جستارگشایی:
دکتر « محمود درگاهی » استاد دانشگاه ادبیات زنجان سال ۲۰۱۰ در پژوهشی عمیق تحت عنوان « تاثیر شاهنامه در تاخیر دموکراسیخواهی » که سال ۹۶ در ماهنامه بایرام متتشر شد مینویسد:
« شاهنامه فردوسی بزرگترین اثر کلاسیک فارسی به ویژه در عرصه اندیشه سیاسی و شیوههای کشورداری است ؛ شهرت گسترش این کتاب در میان مردم ایران موجبات راهیابی و رسوب درون مایههای سیاسی آن در اذهان طیفها و طبقات گوناگون آنان فراهم آورده است.
مهمترین این درونمایهها نوعی الگوی کشورداری است که در آن یک شاه بزرگ یا خدایگان در کانون یک اقتدار سیاسی جای میگیرد . این شاه بزرگ یکتنه تشخیص دهنده همه مصالح کشور و نیک و بد زندگی انسانها و تعیین کننده حیات و مرگ و زندگی آنهاست. خلق و خوی دیکتاتوری ما معطوف به خانه کودکی و تربیت دوره پیشامدرن ماست. ما ذاتا در زمان قدرت، ظالم و سرکوبگریم و در بیقدرتی کُرنشگر، چاپلوس و ساکتیم.
وقتی که چنین الگویی از یک قدرت سیاسی در درازنای سدهها پیش روی ملتی قرار گیرد و خطوط برجسته آن در ذهن یکایک آن حک شود راه را برای آشنایی با الگوهای بدیل و شیوههای دیگر کشورداری به ویژه شیوههای مخالف آن مانند دموکراسی و مشارکت سیاسی میبندد و نوعی نگاه سیاسی میآموزد که در آن هیچ جایی برای آحاد ملت و دخالت و مشارکت آنها در امور کشورداری نمیماند.
آموزه خطرناکی که به مرور تبدیل به خلق و خوی ملی میشود و در سدههای متوالی تاریخ در تکوین اندیشه ایرانی تغییر شکل میداد و با رسوخ تار و پود فرهنگ و حتی اعتقادات دینی مردم زیانهای هنگفتی را فراهم می آورد .... ».
اخیرا سخنرانی متفاوتی در راستای پژوهش دکتر درگاهی از دکتر رنانی در خصوص کتاب « روایت دکتر داریوش آشوری» را چندین بار با گوش جان نیوشیدم y از اینکه رنانی با پای بندی به تفکر انتقادی سیر تطور توسعه را در ایران به چالش جدی میکشد به وجد آمدم.
ما فاقد قصهایم . از شاهکشی قصه در نمیآید. رنانی در سیر تاریخی توسعه و تجربیات معلمی خود معتقد است که مراحل توسعه عبارتند از:
1- سرمایهگذاری اقتصادی
2- سرمایهگذاری انسانی
3- سرمایه اجتماعی
4- سرمایه نمادین
5- سرمایه خانه کودکی
6- سرمایه خانه زبان
وی در ادامه سرمایه اقتصادی را شرط لازم و ناکافی توسعه معرفی کرده میافزاید: چین فقط در حوزه اقتصاد به مرز خلاقیت و دانش جهانی رسیده است ولی مفهوم توسعه توانایی و خلاقیت در تمام شئون توسعه از اقتصاد تا ادبیات، هنر، فلسفه، عرفان و...است.
رنانی از مشارکت، نوع دوستی، امید، چهرهها و شخصیتهای نمادینی مانند کوروش، علیدایی و آثار تاریخی و معنوی همانند تخت جمشید و شاهنامه فردوسی به عنوان لوازمات ناکافی مفهوم توسعه نام برده میافزاید:
« درآمد انگلیس از چهره کاریزماتیک دیوید بکام از کل آثار تاریخی ما بیشتر است در حالی که ما برای علیدایی جوک میسازیم و از ظرفیت جنازه هارون الرشید و رضا شاه و...غافلیم.
رنانی معتقد است که ما مهارت لازم برای نگهداشت سرمایهها را نداشته و با اینکه در حوزه آموزش مدرن پیشتازیم ولی در رواداری، گفت و شنود ، فنون مذاکره، جرات عذرخواهی، مهارت عقبنشینی و دیالوگ را بلد نیستیم .
خلق و خوی دیکتاتوری ما معطوف به خانه کودکی و تربیت دوره پیشامدرن ماست. ما ذاتا در زمان قدرت، ظالم و سرکوبگریم و در بیقدرتی کُرنشگر، چاپلوس و ساکتیم.
قصه مادران ما واپس گرا و ضد توسعه است. ما همچنان از سوسک غول ساخته و اسیر تربیت کودکانه و ناکارآمد اولیا هستیم.
به باور رنانی ؛ آخرین ایستگاه توسعه، خانه زبان میباشد ؛ خانواده و مدرسه در خانه زبان مستقرند.
زبان فارسی به عنوان میراث مشترک ما بسته و نرم بوده و فاقد تیزی و ظرفیت لازم برای پذیرش وجوه مختلف توسعه است . فارسی، زبان استعاره، کنایه و دوپهلو گویی هاست . ایهام و ابهام و... برای شاعرانگی خوب است ولی لازمه توسعه ؛ شفافیت، خلق واژگان و تولید مفاهیم مدرن است.
فن آوری زبان فارسی معطوف به عصر کشاورزی است ؛ البته نباید از خیانتهای فرهنگستان زبان فارسی در نامگذاریها و انسداد زبانی غفلت نمود. اگر امروز شاهنامه فردوسی برای ما قابل فهم است افتخار نیست بلکه نشانه ایستایی و بسته بودن زبان است. زبان باز و خلاق لازمه و پیشران توسعه است.
اگر نفت نبود ما چیزی بین افغانستان و پاکستان بودیم.
احزاب ما فاقد قصه و آرزوهای مشترک فراگیر هستند.
ما فاقد تاریخیم ؛ شاهنامه تاریخ ماست. کوروش، تخت جمشید و هخامنشیان اکتشافات غربیهاست.
ما فاقد قصهایم . از شاهکشی قصه در نمیآید.
قصه دموکراسی باید از خانه مادری و خانه زبانی شروع شود . از این منظر پزشکیان فرصتی برای خلق قصههای جدید است. خلق قصه غیر از گفتمانسازیست . گفتمان مجموعه مفاهیمی است که فهم مشترک ایجاد میکند.
ماندگاری گفتمانها به اندازه عمر سازندگان سیاسیاش بوده و عمقی ندارند .
جامعه ایرانی پسا جنبش مهسا در حال دم کشیدن و تولید مزه است و عصر دیجیتال گشودگی زبانی ایجاد میکند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اینکه ازبین انبوه زمینه های اجتماعی وتاریخی ومذهبی وایدئولوژی که هر کدام نقش مهمی در تثبیت واستمرار مسبب استبداد شرقی داشته وهنوز هم دارند انگشت گذاشتن رو ارزشمند ترین ذخیره حماسی وملی ایرانیان؛یعنی شاه نامه فردوسی ومعرفی آن به عنوان زمینه ساز استبداد؛ اگر از بی انصافی نباشد قطعا از ساده سازی غیر علمی به تاریخ وتحلیل تاریخ زمان فردوسی با نگاه قرن بیست ویکم است.اتفاقا فردوسی با تحلیل ماجرا های فریدون وضحاک سعی در تقدس زدایی از پادشاهان جبار وتنزل نقش ماورایی آنها وهمسنگ کردن با مردم است .آنجا که میگوید
فریدون فرخ فرشته نبود/زمشک وزعنبرسرشته نبود
ز"داد"و"دهش"یافت او نیکویی/تو داد ودهش کن فریدون تویی
اینکه ازبین انبوه زمینه های اجتماعی وتاریخی ومذهبی وایدئولوژی که هر کدام نقش مهمی در تثبیت واستمرار استبداد شرقی داشته وهنوز هم دارند انگشت با گذاشتن رو ارزشمند ترین ذخیره حماسی وملی ایرانیان؛یعنی شاه نامه فردوسی و آن را آن به عنوان زمینه ساز استبداد معرفی کنیم؛ اگر از بی انصافی نباشد قطعا از ساده سازی غیر علمی تاریخ و یاتحلیل تاریخ زمان فردوسی با نگاه قرن بیست ویکم است...اتفاقا فردوسی با تحلیل ماجرا های فریدون وضحاک سعی در تقدس زدایی از پادشاهان جبار وتنزل نقش ماورایی آنها وهمسنگ کردن با مردم است .آنجا که میگوید
فریدون فرخ فرشته نبود/زمشک وزعنبرسرشته نبود
ز"داد"و"دهش"یافت او نیکویی/تو داد ودهش کن فریدون تویی