گروه گزارش/

28 آبان بیست و ششمین جلسه وبیناری رئیس و معاونان مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش با مدیران حراست استانها، معاونتها و سازمانهای وابسته برگزار شد .
در این جلسه برخط و مجازی اسماعیل بحریزاده مشاور وزیر و مدیرکل دفتر وزارتی و سیدمجتبی هاشمی مشاور وزیر و رئیس مرکز حراست حضور داشتند .
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« بحریزاده در این نشست با تقدیر از برگزاری ۲۶ جلسه مؤثر مرکز حراست با مدیران، این اقدام را یک «رکورد بینظیر» خواند و خاطرنشان کرد: برگزاری این نشستها موجب ارتقای کیفیت خدمات، بهبود مدیریت و افزایش انگیزه و اعتماد به نفس کارکنان شده و این تعامل دو سویه میان مدیران تخصصی ستاد و مدیران حراست استانها، معاونتها و سازمانها، از یک سو امکان انتقال صحیح سیاستها، راهبردها و انتظارات حوزه های تخصصی و سیاستگذار را فراهم می کند و از سوی دیگر فرصتی است تا دغدغهها، چالش ها و نقاط آسیب زا، از سوی مدیران و ناظران امین و دلسوزی که نزدیک به میدان عمل هستند در یک تعامل دو سویه و سازنده مطرح شود که پیامد آن می تواند شناسایی و رفع نقاط آسیبپذیر و کاهش مخاطرات را در پی داشته باشد .
مشاور وزیر آموزش و پرورش، دو اولویت کلان این وزارتخانه را به عنوان مبنایی برای ترسیم نقشه راه اجرایی برای مجموعه حراست برشمرد و اظهار داشت: اجرای احکام، تکالیف و تحقق اهداف سنجه های عملکردی برنامه هفتم پیشرفت، اولویت اول وزارت آموزش و پرورش است و در بین این تکالیف اجراییسازی نقشه راه سند تحول بنیادین و پروژههای ذیل آن، مهم ترین و اولویتدارترین تکلیف برنامه هفتم است که در رأس آن توسعه عدالت آموزشی قرار دارد.

بحریزاده با اشاره به اینکه آموزش و پرورش جزو دستگاه هایی است که بیشترین تکالیف را در برنامه هفتم دارد، گفت: اگر بخواهیم دو اولویت آموزش و پرورش در این دوره را در یک کلام بیان کنیم، می توان گفت که اجرایی سازی و تحقق اهداف تکاليف برنامه هفتم و نقشه راه سند تحول، دو اولویت اصلی هستند که برنامههای وزیر محترم نیز مبتنی بر این دو اولویت طراحی شده است. بنابراین این اولویت به ما اجازه نمیدهد خود و مجموعهمان را مشغول کارهای خارج از این چارچوب کنیم ... »
مشخص نیست بر اساس کدامین اصل مدیریت و رهبری در سازمان ها ؛ برگزاری تعداد جلسات در یک سازمان موجب ارتقای آن سازمان می شود در حالی که همچنان شکاف و فاصله میان « صف » و « ستاد » برقرار است و برنامه ی مشخصی برای « تقریب نگرش ها » و رسیدن به یک فهم مشترک میان اداره و مدرسه همچنان مشاهده نمی شود .
در این نشست ؛ مدیرکل دفتر وزارتی وزارت آموزش و پرورش اجرای احکام، تکالیف و تحقق اهداف سنجه های عملکردی برنامه هفتم پیشرفت را اولویت اول وزارت آموزش و پرورش دانسته و آن را نقشه ی راه اجرایی معرفی می کند .
در تاریخ « قانون برنامه پنج ساله هفتم پیشرفت جمهوری اسلامی ایران » 4 تیر ماه برای اجرا ابلاغ شده است .

آیا در جهت شفاف سازی عملکرد بهتر نیست این مسئولان مستقر در وزارت آموزش و پرورش توضیح دهند که در این مدت که حدود یک و نیم سال از ابلاغ برنامه هفتم می گذرد برای اجرای همین برنامه پر نقص که البته نقدهای بسیاری بر آن وارد است دقیقا چه کرده اند ؟
مدیر کل دفتر وزارتی در این نشست از اهمیت گفت و گوی صمیمانه با همکاران و حل مسائل در میدان به جای پشت میزنشینی می گوید .
« صدای معلم » در گزارش پیشین خود با عنوان : « حرف های رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش و مساله ی مهم " خرید اعتماد " ؟! نوشت : ( این جا )
« آیا نشستن پشت درهای بسته در یک الگوی سازمانی سلسله مراتبی و بدون دریافت بازخورد را می توان « گفت و گو » اطلاق کرد ؟ »

یک سال قبل از آن هم نوشتیم :
« رئیس جدید مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش با توجه به پیشینه و عملکرد خود واقعا چه طرح و برنامه ای برای بازسازی اعتماد معلمان و کاهش نارضایتی فراگیر فرهنگیان دارد ؟ »
آیا رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش می تواند گزارشی از ارزیابی و نظارت از کل بخش های استانی و مناطق خود را به « رسانه ها » و « افکار عمومی » ارائه کند ؟
« صدای معلم » کماکان آمادگی خود را برای برگزاری نشست با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش در دولت مسعود پزشکیان اعلام می کند » .
اگر مبنا « صداقت و پاسخ گویی » و اجتناب از کلی گویی و شعار دادن است ؛ زمان عمل کردن است .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هر بادی که میآید مرا با خود میبرد،
بادهای زاگرس بیرحم شدهاند،
و سیبزمینیکارانی که کمر به نابودیمان بستهاند!

در دامنههای خشن زاگرس، جایی که کوههای سر به فلک کشیده چون مادرانی خسته، بر فرزندانشان - درختان بلوط و بنه - نگاه میکنند، بادهای داغ و تند، داستان غمانگیزی را زمزمه میکنند. این بادها، که از کویرهای مرکزی برمیخیزند و با غبار خشکسالی آمیخته، نه نوازش میکنند و نه آرامش میبخشند؛ آنها ویرانگرند . ریشههای کمجان درختان را میلرزانند و با هر وزش، شاخهها را به رقصی اجباری وامیدارند.
« هر بادی میآید مرا با خود میبرد» ، این ناله خاموش بلوطهای زاگرس است. درختانی که قرنها ریههای سبز غرب ایران بودند، حالا در برابر طوفانهای بیرحم، چون روحهای سرگردان، از جایی به جایی رانده میشوند.
تصور کنید: یک بلوط تنهای پیر در جنگلهای لرستان، تنهاش ترکخورده از سالها تشنگی، که باد بهاری با خشکی بیابانها، برگهایش را میرباید و زمستانهای سخت، ریشههایش را از خاک سست بیرون میکشد؛ نه آبی از چشمههای خشک شده میرسد، نه خاکی که نگه دارد.

این سرگردانی، فقط درد درختان نیست؛ زاگرس، این مهد حیات، حالا به گورستان سبز تبدیل شده. بیآبی، که از دهه ۱۳۹۰ با تغییرات اقلیمی شدت گرفته، ریشهها را میپوساند و بادها را به همدستان ویرانی بدل کرده، درختانی که میافتند، نه با تبر انسان، بلکه با نسیمهای مرگبار، و خاک را به لغزشی ابدی میسپارند. در این میان، حیوانات زاگرس هم قربانیاند: کل و بز وحشی، که زیر سایه بلوطها پناه میبردند، حالا در جست و جوی علفهای خشک، به دام طوفان میافتند و جان میسپارند، حيواناتی که با از دست رفتن پوشش گیاهی به حاشیه شهرها رانده میشوند و در تنهایی، غرشهایش به ناله تبدیل میگردد.
عشایر زاگرس که زندگیشان با کوچ و باد گره خورده، حالا چادرهایشان را در برابر طوفانهای گرد و غبار جمع میکنند، و کودکانشان، با چشمانی پر از ترس، به کوههایی خیره میشوند که دیگر سبز نیستند. حتی سیبزمینیکاران، که با طمع کشتهای انبوه و صنعتی به دامنههای زاگرس هجوم آورده اند، کمر به نابودی مان بستهاند. ماشینآلاتشان خاک را شخم میزند، جنگلها را به زمینهای کشاورزی بدل میکند و با مصرف بیرویه آب زیرزمینی، چشمهها را خشکتر میسازد . آنها، چون بادهای انسانی، ریشههای زاگرس را میربایند و در ازای چند فصل محصول، قرنها میراث را به باد میدهند.

این غم عمیق، آینهای از زخم های اجتماعی ماست . در جامعهای که ریشههای فرهنگی و طبیعی را نادیده گرفته، بادهای تغییر و دستهای حریص، همه را به بیثباتی میکشاند. درختان زاگرس، نماد استقامت بودند، آنها که با هر بادی خم میشدند اما نمیشکستند، حالا در برابر خشکسالی، بادهای ویرانگر و هجوم انسانها، فریاد میزنند: ما را نگه دارید، پیش از آنکه باد آخر، همه را ببرد.
اما در عمق این تاریکی، امیدی نهفته:
اگر دستانمان را به هم بندازیم، ریشهها را آب دهیم، کشتهای ناپایدار را مهار کنیم و بادها را با دانش مهار کنیم، زاگرس دوباره سبز خواهد شد. ای درختان سرگردان، صبر کنید، شاید نسیمی از عدالت بیاید و شما را به خانه بازگرداند...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

برخی به من انتقاد میکنند که چرا شمای گیاهشناس در مورد آتشسوزیها چیزی نمیگویی. من که تجربیات جهانی را میشناسم خوب میدانم که آتش وقتی شعلهور شد چاره ندارد، درست عین هاری؛ شما باید مانع آن شوی. حتی پیشرفتهترین اقتصادهای جهان مانند آمریکا، کانادا و استرالیا در مقابل آتشسوزی جنگل (Wildfire) ناتواناند.
سؤال این است که تا کی باید این فاجعه ادامه داشته باشد؟
ایران خشک که آسمان و زمین و رود و تالاب و آبخوانش خشک شده، اگر این لکههای سبز را از دست بدهد، چه از آن میماند؟
حاکمیت خودش را غرق مشکلاتی کرده که آتش و زباله و موتورسیکلت و حوادث رانندگی و آلودگی و هاری و سگ ولگرد در اولویتهایش نیست.
حتی اگر بخواهد کاری کند نه متخصص دلسوزی در بدنه دارد و نه نهاد قانونگذاری و یا قضایی و پلیس قادر به پیشگیری و ارائه راه حل اند.
همین نیمه اول امسال تعداد کشتههای حوادث رانندگی در تهران ۴۰ درصد افزایش داشته است؛ این یک فاجعه انسانی است. شهرهای بزرگ در قرق موتورسیکلت و اطراف و داخل بقیه شهرها در قرق سگ است و کسی نیست به داد مردم برسد.
مسائل پیچیده راه علمی و چندوجهی میخواهد. باید بین دولت و مردم رابطه سالمی باشد که بتوان مسائل پیچیده را حل کرد.

سالها تقابل و بی اعتمادی بین حاکمیت و مردم و چندقطبی باعث شکل گیری بی اعتمادی در جامعه شده است. مجلس و دولت یا با هم در تقابل بودهاند و یا اگر هم راستا بودهاند فقط منافع اقلیتی را رهبری و تأمین میکردند. اقتدار حاکمیت حتی در مرکز از بین رفته است. میلیونها موتور و خودرو خلاف میکنند و پلیس عملاً از کنترل این بی نظمی دست کشیده است. خودشان هم میدانند مردم از سیاستهای اقتصادی و تورم عصبانیاند و اگر سر به سرشان بگذاری خشمگین میشوند.
مدیرانی سر کارند که اغلب یا از متوسط هوش جامعه پایینترند و یا به دلیل آن که پیگیر منافع اقتصادی و جناحی هستند، نیازهای بقیه مردم را کتمان میکنند و همه را رها گذاشتهاند. هر که زورش و پولش بیش، راهش بازتر. گزینشها و دخالت نهادهای امنیتی به حدی بدنه دستگاههای اجرایی و قانونگذاری و نظارتی را ضعیف و نفوذپذیر کرده که نمونه تأثیرات وحشتناک آن را در جنگ ۱۲ روزه دیدیم.
جنس مسائل ایجاد آتش در طبیعت و جنگل از مسائل پیچیده است که حل آن هم اراده جدی میخواهد، هم دانش و هم همراهی مردم.

آیا مجلس حاضر است که برای آتشسوزی در جنگل جریمههای ۱۰ هزار دلاری مانند کالیفرنیا وضع کند؟
آیا مجلس حاضر است ایجاد آتش در طبیعت را ممنوع کند؟
آیا دستگاه قضایی حاضر است دنبال آتشافروزان برود و آنها را مجازات کند؟
آیا سازمان منابع طبیعی که بودجه آبخیزداریاش را ۱۹ برابر کرده است حاضر است از فساد آبخیزداری دست بکشد و ناوگان مجهز اطفای حریق درست کند؟
آیا رئیس سازمان حفاظت محیط زیست حاضر است برای حفاظت از مناطق حفاظت شده از محل خارج از شمول درخواست پول بکند؟
آیا کسی هست جلوی آفرودبازان را بگیرد که تا نوک کوه و وسط لوت را خلوتگاه خود کردهاند؟
آیا کسی هست قانون منع زبالهریزی را تصویب و اجرا کند؟
آیا کسی هست جلوی کسانی را بگیرد که گونههای مهاجم را وارد کرده و یا به اسم حمایت از حیوان و یا کاشت درخت به جان ایران انداختهاند؟
دهها سؤال از این دست وجود دارد که ما میدانیم در این شرایط هیچکدام دغدغه حاکمیت نیست.
اغلب دوستان محیط زیستی فریادشان هلیکوپتر است. اگرچه وجود امکانات میتواند در مواردی به کنترل آتش کمک کند ولی آتشسوزی در جنگل شبیه هاری است. یا باید در همان چند ساعت اول عمل کرد و یا اگر آتش از کنترل خارج شد، باید نظارهگر بود تا موانع طبیعی و یا بارشها کاری کنند.

بارها نوشتهام که ما باید قوانین محکمی در ممنوعیت آتشافروزی داشته باشیم، باید آموزش را جدی بگیریم، باید منابع طبیعی بهجای ساخت و ساز در طبیعت با آموزش و استفاده از نیروهای اجتماعی سطح آگاهی مردم را بالا ببرد.
باید دارای یک سیستم نظارتی قوی و اطلاعاتی باشد که افرادی که عمدی و یا سهوی آتش میکنند به مجازاتهای سنگین شامل جریمه و حبس محکوم شوند.

از همه مهمتر حاکمیت باید به داخل مرزها برگردد و برای درمان دردهای کهنه اقتصاد، اعتماد و اقتدار ملی تلاش کند. رابطه حاکمیت با مردم باید به گونهای باشد که همه هر سانتی متر ایران را از آن خود بدانند و خود حافظ سرزمینشان باشند، نه آنکه حتی افراد خانواده بالاترین مقامات هم درصدد رفتن و فرار از کشور باشند. آتش وطن گریزی را باید درمان کرد.
شک نکنید احدی نخواهد توانست آتش برپا کند. اگر هم برپا شد سیستم ایمنی و فنی بلافاصله آن را خاموش کرده و خطاکار را به دست قانون میدهد.
( خبر آنلاین )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
تنها به فاصله یک روز پس از انتشار یادداشتی در « صدای معلم » با عنوان : « چرا در استان البرز مدرسه ویژه اوتیسم نداریم » به قلم احمد کریمی (رئیس انجمن و اولیای مدرسه اوتیسم کرج) ( این جا ) ؛ مسئولان مرتبط در این مدرسه حضور یافته و قول ها و وعده هایی را برای عمل کردن ارائه نمودند .
« صدای معلم » ضمن سپاس و قدردانی از توجه این مسئولان و مسئولیت پذیری مشاهده شده ؛ بر اساس آن چه گفته شده است تا پایان پی گیر تحقق این قول ها و حمایت از دانش آموزان اوتیسمی خواهد بود .
گروه گزارش/

عبدالرضا فولادوند، معاون وزیر و رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در اظهاراتی جدید از تغییر رویکرد و ماموریت سازمان متبوعش گفته است .
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« به گزارش مرکز اطلاعرسانی و روابطعمومی وزارت آموزش و پرورش، عبدالرضا فولادوند، معاون وزیر و رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در آیین افتتاح پایگاههای سوادآموزی در مدارس اظهار کرد: با اجرای تفاهم نامه بین نهضت سوادآموزی و معاونت آموزش ابتدایی، فعالیت این پایگاهها در مدارس ابتدایی آغاز شده است.
فولادوند با اشاره به تاریخچهی نهضت سوادآموزی گفت: ۴۵ سال پیش، زمانی که حضرت امام خمینی (ره) دستور تشکیل این سازمان را صادر کردند، کسی تصور نمیکرد به چنین موفقیتی دست یابد؛ در آن زمان نرخ باسوادی ۴۷.۵ درصد بود و امروز به ۹۷.۵ درصد رسیدهایم.

وی دربارهی مفهوم سواد توضیح داد: تعریف اولیهی سواد شامل توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری و انجام چهار عمل اصلی ریاضی بود که در سال ۱۹۰۵ در یونسکو ثبت شد، اما امروزه مفهوم سواد گستردهتر شده و شامل ۱۲ مهارت اساسی است که بدون آنها فرد بیسواد محسوب میشود.
معاون وزیر با انتقاد از تمرکز صرف آموزش بر آمادگی کنکور اظهار کرد: نظام آموزشی ما باید علاوه بر سواد تحصیلی، به تعلیم مهارتهای زندگی نیز بپردازد. ساحتهای ششگانه سند تحول بنیادین کاملاً با این ۱۲ مهارت هم راستا هستند و بازگشت نهضت سوادآموزی به مدارس میتواند این هدف را محقق کند.
فولادوند مأموریت جدید سازمان نهضت سوادآموزی را آموزش مهارتهای فردی و اجتماعی به شهروندان عنوان کرد و افزود: آمارهای این سازمان کاملاً واقعی است و تلاش میکنیم از هدر رفت منابع جلوگیری کنیم.
او در پایان با اشاره به همکاری بین سازمانی گفت: بر اساس توافق با وزارتخانههای دادگستری و بهداشت، آموزشهای لازم به مربیان منتقل میشود تا آنان مهارتها را به سوادآموزان آموزش دهند.
فولادوند ابراز امیدواری کرد: با اجرای این طرح و همافزایی میان دستگاهها، گام مؤثری در مسیر توسعه و آبادانی ایران برداشته شود » .
فولادوند می گوید که در حال حاضر نرخ باسوادی 5 / 97 درصد است اما چه کسی باید پاسخ گوی حداقل 44 درصد فقریادگیری در میان دانش آموزان ایرانی باشد ؟ ( این جا )
وقتی 50 درصد دانش آموزان ایرانی قادر به همان سواد اولیه یعنی « خواندن و نوشتن » هم نیستند ؛ چگونه رئیس سازمان نهضت سوادآموزی سخن از آموزش سوادهای دیگر به دانش آموزان می دهد ؟ ( این جا )

رئیس سازمان نهضت سوادآموزی باید بداند که ارائه تعاریف و رویکردهای جدید اما در عین حال غیر مستند و نامرتبط نمی تواند مشروعیت و یا مقبولیتی برای استمرار نهادهایی مانند نهضت سواد آموزی باشد .
اگر قرار است سازمان نهضت سوادآموزی در معاونت آموزش ابتدایی در راستای چابک سازی سازمانی که مورد تایید و تاکید رئیس جمهور هم می باشد ادغام شوند ؛ این امری کاملا منطقی و گامی به پیش است اما اگر منظور ایجاد واحدهای جدید و شبکه سازی های زائد و دخالت و تزاحم و موازی کاری در امور و کارکرد « سازمان مدرسه » باشد به هیچ وجه قابل تایید و اعتنا نبوده و باید به این رویکرد خاتمه داده شود .

پرسش « صدای معلم » از آقای فولادوند آن است که اساسا و حتی در صورت آماده بودن شرایط چنین پتانسیلی در سازمان نهضت سوادآموزی وجود دارد ؟ سازمانی که 46 سال پیش و بر اساس یک فرمان و بر اساس شرایط و ضرورت شکل گرفت و اکنون از نظر این « رسانه ی مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران » فایده و یا فلسفه ای برای ادامه کار آن مشاهده نمی شود و باید که منحل شود .
« صدای معلم » در گزارش پیشین خود به تاریخ 22 فروردین 1401 ادامه فعالیت سازمان نهضت سوادآموزی را فاقد منطق کارشناسی دانسته و بر آن تاکید دارد . ( این جا )
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در بین دانش آموزان استثنایی کشور بچه های اوتیسم مشکلات بیشتری را متحمل می شوند.
در سایر شاخه های استثنایی دانش آموزان یکی از بیماری های زیر را دارند :
ناشنوایی ، کم شنوایی ، نابینایی ، کم بینایی ، سندرم نقص عضو عدم تکلم ، اختلالات یادگیری و ....اما کودکان اوتیسم همزمان چندین مشکل دارند و بزرگترین مشکل آنها زود رنجی و عدم ارتباط با دیگران هست.
بعضی از بچه های اوتیسم تعادل راه رفتن ندارند . بعضی ها گفتار ندارند . اکثر آنها حرکات کلیشه ای دارند . بعضی از آنها خودزنی می کنند ، وسایل منزل را می شکنند . بعضی ها با مسافرت و جابه جایی به هم می ریزند.
اکثر آنها صبر و تحمل انجام کار را ندارند .
همه بچه های اوتیسم داروهای روان گردان و قرص های اعصاب به تعداد بالا مصرف می کنند. به دلیل طیف گسترده اوتیسم و ناشناخته بودن این بیماری هنوز هیچ داروی مخصوصی ساخته نشده است .

کودکان اوتیسم موش آزمایشگاهی روان پزشکان و متخصصان مغز و اعصاب شدند .
متاسفانه سال به سال تعداد کودکان اوتیسم بیشتر می شوند و افزایش چشم گیری دارند .
در سال تحصیلی جدید فقط در پیش دبستانی و آمادگی در مدرسه اوتیسم نزدیک به 30 نفر ثبت نام کردند و حداقل همین تعداد به دلیل نبود فضا ثبت نام نشدند. این آمار فقط مختص مدرسه دولتی اوتیسم هست اما در مدارس غیر دولتی پذیرش بیشتر است.

تنها مدرسه اوتیسم استان در خوش بینانه ترین حالت فقط برای انباری مدارس کاربرد دارد نه برای آموزش آن . از این تیپ مدارس حداقل 20 مورد در استان البرز دیده می شوند که تخلیه می باشد و متاسفانه در چنین مدرسه ای چند سال است که بچه های اوتیسم در حال تحصیل هستند .
هیچ کس در استان البرز بچه ی اوتیسم را گردن نمی گیرد ؛ به عنوان مثال اگر صد میلیون تومان بودجه برای مدارس استثنایی باشد از این مبلغ فقط میزان بسیار اندکی را به مدرسه اوتیسم می دهند.
در سراسر جهان ؛ بچه های اوتیسم مدارس مخصوص به خود را دارند . در بعضی از استان های ایران هم مدرسه مخصوص اوتیسم ساخته اند اما در استان البرز و شهر کرج نه تنها مدرسه ویژه ی اوتیسم نداریم بلکه بدترین و بدفرم ترین و ناامن ترین محیط آموزشی را به اوتیسم اختصاص داده اند .
در این چند سال من به عنوان مسئول انجمن اولیای اوتیسم بارها و بارها با مسئولان استان ارتباط گرفتم . جز چشم چشم الکی چیز دیگری نصیب مان نشد !

در اواخر بهمن سال گذشته به کمک رسانه و خبر استان البرز ؛ آقای قاسم پور و خانم ختایی از موج نو و همکارانشان در جلوی مدرسه گفت و گویی انجام شد و در گروه ها و رسانه موج نو پخش شد .
خوشبختانه در آن زمان با کمک این دوستان از آموزش پرورش استثنایی کشور این مصاحبه دیده شد و در مدرسه تشکیل جلسه دادند . من و آقای قاسم پور و مدیر آموزش و پرورش استثنایی کرج خانم سلیمانی زحمتکش و فعال و مسئولان ناحیه سه کرج هم حضور داشتند .
آقای دکتر خصالی از آموزش و پرورش استثنایی کشور خیلی خوب و طوفانی شروع کردند و برای تجهیز مدرسه به فاصله سه روز صد میلیون تومان واریز کردند و برای ساخت مدرسه اقداماتی را با مدیران استان و نوسازی مدارس انجام دادند و قرار شد تا در خرداد کلنگ زنی انجام شود . بعد اعلام کردند مرداد ماه بعداً شد آخر شهریور بعداً اعلام کردند نیمه ی اول آبان و این داستان کلنگ زنی مدرسه و جا به جا شدن تاریخ کلنگ زنی هنوز ادامه دارد .
تا کی این کلنگ به زمین بخورد خدا داند و بس .

در همان جلسه ای که در مدرسه برگزار شد کف پوش حیاط مدرسه خیلی بسیار خراب و فرسوده بود . از اسفند ماه تا حالا در مدت بیش از 9 ماه ، عالی جنابان مسئول در کرج نتوانستند 270 متر چمن مصنوعی نصب کنند . این را همه می دانند ....
سایر مسئولان مانند شهرداری کرج دفتر آقای شیرین زاد ؛ اداره ی استثنایی اداره کل آموزش و پرورش و از چند هفته پیش جناب فرماندار هم در جریان نصب چمن مصنوعی قرار گرفتند !

خواسته های اولیای دانش آموزان اوتیسم عبارتند از :
1- ساخت مدارس مخصوص اوتیسم برای دوره های مختلف تحصیلی : در حال حاضر ، فقط بچه های اوتیسم تا پایان سال ششم مدرسه دارند بعد از آن اکثرا ترک تحصیل می کنند یا تعداد کمی به مدارس دیگر استثنایی میشوند
2- انجام حمایت های مالی و دارویی و کار درمانی و گفتار درمانی از بچه های اوتیسم (هر بچه اوتیسم ماهیانه حداقل 20 میلیون هزینه دارد)
خواسته های کوتاه مدت :
- نصب چمن مصنوعی
- نصب دوربین مدار بسته که اولیا از منزل بچه ها را ببینند
- معرفی خیّر برای حمایت
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

«چه کم تجربه است آن کس که گمان می کند نشان دادنِ عقل و هوش موجب محبوبیت در جامعه می شود .
برعکس، این دو خصوصیت نزد اکثریتِ غالبِ مردم خشم و نفرت ایجاد میکند. هر اندازه که نتوانند این خشم و نفرت را ابراز کنند و حتی آن را از خود هم پنهان کنند این احساس شدیدتر می شود ... »
شوپنهاور از کتاب: در باب حکمت زندگی
***
«کوچ فواد شمس، نمونه کوچکی است از رنجهایی که روزنامهنگاران و نویسندگان و نخبگان این سرزمین میبرند! ناامیدی مفرط از آینده، معیارها و گزینشهای ناروا برای تامین لقمهای نان، هراس از فردا و پوچی زمان و زمانه است. ما همگی مردهایم؛ بدن مان سرد نشده ...»
پیام فیاض زاهد، رئیس انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران به مناسبت خودکشی و در گذشت " فواد شمس "
..................................................................................................................................................................
جمعه 23 آبان – پارک جنگلی سرخه حصار ؛ پیست دوچرخه سواری ؛ بلوار گل یخ – ساعت 8 صبح
حین دوچرخه سواری تعدادی دختر و پسر در انتهای مسیر ( بلوار گل یخ ) جمع شده و قرار است آتشی بیفروزند و به قول خودشان عشق و حال کنند .
کلی چوب و تخته آورده و قرار است در کنار درختان بی زبان آتشی بر پا کنند . این که عده ای در جهت فرافکنی ؛ مقصر را زمین خواران و برخی نهادهای حکومتی و... معرفی کنند ؛ تغییری در وضعیت سندرم فراگیر مغزهای کوچک شده در ایران رخ نخواهد داد .
جالب آن که با اتومبیل خود آمده و در کنار آن چند موتور سیکلت هم مشاهده می شوند .
در گیت ( ورودی ) پیست هم اثری از انتظامات ، پلیس و... مشاهده نمی شود .
ابتدا به آن ها و البته دوستانه می گویم که پیست دوچرخه سواری جای آوردن اتومبیل و موتور و این گونه کارها نیست . ممکن است که این محوطه آتش بگیرد کما آن که بارها قبلا دچار حریق شده و اکنون فقط جسد آن درختان بر جای مانده است ....
مطابق روال و انتظار ؛ اما کسی جدی نمی گیرد .

گویی در این مملکت تا زور و تهدید و ارعاب نباشد ؛ کاری از پیش نمی رود .
به آنان گفتم که به پلیس اطلاع می دهم .
شروع به خنده و مسخره بازی می کنند .
همین اقتدار پلیس را در جامعه نشان می دهد .

دو بار با 110 تماس می گیرم .
پس از تماس ؛ این پیامک ها ارسال می شوند :
« شهروند گرامی
تماس شما با کد پیگیری 6000153946141 و کد شناسایی 22638 در سامانه پلیس 110 ثبت گردید . آیا اگر در ایران قوانین سخت گیرانه و جدی در مورد « محیط زیست » تدوین شده و در کنار آن ضابطان و پلیس های حساس ، مسئولیت پذیر و دلسوز می داشتیم باز هم شاهد چنین فجایعی بودیم ؟
در صورت نیاز به اطلاع از وضعیت پرونده به آدرس اینترنتی زیر مراجعه فرمایید » .
« شهروند گرامی
تماس شما با کد پیگیری 6000153946701 و کد شناسایی 46326 در سامانه پلیس 110 ثبت گردید .
در صورت نیاز به اطلاع از وضعیت پرونده به آدرس اینترنتی زیر مراجعه فرمایید » .
در مدت دو ساعتی که در آن جا بودم ؛ هیچ اثری از پلیس مشاهده نشد . موقع رفتن همین را به اپراتور مستقر در پلیس 110 اطلاع می دهم .
با دوچرخه به سمت انتظامات درب وروی چهارم رفتم و مساله را به افراد مستقر در آن جا اطلاع دادم .
از آن جا که مرا می شناختند ؛ سریعا آمده و اتومبیل را به بیرون از پیست هدایت کردند .
اما بقیه با موتورسیکلت های خود به چند ده متر آن سوتر رفته و بساط آتش و عیش و عیاشی را برگزار کردند .
نکته ی دیگر آن که یکی دو موتورسوار با راکب پسر همراه با دختری کم سن و سال دائما از رو به روی من رد می شدند تا شاید در عالم خودشان نشان دهند که کم نیاورده اند و از چیزی نترسیده اند .
این ها همان نسل زدی هستند که گفته می شود نماد جسارت و تهور و آگاهی هستند و قرار است این مملکت بحران زده را نجات دهند . اما یک لحظه فکر نمی کنند آیا کاری که انجام می دهند اصلا با « عقل » و « اخلاق » سازگاری دارد یا نه ؟
لجبازی های کودکانه و واکنش های بی مایه در غیبت آموزش « تفکر انتقادی » در نظام آموزشی بی خاصیت ما متاسفانه در رفتار بسیاری از ایرانی ها نهادینه شده اما با این حال و بر خلاف ظاهری که به دیگران نشان می دهند بسیار ترسو ، بی مایه و پوشالی هستند .
نکته ی قابل تامل و البته بسیار تاسف آن که آن قدر فضای عمومی و اجتماعی ایران آغشته به این گونه ولنگاری ها و پایمال کردن حقوق شهروندی و قانونی دیگران شده که به صورت یک نرم و هنجار عمومی درآمده و چون مقاومت مدنی در برابر آنان صورت نگرفته ؛ در این وضعیت اگر کسی چنان چه بخواهد از حقوق قانونی خود و یا حقوق عمومی دفاع کند با ذهنیت منجمد شده و متصلب با چاشنی پرخاشگرانه « دخالت » از سوی ناقضان و متخلفان رو به رو شده و در نهایت « منزوی » می شود .

این پرسشی اساسی است که چرا پلیس که باید وظیفه ی خود را انجام دهد و مسئول برقراری « امنیت » است حضور نمی یابد ؟ پس وظیفه ذاتی پلیس چیست ؟
و چرا باید بودجه کشور صرف نیرو وافرادی شود که به مسئولیت های خود عمل نمی کنند ؟
گویی در این مملکت تا زور و تهدید و ارعاب نباشد ؛ کاری از پیش نمی رود . اگر پلیس و نیروی انتظامی مانند سایر کشورهای ( توسعه یافته ) اقتدار داشته باشند ؛ آیا همان افراد متخلف و متجاوز به حقوق شهروندی دیگران به خود اجازه می دهند که طلبکارانه بر سر حماقت و خریَّت خویش بایستند ؟ و دیگران را دست مایه تمسخر خویش قرار دهند ؟
آیا اگر افراد متخلف از قانون در کنار جریمه های بازدارنده و موثر و البته بدون تبعیض و در صورت تکرار تخلف از « حقوق اجتماعی » خود محروم شوند – همان کاری که در کشورهای توسعه یافته انجام می شود – آیا کسی باز هم جرات تکرار کار غلط و غیر قانونی را به خود خواهد داد ؟
مشکل این است که همه چیز در تعارف و روزمرگی و بی خیالی و مسئولیت گریزی خلاصه شده و متاسفانه کسی چیزی را جدی نمی گیرد .
در کنار کنترل های بیرونی که در کشور ما به درستی انجام نمی شوند اما خبری از کنترل های درونی و مردمی هم نیست .
در همین پارک جنگلی سرخه حصار و با وجود تابلوی ممنوعیت برافروختن آتش اما اکثریت این کار را بدون ترس انجام می دهند .

به کرات مشاهده شده که همین اکثریت ، تنه ی درختان را برای فراهم کردن هیزم برای آتش می کَنند و همین مساله باعث خشک شدن و جان دادن درختان می شود .
بسیار بسیار کم دیده ام که از این جماعت کثیر ؛ فردی معترض دیگران شود و البته در کمال « بی تفاوتی » و به راحتی از کنار این ناهنجاری ها و تجاوزها می گذرند و البته بعدا برای تسکین وجدان فردی و اجتماعی استحاله شده به نوعی آن را ماستمالی و توجیه می کنند .
نظیر همین وضعیت در جاهای دیگر هم رخ می دهد .

چیزی که اکنون در جنگل های هیرکانی الیت چالوس رخ داده و همان پیکر نحیف محیط زیست ایران را دچار فروپاشی و انحطاط کرده است ؛ بر اساس همان وضعیت و نمونه های کوچک نباید چیز عجیب و غریبی تصور شود .
اکنون از کسانی که خود را عزادار محیط زیست نشان می دهند باید این پرسش جدی را مطرح کرد که آیا تاکنون و قبلا تذکری به همان زامبی های طبیعت خوار داده اند و یا آن که خود را همواره همرنگ محیط کرده و با بی تفاوتی از کنارش رد شده اند ؟

آیا اگر در ایران قوانین سخت گیرانه و جدی در مورد « محیط زیست » تدوین شده و در کنار آن ضابطان و پلیس های حساس ، مسئولیت پذیر و دلسوز می داشتیم باز هم شاهد چنین فجایعی بودیم ؟
این که عده ای در جهت فرافکنی ؛ مقصر را زمین خواران و برخی نهادهای حکومتی و... معرفی کنند ؛ تغییری در وضعیت سندرم فراگیر مغزهای کوچک شده در ایران رخ نخواهد داد .
کلیپ زیر مرتبط با اظهارات دکتر علیرضا طبیب خویی را مشاهده نمایید .
( نکته ی مهم این که منبع استرس در بسیاری اوقات همان هایی هستند که در یادداشت به آن اشاره شد )
در شرایطی که یک نهاد آموزشی – حتی برای مدت کوتاه – بدون مدیریت مؤثر و مسئولیتپذیر رها شود، آسیبهای آن بسیار فراتر از یک دوره اداری خواهد بود. امروز شاهد هستیم که آموزش و پرورش منطقه ی کیش در حالی با خلأ مدیریت صحیح مواجه شده که در چندین دورهی مدیریتی پیشین نیز مدیران به جای تمرکز بر اصلاح زیرساختها، کیفیتبخشی و پاسخگویی به نیازهای واقعی مدارس، فرهنگیان و دانشآموزان، اولویت خود را جلب رضایت مدیران بالادستی قرار دادهاند.
این رویکرد سالهاست که اصلِ مأموریت آموزش و پرورش را نه تنها در کیش بلکه در خیلی از نقاط کشور تحتالشعاع قرار داده است.
زیرساختهای آموزشی در هر واحد آموزشی، شالوده کیفیت یادگیری و تربیت دانشآموزان است. نپرداختن به این بنیانها مانند آموزش آنلاین تجهیز آزمایشگاهها، توانمندسازی نیروی انسانی، رفع نگرانیهای معیشتی و ... تأثیری فوری ندارد، اما پیامدهای آن بهتدریج انباشته شده و امروز چهره خود را نشان میدهد.
این غفلت مزمن اکنون با کفالت اداره توسط فردی که چهرهی محبوب و قابل اعتمادی در بین فرهنگیان نیست تشدید شده و امکان برنامهریزی میانمدت و بلندمدت را گرفته است.
فرهنگیان به یاد دارند در دورانی که نامبرده معاون آموزشی منطقه بود بخش قابلتوجهی از تصمیمات مدیریتی نه بر مبنای نیازهای واقعی میدان آموزش، بلکه بر اساس غرایض شخصی، حب و بغض با همکاران ، ملاحظات اداری و رضایت مقامات مافوق اتخاذ شده است.در چنین وضعیتی کیفیت یادگیری و عدالت آموزشی قربانی اهداف شخصی شد؛ تصمیمات کوتاهمدت جایگزین برنامهریزی پایدار گردید و فضای مدرسه از سطح اولویت خارج شده بود.

آسیبهایی که فقط «امروز» را مختل نمیکنند
آموزش و پرورش ذاتاً دستگاهی است که آثار تصمیمات آن با چند سال تأخیر آشکار میشود.این بدان معناست که آسیبهای امروز، فردای آموزش را نیز خدشه دار میسازند. دانشآموزان، فرهنگیان و اولیا – سه ضلع اصلی نظام تربیتی – در برابر نبود مدیریت مؤثر و توجه ناکافی به زیرساختها نه تنها کاملاً بیدفاع هستند، بلکه در آینده نیز آسیب دیده از پیامدهای ناگوار آن میشوند؛ پیامدهایی که ممکن است:
خود را در افت کیفیت آموزشی،
کاهش انگیزه معلمان،
بینظمی سازمانی،
بیاعتمادی خانوادهها،
و افزایش شکافهای یادگیری ؛
نشان دهد.
ضرورت اخذ تصمیمات صحیح توسط سازمان منطقه آزاد کیش و توجه ویژه به مدیریت حرفهای و مأموریتمحور با دعوت از افراد خوشنام، خلاق و صاحب نظر چه از افراد شاغل در جزیره و چه از افراد خارج از جزیره یک ضرورت اجتناب ناپذیر است .
نبود مدیریت صحیح امروز، تنها یک خلأ اداری نیست؛ ادامه یک روند طولانی غفلت از زیرساختها و فاصله گرفتن از مأموریت اصلی آموزش است. دانشآموزان، فرهنگیان و اولیا امروز با آثار این وضعیت مواجهاند و آموزش و پرورش آینده نیز ناگزیر همین پیامدها را با خود حمل خواهد کرد.
در چنین شرایطی، بازگشت به مدیریت حرفهای با نگاه بلندمدت و متکی بر نیازهای واقعی میدان و فارغ از ملاحظات صرفاً اداری تنها راه جلوگیری از تعمیق آسیبهاست.
https://t.me/eshterake_hale_khoob
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

« مدیر صدای معلم از فرهادی سخنگوی وزارت آموزش و پرورش پرسید که چرا به بهانه های مختلف مانند آلودگی هوا ، برودت هوا و... مدارس را تعطیل می کنند ؟ با این که می دانند این تعطیلی ها تاثیر چندانی در کاهش و یا تعدیل آلودگی هوا ندارد ؟
این وضعیت قرار است تا کی ادامه داشته باشد ؟
پورسلیمان تصریح کرد که چرا وزارت آموزش و پرورش در چنین مواردی کاملا منفعلانه عمل می کند و مسئولیت را کاملا به دست کسانی سپرده که سر رشته ای در آموزش و تربیت ندارند ؟

فرهادی ضمن تایید مواضع مدیر صدای معلم گفت : یک روز تعطیلی مدارس هزار میلیارد تومان هزینه دارد و آموزش مجازی جای آموزش حضوری را نمیگیرد و روی این موضوع باید برنامهریزی کنیم .
سخنگوی وزارت آموزش و پرورش عنوان کرد که در جلسات به صورت مکرر پیامدهای تعطیلی مدارس را به مسئولان تصمیم گیر در این زمینه گوشزد کرده اند . بارها و بارها در « صدای معلم » نوشته و گفته ایم که مدارس منبع و یا مولد آلودگی هوا نیستند که تصمیم به تعطیلی آن ها گرفته می شود .
مدیر صدای معلم گفت که آیا تاکنون جز نشست های پشت درهای بسته ؛ تذکری در فضای عمومی و یا رسانه ها بیان کرده اند ؟
آیا شما و وزیر آموزش و پرورش و سایر مسئولان در این وزارتخانه تاکنون نسبت به عدم اجرای « قانون هوای پاک » اشاره ای داشته اید ؟
پاسخ سخنگوی وزارت آموزش و پرورش به این پرسش « صدای معلم » منفی بود .

این پرسش و نیز تذکری بود که « صدای معلم » پیش تر و در نشست خبری علی فرهادی سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در میان خبرنگاران بیان کرده بود . ( این جا )
و البته می توان گفت ؛
صدای معلم « تنها رسانه » ای است که با خط مشی مشخص و دلایل متقن ، علمی و کارشناسی شده همواره با تعطیلی مدارس به هر دلیلی مخالف بوده و آن را به صورت صریح و شفاف بیان کرده است .
امروز یکم آذر 1404 در خبری چنین آمده بود : ( این جا )
« دبیر کارگروه کاهش آلودگی هوای استان تهران در پاسخ به این سوال که چرا با وجود شدت آلودگی هوا و قرمز شدن شرایط باز هم ادارات و مدارس تهران تعطیل نشد؟ گفت: براساس استاندارهای موجود عملا باید تهران هم تعطیل میشد، اما آموزش و پرورش در جلسه روز گذشته کارگروه کاهش آلودگی هوای استان به شدت مخالف تعطیلی مدارس بود برای همین بعد از کمی بحث و تبادل نظر تصمیم گرفته شد که پایتخت تعطیل نشود!
حسن عباس نژاد دبیر کارگروه کاهش آلودگی هوای استان تهران در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی برنا، در پاسخ به این سوال که چرا با وجود شدت آلودگی هوا و قرمز شدن شرایط باز هم ادارات و مدارس تهران تعطیل نشد گفت: براساس استاندارهای موجود عملا باید تهران هم تعطیل میشد، اما آموزش و پرورش در جلسه روز گذشته کارگروه کاهش آلودگی هوای استان به شدت مخالف تعطیلی مدارس بود برای همین بعد از کمی بحث و تبادل نظر تصمیم گرفته شد که پایتخت تعطیل نشود!
هر چند علامت تعجب های این خبرگزاری می تواند نشان از نارضایتی و یا خشم تلویحی در برابر این اقدام مناسب و منطقی وزارت آموزش و پرورش در تعطیل نکردن مدارس داشته باشد اما « صدای معلم » در این مورد وظیفه ی حرفه ای و اخلاقی خود می داند که از این تصمیم وزارت آموزش و پرورش در مورد حفاظت از حریم و شان مدرسه و جایگاه آن تشکر و قدردانی نماید .
بارها و بارها در « صدای معلم » نوشته و گفته ایم که مدارس منبع و یا مولد آلودگی هوا نیستند که تصمیم به تعطیلی آن ها گرفته می شود .

تعطیل کردن مدارس در این موارد به نوعی تحقیر و تخفیف جایگاه راهبردی مدرسه در جامعه و آینده ی آن است و به نوعی پاک کردن صورت مساله است .
این که بودن و یا نبودن مدارس تفاوت چندانی ندارد .
و مدارس باید همیشه آخرین جایی باشند که تعطیل می شوند .
نکته ی قابل تامل آن که در جلسه مدیریت بحران کشور برای اولین بار استاندار تهران اعلام کرده با دستگاههای متولی اجرای قانون هوای پاک که کم کاری یا ترک فعل کرده باشند برخورد خواهد شد و از محیط زیست خواسته است تا این دستگاها را معرفی کند.

این گامی رو به جلو است .
اجرای قانون هوای پاک باید فصل الخطاب همه دستگاه ها و مقامات در توجه به سلامتی شهروندان و حقوق قانونی آنان باشد .
این رسانه مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران از وزارت آموزش و پرورش انتظار دارد تا از تعطیلی مدارس در سایر نقاط کشور هم جلوگیری شده و همچنان این رویه ی صحیح با جدیت و قاطعیت و به دور از هر گونه مسامحه و تعارف دنبال شده و مشمول « روزمرگی » نگردد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بازنشسته را تا نهایت درجه ممکن به استضعاف کشانده و آن گاه ؛ طرح استثمارش در همان جا که مو سپید کرده است، به اجرا گذاشتهاند. سابق بر این که هنوز قانون حرمت داشت و اصول انسانی و ملاحظات وجدانی در ساختار و رفتار سازمانی رعایت میشد، نحوه محاسبه و پرداخت حقالتدریس این گونه بود:
مجموع مبلغ بندهای حق شغل + حق شاغل+ چند بند دیگر، تقسیم بر عدد ١٠٠.
مشابه این رویه در مورد بازنشستههای محترم فرهنگی که به دلیل فشارهای کمرشکن گرانی و تورم و فاصلهی نجومی دخل و خرچ، دوباره به مدرسه بازمیگشتند، وجود داشت. یعنی مجموع مبلغ زیر حکمشان تقسیم بر ۱۰۰.
اما چندیست که با یک ترفند ناجوانمردانه و ظالمانه، کمتر از نصف آنچه حقشان است، به آنها پرداخت میشود. اکنون که واقعاً استخوان های این پیرمعلمان زیر خط فقر خرد شده و در دوره پیری و بیماری لنگلنگان، بار چند ساعت تدریس را بر دوش میکشند و بیش از هر زمان دیگری نیازمند تکریم و حمایتاند، نوعی استثمار اهانتآمیز را تجربه میکنند!
اما در این میان، درددل معلمان شاغل نیز دود از کلّهی آدم بلند میکند؛ آن ها با حقوقهای ۱۳-۱۴ میلیونی - در حالی که خط فقر در سال ۱۴۰۴ برای هر نفر ۱۸ میلیون برآورد شده است- مجبورند قبل و بعد از حضور در مدرسه با اسنپ کار کنند، در رستورانها ظرف بشویند، در فستفودها کارگری کنند، راه پله تمیز کنند، ضایعات جمع کنند، پرستار خانگی شوند،...!

اما نومعلمان عزیز در یأس و نا امیدی عجیبی به سر میبرند؛ آنها هیچ امیدی به تشکیل خانواده و فرزندآوری ندارند. خانهدار شدن، برایشان رویاییست دست نیافتنی! حتی فکر خرید ارّابههای سایپا و ایران خودرو را هم از سر بیرون کردهاند! آنان این نیازهای اولیه را چنان غیرقایل دسترس میدانند که میگویند:
« اصلاً به آنها فکر نمیکنند» !
و این، سیاهنمایی نیست بلکه سیمای سیاه فقر و استثمار است که در بیش از ۱۰۰ هزار مدرسه نمایان است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید