شاهنامه نه تنها یک اثر ادبی و تاریخی بلکه یک نماد اجتماعی و فرهنگی است که نقش مهمی در شکلگیری، حفظ و تقویت هویت جمعی ایرانیان ایفا میکند. این اثر به عنوان یک روایت ملی، پیوندهای عمیق میان نسلها و گروههای مختلف جامعه را برقرار میسازد و ارزشها، باورها و هنجارهای فرهنگی را منتقل میکند.
در واقع، شاهنامه به عنوان یک سند فرهنگی، نشاندهندهی تاریخچهی اجتماعی، سیاسی و اخلاقی جامعه ایرانی است. روایت قهرمانان، وفاداریها، عدالتخواهیها و مبارزات آنها بازتابی از ارزشهایی است که جامعه در طول زمان بر آن تأکید داشته است. این داستانها نه تنها الگوهای رفتاری را برای فرد و گروه ارائه میدهند بلکه نقش مهمی در تثبیت نظم اجتماعی دارند؛ نظمهایی که بر پایهی مفاهیم عدالت، شجاعت و وفاداری بنا شدهاند.
از دیدگاه جامعهشناسی، شاهنامه به عنوان یک ابزار هویتی عمل میکند که افراد را به گذشتههای مشترک شان پیوند میدهد و احساس تعلق جمعی را تقویت میکند. این اثر در مقابل تهدیدهای فرهنگی یا تغییرات اجتماعی، نقش محافظتی دارد؛ چون حافظهی تاریخی مشترک را زنده نگه میدارد و انسجام فرهنگی را حفظ میکند.
شاهنامه نمادی از هویت فرهنگی ایرانی است که فراتر از یک قوم یا زبان خاص، پیونددهندهی مشترکات تاریخی، اسطورهای و فرهنگی همه اقوام ایرانی است.
شاهنامه نمادی از مقاومت فرهنگی است، مقاومتی در برابر ناپایداریهای تاریخی یا نفوذ فرهنگهای دیگر. این اثر نشاندهندهی آرمانهای مشترک است که نسلهای مختلف آنها را انتقال دادهاند تا هویت ملی پایدار بماند.
بنابراین، شاهنامه نه فقط یک اثر ادبی بلکه یک سند اجتماعی است که ساختارهای هویتی و ارزشهای فرهنگی جامعه ایرانی را شکل داده و تداوم بخشیده است.
هر فرد با شناختن داستانهای شاهنامه بخشی از تاریخ مشترک خود را بازمیشناسد و احساس تعلق پیدا میکند.
شاهنامه همچنان به عنوان یک میراث زنده در دل جامعه باقی مانده است که فرهنگ، تاریخ و ارزشهای ایرانیان را پاسداری میکند.
شاهنامه آیینهی هویت ماست،
قصهی هر مرد و زن دیروز و فردا،
پیوند میان نسلها و زمان،
نگهدار فرهنگ در هر نگاه ما.
ویدئو کلیپ را ببینید :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
دوازدهم شهریور ماه ۱۴۰۴ و در آستانه بازگشایی مدارس و آغاز سال تحصیلی، نشست خبری مدیرکل آموزش و پرورش استان اصفهان با حضور اصحاب رسانه و با موضوع پروژه مهر و اقدامات مرتبط با بازگشایی مدارس در سالن جلسات شهید مطهری اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان برگزار شد .
« نرگس کارگری » خبرنگار صدای معلم از بدو انتصاب محمدرضا ابراهیمی مدیرکل آموزش و پرورش اصفهان در دولت ابراهیم رییسی بدون ارائه دلیل مشخصی همچون مدیر صدای معلم از حضور در نشست های خبری محروم گردید .
انتظار می رفت با انتخاب مسعود پزشکیان این محرومیت بیش از 3 سال سریعا پایان یابد .
اما این انتظار محقق نشد .
با پی گیری مستمر مدیر صدای معلم و نگارش گزارش های انتقادی در این رسانه مستقل و منتقد در حوزه ی عمومی آموزش ایران و دستور مستقیم و صریح حسین صادقیان رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش و پس از سپری شدن مدت زمان 9 ماه از انتصاب محمدرضا نظریان به عنوان مدیر کل جدید آموزش و پرورش اصفهان در دولت مسعود پزشکیان سرانجام خبرنگار صدای معلم به نشست های خبری این اداره کل دعوت شد .
نخستین نشست خبری محمدرضا نظریان ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ به مناسبت بزرگداشت مقام معلم برگزار شد .
جلال سلمانی، رئیس ادارۀ اطلاعرسانی و روابط عمومی این اداره کل در این نشست خبری ضمن قدردانی از همراهی اصحاب رسانه استان، بر اهمیت اطلاع رسانی شفاف و بههنگام در مسیر تعلیم و تربیت تأکید کرد . ( این جا )
سلمانی آموزش و پرورش را بزرگترین دستگاه اجرایی استان خواند و افزود: این مجموعه با حدود یک میلیون دانشآموز و نزدیک به ۶۰ هزار معلم، مسئولیتی سنگین در حوزه تعلیم و تربیت بر عهده دارد؛ همین امر اهمیت ارتباط سازنده با رسانهها را دوچندان میسازد، چرا که اصحاب رسانه میتوانند حلقه اتصال میان آموزش و پرورش و جامعه، به ویژه دانشآموزان و والدین آنها باشند.
رئیس ادارۀ اطلاعرسانی و روابط عمومی ادارهکل آموزشوپرورش استان اصفهان نقش رسانهها را در تحقق اهداف آموزشی و پرورشی بسیار مهم دانست و تصریح کرد: ما همواره خود را موظف و مکلف به پاسخ گویی به خبرنگاران و رسانهها میدانیم و تلاش کردهایم سطح ارتباطات رسانهای آموزش و پرورش استان در بالاترین حد ممکن باشد؛ امیدواریم با استمرار این تعامل، روند اطلاعرسانی دقیقتر و مؤثرتر از گذشته دنبال شود.
وی با اشاره به گستردگی جامعه هدف آموزش و پرورش خاطرنشان کرد: اصحاب رسانه نقش بیبدیلی در بازتاب رویدادها و فعالیتهای این مجموعه دارند و ما نیز بر آن هستیم که با همکاری مستمر، فضای آموزشی و پرورشی استان را به سمت شفافیت، اعتماد و همدلی بیشتر هدایت کنیم » .
رئیس روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش اصفهان در حالی سخن از پاسخ گویی به رسانه ها و تعامل با آنان می راند که تاکنون هیچ گونه پاسخ مستدل و یا جوابیه ای برای رسانه ی « صدای معلم » و گزارش های انتقادی و تحلیلی آن ارائه نکرده است .
اداره کل آموزش و پرورش اصفهان همچنین در ارتباط با بیانیه ی اخیر تشکل های این استان در انتقاد از عملکرد این اداره کل سکوت اختیار کرد . ( این جا )
مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان همچنین در این نشست خبری گفت :
« ما مسیر تعالی آموزش و پرورش را در گرو نقد سازنده و همراهی رسانهها میدانیم و از هرگونه انتقاد که به ارتقای امور کمک کند استقبال میکنیم » .
نظریان با تأکید بر اهمیت سند تحول بنیادین خاطرنشان کرد: بر اساس این سند، آموزش و پرورش صرفاً به دنبال تربیت دانشآموز دانشمند نیست، بلکه مأموریت دارد انسانهای توانمند و مسئولیتپذیر را در همه ابعاد تربیتی پرورش دهد .
مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان در حالی سخن از تربیت انسان های توان مند و مسئولیت پذیر می گوید که نشست خبری مربوطه با چهل دقیقه تاخیر آغاز گردید .
مشروح پرسش و پاسخ خبرنگار صدای معلم به زودی منتشر خواهد شد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
معمولا در ایران دولتهایی که مستقر میشوند در حوزه آموزش پرورش و عدالت آموزشی در ابتدا سخنرانی های جذاب و عدالت محور سر میدهند و وقتی از عدالت آموزشی صحبت می شود فورا سراغ مدارس سمپاد می روند و اینکه این مدراس با عدالت آموزشی فاصله زیادی دارند را سرلوحه کار خود قرار میدهند و برای اجرای عدالت آموزشی از میان صدها راهکار و راهبردی که به استعانت از نظام های آموزشی کشورهای مختلف می توان استخراج کرد ؛ معمولا سراغ راحت ترین و کم هزینه راه حل و تجویز می روند و آن این است که اگر مدارس سمپاد را برچینیم و یا آن ها را ناکارآمد کنیم در کشور عدالت آموزشی برقرار می شود (در حالی که یک درصد از کل دانش آموزان کشور در مدارس سمپاد مشغول به تحصیل هستند) .
این نوع تجویز ها و نسخه پیچی ها به غایت ساده انگارانه و غیر حرفه ای میباشند ؛ به عنوان مثال در دولت آقای احمدی نژاد زمانی که آقای حاجی بابایی در سمت وزیر آموزش و پرورش از مجلس رأی گرفت تمام تلاش و برنامه ریزی ها در راستای عدالت آموزشی به این سمت رفت که باید مدارس سمپاد در تمامی کشور افزایش یابد. ایشان با افزایش و افتتاح بی رویه مدارس سمپاد کمر به کاهش کیفیت این مدارس بست و به تبع سازمان سمپاد را نیز تبدیل به مرکز کردند و بعد از آن دست و بال سازمان را در زمینه نیروی انسانی و بودجه با محدودیت های کمر شکن مواجهه نمودند.
در دولت دوم آقای روحانی در زمان وزارت آقای بطحایی و با مشاوره هایی که دوستان روابط عمومی و معاونت ابتدایی وقت می دادند تا آستانه حذف مدارس سمپاد پیش رفتند اما با مقاومت رئیس وقت سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان خانم مهاجرانی که علنا هم اعلام نمود که بنده در زمینه حذف سمپاد صد در صد مخالفم و نیز پی گیری های موثر اولیای سمپادی باز نقشه حذف مدارس سمپاد به مرور به بوته فراموشی سپرده شد و جالب اینکه در پایان دولت دوم آقای روحانی و اوایل وزارت آقای حاجی میرزایی دوباره سمپاد احیا شد و از مرکز ملی به سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان تبدیل و اساسنامه سمپاد که با همت و پیگیری های خانم مهاجرانی آماده شده بود با امضای حسن روحانی رئیس جمهور و رییس وقت شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب و برای اجرا به وزارت آموزش و پرورش ابلاغ گردید و سمپاد دوباره دارای ساختار و چارت اداری جدید و با حضور هیات امنای بسیار توانمند و مقتدر که شامل وزیر آموزش و پرورش، وزیر علوم، وزیر بهداشت، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، معاون علمی و فن آوری رئیس جمهور و رئیس بنیاد ملی نخبگان، رئیس سازمان برنامه و بودجه، دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش و رییس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان و... می باشد گردید.
در دوران سه ساله وزارت آقایان نوری و صحرایی ؛ مدارس سمپاد سال های ابری و سخت و مایوس کننده ای را سپری کردند به خصوص در دوران وزارت دو ساله آقای صحرایی و با همت بعضی از مدیران کل استان ها در کنار فشارهای مضاعف به مدارس سمپاد و ایجاد محدودیت در تعلیق نیروی انسانی به مدارس سمپاد و خالص سازی بسیاری از مدیران و دبیران مجرب و متخصص سمپاد سعی در نحیف و بی رغم کردن این مدارس نمودندو الان نوبت دولت پزشکیان و وزیر آموزش و پرورش آقای کاظمی رسیده و چشمان تیز بین و نگران خانواده مقتدر سمپاد در اجرای عدالت آموزشی به برنامه ها و تصمیمات دولت خیره مانده که آیا دوباره دولت جدید برای تقویت و گسترش عدالت آموزشی دوباره مثل بعضی دولت ها کمر همت به تضعیف مدارس سمپاد خواهد بست و یا اینکه برعکس با الگو برداری از سیستم آموزشی سمپاد در کنار برنامه های متنوع جذاب و موثر آموزشی، پرورشی ، پژوهشی و کارسوق ها و اردوهای پژوهشی نوین مدارس سمپاد برای مدارس عادی نیز الگو سازی به منظور کیفیت بخشی خواهند نمود.
با مراجعه به نتایج کنکور و المپیادهای علمی و بلکه نتایج مسابقات فرهنگی و هنری و دیگر ساحت های شش گانه سند تحول در خواهیم یافت که در این مدارس نه تنها برای مغز دانش آموزان بلکه قسمت عمدهای از برنامه های تاثیر گذار این مدارس ویژه پرورش اندیشه و روابط انسانی و مهارت های زندگی طراحی گردیده پیشنهاد میگردد دولت آقای پزشکیان در زمینه بسط و توسعه عدالت آموزشی از منظر دیگری به این امر نگاه کنند .
عدالت آموزشی با در اختیار قرار دادن ملزومات آموزشی ، تعمیر و تجهیز مدارس ارسال سرانه آموزشی مکفی و استاندارد ، در اختیار قرار دادن نیروی انسانی کیفی، حرفه ای و اثربخش به مدارس دولتی گسترش خواهد یافت نه با جمع کردن مدارس خاص.
در پایان حیفم آمد این نکته طنز آمیز را یادآوری نکنم که داستان مدارس سمپاد مثل رفتن فرزندان افراد ذی نفوذ به آمریکاست.
هر روز شعار مرگ بر آمریکا سر می دهند ولی فرزندانشان در آمریکا مشغول تحصیل هستند. عین همین داستان در مدارس سمپاد هم مصداق دارد ؛ بسیاری از مسئولینی که شعار حذف سمپاد سر می دهند فرزندانشان در سمپاد تحصیل کرده اند و یا اینکه در آزمون سمپاد شرکت کرده ولی قبول نشده اند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
تعطیلات تابستان که از موجبات مخالفت عده ای با افزایش رفاه و همسان سازی حقوق معلمان با دریافتی آنان شمرده می شود، فقط برای بازیابی قوای جسمی و آرامش روح و روان معلمان و دانش آموزان، پیش بینی نشده است بلکه به عنوان فرصتی مغتنم برای بازسازی مدارس نیز لحاظ شده است. اگر در جامعه ناترازی انرژی است در آموزش و پرورش شدیدا ناترازی هوای پاک، تفکری نو، طرحی نو، راهی نو و وزیری نو اندیش است که امکان تنفس راحت بدون نیاز به اسپریهای استنشاقی را برای همه ما فراهم سازد.
نوسازی یا بازسازی و تعمیر در و پنجره هایی که صدای جِر جِر آن ها در طول سال تحصیلی سخت آزارمان داده است، یا صدای پِرت پِرت لامپ های مهتابی که در کلاس درس و کریدورِ جلسات امتحانی به عنوان مهمان ناخوانده زورمندی پارازیت تمرکز گردیده، یا تعمیر شیرهای آبی که از مرز قطره چکانی فراتر رفته اند، یا چاه فاضلابی که بسیار غیرمسئولانه پوشانده شده است و هر آن می تواند آبستن حادثه ای تلخ باشد، سرویس های بهداشتی که به جز بهداشت حامل هر چیز دیگری است، مدرسه ای که دهه ها به زیبایی و بوی رنگ تازه در حسرت مانده است و... جالب آن که همه این کریه المنظری به اقرار مسئولان و مدیران در سایه نبود فقط یک چیز است و آن پول یا سرانه مدارس است. همان حق سرانه ای که گاه طی یک سال تحصیلی از آن خبری نیست، گاه برای مخارج مدارس کافی نیست و گاه نوشداروی بعد مرگ سهراب است که خیلی دیر در اختیار مدیران قرار می گیرد.
شهریه مدارس خاص که هم سطح تورم پیش می رود و مدارس دولتی هم هر بار تکرار می شود که اکیدا حق دریافت ریالی ندارید. اما ما معلمان بیشتر اوقات ورای ناخوشایند این قانون را دیده ایم که تا پول مقرّر را ندهند نمی توانند ثبت نام کنند یا از کارنامه خبری نخواهد شد. تهدیدات رایج مدیرانی که کپی بردارانی بیش نیستند و حالِ آدمی از بوروکراسی عقب مانده حاکم در مدارس، خصوصا مدارس دولتی به هم می خورد.
راستی همه ما در هر نقشی که هستیم، در این وادی که نام آن را به اشتباه مدرسه گذاشته اند دچار کوری خودخواسته نیستیم؟ و آیا در سایه همین کوری بیش از یک قرن نظام آموزشی ما در جا نمی زند؟
به نظر شما چند قلم به دست، فریاد برمی آورد این ره به ترکستان هم نمی رسد ؛ لطفا توقف کنید و پشت سر خویش را بازنگری و بازسازی کنید و خویشتنِ خویش را بازاجتماعی کنید؟!
اما دریغ و افسوس که آنان نیز با برچسب منتقد یا حکم قضایی می خورند و یا زندانی می شوند. چون از عدالت آموزشی سخن گفتن، راه رفتن روی خط قرمز بی کفایتی هاست. چون در این شهر و دیگر شهرها همه ما پادشاه لخت زرپوش را می باید تعریف و تمجید کنیم و چقدر عمیق محو نقش ابلهانه یا نابخردانه خویش گشته ایم تا همچنان چراغ خاموش پیش رویم.
در این وادی آن قدر خوش شانس هستیم که بخت و اقبال، ما را در عین وجود همه موانع، با هیچ سدی مواجه نمی سازد تا مبادا مخاطرات شدت گیرد و برملا شود. و کل این داستان هر بار مرا یاد شعر « میرزا علی اکبر صابر تبریزی» در « هوپهوپنامه » می اندازد با عنوان:
میلّت نئجه تاراج اولور اولسون، نه ایشیم وار؟
سس سالما، یاتانلار آییلار، قوی هله یاتسین،
یاتمیشلاری راضی دئییلم کیمسه اویاتسین،
تک-تک آییلان وارسا دا، حق دادیما چاتسین،
من سالیم اولوم، جۆمله جاهان باتسا دا، باتسین؛
میلّت نئجه تاراج اولور اولسون، نه ایشیم وار؟!
دۆشمنلره مؤحتاج اولور اولسون، نه ایشیم وار؟!
برای همین ایران عزیز؛ سرزمین انشاالله ماشاالله است، سرزمینی که معجزه انگاری در تعویق مشکلات، جایگزین عزم جزم برای حل مشکلات است، سرزمین قهرمانانی که دیگر نیستند اما شدیدا حسرت نبود آنان در تاروپود ما بیداد می کند. سرزمینی که هر نوع حرکت یا تفکر جدیدی را نقض ثبات و امنیت موجود می داند و شدیدا اصرار بر طی طریقی دارد که هیچ مقصدی در آن متصور نیست. یعنی با این بال و پر، پرواز و رفتن و رسیدن، صد در صد غیرممکن است.
شاید و فقط شاید از خوش احوالی روزگار یا خوش اقبالی دانش آموزان مدرسه ای، گذر مدیری منتصب یا منتخب جدیدی به این مدرسه دفرمه بیفتد و ایشان هنوز ظرفیت خلاقیت دهی و اثربخشی ذاتی یا علمی خود را از دست نداده باشد و ضمن برطرف کردن تمامی این کسری ها، به فکر به علاوه کردن برخی اضافه ها از جمله ایجاد فضای سبز در حیاط مدرسه، ایمن سازی و گسترش فضای ورزشی مدرسه و تهیه ملزومات جدید ورزشی که قبلی ها میل به ورزش کردن را تقلیل می داد، نیز باشد.
مدیری که سرایدار یا خدمتگزار را نیز به وجد آورد و کم کاری یا بی اعتنایی مسری مدیر سابق را از وجود خود بزداید و بیشتر بکوشد تا مدرسه، مدرسه شود نه محل رخوت، کسادی، بدبختی و بی اعتنایی مطلق. تا مدرسه بوی نشاط و شادابی داشته باشد که به معلم و دانش آموز نیز تزریق شود تا با امید و سرحالی، سال تحصیلی جدید را آغاز کنند. چون دیگر از ذوق و شوق ماه مهر خبری نیست.
مدرسه محلی است که هر خانواده، دُردانه عزیز خود را با اطمینان خاطر امانت می سپارد تا با داشتن امنیت، آرامش و فراغ بالی به امر خطیر یادگیری بپردازد تا برای خود، خانواده و مملکت فردی مفید و ارزشمندی شود. تا آنچه را که والدین به آموزش آن قادر نیستند، معلمان آموزش دهند و مدارس چنین شرایطی را تسهیل بخشد.
اما اگر مدرسه ای آزمایشگاه، کتابخانه، اتاق سمعی و بصری، کلاس و فضای آموزشی استاندارد، فضای مناسب ورزشی ندارد و یا هر کدام با قفل شدن درها، دانش آموزان را پشت درهای بسته نگه می دارد و در طول یک سال تحصیلی که بیش از 5 ماه نیست اما مصرانه آن را 9 ماه تمام و کمال می دانیم و برای این مدت برنامه ریزی می کنیم و شگفتا همان برنامه را مجبورا برای کمتر از 5 ماه عملیاتی می کنیم! پس چرا نام خود را مدرسه گذاشته است؟
چرا به شعور اولیا یا خود دانش آموزان اهانت می کنیم و با باور، تلقین و بی تفاوتی همگان را خنثی و موازی با آن می سازیم؟
کدام استاد دانشگاه یا متخصص مغز و اعصابی به عنوان یک اولیا، تاکنون در همان جلسات انجمن و اولیا صدای اعتراض خود را در جمع بلند کرده که مدیر محترم با تخته پاک کن لای درِ کلاسِ درسِ دخترم یا پسرم، که هر بار با ورود و خروج کسی بر زمین می افتد و یکی از دانش آموزان جلویی با کمال میل و رغبت هر بار بر می خیزد و برای دو سه بار طی ساعت کلاس درسی، آن را لای در می گذارد، حواسی برای تمرکز و یادگیری فرزندم باقی نمی ماند. چون انجمن اولیا و مربیان در جامعه ما مساوی است با طلب پول برای مدرسه ای که همیشه عطش دارد و سیری ناپذیر است، چون همچنان که گفته شد سرانه مدارس اغلب به صورت فصلی یا آخر آخرها پرداخت می شود و مدیران همیشه به پول نیاز دارند، هر چند حسابگری و مهارتِ هزینه کرد آن را همه مدیران ندارند.
یا کدام اولیایی هنگام ثبت نام عزیز دلبند خود با همان تحصیلات عالی، نظری بر سرویس بهداشتی مدرسه انتخابی انداخته است تا از پسوند بهداشتی بودن آن یقین حاصل کند؟ یا از وضعیت تجهیزات آموزشی و حتی فراتر از همه این موارد از سابقه و تخصص معلمانی که قرار است بر فرزند ایشان تدریس کند، اطلاعی کسب نماید؟ شناخت معلم یا معلمان فرزند، دخالت شمرده نمی شود برعکس معرّف سطح شعور اولیاست که فراتر را هم می بیند و به حق و حقوق خود واقف است. اگر از اوضاع این مدرسه راضی نبود مدرسه ای دیگر، اولویت ثبت نام فرزند ایشان خواهد بود.
بیشتر ما ایرانی ها تابع قانون زود، تند و سریع هستیم چون مدام خسته و کم طاقت ایم و ثبت نام سریع یعنی آسودگی خاطر. مته به خشخاش نگذاریم که همه مدارس سر و ته یک کرباسند. در حالت کلی، بیشتر ما از قانونِ تبعیت، اثرپذیریم و با اصول یا دلایل مطالبه گری بیگانه ایم. بیسواد و باسوادِ عالی هر دو در یک سطح و میزان، تابع اند.
یا او نیز همانند بسیاری دیگر با دادن پول بیشتر به انجمن، روح و فکر مدیر را تسخیر می کند تا فرزند عزیز نازپروده خود را از حیث احترام و توجه اولیای مدرسه بیمه نماید و بعد خود با آسودگی هر چه تمام به سراغ چاپ پول بیشتر برود تا خزانه انجمن در ماه های بعدی خالی نماند. روالی غیراخلاقی که حقوق کودکانی را که پدران آن ها به همان اندازه قادر به احقاقِ حقِ خود از نظام اجتماعی و اقتصادی نیستند، پایمال می کند. خاص بودن فرزندان این افراد یعنی بی عدالتی مدیران که به سایر اولیای مدرسه از جمله معلمان نیز سرایت می کند. خصوصا در مدارس خاص و غیرانتفاعی یا غیردولتی که شدت موضوع بیشتر و اثر منفی آن فراتر از تصور است.
در این بین، اوضاع مدارس غیردولتی یا غیرانتفاعی یا همان عین انتفاعی، از دیگر مدارس قمر در عقرب تر است. مدارس خاص از جمله نمونه دولتی، شاهد و تیزهوشان به دلیل کم بودن تعداد آن ها در هر شهر و استانی، از فضای آموزشی نسبتا استانداردی برخوردارند. اما مدارس غیردولتی یا همان غیرانتفاعی به دلیل زیاد بودن تعداد در هر دوره تحصیلی و در هر شهر و استان، خانه هایی را در هر کوی و برزن اجاره یا رهن می کنند که غیراستاندارد و بسیار کوچک اند و در آن ها آشپزخانه و انباری نیز کلاس درس شمرده می شود. و اولیای این دانش آموزان انگار نه انگار که کلی شهریه برای ثبت نام فرزند خود می دهند. گویی این مدارس به تنهایی و بدون توجه به کم و کیف خدماتی که می دهند، افتخاری برای آنان محسوب می شود. مدارس دولتی اگر نوساز باشند یا بازسازی شده باشند نسبت به این مدارس اوضاع بهتری دارند اما مشکل عمده آنان نیز غربالگری ناعادلانه دانش آموزان بر اساس معدل یا طبقه اجتماعی است.
حقوق معلمان و دبیران مدارس غیردولتی، بر اساس قانون کار و حداقل حقوق تعیین شده برای هر سال محاسبه میشود. نوع قرارداد (تمام وقت، پاره وقت، ساعتی) نیز در میزان حقوق تأثیرگذار است. اما امان از بیکاری و بی پولی. برخی از معلمان رسمی آموزش و پرورش به این مدارس معرفی می شوند تا به صورت اضافه کاری یا موظفی، مشغول باشند. جای تعجب است که مدارس غیردولتی با این همه ناملایمات، چگونه هنوز نام خود را مدرسه می گذارد و به حیات طیبه خود ادامه می دهد؟
جناب دکتر پزشکیان!
آن روز که بیل به دست شدند و وزیر را کنار خود به آجر چینی سمبلیک واداشتند، پیام ایجاد تحولی در ظاهر و تعداد مدارس دادند. و به همه ما فهماندند که تا اراده رئیس جمهور در کار نباشد وزیر آموزش و پرورش نمی تواند به نوسازی یا ساخت مدارس جدید بیندیشد. تا جایی که توسعه و تجهیز مدارس کشور با اجرای نهضت توسعه عدالت آموزشی و سیاست تحولی آموزش و پرورش در سختافزار و نرمافزار و به عنوان اولویت اول کشور در دولت چهاردهم و به ریاست خود رئیس جمهور پس از 46 سال مقرّر شد. نیت دولت چهاردهم ساخت 7200 مدرسه در سراسر کشور است تا مدارس کانکسی و کپری از سیمای محروم روستاها پاک گردد. در حالت کلی، بیشتر ما از قانونِ تبعیت، اثرپذیریم و با اصول یا دلایل مطالبه گری بیگانه ایم. بیسواد و باسوادِ عالی هر دو در یک سطح و میزان، تابع اند.
باید منتظر نتیجه نهایی این نیّت خیر بمانیم که مهر امسال یا سال های دیگر چنین رؤیایی با اراده دولت محقق می شود؟!
خیّرین مدرسه ساز نیز همواره همراه دائمی ناتوانی آموزش و پرورش به عنوان کفایت سازمانی در صحنه اند. وزیر آموزش و پرورش حداقل در خلوت خود، هیچ با خود می اندیشد که اگر این افراد، حال با نیّت خالص و پاک قلبی که امیدواریم همه آنان چنین باشند و یا با بداندیشی جهت پول شویی و پوشش خطاها و گناهان خود، در عرصه مدرسه سازی نبودند امروز کم و کیف مدارس و آموزش کشور چگونه می بود؟
راستی مدرسه کجاست؟
اگر ساختمانی فقط با تابلویی بر سر درِ خود مدرسه خوانده می شود لزوما همان مکان معروفی است که در آن درس می خوانند و به یادگیری علوم و فنون و مهارت های زندگی می پردازند یا اینجا جایی است که دلمردگان را برای ساعاتی محدود زندانی می کنند تا بزرگ ترها و جامعه از دست و زبان آنان در امان بمانند؟ کو نشاط؟ کو شادمانی؟ کو ذوق یادگیری؟ کو معلم دلسوزی که مهرِ او طفل گریز پای را جمعه ها نیز به مکتب آورد؟ کو نصایح مضمون داستان های تصمیم کبری؟ یا داستان روباه و خروس؟ حسنک کجایی؟ چوپان دروغگو؟ دهقان فداکار؟ کو ظرافت و لطافت نگاه مهربان معلمی تا بر تارو پود دانش آموزان لرزه عاطفی افکند؟ یا زمین زیر پای وقار و عظمت شغل معلم به لرزه درآید؟
یادش به خیر در گذشته مدرسه جایی بود که حتی درس نخوان هایی که تنبل اطلاق می شدند با ذوق و اشتیاق و حداقل برای فرار از نا به سامانی ها و مشکلات خانوادگی، مسایلی چون اختلاف و درگیری های ناتمام پدر و مادر، بچه طلاق بودن، دعوای دائمی با صاحب خانه، اعتیاد و بیکاری پدر، پائین بودن درآمد یا دستمزد پدر و جیغ و داد هر روز مادر و... به مدرسه پناه می آوردند و با هم سن و سالان خود هر چند الکی، می گفتند و می خندیدند. کلاس نشستن برای آنان سخت بود چون به دلیل ناراحتی، تمرکز لازم برای یادگیری نداشتند، اما بهتر از منزل بودن و تحمل تمامی ناهنجاری های آن بود.
اما امروز دانش آموزان زرنگ نیز رغبت لازم برای بودن در این مدارس را ندارند. بهتر است به جای انکار یا تکذیب، در جست و جوی دلایل باشید که چرا و چگونه چنین وضعیتی پیش آمده است؟
کمتر از یک دهه است که به جای مهاجرت دانشجو به خارج از کشور، شاهد مهاجرت دانش آموزان هستیم. بچه زرنگ های پول داری که والدین آن ها حاضرند سرنوشت دلبند زیر سن قانونی خود را در خاک غربت رقم بزنند و هر گونه احتمالات را به جان دل می خرند. البته عمق فاجعه در حدی است که اقشار کم درآمد یا متوسط نیز با مشقت بسیار فرزند خود را به خارج می فرستند تا ادامه تحصیل دهد حتی معلمان و فرهنگیان! اما چرا؟!
وقتی ذهنیت جامعه به باور تحقق آینده ای درخشان در خارج برای فرزندان، سوق می یابد طبیعی است که آمار چنین باوری بدون توجه به عواقب داخلی یا خارجی آن بیشتر شود.
چرا الفبای مدرسه ترتیب خود را از دست داده است و رنج خانه ای شده است که امروز در آن داستان بی ارادگی کودکان و نوجوانان مدرسه گریز یا مدرسه ستیز به اراده والدین آن ها منتقل شده است که معتقدند حیف است دلبندم در این ناکجاآباد که نامش به خطا مدرسه گذاشته اند، عمر تلف کند. چون دیگر مدرسه، مدرسه نیست....
رئیس جمهور محترم؛ که دغدغه بازگشت نخبگان و تجار و سرمایه گذاران ایرانی را به وطن دارید، به این خطر نوپا نیز بیندیشید و تمهیدات لازم را برای پیشگیری اتخاذ نمائید که خیلی زود دیر خواهد شد.
لازم است مدارس ما را از هر حیث شبیه یک مدرسه واقعی بسازید. مگر معنای اصلی سیاست دوراندیشی و پیشبینی نیست؟
پس با واقع بینی، آموزش و پرورش را از تلاطم سلایق گوناگون وزرا برهانید. اگر در جامعه ناترازی انرژی است در آموزش و پرورش شدیدا ناترازی هوای پاک، تفکری نو، طرحی نو، راهی نو و وزیری نو اندیش است که امکان تنفس راحت بدون نیاز به اسپریهای استنشاقی را برای همه ما فراهم سازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جناب آقای رامین کریمی نیا
همکار و عضو محترم شورای مرکزی سازمان معلمان ایران
درگذشت مادر گرامی تان را صمیمانه تسلیت عرض می کنیم .
ما را در غم خود شریک بدانید .
پایان پیام/
گروه گزارش/
در روزهای گذشته ؛ خبر « افزایش سن ورود به دانشگاه فرهنگیان از ۲۴ سال به ۳۰ سال » واکنش های فراوانی را برانگیخته است .
در این ارتباط ؛ « ایسنا » می نویسد : ( این جا )
« مشاور وزیر آموزش و پرورش هفته گذشته در توییتی از افزایش سقف سنی ورود به دانشگاه فرهنگیان خبر داد؛ موضوعی که هرچند به عنوان خبری خوش اعلام شد و حتی آقای وزیر نیز در نامهای به شورای عالی انقلاب فرهنگی موافقت خود را با این امر اعلام کرده، اما برخی کارشناسان و منتقدان آن را تهدیدی جدی بر کیفیت فرآیند یاددهی-یادگیری میدانند به طوری که یک کارشناس تعلیم و تربیت تاکید دارد افزایش سقف سنی، به معنای به خطر انداختن کیفیت آموزش در کلاسهای درس و در تقابل آشکار با روح حاکم بر سند تحول بنیادین است .
شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۱۴۰۲، نظام نامه سنجش و پذیرش دانشجوی متعهد خدمت به وزارت آموزش و پرورش را تصویب کرد. در ماده ۱۶ این نظام نامه آمده است: «حداکثر سن مجاز برای ثبت نام در آزمون اختصاصی دانشگاه فرهنگیان ۲۴ سال تمام (مبنا اول مهر ماه هر سال تحصیلی) است و این شرط برای متقاضیان ورود به دانشگاه فرهنگیان در سال تحصیلی ۱۴۰۴ ـ ۱۴۰۳ و پس از آن اعمال میشود.
در «نظام نامه سنجش و پذیرش دانشجوی متعهد خدمت به وزارت آموزش و پرورش» که در شهریور ۱۴۰۳ از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوب و مهر ماه با امضای دکتر مسعود پزشکیان رئیسجمهور ابلاغ شد، حداکثر سن ورود به دانشگاه فرهنگیان ۲۴ سال اعلام شد. اما آن چه در این میان بسیار مهم و قابل تامل است و تجارب و شواهد آن را تایید می کنند آن که معلمان پس از ورود به آموزش و پرورش عملا به حال خود رها می شوند .
در این مدت، داوطلبان بسیار زیادی که متقاضی ورود به دانشگاه فرهنگیان بودند، اعتراض خود را نسبت به سقف سنی پذیرش در دانشگاه فرهنگیان اعلام کردند؛ این داوطلبان خواستار افزایش سن پذیرش در دانشگاه فرهنگیان به ۳۰ سال هستند.
این در حالیست که علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش ۱۳ اسفند سال گذشته در نامهای خطاب به دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، «افزایش سن مجاز ورود به دانشگاههای تربیت معلم» با توجه به محدود نکردن متقاضیان علاقهمند به کار معلمی را خواستار شد.
در این نامه آمده است: «تعداد پذیرفته شدگان در بازه سنی ۲۲ تا ۲۴ سال کم است و به نظر میرسد سیاست محدود سازی «سن» شرکت در آزمون قابلیت تجدید نظر دارد؛ آموزش و پرورش توانایی انجام فرایند سنجش و گزینش و جداسازی بهترین داوطلبان را از بین گروه سنی با طیف گستردهتر خواهد داشت. وزارت آموزش و پرورش با نگاه مثبت به محدود نکردن متقاضیان علاقه مند به کار معلمی با افزایش سن مجاز ورود متقاضیان به شرکت در آزمون تا حداکثر ۲۷ یا ۳۰ سال به شرط کسب سایر شرایط و ضوابط و طی تمام مراحل فرایندهای استخدامی موافقت میکند».
هرچند طی پیگیریهای این خبرگزاری از شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام شد که موضوع مطرح شده طرحی پیشنهادی در جلسه معینِ شورای مذکور بوده ( افزایش سن از ۲۴ به ۳۰ سال) که قرار است بعد از بازه دو هفتهای در خصوص آن تصمیمگیری شود » .
دلایلی که مخالفان افزایش سن برای ورود به دانشگاه فرهنگیان ارائه کرده و بر آن تاکید می کنند اکثرا بر این محور استوار است که ورود معلمان جوان به نظام آموزشی آن را به سمت کارآمدتر شدن و یا افزایش انگیزه و نشاط سوق می دهد و یا این که معلمان جوان تر می توانند ارتباط گیری بهتر و موثرتری با نسل جوان داشته باشند .
« صدای معلم » با توجه به اهمیت موضوع، به جست و جوی پیشینه پژوهشی در مورد رابطه « سن معلم» و «کیفیت تدریس» پرداخت ولی به شواهد معتبری دست نیافت . ( 1 )
چیزهایی که منتقدان و مخالفان این طرح مطرح می کنند بیش تر از آن که ناظر بر یک دیدگاه علمی و قابل استناد باشد معطوف به نظرات شخصی خودشان می باشد .
در این زمینه ؛ « احد نویدی ؛ پژوهشگر و عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش به « صدای معلم » گفت :
افزایش سن ورود به حرفه ی معلمی تٱثیر قابل توجهی بر کیفیت تدریس ندارد. اینکه سن ورود به حرفه ی معلمی از ۲۴ به ۳۰ افزایش یابد، چندان مهم نیست. کیفیت تدریس معلم از سایر عوامل و متغیرها به شدت متأثر می شود.
گزینش، آموزش و نگهداشت معلم بسیار مهم است.
سوال هایی که می توان مطرح کرد:
آیا به انگیزه و علاقه داوطلبان ورود به حرفه معلمی به صورت واقعی توجه می کنیم ؟ آیا سنجه ای داریم که آن را به صورت واقعی اندازه گیری کند ؟
دانشجو معلمان در دانشگاه فرهنگیان چه آموزش های دریافت می کنند و چگونه تربیت می شوند؟ کیفیت برگزاری دوره ی کارورزی این دانشجو معلمان چگونه است؟
آیا تاکنون موردی بوده که دانشجو معلمی دوره ی کارورزی را تجدید کند یا به خاطر ضعف مهارت های عملی، صلاحیت ورود به حرفه ی معلمی را کسب نکند ؟
آیا دانشگاه فرهنگیان با بضاعت فعلی خود توانایی تربیت « معلم حرفه ای » را دارد ؟ خروجی های این دانشگاه تا چه اندازه با معیارهای معلم مطلوب سازگار است؟ »
از دیدگاه این رسانه ی تخصصی در حوزه ی آموزش و تربیت ؛ دلیل وزیر آموزش و پرورش در زمینه محدود نکردن متقاضیان علاقهمند به کار معلمی ، « منطقی » و « قابل قبول » ارزیابی می شود .
دست وزارت آموزش و پرورش برای انتخاب « بهترین ها » البته بر اساس معیارهای تخصصی و شایستگی های حرفه ای و غیر ایدئولوژیک کاملا باید باز باشد .
از سوی دیگر با فرض ورود متقاضیان ورود به حرفه ی معلمی با سن 30 و احتساب سنوات قانونی خدمت ( 60 سال ) ، سن متعارفی برای بازنشستگی محسوب می شود .
اما آن چه در این میان بسیار مهم و قابل تامل است و تجارب و شواهد آن را تایید می کنند آن که معلمان پس از ورود به آموزش و پرورش عملا به حال خود رها می شوند .
فقدان و یا ضعف آموزش های ضمن خدمت استاندارد و حرفه ای ، فقدان یک سیستم مشخص و قابل ارزیابی و ارتقاء در موضوع « نگهداشت معلمان » ، فقدان یک ساز و کار علمی و عدالت محور در حوزه ارزیابی عملکرد و ضعف های اساسی و جدی در مساله رتبه بندی معلمان که ارتباط مستقیمی با عملکرد حرفه ای معلمان و کیفیت بخشی آموزش دارد از جمله مسائل مهم و راهبردی هستند که باید به صورت دقیق و علمی به آن ها پرداخته شده و برنامه ریزی صورت بگیرد .
( 1 )
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
با انتشار اسامی پذیرفته شدگان کنکور سراسری موجی از واکنش های مختلف مردم و صاحبان امر تعلیم و تربیت در این زمینه مشاهده گردید. پیش از این نیز آمار فاجعه بار و پر سروصدای نمرات نهایی خردادماه دانش آموزان در فضای مجازی دست به دست گشته بود .
همچنین طبق آمار دیگری که بر اساس آزمون تیمز و پرلز اعلام شده بود؛ « ۴۰درصد دانش آموزان ابتدایی ایران از مهارت های پایه ای خواندن و نوشتن استاندارد بی بهره هستند » . با این وصف دیگر نمی توان گفت زنگ خطری برای آموزش احساس می شود زیرا فاجعه آن قدر جدی و عمیق است که می توان گفت آموزش و پرورش اکنون خود خطر محسوب می شود.
با نگاهی به این آمار و گزارش ها می توان به صراحت بیان داشت که آموزش در کشور کاملا لوث شده و سیستم فشل و ناکارآمد آموزش و پرورش که عاری از هرگونه تفکر انتقادی می باشد باید به خود بیاید و فکری به حال این فاجعه عظیم کند ؛ هر چند هنوز این وزارتخانه واکنش جدی مخصوصا به قضیه نمرات نهایی نشان نداده است و گویا به این مهم توجهی ندارند که برای توسعه کشور مولفه آموزش به عنوان مولفه زیر بنایی باید از سیستم منظم و هدف مندی برخوردار باشد .
پرداختن به علل و عوامل افت تحصیلی دانش آموزان بدون ارائه راهکار و عملی کردن آن مانند خواندن قصه برای کودکی است که در خواب است و صدایی نمی شنود!
به جرات می توان گفت در دوران پساکرونا به دلایل ضعف شدید زیرساخت ها ،عدم پلتفرم های مختص آموزش ، تعطیلی های غیر لازم علیرغم هشدارهای یونیسف ؛ بی سوادی پنهان در بین دانش آموزان رقم خورده است .
در این میان نباید چنبره سیاست بر محتوای کتاب ها و چینش نیروی انسانی در ادارات آموزش و پرورش و مدارس را به همراه گزینش ها و استخدام های فله ای بدون در نظر گرفتن تعهد و تخصص معلمان ، مدارس فرسوده و کانکسی، مدارس دونوبته و سه نوبته ، آمار بالای ۳۵ نفر دانش آموز در کلاس ها، بی انگیزگی و سرخوردگی معلمان ، فقر و اعتیاد والدین، دانش آموزان بی انگیزه ای که حضور سهمیه ای ها در کنکور از سویی و بازار کارِ نومیدانه آن ها را از مدرسه گریزان نموده ، نگاه ابزاری از بالا به آموزش و پرورش، تبلیغات و برنامه های کسل کننده ایدئولوژیک در مدارس، آمار قابل توجه اعتیاد و افسردگی و خودکشی بین دانش آموزان را نادیده گرفت .
به عنوان مدیر یک مدرسه که در مدارس غیر انتفاعی هم ساعاتی را تدریس می کنم و با مشکلات آموزشی مدارس آشنا هستم و از نزدیک با دانش آموزان و دبیران تعامل دارم عاجزانه از مسئولان تقاضا دارم در رویه کنونی آموزش و پرورش بازنگری و تجدید نظری داشته باشند و به آموزش های کشورهای موفق نگاه تجربه اندوزی داشته و بیش از این مقدمات انحطاط واقعی آموزش و درس و مدرسه را فراهم ننمایند که افول یک کشور بازتاب سقوط آموزش و پرورش آن خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید