صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه اخبار/

گفت و گوی صدای معلم با محمدرضا روشناس در مورد تاسیس موزه‌ مدرسه در کرج

پنجشنبه ۲۵ مرداد ۴۰۳ با هماهنگی قبلی سراغ یکی از معلمان خاص و عاشق میراث باستانی در کرج می‌روم. معلم بازنشسته‌‌ای که در سال ۹۰ وقتی تصادفا متوجه معامله و فروش اشیای باستانی کشور به قیمت نازل به اماراتی‌ها می‌شود غیرت ایرانی و تعصب معلمی‌ش گل کرده و با فروش منزل و با خرید اشیا مورد معامله از تاراج میراث فرهنگی و خروج آثار تمدنی کشور جلوگیری می‌نماید.

از معلمی تا مجموعه‌داری

استاد محمدرضا روشناس در سال ۹۱ ملکی را در جاده‌ چالوس معامله کرده و در تعمیرات به اشیا قدیمی و عتیقه برخورد می‌کند ولی به جای ذوق‌زدگی و شوق و اشتیاق فروش اشیای باستانی به سوداگران زیرخاکی، مسئولین و دست‌اندرکاران دولتی را در جریان کشفیات خود گذاشته و علاوه بر آن اشیا مکشوفه قبلی را نیز از مالک اصلی خریداری می‌کند. برپایه این دو اتفاق تصادفی امروزه روشناس به یکی از  بزرگ مجموعه‌داران با کفایت استان البرز مبدل شده است. وی از دهه ۹۰ تمام آثار باستانی و اشیای قدیمی مکشوفه و جمع‌آوری شده را در سامانه جام وزارت میراث فرهنگی و گردشگری به ثبت ملی رسانده است تا ضمن هویت بخشی به گنجینه فرهنگی امکان خرید و فروش و طمع سوداگران زیر خاکی را از میراث تمدنی گردآوری شده سلب نماید.

گنجینه‌ای به بلندای موزه لوور فرانسه

روشناس در قامت « نایب‌رئیس خیرین میراث‌دار استان البرز » مدعی است که به لطف و عنایت خدا و همراهی خانواده، امروزه اشیا قدیمی جمع‌آوری شده‌اش دست کمی از موزه لوور فرانسه ندارد.

روشناس متولد ۱۳۳۷ کازرون در سال ۸۵ بازنشست شده و البته موسس سلسله مدارس غیردولتی رشد نو دوره اول از دهه هفتاد در کرج است. وی با همکاری مسئولین فرهنگی و سرمایه شخصی در صدد تاسیس اولین موزه مدرسه در استان البرز می‌باشد تا ضمن برپایی نمایشگاه دائمی برای گنجینه خود، سایر مجموعه‌داران مشابه و متفرق را نیز در موزه مدرسه سر و سامان داده و در یک مجموعه فاخر تجمیع و مستقر نماید.

گفت و گوی صدای معلم با محمدرضا روشناس در مورد تاسیس موزه‌ مدرسه در کرج

ضرورت تاسیس موزه مدرسه در کرج

روشناس به تمام معنا عاشق پیشینه تمدنی ایران بوده و از جملاتش بوی وطن‌دوستی در غلیان و فوران است.

وی معتقد است که نباید اجازه دهیم میراث فرهنگی‌مان سر از موزه‌های خارجی درآورد.

روشناس مدعی است که گنجینه وی معطوف به اشکانیان، هخامنشیان، ساسانیان و دوره اسلامی بوده و علاوه بر آن دارنده نسخ خطی قابل توجهی نیز می‌باشد.

وی ضمن سپاسگزاری از همراهی دلسوزانه مسئولین استانی و کشوریِ وزارت میراث فرهنگی و گردشگری در پیشبرد امورات فرهنگی، امیدوار است که طرح « موزه مدرسه » اجرایی شده و باعث تجمیع آثار تمدنی و همچنین رونق صنعت گردشگری در ایران کوچک شود.

گفت و گوی صدای معلم با محمدرضا روشناس در مورد تاسیس موزه‌ مدرسه در کرج

کرج؛ پایتخت مجموعه‌داران کشور

یاد جمله‌ای از استاد کرمی (مجموعه‌دار تعزیه) در جلسه نشست همیاران کرج می‌افتم:

« حدود نیمی از مجموعه‌داران کشوری البرزی تبارند » .  این جمله گرچه اغراق‌امیز است ولی بیانگر کمیت و کیفیت مجموعه‌داران از قومیت‌های مختلف ساکن استان البرز می‌باشد. مجموعه فاخر تمبر یکتا یکی از این ظرفیت‌های بی‌بدیل و پتانسیل‌های بالقوه ماست.

روشناس در پایان با اشاره به نمایشگاه هایی که از مجموعه منحصر به فرد فرهنگی و تاریخی خود با مشکلات فراوان برگزار کرده است می‌افزاید: با منابع مالی محدود و شخصی خود تا توانسته‌ام جلو تاراج اشیای قدیمی را گرفته‌ام.

در این مسیر ابتدا با همسرم دست تنها بودیم ولی امروز با وجود حامیان و همراهان فرهنگی احساس غرور و قدرت کرده و باید تلاش کنیم کرج به قطب گردشگری مبدل شود.

گفت و گوی صدای معلم با محمدرضا روشناس در مورد تاسیس موزه‌ مدرسه در کرج

پایان گزارش/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

گفت و گوی صدای معلم با محمدرضا روشناس در مورد تاسیس موزه‌ مدرسه در کرج

گروه رسانه/

معرفی کتاب من دیگر کودک کار نیستم و نقش حکومت ها در تامین بهداشت و آموزش رایگان در صدای معلم

عصر پنج‌شنبه ۱۸ مرداد ۴۰۳ به همت انتشارات دانیار مراسم رونمایی از کتاب « من دیگر کودک کار نیستم » به قلم استاد سعید سلطانی طارمی در کافه کتاب کوکو جهانشهر کرج با حضور نویسنده و دیگر علاقه مندان تازه‌های نشر برگزار گردید.

در این مراسم پس از صحبت تعدادی از نقادان، مراسم رونمایی کتاب برگزار شده و به رسم یادبود، کتاب با امضای نویسنده به حاضرین اهدا گردید.

در ابتدا مصیبی مجری برنامه سخنانی در خصوص دست مایه و طراحی زنده جلد کتاب ارائه داده افزود: نویسنده در خلق شخصیت‌های داستان کودکان کار در واقع با آنها زندگی و موانست داشته است. مسئولیت اجتماعی خانم وکیل و بارقه‌های جوانمردی در دختر داستان در تموج است.

وی با اشاره به تجربیات شخصی خود در برخورد با کودکان کار در منطقه حیدراباد کرج افزود: توانایی نویسنده در رویا پردازی و پردازش اِلمان‌های « جهان خشن کار» از نقاط قوت کتاب می‌باشد.

در ادامه رضا قاسم‌پور خبرنگار « صدای معلم » ضمن تبریک انتشار کتاب افزود: تصور و سابقه ذهنی ما از کودکان کار بیشتر معطوف به فیلم‌هایی چون اولیور توئیست، بینوایان و...است در حالی که دست مایه کتاب و شخصیت پردازی داستان حاضر کاملا بومی، عینی و معطوف به مناطق پایین دست کرج همانند آغ‌تپه،حسین‌آباد، اختراباد و میان جاده می‌باشد.

معرفی کتاب من دیگر کودک کار نیستم و نقش حکومت ها در تامین بهداشت و آموزش رایگان در صدای معلم

وی با اشاره به تجربیات عینی و میدانی خود در شش ساله حضور مدیریتی در مدارس کرج افزود: کرج شهر تضادهای اجتماعی‌، فرهنگی، قومیتی و گسل‌های اقتصادی منزلتی و معیشت است. در کنار چهار باندی مهرشهر،اغ تپه محروم سبز شده است.

مخارج هاپوهای ملوس مرفهین مهرشهر به مراتب بیشتر از  هزینه‌های زندگی انبوهی از کودکان کار این منطقه می‌باشد.

قاسم‌پور ضمن اشاره به قدرت کلمات و بار عاطفی واژه‌های به کار رفته در داستان ۱۶۰ صفحه‌ای حاضر افزود: فضاسازی تراژیک و تصویر پردازی شاعرانه نویسنده در واقع صفر تا صد چرایی و چگونگی پدیده کودکان کار را مانند یک فیلم تراژیک در نظر خواننده به نمایش گذاشته و درک عمیقی از واقعیت‌های سخت زندگی به مخاطب می‌دهد تا برای تغییر شرایط انگیزه‌ای جدید رخ نماید.

استاد سلطانی متولد بخش چورزه طارم بوده و دیپلم خود را از دبیرستان شریعتی و لیسانس را از دانشگاه تهران اخذ کرده است.  وی از هم‌دانشگاهی‌های حسین‌ منزوی و از دانشجویان اخوان ثالث می‌باشد . سلطانی نویسنده دو زبانه فارسی و ترکی است که ۸ کتاب از وی منتشر شده و ۳ رمانش در ممیزی ارشاد گیر است.

در ادامه جلسه خانم منتقدی با اشاره به تجربیات خود در برخورد با کودکان کار افزود: ساحت‌های چهارگانه  « احساس، تخیل، غریزه و تعقل » در کتاب حاضر در تموج و چشم‌چرانی است.

مجیدی دیگر منتقد مراسم با اشاره به موضوع عمومی فقر در جامعه افزود: کتاب حاضر معطوف به دغدغه هاست نه داستان سرایی محض نویسنده.

داستان کتاب ریتم تند و کشش نامحسوسی دارد. فریاد شاعر بودن نویسنده کمک‌کار اوست.

کتاب نمونه کار موفقی در ریشه‌یابی چرایی و چگونگی کودکان کار می‌باشد.

رادین‌فر مدیر کافه کوکو نیز با اشاره به رویدادهای فرهنگی که در کافه صورت می‌گیرد افزود: در کسب یک موفقیت همانند « دکتر شدن یک شخص» و کسب موفقیت‌های وی قطعا کلکسیونی از نقش‌های همگانی وجود دارد در خصوص کودکان کار باید حرمتها رو نگه داشت.

« میرعلی قاسمی » از مسئولین انتشاراتی دانیار نیز در سخنان کوتاهی با اشاره به زاویه دید متفاوت و نوشتار متمایز نویسنده در کتاب حاضر افزود: انتشاراتی دانیار نگاه ویژه‌ای به مسائل زیرپوستی شهرها داشته و در پرداخت به  آسیب‌های اجتماعی نگاه انتفاعی ندارد.

معرفی کتاب من دیگر کودک کار نیستم و نقش حکومت ها در تامین بهداشت و آموزش رایگان در صدای معلم

در پایان سعیدسلطانی طارمی نویسنده کتاب ضمن تشکر از دست‌ اندرکاران و حاضرین در مراسم رونمایی افزود:

وقتی حکومت‌ها آموزش و بهداشت رایگان مصرح در قانون اساسی را فراهم نمایند کمتر با پدیده کودکان کار مواجه خواهیم شد. سرچشمه این پدیده‌ها در خود جامعه بوده و در دست افراد تبهکار نیست.

سعی کردم در کتاب نگاهی عمیق و تأثیرگذار به زندگی کودکان کار داشته باشم. این اثر به بررسی دلایل و منشا گسترش این پدیده پرداخته و از عوامل مختلفی مانند اعتیاد، سوء استفاده و فقر که کودکان را به سوی کار کشیده، صحبت می‌کند. در تلاش بودم با بیان تصویری از درد و رنج کودکان بی‌پناه و ناچار به کار ارائه داده و مخاطب را به تأمل در وضعیت این کودکان وادار کنم.

کتاب داستان کودکانی است که با شرایط سخت زندگی روبه‌رو شده‌اند و در خیابان‌ها کار می‌کنند تا از گرسنگی و مرگ نجات یابند.

به عنوان نویسنده تلاش کردم تا نشان دهم چگونه این کودکان با موقعیت‌های دشوار خود سازگار می‌شوند و در نهایت زندگی خود را سامان می‌دهند.

« من دیگر کودک کار نیستم » علاوه بر ارائه یک داستان تلخ و پر از رنج به اهمیت توجه به حقوق کودکان و آینده آنها پرداخته است.

معرفی کتاب من دیگر کودک کار نیستم و نقش حکومت ها در تامین بهداشت و آموزش رایگان در صدای معلم

پایان گزارش/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

معرفی کتاب من دیگر کودک کار نیستم و نقش حکومت ها در تامین بهداشت و آموزش رایگان در صدای معلم

منتشرشده در معرفی کتاب

فایده نوشتن در صدای معلم  در نوشته‌ی قبلی با عنوان « نوشتن؛ مواجهه‌ای فعال با تجربه‌ی زیسته » ( این جا ) ؛ شاهد نظرات جالبی از دوستان بودیم. اما یکی از دوستان به اسم مستعار  « میانه » در کامنتی پرسیده بود:

« هر کس یه چیزی می نویسه و میگه نویسنده‌ام. این کارها چه فایده‌ای داره؟ این نوشته‌ها به چه درد می‌خوره؟ میشه یکی توضیح بده؟ »

در پاسخ به این سوال، متن زیر را آماده کرده‌ام:

همسفر گرامی،

در قلمرو بیکران نوشتن، گویی در دریایی بی‌کران از کلمات غوطه‌ور می‌شویم ؛ سفری اودیسه‌وار به ژرفای وجودمان که در آن، هر واژه گویی دریچه‌ای به سوی دنیایی ناشناخته از خویشتن خویش می‌گشاید.

در این قلمرو، خاطرات، افکار و احساساتمان، همچون پروانه‌های رنگارنگ در رقصی بی‌وقفه به دورمان می‌چرخند و ما با قلمی جادویی، آنها را به داستان‌هایی بدیع و خواندنی تبدیل می‌کنیم.

گویی با هر کلمه، لایه‌ای از وجودمان را عریان می‌کنیم و آن را با صرافت تمام به نمایش می‌گذاریم. از خاطرات خنده‌دار دوران مدرسه گرفته تا غم‌های نهفته در اعماق وجودمان، همه و همه در این قلمرو بیکران، مجال بروز می‌یابند.

اما شاید این سوال در ذهنمان نقش ببندد که  « مگر می‌شود پرده از اسرار درونمان برداشت و آن را در معرض دیدگان همگان قرار داد؟ » . آری، این امر نه تنها شدنی است، بلکه ضرورتی انکارناپذیر در مسیر خودشناسی و تعالی است.

نوشتن، همچون آینه‌ای صاف و بی‌غش، تصویری بی‌نقص از وجودمان را به ما نشان می‌دهد. با هر واژه‌ای که به رشته تحریر در می‌آوریم، گویی لایه‌ای از ابهامات را از چهره خویشتن خویش کنار می‌زنیم و به درک عمیق‌تری از خودمان دست می‌یابیم.

این سفر پرفراز و نشیب، گاه ما را در طوفان‌های سهمگین افکار غرق می‌کند و گاه در سکوت مطلق فرو می‌برد. اما در هر دو حالت، لذتی وصف‌ناپذیر در کشف ناشناخته‌ها، آفرینش و به اشتراک گذاشتن تجربیاتمان با دیگران، یار و همراهمان خواهد بود.

نوشتن، پلی است که ما را به جهانیان پیوند می‌دهد. با هر کلمه‌ای که می‌نگاریم، گویی با مردمانی از دورترین نقاط زمین به گفت و گو می‌نشینیم و تجربیاتمان را با آنها سهیم می‌شویم.

در این قلمرو بی‌کران، زمان و مکان معنا و مفهومی ندارند. ما می‌توانیم در گذر تاریخ سیر کنیم، به سرزمین‌های گوناگون سفر کنیم و در اعماق وجود انسان‌های دیگر سرک بکشیم.

فایده نوشتن در صدای معلم

در این سفر شگفت‌انگیز، گنجینه‌ای گرانبها از آموزه‌ها را به ارمغان خواهیم برد. احترام به خود و دیگران، چگونگی رویارویی با مشکلات و لذت بردن از زندگی، تنها گوشه‌ای از این آموزه‌های ارزشمند هستند.

تنها توشه‌ای که برای این سفر بی‌انتها نیازمندیم، قلمی سرشار از شور و اشتیاق و قلبی آکنده از عشق به نوشتن است. با اتکا به این دو گوهر گرانبها، سفری اودیسه‌وار به ژرفای وجودمان را آغاز خواهیم کرد و گنجینه‌ای از آموزه‌ها و تجربیات ناب را به ارمغان خواهیم آورد.

پس درنگ جایز نیست!

قلم و کاغذ را در دست بگیرید و به قلمرو بیکران نوشتن قدم بگذارید.

مطمئن باشید که این سفر، سرآغازی برای دگرگونی و تعالی شما خواهد بود.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

فایده نوشتن در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

معرفی کتاب معلم نویسنده و نوشتن مواجهه ای فعال با تجربه ی زیسته در صدای معلم در قلمرو هستی، انسان موجودی یگانه است که موهبت تجربه را به شکلی عمیق و پیچیده دارا می‌باشد. این تجربه، دریچه‌ای به سوی دنیای رنگارنگ ادراک، احساس و اندیشه می‌گشاید و بستری برای خلق و آفرینش فراهم می‌کند. نوشتن، به مثابه ابزاری شگفت، تجلی این تجربه یگانه را بر پهنه ی هستی نقش می‌بندد و به مثابه ی پلی میان ذهن و عین، اندیشه و واقعیت عمل می‌کند.

نوشتن، فراتر از صرف به رشته تحریر درآوردن کلمات، سفری اکتشافی در ژرفای وجود است. در این سفر، نویسنده با چالش کاوش در تجربیات زیسته خویش روبه رو می‌شود و به واکاوی خاطرات، احساسات و افکار خویش می‌پردازد. این واکاوی، به مثابه ی تفحصی عمیق در اعماق وجود، فرصتی برای خودشناسی و تعالی را فراهم می‌کند.

در جریان نوشتن، نویسنده با چالش گزینش و سازماندهی افکار خویش روبه رو می‌شود. این امر، به مثابه ی تمرینی ذهنی، قدرت تفکر انتقادی و تحلیلی او را تقویت می‌کند و به او می‌آموزد که با وضوح و دقت بیشتری به پدیده‌ها بنگرد و افکار خویش را به شیوه‌ای منسجم و منطقی بیان کند.

علاوه بر این، نوشتن به عنوان ابزاری قدرتمند برای برقراری ارتباط با دیگران عمل می‌کند. نویسنده با به اشتراک گذاشتن تجربیات و افکار خویش، پلی میان دنیای درون خود و دنیای پیرامون خویش می‌سازد و فرصتی برای تعامل و گفت و گو با دیگران فراهم می‌کند. این تعامل، به گسترش دیدگاه‌ها و غنی‌تر شدن تجربیات او می‌انجامد و به او کمک می‌کند تا جهان را از منظرهای گوناگون بنگرد.

معرفی کتاب معلم نویسنده و نوشتن مواجهه ای فعال با تجربه ی زیسته در صدای معلم

نوشتن، به مثابه ی آینه‌ای صاف و زلال، تصویری از تجربیات زیسته ی انسان را به نمایش می‌گذارد و دریچه‌ای به سوی دنیای درونی او می‌گشاید. این آینه، بازتابی از پیچیدگی‌ها، تناقضات و زیبایی‌های وجود انسان را به تصویر می‌کشد و به خواننده فرصتی برای تأمل و تأمل در ماهیت هستی خویش می‌دهد.

در نهایت، نوشتن به مثابه ی ابزاری برای خلق و آفرینش عمل می‌کند. نویسنده با به کارگیری قدرت تخیل و خلاقیت خویش، داستان‌ها، اشعار و متون دیگری را خلق می‌کند که بازتابی از تجربیات و دیدگاه‌های او هستند. این آفرینش، به غنی‌تر شدن فرهنگ و تمدن بشری می‌انجامد و به نسل‌های آینده فرصتی برای یادگیری و الهام‌گیری می‌دهد.

نوشتن، سفری بی‌پایان در قلمرو تجربه‌ی زیسته است. سفری که با هر گام، به درک عمیق‌تر هستی و خویشتن خویش می‌انجامد.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

معرفی کتاب معلم نویسنده و نوشتن مواجهه ای فعال با تجربه ی زیسته در صدای معلم

منتشرشده در معرفی کتاب

آیوش بیشت (Ayush Bisht) در وب سایت ایندیا تودی (India Today) ۷ کتاب از ۷ نویسنده معروف در حیطه رشد و پرورش شخصیت معرفی کرده است. مرور عناوین این ۷ کتاب و توضیحات مختصر او در این خصوص خالی از لطف نیست. نویسندگان این آثار با دست و دل بازی علاوه بر اینکه خواننده را در تجربیات ارزشمندشان سهیم می کنند اطلاعات تخصصی و گرانبهایی درباره نحوه پرورش شخصیت را با او به اشتراک می‌گذارند. همه این کتاب‌ها به فارسی ترجمه شده و در کتاب‌فروشی های آنلاین و فیزیکی به آسانی (البته با قیمت‌های نسبتا بالا!) قابل دسترسی هستند. بعضی از آنها توسط چند مترجم و با عناوین کم و بیش مشابهی به فارسی برگردانده شده‌اند.  همچنین نسخه صوتی (پادکست) و الکترونیکی این کتاب ها را هم می توان در فضای مجازی یافت.

توصیه می‌شود اگر مهارت خواندن شما در انگلیسی خوب است نسخه های زبان اصلی این کتاب‌ها را که خوشبختانه در داخل کشور در دسترس است مطالعه کنید. شاید ایده بدی نباشد که مدارس این کتاب‌ها را در قفسه اتاق معلمان و کتابخانه مدارس در دسترس داشته باشند.

«بهبود شخصیت فرآیندی است که نیاز به خودآگاهی، هوش هیجانی و مهارت های ارتباطی دارد. کتاب‌ها گزینه‌های ایده‌آلی هستند برای کسانی می خواهند شخصیت و رفتار و منش خود را ارتقا دهند.

۷ کتاب بسیار توصیه شده در زیر می‌تواند به بهبود شخصیت افراد کمک شایانی کند.»

 

۱- بیندیشید و ثروتمند شوید: ناپلئون هیل

معرفی 7 کتاب برتر برای رشد و پرورش شخصیت در صدای معلم

این کتاب که یکی از پرفروش ترین کتاب هاست فلسفه نویسنده را که می‌تواند به اشخاص برای موفقیت در هر زمینه کاری کمک کند در بر می گیرد. این اثر بر تفکر مثبت و هدف‌گذاری تاکید دارد.

۲- هفت عادت افراد بسیار تاثیرگذار: استفان آر. کاوی

معرفی 7 کتاب برتر برای رشد و پرورش شخصیت در صدای معلم

این کتاب که یکی از بهترین کتاب های خودیار قلمداد می شود برای همه از دانشجویان گرفته تا کارمندان و همه افراد دارای حرفه و کار یک کتاب ایده‌آل است. یک پیام مهم کتاب این است که پرواکتیو (پیش‌کنشگر) و مسئولیت‌پذیر باشید.

۳- جادوی تفکر خلاقانه و هوشمندانه: دیوید جی. شوارتس

معرفی 7 کتاب برتر برای رشد و پرورش شخصیت در صدای معلم

این کتاب به خواننده یاد می دهد که چگونه با غلبه بر تردیدها و محدودیت های خود توانایی‌هایش را باور داشته باشد. همچنین این ایده را ترویج می‌کند که شما برای موفقیت نیاز ندارید که از بدو تولد با استعداد بدنیا بیایید.

۴- راهبی که فِراری‌اش را فروخت: رابین شارما

معرفی 7 کتاب برتر برای رشد و پرورش شخصیت در صدای معلم

این کتاب داستان شگفت انگیز یک وکیل بنام جولیان منتل را تعریف می کند. این داستان الهام‌بخش این موضوع را کنکاش می کند که چگونه یک شخص می تواند با جسارت، شجاعت، تعادل و لذت بیشتری زندگی کند.

۵- چگونه دوست پیدا کنیم و بر مردم تاثیر بگذاریم: دیل کارنِگی

معرفی 7 کتاب برتر برای رشد و پرورش شخصیت در صدای معلم

این کتاب که یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌هاست به ما می‌آموزد که چگونه مفید و مودب باشیم و به دیگران احترام بگذاریم و در عین حال تاثیر و برخورد اولیه خوب داشته باشیم. کتابی است بی‌نظیر برای بهتر کردن مهارت سخنرانی در جمع و بهبود مهارت‌های نرم (Soft Skills).

۶- پدر پولدار پدر بی‌پول (یا پدر دارا پدر ندار): رابرت کیوساکی

معرفی 7 کتاب برتر برای رشد و پرورش شخصیت در صدای معلم

این کتاب برای یادگیری ارزش و اهمیت سواد مالی، استقلال مالی و خلق ثروت از طریق سرمایه‌گذاری اثری فوق‌العاده است. نویسنده تجربیات شخصی خود را در درباره پدر خود و پدر دوستش با خواننده در میان گذاشته است.

۷- قدرت عادت: چارلز دوهیگ

معرفی 7 کتاب برتر برای رشد و پرورش شخصیت در صدای معلم

این کتاب نگاهی می اندازد به علم شکل گیری عادت (Habit Formation) که می تواند هم منجر به بهترین و هم بدترین پیامدها و نتایج شود. کتاب «قدرت عادت» برای آنهایی که تلاش می کنند عادت های بد و مضر خود را به عادت های خوب تبدیل کنند ایده‌آل است.

اگر چه در حوزه «عادت و شکل گیری آن» کتاب تحسین شده عادت های اتمی (Atomic Habits) از جیمز کلیر جایی در این لیست پیدا نکرده اما شاید بتوانیم این اثر هوشمندانه را هم به این لیست اضافه کنیم. چکیده کتاب عادت‌ها اتمی این است که با توجه به فیزیولوژی و خلقت انسان و اعتیاد او به لذت‌‎های آنی بدون در نظر گرفتن عواقب آنها، برای ترک و تغییر این عادات بد و مضر نویسنده استراتژی‌ها و روش‌های جالبی برای ترک اتم به اتم و ذره به ذره آنها پیشنهاد میدهد.

معرفی 7 کتاب برتر برای رشد و پرورش شخصیت در صدای معلم

نگاهی دوباره به عناوین معرفی شده:

  1. Think & Grow Rich, Napoleon Hill
  2. The Habits of Highly Effective People
  3. The Magic of Thinking Big, David J. Schwartz
  4. The Monk Who Sold His Ferrari, Robin Sharma
  5. How to Win Friends and Influence People, Dale Carnegie
  6. Rich Dad Poor Dad, Robert Kiyosaki
  7. The Power of Habit, Charles Duhigg

ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

معرفی 7 کتاب برتر برای رشد و پرورش شخصیت در صدای معلم

منتشرشده در معرفی کتاب

گروه رسانه/

معرفی کتاب رمان زبان های ساکت توسط مهشید طاهرخانی آموزگار فیزیک تاکستانی در صدای معلم

در روابط اجتماعی همه ما به دنبال صمیمیت و همدلی و عشق و احترام هستیم، اما تعداد بسیار کمی می توانند از موهبت داشتن روابطی گرم، پاک و انسانی برخوردار باشند، زیرا آنها اهل بازی های فریبکارانه روانی نیستند و بسیار صریح و شفاف و روشن خودواقعی شان هستند.

بسیاری از افراد اهل دروغ و فریب و پنهان کاری و خیانت و آلودگی هستند، و به همین دلیل است که زندگی های آشفته و نابه سامانی دارند. اینان مدام غر می زنند، گله و شکایت می کنند، از زمین و زمان می نالند که چرا صداقت و خلوص و ایمان در روزگار کنونی گم شده، اما نمی دانند (یا خودشان را به ندانستن می زنند!)که خودشان جزئی از همین آلودگی اند!

بهروز شخصیت اصلی این داستان؛ از آن دسته آدم هایی است مهربان و ساده و صمیمی که اهل دروغ و فریب و خیانت و پنهان کاری نیست.او تنها جرمش ، عشق است که به سراغش آمده است. از آن دسته عشق هایی که  یک هویی دل او را تسخیر کرده است. عشق او را به سمت خودش می برد. او تصور و تصویر زیبایی از عشق دارد و خود را برای ادامه همراهی آماده می کند؛ اما نمی تواند از موهبت زیبای عشق بهره مند شود.نه این که اهل فریبکاری است و خیانت و دروغ! یا این که غر بزند و گله و شکایت داشته باشد! او از صادق ترین و خالص ترین جوان  های محله و شهر خود بوده است اما نمی تواند و اوچون ابر بهاری است؛بغض آلود و غمگین!

کتاب زبان های ساکت به قلم مهشید طاهرخانی است. نویسنده و آموزگاری که فیزیک و فلسفه خوانده است اما علاقه و علقه ایشان به ادبیات و داستان است. سالها ساکن کوی قصه است و راوی داستان.

داشته هایش کلمات و جملات زیبایی است که در این داستان در کنار هم و به زیبایی و شیوایی و به صورت هنرمندانه بیان شده است؛ اگر چه داستان  قالب عشق و مهر و خشم و ارتباطات از نوع ایرانی را دارد و  این داستان در یک خانواده پر ازدحام شهری اتفاق افتاده است اما دانش  فیزیک و فلسفه  نویسنده این روایت را زیباترکرده است.

در این داستان لحظاتی وجود دارند که می شود خندید و کمی شاد بود و لحظاتی هم وجود دارد مثل تنگ غروب روزهایی که دلت بدجوری می گیرد و مثل ابرها از گریه پر است و نمی بارد و چینی نازک دل منتظر یک تلنگر است. بغض گلویت را گرفته و تو در این مسیر و قصه همراهی و می بینی که داستان معجزه می کند و قلم سرکار خانم طاهر خانی رنج ها را مرهم می شوند و اشک ها را جاری می شوند و می خوانی روایت یک عشق و یک انسان عاشق در گوشه ای از شهرمان. و می خوانی در این داستان و می گویی خوش به حال آدم هایی که عاشق شده اند و عاشق مانده اند و در این سطر سطر کتاب می خوانی که گویی قصه از آن دسته قصه هایی است که بهروز عاشق بدشانس اما وفادار می گوید: تو را دیدم  خدا خندید  من از عشق تو حظ کردم  با تو من  کل دنیا رو عوض کردم!

بی شک خواندن این رمان خالی از لطف نخواهد بود و قلم سرکار خانم طاهرخانی شما را به سمت مزرعه سرسبز مهربانی و عشق و آگاهی می برد.

این کتاب توسط انتشارات آفرینندگان چاپ و منتشر شده است.

معرفی کتاب رمان زبان های ساکت توسط مهشید طاهرخانی آموزگار فیزیک تاکستانی در صدای معلم


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

معرفی کتاب رمان زبان های ساکت توسط مهشید طاهرخانی آموزگار فیزیک تاکستانی در صدای معلم

منتشرشده در معرفی کتاب

پیام شاهنامه فردوسی به مردم ایران و بشر در مورد مسئولیت پذیری

زبان و ادب دیرین و شیرین و گرانمایهی پارسي، دریایی بی کران از گفتار و نوشتار حكمي و عرفاني است كه ريشه در تجربهی تبار ايراني و زندگي پرفراز و نشيب اين مردم در نجد ایران، میراث دار تمدنهای بزرگ و غنی پیشا اسلام، (جیرفت، سند، بین النهرین، عیلام و ایران باستان) و پسا اسلام دارد. لذا بخش بزرگي از هويت انساني ما را در بر گرفته و تجلی گر صفات و سجایای معنوی خاص ایرانی است.

زبان و ادب پارسی به برکت عقل سلیم و هوش فطری و داوری منطقی ایرانیان، مانع مستحیل شدن ملیت ایرانی در عربیت شد و مثال سرو و گل و لاله [1] از یک سوی تا بنگال و آسیای میانه و از سوی دیگر در قلمرو عثمانی گسترده و در این گستره ی پهناور سخن گفتن به زبان پارسي هنر و مايهی افتخار شمرده مي شد. به بیان دیگر و به تأیید حافظ زبان پارسی از سده ی هشتم تا سیزدهم هجری به معنی کامل زبان جهانی شده بود.

شکر شکن شوند همه طوطیان هند           زین  قند پارسی که به بنگاله می رود

طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر        کاین طفل یک شبه ره یک ساله می رود

پیام شاهنامه فردوسی به مردم ایران و بشر در مورد مسئولیت پذیری

هویت ایرانی با ساخته ها و آفریده هایش بر چهار پایه ی استوار شکل گرفته است.

  • نوروز و دیگر جشن های ملی
  • عرفان بایزید بسطامی (سلطان العارفان) و دیگر عرفای بزرگ ایران
  • تاریخ مشترک هزاران ساله
  • شاهنامه و دیگر ادبیات گرانمایهی پارسی

زبان پارسی با شاهنامه، یکی از پایه های اصلی و تغییر ناپذیر ملیت ایرانی گشت و از آن پس روح ملی و کیان معنویِ فرهنگ و تمدن ایرانی را به دوش می کشد. فردوسی با سرودن شاهنامه پذیرفتار و ضامن هویت ایرانی شد.

یکی از پیام های فردوسی که از کل شاهنامه برمی آید : « مسئولیت پذیری در برابر سرنوشت بشر و سرنوشت ایران است. » مسئولیت امروز ما نیز همان مسئولیت فردوسی است؛ که زبان و ادب پارسی به عنوان زبان علم و هنر و فرهنگ ایران، فراتر از زبان رسمی را بر چکادِ فرهنگ ایران افروخته نگاه داریم.

فردوسی مداح شاهان نیست، اما پادشاه را با رعایت اصول و مسئولیت پذیری در برابر سرنوشت بشر و سرنوشت ایران، محوری برای حفظ و پایداری تمامیت ارضی می داند. فردوسی ستایشگر عزت و شرف ملت ایران است. عزت و شرفِ فریدون و اردشیر و انوشروان را در خدمت به ایران و ایرانی ستوده و بد اندیشی و جاه طلبی کیکاووس و همانندان او را نکوهیده است. مگر نگفته:

ز بیدادی شهریار جهان              همه نیکویی ها شده در نهان

پیام شاهنامه فردوسی به مردم ایران و بشر در مورد مسئولیت پذیری

ستایشگر عزت و شرف ملت ایران بودن یک امتیاز بزرگ است. رستم نماینده ی عزت و شرف ایرانی است. به گفتهی شادروان منوچهر مرتضوی : « یکی از مشخصات کم نظیر شاهنامه اینست که فردوسی در سرودن این اثر عظیم به هیچ وجه اصول مورد قبول فرمانروایان روزگار اعم از سامانیان و غزنویان را راعایت نکرده. وجود رستم به تنهایی نوعی تأیید و تجویز در مورد استقلال شخصیت اخلاقی و انسانی و پهلوانی و حق اعتراض فرمانبران در برابر ظلم و بیداد و استبداد و فساد فرمانروایان محسوب می شود . . .  یک اثر هنگامی جاودانه و اثر ملی محسوب می شود که به نحوی از انحا راضی کننده و پاسخ گوی آمال و آلام ضمیر آگاه و ناآگاه فردی و جمعی باشد و این ویژگی مسأله ای ژرف تر و فراتر از ارزش ادبی و زیبایی هنری است. ارزش ادبی و هنری می تواند اثری را در دفتر فهرست میراث ادبی و فرهنگی ثبت بکند، ولی نمی تواند اثری را بدون احراز آن ویژگی وصف ناپذیر بر اریکه ی آثار جاودان ملی بنشاند. »[2]     

 فردوسی حکیم، دانا، روشنفکر و هنرمندی بی همتا است که :

  • مقبول ایرانیان بوده و هست و در طی بیش از هزار سال بر مقبولیتش افزوده شده.
  • سهم به سزایی در رفع خطرِ انحطاط زبان پارسی داشته است. (در هنگامه ای که هدف قوم مهاجم عربیزه کردن منطقه بود و اسلام مرکبی برای تسریع آن)
  • شاهکارش ارزش منحصر به فرد ادبی و هنری دارد.
  • روشنفکری که در خفگان حکومت بنی عباس، نامورنامه اش نه تنها اضمحلال روحیۀ ایرانی را غیر ممکن ساخت بلکه روحی تازه در کالبد ایران دمید.         

پیام شاهنامه فردوسی به مردم ایران و بشر در مورد مسئولیت پذیری در خفگان حکومت بنی عباس، فردوسی با درایت و نبوغ سرشار کاخی بنیادین و بلند از نظم پی افکند و در تثبیت و ماندگاری زبان پارسی مهمترین نقش را ایفا کرد و همچنین پس از او نظامی و مولوی و سعدی و حافظ، زبان پارسی را در مسیر پویندگی و نامیرایی قرار دادند.

فردوسی بارها بر پویندگی و نامیرایی این زبان و ادبیات تأکید کرده است؛

از این پس نمیرم که من زنده ام        که تخم سخن را پراکنده ام . . .

بسی رنج بردم در این سال سی        عجم زنده کردم بدین پارسی . . .

چو این نامور نامه آمد به بن        ز من روی کشور شود پر سخن . . .

سعدی زبان شناس و جامعه شناس بی همتا، « نیرومندیِ طبع زبان پارسی را به آب روان تشبیه می کند » نه در برابر زبانی با چهار داستان کوتاه و چند شعر بند تنبانی بلکه در برابر زبان عربی.

چو آب می رود اين پارسی به قوت طبع        نه مرکبی ست کز وی سبق برد تازی

حافظ ادیب و عرفان شناسی بی همتا، « پارسی گویان را بخشندگان عمر می خواند. »

خوبان پارسی گوی بخشندگان عمرند        ساقی بده بشارت پیران پارسا را   

مولوی عارفی بی همتا، « سزاوار نمی داند، شیرینی زبان پارسی از کسی دریغ شود. »

مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم        که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی

نظامی زبان شناس و داستان سرای بی همتا، « شعر خود را آن گونه که درخور نسب اوست پارسی می خواند و خود را سخن شناس و داننده متون کهن و باستانی ایران. ترکانه سخن را سزای ایرانیان ندانسته و تأکید دارد که به زبان نیاکانمان که دارای نسب بلند بودند، سخن گوییم. »

در زیور پارسی و تازی                   این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم         کابیات نو از کهن شناسم
ترکی صفت وفای ما نیست            ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید                    او را سخن بلند زاید

پیام شاهنامه فردوسی به مردم ایران و بشر در مورد مسئولیت پذیری

ساده لوحی است که این سخنان را صرفاً نشأت گرفته از قریحهی شعر دانسته و چشم را بر هویت اجتماعی و فرهنگی یک ملت ببندیم. که پشتِ حتی تک بیتها و جمله هايي از آنها دهه ها و شاید قرنی تجربۀ علمی و عرفانی و ایمانی وجود دارد. گویی خداوندگاران دُرّ دری به گفتهی مجتبی مینوی « هوا را گرفته و بدل به جواهر بسیار گرانبها کرده اند » شهریار نیز خداوندگاران دُرّ دری را جام افسانهی شرق و بنیاد هویت ایران می خواند :

شاعران خود قلم سحری از این نقاشند                 شعر چون زنده نباشد که قلم زنده از اوست

خود چو حافظ خلفش هست و نمیرد سعدی        همچو فردوسی توسی که عجم زنده از اوست

نی که رومی زد و چنگی که نظامی بنواخت          جام افسانهی شرق است که جم زنده از اوست

خالی از لطف نیست که سخن را با گفتهی شادروان عباس زریاب خویی به پایان برسانیم.

« این زبانِ فرهنگی در آغاز اسلام فقط یک زبان محاوره ای بود و به تدریج خواست تا صورت فرهنگی و ادبی به خود بگیرد. اگر ادبا و شعرای ما همه از قبیل عنصری و منوچهری بودند این زبان هرگز به صورت زبان فرهنگی و زبان ملی در نمی آمد زیرا مدح شاهان و امیران که با مردم بیگانه بودند در همان دفاتر و دواوین می ماند و به خانه های مردم از کشاورز و کارگر و پیشه ور راه نمی یافت. به جز آن مردم از گذشته ی بزرگ و پرافتخار خود بی خبر بودند . . . با آمدن شاهنامه به میدانِ ادب فارسی، زبان فارسی زبان ملی شد و تاریخ از بطن طبری و خداینامه به زبان عادی مردم راه یافت. مردم ایران رستم و کیخسرو و اسفندیار را شناختند و به آنها افتخار کردند. در سوگ سهراب و سیاوش گریستند و نقش آنان را با اشعار فردوسی بر کاشی های خانه های خود نوشتند . . . هیچ کسی به هنر ایران و به نقاشی ایران مانند فردوسی (و پس از او نظامی) خدمت نکرده است. »[3]

[1]- ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود       وین  بحث  با  ثلاثۀ  غسّاله  می رود    (حافظ)

[2]- فردوسی و شاهنامه -  تألیف منوچهر مرتضوی –  انتشارات موسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی

[3]- مجلۀ آدینه، شمارۀ 53، دی ماه 1369


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

پیام شاهنامه فردوسی به مردم ایران و بشر در مورد مسئولیت پذیری

منتشرشده در یادداشت
یکشنبه, 25 فروردين 1403 18:38

روز جهانی هنر و یک پیشنهاد

 روز جهانی هنر و پیشنهاد صدای معلم

دوشنبه ۱۵ آوریل مصادف با ۲۷ فروردین ۱۴۰۳ روز جهانی هنر می‌باشد.

« روز جهانی هنر (world art day) یک جشن بین‌المللی هنرهای زیباست که توسط انجمن بین‌المللی هنر (IAA) به منظور ارتقای آگاهی از فعالیت‌های خلاقانه در سراسر جهان اعلام شده‌است. این تاریخ به افتخار تولد لئوناردو داوینچی تعیین شد. داوینچی به عنوان نماد صلح جهانی، آزادی بیان، بردباری، برادری و چند فرهنگی و همچنین اهمیت هنر برای سایر زمینه‌ها انتخاب شد » .

همچنین ۲۵ اکتبر به ابتکار نقاش کانادایی کریس مک کلور صاحب سبک رئالیسم عاشقانه روز جهانی هنرمند لقب گرفته است.

روز جهانی هنر و پیشنهاد صدای معلم

روز هنر و هنرمند را بر تمام هنرمندان راستین ایران و جهان تبریک می‌گویم.

هنرمند کسی است که عرق روحی خویش را در یکی از قالبهای هنری همانند نقاشی، طراحی، مجسمه سازی، صنایع دستی، موسیقی، نمایش، عکس و فیلم و یا حتی در کالبد رمان و شعر می دمد و سعی می کند با مضامین مختلف و روایت های نو و منعطف در ژانرهای متفاوت و روح نواز به شهروندان ارائه نماید.

نگاه به مجسمه ای بی سر و صدا و خیره به ابدیت، حس خشم و نفرت در یک تابلو، تصویری از یک جهان تبه شده در یک خط- نقاشی، دریافت صدای غم انگیز و حزن آلود از یک ملودی و... همه و همه تحمل مشقات زندگی خشک و بی رحم ماشینی را بر ما راحت تر خواهد کرد.

هنر بخش مهمی از تجربه بشری برای زمان خارج از ذهن است. امروزه هنرمند مبارزی است که همزمان در دو جبهه متفاوت درون و برون در نبردی بی امان می باشد.

در مبارزه درون، یک هنرمند در تکاپو برای پیدا کردن پاسخ به پرسش هایی در زمینه چیستی ها و چرایی های زندگی بوده و تلاش برای کاستن از درد و رنج انسانها و تسکین آلام بشری، بخش برونی این مبارزه می باشد.

همچنین هنرمند از مسیر هنر در ایجاد زیبایی و نشاط روحی به انسان سرگشته در کسالت‌های روحی و روانی و اسیر در چنگال تکنولوژی مددرسان خواهد بود.

رسالت یک هنرمند دیدن و به تصویر کشیدن حقایق زیر پوست شهر است، واقعیت هایی که با چشم غیرمسلح افراد عادی قابل درک و تشخیص نیستند.

روز جهانی هنر و پیشنهاد صدای معلم

وزارت فرهنگ و هنر

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از انشعابات وزارت فرهنگ اسبق (مشتمل بر آموزش و پرورش، آموزش عالی و فرهنگ ‌و ارشاد اسلامی) است.

به عنوان یک دست اندرکار کوچک امور فرهنگی هنری پیشنهاد می کنم تا نام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به سه دلیل به وزارت فرهنگ و هنر تغییر یابد:

اولا: واژه ارشاد اسلامی بیشتر معطوف به امورات مذهبی و قرآنی است و به نظر می رسد با وجود پرداخت تخصصی سازمان تبلیغات اسلامی به امورات مذهبی و راهبری تخصصی صنف روحانیون، این وظیفه سنگین و تخصصی به همان سازمان طلایه دار این امور یعنی سازمان تبلیغات اسلامی محول گردد تا ضمن پرهیز از تشتت و موازی کاری، پرداخت به امور قرآنی و مذهبی کاملا تخصصی باشد.

ثانیا: در عنوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عملا هنر و هنرمند نادیده گرفته شده است و هنرمندان احساس مطلوبی به این محذوفیت و نادیده گرفته شدن ندارند. واژه فرهنگ در برگیرنده کلیت امور هنری نیست و واژه های مدنیت و تمدن بهتر می توانند مدعی شمولیت و دربرگیرندگی فرهنگ و هنر باشند.

به طور کلی امورات فرهنگی در ایران متولیان متکثر و متعددی دارد. تصور کنید در شهر تهران مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی فردی با گرایشات اصلاح طلبی، مدیرکل سازمان تبلیغات اسلامی فردی با گرایشات اصولگرایی و همچنین معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری فردی تکنوکرات باشد و این سه بزرگوار بدون هماهنگی اگر بخواهند هر کدام ساز خود کوک کرده و بنوازند !

چه بلبشویی که در شهر برپا نخواهد شد و شهروندان آب به آب شده و نهایتا از امور فرهنگی، هنری و دینی گریزان و یا بی تفاوت خواهند شد.

ثالثا: واژه ارشاد اسلامی ناخودآگاه مخاطب را به یاد گشت ارشاد و اقدامات پلیس انتظامی در برخورد با منکرات اجتماعی می اندازد و چنین تقریب ذهنی تاثیر مثبتی روی روح و روان حساس و لطیف یک هنرمند، شاعر، نویسنده و اهالی رسانه به جا نخواهد گذاشت.

روز جهانی هنر و پیشنهاد صدای معلم

وضعیت هنرمندان شهرستانی

حال و روز هنر و هنرمند در جغرافیایی زیستی ما چندان مساعد نیست. هنرمندان ما عموما زیر خط فقر هستند. درجه محرومیت با دوری از پایتخت و البته کلان شهرها نسبت معناداری دارد. هرچه از پایتخت دورتر می شویم حال هنر و هنرمند ناخوش تر می شود. لذا اکثر هنرمندان شهرستانی به جبر زمان و تازیانه مکان از آبادی خود به سوی شهرهای برخوردار روانه شده و داغ غربت بر پیکرشان نشانه می رود.

تکالیف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

به نظرم مهمترین تکلیف این وزارتخانه در کنار تقویت روح تحقیق و تتبع و ابتکار در زمینه های فرهنگی و هنری و اعتلای آگاهی های عمومی، تدارک و تمهیدات لازم برای بسترسازی مناسب و سهولت در پیشبرد امورات فرهنگی و هنری و انجام فعالیتها با تشویق، تبلیغ، ترغیب و ترویج هنر است.

تصدی گری دولت در امور فرهنگی و هنری امری منسوخ و شکست خورده می باشد.

دولت بهتر است به جای دخالت مستقیم در امور، ساز و کار مناسب و چارچوب های خود را به وضوح اعلام کرده و الباقی را به بخش خصوصی (نه اختصاصی) واگذار نماید.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

روز جهانی هنر و پیشنهاد صدای معلم

منتشرشده در یادداشت
پنج شنبه, 22 فروردين 1403 10:11

معرفی کتاب "مهارت‌های فرایند تدریس "

گروه رسانه/

معرفی کتاب مهارت‌های فرایند تدریس در صدای معلم

کتاب مهارت‌های فرایند تدریس به نویسندگی دکتر حسین معافی توسط انتشارات یاران کتاب با 248 صفحه در قطع وزیری منتشر شد. این کتاب دارای هفت فصل است که از مطالب جدید این کتاب در فصل هفتم می‌توان به کاربرد و معرفی متاورس و هوش مصنوعی در آموزش و یادگیری و روش های آموزش مجازی نام برد. 

در پیش‌گفتار این کتاب آمده است که:

بی‌شک پیشرفت و ترقی در هر جامعه‌ای باید با تغییر و تحول در آموزش و یادگیری صورت پذیرد و این امر محقق نمی‌شود مگر اینکه محور اصلی فرایندهای آموزش و یادگیری که معلم است، متحول شود و به روش‌ها و فنون مختلف تدریس و فن آوری‌های روز دنیا آشنا باشد. در عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات و دنیای مجازی تربیت نسل جدید از ظرافت‌های خاصی برخوردار است که در سیستم آموزشی کشور باید معلمان از توانمندی‌ها و شگردهای مختلفی برای تربیت و آموزش دانش‌آموزان و نسل جوان استفاده کنند.

تدریس در تمامی نظام‌های آموزش و برنامه درسی، عرصه اصلی اختیارات معلم است؛ و همین اختیارات است که مسئولیت معلم را برای به‌کارگیری مؤثر روش‌های تدریس الزامی می‌کند.

«تدریس» فعالیتی موقعیتی است که شکل مؤثر آن بر بنیاد دانش و یافته‌های علمی دنبال می‌شود. چنین دانشی را معلمان آینده، برای هرگونه عمل خود نیاز دارند؛ اما عمل معلمی کردن فقط با کسب این دانش ممکن نمی‌شود. آنچه معلمان را برای به‌کارگیری روش‌های تدریس آماده می‌کند، کسب دانش تدریس به همراه قابلیت‌های ساخت دانش تدریسی بر اساس تجربه‌های شخصی است؛ مجموعه تلفیق شده‌ای از دانش و هنر که می‌تواند شایستگی تدریس نامیده شود. اصول و روش‌های تدریس در پی آن است که زمینه‌های لازم و عمومی را برای معلمان، آموزگاران، دبیران و دانشجو معلمان در سطحی عام فراهم کند تا آنان قادر به ادراک و به‌کارگیری روش‌های تدریس به‌صورت کاربردی شوند.

درس اصول و روش‌های تدریس به ارزش دو واحد جزء دروس تربیتی دوره‌های کارشناسی در رشته‌های مختلف است که پیش‌نیاز آن روان‌شناسی تربیتی است. برای کاربردی‌کردن مطالب در کلاس درس و آنچه که آموزگاران، دبیران، دانشجو معلمان و مهارت‌آموزان ماده 28، احتیاج دارند که منطبق با سرفصل‌های مصوب دانشگاه فرهنگیان باشد، تصمیم گرفته شد که کتاب حاضر با عنوان «مهارت‌های فرایند تدریس»  گردآوری و تألیف گردد.

بر اساس تجربه چند ساله و تدریس به دانشجو معلمان و مهارت‌آموزان فصل‌های: چیستی تدریس، طراحی فعالیت‌های آموزشی، مدیریت کلاس درس، روش‌های تدریس معلم‌محور، روش‌های تدریس تعامل‌محور، روش‌های تدریس مسئله‌محور و روش‌های تدریس در آموزش مجازی، برای محتوای کتاب در نظر گرفته شد. ضرورت آموزش‌های مجازی و غیر‌حضوری در سال‌های گذشته باعث شد تا در فصل هفتم در این کتاب، شیوه‌های تدریس مجازی گنجانده شود.

معرفی کتاب مهارت‌های فرایند تدریس در صدای معلم


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

معرفی کتاب مهارت‌های فرایند تدریس در صدای معلم

منتشرشده در معرفی کتاب

گروه رسانه/

معرفی و خلاصه ای از کتاب نقد ایدئولوژی در صدای معلم

نشر اختران
سال چاپ ۱۳۹۶
چاپ دوم
۳۶۰ صفحه
شابک ۷-۴۷-۷۵۱۴-۹۶۴-۹۷۸

کوشش این نوشته، چیرگی بر دشواری‌ها و گشودن راهی برای نقد ایدئولوژی است و درآمدی به این مبحث است. استخوان بندی نوشته را سه فصل می‌سازد. در فصل نخست نویسنده کوشیده است پس از ارائه چهارچوبی مقدماتی برای سنجش آگاهی و ایدئولوژی و بررسی رابطه آگاهی و ایدئولوژی بپردازد و دیدگاه‌هایی را که به شیوه‌های مختلف ایدئولوژی را از سرشت آگاهی می‌دانند، نقد و بررسی کند. سپس به زمینه‌های امکان و نقد و بررسی دیدگاه‌هایی پرداخته است که میان ایدئولوژی و آگاهی تمایزی سرشتی قایلند. تلاش نویسنده در این فصل بر آن بوده است تا هم زمینه‌ها و میراث‌های بحث پیرامون ایدئولوژی را معرفی و نقد کند و هم دیدگاه خود را درباره سرشت ایدئولوژی در آزمون نقد دیدگاه‌های دیگر بیازماید.

در فصل دوم یک سره دیدگاه خود را درباره سرشت، ساختمان و کارکرد ایدئولوژی و رابطه ایدئولوژی با ساخت‌های دیگر به گونه‌ای تفصیلی و اثباتی پیش نهاده است.

در فصل سوم به بررسی مرزهای ایدئولوژی پرداخته و نظر خود را درباره تمایز علم اجتماعی و ایدئولوژی، رابطه علم اجتماعی و ایدئولوژی و مرزهای نظریه ایدئولوژی و برنامه‌های سیاسی و سرانجام پارادوکس ایدئولوژی انقلابی طرح کرده است.

فصل اول: ایدئولوژی و آگاهی

می‌توان ادعا کرد که ایدئولوژی بحثی است در حوزه‌ی مارکسیسم و محوری است مشاجره برانگیز برای دست‌اندرکاران علوم اجتماعی تاریخی، اعم از مارکسیست‌ها، سابقا مارکسیست‌ها و غیر مارکسیست‌ها.

اگر ایدئولوژی را مجموعه احکام مبتنی بر تصورات تعریف کنیم به طوری که از یک سو موضوع تصورات در عین استقلال از احکام از عاملین خود به طور عینی مستقل نباشند و از سوی دیگر احکام نسبت به عاملین آنها جانبدار باشند یا بتوانند بر آنها تاثیر بگذارند از مقوله‌ی آگاهی است.

اگر ایدئولوژی مجموعه‌ای از توهمات فرد یا گروهی از افراد درباره‌ی خود جامعه و تاریخ باشد که به صورت احکام بیان شده‌اند کماکان از مقاله‌ی آگاهی است.

اگر ایدئولوژی را مجموعه‌ای از تخیلات بدانیم که در احکام آثاری بیان شده‌اند باز ایدئولوژی از مقوله‌ی آگاهی است. یعنی اگر فرض کنیم که ایدئولوژی عبارت از احکامی ساخته و پرداخته‌ی ذهن یک فرد یا گروهی از افراد درباره‌ی موجود یا موجودات خیالی است که خود منکر آنند اما آنها را بنا به مصلحتی به دیگران عرضه می‌کنند و خواهان باوراندن آنها هستند ایدئولوژی کماکان از مقوله‌ی آگاهی است.

آگاهی را مجموعه‌ای از احکام تعریف می‌کنیم که تنها بر تصورات استوارند. موضوع تصورات، هستیِ عینی و مستقل از احکام دارد و احکام نسبت به آنها یا عاملین آنها جانبدار نیست. این احکام می‌توانند راست یا ناراست باشند. مبهم‌ترین تصورات یک کودک ساده‌ترین تصورات انسان بدوی و هر توهمی که جای واقعیت پذیرفته شده باشد در این سطح هم از جنس آگاهی اند. توجه داشته باشیم که منظور از آگاهی لزوما آگاهی درست یا دقیق یا قطعی نیست. این تذکر از آن رو ضروری است که آگاهی را معمولا و اصطلاحا با آگاهی درست یکسان به کار می‌برند و معمولا برای آگاهی نادرست از واژه‌ی ناآگاهی استفاده می‌کنند.

ارزیابی دیدگاهی که ایدئولوژی را آگاهی کاذب تعریف می‌کند منوط به ارزیابی منظور و مرادی است که از به کار بردن واژه‌ی کاذب دارد. تنها پس از روشن شدن این نکته است که می‌توان دریافت تعریفش از ایدئولوژی دقیقا به چه معناست و حتی آیا اصولا ایدئولوژی را نوعی آگاهی می‌داند یا نه. زیرا اگر به عنوان مثال منظور چنین دیدگاهی از کاذب دروغین و قلب یا غیر اصیل باشد در آن صورت اساسا منکر سرشت آگاهی برای ایدئولوژی است. وقتی کسی را عالم دروغین می نامند غرض این است که او اساسا عالم نیست، بلکه می‌کوشد خود را به جای عالمان معرفی کند. در مورد ایدئولوژی و مفهوم کاذب می‌توان چنین کارکردی داشته باشد یعنی با گفتن اینکه ایدئولوژی آگاهی کاذب است غرض نشان دادن دروغین بودن ایدئولوژی به عنوان آگاهی است.

لوکاچ بر آن است که هر دانشی که پروسه را در این مقطع در خود اسیر کند، آگاهی ای که نتواند  « جوهر تطور تاریخی » را درک کند آگاهی کاذب است. آگاهی ای که سرمایه را بر اساس تاریخش توضیح نمی‌دهد و آن را هم چون یگانه و بریده از تاریخ می‌پندارد، واقعیت تاریخ را به شکل وارونه می‌نمایاند.

مارکسیسم نمی‌خواهد واقعیت را آن طور که هست بررسی کند بلکه تنها به دنبال حفظ منافع یک قشر معین (پرولتاریا) در واقعیت اجتماعی است و از آنجا که نمی‌تواند دلایل علمی کافی برای این جانبداری بیابد این قشر را به گونه‌ای رازآمیز درمی‌آورد که همچون مهدی موعود ظهور خواهد کرد و جهان را نجات خواهد داد. بورژوازی، مارکسیسم را یک ایدئولوژی هزاره گرا (شیلیاستی) معرفی می‌کند. ایدئولوژی که بر پایه‌ی افسانه‌ها و اسطوره‌های  « شکوه آغازها » بنا شده است. همان طور که کشیشان هزاره گرای قرن دهم میلادی ظهور مجدد مسیح را وعده می دادند، مارکسیست‌ها نیز ظهور پرولتاریا را وعده می‌کند و همان گونه که کشیشان آن عصر بشر را از دوران آشوب حکومت دجال -که پیش از ظهور رخ خواهد نمود- هراسناک می‌کردند مارکسیست‌ها نیز با آدمیان این عصر از هرج و مرج تولید سرمایه‌داری، اوج فساد و گندیدگی و انقلاب سخن می‌گویند. چنین تمثیلی را در بسیاری از آثار متفکران بورژوا می‌توان یافت.

لوکاچ در برابر اینان مدعی است که علم بورژوایی تنها واقعیت را در شکل بریده شده از کل در نظر می‌گیرد و دقیقا از این جهت کاذب و ایدئولوژیک است.

« درون دنیایی واقعا ایستاده بر سر، حقیقت لحظه‌ای از دروغ است. گی دوبور »

ایدئولوژی آگاهی وارونه است به این دلیل که زمانی واقعیت را وارونه و زمانی واقعیت وارونه را می‌نمایاند.

ایدئولوژی شناخت راستی از حقیقت روابط به دست نمی‌دهد.از آن رو که زمانی واقعیت را در شکل وهم آلود می‌بیند و درکی از واقعیت ارائه می‌کند که بر توهم استوار است و زمانی توهم خود واقعیت یافته است. روشن است که چنین ادعایی درباره ی ایدئولوژی ناگزیر بر این اساس مبتنی است که روابط حقیقت و جوهری دارند که ایدئولوژی قادر به نمایش آن نیست. کسی که مدعی است در ایدئولوژی واقعیت‌ها ایستاده بر سر نموده می‌شوند و یا ایدئولوژی واقعیت‌های ایستاده بر سر را می‌نمایاند ناگزیر می‌بایست از واقعیتی که بر سر ایستاده نیست، آگاهیِ درستی داشته باشد.

در جامعه مدرن منافع عمومی افراد تنها به عنوان انتزاعی نسبت به آنها قابل فهم است که از آنها جدا شده به خود استقلال و هویت بخشیده، خود را بر فراز افراد جامعه قرار داده و به شکل دولت سیاسی درآمده است. دولت سیاسی، تنها انتزاعی مادیت یافته یا واقعیت یافته از جامعه مدنی است که در برابر آن چون سر دیگر تقابل قرار گرفته است. به همین لحاظ وساطت هم ممکن شده است.

همین اتکای به عقل سلیم و اصل همانی اش به منزله مبنای اجتناب ناپذیر علم و عقل ناقدان دیگر ایدئولوژی را به وادی‌های شگفت انگیز دیگری کشانده است . نسل نخست مکتب فرانکفورت که از یک سو نقد ایدئولوژی را بر نقد فتیشیسم استوار کرده‌اند و از سوی دیگر بیگانگی را بر خلاف گرایش نخست ویژگی شکل معینی از روابط اجتماعی انسان می‌دانند به ناگزیر خود فرایند عقل را آماج انتقاد خویش کردند. اینان ندای انگلس را که  « این عقل ابدی چیزی جز شعور ایده آلیزه شده همان طبقات متوسطی »  نیست که « در زمان خیزش سرمایه‌داری در حال تبدیل به طبقه بورژوا بودند »  لبیک می‌گویند و علم خرده گرا را اساسا نهاده بورژوایی اعلام می‌کنند.

اگر گرایش تاریخی‌گرا نقد ایدئولوژی را با نقد فتیشیسم پیوند می‌زد بر دیالیتیک ویژه خود متکی بود. پس در نفی هر چیز از راستای تاریخا مثبت آن دفاع می‌کرد و می‌توانست در برابر آگاهی کاذب ایدئولوژیک بورژوایی، آگاهی راستین و علم پرولتاریا را قرار دهد. این گرایش اگرچه هرگز بند ناف خود را از تفکر تاریخی گرا نبرید و همواره مدیون لوکاچ و اثر عظیمش « تاریخ و آگاهی طبقاتی » بود اما نمی‌توانست با نتایج آن موافق باشد.

سفری که از نقد فلسفه تاریخ آغاز شده، در میان راه مارکسیسم را همچون نوعی فلسفه تاریخ دریافته و در پایان راه، جامعه ایده آل مارکسیسم را با جوامع نوع شوروی یکسان دانسته است. شگفتی در این است که آدمیان دانشوری چون کارل پوپر، ریمون آرون، کاستر یادیس، کلودلوفور و دیگرانی که اندک نیستند و بسیاری از آنها خود پیشینه مارکسیستی دارند.

با همه غنای فکری شان مارکسیسم را تنها در طرحِ خلاصه شده، سترون شده و عامیانه‌ شده اش معرفی می‌کنند و به نقد آن برمی‌خیزند.تاریخی‌گری اساساً بر قدَرگرایی و غایت گرایی استوار است و نقد آن می‌بایست قدوسیت و رازآمیزی قانون را مبنای تاریخی‌گری است نشانه گیرد. هرگاه چنین نقدی به انکار قانون وارگی پدیده‌های اجتماعی - تاریخی برآید و به حذف ویژگی‌های تاریخاً معین آنها برخیزد، پایه‌های خود را ویران خواهد کرد و سرنوشتی جز سرگردانی ندارد. جامعه ستیزی یا تسلیم به ایدئولوژی‌های موجود نقطه پایان چنین نقدی است.

ایدئولوژی بدون شعارها معنا ندارد. شعارهای "برای آزادی بجنگیم"،"زنده باد آزادی"،"نان، مسکن، آزادی"،"برابری، برادری، حکومت کارگری" و ... هزاران هزار شعار دیگر که آذین پرچم‌های نبردهای طبقاتی بوده‌اند، هیچ کدام تصوری از چیزی نیستند. تصورِ چیزی هستند. تصوری هستند از یک تصویر، از یک آینده از یک چشم انداز. شعارها درباره هیچ واقعیت موجودی نیستند، بلکه گاه و بیگاه به واقعیت‌های موجود بدل شده‌اند و سپس تنها چهره عوض کردند.

اما ایدئولوژی به مانند آگاهی کاذب این شعارها را نیز در بر نمی‌گیرد.

تعریف ایدئولوژی بر اساس مبنای تاریخی‌گرا و تعریف آن بر اساس تمایز بین بیگانگی و جوهر انسان، یا دروغ و حقیقت، یک حلقه پیوند دارند و آن مفهوم تیپ ایده‌آل "وبر"ی است. نقد این پیوند را نیکوس پولانزاس مارکسیست یونانی به دست داده است.

با برشماری ۵ دشواری و مانع که بر سر راه تعریف ایدئولوژی به مانند شناخت ناراست قرار دارد، می‌توان در اعتبار آن تردید جدی داشت. این طرح با تناقضات و مشکلاتی بسیار روبه روست که نه قادر به توضیح سرشت مرزها و ساختمان ایدئولوژی است و نه کارکرد آن را روشن می‌کند. باید به قلمرو دیگری رفت و تعبیر دیگری برای گزاره ایدئولوژی آگاهی کاذب است جست و جو کرد.

به قلمروی که شعار اصلی‌اش این است:

« اگر ایدئولوژی آگاهی کاذب نیست، بنابراین آگاهی نیست » .

انسان‌ها همزمان با تولید شرایط زیست خود، نوعی خاص از رابطه را بین خود تولید کرده‌اند و این روابط همانند محصولات مادی آفریده شده از سوی آنها مادی و عینی است. در نتیجه اگر حیوان تنها تابع شرایط مادی و سرشت طبیعی خویش است، انسان به دلیل برقرار کردن رابطه با هم نوع خود، تا حدی خود را از قید این جبر مادی می‌رهاند. اما همین رابطه، شرایطی اجتماعی پدید می‌آورد که همانند شرایط طبیعی، عینیت و قطعیت دارد و می‌تواند همان اراده یا میلی را که موجب پیدایی آن شده است محدود کند. پس انسان به واسطه فصل تمایز آگاهانه‌اش، با دو دستگاه از شرایط روبه رو است. یکی شرایط مادی و سرشت طبیعی و دیگری شرایط اجتماعی.

تولید و ارتباط همزادند. اما ارتباط می‌بایست به شیوه‌ای صورت گیرد این شیوه خود به خود، سازمان اجتماعی- ارتباطی جامعه را می‌سازد و این سازمان اجتماعی خود را به منزله یک شرط عینی به افراد آن جامعه تحمیل می‌کند.

باید توجه داشت که ناآگاهی قلمداد کردن نظام انگیزه‌ها و سبب‌ها، راهبر ما برای تمایز گذاری نهادی بین سرشت ایدئولوژی و آگاهی نیست. یعنی همین که طرحِ مقدم به عمل را به جای آگاهی ناآگاهی اعلام کنیم، لزوماً و هنوز، تمایزی بین ایدئولوژی و آگاهی قائل نشده‌ایم.

فلسفه روشنگری عقل، مذهب را تحقیر می‌کند و برای بنای سازمان اجتماعی آن را نالایق می‌داند. اما با فراماندگار کردن اصول عقل، خودِ عقل را به مذهب بدل می‌کند. بیهوده نیست که کُنت فلسفه خود را  « مذهب اثباتی » می‌نامد و می‌کوشد تا برای این مذهب تازه پیروانی بجوید.

نخستین نقد ایدئولوژی که گامی از ناقدان بلاواسطه ی هگل- فوئرباخ و هگلی‌های جوان- فراتر می‌گذارد، دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی مارکس و نقد دیالکتیک هگلی در این نوشته است. او در آنجا معتقد است که نباید مذهب را چونان خودآگاهی بشر تصور کرد. بلکه باید آن را خودآگاهی بشر بیگانه شده دانست. زیرا بدین ترتیب این خودآگاهی دیگر خودآگاهی بشر نیست، بلکه خودآگاهی بیگانه شده اوست که مذهب در آن تایید می‌شود.

تقدم اراده فردی به عمل فردی در یک تراگذاری، به تقدم برنامه گروهی به ساختارهای اجتماعی بدل شده است و در تراگذاری دیگری به تقدم ایده تاریخ به تاریخ راه برده است. حاصل تراگذاری دوم، نقد خودآگاهی است و نقد خودآگاهی زمینه را برای تمایز گذاری بین آگاهی و ایدئولوژی فراهم آورده است.

در تراگذاری نخست که ایدئولوژی فردی به ایدئولوژی جمعی بدل می‌شود، سرشت آن نیز بی‌تغییر می‌ماند. اما تراگذاری دوم مرز تعریف حالت نخست را می‌شکند و ایدئولوژی را تا دامنه تعریف‌های حالت دوم (توهم) و سوم (تخیل) می‌گستراند.

با این ترتیب، مبنای تازه‌ای برای ارزیابی سرشت ایدئولوژی انتخاب می‌کنیم و می‌کوشیم با نقد آن، اندک اندک، به تعریف دقیق‌تری از سرشت ایدئولوژی نزدیک شویم.

ایدئولوژی در نخستین گام، مجموعه‌ای از احکام ارزشی است که در قالب‌های معین و متناظر با روابط اجتماعی معین، به خود استقلال و مادیت بخشیده است. به طوری که فعلیت بخشندگان به این احکام آن را آگاهی خود تلقی کنند. با انتخاب چنین مبنایی از پولانزاس می‌پذیریم که ایدئولوژی رابطه‌ای تخیلی - اجتماعی است که یک عملکرد اجتماعی کاملا واقعی را فراهم می‌آورد و به هیچ روی قابل کاهش به پروبلماتیک آگاهی کاذب نیست.

پولانزاس خود معتقد است که نخستین کسی که از تعریف ایدئولوژی به منزله « نظام مفهومی « ، به معنای دقیق هر دو واژه برید، گرامشی است. یعنی ایدئولوژی نه مفهوم و نه مجموعه‌ای نظام مند از مفاهیم. این تعبیر با نتیجه‌ای که به دست داده‌ایم کمابیش منطبق است. زیرا وقتی انکار کنیم که ایدئولوژی مفهوم باشد دیگر آن را تصوری از چیزی نمی‌دانیم، بلکه آن را به خودی خود یک چیز تلقی می‌کنیم که از جنس مفهوم نیست. با غیر سیستماتیک بودن ایدئولوژی نمی‌توان یک سره موافق یا مخالف بود، بلکه باید دید این ویژگی سلبی برای ایدئولوژی از چه رو گزیده شده است و چگونه می‌توان آن را ارزیابی کرد.

در نتیجه ایدئولوژی نه به منزله آگاهی بلکه در حکم مفصل بند زندگی اجتماعی انسان، مفصل بند مبارزه طبقاتی و یا ساروج زندگی اجتماعی انسان طرح می‌شود. عاملی واقعی و مادی که به عنوان شیرازه روابط اجتماعی عناصر ( افراد، ساخت‌ها، گروه‌ها، طبقات) آن را به هم پیوند می‌دهد و آن را به صورت یک کل واحد می‌نمایاند.

پژوهش درباره خاستگاه و شیوه شکل‌گیری و کارکرد نهادهایی که ایدئولوژی را می‌سازند به ما نشان می‌دهد که چگونه این تعریف از ایدئولوژی از طریق برملا کردن سرشت ایدئولوژی، ضرورت آن را هم نتیجه می‌گیرد.

کارکرد این نهادها چند نکته را روشن می‌کند آنها از یک سو تعیین کننده خواست‌ها و نیازها بوده اند.

برانگیختن نیازها، ایجاد انگیزه اقدام به عمل هدفمند و توجیه عمل و نتایج آن به کارکرد مهم دیگری از این نهادها می‌انجامد که عبارت است از هویت بخشی به افراد و حفظ همبستگی گروهی آنها.

از نظر میرچا الیاده، دین باید در دولت مقام برجسته‌ای دارا باشد نه از آن رو که دین حقانیت دارد یا آنچه در مورد انسان و جهان و آفرینش و پیدایش و عبادت و آخرت می‌گوید راست است، بلکه از آن رو که چون  « ساروجی » ارکان و طبقات اجتماع را محکم و متصل به یکدیگر نگاه می‌دارد. او رندانه می‌گوید که رومیان باستان حق داشتند که به اعتقاد به کاهن‌ها، تظاهر کنند. زیرا به خوبی می‌دانستند که پرچم امپراتوری تنها در سایه زور برافراشته نیست و از نقش مشروعیت دهنده کاهنان به برافراشتگی این پرچم نیک آگاه بودند.

ایدئولوژی به لحاظ مقوله‌ای، آگاهی نیست. در نتیجه وارونه بودن یا نبودن آن چیزی را توضیح نمی‌دهد.

-ایدئولوژی هستی واقعی و مادی دارد. -ایدئولوژی استقلال نسبی دارد.
-ایدئولوژی کلی همگون نیست، همگون کننده کل است.
"ایدئولوژی تاریخ ندارد.ایدئولوژی آلمانی"

نقد به یگانگی ایدئولوژی و آگاهی می‌بایست تاکنون دو محور یا دو مبنای تازه را روشن کرده باشد. نخست آنکه ایدئولوژی از جنس نهادها و روابط اجتماعی است یعنی چون شیرازه وابسته و پیوسته به ابژه است. دوم اینکه خود را در قالب آگاهی به نمایش می‌گذارد.

به نظر آلتوسر ؛ « هیچ طبقه‌ای نمی‌تواند قدرت دولتی را برای مدتی طولانی حفظ کند مگر آنکه هژمونی خود را بر و در دستگاه ایدئولوژیک دولت اعمال کند » . این شرایط برای دیکتاتوری پرولتاریا هم صادق است. آلتوسر تاکید می‌کند که لنین نیز، به انقلابی کردن دستگاه ایدئولوژیک دولت معتقد بود.

از این بیان نمی‌توان بی‌درنگ به این نتیجه رسید که ایدئولوژی حاکم، ایدئولوژی طبقه حاکم است. زیرا مفهوم هژمونی به پیروی از گرامشی  « مفروض داشتن منافع و گرایش‌های گروه‌هایی را که هژمونی بر آنها اعمال می‌شود پیش فرض خود دارد » .

به عبارت دیگر اگرچه آلتوسر و همفکرانش نشان می‌دهند که رابطه ایدئولوژیک به طور عام با ایدئولوژی طبقاتی و ایدئولوژی حاکم چیست و تاکید می‌کنند که ایدئولوژی‌ها حافظان حکومت طبقات معین اجتماعی هستند، اما معیار دقیق و شاخصی برای کارکرد ایدئولوژیک به دست نمی‌دهند.

مهم‌ترین دستاوردِ قرار دادن این ایدئولوژی و سلطه این است که نه تنها می‌تواند کارکرد ایدئولوژیک علم، هنر و فلسفه را توضیح دهد، بلکه زمینه‌ای برای تعمق بیشتر در روابط بین دین، سنت و اخلاق و کارکرد ایدئولوژیک آنها و کارکرد سیاسی‌شان فراهم می‌آورد. این معیار پرسش‌هایی از این دست را در برابر ما قرار می‌دهد که آیا دین از کارکرد ایدئولوژیک آن جداست؟ آیا سنت و اخلاق از کارکرد ایدئولوژیک شان متمایز هستند؟ و آیا بر این اساس، می‌توان همان گونه که از ایدئولوژیک شدن سنت سخن می‌گوییم از ایدئولوژیک شدن دین هم سخن بگوییم؟ آیا اگر چنین تمایزاتی وجود دارد درجه کارکرد ایدئولوژیک آنها یکسان است؟ و بر همین منوال آیا آنها به یک اندازه کارکرد سیاسی دارند؟

تفاوت کارکرد ایدئولوژیک دین با علم، تنها تفاوت کمی نیست، بلکه تفاوتی کیفی نیز هست. از این طریق می‌توانیم عجالتاً دو معیار برای تشخیص گفتمان‌های ایدئولوژیک، مستقل از اینکه در روابط سلطه به کار آمده باشند یا نه، تعیین کنیم. نخست اینکه آنها طور بلاواسطه کارکرد ایدئولوژیک دارند زیرا مرکب از احکامی هستند که موضوع‌های خود را تعیین می‌کنند و دوم اینکه گستره عمل آنها فی نفسه منافی روابط مبتنی بر سلطه نیست و از این رو می‌توانند برای حفظ و تحکیم این روابط به کار آیند.

به نظر هابر ماس، روابط اجتماعی در جامعه مدرن به دو شیوه در هم ادغام می‌شوند یکی به شیوه نظام مند و دیگر به شیوه اجتماعی. او بر این اساس جامعه را به دو سپهر جداگانه تقسیم می‌کند. روابط در قلمروهای دولت و اقتصاد به طور نظام مند ادغام (انتگره) شده‌اند و عامل تنظیم کننده آنها به ترتیب قدرت و پول است. در قلمرو  « جهان زندگی » که دربرگیرنده خانواده و زندگی روزمره مردم (رأی دهندگان) با یکدیگر است روابط به طور اجتماعی ادغام شده‌اند و عامل تنظیم کننده آنها هنجارها است. به نظر او مادام که هنجارها تنظیم کننده منافع عمومیت پذیر نیستند، مبتنی بر قهراند. او برای اینگونه هنجارها اصطلاحی به کار می‌برد که می‌توان آن را  « هنجارهای ضامن قدرت » ترجمه کرد.

فصل دوم: سرشت ساختمان و کارکرد ایدئولوژی

کودکی که امروز به منزله یک انسان زاده می‌شود دیگر مسیر انسان شدنش را همانند پیدایی انسان نخستین طی نمی‌کند. اگر از فرایندهای طبیعی که باعث شده‌اند نوزاد انسان موجودی انسانی باشد بگذریم باز هم شکل‌گیری انسان تازه (کودک) و توانا شدنش در اعمال پراتیک‌های متداول انسانی تنها بر خود او استوار نیست، بلکه از کل میراث تاریخی زیست انسان تا آن زمان- به طور عام- و میراث‌های اجتماعی- تاریخی معین عصر خود سود می‌جوید.

می‌توان در یک کلام گفت که مجموعه میراث‌های تاریخی و میراث عصر او از طریق مجموعه‌ای از مفاهیم می‌تواند به او منتقل شود.

نشانه، اساسی‌ترین یاور انسان برای انتقال است. نشانه، موضوعی است عینی، که دال بر چیز دیگری است. پس با رویاروی قرار دادن دیگری با آن (خواه انسان دیگر و خواه کودک باشد) می‌توان او را با چیز دیگری آشنا کرد. پیش از این دیدیم که انتقال آفریده‌های انسانی چون اشیا، به کودک بدون این موجود ویژه ممکن نیست. حال اگر در نظر آوریم که انسان آفریده‌های دیگری چون روابط اجتماعی نیز دارد، انتقال آنها بدون نشانه‌ها بیش از پیش غیر قابل تصور است. پس انسان نه تنها آفریننده موضوعات عینی چون اشیا و رابطه‌هاست، آفریننده نشانه‌ها نیز هست و همان طور که آفریدن اشیا بدون رابطه ممکن نیست، آفریدن رابطه‌ها نیز بدون نشانه‌ها ممکن نخواهد بود. زیرا رابطه بین انسان‌ها تنها از طریق انتقال تصاویر و مقولات ذهنی آنها به یکدیگر معنی دارد و دیدیم انتقال بدون وجود این موجود ویژه عملی نیست.

نمونه گویاتر، رابطه مردان و زنان استقلال یافتن انتزاعی است که بیان کننده این روابط بوده است. به هنگام بررسی تمایز انسان از اشیای دیگر، از تولید مثل به عنوان ممیز انسان از حیوان یاد کردیم و گفتیم که این تولید مثل زمانی ویژگی یک ممیزه را خواهد یافت که به عنوان تولید موجود معینی که میراث برِ پراتیک‌های اجتماعی- تاریخی معین است، باشد. در آنجا نقش جایگاه نقش و جایگاه مرد و زن در این رابطه برای ما اهمیت نداشت. اما اکنون می‌توان از آن به عنوان نمونه روشنی برای نشان دادن انتزاعات استقلال یافته استفاده کرد.

بر اساس این مدل پایه‌ای‌ترین تعریف از سرشت ایدئولوژی را که از این پس مبنای نتیجه‌گیری‌های آینده خواهد بود را ارائه می‌کنیم: ایدئولوژی عبارت است از مجموعه نشانه‌هایی که به صورت یک نظام عینی در مفاصل روابط اجتماعی وجود دارد و در ذهن افراد درگیر در این روابط به منزله احکام ارزشی تجلی می‌کنند به طوری که فرد ایدئولوژی را مجموعه‌ای نظام ارزشی خود تلقی می‌کند و واقعیت مادی آن را نادیده می‌گیرد.

بررسی دقیق سرشت ایدئولوژی، آشکار کردن رابطه سرشتی ایدئولوژی با سلطه و پرداختن به مفاهیمی چون ایدئولوژی خاص و ایدئولوژی عام با روشن شدن ساختمان ایدئولوژی میسر خواهد بود و این وظیفه بخش آینده است.

هر ایدئولوژی دو پایه یا دو محور اصلی دارد:

۱- نظام نهادهای ایدئولوژیک
۲- نظام باورهای افراد مخاطب آن نظام نهادهای ایدئولوژیک، خود مرکب از دو بخش است:
۱- نظام نشانه‌ها
۲- نظام نهادهای پیکر یافته

نشانه‌ها نیز بر دو گونه‌اند:
الف- نشانه‌های گفتمانی
ب- نشانه‌های غیر گفتمانی

می‌خواهیم از رابطه سرشتی بین ایدئولوژی و سلطه معیاری را استنتاج کنیم که به واسطه آن بتوان سرشت ایدئولوژی را باز شناخت و بین گفتمان‌های مختلف کارکرد ایدئولوژیک آنها و ایدئولوژی تفاوت نهاد از اینجا آغاز می‌کنیم که نهادهایی همچون سنت، اسطوره، اخلاق، دین و ایدئولوژی (در معنای امروزی آن یعنی از اواخر قرن ۱۸ به بعد) بیان انتزاعی روابطی بودند که بر اساس سلطه گروهی طبقاتی بنا شده‌اند. این تناسب انعکاس روابط مبتنی بر سلطه در ساختمان ایدئولوژی را توضیح می‌دهد و پایه روابط مبتنی بر سلطه در درون ساختمان ایدئولوژی را آشکار می‌کند.

آشکارا می‌توان دید که چگونه فقدان معیاری برای تشخیص سرشت گفتمان ایدئولوژی باعث می‌شود که تمایز گذاری بین ایدئولوژی و دین تا این حد بی‌پایه شود ؛ این استدلال ایدئولوژی را تنها به این دلیل از دین متمایز می‌کند که بر ترافرازندگی و وحی و الهام استوار نیست، در حالی که دقیقاً با اتکای به ترافرازندگی ایدئولوژی توانسته است بین آن و علم و فلسفه تمایز بگذارد بدون آنکه از واژه ترافرازندگی استفاده کند.

اریک فروم معتقد است که نفوذ و تاثیر یک آیین در مردم به نیازهای روانی پنهان در ساختمان خوی آنان بستگی دارد. این نتیجه‌گیری از آنجا حاصل شده است که فروم اصولاً ایدئولوژی‌ها را زاده عمل متقابل دستگاه روانی و شرایط اقتصادی می‌داند و بر آن است که وضع اقتصادی از طریق سایق‌های انسان به ایدئولوژی مبدل می‌شود.

همه ایدئولوژی‌هایی که تاکنون از آنها نام برده‌ایم، واجد همه سرشت نشان‌های ایدئولوژیک تا اینجا شناخته‌ایم، هستند. هم بیان انتزاعی و استقلال یافته روابط اجتماعی‌اند هم در سرشت آنها رابطه سلطه معرفی شده است و هم حافظ و باز تولید کننده روابط اجتماعی مبتنی بر سلطه‌اند . ایدئولوژی‌های آینده‌گرایی که امروز در کشورهای مرسوم به  « جهان سوم » خواهان برپایی روابط اجتماعی از نوع روابط اجتماعی در کشورهای اروپایی (فرانسه، آلمان، سوئیس و ...) یا جوامع نوع شوروی هستند، از مقوله ایدئولوژی با همه ویژگی‌هایش بیرون نیستند.

قرار گرفتن دین در محور مرکزی ایدئولوژی حاکم و مبارزه ایدئولوژی‌های دیگر برای تغییر این ترکیب و به دست آوردن جایگاه مسلط برای خود بستری است که بر آن شعار  « جدایی دین از دولت » تولد یافته است.

شعار جدایی دین از دولت، در واقع شعار مبارزه علیه کارکرد ایدئولوژیک دین به مثابه عنصر محوری در ایدئولوژی حاکم است و به هیچ روی خودِ دین را هدف حمله قرار نمی‌دهد به عکس، به تقویت آن به منزله امر خصوصی یعنی یک عنصر ضروری در ترکیب نهادهای ایدئولوژی عام می‌پردازد و ایمان به خدا را جز ضروری زندگی انسان معرفی می‌کند.

کارکرد دین به عنوان یکی از عناصر غیر مسلط در ترکیب نهادهای ایدئولوژی عام به دو اشتباه و کج‌اندیشی راه برده است. نخست اینکه تبدیل دین از عنصری غیر مسلط به عنصری مسلط در نهادهای ایدئولوژی عام و در نتیجه بدل شدن آن به محور مرکزی ایدئولوژی حاکم این خطا را پدید آورده است که گویا دین با به خدمت سلطه درآمدن، ایدئولوژیک شده است. این تصور همان طور که پیش از این دیدیم بر سرشت ایدئولوژیک خودِ دین- یعنی نهادی بودن روابط سلطه در آن- سایه می‌افکند و از آن در برابر نقدی رادیکال محافظت می‌کند.

خطای دوم، نادیده گرفتن دین در مقام یک عنصر غیر مسلط در نهادهای ایدئولوژی عام است. این خطا بارها باعث شده است که ناقدان دین و سلطه در به حساب آوردن زمینه‌های فعال شدن دین و قرار گرفتنش در رأس ایدئولوژی حاکم دچار کم تخمینی شوند. مجموعه کارکرد این دو خطا را می‌توان در دیدگاه‌های حاملان انواع ایدئولوژی‌های ملی‌گرا و چپ گرا مثلا در مبارزه علیه رژیم پهلوی دید.

تذکر این نکته نیز ضروری است که همراهی و همگامی برخی از ایدئولوژی‌ها به ویژه ایدئولوژی‌های چپ با ایدئولوژی دینی در جریان مبارزه با رژیم شاه، تنها معلول این دلایل نیست. یکی از مهم‌ترین دلایل دیگر در این مورد خاص، خویشاوندی و نزدیکی گفتمان‌های ایدئولوژیک دینی و چپ یاد شده است.

کارکرد ایدئولوژی به منزله انگیزه عمل را می‌توان به وسیله دو الگو تحقیق کرد. در نخستین الگو با استفاده از طرح ماکس وِبِر فرض می‌کنیم که همه کنش‌های انسان در چهار تیپ ایده آل به شرح زیر بگنجد:

۱-کنش عقلایی معطوف به هدف
۲- کنش عقلایی معطوف به ارزش
۳- کنش سنتی
۴-کنش انعکاسی

در هر یک از موارد فوق کارکرد ایدئولوژی را به منزله انگیزه کنش‌ها نشان داد.

قدرت ایدئولوژی در قرار گرفتن مقام انگیزه عمل، کاملاً به کار می‌آید به طوری که مخاطبان خود را با درجه والایی از شهامت و جرئت به عمل وا می‌دارد. کنش‌هایی نظیر عملیات انتحاری، حاصل کارکردهای چیز گون کننده و انگیزه بخش ایدئولوژی است. در عین حال ایدئولوژی به تنها وسیله توجیه عمل بدل می‌شود.

تلاش ایدئولوژی از یک سو ایجاد اغتشاش در همبستگی اجتماعی افراد در جامعه برای متزلزل کردن مشروعیت نهادهای ایدئولوژی حاکم است و از سوی دیگر حفظ و تقویت همبستگی مخاطبان خویش ؛ تناقض این ایدئولوژی در این است که همان معیاری که می‌تواند همبستگی اجتماعی را مختل کند به اختلال در همبستگی مخاطبان نیز راه خواهد بود. زیرا این ایدئولوژی در اساس تفاوتی با ایدئولوژی حاکم ندارد . کوشش برای حل این تناقض از طریق کاراییِ دیگرِ ایدئولوژی مبنی بر ایجاد فاصله بین افراد و روابط واقعی صورت می‌گیرد.

می‌توان گفت که مشروعیت ایدئولوژی حاکم در جمهوری اسلامی تا حدی از جانب ایدئولوژی‌های خاص مخالف وضع موجود و آینده‌گرا (به ویژه ایدئولوژی گروه‌هایی که بیان انتزاعی روابط اجتماعی در جوامع نوع شوروی اند) تامین شده است.

توجه داشته باشیم که منظور من حمایت سیاسی گروه‌هایی چون حزب توده از رژیم جمهوری اسلامی نیست، بلکه تاکید بر همانندی‌های گفتمانی است. یک نمونه خیلی خوب توافق احسان طبری و عبدالکریم سروش در مناظره تلویزیونی کذایی است در آنجا طبری تاکید می‌کند که « ما هر دو ایدئولوژی توحیدی داریم » و اختلافی در بین نیست. این همانندی‌ها را می‌توان در نظام گفتمانی ایدئولوژی گروه‌هایی دید که مدافع جمهوری اسلامی نبودند. ویژگی کارکردهای این نوع ایدئولوژی در این است که به ناگزیر باید در دفاع از مشروعیت نهادهای مسلط در جوامعی که مدلش هستند دائماً کوشا باشد، زیرا هرگونه تزلزل در مشروعیت نهادهای مسلط در این جوامع مشروعیت نهادهای ایدئولوژی را زایل خواهد.

نمونه آشنای دیگر ایدئولوژی اسلامی در قرن حاضر در ایران همه اجزای ایدئولوژی اسلامی تا حکومت رضاخان، دارای قدرت دامنه وسیع و استحکام اند. گفتمان اسلامی به طرز گسترده‌ای حیطه‌های مختلف فعالیت فکری را در بر دارد. نهادهای غیر گفتمانی اعم از آداب و رسوم با دامنه وسیع باز تولید می‌شوند. نهادهای پیکر یافته حوزه‌های آموزشی و قضایی را در بر گرفتند و نظام باورها از وسعت و عمق بسیاری برخوردار است.

از زمان حکومت رضاخان، ایدئولوژی اسلامی در همه اجزایش عقب‌نشینی می‌کند اما به تناسب قدرت و ضعف اجزای مختلف حفظ می‌شود. عقب نشینی در نظام گفتمانی و نهادهای پیکر یافته بیشتر است، ایدئولوژی اسلامی تسلط خود را بر نهادهای قضایی و حقوقی اندک اندک از دست می‌دهد و توسعه نظام آموزشی مستقل از حوزه‌های علمیه هم نهادهای ایدئولوژی اسلامی را از آن می‌ستاند و هم طبیعتاً امکانات باز تولید عنصر گفتمانی و غیر گفتمانی آن را محدود می‌کند. حتی نظام نشانه‌های غیر گفتمانی به شدت مورد حمله قرار می‌گیرد و آسیب می‌بیند.

مقابله ایدئولوژی اسلامی برای حفظ لباس اسلامی (عبا و ردا) و مقابله آن با کشف حجاب زنان (که هر دو از موثرترین عناصر نظام نهادهای غیر گفتمانی ایدئولوژی اسلامی اند) اوج می‌گیرد. به این ترتیب ایدئولوژی اسلامی در قلمرو نهادها عقب می‌نشیند، اما جز دیگر ایدئولوژی یعنی نظام باورها به قدرت خود باقیست و جان ایدئولوژی را زنده نگه می‌دارد.

اگر ثبت ازدواج در دفاتر رسمی خود را بر عقد مذهبی تحمیل می‌کند اما نظام باورها همه مراسم عقد و خطبه را و در نتیجه (آخوند و عاقد را) حفظ می‌کند و اگر دانشگاه و مدارس جا را برای حوزه‌های مذهبی تنگ می‌کنند نظام باورها به مراکز علمیه و مراجع تقلید ویژگی تقدس می‌بخشد.

ایدئولوژی اسلامی به یاری نظام باورها مراکز تولید و باز تولید نظام گفتمانی و غیر گفتمانی خود را حول مراقد امامان و امامزاده‌ها متمرکز می‌کند و قم و مشهد را به حوزه‌های کلیدی بدل می‌سازد. ایدئولوژی اسلامی مسلماً از پای نمی‌نشیند و طبیعتاً می‌کوشد تا با ایدئولوژی مقابل خود (که اینک به ایدئولوژی خاصِ محوری در ایدئولوژی حاکم بدل شده) بجنگد. در نتیجه، معیارهای خود را به همه قلمروهای مبارزه تحمیل می‌کند.چنان که حتی چندین دهه بعد و تا امروز، مبارزین غیر مذهبی علیه رژیم پهلوی از معیارهای ایدئولوژیک اسلامی نوع لباس پوشیدن، اخلاقیات، سنت‌ها، رفتار و ارزش‌ها عاری نیستند.

در زمان حکومت شاه، ایدئولوژی اسلامی بیشتر به عنوان یک ایدئولوژی مغلوب در ایدئولوژی حاکم همچنان در کنار نظام محدود شده نهادهایش در نظام باورها زنده است. جمهوری اسلامی با تبدیل ایدئولوژی اسلامی به ایدئولوژی خاصِ محوری در ایدئولوژی حاکم، در واقع به گسترش نهادهای گفتمانی و غیر گفتمانی می‌پردازد در حالی که شاید بتوان از افت نظام باورهای ایدئولوژی اسلامی سخن گفت. با این وجود نباید از نظر دور داشت که ایدئولوژی اسلامی به عنوان یکی از عناصر ایدئولوژی حاکم در زمان شاه، کارکرد خود را در ایدئولوژی حاکم حفظ می‌کند. در مقابل در ایدئولوژی حاکم در زمان جمهوری اسلامی، عناصر ایدئولوژی خاصِ محوری در زمان شاه نیز به عنوان عنصری از این ایدئولوژی وجود دارند. منتها بیشتر در قالب نظام باورها و کمتر در قالب نهادها.

دقیقاً به همین دلیل است که جمهوری اسلامی می‌تواند با اتکای به روحیه میهن پرستی، ارتشیان را در آغاز جنگ با عراق بسیج کند، زیرا به خوبی می‌داند که تاکید بر جنبه‌های اسلامی و امتی قادر به بسیج ارتشیان که عمدتاً مخاطبان ایدئولوژی شاهنشاهی- ناسیونالیستی بودند نیست. شاید در کمتر دوره‌ای از جمهوری اسلامی بتوان مثل ماه‌های آغاز جنگ با عراق واژه  « ایران » را در نظام گفتمانی ایدئولوژی جمهوری اسلامی یافت.

ایدئولوژی‌ها به منزله حایلی در برابر روابط اجتماعی، ضامن و باز تولید کننده آن روابط هستند، نتیجه در دوران‌های تغییر و تحول اجتماعی خود این روابط را می‌توان بهتر لمس کرد. اما ایدئولوژی جان سخت‌تر از این‌هاست که به سادگی مفاصل روابط اجتماعی، مبارزه طبقاتی و دولت را ترک کند.

بختیار آخرین نخست وزیر شاه گلایه می‌کند: که من به عنوان نخست وزیر قانونی در دفتر کارم نشسته بودم و قانون در خیابان‌ها نوشته می‌شد. اگرچه این گفته به زیباترین وجهی عجز قانون را در برابر آن روابط اجتماعی که قانون بیان انتزاعی آن است نشان می‌دهد و اگرچه به آشکارترین صورتی فروریزی یک نظام سیاسی را به نمایش می‌گذارد اما در عین حال ثابت می‌کند که چگونه ایدئولوژی با هستی‌اش در نظام نهادها، گفتمان‌ها و باورها و با سرشت عجین شده با سلطه‌اش دوباره سر بر می‌آورد.

فصل سوم: مرزهای ایدئولوژی

در جادو، سه عنصر خلاقیت، ایدئولوژی و مهارت به طور تفکیک ناپذیری حضور دارند. در آیین، هنر تا حدی از ایدئولوژی جدا می‌شود و در دین، ایدئولوژی و هنر مرزهای نسبتاً مشخصی می‌یابند. اما کماکان خلاقیت و مهارت یک کاسه‌اند. به این ترتیب ایدئولوژی در قالب هنر را باید از کارکرد ایدئولوژیک هنر تمیز داد. به آسانی می‌توان تصور کرد که قطعه‌ای از یک سمفونی، آرم حزبی باشد یا چند سطر از شعری، درآمد مقاله‌ای سیاسی قرار گیرد. این کارکرد مسلماً آن قطعه موسیقی یا شعر را فی نفسه به ایدئولوژی بدل نخواهد کرد.

نکته ظریف در همین جاست، ایدئولوژی همواره می‌کوشد که احکام خود را به صورت احکامی علمی جلوه دهد. یعنی آنها را مفهومی برای بیان رابطه‌ای قلمداد کند که اعتبار آن مستقل از خود رابطه است. مثلاً مالکیت به این دلیل محترم است که فطری است و خود به خود به این نتیجه برسد، که چون مالکیت محترم است پس می‌توان کسی را که حق مالکیت دیگران را نقض می‌کند به زندان افکند. در جامعه‌ای که کسی را به خاطر استفاده از حاصل کارش مجازات نمی‌کنند، مالکیت نه معنی دارد نه اعتبار و نه فعلیت.

ایدئولوژی نمی‌تواند ایدئولوژی‌های دیگر را هم عرض خود بپذیرد، در عین حال به هیچ روی حاضر نیست که ارزش‌های احکام ایدئولوژیک در ایدئولوژی‌های دیگر را تصدیق کند. ترکیب گفتمان‌های مختلف ایدئولوژیک در یک ایدئولوژی واحد تنها به این قیمت ممکن است که عناصر جذب شده به زبان مبانی ایدئولوژیِ مادر ترجمه شود.

ایدئولوژی از آنجا که مفهوم نیست، شرط لازم را برای آنکه علم نباشد داراست و از آنجا که رابطه سلطه در آن معرفی شده است شرط کافی را هم دارد. این دو شرط، توأمان فصل تمایز ایدئولوژی از علم، فلسفه و هنراند.

مرزهای ایدئولوژی و علم اجتماعی زمانی با دقت بیشتری روشن می‌شوند که رابطه علم اجتماعی با ایدئولوژی آشکار شده باشد. بنای نویسنده در این بخش بر آن است که نخست ثابت کند که علم اجتماعی از ارزش گذاری بری نیست و به هیچ وجه علم اجتماعی را به ایدئولوژی تبدیل نمی‌کند و دوم نشان دهد که علم اجتماعی هم می‌تواند ایدئولوژیک شود و هم به یک گفتمان ایدئولوژیک مبدل گردد اگر این دو وظیفه به خوبی ادا شوند آنگاه دلایلی کافی برای اثبات این ادعا که  « علم اجتماعی روشنگر و ستیز جوست » فراهم آمده است.

آلتوسر درباره رابطه علم اجتماعی و ایدئولوژی تعبیر جالبی دارد که به نظر نویسنده به نحوی بیان کننده همان رابطه ی فوق است. او معتقد است که یک علم (نظریه مارکس) همیشه دارای منافذ یا سکوت‌هایی است و آن علم، سکوت‌هایش را پنهان نمی‌کند. اما ایدئولوژی می‌کوشد با لاپوشانی این سکوت‌ها، از آن علم یک ایدئولوژی بسازد. این شمشیرِ تهدیدگرِ ایدئولوژی بر فراز علم است.

« ایدئولوژی انقلابی طبقه ی کارگر، تنها می‌تواند بر مبنای نقد مداوم ایدئولوژی خود به خودی اش توسط علم مارکسیستی وجود داشته باشد، چنین نقدی بر تمایزی رادیکال بین ایدئولوژی و علم مبتنی است. پولانزاس »

اگر نظریه فی نفسه دارای قابلیت‌هایی باشد که پس از پیاده شدن برنامه به نظام گفتمانیِ ایدئولوژی حاکم بدل شود دیگر با برنامه سیاسی تفاوتی ندارد، بلکه ایدئولوژی است و اگر نظریه چنین قابلیت‌هایی نداشته باشد می‌توان گفت که در این ایدئولوژی کارکردی ایدئولوژیک یافته است.

عدم انطباق برنامه سیاسی با شرایط تغییر یافته، اگر برنامه سیاسی را به ایدئولوژی بدل نکند و برعکس به بازبینی علل این عدم تطابق راه برد، خود به خود به تردید درباره پایه‌های برنامه (نظریه و ایدئولوژی) می‌انجامد. در این بن‌بست پارادوکس ایدئولوژی انقلابی طرح می‌شود.

ایدئولوژی انقلابی به منزله رشته‌ای که پراتیک‌های اجتماعی را در جامعه عاری از سلطه به یکدیگر پیوند خواهد داد، مسلماً نوعی ایدئولوژی آینده‌گرا است، زیرا روابط اجتماعی متناظر با آن نه تنها در جامعه موجود وجود ندارد بلکه هرگز در طول تاریخ وجود نداشته است.

برای شناخت این قابلیت ویژه باید بین نقش انسان‌ها در هستی و پایداری جامعه از یک سو و جایگاه آنها در سازمان جامعه از سوی دیگر تمایز قائل شد. اما، فقدان مبنای ایدئولوژی انقلابی نیز، محتاج بررسی دقیق‌تری است.

ایدئولوژی انقلابی محصول شرایطی تاریخی است که امکان مادی و اجتماعیِ ساختن جامعه‌ای عاری از سلطه فراهم آمده است. ساختمان ایدئولوژی انقلابی نیز واجد نظام نشانه‌ای (گفتمانی و غیر گفتمانی) نظام نهادهای پیکر یافته و نظام باورهاست.

مشروعیت یابی نهادهای ایدئولوژی انقلابی بر پایه نقش اجتماعی مخاطبان آن باعث می‌شود که ایدئولوژی انقلابی نه تنها فاقد کارکرد چیزگون کنندگی باشد، بلکه به عکس ارج و غنای انسان را آن طور که باید بازشناسد. این وارونگی باعث می‌شود که رابطه نهادهای ایدئولوژی انقلابی با مخاطبانش رابطه رهبر و پیروان آن نباشد و به جای آنکه مخاطبان در برابر نهادها، چون مهره‌های برابر باشند نهادها، بیان کننده تفاوت‌های واقعی و واقعیت انسانی باشند.

ایدئولوژی انقلابی ایدئولوژی ویژه‌ای است و ناگزیر می‌بایست با دولتی ویژه متناظر باشد. ایدئولوژی انقلابی کماکان از نظریه انتقادی متمایز است.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

معرفی و خلاصه ای از کتاب نقد ایدئولوژی در صدای معلم

منتشرشده در معرفی کتاب

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور