اولین روزهای زندگی ام
درس ایمان و عشق بود و سکوت
روز آدینه قشنگ دلم
مکتب درس عشق بود و خلوص
پا پیاده به راه افتادم
از میان زمین ناهموار
روزها را به صبر
پیمودم
تا رسیدم
به دشت پر غوغا
سخن از عشق بود
پای کلاس
درد و رنج دو طفل
سینه شکافت
آه سردی
میان سینه دمید
اشک خون از ضمیر سینه
چکید
آری
ای مردمان
کجا رفتند
عارفان
عاقلان دشت حریر
با ندایی
سکوت سینه شکست
درس عشق و سرود بود و درود
گریه بچه ها و بغض گلو
یاد ایام دیرمینو بود
کودک بینوای
شهرآشوب
از میان کلاس
قد کشید
رو به من کرد و بچه ها را گفت
مادرم اشک ریز این قد بود
پیر گفتا که پیر کودک من
اشک ریزان مادران این بود
در چنین روز فقر و بیداری
عز فقر است آدم ثانی
فقر فخری از آن بگفت نبی
تا که بر خلق ها شود آگه
دست پیر فتاده بگرفتن
عشق ایمان وجود مردم بود
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.