گروه گزارش/
سخنان علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش در نشست با « معلمان نمونه » خبر ساز شده است .
برخی آن را توهین به شان معلمان و دانش آموزان دانسته اند .
این عده این گونه اظهارات را دون شان معلمی و مقام معلم تلقی کرده و خواهان عذرخواهی وزیر آموزش و پرورش شده اند .
کاظمی می گوید :
« شان نظارت داره . شان ... داره . شان رعایت داره . رعایت به معنی این که چی ؟حواسش باشه اگه یکی از این کلاس جدا شد ؛ کجا رفت ؟ چرا نیومد کلاس ؟ ترک تحصیل کرد ؟ این شان رعایت به معنی « چوپانی » .
یه چوپان دیدید یه گوسفند از گله اش کم می شه ، حواسش هست . می ره دنبالش . می دُوه ِ دنبالش . سر به بیابون می ذاره . پیداش می کنه . این گونه وقایع ناخودآگاه ما را به یاد « معلمان چوخ بختیار » و دغدغه های معلم فقید « صمد بهرنگی » می اندازد .
میاره تو جمع . دوباره .
الان ما این جورئییم ما .
این میشه شئونات معلمی ما . دوستان عزیز ... »
برآیند سخنان کاظمی در این مورد متوجه « حس مسئولیت پذیری » است که البته نه فقط در آموزش و پرورش بلکه در کل جامعه کم رنگ و یا کاملا بی رنگ شده است .
آن چه در حال حاضر در جامعه کاملا مشهود است ؛ « بی تفاوتی محض » اکثریت جامعه نسبت به وضعیت دیگران و حتی خودشان است و روز به روز وضعیت بغرنج تر و پیچیده تر می شود .
به این خبر توجه کنید :
« به گزارش همشهری آنلاین، ماجرای عجیب گروگانگیری ۲۹ ماهه یک خانواده در خانه خودشان در رشت، در روزهای اخیر اذهان ایرانیان را درگیر خود کرده است. این خانواده ادعا دارند که با استفاده از داروهای روانگردان و شکنجههای غیرانسانی ۲۹ ماه تحت اسارت افرادی ناشناس قرار گرفتهاند.
یکی از ابعاد این پرونده که هماکنون به عنوان یکی از نکات مهم و مبهم در این پرونده مورد سوال است، پیگیری وضعیت عدم مراجعه دانشآموز این خانواده به مدرسه و ترک تحصیل او است.
برخی معتقدند که اگر این مسئله با حساسیت لازم از سوی مدرسه پیگیری و به اداره آموزش و پرورش اطلاعرسانی میشد، شاید منجر به آن میشد که ماجرای ترک تحصیل این دانشآموز از سوی نهادهای مسئول همچون قوه قضائیه یا بهزیستی با حساسیت بیشتری پیگیری میشد.
بنابراین هماکنون یکی از نکات عجیب این پرونده، عدم پیگیری مدرسه نسبت به وضعیت غیبت حدود ۳ ساله دانشآموز این خانواده است.
پدر این خانواده در این باره میگوید: «باید قانونی وضع شود تا اگر کودکی به مدرسه نرفت، مسئولان مدرسه یا آموزش و پرورش اقدام به خارجسازی نام دانشآموز از سامانه آموزشی نکنند و پیگیر علت نیامدن او به مدرسه شوند.
فرزند من تا روز ۱۳ بهمن ۱۴۰۰ به مدرسه میرفت، اما یک دفعه ناپدید شد و سپس فرزند دیگرم. در حالی که اگر مدرسه به آموزش و پرورش اطلاعرسانی میکرد و سپس این ماجرا از طریق مراجع قضایی پیگیری میشد، ما درهمان ماه اول نجات پیدا میکردیم. کمک کنید این الزام ناپدید شدن ناگهانی بچهها و اطلاعرسانی آن از طریق مدارس به آموزش و پرورش و سپس مراجع قضایی اجبار شود.» ( این جا )
البته این یک نمونه است و نمی تواند قابل تعمیم به همه جای نظام آموزشی باشد اما واقعیت آن است که معلمان و کادر مدرسه در مجموع به حضور و یا عدم حضور دانش آموزان خیلی حساس نیستند به ویژه در کلاس های پرتراکم و یا پر جمعیت و دانش آموزانی که اصطلاحا شلوغ و بی انضباط هستند و موجب بی نظمی و آشفتگی وضعیت در مدرسه می شوند .
اما در این میان تمثیل وزیر آموزش و پرورش به عنوان مسئول در امور تعلیم و تربیت و واگذاری نقش « چوپان » به معلمان و به تبع آن تعریف نقش « گوسفند » برای دانش آموزان نهایت بد سلیقگی و ابتذال است .
پرسش « صدای معلم » آن است که در میان آن همه « معلم نمونه » آن هم در سطح کشوری کسی نبود که در آن نشست به سخنان وزیر آموزش و پرورش واکنش نشان دهد ؟
نمونه بودن یعنی چه و در کجا باید مصداق پیدا کند ؟
معلمی که خود را « نمونه » می خواند اما شهامت و جسارت دفاع منطقی از جایگاه خود را در فرایند « تفکر انتقادی » ندارد و یا به آن واقف نیست ؛ قرار است کدام الگوی رفتاری و اندیشگی را به دیگران و جامعه هدف انتقال دهد .
این گونه وقایع ناخودآگاه ما را به یاد « معلمان چوخ بختیار » و دغدغه های معلم فقید « صمد بهرنگی » می اندازد .
پایان گزارش /
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چند روزی از این اظهار نظر معنادار وزیر آموزشوپرورش که گفتهاند: «در هر حوزهای که سردار رادان … من سرباز سردار رادان هستم… هر مأموریتی که ما در این حوزه مشترکاً میتوانیم انجام دهیم، در خدمتتان هستیم…» گذشته است.
حقیقتاً منتظر تکذیب، تحریف یا توضیح ماندم، اما اکنون هفته گرامی داشت مقام معلم است و چه چیزی مهمتر از پرداختن به این گفتمان از زوایای مختلف؛ من از زاویه خود به این موضوع خواهم پرداخت و از همه معلمان و اهالی قلم دعوت میکنم نظرات خود را از زوایای مختلف در اینباره منتشر کنند؛ امید که مقاومتی باشد در برابر عادیسازی چنین گفتمانی که گویی از پشتصحنه به تریبون عمومی کشیده شده است.
اما به جهت اینکه در شروع به فحوای کلام نپردازم، اول به سراغ متن تفاهمنامه میروم:
۱. مبهم بودن تقریباً تمام بندها و معانی، که جای تفسیر به رای در موقعیتهای مختلف را باز گذاشته است:
بگذارید خاطرهای بگویم: چندی پیش جهت اینکه بهعنوان مشاور در یکی از مدارس غیرانتفاعی اما مطرح شیراز مشغول به کار شوم، توسط پرسنل آن مدرسه گزینش شدم . مگر نه اینکه آموزشوپرورش مدعی پرورش متخصص (صاحبنظر) با گفتمان مدارا (تفکر انتقادی، گفت و گوی آزاد و احترام به تنوع) و در قدم اول حامی حقوق کودکان است و معتقد است همه چیز از راه آموزش باید بهبود یابد؟
یکی از پرسشگرها از من پرسید: «اگر اتفاقاتی مشابه سال ۱۴۰۱ در کلاس رخ بدهد چه کار میکنی؟»
بلافاصله پاسخ دادم: «من مشاور هستم یا پلیس؟» گفت: «معلوم است مشاور.» گفتم: «اجازه میدادم در کلاسم گفت و گو بین بچهها ادامه پیدا کند، نفر جلوی کلاس میآمد تا نظرات موافق و مخالف را بنویسد، سعی میکردم فضای انتقادی ایجاد کنم که همه بچهها جرات کنند ابراز نظر داشته باشند. امیدوارم در این فضا کار به ایده و فکر و راهکارهایی برسد…»؛ اساساً آمادگی شنیدن جواب صادقانه را نداشتند و پرسش را به نفر بعدی سپردند!
اما اگر به من میگفتند از زاویه پلیس بگو، حتماً قضیه فرق میکرد: تحریککننده را شناسایی میکردم، بقیه را تهدید میکردم، بچهها را از جمع شدن دور هم منع میکردم و…
مطابق با توصیهنامه مشترک ILO/UNESCO مصوب ۵ اکتبر ۱۹۶۶، ماده ۶۱: «حرفه معلمی باید از آزادی آکادمیک در انجام وظایف حرفهای برخوردار باشد؛ معلمان باید در انتخاب و تطبیق مواد و روشهای آموزشی نقش اساسی داشته باشند.»
حال سوال این است: اساس تعریف «امنیت»، «مراقبت»، «محافظت» و … چیست؟
۲. نگرانیهای طرح نظام مراقبتهای اجتماعی دانشآموزان (نماد)
در ماده ۲، بند ۵ آمده است: «همکاری در اجرای طرح نظام مراقبت اجتماعی دانشآموزان (نماد).»
اولا لازم است توضیح دهم طرح «نماد» چیست: در این طرح معلمان و مشاورین مدارس موظف شدهاند تکتک نشانههای رفتاری و خلقی دانشآموز را به محض نمود در این سامانه ثبت کنند. سال اول طرح با کندی و مقاومت زیاد مشاورین روبهرو شد که معتقد بودند نظامنامه اخلاقی آنها اجازه نمیدهد اطلاعات دانشآموزان را جز در موارد خاص همچون خطر آسیب رساندن به خود و دیگران در اختیار دیگران قرار دهند.
در جلسات مختلف وعده داده شد این اطلاعات فقط در دسترس مشاور و مرکز مشاوره آموزشوپرورش جهت مداخله بهموقع قرار میگیرد و هیچ ارگان دیگری به جزئیات آن دست نخواهد داشت. بعداً اعلام شد که طرح قرار است حمایت قضایی و بهزیستی و … را هم برای دانشآموزان فراهم کند که بهظاهر خبر بدی نیست اما نتیجتاً نگرانی اولیه و عدول از اصول حرفهای روانشناسی و ثبت اطلاعات دانشآموزان—که بعید هم نیست بهراحتی چندی بعد در اختیار هکرها قرار بگیرد—را دامن زده است.
حال در این تفاهمنامه به شکلی مبهم بهرهبرداری از این سامانه توسط نیروی انتظامی پیشبینی شده، که بهنظر بسیاری از همکاران، ادامه کار با این سامانه را دچار تردید میکند.
۳. نگرانی راجع به بدتر شدن وضعیت تحصیلی اتباع
در بخش (الف)، بند ۹ آمده است: «همکاری و تعامل در خصوص ایجاد زمینه مناسب آموزش برای دانشآموزان اتباع خارجی در مقاطع مختلف تحصیلی برای پیشگیری و کنترل جرایم و آسیبها.»
حدوداً پنج سال است بهصورت جدی و مستقیم هم در قالب ثبت و فعالیت یک NGO و هم در قالب رساله دکترای تخصصی خود با کودکان اتباع کار با هدف آموزش مشغولام. شهرهای ممنوعه برای حضور اتباع، شهرهای ممنوعه برای ثبتنام اتباع، مدارس ممنوعه برای اتباع، سهمیه اتباع، کارت اقامت ۱۰۰ و ۱۵۰ میلیونی برای ثبتنام اتباع و دهها مانع دیگر، هر ساله هزاران دانشآموز اتباع را از حداقل حق خود یعنی برخورداری از آموزش عمومی محروم میکند.
مشخصاً ورود نیروی انتظامی که طبیعتاً نگاهی امنیتی به این گروه از مهاجرین دارد، احتمالاً کار را برای آنها دشوارتر هم خواهد کرد و نگرانی فعالین این حوزه را دامن میزند.
۴. بندهای بدیهی و بهنظر نمایشی
در بخش (ب)، بند ۸ آمده است: «همکاری در پاکسازی محیط پیرامونی مراکز آموزشی، پرورشی و ورزشی در خصوص جمعآوری معتادین متجاهر، خردهفروشان مواد مخدر و اشاعهدهندگان ناهنجاریهای اجتماعی.»
بهنظر لازم به ذکر نیست که در قانون نیروی انتظامی و قانون مبارزه با مواد مخدر این وظایف ذاتی ذکر شده است و هماکنون برقرار و جاری است.
۵. الگوهای جهانی شکستخورده
چند سال پیش در یک متن به مدلهای شکستخورده پیشگیری از آسیبهای اجتماعی در دنیا پرداختم. یکی از این مدلها توسط نیروهای انتظامی و دادگستری در آمریکا اجرا شده بود، به این شکل:
آگاهیبخشی مستقیم، مثلاً اینکه نوجوانان بدانند عواقب مصرف مواد مخدر چه چیزهایی است یا بدانند اعتیاد قابل ترک کردن است؛ اما تحقیقات نشان میدهد اطلاعات به تنهایی رفتار را تغییر نمیدهد؛ اطلاعات مهم و ضروری است اما کافی نیست. یکی از بزرگترین پروژههای آگاهیبخشی به نام «D.A.R.E. program» در آمریکا اجرا شد که پس از تحقیقات، نتایج ناامیدکنندهای داشت و بیاعتمادی به نهادهای متولی را نیز افزایش داد.
اما بهنظر من سخنان وزیر به خودی خود جدای از متن تفاهم نامه قابل توجه و تعجب است!
اولاً باید یادآوری کرد که شما «من» نیستید، شما «وزیر» هستید؛ آن هم نه هر وزیری، وزیر آموزشوپرورش. ممکن است در ساحت فردی خود را سرباز کسی بدانید، اما چگونه میتوان معلم یا جایگاه تعلیم و تربیت را سرباز یک نهاد انتظامی دانست؟
«سرباز» به معنای فردی است که در ساختار سلسله مراتبی خدمت میکند و موظف به اطاعت بیچونوچرا از فرماندهان است.
مگر نه اینکه آموزشوپرورش مدعی پرورش متخصص (صاحبنظر) با گفتمان مدارا (تفکر انتقادی، گفت و گوی آزاد و احترام به تنوع) و در قدم اول حامی حقوق کودکان است و معتقد است همه چیز از راه آموزش باید بهبود یابد؟
مگر نه که به قول هایم گینات: «هر زندان تصویری فجیع از شکست نظام آموزشی است» و به قول نلسون ماندلا: «آموزش قدرتمندترین سلاحی است که میتوانید برای تغییر جهان استفاده کنید»؟
پس آن که برای برقراری نظم به دیگری نیازمند است، نیروی انتظامی است، نه آموزشوپرورش.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بعد از بیست سال معلمی ؛ اولین بار است که می خواهم برای معلمان سرزمین ام بنویسم.
به احترام تمام معلمان سرزمین ام در شب می نویسم، شب را مثل روز به دل گنده ها نمی سپارم، و تو ای شبِ، همیشه روشن بمان زیرا تمام اضطراب هایی که من در خود حمل می کنم و تمام خستگی ها و تمام ناامیدی ها و تاریکی هایی که روز مرا آزار می دهند ، از من دور می کنی.
ای شب، همه ی رویاهای شکسته ام را تسلی می دهی و نور و روشنا بر من می بخشی.
سر و صدای زنگوله های گوسفندان از دور به گوش می رسد.
ایل کوچ کرده است.
اینجا همه چیز سخت است .
اینجا همه چیز دور است . اینجا صدای باران را، صدایی که جانِ طغیان زده و رنج دیده مان را ساکت می کند و مرهمی بر عمق خالی ترین حالات مان می گذارد را فقط می شنویم.
بیدار شو، تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوز نور ، درخت و گیاه و کتاب و معلم دارد.
عمریست، که به دنبال پنجره می گردم،
خانه ها همه دیوار و ویران شده اند...
به یاد تمام معلمان سرزمینم مکث میکنم!
یادِشان را فراموش نخواهم کرد.
نور در غمگینی درونی دلم همیشه به یادشان می تابد.
با قلبی پر از ارادت و احترام و محبت به پیشگاه تمام معلمان و راهنمایان سرزمین ام ؛ به یاد تمام معلمان دلسوز و زحمتکشی که در سایهی سکوت و بیتوجهی، چراغ علم و آگاهی را روشن نگه داشتهاند. معلمانی که در هیاهوی زندگی گم شده اند.
معلمانی که به ما آموختند چگونه فکر کنیم و چگونه پرسش کنیم . معلمانی که بی تفاوتی را نشانمان ندادند.
به یاد تمام معلمانی که شبِ ظلمانی نبودند بلکه روزِ روز بودند.
او در زیر باران می آید
در سخت ترین طوفان
در تگرگ در جهالت ، در بحبوحه ایمان در ظلمتی به رنگ قلم چون چراغی و در سرد ترین زمان چون خورشیدی، در لطیف ترین زمان چون ماهی .
مداد را شخصیت روح است
قلم نون یسطرون
و جوهر آن روح الامین
علمه البیان اوست. حضرت عشق را که عشق می نوازد.
پای هر آنچه سیاهی را باور بساید قرمز می کند. سرخ می شود تمام نرسیده ها را
ای او که می سوزد تا بسازد.
بله
او را معلم گویند
معلمی درد مادری است . چشم جانش قربان فرزند واژه های سحرانگیز است.
خوشا به دستان تو
به رد پایی که
انسان است برجامانده اوست معلم
که خواهد ماند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این روزها که روز معلم را تبریک می گویند خنده ام می گیرد.
می گویند خندیدن اقسام دارد: بازار مکاره ای شده است این سیستم کمیت محور.
لبخند، زهرخند، نیشخند، ریشخند، تلخند، قهقهه، ... . گاهی برای تمسخر هست، گاهی ابراز شادی، گاهی طعنه آمیز هست و گاهی برای تشکر.
یک خنده هست که نمی دانم در کدام تقسیم بندی می گنجد. خنده ای که از سر حیرت و تعجب شدید باشد. مثل خنده ساره همسر ابراهیم که فرشتگان به او پیام دادند که صاحب فرزند خواهد شد و او خندید.
وقتی روز معلم را تبریک می گویند از این نوع خنده در خودم حس می کنم.
معنای «معلم» در گذر زمان و به خصوص چند دهه اخیر تغییرات چشم گیری داشته است.
گاهی به خودم شک می کنم که :
من که در این نظام آموزشی باقی مانده ام آیا می توانم خودم را معلم بنامم ؟
معلمی کردن با این سیستم آموزشی مگر ممکن است؟
آیا تبدیل به کارمند مطیع و فرمانبری نشده ام؟ آیا برای من سهمی ولو ناچیز در ساده ترین مسائل آموزشی باقی مانده است؟
جایی که حتی اظهار نظر در مورد برنامه ریزی آزمون میان ترم و سایر آزمون های رنگارنگ صادره از اداره، می گویند لطفا حرف سیاسی نزنید!
معلمی تعریف جدیدی پیدا کرده است.
کتابی را به دستمان داده اند و همان را خط به خط می گوییم. بچه ها خط به خط حفظ می کنند. مهم نیست که معنای کتاب فهم می شود یا نه. پس به طریق اولی مهم نیست که صدق و کذب مطالب مورد بررسی قرار گیرد. مهم تکرار واژه ها سر کلاس است، تکرارشان داخل برگه آزمون و تکرارشان بین گزینه های تست های کنکور.
مهم نیست که نوشته های کتاب، چیزی می آموزاند یا نه.
مهم است که هر چه معلم می گوید دانش آموز بپذیرد.
مهم نیست که بچه ها بابت آزمون های مکرر و مکرر و مکرر و صرفا برای اینکه مطالب در حافظه شان حک شود دچار اضطراب، خشم، افسردگی می شوند.
مهم است که سیستم بابت افزایش نمرات آزمون پرچم تبختر بلند کند و فریاد بزند که ما صدرنشین نمره هستیم.
با همه فشارهایی که به دانش آموزان وارد می شود در نهایت موقع نمرات مستمر توصیه اکید مسئولین مدارس که آنها هم از بالادستی ها فرمان می برند، این است که دست بالا نمره دهید. حتی اگر دانش آموزی اکثر سال تحصیلی در کلاس حاضر نبوده باشد.
نمره نشان دهنده پرستیژ آموزش و پرورش است.
این میزان کمیت گرایی در آموزش و پرورش به قدری مقبول افتاده که حتی برای به اصطلاح ارتقای علمی معلم نیز باید دنبال نمره رفت.
اقدام پژوهی، کلاس های ضمن خدمت، اقسام وبینار و سمینار و گواهی های حضور در جلسات را باید ارائه داد که سهمی از حقوق برد.
هر روز آلاف و الوف این ارتقا بخشی هم بالا می رود و به همان میزان معلمین برای کسب نمره و امتیاز برای رتبه بندی و طبقه شغلی و اقسام دیگری از این دسته عناوین به کسانی روی می آورند که برایشان نمره بخرند.
بازار مکاره ای شده است این سیستم کمیت محور.
یادتان هست شازده کوچولو در سفری از سیارکی عبور کرد که پادشاه آن دائم درحال شمارش اموالش بود و وقت هیچ کار دیگری نداشت.ما نیز به قدری سرگرم نمره و عدد شدیم که نه برای دانش آموز و نه برای خودمان وقتی برای خواندن، نوشتن، فکر کردن باقی نمانده است.
وقتی تبریک روز معلم را می شنوم خنده ام می گیرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هیچ اغراق نیست که بگوییم در شکلگیری تمدن غربی مدرن، علم معادلات دیفرانسیل نقشی کلیدی داشته و در بسیاری از جنبههای علمی، صنعتی، و فن آوری، پایهگذار تحولاتی بنیادین بوده است.
این نقش را میتوان در چند محور اصلی توضیح داد:
۱. انقلاب علمی و ظهور فیزیک کلاسیک
در قرن هفدهم، با کارهای نیوتن و لایبنیتس، حساب دیفرانسیل و انتگرال پدید آمد و بلافاصله در فیزیک به کار گرفته شد. نیوتن در Principia Mathematica از معادلات دیفرانسیل برای توصیف حرکت سیارات، اجسام، و قوانین مکانیک استفاده کرد. این آغاز استفاده از مدلسازی ریاضی برای توصیف قوانین طبیعت بود، که ستون فقرات علم مدرن محسوب میشود.
چند قدم جلوتر برویم.
۲. انقلاب صنعتی و مهندسی
با پیشرفت معادلات دیفرانسیل، امکان تحلیل و طراحی سیستمهای مکانیکی، حرارتی، و الکتریکی فراهم شد. مهندسان در قرن ۱۸ و ۱۹ برای طراحی ماشینها، پلها، موتورهای بخار و سپس، سیستمهای الکتریکی از این علم بهره بردند. تمدن صنعتی بدون این ابزار تحلیلی قابل تصور نبود. چند قدم دیگر هم جلوتر برویم؟
۳. پیشرفت در علوم طبیعی
در زیستشناسی، شیمی، و حتی اقتصاد، بسیاری از پدیدهها را میتوان با معادلات دیفرانسیل مدل کرد. رشد جمعیت، واکنشهای شیمیایی، انتشار بیماریها، و بسیاری پدیدههای دیگر، همگی با این معادلات توصیف میشوند. بازهم چند قدم جلوتر برویم.
۴. پایهگذاری فن آوری مدرن
از مهندسی برق تا کنترل فضاپیماها، از تحلیل سیگنال تا هوش مصنوعی، تقریباً تمامی علوم کاربردی به نحوی از معادلات دیفرانسیل (معمولی و جزئی) استفاده میکنند. این علم ابزار اصلی مدلسازی سیستمهای پویا در جهان واقعی است.
۵. نقش فرهنگی و فلسفی
فراتر از کاربردهای عملی، معادلات دیفرانسیل دیدگاهی نو به انسان غربی داد: اینکه جهان را میتوان با قوانین دقیق و فرمولهای ریاضی توصیف کرد. این نگرش به طبیعت، نقش مهمی در شکلگیری عصر روشنگری، فلسفه علم، و نهادهای آموزشی غرب داشت.
۶. روز معلم
سال ها گذشت تا که فهمیدم در تمام حوزههای رشته تخصصیام ضعف درک پایهای دارم. عملا یک گپ (حفره دانش) با من همیشه همراه بود و این گپ، دشمن «اعتماد به نفس مهندسی» بود. علت اصلی این حفره را نمیفهمیدم تا زمانی که یک استاد ژاپنی که در زندگی خودش «معلم»های خوبی داشت، به زحمت حالیام کرد که توجه ذهنی تو به «کاربرد دانش» است حال آن که اگر بخواهی مفهوم علم را در هر حوزه مهندسی بفهمی نباید از معادلات دیفرانسیل پایه در آن حوزه ، «شتاب زده» عبور کنی.
این چند سطر که گفتنش اینجا آسان بود، پس از انبوهی دعوا، جر و بحث و یقهگیری میان ما اتفاق افتاد. او توضیح داد که از مهندسی زلزله تا مهندسی انفجار، در هر حوزه ای از مهندسی سازه که انگشت بگذاریم ضعف اصلی ؛ «عمیق نفهمیدن» معادلات دیفرانسیل پایه است.
این لحظه در زندگی من مثل یک شوک بود.
لحظه ای که متوجه شدم تمام تلاش من این بوده که «نرم افزارهای کامپیوتری» را بیاموزم حال آنکه قبل از آن، معلمهایم وظیفه داشتند که گوش مرا محکم بپیچانند و هشدار بدهند که هی! قدم اول درک صحیح/عمیق معادله دیفرانسیل پایه است.
روز معلم بر چنین معلمانی مبارک مباد.
برای سالهای طولانی من طوطیوار خوانده بودم که: انتگرال بار روی تیر، مساوی میشود با برش (Shear) در آن تیر و انتگرال برش در یک تیر، می شود لنگر/خمش (Moment).
ولی همین سه سطر را معلم ژاپنی میکوشد تا از منظر حساب دیفرانسیل در کله دانش آموز/دانشجو به زحمت فرو کند!
۷. معلم و کتک زدنِ خودش
در زبان و فرهنگ ژاپنی اصطلاحی است با این مضمون که معلم تا جایی که بتواند تلاش میکند که به دانش آموز بفهماند، ولی از یک جایی به بعد اگر او نفهمد شروع می کند و خودش را میزند.
این مفهوم در ادبیات ژاپنی با تعابیری نظیر:
先生の責任 (Sensei no sekinin) – “مسئولیت معلم”
در بیانهای ادبی یا فیلمها، گاهی معلم با گفتن عباراتی شبیه به «これも私の責任だ» (این هم تقصیر من است) یا حتی با زدن سر به دیوار یا میز، شدت سرخوردگی خود را نشان میدهد!
سالها گذشت تا متوجه شدم که در میان معلمان گذشته ما، رضا عابد کسی بود که میکوشید تا با عربده، فریاد، یا ابزارهای کمک آموزشی در مغز دانشآموز فرو کند که اگر مفهوم ریاضیِ «تغییر Rate of Change» و «مشتق Derivative» را نفهمی، فیزیک را نفهمیده ای. مهندسی «کاربرد» فیزیک و ریاضی است پس مهندسی را هم نخواهی فهمید.
روز معلم بر این معلم ها مبارک باد.
▪️▪️▪️
راستی یک سوال: واقعا کدام کجسلیقگیای باعث شد تا در فارسی برای ترجمه Derivative از واژه «مشتق» استفاده شود؟!
( کانال ارزیابی شتاب زده )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اخیراً سخنان وزیر آموزش و پرورش خطاب به فرمانده نیروی انتظامی مبنی بر اینکه «ما سرباز شما هستیم» ؛ واکنشها و انتقادات گستردهای را در میان فرهنگیان و افکار عمومی به دنبال داشته است. این اظهار نظر، در نگاه نخست ممکن است از روی احترام و همکاری میان نهادها تلقی شود، اما از منظری ژرفتر، موجب تضعیف جایگاه نهاد تعلیم و تربیت در جامعه میشود.
فرهنگیان همواره در جامعه ما جایگاهی والا داشتهاند؛ چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود: « مداد العلماء افضل من دماء الشهداء » ؛ یعنی مرکب قلم علما بر خون شهیدان برتری دارد. این حدیث شریف گویای ارزشی عمیق برای جایگاه علم، دانش و آموزش در فرهنگ ایرانی اسلامی است.
همچنین امام علی (ع) میر دانش و دانایی و عدالت و شجاعت در بیانی عمیق و دقیق میفرماید: « من علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبداً » ؛ یعنی هر کس به من حرفی بیاموزد، مرا بنده خود کرده است. این جمله نه تنها احترام به معلم را نشان میدهد، بلکه از تعهدی اخلاقی و انسانی نسبت به معلم و آموزش حکایت دارد.
وزیر آموزش و پرورش باید نماینده و مدافع این جایگاه رفیع باشد، نه آنکه آن را با تعابیری نظامی یا تابعانه تنزل دهد. اگرچه همکاری میان نهادهای حکومتی امری مرسوم و معمول است اما نوع واژگان و لحن سخن در جایگاه مسئول نهاد تعلیم و تربیت کشور باید با دقت، شأنیت و وقار و جامع الاطراف بودن همراه باشد.
انتظار میرود مسئولان حوزه آموزش و پرورش با درک عمیقتری از رسالت فرهنگی و تربیتی خود سخنانی الگوساز و ماندگاربیان کنند؛ چرا که هر واژه ایشان میتواند تأثیری عمیق بر نگرش جامعه به جایگاه معلم و آموزش داشته باشد.
آقای کاظمی وزیر محترم آموزش و پرورش
شما در جایگاه وارثان بلند آوازه و عالمان نیک سیرت این سرزمین هستید؛ جایگاه شما، جایگاه ایستادن در صف اندیشه است، نه در صف فرمان.
« سخن » آینهی اندیشه است؛ و این آینه را نباید به غبار تعارفات مرسوم سیاسی و گعدهای هیاتی آلوده ساخت.
معلمان از وزیری که جایگاه خود را به سربازی تقلیل دهد، نه دلگرم میشوند و نه دلخوش.
ساحت فرهنگ و نهاد تعلیم و تربیت بسی بزرگتر و ارزشمندتر از فروتنیِ مبهم و کوچکسازی و کوچک انگاری این نهاد والا مرتبه است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اردیبهشت که میرسد، مناسبتهای زیاد و پراهمیتی در تقویم رسمی کشور خودنمایی میکنند . از بزرگداشت سعدی، خیام و فردوسی گرفته تا پاسداشت معلم، کارگر، پرستار، خلیجفارس، روابط عمومی، دختر، میراث فرهنگی، ریاضیات و... مدرسه با تعطیلیها، نمرههای غیرواقعی، کتب درسی ضعیف و نبود انگیزه کافی از معنا تهی شده است.
اما واقعیت آن است که بسیاری از این مناسبتها بیش از آنکه تجلی احترام و بزرگداشت واقعی باشند، صرفاً به نامهایی در تقویم محدود شدهاند.
روز معلم نیز از این قاعده مستثنا نیست. در این روز، معمولاً پیامهایی از سر رفع تکلیف میشنویم؛ جملاتی تکراری، کلیشهای، و گاه بیجان که نه نشانی از درک عمیق مقام معلم دارند و نه هم جایگاه معلمی برایشان ارزشمند است.
در مناطقی مانند جنوب کشور که من تدریس میکنم، روز معلم با روزهای پایانی کلاسها همزمان میشود. کلاسها، به دلیل گرما پیش از موعد به پایان میرسند.
روزهای یک سال تحصیلی را از ابتدای مهر با خود مرور میکنم:
کولرهای فرسوده، صندلیهای کهنه و شکسته، نبود یک ویدئو پروژکتور، خرابی سرویس بهداشتی، خودکشی و مرگ دانشآموزم، تردد دانش آموزان با موتور بدون گواهی نامه و کلاه، تصادفها، تعطیلات پشت سر هم، هوای آلوده، نبود کتابخانه، فضای سبز و این یکی دو روز گذشته انفجار در اسکله شهید رجایی و تعطیلی دوباره مدارس چون برگههای کتابی نانوشته در ذهنم قرار گرفته است.
اگرچه مفهوم «سواد» در تعریف امروزی فراتر از توانایی «خواندن و نوشتن» است اما همین تعریف هم به استناد آمارهای رسمی در بیشتر مدارس اتفاق نمیافتد!
هر بار که میخواهم درباره معلم و مدرسه چیزی بنویسم، نخستین چیزی که به ذهنم میرسد، کمبود امکانات است. اما واقعیت تلخ این است که حتی اگر همین امروز شخص وزیر دستور دهد که برای کلاس من یک کولرگازی مناسب نصب کنند، بازهم عرق خواهم ریخت. نه از گرما، بلکه از فشار بیپایان دغدغههایی که پس از هجده سال تدریس، دیگر رمق را از ما گرفته است.
آنچه ما را خسته کرده، تنها فقدان ابزارهای فیزیکی نیست؛ نبود حمایتهای روانی و حرفهای، بیپاسخ ماندن دغدغهها، و انبوه انتظاراتی است که هر سال سنگینتر از پیش، بر دوشمان گذاشته میشود.
ما معلمان این بار را به دوش میکشیم برای پرورش نسلی توانمند و خلاق، اما وقتی امید از دل معلم رخت ببندد، چگونه میتوان آیندهای روشن را انتظار داشت؟
بیتوجهی به این واقعیتها، ما را به سمتی میبرد که هیچ جامعهای آرزوی آن را ندارد.
شعارهای هر دولت و هر رئیسجمهور» بهبود کیفیت آموزشی»، «توجه به مدارس دولتی» و...است اما نه اثری از کیفیت است و نه شرایط بهتر میشود.
فکر میکنم در آستانه روز معلم زمان آن رسیده است که مدیران بالادست صدای این بحران را بشنوند:
مدرسه با تعطیلیها، نمرههای غیرواقعی، کتب درسی ضعیف و نبود انگیزه کافی از معنا تهی شده است. فرهنگ و یادگیری در ذهن دانشآموز رنگ باخته و بیتفاوتی جای شوقِ دانستن را گرفته است.
بهطور واضح اراده حاکم بر جامعه نیز گویی تلاشی برای ارتقای جایگاه مدرسه و معلم نمیکند. سلیقه اجتماعی امروز، یا شاید هم بیسلیقگیِ برنامهریزان، بهجای تربیت شهروندانی آگاه از مسیر «مدرسه»، آنان را در معرض جریانهای آشفته سیاسی و اقتصادی رها کرده است.
در این وضعیت بغرنج جامعه نه مدرسه، بلکه شغلهای کاذب چون قاچاق است که آینده دانشآموز را رقم میزنند. یا حداقل در منطقهای که من تدریس میکنم اوضاع چنین است.
معلمان واقعی کشورم در این روزها نه پیام تبریک تکراری میخواهند و نه کارت هدیه اما نگران آیندهای هستند که از مسیر مدرسه میگذرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پنجمين تغييرات اساسنامه صندوق ذخيره فرهنگيان ( سند حمايت از اموال يک ميليون و هشتصد هزار عضو اين موسسه کاملأ خصوصي ) در تاريخ 15 / 12 / 1403 در اداره ثبت شرکت ها ثبت و در روزنامه رسمي کشور درج شد.
به عبارت ساده تر ؛ ششمين اساسنامه اين موسسه کاملا خصوصي مراحل قانوني بند ث ماده 88 قانون برنامه هفتم توسعه را طي کرد.
اين اساسنامه نواقص بسيار دارد که مهمترين آن عدم وجود رکن مجمع عمومي در ارکان صندوق است . مديريت ناتوان و مشکل زاي دولتي نه تنها حذف نشده است بلکه به رسميت شناخته شده است . منتخبين اعضا( صاحبان اصلي سرمايه ) در هيات امناي صندوق از اکثريت (شش از يازده ) به اقليت (شش از پانزده ) کاهش يافته است و ...
بر رسانه ها، تشکل ها، مطالبه گران و کنشگراني مدني از جمله نگارنده واجب است با تحليل عميق حقوقي ، اجتماعي، اقتصادي تمامي مواد و تبصره هاي اساسنامه جديد را مورد بررسي موشکافانه قرار بدهند و تغييرات اخير را نقد نمايند .
نقاط قوت اساسنامه جديد را برجسته نمايند و از ماهيت خصوصي پذيرفته شده در اساسنامه حمايت جدي نمايند و شش دانگ مراقب باشند تا از ناحيه نقاط ضعف اساسنامه جديد، به اموال و مطالبات به حق يک ميليون و هشتصد هزار ذينفع صندوق، لطمه اي وارد نشود.
نقش آفريني در تدوين آئين نامه انتخاب هيات امنا نيز در دستور عاجل قرار گيرد .
مطالبه گران ظرفيت تشکيل مجمع عمومي استاني را از دست ندهند.
در روزگاراني که مافياي قدرتمند و پرنفوذ درون و بيرون صندوق با چشم طمع به اموال يک ميليون و هشتصد هزار عضو صندوق مي نگرند و به دنبال دست فرو کردن در جيب معلمان هستند ؛ لازم است از همه مسئولين و نمايندگان محترم مجلس ، تمامي نقش آفرينان جامعه مدني، کليه مطالبه گران و ... که از ماهيت خصوصي صندوق ( احترام به حقوق مالکان و حقوق مالکانه آنان ) دفاع کرده و مي کنند، صميمانه تشکر مي کنم.
اميد است مطالبه گران در سايه تکيه به خرد جمعي، سمفوني دلنشيني خلق نمايند و با حفظ دست آورد هاي اساسنامه جديد به فکر اصلاح نواقص آن باشند .
افزودن رکن اصلي مجمع عمومي ( ناظر بر عملکرد تمامي اعضاي هيات امنا) مطالبه اصلي تمامي مطالبه گران بوده و مي باشد که متاسفانه اين رکن در اساسنامه نيست . خوشبختانه در اين اساسنامه ظرفيتي وجود دارد که اگر تمامي مطالبه گران از آن به خوبي و آگاهانه بهره ببرند مي توانند تا افزودن رکن اصلي مجمع عمومي ( ناظر بر تمامي اعضاي هيات امناء ) با تشکيل مجمع عمومي استاني ( ناظر بر شش نفر منتخب اعضاء و پاسخ گو کردن شش منتخب به مجمع عمومي استاني ) نقش صاحبان اصلي سهام در تصميم سازي و تصميم گيري را افزايش دهند به شرط آنکه مطالبه گران با نقش آفريني در تدوين آئين نامه انتخاب منتخبينِ هيات امنا، مکانيزمِ خوب پاسخ گويي و نظارت ( مجمع عمومي استاني ) را عملياتي نمايند .
قسمت دوم :
پرسش :
قرار بود طبق روال قبل، مروري داشته باشيم به راهي که طي شده است و راهي که درپيش است.
سخنان اخير عليرضا کاظمي در سالن اجتماعات صندوق، جامعه فرهيختگان را نگران کرده است و چوب نقد را بر سخنان وزير آموزش و پرورش بلند کرده اند.
پاسخ :
نقد، ابزار مدرن است و حق مردم است که ريز و درشت سخنان و رفتار مسئولين را زير ذره بين ببرند تا مسئولين بدانند که تمامی گفته ها و حتی رفتار غیرکلامی آنان مورد توجه قرار مي گيرد .
به همين دليل در دنيا، مسئولين متن سخنراني خود را از قبل با کمک کارشناسان مربوطه آماده مي کنند و در جلسات از روي نوشته سخن مي رانند و به پروتکل ها توجه مي کنند .
پرسش :
نظر شما در مورد سرباز بودن وزير آموزش و پرورش چيست ؟
پاسخ :
اولأ در صندوق ذخيره فرهنگيان عليرضا کاظمي رئيس هيات امنا است و در وزارت آموزش و پرورش، وزير است.
در اين گفت و گو به نقش رياست هيات امناي صندوق ذخيره فرهنگيان متمرکز هستيم و عملکرد و سخنان عليرضا و کاظمي را نقد مي کنيم .
پرسش:
شما داريد از زير مسئوليت نقد کاظمي شانه خالي مي کنيد !
پاسخ:
اين موضوع (سربازي کاظمي ) را بسياري از بزرگانِ فرهيخته در تمامي شبکه هاي اجتماعي به درستي و به زيبايي از زواياي گوناگون نقد نموده اند و نقد مي نمايند و کنش هاي مناسب نسبت به آن اتخاذ کرده و مي کنند.
اينجانب افتخار حضور در گروهي از فرهيختگان را دارم که در بيانيه شماره 13 معلمان پرسش گر و کنش گر در « صدای معلم » به صورت مفصل به نقد اين خبط بزرگ وزير آموزش و پرورش پرداخته اند . ( اينجا )
در تجزيه و تحليل امورِ صندوق ذخيره فرهنگيان، عليرضا کاظمي رئيس هيات امنا مي باشد .
پرسش:
شما اين جلسه را چگونه تحليل مي کنيد ؟ نقاط قوت جلسه کدام است؟
پاسخ:
بخش اول نکات مثبت اين جلسه :
اين جلسه اگر در نوع خود بي نظير نباشد، قطعأ کم نظير است . در اين بخش با مروري بر جملاتي از گزارش روابط عمومي صندوق به نقد سخنان رئيس هيات امنا صندوق ذخيره فرهنگيان مي پردازيم.
در قسمتي از تيتر اين گزارش روابط عمومي آمده است:
انتخاب اين واژگان در قسمتي از تيتر گزارش، هوشمندي روابط عمومي صندوق را نمايان مي کند و نشان مي دهد که مديريت کلان مجموعه به دنبال کوتاه کردن ديوار بي اعتمادي بين اعضا و مسئولين است.
اين اقدام خردورزانه را بايد به فال نيک گرفت. کاظمي در اين جلسه اعلام کرده است : « اعتماد آسیبدیده جامعه فرهنگیان را بازگردانیم » .
به عبارت بهتر کاظمي به درستي اعلام مي کند که تمامي مالکيت اين موسسه متعلق به يک ميليون و هشتصد هزار عضو است و مافياي درون و بيرون صندوق هيچ - تاکيد مي کنم هيچ - نقش و سهمي حتي از يک آجر اين مجموعه ندارند.
کاظمي به صراحت به يکي از ماموريت ها و وظايفِ عاجلِ خود و ديگر اعضاي هيات امناء اشاره مي کند.
در غياب رکن اصلي مجمع عمومي، لازم است مطالبه گران در تدوين پيش نويس آئئن نامه انتخابات نقش آفريني کنند تا از ظرفيت مجمع عمومي استاني در پاسخگو کردن شش منتخب به مجمع عمومي استاني و ايجاد ساختار نظارتي در سراسر کشور نقش آفريني داشته باشند.
بر خود واجب مي دانم به گزارشِ رضا قاسم پور از اجتماع يکصد نفر از مطالبه گران در اول اسفند 1403 در سالن اجتماعات صندوق منتشره در صداي معلم ( اينجا ) اشاره کنم:
« دبیرکمیته ارزش مالکانه افزود : مجوز ثبت و انتقال حدود بیست هزارمتر مربع اراضی نیایش به نام صندوق ذخیره هفته قبل به امضای دکتر کاظمی رسید و دستور تسریع در انتقال آن صادر شد . بیش از بیست سال، وزرای پیشین آموزش و پرورش این مجوز را امضا نکردند » .
این دستورالعمل، موانع ورودِ هلدینگ سرمایه گذاری فرهنگیان به بورس را رفع می نماید و منافع آن برای اعضای صندوق می باشد .
نگارنده شجاعت و مسئوليت پذيري رئيس هيات امناي کنوني، نسبت به اسلاف وي را به منظور تقويت و گسترش اين اقدامات ارزشمند، قابل احترام مي داند.
پرسش:
نکات منفي جلسه کدام است؟
آيا وزير يا به گفته شما رئيس هيات امناي صندوق ذخيره فرهنگيان در جلسه سالن اجتماعات دسته گل به آب داده است؟
پاسخ:
بزرگترين و نابخشودني ترين خطاي اين جلسه، عدم دعوت از رسانه ها به عنوان رکن چهارم دموکراسي است.
حضور روابط عمومي در اين جلسات لازم است ولي کافي نيست!
در گزارش روابط عمومي صندوق ذخيره فرهنگيان از اين جلسه ( اينجا ) آمده است:
متاسفانه کاظمي به جاي ايجاد و گسترشِ شفافيت و اصرار به فراهم آوردن شرايط لازم جهت دسترسي همه اعضا به اطلاعاتِ کدالِ داخلي به منظور صيانت از اموال يک ميليون و هشتصد هزار عضو يا توصيه اکيد به مديران حاضر در جلسه به طراحي ساختار نظارتي که همه اعضا در سر تا سر کشور امکان سوت زدن داشته باشند تا قانون سوت زنان در صندوق جاري و ساري شود، به جايگاهِ امور تربيتي قبليِ خود بازگشته وموعظه مي کند.
معلوم است که کاظمي پيش نويس آئين نامه 29 آذر 1400 مطالبه گران را مطالعه نکرده است . رئيس هيات امنا به جاي توصيه اکيد به مدير عامل جهت حکمراني خوب و سيستم سازي و ايجاد ساختار نظارتي فراگير توسط اعضا، جهت فراهم نمودنِ امکان نظارت يک ميليون و هشتصد هزار عضو، (صاحبان اصلي سرمايه هاي صندوق،) جهت پيشگيري از آن که دست مافياي درون و بيرون صندوق در جيب معلمان برود، به دنبال تربيت آدم خوب است.
لازم به ياد آوري است که اينجانب تا کنون متن اساسنامه را مطالعه نکرده ام ( به جز دو صفحه از اساسنامه که در فضاي مجازي منتشر شده است.) و درباره ي مفاد اساسنامه هيج اظهار نظري نمي توانم بکنم و نقد اساسنامه به بعد موکول مي شود.
با توجه به روند طي شده از بند کاف تبصره 12 قانون بودجه 1400 تا بند ث ماده 88 قانون برنامه هفتم توسعه و تلاش مطالبه گران در مصاف با طرفداران ماهيت عمومي غير دولتي يا موسسه دولتي، بر همگان مشخص است حالا که در اساسنامه مصوبِ 15 / 12 / 1403 ماهيت صندوق ذخيره فرهنگيان به خصوصي تبديل شده و همچون سه دهه گذشته در اداره ثبت شرکت پذيرفته شده و تغييرات آن در روزنامه رسمي کشور درج شده است، طبق اصل 85 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، نمي تواند اين اساسنامه را براي تائيد به هيات دولت برد.
طبق قانون برنامه هفتم توسعه، 38 حکم از سوي دولت براي وزارت آموزش و پرورش تکليف شده است که يکي از آن ها تصويب اساسنامه صندوق ذخيره فرهنگيان است . با توجه به تصويب اساسنامه با ماهيت خصوصي لازم است وزير با ارسال نامه اي به دولت، اعلام کند وظايفِ قانوني تکليف اين حکم انجام شده است و مستندات 37 حکم ديگر را براي تائيد، ارسال نمايد.
آنچه از بيان عليرضا کاظمي مي توان استنباط نمود اين است، ارسال نامه و اعلام انجام اين تکليف به دولت است .
اگر به فرض محال، کاظمي بخواهد اساسنامه را به دولت براي تصويب بفرستد به معني آن است که کاظمي حرف هاي خودش در مورد ويژگي هاي اساسنامه مصوب 15/12/1403 منتشر شده در روابط عمومي صندوق ذخيره فرهنگيان را نقض کرده است.
در گزارش روابط عمومي صندوق در اين رابطه آمده است :
دکتر کاظمی اضافه کرد: جمعبندی انجامشده، نظر جامع اکثر متخصصان است و چند مسأله مهم از جمله ماهیت صندوق، تحقق ارزش مالکانه، افزایش مشارکت و نقش معلمان بهعنوان سهامداران و حضور اصلی آنان مورد توجه قرار گرفته است.
معلوم نيست چرا و به چه دليل ، رئيس هيات امناي صندوق ذخيره فرهنگيان به جاي انجام وظيفه فوق الذکر( اطلاع به دولت از انجام تکليف يک حکم از 38 حکم ابلاغي از سوي هيات دولت به وزارت آموزش و پرورش ) در جمع مدیران مياني ( خطاب به مديران مياني زير مجموعه ي هيات مديره) در اين باره سخن مي گويد؟
اين خبط بزرگ کاظمي، شايد بزرگ تر از خبط سربازي وي باشد!
متاسفانه اين خبط بزرگ کاظمي از نگاه ناظران ، رسانه ها و شبکه هاي اجتماعي مغفول ماند و تاکنون مورد نقد قرار نگرفته است.
کاظمي به جاي آن که از فرصتِ رسانه اي شدن جلسه استفاده کند و با مخاطب قرار دادن يک ميليون و هشتصد هزار عضو بابت عدم افزودن رکن مجمع عمومي ( به عنوان بالا ترين رکن نظارتي ) به ارکان موسسه در اساسنامه مصوب 1403 عذر خواهي کند و قول بدهد با جايگزيني مجمع عمومي استاني در آیين نامه انتخابات اين نقيصه را کم رنگ تر مي کند، باز هم اشتباه بزرگ و نابخشودني ديگري را مرتکب مي شود و گام در راه خطر ناک ديگري قرار مي دهد و مبلّغِ چتر نظارت دولتي در يک موسسه کاملأ خصوصي مي شود و ديوار بي اعتمادي بين اعضا و مسئولين را بلندتر و بلندتر مي کند.
اين خبط بزرگ کاظمي شايد بزرگ تر از خبط تأئيده دولت بر اساسنامه مي باشد!
متاسفانه اين خبط بزرگ کاظمي از نگاه ناظران ، رسانه ها و شبکه هاي اجتماعي مغفول ماند و تاکنون مورد نقد قرار نگرفته است.
پرسش:
نقد شما به اين گفته عليرضا کاظمي چيست ؟
وی حضور دستگاههای نظارتی را نقطه قوت سلامت کار در صندوق دانست و تأکید کرد: معتقدم خروج از چترهای نظارت دولتی خطرناک است.
پاسخ:
اين نگاه رئيس هيات امناي صندوق ذخيره فرهنگيان به عنوان يک موسسه کاملأ خصوصي بسيار غير منطقي است.
پرسش:
چرا اين نگاه غير منطقي است ؟
پاسخ:
علي صادقي مدير عامل محترم صندوق ذخيره فرهنگيان با رضا قاسم پور خبرنگار صداي معلم گفت و گو مي کند که چهار شنبه سوم ارديبهشت ماه 1404 در صفنا منتشر مي شود. اهميتي که علي صاقي به رسانه به عنوان رکن چهارم دمکراسي مي دهد قابل احترام است .
با يک گل بهار نمي شود ، ولي رويش يک گل مي تواند اميدِ آمدن بهار را تداعي کند.
از مدير عامل صندوق انتظار مي رود که بيشتر از گذشته با رسانه ها به عنوان رکن چهارم دمکراسي تعامل نمايد و از ديگر مسئولين صندوق از جمله رئيس هيات امناي و همه اعضاي هيات امنا به ويژه منتخبين گرامي، انتظار مي رود به نقش رکن چهارم دموکراسي توجه جدي نمايند.
نتيجه گيري:
تغيير ماهيت صندوق به خصوصی در اساسنامه 1403، پذيرش اساسنامه در اداره ثبت شرکت ها و درج تغييرات در روزنامه رسمی کشور يک دست آورد برای اين بخش از مطالبه گران مي باشد. از نظر اين مطالبه گران، مديريت ناکارآمد دولتی وصله ناچسب اساسنامه 1403می باشد.
يک اشتباه کاظمي يا اعمال نظر مافياي درون و بيرون صندوق، جهت مسدود يا منحرف نمودنِ راه مطالبه گري، دست در جيب اعضاء فرو بردن تلقي مي شود و ديوار بي اعتمادي را بلند تر مي کند.
در مجموع تمامي مطالبه گران با نواختن ساز هاي گوناگون و متنوع، سمفوني دلنشيني را خلق نموده و مي نمايند. يک اشتباه کاظمي يا اعمال نظر مافياي درون و بيرون صندوق، جهت توليد اصوات خارج از کوک، دست در جيب اعضاء فرو بردن تلقي مي شود و ديوار بي اعتمادي را بلند تر مي کند.
( گفت و گو ادامه دارد )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هر سال با فرارسیدن ۱۲ اردیبهشت، واژه هایی چون مقام شامخ معلم، شان و منزلت فرهنگیان بهطور گسترده در رسانهها و سخنرانیها تکرار میشود. اما پرسش اساسی این است:
آیا این واژهها چیزی فراتر از تزئینات و شعارهای مقطعی هستند؟
روز معلم به جای آن که فرصتی برای شنیدن صدای واقعی معلمان باشد، به یک مراسم نمادین تبدیل شده ؛ محفلی برای دیده شدن مسئولان، تریبونی برای آمارسازی و وعدههای تکراری آنها.
معلمانی که در طول سال با تورم، حقوق ناکافی، مطالبات انباشته، تبعیض، و امکانات حداقلی آموزشی دستوپنجه نرم میکنند، در این روز فقط مصرفکننده سخنانی میشوند که هیچ نسبتی با واقعیت زندگی آنها در اجتماع ندارد.
آیا تکریم واقعی معلم، فقط با تقدیم یه تقدیرنامه و یک شاخه گل محقق میشود یا با تصویب قوانین حمایتی، اجرای عدالت در پرداختها، ارتقای کیفیت بیمه درمانی شاغلین و بازنشستگان و...؟
مسئولانی که در این روز لب به تمجید از معلم میگشایند، آیا حاضرند برای یکبار هم که شده، پای درد دل معلمان، بدون دوربین و بدون نطق از پیش نوشته شده، بنشینند؟
فرهنگیان کشور امروز از یک خستگی مزمن رنج میبرند؛ خستگی از شنیدن حرفهایی که هر سال تکرار میشود، اما تغییر ملموسی در زندگیشان ایجاد نمیکند.
اگر قرار است این روند ادامه یابد، شاید بد نباشد روز معلم را نه روز تکریم معلم، بلکه روز بیتفاوتی سیستماتیک به جایگاه معلمان و یا روز گزارش دهی مسئولان بنامیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید