیرد.
درین مدت که ما را وقت خوش بود ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
نمونۀ سوم : جايگاه امروز انسان و انسانيت مديون تجربه هاي انسان در طول تاريخ است. نمونۀ بارزی که حذف تجربۀ تاریخ و ناتوانی در بررسی تحول اجتماعی تاریخ و عدم درک حماسی و اسطوره ای از شاهنامۀ فردوسی به آن منجر شد ارائۀ وهمی است که احمد شاملو در آن میدان دادن به بی هنران و کوته نظران و اوباش را از بین بردن نظام طبقاتی به دست ضحاک معرفی کرده و کاوۀ آهنگر را لمپن می خواند.
مقصود من ؛ بت کردن بزرگان نیست. بت هر آن کسی یا هر آن چیزی است که به هر دلیلی نتوان او را نقد علمی و منطقی کرد. هر کس و هر چیزی قابل نقد و بررسی است. ولی نقدی علمی که پشتوانۀ عقل و فضل دارد. با احترام به سواد شاملو اما برخورد آقایان شاملو و شریعتی با فرهنگ صرفاً فخر فروشی و تکبر است.
نمونۀ چهارم : این روزها یک مدرس دانشگاه (!) تریبون در اختیار گرفته و نقد دولت و حتی حاکمیت می کند، نقدهایی با تیغ برنده و برای آنکه خود را در فضای امن قرار دهد، گستاخانه و بسیار فرومایه به دشمنی با فرهنگ و تمدن دیرین و گرانمایۀ ایران می پردازد. به گفتۀ مولوی :
تا نباشد راست کی باشد دروغ این دروغ از راست می گیرد فروغ
او در نوروز امسال گفت : « من نوروز را به انبوه خلق خود آریایی پندار تبریک می گویم. »
دریغا ساعتی درنگ در خم رنگ برای ادعای طاووسی کافی است. قصد این آدم، تزریق توهمات خود به پشتوانۀ چند راست است و این بی تعارف مصداقی از دشمنی با خورشید است.
آن دشمن خورشید برآمد بر بام دو چشم ببست و گفت : خورشید بمرد
بیش از ده هزار سال است که فرهنگ و تمدن ایران پویا و استوار است. اما از ستیزه جویان با آن خبری نیست. آقای به اصطلاح مدرس دانشگاه، شما نه نخستین ستیزه جو با فرهنگ و تمدن ایران هستی و نه آخرین. اما حقیرترین هستی که با نوروز گلاویز شده ای!
این به اصطلاح مدرس دانشگاه در جای دیگر می گوید : « هنر و ادب در ایران زاییدۀ چپ است. »
با توجه به حرف ایشان دربارۀ نوروز می توان نتیجه گرفت که منظورشان چپ ملی نیست. کارنامۀ حزب توده هم جزء خیانت چیز دیگری ندارد.
اگر میان اندیشمندانی که در زیر نام می بریم، چپ وجود داشته باشد، کدام یک از آنها چپ غیر ملی بودند؟ این اندیشمندان هم وامدار و هم پاسدار فرهنگ و تمدن دیرین و گرانمایۀ ایران بوده و هستند.
محمود افشار یزدی، سعید نفیسی، محمد قزوینی، بدیع الزمان فروزانفر، ابراهیم پورداوود، ملک الشعرای بهار، احمد بهمنیار، جلال الدین همایی، مجتبی مینوی، مدرس رضوی، عباس اقبال آشتیانی، قاسم غنی، محمد معین، پرویز ناتل خانلری، عبدالعظیم قریب، علی اصغر حکمت، حسن پیرنیا، رضازادۀ شفق، محمدعلی فروغی، علی اکبر دهخدا، صادق هدایت، احمد کسروی، حسن تقی زاده، ایرج افشار، فریدون آدمیت، عباس زریابخویی، منوچهر مرتضوی، احسان یارشاطر، محمدعلی اسلامی ندوشن، عبدالحسین زرین کوب، محمد محیط طباطبایی و استادان بزرگوار که عمرشان دراز باد محمدرضا شفیعی کدکنی و هوشنگ طالع و بهرام بیضایی.
مگر روشنفکر بودن فقط شعر نو گفتن و در دانشگاه برکلی دربارۀ داستان ضحاک و کاوۀ آهنگر با تکبر سرسام گفتن است؟
پنج ستون هویت ملی ایرانیان که مهمترین نقش را در استقلال ملت و حفظ فرهنگ خودی در برابر استیلای فرهنگ بیگانه ایفا کردهاند و به گفتۀ سعدی آن را آخرالزمانی کرده اند[7] و در یک کلام راز جاودانگی ملت هستند عبارتند از :
گرچه این اصول در دوره های گوناگون فراز و فرودهایی داشتند، امروز آنها بر چکاد هویت ایرانی برافراشته اند و ستون های اصلی و تغییر ناپذیر روح ملی و کیان معنوی هر ایرانی هستند. در این روزگار وانفسا نباید آنها را با معیارهای جهان وطنی، فدای رویاپردازی های خود کنیم و با عجز و طمع و حماقت، تمدن با ریشه و با گوهر ایران را به تباهی بکشانیم.
[1]- تصویرهای ناخوش و اندیشۀ رکیک از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست (مولوی)
[2]- برگرفته از شعر شفیعی کدکنی با عنوان « معراجنامه » دفتر شعر « از بودن و سرودن »
[3]- زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم گوش بده عربده را دست منه بر دهنم (مولوی)
[4]- ناموارۀ دکتر محمود افشار – جلد پنجم – مقالۀ آرزوی پیران صفحۀ 2970 – 2971 ( با اندکی تلخیص )
[5]- کلیات سعدی، تصحیح استاد بهاالدین خرمشاهی، انتشارات دوستان، توضیحات صفحۀ 859
[6]- احمد کسروی زبان شناس و تاریخ دان بلامنازع بود. اما از درک ادبیات و عرفان بی بهره. کسروی فقط فردوسی و قطران تبریزی را تمجید کرده است.
[7]- هر کس به زمان خویشتن بود من سعدی آخرالزمانم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقدمه
چندی پیش یکی از دوستان پیشنهاد کرد یادداشتی دربارهٔ مشکلات آموزش و پرورش شهرستان بنویسم. این نوشته در پاسخ به همان دغدغه و بر اساس تجربیات شخصیام به تحریر درآمده است تا شاید زمینهای برای تحلیل مسائل کلانتر باشد. تمرکز من در اینجا بیشتر بر شناسایی کاستیها و ارائهٔ برخی راهحلهای ممکن است؛ زیرا معتقدم شناخت دقیق چالشها، خود بخش بزرگی از راه حل است.
بخش اول: تصویری از مشکلات موجود
آنچه در ادامه میآید، مشاهداتی است که در طول سالها تدریس در مدارس مختلف شهرستان داشتهام. این مسائل مختص یک مدرسهٔ خاص نیست و به نظر میرسد تصویری کلی از وضعیت موجود باشد؛ وضعیتی که چهبسا بهتر از بسیاری از نقاط دیگر کشور نیز باشد.
سه سال پیش که کارم را بهعنوان معلم آغاز کردم، با اولین نشانههای بحران روبهرو شدم. از یک کلاس تقریباً سینفرهٔ رشتهٔ ریاضی، تنها هفت یا هشت نفر توانستند پس از امتحانات نهایی دیپلم بگیرند. میانگین نمرهٔ یکی از دروس تخصصی در همان کلاس حدود ۳ بود؛ درحالیکه همین درس در مدرسهای با شرایط ثبتنام سختگیرانهتر، میانگین ۷ داشت. سال بعد اوضاع اندکی بهتر شد، اما هنوز در کلاسهایی تدریس میکردیم که میانگین نمرات نهایی دانشآموزانشان در هیچ درسی به ۹ نمیرسید.
نمونهٔ دیگر، به تلاش یکی از مدارس نظری در سال گذشته برای سختگیری در ثبتنام دانشآموزان ریاضی و تجربی برمیگردد. پس از این سختگیریها، از میان حدود ۴۰ دانشآموزِ ثبتنامشده که اغلب معدل بالای ۱۸ داشتند، تنها دو نفر میتوانستند مساحت دایره و مثلث را محاسبه کنند؛ مفاهیمی که در کتابهای دورهٔ ابتدایی آموزش داده میشوند. امسال نیز وقتی از متقاضیان رشتهٔ ریاضی با معدل بالای ۱۸، سؤال سادهای مانند «سی درصدِ هفتاد سیب، چند سیب میشود؟» پرسیدیم، در نگاهی خوشبینانه، تنها بیست درصدشان توانستند، آن هم با دشواری، به جواب برسند.
این شرایط در درس ریاضی است که والدین به آن حساسیت بیشتری نشان میدهند. در سایر دروس، اوضاع گاهی نگرانکنندهتر است. برای مثال، در درس علوم، به نظر میرسد یادگیریِ عمیقی صورت نمیگیرد.
چگونه میتوان پذیرفت دانشآموزی که سالها مفاهیم اندازهگیری را خوانده، هنوز واحد حجم (لیتر) را با واحد طول (متر) اشتباه میگیرد؟ یکی از پرتکرارترین سؤالات دانشآموزان پایهٔ دهم پس از یک سال تحصیلِ فیزیک این است: «هر لیتر چند کیلوگرم است؟» یا از واحد حجم بهجای طول استفاده میکنند و میپرسند: «حجم این اتاق چند متر است؟»
در درس ادبیات، وضعیت گاهی بغرنجتر میشود. هنوز برای ما سؤال است که چگونه میتوان از دانشآموزی که در خواندن و فهمیدنِ یک جملهٔ ساده ناتوان است، انتظار داشت درسهای پیچیدهتر را بیاموزد. البته تحلیل دقیق این حوزه نیازمند نگاه تخصصی یک دبیر ادبیات است.
جدای از بحث آموزشی، با مسائل رفتاریای مواجهیم که شاید خطرناکتر باشند. در دورهٔ متوسطهٔ اول، گرایش دانشآموزان به مصرف سیگار، مشروبات الکلی و حتی مواد مخدر، پدیدهای رایج شده است. در سالی که در این مقطع تدریس میکردم، بهگفتهٔ مدیر و معاونان، در یکی از کلاسها حداقل نیمی از دانشآموزان سابقهٔ مصرف الکل داشتند و چندین بار از دانشآموزان موادی مانند ماریجوانا کشف شد. در همان سال، یکی از والدین که به دلیل رفتارهای پرخطر فرزندش به مدرسه فراخوانده شده بود، با مسئولان مدرسه درگیر شد و به اموال مدرسه آسیب رساند. مدیر آن مدرسه که خود را در برابر چنین حوادثی بیدفاع میدید، سال بعد از ادامهٔ مدیریت انصراف داد.
هنگامی که در پایهی هفتم تدریس میکردم، از گستردگی اطلاعاتی که دانشآموزان دربارهٔ انواع مشروبات الکلی داشتند شگفتزده میشدم. به نظر میرسید برخی والدین در منزل و در حضور فرزندانشان الکل مصرف میکنند. این مسئله این نگرانی جدی را پیش میآورد که مدرسه، محیطی که باید امنترین فضا برای آموختن باشد، خود به بستری برای آشنایی با انواع مواد مخدر و محرک و گرایش به آنها تبدیل شده است. این مشاهدات محدود به آن مقطع نبود؛ در دورهٔ متوسطهٔ دوم نیز در سال گذشته چندین بار از دانشآموزان سیگار الکترونیک گرفته شد و حتی یک دانشآموز در کلاس و در حضور دبیر از آن استفاده کرد.
در یکی از اردوهای راهیان نور که با ادارهٔ آموزش و پرورش همراه بودم، شاهد رفتارهای نگرانکنندهای از سوی دانشآموزان برخی مدارس، بهویژه یک هنرستان کارودانش، بودم؛ از پرتاب ترقههای خطرناک گرفته تا شکستن درِ خوابگاهها و سیگارکشیدنِ بیپروا در مقابل مسئولان. این سؤال مطرح میشود که :
چگونه سیستمی که خود را متولی تربیت میداند، در برابر چنین رفتارهایی تا این حد منفعل است و از ابزارهای بازدارندهٔ مؤثر استفاده نمیکند ؟
شاید بتوان یکی از اصلیترین ریشههای این مشکلات را در تراکم بالای کلاسهای دورهٔ ابتدایی جستوجو کرد. درحالیکه استاندارد جهانی برای کلاسهای این مقطع حدود ۲۰ دانشآموز است، اکثر کلاسهای ما با جمعیتی بین ۳۵ تا ۴۰ نفر اداره میشوند. مدیریت چنین کلاسی، چه برسد به آموزش مؤثر، عملاً غیرممکن است. در نتیجه، بار اصلیِ آموزش عملاً بر دوش دو گروه افتاده است: والدینی که از توانایی مالی یا سطح تحصیلات کافی برخوردارند، و معلمانی که بهصورت خصوصی با دانشآموزان کار میکنند. در این میان، دانشآموزانی که از چنین امکانی محروماند، بهسادگی از چرخهٔ یادگیری حذف میشوند و تنها مستعدترینها یا برخوردارترینها باقی میمانند.
سرنوشت این گروه بازمانده چیست؟
سیاست رسمیِ سیستم آموزشی، جلوگیری از تکرار پایه به هر قیمتی است. یکی از آموزگاران باتجربهٔ شهرستان برایم تعریف میکرد: «از کلاس ۳۶ نفرهٔ من، حداقل ۱۵ نفر سواد خواندن و نوشتنِ ابتدایی را هم نداشتند، اما از اداره آنقدر فشار آوردند که رئیس اداره شخصاً با من تماس گرفت و گفت باید همه قبول شوند، چون در پایهٔ پایینتر برایشان جا نداریم.»
تصور آیندهٔ این نوجوانان، که بدون مهارتهای اولیهٔ خواندن و حساب وارد جامعه میشوند، دردناک است. این دانشآموز، وقتی با همین ضعفها وارد مقاطع بالاتر میشود و از درک مفاهیم درسی عاجز میماند، بهشدت در معرض آسیبها و رفتارهای پرخطر قرار میگیرد.
مقطع متوسطهٔ اول، به دلیل ویژگیهای سنیِ نوجوانان، دورهای بحرانی است، اما مشکلات ساختاری، این بحران را عمیقتر میکند. ضعف مدیریتی در بسیاری از مدارس مشهود است؛ مدیران توانمندی که بتوانند اصول رفتاری را به دانشآموزان بیاموزند، کمیاباند.
از سوی دیگر، نمرات غیرواقعی که برخی دبیران برای دانشآموزانِ ضعیفتر ثبت میکنند، دانشآموز و خانواده را دچار خطای محاسباتی میکند. این روند در سال نهم، با وجود نهاییبودن امتحانات، همچنان ادامه دارد و این دانشآموزان با کارنامههایی غیرواقعی، وارد رشتههای نظری میشوند و با اولین امتحانات جدی، دچار سرخوردگیِ شدید تحصیلی و روحی میشوند.
در مقطع متوسطهٔ دوم، مسائلی مانند کمبود هنرستانها و نبودِ تناسب میان رشتهها و استعدادها خودنمایی میکند. در کنار اینها، اختیارات محدود مدیران مدارس، آنها را در عمل به ناظرانی منفعل تبدیل کرده است. پذیرش مسئولیت یک مدرسه بدون داشتن ابزارهای قانونی و مالی برای مدیریت، مانند آن است که به فردی بگویند: «اگر مشکلی پیش آمد، تو مسئول هستی، اما حق نداری برای جلوگیری از آن کاری انجام دهی!»
در نگاهی کلیتر، به نظر میرسد مسئلهٔ آموزش در اولویتهای کلان کشور قرار ندارد و تصمیمگیرندگان این حوزه اغلب با واقعیتهای کفِ مدرسه بیگانهاند.
شاید عجیب به نظر برسد، اما در دو مدرسهٔ متوسطهٔ اول شهرستان، مدیریت به نیروهای خدماتیِ سابق سپرده شده است. با احترام به شایستگیِ این افراد در حوزهٔ کاری خود، سپردنِ مدیریت یک محیط آموزشی به فردی بدون تجربه و دانش تخصصی، نشان از نگاهی غیرحرفهای به این جایگاه حساس دارد.
بخش سوم: اولویتها و راهکارها
۱. کاهش تراکم کلاسهای دبستان: این یکی از مهمترین اولویتهاست که میتوان با کمک نهادهایی مانند شهرداریها و تخصیص منابع، آن را محقق کرد. همچنین باید به معلمان اطمینان خاطر داد که میتوانند نمرهٔ واقعی دانشآموزان را منعکس کرده و در صورت نیاز، از ابزار «تکرار پایه» استفاده کنند.
۲. تقویت مدیریت در مدارس متوسطهٔ اول: تفاوت چشمگیر در خروجیِ رفتاریِ مدارس، نشاندهندهٔ نقش کلیدیِ مدیریت است. باید با حمایتهای مالی و معنوی، افراد توانمند را برای پذیرش این مسئولیتها ترغیب کرد و با آگاهیبخشی به کادر آموزشی و والدین درباره اهمیت نمرات واقعی، از آسیبهای روانیِ آینده جلوگیری نمود.
۳. توسعهٔ هنرستانها و رشتههای مهارتی: این کار به هدایت دانشآموزان بر اساس استعداد و علاقهٔ واقعیشان کمک میکند و از ورود بیهدف آنها به رشتههای نظری که آینده شغلی مشخصی ندارند، میکاهد.
۴. بازنگری در اختیارات مدیران مدارس: مدیران باید ابزارهای لازم برای مدیریت مؤثر را در اختیار داشته باشند. اگر افزایش اختیارات ممکن نیست، دستکم باید از فشارهای اداریِ غیرضروری کاسته شود. گاهی حضور یک بازرس متخصص برای چند دقیقه در حیاط یک مدرسه و مشاهدهٔ بیواسطه، گویاتر از هر گزارشی است.
بخش چهارم: چرا اوضاع بهتر نمیشود؟
در چنین نظامی، مدیران به «آمارگرایی» پناه میبرند؛ آمار بهترین دستاویز برای کسانی است که میخواهند کارنامهٔ موفقی از خود به نمایش بگذارند. برای یک مدیر آموزش و پرورش ؛ ویترین موفقیت، تعداد قبولشدگان کنکور است، نه اینکه چند دانشآموز از آسیبهای اجتماعی نجات یافتهاند یا از مسیر تحصیلی خود رضایت دارند؛ فارغ از اینکه این موفقیتِ آماری حاصل تلاش مدرسه بوده یا سرمایهگذاری والدین.
در فضایی که موفقیتهای کوتاهمدت و ظاهری در اولویت است، دشوار است مدیری بخواهد برای نسلی سرمایهگذاری کند که دوازده سال دیگر نتیجهٔ آن مشخص خواهد شد.
مشکلاتی که امروز در جامعه با آنها دستبهگریبانیم، ریشه در تصمیمات کلانی دارد که آموزش و پرورش در قلب آن قرار گرفته است. بااینحال، تصمیمات درستِ مدیران و معلمان دغدغهمند در همین ساختار هم میتواند از شدت ضرباتی که کودکان و نوجوانان متحمل میشوند، بکاهد.
در سازمانی مانند آموزش و پرورش، گاهی نجات یک نفر و نشاندادن راهی امن به او، میتواند آیندهای کاملاً متفاوت برایش رقم بزند.
به قول سعدی:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نحوه نشستن دانش آموزان در کلاس درس تأثیر قابل توجهی بر کارآیی آن ها دارد. نوع چیدمان کلاس درس و میز و صندلی میتواند بر میزان تمرکز، مشارکت و تعامل دانشآموزان اثر بگذارد.
آموزش و پرورش ایران از آغاز فعالیت خود تاکنون در همان شیوه سنتی ردیفی ثابت قدم بوده است که این امر خود گواهی بر تغییرناپذیری آموزش و پرورش و ایستایی بی ثمر آن طی دهه های گذشته بوده است.
مصداقی بر متکلم الوحده بودن معلمان در کلاس درس و تسرّی یا انتقال تک روش تدریس توسط معلمان در طول تاریخ آموزش و پرورش. یا نشانگر عدم تغییر سیاست های خرد و کلان آموزش و پرورش علیرغم تغییر غیرعادی وزرا به دلیل بی کفایتی و استیضاح زودهنگام برخی از آنان یا ثبات کانال ها و سیاست ها در مراکز تربیت معلم بوده است.
حال به بررسی انواع چیدمان های ممکن در کلاس درس می پردازیم:
انواع چیدمان کلاس درس
1 . چیدمان ردیفی
این چیدمان سنتی برای سخنرانیها و ارائه مطالب توسط معلم مناسب است، اما تعامل و مشارکت بین معلم و دانش آموز را کاهش می دهد. بیشتر معلمان به طور سنتی به تک سخن گویی خود عادت کرده اند.
چون سکوت و نظم چنین روشی نسبت به سایر روش ها بیشتر و تمرکز و آرامش معلم حفظ می شود. همین معلمان هستند که بعد از خوردن زنگ کلاس، بیشتر خسته اند و به سختی نفس می کشند، رنگ پریده و اغلب گرسنه اند. چون در کلاس درس کلی انرژی مصرف کرده اند.
دانش آموزان معلم را در مقابل خود و جدا از خود می بینند، فاصله ای که گاه معلم را دست نیافتنی می سازد. نوع رابطه دانش آموزان با یکدیگر غیرمستقیم و فقط با معلم چهره به چهره است. روش آموزش فقط سمعی است.
2 . چیدمان گروهی
چیدمان گروهی، موجب همکاری دانشآموزان در اشتراک گذاری ایدهها می شود. اما بیشتر معلمان از اجرای آن طفره می روند. دانش آموزان در این نوع نحوه نشستن، اصولا با هم صحبت می کنند. صداها بر روی هم قابل تشخیص نیست. بی نظمی موجود صدای اعتراض سایر کلاس ها و کادر دفتر را نیز بلند می کند. اما دانش آموزان می باید به تدریج سکوت در برابر سخن دیگری را یاد بگیرند و شنونده بودن را به همان اندازه گوینده بودن و حتی بیشتر از آن ارزشمند بدانند.
کار گروهی همه اعضا را به فعالیت وامی دارد. روش بارش مغزی توسط اعضای گروه اجرا می شود. آنان به بررسی و سنجش بهترین پاسخ توسط تک تک اعضا و نهایتا سرگروه می پردازند تا به عنوان نماینده گروه پاسخ سئوال را به همکلاسی ها و معلم انتقال دهند. و معلم با یادداشت پاسخ هر گروه در تخته سیاه یا تخته وایت برد، با نظر خود دانش آموزان به بررسی پاسخ ها و انتخاب بهترین و کامل ترین از بین آن ها می پردازد.
مشارکت دانش آموزان در هر مرحله، یعنی دخالت در فرآیند یادگیری. روشی مناسب برای یادگیری بهتر و عمیق تر است. چون هر فرد از دیگری، چیزهای بیشتر و تازه تری یاد می گیرد. دانش آموزان معلم را راهنمایی دلسوز می بینند که در گزینش بهترین پاسخ به آنان کمک می کند. نوع رابطه دانش آموزان در گروه مستقیم یا چهره به چهره است. روش آموزشی نیز سمعی - بصری است.
3 . چیدمان نیم دایره یا دایره ای
این نوع چیدمان میتواند تعامل و ارتباط بین دانشآموزان و معلم را بیشتر کند. از آنجایی که معلم رهبر معنوی کلاس درس شمرده می شود و دلسوزی بیشتر معلمان شبیه والدین دانش آموزان از صمیم قلب است، دانش آموزان معلم را نه در مقابل که در کنار خود می بینند و از این بابت حس خوشایندی دارند. در این نوع چیدمان کلاس، معلم معمولا در مرکز دایره یا در قسمت بالای نیم دایره قرار میگیرد. نوع رابطه دانش آموزان با یکدیگر و با معلم مستقیم و چهره به چهره است. روش آموزشی سمعی - بصری است.
4 . چیدمان دور میز کنفرانس یا میز جلسه (گرد یا مستطیل)
دانش آموزان در دور چنین میزی می توانند به راحتی با یکدیگر در ارتباط بوده و به تبادل نظر بپردازند. در ضمن چون اصولا بزرگسالان برای برگزاری کنفرانس یا جلسات اداری بدین نحو می نشینند، دانش آموزان حس ارزشمندی و اعتماد به نفس بیشتری خواهند داشت. تشکیل کلاس در چنین وضعیتی به صندلی های مناسب نیاز دارد و استفاده از صندلی های فلزی دسته دار رایج، برازنده این شکل آموزشی نیست. نوع رابطه دانش آموزان با یکدیگر و معلم مستقیم و چهره به چهره است. روش آموزشی نیز سمعی - بصری است.
5 . شیوه دیگر برای تدریس، آموزش در فضای باز و استفاده از هوا و طبیعت است که برای دروس زیست شناسی گیاهی و جانوری، کتب دینی، جغرافیا و مطالعات اجتماعی مناسب است. انتخاب فضای مناسب به تناسب نوع درس با تأیید مدیر انجام می شود.
مدرسه تابستانی کشور استرالیا از جمله این موارد است. نوعی آموزش است که توسط دانشگاهها و کالجهای بین المللی در تعطیلات تابستانی ارائه میشود و دورههای آن معمولاً یک تا هشت هفته است. دانش آموزان در کلاس های فشرده تمام وقت مرتبط با یک موضوع انتخاب شده شرکت میکنند و این امکان را دارند که در فعالیت های فوق برنامه که به منظور تشویق جامعه پذیری و تحریک آگاهی فرهنگی طراحی شده است، شرکت کنند.
مدارس تابستانی دورههایی را ارائه میدهند که ممکن است دانش آموزان را در تجدید نظر در مورد مطالعه شده در طول سال تحصیلی گذشته، کاوش بیشتر در یک موضوع شناخته شده یا کشف علاقه جدید، یاری دهند. آموزش و پرورش ایران از آغاز فعالیت خود تاکنون در همان شیوه سنتی ردیفی ثابت قدم بوده است که این امر خود گواهی بر تغییرناپذیری آموزش و پرورش و ایستایی بی ثمر آن طی دهه های گذشته بوده است.
شاید همان پر کردن اوقات فراغت دانش آموزان در نظام آموزشی ماست که بیشتر در تقویت باور مذهبی و دینی دانش آموزان در فصل تابستان اجرا می شود. هدف اصلی عدم انقطاع ارتباط با دانش آموزان در القای اهداف نظام سیاسی است. کپی که با اصل خود اصلا مشابهتی ندارد، در استرالیا آموزش توسط دانشگاهها و کالجهای بین المللی در این مدارس انجام می شود و در ایران توسط کانون فرهنگی تربیتی که زیرمجموعه و مکمل فعالیت های پرورشی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران است. هدف این مراکز تقویت هویت فرهنگی، دینی و ملی و و غنی کردن اوقات فراغت میباشد که در قالب برنامههای اردویی، کارگاههای آموزشی، انجمنها، جشنوارهها و… به صورت فوق برنامه فعالیت میکند. در حالی که اوقات فراغت معنایی مغایر با مجموع این سیاست ها دارد و یک رفتار کاملا فردی و نحوه گذران آن بر حسب انتخاب شخصی است: « اوقات فراغت به زمانی گفته میشود که فرد از وظایف و تعهدات روزمره خود فارغ شده و آزاد است تا به فعالیتهای دلخواه و مورد علاقه خود بپردازد » .
6 . طراحان مدرسه « بدون کلاس درس » سوئد با ایجاد یک محیط باز که باعث رشد انگیزه، خلاقیت و کنجکاوی فکری میشود، خواستهاند تا با رها ساختن دانش آموزان در یک محیط زیبا، راحت، امن، آزمایشگاهی، تفریحی و ... آنها را تشویق به یادگیری و آموزش کنند. برای این کار نه تنها از هنر طراحی مدرن و دیجیتالی استفاده کردهاند، بلکه از رسانههای دیجیتالی چون لپ تاپ، تلویزیونهای لمسی، بازیهای ویدیویی و... نیز در سالنهای زیبا با طراحی مدرن و فضای کافی برای مطالعه بهره کامل بردهاند.
هوشمندسازی مدارس با مدرسه بدون کلاس درس سوئد که به « ویتارا » و به عنوان « مکتب ویتارا » معروف شده است. اساس کار تحریک کنجکاوی و ایجاد اعتماد به نفس در کودکان با گذاردن آنها در یک فضا و محیطی که دارای طراحیهای انتزاعی ، توپوگرافیها و نوعی کلاسیک خاص دارد، است.
(برگرفته از یادداشت " وزیر آرمان گرای بی شهامت ؛ کلاس های نیم دایره ای و کلاس درس من ؟! " در سایت صدای معلم)
با توجه به نوع درس، معلم می تواند در چیدمان صندلی ها تصمیم بگیرد و در این خصوص حتی با دانش آموزان همفکری کند تا به خواسته آنان نیز توجه شود. به طور مثال دروسی که به صورت گروهی اجرا می شود با توجه به تعداد دانش آموزان یک کلاس، مثلا 6 گروه پنج نفری تشکیل شود. یا دروسی که برای مشارکت فعال دانش آموزان مساعد است را می توان صندلی ها را به شکل نعل اسبی U یا نیم دایره آماده ساخت تا با افزایش تمرکز دانش آموزان هر نوع حواس پرتی یا امکان صحبت با کناردستی، کاهش یابد و با بهبود مشارکت، تعامل و همکاری بیشتری مابین دانش آموزان و معلم به وجود آید.
چیدمان مناسب برای هر درس خاص، به کاهش رفتارهای ناشایست یا اختلالات کنشی و ایجاد یک محیط یادگیری آرام کمک می کند. راحتی فیزیکی دانشآموزان موجب کاهش خستگی ناشی از نشستن طولانی مدت می شود. که صد البته باید در انتخاب نوع صندلی و تناسب قد آن با سن دانش آموزان، نیز دقت کرد. خصوصا در دوره ابتدایی، دانش آموزان قادر باشند پاهای خود را بر زمین بگذارند تا کمتر خسته شوند.
نکات مهم:
* نوع چیدمان باید با هدف اصلی کلاس هماهنگ باشد. به عنوان مثال، یک کلاس هنری ممکن است نیاز به چیدمان متفاوتی نسبت به یک کلاس ریاضی داشته باشد.
* اندازه کلاس نیز در انتخاب چیدمان مناسب مهم است. چیدمانهای دایرهای یا نیمدایره ممکن است برای کلاسهای کوچک تر مناسب تر باشند.
* در نظر گرفتن نظرات دانشآموزان در مورد چیدمان کلاس میتواند به ایجاد یک محیط یادگیری مثبت کمک کند.
برخورد با روش ها و شیوه های جدید برای بزرگسالان نیز بیشتر مواقع، غافلگیر کننده است و حتی در برابر آن مقاومت یا اعتراض نیز می کنند. با در نظر داشتن این واکنش طبیعی، باید در قبال برخورد همکاران یا کادر دفتر، دانش آموزان و حتی اولیای آنان به دلیل سر وصدای بیشتر که زائیده نحوه جدید چیدمان کلاس است، زود تسلیم و نومید نشویم و با تقویت جنبه های مثبت که متعاقب آن روش های نوین تدریس نیز ارائه خواهد شد، به همه فرصت بدهیم تا بجای قضاوت عجولانه، صبورانه به درک موقعیت جدید برسند.
سه نتیجه ارزنده تغییر چیدمان صندلی کلاس درس
اول: با این روش ها داستان تلخ لژنشین ها که در ردیف آخر کلاس ها می نشینند نیز تمام می شود. پس برخی از آنان مجبور نمی شوند داغ برچسب های ناشایست تعدادی اندک از معلمان را بر پیشانی خود تا آخر عمر یدک بکشند. حال با احساسی دائمی در درون خود یا با عذابی عمیق و از طریق ادامه و تکرار تحقیر و اهانت توسط افراد پیرامون و نزدیکان خود.
دوم: تغییر نحوه چیدمان صندلی کلاس ها از شکل سنتی ردیفی به هر یک از انواع گفته شده، موجب افزایش کارآیی دانش آموزان و معلمان خواهد شد. یادگیری عمیق تر و قابل اعتمادتر خواهد بود. درس از حالت حفظی صرف، به تعمیم بحث، گفت و گو و تفکر انتقادی تغییر شکل خواهد یافت.
سوم: دانش آموزان می فهمند که اگر دوست دارند تا گفته ها و توانایی های آنان شنیده و دیده شود، دیگر همکلاسی ها نیز چنین احساسی دارند پس احترام به طرف مقابل با خوب شنیدن شکل می گیرد. خود معلمان نیز متوجه می شوند که ضرورتی برای متکلم الوحده بودن آنان وجود ندارد و بهتر است به گفته های دیگران ولو در سطح یک دانش آموز، اعتماد ورزند.
هنر معلمی؛ ترکیب فن معلمی، مهارت تدریس، قابلیت علمی و تخصصی، ایجاد خلاقیت در تدریس، اطمینان از یادگیری و انتقال دانش است. معلمی را نباید در گچ و تخته سیاه و دفتر نمره خلاصه کرد. معلمی یعنی توانمندی در ایجاد شرایط بهینه برای یادگیری.
برای برخی از تغییرات ؛ آموزش و پرورش باید مجوز دهد، چون شیوه آموزشی 5 و 6 که در بالا بدان اشاره شد. اما برای مابقی چیدمان ها، مجوز اصلی دست خود معلم است که برای آسودگی بیشتر می تواند با مدیر مدرسه هماهنگ شود تا مسیر موفقیت و همکاری هموارتر گردد.
روش تدریس یک معلم؛ لزوما جای پای برف نیست که برای فرو نرفتن در عمق برف، ترجیح دهیم پاهای خود را بر روی جا پاهای از قبل ایجاد شده بگذاریم. روش های نوین تدریس دیگر کشورهای برتر آموزشی صرفا به عنوان یک راهکار برای نظامی است که قابلیت ایجاد کردن شیوه های جدید تدریس را ندارد. اما یک معلم واقعی، یقین بر حسب مقتضای کلاس خود که ترکیبی از درجات گوناگون یادگیری دانش آموزان است، روشی خلاقانه خواهد داشت.
روش تدریس لزوما مسیری پیچیده یا شگفت انگیز نیست. بلکه با تغییر یک حلقه از روال عادی تدریس نیز می توان نتایج مطلوب تری به دست آورد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید