اگر به تاریخ معاصر ایران علاقه مند هستید ؛ کتاب « در آخرین روزهای رضا شاه (تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور 20) اثر ریچارد .ا.استوارت با ترجمه روان آقایان عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات(1) ؛ به خاطر ارجاع به اسناد و منابع معتبر تاریخی علاوه بر این که در مجموع یک کتاب تاریخی مرجع ارزیابی می شود به دلیل این که نویسنده در تشریح جزئیات چگونگی رویارویی و تقابل چند روزه بین سربازان و افسران و فرماندهان و سیاست مداران ایرانی با همتایان خارجی آنها ( جدا از نقش مثبت و منفی آنها) بر نقش و میزان تاثیرگذاری آنها در این تقابل نابرابر متمرکز شده وگاه به جزئی ترین اتفاقات پیش آمده در رویارویی چند روزه این نیروها می پردازد .... برای خواننده احساس خواندن یک رمان جذاب را تداعی و او را سطر به سطر به دنبال خود می کشاند.
وقایعی که برای خواننده ایرانی کتاب گاه غرورآمیز و گاه تحقیر آمیز و گاهی هم عاطفی و حماسی می باشد. از شهادت هم زمان دو نظامی ارشد نیروی دریایی ایران که با هم برادر بودند یکی به دست روس ها در شمال و دیگری در رویارویی با انگلیس ها در جنوب (تیمسار غلامعلی بایندر در جنوب و برادرش در شمال) تا مقاومت مردانه گروه هایی از نظامیان ایرانی که مخالف ترک مقاومت بودند من جمله سرلشکر محمد شاه بختی فرمانده لشکر خوزستان که وقتی یکی از افسران پیشنهاد کرد که قایق های کوچک را برای عقب نشینی به آن سوی کارون جمع آوری و آماده کنند با خشم فراوان سیلی محکمی به صورت این افسر زد و فریاد کشید : « دندان های هر کسی را که از عقب نشینی صحبت کند خرد خواهم کرد! ما احتیاجی به قایق نداریم . در همین طرف رودخانه خواهیم مرد » و ده ها مورد مقاومت فردی و یا گروهی باعث افتخار و غرور ملی می شد یک طرف ماجرا بود و طرف دیگر ماجرا حرکاتی بود که باعث احساس سرشکستگی و تحقیر ایرانیان وطن پرست می شد من جمله فرار بعضی از فرماندهان ارشد به خصوص در جبهه شمال و بلاتکلیف گذاشتن پرسنل زیر فرمان خود و یا چرخاندن بی مورد افسران اسیر لشکر مشهد در خیابان های این شهر توسط مهاجمین ارتش سرخ و ابراز شادمانی حقیرانه و شرم آور بعضی از تماشاچیان!!...
به نظر من نتیجه ای که خواننده کتاب در مجموع از خواندن این کتاب دستگیرش می شود بعضا با روایت های تکراری جا افتاده بین مردم و یا بعضی ازمورخین ساده نگر در تضاد کامل است و به قول دکتر زیبا کلام با قرائت های رسمی رایج از این وقایع تفاوت آشکاری دارد ...
زمینه های تجاوز متفقین به ایران اگرچه با اولتیماتوم های رسمی و غیر رسمی و به بهانه مسخره ی وجود اتباع آلمان در ایران فراهم و قابل پیش بینی بود و کارگزاران دولت وقت ایران نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از این فاجعه انجام دادند ولی باز هم مانع غافل گیری مقطعی و هرج و مرج پیش آمده در ارتش نوپا و جنگ ندیده ایران نشد چرا که ارتش ایران عمدتا با محوریت سربازان وظیفه بی سواد و یا کم سواد و تجهیزات بسیار ابتدایی شناخته می شد .
سابقه تاسیس دو نیروی هوایی و دریایی ارتش به 20 سال هم نمی رسید ضمن اینکه تمام تجربه جنگی این ارتش در حد سرکوب اشرار و یاغیان داخلی بود واصلا فرصتی برای آمادگی شرکت در یک جنگ منظم پیدا نکرده بود آن هم درمقابل دو ارتش اروپایی قدرتمند که هم به لحاظ نفرات و هم به لحاظ تجهیزات و لجستیک و تحرک بالا و مهم تر از همه داشتن تجربه جنگ جهانی اول برارتش ایران برتری مطلق داشتند.
گذشته از آن عامل دیگری که باعث سردرگمی و تردید در تصمیم گیری رضا شاه و دولت او در مقابل خواست های انصافا غیرعادلانه و زورگویانه متفقین بود این بود که هنوز نه تنها آثار شکست در قوای ارتش آلمان وجود نداشت بلکه بخش یزرگی از خاک شوروی آن زمان در تصرف نیروهای رایش بود و هیتلرخود را برای اشغال مناطق نفتی قفقاز و نزدیک شدن به مرزهای ایران آماده می کرد ؛ لذا تن دادن به خواست متفقین مبنی بر اخراج و یا تسلیم کارشناسان آلمانی به نیروهای آنها علاوه بر اینکه یک عمل غیراخلاقی ارزیابی می شد ؛ (تحویل میهمان به دشمن) و حیثیت ملی ایران را خدشه دار می کرد خطر رویایی با ارتش آلمان را که حدس زده می شد که به زودی به مرزهای ایران برسند را هم به دنبال داشت.
گذشته از آن براساس عرف دنیای سیاست آن دوره ، ارتش ها وقتی با هم وارد جنگ می شدند که یکی از دولت ها به طرف مقابل رسما اعلام جنگ می داد به عنوان نمونه بعد از تجاوز و اشغال سریع لهستان توسط آلمان نازی دولت های انگلیس و فرانسه رسما به آلمان اعلان جنگ دادند! اما متفقین متکبر حتی لازم ندیدند که این رسم معمول را درباره ایران به جا بیاوردند و تنها وقتی که نیروهایشان از شمال و جنوب و غرب کشور وارد خاک ایران شده و در شمال شهرهای تقریبا بی دفاع ایران از طرف روس ها هدف بمبارانهای وحشیانه قرار گرفت و در جنوب نیروی دریایی قدرتمند انگلیس چند ناوچه تازه خریداری شده نیروی دریایی تازه تاسیس شده ایران را غرق کرده و پرسنل آنها را شهید و مجروح و یا اسیر کرده بود؛ سفیران دو کشور نیمه شب به خانه نخست وزیر ایران رفته و او را از خواب بیدار کرده و خبر تجاوز را به اطلاع او رساندند .
این رفتار متفقین گویای این واقعیت تلخ بود که ایران حتی اگر در ابتدا تسلیم خواست های متفقین می شد باز هم اشغال می شد چون حداقل روس ها واستالین اهداف مهمتری برای خود داشتند که بسیار فراتر از استفاده مقطعی صرف از خاک ایران و را آهن ایران جهت رساندن اسلحه و مهمات به شوروی بود. واقعیتی که در سیر حوادث بعدی در ماجرای پیشه وری و آذربایجان و کردستان به وضوح خود را نشان داد.
دولت وقت ایران و مخصوصا رضا شاه که خودش تصمیم گیرنده مطلق بود قبل از حمله و در طول حمله سعی فراوان کردند که با توسل به بی طرفی اعلام شده از طرف ایران دولت امریکا را که در دنیای سیاست آن دوره نقش سازنده تری ایفا می کرد وادار کنند که از نفوذ خود بر دولت انگلستان استفاده کند و جلوی تجاوز را بگیرد اما پیش روی برق آسای هیتلر در شرق و غرب اروپا و خطر سقوط قریب الوقوع مسکو و مکر و حیله استالین در فریفتن غرب (در کتاب صریحا به این موضوع اشاره شده است) اولویت های امریکائیان را نیز بر تمرکز به کمک رسانی به قوای روسیه قرار داد و ایران و مسئله ایران فرع بر قضیه شد و به حاشیه رفت و متاسفانه شد آنچه که در این کتاب مشروحا به آن پرداخته شده است.
1- محمود اعتماد زاده "به آذین" مترجم و نویسنده مشهور می گوید ! بهترین ترجمه ؛ ترجمه ایست که خواننده وجود مترجم را احساس نکند!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان