آیا به نظر شما می توان ارتباط مستقیمی میان گسترش مدارس چند گانه اعم از شاهد نمونه دولتی تیزهوشان هیات امنایی و...و خالی شدن مدارس دولتی از دانش آموزان مستعد،و خشونت در مدارس برقرار کرد؟
بررسی آسیب های اجتماعی مثل خشونت، بدون در نظر گرفتن شرایط زمینهای یک جامعه میسر نخواهد بود. باید دید راهکار و فرمول موثری برای حل و کنترل آسیب های اجتماعی وجود دارد یا خیر. در جوامع مدرن، امروز تمایل بر این است که این سیاست ها ،هرچه بیشتر توسط نهاد آموزش و پرورش و نهاد خانواده به جامعه تزریق شده و نهاد سیاست حداقل دخالت را در این امور دارشته باشد.اما در جوامعی که در آن ها نهاد سیاست قدرتمندتر است، این سیاست ها توسط این نهاد وضع و به جامعه دیکته می شود. جوامع نوع اول ،در مهار بحران های اجتماعی، موفق تر عمل کرده اند.چون مردم راهکارهای مقابله با آسیب های اجتماعی را وضع واز آن ها حمایت می کنند.اما در جوامعی که سیاست های اجتماعی را نهاد سیاست وضع می کند،لاجرم باید ضمانت های اجرایی آن ها را هم تعیین کند که در این حال استفاده از نیروهای حافظ قوانین و حامی نظام سیاسی مثل پلیس ضرورت پیدا می کند. بنابراین ناهنجاری اجتماعی ای مثل خشونت، تنها با گسترش مدارس چندگانه حل نخواهد شد که بیشتر پنهان کاری یا پرده پوشی است که در پشت پرده ، در حال رشد و گسترش و به سیطره گرفتن بخش های مختلف است. میزان خشونت در مدارس، رابطه مستقیمی با میزان خشنونت در جامعه دارد . دانش آموزان ،بیشتر زمان خود را در بیرون از مدرسه می گذرانند و محیط خشک و بی روح مدرسه، موجب می شود که به آموزش های لازم توجهی نکنند. در واقع جامعه و رفتار اکثریت، با این آموزش و پرورش ، رفتار آنها را جهت خواهد داد. آموزش و پرورش بهترین نهاد برای پیشگیری ناهنجاری های اجتماعی است اما با این شرایط، آموزش و پرورش ما قادر به ارائه راهکار درست و اصولی نیست.
نقش و جایگاه مشاوران در مدارس و عملکرد برنامه های پرورشی را در رفع خشونت در مدارس چگونه ارزیابی می کنید؟
واقعیت این است که این تعداد مشاوران، قادر به پاسخگویی به نیازهای موجود نیستند و بین نیروهای لازم در مقایسه با وسعت نظام آموزشی، تعادلی وجود ندارد . اگر هم باشند، که نیستند، همه ی مشاوران متخصص و مرتبط با حوزه ی مشاوره نیستند و اکثر آنها مشاوره ی تحصیلی و شغلی انجام می دهند. هر مدرسه به طور متوسط، 200 دانش آموز دارد که از این 200 نفر، حداقل 10 دانش آموز بنا بر تاثیرات و متغییرهای محیطی و خانوادگی، احتیاج به مشاوره ی تربیتی دارند. مدیری تعریف می کرد وقتی با آموزش و پرورش تماس می گیریم تا یک نیروی مشاوره به مدرسه بفرستند، آموزش و پرورش یک نیروی مشاوره که در امر مشاوره تحصیلی و شغلی مشغول است به مدرسه می فرستد. خود مشاور هم نمی گفت که تخصص بنده مشاوره تحصیلی است . مسئولان بهداشت هم همین طور. وقتی برای آموزش بهداشت دهان و مسواک به مدرسه می آیند مسواک به همراه ندارند و از خودکار به عنوان مسواک برای اموزش استفاده می کنند. آموزش و پرورش روی کاغذ کارهای زیادی می کند اما در عمل، کاریکاتوری از این فعالیت ها را شاهد هستیم که مشخص می کند فعالیت ها بیشتر جنبه نمایشی دارد . برنامه های پرورشی مورد توجه قرار نمی گیرد ؛چون مطابق با نیازها و شرایط جامعه و شاگردان نیست . محتواها به گونه ای نیستند که دانش آموزان را کنجکاو و به اندیشه کردن وا دارد .برنامه های پرورشی متداول در مدارس ،جذابیت خود را از دست داده اند و باید مورد بازبینی قرار گیرند.
آیا تعدیل نیروی انسانی ، که از سوی وزیر مطرح شده ،با توجه به تراکم بالای کلاس های درس و عدم وجود مشاوران متخصص و کافی در مدارس به گسترش خشونت در مدارس منجر نمی شود؟
حتماً همین طور است . صرفه جویی اقتصادی و کسری بودجه مطرح شده منطقی و قانع کننده نیست . بهانه ای برای فرار از مسئولیت های پیچیده و دشوار است. تعداد دانش آموزان در کلاس ها مطابق استانداردهای آموزشی نیست که این مشکلات علاوه بر کاهش بازده، افزایش تنش و خشونت را در کلاس و مدرسه ایجاد می کند . نمی شود با تعدیل نیرو از کیفی سازی گفت. این حجم کاری را نمی شود با تعدیل سازی بهبود داد و به کیفی سازی پرداخت. یک تناقض ،یک وارونگی ای هست که امیدوارکننده نیست. وقتی می گویند ما می خواهیم اکنون، به کیفی سازی برسیم یعنی کمی سازی را به نحو احسنت انجام دادند. ما مشکل زیرساخت داریم. با کمبود مدارس مواجه ایم مدارس امکانات ندارند .معلمان راحت نیست .حاج بابایی وزیر پیشین از هوشمند سازی مدارس می گفت.در انتها، با کلاس هایی با رایانه های دست دوم و درب و داغان مواجه شدیم. اگر منظورشان از کیفی سازی این است که باید نگران بود. واقعاً احتیاج به نیروی متخصص داریم. واقعاً احتیاج به فرهنگ سازی داریم. واقعا احتیاج به امکانات داریم که با تعدیل نیروی آرمانی وزارت هم حل شدنی نیست و نخواهد بود. سازماندهی غلط نیروهای جدید و استخدام بدون حساب و کتاب موجب شد هم با مشکل کمبود نیروی متخصص روبرو شویم و هم با نیروی مازاد! این مشکل به وجود آمده هنر هر نظام اموزشی ای نبود اما دولت دهم از پس آن برآمد! برای بعضی مدیران، اداره به هر قیمتی مهم است اما آموزش و پرورش و کلاس درس را نمی توان به هر قیمتی و ریاضتی اداره کرد. بودجه اختصاصی کشور عربستان به تعلیم و تربیت قابل مقایسه با کشور ما نیست . یا حتی ترکیه که هیچ یک با تعدیل نیرو به کیفی سازی آموزش و پرورش خود نپرداختند .
بحث عدم مردودی در پایه اول دبیرستان و بالا آمدن دانش آموزان بدون صلاحیت کافی آیا به وجود تنش میان اولیا مدرسه و دانش آموزان منجر نشده است؟
به اعتقاد بنده خیر. این شرایط برای شاگردان دوم دبیرستان هم هست. یعنی وقتی در درسی نمره قبولی نمی آورند به پایه بالاتر می روند و باید درسی را که در پایه دوم نمره نیاورند دوباره بگیرند. این قانون شامل شاگردان اول دبیرستان هم شده است. باید دید در پایه دوم دبیرستان هم بین اولیا و مدرسه تنش ایجاد می شد؟ اگر هم می شد با این قانون و قوانین مشابه حل شدنی و رفع شدنی نخواهد بود. دانشآموزان بر اساس آییننامه و استانداردهای آموزشی باید درس بخوانند و امتحان بدهند. هر چند بسیاری از آیین نامه ها و استاندارهای آموزشی یا مناسب نیستند و یا بستر لازم برای اجرای آنها مهیا نبوده است.
حادثه اخیر نشان داد، همچنان که در مدارس با پدیده کودک آزاری و تنبیه بدنی دانش آموزان توسط یرخی از اولیای مدرسه رو به رو هستیم، معلم آزاری هم وجود دارد.این حادثه باعث شد که این معلم آزاری بحثی رسانه ای شود.نظر شمادر این باره چیست؟
متاسفانه واقعیت این است که کودک آزاری در مدارس وجود دارد. کودک آزاری با وجود قوانین جدید کاهش پیدا کرده اما شرایط را برای کارکنان مدارس سخت تر کرده است. قوانین یک طرفه است. به نفع هر دو طرف نیست. اما در پاسخ به سوال شما باید بگویم که کودکانی که بازیگوشی و شیطنت نکنند طبیعی نیستند و باید نگران آنها بود . مشکل نبود تدابیر و قوانین درستی است که حد و مرز مشخصی را تعیین کرده باشد. به عنوان مثال دبستانی هست که 32 کودک پیش دبستانی دارد. هر روز صبح ساعت 8 به مانند سایر شاگردان به مدرسه می آیند و ساعت 11 تعطیل میشوند. سوال این است که چطور ممکن است یک مدرسه ای که وسایل و امکانات بازی ندارد حتی یک تاپ و یا حتی وسایل جزئی ، می تواند مسئولیت آموزش این کودکان را بر عهده بگیرد؟ مطمئناً بحث اقتصادی مطرح است. این کودکان نگرش خوبی به مدرسه و کلاس نخواهند داشت. در نتیجه ی نبود امکانات هم به جان هم و معلم می افتند. چه پیش دبستانی چه بالاتر. این کودکان دبیرستانی های 15 سال بعد هستند! اگر امکانات فراهم شود اگر فرهنگ سازی درستی صورت بگیرد مشکلات حل خواهد شد. صدا و سیما ابزاری خوبی برای اموزش های لازم هست که متاسفانه با پرداختن به برنامه های خشک و غیرجذاب مناسب با نوجوانان کارکرد خود را از دست داده است .
به نظر شما در یک کلاس 40 نفره ،که سطح کلاس ،به دلیل تفکیک دانش آموزان قوی و ضعیف و خالی شدن مدارس دولتی از دانش آموزان مستعد پایین تر از حد متوسط است معلمان چه ابزاری برای کنترل و اداره ی مطلوب کلاس در اختیار دارند؟
هیچ ابزاری نیست. متاسفانه قانونی که از حرمت معلمان دفاع کند وجود ندارد. شاگردان بی انضباط هم می دانند. البته در مدارسی که دانش آموزان مستعد کمتری دارد بیشتر است اما به این معنی نیست که در مدارس دیگر وجود ندارد. اولیا و شاگردان به نمره انضباط بی تفاوتند و آن را یک شوخی می دانند. حتی وقتی به اولیا گفته می شود از نظر درسی در حال پیشرفت است اما وضعیت اخلاقی و انضباطی افتضاحی دارد جدی نمی گیرند. برای بیشتر اولیا پیشرفت تحصیلی اهمیت دارد. چرا نباید فکر کنیم بی اخلاقی و عدم توجه به انضباط، پیشرفت تحصیلی آنها را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟
آیا قوانینی در حمایت از معلمان در برابر خشونت های کلامی و بدنی دانش آموزان وجود دارد؟ آیا راهکاری برای برخورد با دانس آموز پیش بینی شده است ؟آیا ما نیازمند وضع قوانین جدید هستیم؟ آیا قوانین موجود مثلا اخراج دانش آموز از مدرسه ضمانت اجرایی دارد؟
خیر . نه وجود دارد و نه ضمانت اجرایی دارد. باید مدارس را با محیط های مختلف در نظر گرفت. مدارسی هستند که در وضعیت قرمز و بحرانی قرار دارند. مدیر و معلم از ترس درگیری جرات برخورد صحیح و حتی قانونی ندارند. با اخراج تنها مشکلی را با مشکل دیگری تغییر می دهند. خشونت کلامی بسیار زیاد است و در محیط های مختلف دیده می شود.
چگونه می توان از وقوع خشونت چه از سوی معلمان و چه از سوی دانش آموزان در مدارس جلوگیری کرد؟
بالابردن رضایت شغلی معلمان، آموزش به معلمان، شنیدن نظرات و انتقادات معلمان، آموزش اولیا ، شنیدن نظرات دانش آموزان ، پرهیز از برخورد احساسی با آنها و در نظر گرفتن شرایط سنی و دوره ای آن ها، کمک گرفتن از نهاد های دیگر در شرایط بحرانی، استفاده از متخصصین مرتبط با مشکلاتی که آموزش و پرورش گریبانگیر آن است، توجه به زیرساخت ها در ورزش و ...
با توجه یه جریحه دار شدن احساسات معلمان در این واقعه ،به نظرتان چه اقدام عاجل و چه اقدام دراز مدتی باید از سوی متولیان تعلیم و تربیت در کشور صورت بگیرد؟
اقدامی عاجل، می تواند قانونی باشد که یک سویه نباشد و هم از حقوق معلمان دفاع کند و هم شاگردان . باید به فرهنگ بیشتر بپردازیم تا در دراز مدت به نتایج مطلوبی برسیم .
نقش تشکل های صنفی در ترویج مدارا و رفع خشونت چه می تواند باشد؟
تشکل های صنفی نقش مهم و موثری را ایفا خواهند کرد و موجب حیات جامعه می شوند. سازمان های غیردولتی با تاثیرگذاری در وضع و اجرای سیاست های اجتماعی،در نقش های مختلفی مثل مشاور دولت،منتقد دولت وگاه حتی به عنوان بازوی اجرایی سیاست های اجتماعی دولت ها فعالیت دارند.این سازمان ها با ویژگی های منحصر به فردی که دارند،امروزه به نماد حکومت مردم تبدیل شده اند و به نظر می رسد در هر جامعه ای که این سازمان ها فعال تر و گسترده تر عمل می کنند،آرمان حکومت مردم بر مردم دست یافتنی تر می نماید. تشکل های صنفی عامل پویایی جامعه می شوند. باید به تشکل ها توجه شود تا در حل مشکلات جامعه همراه شوند. متاسفانه نگاه درستی به این تشکل ها وجود ندارد و مسئولان به انتقادات آنها بی توجه اند که امیدوارم با دولت کنونی از حالت سابق خارج و حقوق یکدیگر شناخته و روشن شود.
انتهای پیام /*آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
به نام خالق هستی
در دنیای کنونی که گویی بازار مکاره ایست که در آن انسانیت و خصلت های انسانی کمترین بهایی ندارند، و ناجوانمردانه حق و حق مداران را آن چنان لگدمال می کنند که گویی قرن ها قبل از عصرحجر می زیند و نه در جهان متمدن امروزی؛ احساس معنویات و رفتارهای ملکوتی، رایحه ای لطیف و بهشتی را می پراکند که انسان خسته از هر راه ناتمامی را به وجد می آورد.
و در این عرصه ی رنگارنگ ، انتخاب شهادت، انتخاب خودکشی و مردن از سرناچاری و فرار مذبوحانه از زندگی نیست، بلکه آخرین پیش کش انسانیست که همه ی هستی خود را آگاهانه،برای تکامل خویشتن خویش، و برای رهایی هم نوعانش، نه، برای خواهران و برادرانش نثار می کند، و آن چنان لطافتی دراین پیش کش ، در این ایثار هستی هست که احتمال خشونت هم دراین کار، نارواست.
شهادتی که درمتن آموزه های الهیست، نه تنها بری ازخشونت و نادانیست، بلکه سرشار از اوج، تعالی، زندگی و لطافت است، و بارفتارهای ناآگاهانه و گاه غیرانسانی حتی اگر در لوا و با نام خدا و تعالیم او انجام شود، تفاوتی بنیادین و اصولی دارد.
و این شهادت برگزیده،نشات گرفته ازیک زندگی سرشار از انسانیت و عشق و زیباییست، زندگی ای که انسان امروز به شدت آرزومند آنست.
شهید خوب می زید و خوب می میرد، او به درستی انسان را می شناسد و هرلحظه اش را برای اوج گرفتن بیشتر، پربارتر می کند.
او هنوز پایش درزمین است ولی روحش و احساسش در ملکوت اعلی سیرمی کند و هر لحظه بیشتر از زمین فاصله می گیرد،در حالی که گام هایش بر زمین هم محکم و ناشی ازشناخت درست هستی است.
شهید ارزش وجودی خود را به خوبی شناخته است و خودرا به قیمت کم نمی فروشد،به بهای پستی هایی که آدمی همنوع خود را له کند تاخودش باشد و دیگری نباشد و نیزبه بهای دورنگی هایی که دنیا را پر از بوی جهنم نموده، نمی فروشد.
و این دورویی ها و پستی ها گرچه گویی به آدمی،مقام و پول و ثروت داده است، ولی حس های بهشتی و رایحه های زیبای اعمال ملکوتی را از او گرفته است و در عین دارایی خود را ندار می یابد، گویی حاضراست در این دوره ی متعفن، این ها را با یک رایحه ی آسمانی عوض کند.
و این گونه است که فدیه ها می دهد، نذرها می کند که لحظه ای از آن احساس قشنگ ماورایی را از آن خودکند، ولی مگر می شود، نارفته راه، بتواند طعم گام زدن در این راه را بچشد؟
این چنین است که، شهید با شناخت کامل خود و بزرگی روح و وجودش، خود را برتر از آن می داند،که درلجن زار متعفن دروغ ها و نیرنگ ها،زشتی ها و برادرکشی ها سقوط کند.
او همواره می خواهد اوج بگیرد،تا این که به پرواز کامل دربیاید زیرا که هیچ گاه راه آسمان بسته نیست.
او با ناآگاهی خود را به هلاکت نمی اندازد، بلکه شهادت را به عنوان بخش متعالی از یک زندگی پر از زیبایی ماورایی، و نقظه ی اوج آن انتخاب کرده است.
مرگ ناآگاهانه قابل تقدیرنیست، هر مرگی و هر کشته ای سزاوار ستایش نیست، بی شک مرگی که زشتی می آفریند شهادت نیست، این از تفاوت های اصلی مرگ زشت با شهادت است.
مرگی درخورستایش است که ناشی از حس خوب بودن است،چراکه "بدون حس خوب بون"،"حس خوب رفتن" هم قابل درک نیست،مرگی که زندگی می آفریند، و آدمی رابه عالی ترین مقامات واقعی می رساند، انسانیت را معنامی دهد و برای نجات بشر از قیود دوران است....واین همان شهادت است که زیباست و زیبایی می آفریند.
و این گونه است که" نباید بپنداریم که شهید مرده است"...بلکه همیشه زنده است...
به نامش و به یادش
با سلام خدمت رئیس جمهور مدبر امیدوار
از آنجا که شما یکی از مجریان و حافظان اصلی قانون محترم اساسی هستید و از آنجا که به اجرای آن از روی تدبیرتان بسیار امیدوار شده اید نظرتان را به این نوشته نا امیدانه از قشری فراموش شده جلب می کنم شاید که امیدجان تان، به ما هم سری بزند!
در همین قانون جان اساسی، حق تحصیل برای فرزندان این مرز و بوم، رایگان فرض شده و دولت های مختلف از سازندگان و مصلحان تا عادلان پاک و شما مدبران بر آن تاکید کرده، بخشنامه وزیران جانتان پی در پی بر عدم دریافت هزینه از مردم به این خاطر موکد بوده است. اما گوشی شنوا سال هاست که پیدا نشده، این سخن را بشنود و از آنجا که ما قشر زیاد و پر جمعیت فرهنگی تنها شاملان قانون محترم پرداخت هماهنگ کارکنان دولتیم که از اتفاق این یکی به شدت درمورد ما تنها قشر نا امید فراموش شده اجرا شده و الحق که مجلس محترم هم برای تدوین آن زحمت فراوان کشیده و الحق هم پرداخت ها را هماهنگ کرده و اجرای آن در سطحی وسیع لازم بود فلذا در مورد ما که خیلی هم زیادیم! (شایدهم زیادی ایم) به اجرا درآمده ، و از آنجا که تحصیل ابناء بشر رایگان است و در مورد دیگر ابناء بشر که ایرانی هم نباشند حضرت عالی به همت بالا آن را در دستور کار قرار داده اید و به اجرا رسانده اید! لذا از خدمت امیدوار متدبرتان استدعا داریم، (ببخشید) بازهم از آنجا که قوانین را به خوبی در حق ما فرهنگیان به اجرا درآورده اید، این قانون را هم برای ما اجرایی کنید و تحصیل فرزندان فرهنگیان را همچون دیگر ابناء بشر که در این مرز و بوم می خوانند و می خورند و.... ، رایگان فرمایید. البته به جهت پیشگیری از ترس دلواپسی عده ای برای عدم تبعیض در مورد ما فرهنگیان که یکی دریافت نکردن شهریه مدارس را از ما تبعیض می داند، یکی نصف کردن حق بیمه طلائـــــــــــــــــــــــــــــی!! را، یکی یک وعده افطاری را در ماه رمضان ریخت و پاش واسراف می داند و دیگری هرچه که به دستش برسد بهانه ای خواهد نمود برای خرد کردن ما ؛(علت ثوابی است که گیردادن به فرهنگیان نزد شان دارد)، باید تدبیری و وزیری را در این عرصه بگمارید که شاید همچون وزیر بهداشت تان حرفش در رو داشته باشد و به آن از کوچک و بزرگ گوش کنند و احترامش راواجب بدانند که البته با عملی در خور از طرف ایشان چنین خواهد شد.( در این اینجا بر خود لازم می دانم از وزیر بهداشت بابت خدمات ارزنده شان تشکر کنم؛ آقای دکتر قربون دستت یه نگاهی هم به این طرف شاید برا ما هم کاری از دستت بیاد).
ادامه : شاید این قشر دور از رفاه و آسودگی را مدتی دریابید، با این دومقوله غریب افتاده آشنا نمایید، خدا را چه دیدید شاید تغییری هم که باید در سیستم آموزشی ایجاد شود بالاخره شد شاید هم نشد!
به هر حال ما را همان طور که از دریافت بن های غیر نقدی و حق سفر و حق رفت و آمد و حق ناهار و حق ماموریت و پاداش پایان سال علاوه بر عیدی ، حق لباس و حق های دیگر که حتی اسمش را ما نشنیده ایم و دیگران می گیرند و می خورند، راحت کرده اید از پرداخت این شهریه هم راحت کنید به خدا ثواب دارد.
تو نیکی می کن و در دجله انداز! که ایزد در بیابانت دهد باز!!!!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مصطفی ملکیان :
زمانی که هر فرد انسانی میان خودش و دیگران تفاوتی شگرف می بیند و هر آنچه برای خود حق می پندارد، برای دیگری ناحق می داند و به عکس آن و زمانی که همدلی و مشابهتی میان خود و سایرین نمی بیند و نسبت به غیر خود کاملا بی تفاوت و گاهی بی رحم است، وی دچار خودشیفتگی است. خودشیفتگی منجر می شود تا ما از زندگی واقعی و سالم دور بمانیم و تصوری افراطی از شخصیت خود داشته باشیم. خودشیفتگی، حقیقت طلبی را می سوزاند و واقع گرایی را کور می کند؛ گویا هماره خود را در آیینه ای مهدب می نگریم و عظمت و شکوه بی پایه و اساسی را به خود نسبت می دهیم ...
ما هماره انسان های خودشیفته ای را در زندگی مان دیده ایم که چونان قلکی توخالی با سر و صدایی زیاد، احوالات مان را به اشمئزاز نزدیک کرده اند، اما شاید این وجه ناپسند را در خود ندیده ایم، وجهی که به ما اجازه داده، از انسان دیدن دیگران و از حق بهره بردن هر آنچه که ما برای خود حق می دانیم محروم شان کنیم. زمانی که خودشیفته ایم از واقعیت وجودی خود توهمی مالیخولیایی داریم و چنین توهمی را می خواهیم به دیگران تزریق کنیم ...
یکی از اصول پایه ای در اخلاق اصل تعمیم پذیری است که چنین نگرشی را در فرد تقلیل می دهد و منجر می شود تا به مرور این تفاوت میان خود و دیگران را کمتر و کمتر کند و وزن هستی هر فرد با چنین اصلی کاهش یابد و به گونه ای برابر با هستی های افراد دیگر گردد. با این کاهش وزن، نسبت سنجی انسان از موقعیت اش و نسبت سنجی انسان های دیگر واقع گرایانه تر و حساب شده تر رخ خواهد داد. حجابی که هماره در پیش روی ماست و با خودکاوی واقعی این حجاب و پرده از واقعیت برداشته نخواهد شد. ما هماره نسبت به گذشتگان و بزرگان کهن، عرض ارادت و احترام و ادب آموزی می کنیم، حال آن که نسبت به عظمت انسان هایی که در پله ای یا پله هایی در اوضاع گوناگون در نسبتی بهتر از مایند، چنین احترام و بزرگ داشتی را نداریم و به جای ابراز آن، دست به انکار می زنیم و گاهی به تحقیر دیگران می کوشیم تا عیب خود را مخفی بداریم ... اگر واقع گرا باشم و واقع بینانه بنگریم، ما در نسبت های گوناگونی با انسان های گوناگونی همتراز نیستیم و در بسیاری موارد کمتر از دیگرانیم، اما خودشیفتگی باعث شده تا هم کور باشیم و هم فراری.
خودشیفتگی پیامدهای بسیار خطرناکی را برای انسان به ارمغان می آورد. ما در اینجا چهار پیامد شاخص تر آن را که هم برای فرد و هم برای محیط او حاصل می آید را بر می شمریم:
1. پیش داوری: من پیش از مواجهه با هر فردی یا هر محیطی، درباره اش حکم می کنم، حکمی پیش از مواجهه و پیش از تجربه و درک، فقط به این دلیل که آن فرد یا محیط غیر از من یا غیر از گروه من است و چون تعلقی به من ندارد و من بسیار از خود راضی هستم، حق دارم حکم یا قضاوتی را نادانسته و نیازموده اعلام کنم.
2. جزم و جمود/ دگماتیزم: صاحب عقیده یا باوری هستم که به هیچ وجه من الوجوه نمی توانم بدان تگ یا نکته یا اشارتی یا استثنایی یا ... را به آن بچسبانم و محال بدانم که عقیده ام غلط باشد. هماره بر این باور باشم که دارای باور صادق موجه هستم.
3. تعصب: به انسانی یا تفکری وفادار شوم و با آن دست بیعت و وفاداری بدهم، به هر دلیلی این انسان یا تفکر فاسد و شرور و ظالم از کار در بیاید، اما من همچنان بر این وفاداری پایدار بمانم و پابرجا و نخواهم اشتباهات یا ظلم یا ... ناشی از آن تفکر یا فرد یا ... را که بدان وفادار ماندم را ببینم یا انکار یا توجیه کنم؛ به این دلیل که نمی توانم بپذیرم وفاداری ام غلط است و من در گزینش خود خطا کرده ام و روی گزینش غلط خود همچنان پافشاری نمایم.
4. بی مدارایی / بی رواداری / بی روا شماری: من طرز زیست ها و طرز اندیشه های دیگر را دارای حق حیات ندانم، تنها طرز زیست و طرز اندیشه خود را صاحب حق حیات بدانم و تنها صاحب حق واقعی بپندارم؛ به این دلیل که آن طرز زیست ها و طرز اندیشه ها متعلق به من نیستند، پس حقی ندارند که حیات داشته باشند. (تفتیش عقاید یکی از پیامدهای بی مدارایی و خودشیفتگی است که در واقع یعنی عدم تحمل باورهای متفاوت و نه تنوع زیستن؛ در واقع نه تنها دگرزیستی تحمل نمی شود که دگر اندیشی را نیز تحمل نمی کند). یعنی تنها طرز اندیشه من و زیست من درست است!!!
اریش فروم بر این باور است که اخلاقی زیستن، خودشیفتگی را از بین می برد و به تبع آن این چهار فرزند ناخلف از بین رفته و در نتیجه زندگی بهتری برای انسان ها حاصل می آید.
در نتیجه اولین گام ما برای واقع گرا بودن و حقیقت طلبی، زیر پا نهادن خودشیفتگی است؛ خودشیفتگی که با خودکاوی واقعی می توان کنار نهاده شود. البته این به معنای ندیدن حق حیات و حق انسانی خودمان برای زیستن نیست. متاسفانه ما هماره تعادل را گم می کنیم، یعنی یا از یک سوی بام می افتیم و گاه از سویی دیگر؛ یا این قدر خودمان را بیهوده بزرگ می کنیم که هیچ چیز و هیچ کس را نمی بینیم و یا این قدر کوچک می کنیم و ذره که دیگر حقی را برای خودمان به عنوان یک انسان قائل نمی شویم. همه ما انسانیم و حق حیات داریم، حقی برابر که نه تحمیلی است و نه ناچیز و بی ارزش ...
[برگرفته ای از درس گفتارهای روان شناسی اخلاق مصطفی ملکیان]
سخنگوی کمیسیون برنامه و بودجه مجلس اعلام کرد مجلس میزان رشد حقوق کارکنان دولت در لایحه بودجه ۹۴ را به حداقل ۱۷ درصد افزایش میدهد…
غلامرضا کاتب نماینده مردم گرمسار وسخنگوی کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با فارس با اشاره به لایحه بودجه سال ۱۳۹۴ کلکشور، اظهار داشت: در بخش افزایش حقوق و دستمزد کارکنان دولت، انتظار از دولت این بود که این افزایش متناسب با نرخ تورم باشد. وی افزود: اگر بناست حقوق کارکنان دولت به میزان تورم افزایش یابد میبایست حداقل افزایش حقوق کارکنان دولت ۱۷ درصد در نظر گرفته شود.
سخنگوی کمیسیون برنامه و بودجه مجلس در ادامه تصریح کرد: هماکنون که لایحه بودجه ۹۴، خارج از انتظار نمایندگان به مجلس تقدیم شده است، در شرایط فعلی نمایندگان عزیز این بخش از لایحه را تصحیح و میزان رشد حقوق کارکنان دولت را به حداقل ۱۷ درصد افزایش خواهند داد. رئیس فراکسیون تولید و اشتغال مجلس بر همین اساس یادآور شد: کارمندان به جز حقوقی که از دولت دریافت میکنند درآمد دیگری ندارند و میبایست حقوق آنان به شکلی تنظیم شود که بتوانند متناسب با نرخ تورم در کشور امرار معاش کنند.
کاتب در پایان خاطرنشان کرد: انقباضی دیدهشدن بودجه سال ۱۳۹۴ نباید بهانهای برای جلوگیری از افزایش حقوق کارکنان دولت باشد.
قیمت هر بشکه نفت خام در لایحه بودجه 72 دلار در نظر گرفته شده است. این در حالی است که بودجه 93 با نفت 100 دلاری بسته شده بود.
در لایحه بودجه ای که توسط دولت به مجلس ارائه شده است ،حقوق کارمندان دولت سال آینده به میزان 14 درصد افزایش خواهد یافت .دولت در لایحه پیشنهادی قصدی برای اجرای فاز جدید هدف مندی یارانهها ندارد و دولت به دنبال ثبات قیمتها در سال آینده است.
در شرایطی که قیمت نفت کاهش پیدا کرده است و سهم نفت از بودجه کاهش یافته است سهم طرحهای عمرانی 16 درصد رشد پیدا کرده در حالی که اعتبارات طرحهای جاری 11 درصد رشد داشته است.( متن کامل را این جا بخوانید )
انتهای پیام/
نگاهی به کتاب «پیکار با تبعیض جنسیتی» نوشته آندره میشل و ترجمه محمدجعفر پوینده
بنفشه رنجی: کتاب «پیکار با تبعیض جنسیتی» نوشته آندره میشل به موضوع پیشداوریها و کلیشههای جنسیتی در کتابها، خانه، مدرسه و تلاش برای زدودن آنها میپردازد. این کتاب را محمدجعفر پوینده ترجمه و موسسه انتشارات نگاه سال ۷۶ منتشر کرده است. کتاب «پیکار با تبعیض جنسیتی» نتیجه پژوهشی است که تصویر زنان و مردان در کتابهای درسی و کتابهای کودکان در هفت کشور (چین، فرانسه، کویت، نروژ، پرو، اوکراین و زامبیا) را بررسی کرده و با این رویکرد که کتابهای درسی باید عامل دگرگونی و تشکیل جامعهای برابر در آینده باشد، پیشنهادهایی را برای نگارش کتابهایی مخالف تبعیض جنسیتی ارائه میدهد.
کتاب «پیکار با تبعیض جنسیتی» در چهارچوب برنامهای که یونسکو سال ۱۹۸۱ آغاز کرد منتشر شد. برنامهای که هدف آن جلب افکار عمومی به مسئله تبعیض جنسیتی در کتابهای درسی و کتابهای کودکان و تلاش برای پاک سازی کتابها از کلیشهها و پیش داوریهای جنسیتی، که مانع از شکلگیری جامعهای برابر است، بود. کلیشههایی که به دلیل تأثیر منفی بر کودکان دو جنس اوضاعی نابرابر برای شکوفایی آنان در محیط خانوادگی، اجتماعی و شغلی ایجاد میکند. همان گونه که میشل در این کتاب توضیح میدهد؛ تبعیض جنسیتی به اعمال و رفتار، پیشداوریها و ایدئولوژیهایی گفته میشود که زنان را فرودستتر و کمارزشتر از مردان و مردان را مسلط بر زنان میداند. کلیشهها نیز عبارتاند از عناصری که مشوق پیشداوری هستند و تمام تنوع تمایلات فردی مردان و زنان را نادیده میگیرند و حاملان این اندیشهاند که تمام مردان و زنان یا تقریباً همه آنان از بسیاری جهات همانند هستند، حال آنکه واقعیت چیز دیگری است.
این کتاب با در نظر گرفتن اینکه تفاوتهای اجتماعی میان زنان و مردان نه حاصل یک نظم طبیعی و زیستشناسی که پیامد جامعهپذیری متفاوت و دوگانه این دو جنس است، به دنبال پاسخگویی به این است که کتابهای درسی کودکان به عنوان عنصر مهمی در جامعهپذیری آنها، نقشهای زنان و مردان را چگونه ترسیم کرده و تا چه اندازه مفاهیم ارائه شده در کتابهای درسی بر مبنای کلیشههای تبعیضآمیز جنسیتی است. جامعهپذیری فرایندی است که در خلال آن فرد هنجارها، ارزشها و دیگر عناصر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی موجود در گروه یا محیط پیرامون خود را فراگرفته، درونی کرده و آن را با شخصیت خود یگانه میسازد. در این فرایند خانواده و مدرسه نقش مهمی ایفا میکنند. از همان ابتدا رفتارهای پدر و مادر نسبت به فرزندان شان بنا بر دختر و پسر بودن شان متفاوت است، رویکردی که در مدرسه و در کل جریان جامعهپذیری ادامه دارد که منجر به رفتارها و برخوردهای دوگانه، تبعیضآمیز و قالبی نسبت به مردان و زنان و فرودست پنداشتن زنان میشود. مدرسه، کتابهای درسی و کتابهای کودکان و نوجوانان به دلیل نقش کلیدی که این دوران در شکلگیری هویت افراد دارند، از مهمترین ابزارهای جامعهپذیری محسوب میشوند. از این رو، کلیشهها و پیش داوریهای جنسیتی در این کتابها چگونگی زندگی هر دو جنس را تحت تأثیر قرار میدهد و سبب فرودست ماندن زنان در جامعه و نهادهای اجتماعی و بازتولید کلیشهها و نگاههای قالبی شده و موقعیت زنان در بازار کار، دنیای سیاست و رسانههای گروهی را تحت تأثیر قرار میدهد.آندره میشل در پژوهش خود نشان میدهد که سنتهای تبعیضآمیز جنسی جهانگیر است و تنها به جوامع معدودی محدود نمیشود. سنتهایی که سبب برتری یک جنس بر جنس دیگر و مانعی برای شکوفا شدن تمام تواناییهای انسانی زنان و پیشرفت آنان در جامعه شده است.
بررسی کتابهای درسی کودکان نشان میدهد که در این کتابها زنان بیشتر مطیع، منفعل و از خودگذشته، عموماً در نقش مادر، مشغول کار خانگی، سرگرم تربیت فرزندان به تصویر کشیده میشوند. همچنین اگر زنان در محل کار به تصویر کشیده شده باشند بیشتر در نقش مجری و اجراکننده دستور مردان هستند. در حالی که مردان به طور عمده باهوش، شجاع و ماجراجو هستند و مشغول فعالیت به غیر از کار خانگی هستند. در رابطه با فعالیتهای هنری، مردان هنرمندِ فعال و زنان تماشاگر منفعل هستند. اما محتوای تبعیضآمیز تنها به تصاویر محدود نمیشود بلکه در واژگان و دستور زبان و نحو نیز نمایان است.
میشل معتقد است، تبعیض جنسیتی در تشکیلات نظام آموزشی، روابط میان دانشآموزان و معلمان، روابط میان دانشآموزان و در بازیها اشکال گوناگونی از تبعیض جنسیتی در مدارس است که در متنها و تصاویری کتابهای درسی خود را آشکارتر نشان میدهد. در این تصاویر هر کس با توجه به جنسیت خود نقشی پیشاپیش تعیینشده دارد، برای مثال دختر با عروسک و پسر با مکعبهای هوش بازی میکند، فقط مادران و دختران به کارهای خانگی مشغول هستند، وقتی که پدر تلویزیون نگاه میکند، مادر جارو میزند. مادر و دختر مشغول تهیه غذا و پدر و پسر مشغول صحبت یا حل جدول هستند.
البته این کتاب فراتر از تحلیل صرف کتابهای درسی میرود و به اینکه فقط آینه جامعه باشد بسنده نمیکند. به گفته میشل، اگر بخواهیم تبعیض جنسیتی را در کتابهای کودکان و کتابهای درسی از بین ببریم تا امکان شکوفایی همهجانبه استعدادهای دو جنس فراهم آید، نه تنها باید در عرصه کتاب بلکه در دیگر بخشهای نظام آموزشی نیز باید به روشنگری در باب تبعیض جنسیتی و پیکار عملی با آن بپردازیم. پیشنهاد میشل این است که تصاویر کلیشهای و تبعیضآمیز میتوانند با تصاویر دیگری جایگزین شود، تصاویری مانند اینکه افراد از هر دو جنس در کارهای خانگی شریک شوند، پدر همراه با دختر سفره بچیند و کودکان از هر دو جنس به بازیهای گروهی مشغول باشند.
در راستای اقداماتی برای زدودن تبعیض جنسیتی در نظام آموزشی و به تبع آن دست یابی به جامعهای برابر، میشل به معرفی ابزارها، راهبردها و برنامههایی برای از بین بردن تبعیض جنسیتی در نظام آموزشی میپردازد، این راهبردها شامل اقداماتی از جانب دولتها و سازمانهای حکومتی مانند اداره آموزش و پرورش، اقدامات لازم در میان کارکنان اداری و غیر آموزشی مدارس، اقدامات در میان کارکنان آموزشی و آموزگاران، مربیان و مشاوران تربیتی و اقداماتی میان دانش آموزان میشود. همچنین این راه کارها فعالیتهای ضروری در بیرون از نظام آموزشی را نیز در برمیگیرد، از جمله اقداماتی در میان پدیدآورندگان، ناشران و نویسندگان کتابها و اولیای دانش آموزان. علاوه بر این، نویسنده یادآور میشود که فعالیت لازم برای زدودن تبعیض جنسیتی باید با اقدامات در رسانههای گروهی، انجمنها و افکار عمومی همراه باشد.
میشل نتیجه میگیرد که زدودن کتابهای درسی از تبعیض جنسی برای ریشهکنی کامل آن اگرچه کافی نیست اما از نخستین وظایفی است که تمام عاملان نظام آموزشی باید در آن مشارکت داشته باشند. به گفته او فعالیتهای لازم در این زمینه باید مجموعه پیکر جامعه را در برگیرد و فعالیتهای دولتی با اقدامات متعدد خصوصی و نامتمرکز افراد یا انجمنها هم زیستی داشته باشد، چراکه مطابق رویکرد «پیش گیری بهتر از درمان است» پیش گیری از تبعیض جنسیتی در کتابهای درسی آسانتر و کارسازتر از فعالیت برای زدودن پیامدهای زیانبار تبعیض جنسیتی در نگرشها و رفتار افراد جامعه است.
نگارش و ترجمه این کتاب اگرچه به سالهای دور برمیگردد اما به دلیل پرداختن به یکی از بنیادیترین مسائل برای داشتن جامعهای برابر که در آن امکان شکوفایی استعدادهای زن و مرد به صورت مساوی فراهم میشود، از اهمیت بالایی برخوردار است. همچنین این کتاب که حدود ۲۵ سال از تألیف آن میگذرد اگرچه بر موضوعی بدیهی در راستای پیکار با تبعیض جنسیتی انگشت میگذارد، اما جهان از این تبعیضها و کلیشهها پاک سازی نشده و دستکم همچنان در کشور خودمان ایران کتابهای درسی و کتابهای کودکان و نوجوانان با ترسیم و به تصویر کشیدن کلیشههای جنسیتی راه را به سوی جامعهای برابر میبندد.
کیث فالکس در کتاب شهروندی میگوید: حقوقشهروندی حقی است که به وسیله آن افراد بتوانند با آزادی کامل، بدون دخالت دیگران علایق خویش را دنبال نمایند. ( حقوق شهروندی- کیث فالکس- ترجمه عبدالعزیز ویسی)
آنگونه که از تعریف فوق برمیآید یک شهروند جدا از اندیشه و مرامی که دارد باید با آزادی کامل بتواند به اهداف خویش نایل آید، یعنی آزادانه به ابراز اندیشه بپردازد، بتواند با امنیت کامل از آنچه حق او محسوب میشود، بهرهمند شده، از آن محافظت کرده و در راه رسیدن به آن تلاش کند. به بیانی سادهتر میتوانیم آن را حق حیات در جامعهای که فرد عضوی از آن است در نظر بگیریم. حیاتی که شامل همه حقوق اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... است و کسی در راه رسیدن فرد به این اهداف مزاحمتی برای او بهوجود نیاورد. یک جامعه ایدهآل به آراء و اندیشههای افراد بهدیده احترام مینگرد و در این امر خود ناظری است بر خروج آنها از آنچه که موجب پایمال کردن حقوق دیگران میشود. به خلاقیتها احترام میگذارد و صلاحیتها را در رأس هرم رشد جامعه قرار میدهد.
آنتونی گیدنز میگوید که تی.اچ . مارشال ٣ نوع حق در ارتباط با رشد شهروندی تشخیص داده است که عبارتند از:
١- حقوق مدنی: آزادی افراد برای زندگی در هرجایی که انتخاب مینمایند، آزادیبیان و مذهب، حق مالکیت و حق دادرسی یکسان در برابر قانون.
٢- حقوق سیاسی: حق شرکت در انتخابات و انتخابشدن.
٣- حقوق اجتماعی: حق طبیعی هر فرد برای بهرهمند شدن از یک حداقل استاندارد رفاه اقتصادی و امنیت. این حقوق شامل مزایای بهداشتی و درمانی- تأمین اجتماعی و حداقل دستمزد است.
( جامعهشناسی- آنتونی گیدنز- ترجمه منوچهر صبوری)
یک شهروند انتظار دارد بتواند واقف بر حقوق خویش باشد و در صورت عدم نایل شدن به آنها احقاقحق کند. از مزایای موجود در جامعه بهطور یکسان و عادلانه برخوردار شود و کسی مزاحم نایلشدن او به حقش نشود!
طبیعتا هرحقی وظایفی را نیز در پی دارد بهگونهای که شخص در قبال نایل شدن به حقوق مسلم خود باید تکالیف و وظایفی که بر دوشش گذاشته میشود را به خوبی انجام دهد و مسئولیتپذیر باشد. حقوق هنجارهایی است که فرد از دیگران انتظار دارد نسبت به او انجام دهند مانند فرزندی که در یک خانواده میخواهد تا مورد احترام و مشورت قرار بگیرد، میخواهد تا خواسته او را نیز در خانواده گوش کنند و او را فقط به صرف اینکه عضو کوچک خانواده است، طرد نکنند. به او هم فرصت اظهارنظر و بیان اندیشه بدهند و بفهمند که عضو کوچک خانواده بودن نشانه عدمعضویت نیست! او هم صاحب حق است و باید زمینه رشد او نیز بهطور احسن فراهم شود و این باور را در او به وجود آورد که او هم میتواند در راه رسیدن به اهدافش تلاش کند.
اما چگونه میتوان به حقوق خویش نایل آمد؟
چگونه میتوان به خواستههای برحق خود رسید؟
ابتدا فرد باید نسبت به حقوق خویش آگاهی پیدا کند. یعنی حق خود در جامعه را بداند، یعنی باید ببیند در چه موقعیتی قرار گرفته و از بقیه چه انتظاری دارد؟ بهطور مثال یک شهروند ساده هم حق اظهارنظر درمورد مسائل مربوط به شهر یا حتی کشور خود را داشته و میتواند آزادانه انتخاب کند و بیعدالتیها و تبعیضات نسبت به خویش را یادآوری کند و بداند که از او به علت قرار گرفتن در سطح پایین جامعه نباید سلباختیار کنند. اگر چنانچه این شهروند ساده از حقوق خویش محروم شد، خود نیز مقصر است چراکه غفلت چشم و گوش او را بسته و نگذاشته از حقوق خود مطلع شود، یا اینکه به انتظارات او برای رسیدن به حقوقش توجهی نکردهاند. پس سنگ بنای حقوق شهروندی، آگاهی از حقوق خویش است.
نکته دیگر این است که فرد باید حقوق خویش را طلب کند یعنی نگذارد حق مسلم او را زیر پا گذاشته و محرومش کنند. برای رسیدن به حقوق خویش از هیچ کوششی دریغ نکند. باید بداند و بفهمد که باید حقوق خویش را طلب کرده و از خویشتن برای رسیدن به آن مایه بگذارد. نکته دیگر در این مورد، کسانی هستند که افراد را در رسیدن به حقوقشان میتوانند یاری کنند که این افراد باید زمینه را برای رسیدن فراهم کرده و مزاحمتها را برچینند. این گروه که دارای موقعیتهای اجتماعی بالا هستند، میتوانند در این زمینه تأثیر به سزایی داشته باشند. خلاصه کلام اینکه در همه جوامع افراد آن جامعه از آنچه حقشان هست باید برخوردار شوند و تلاش شود تا خدای نکرده حق کسی ضایع نشود.
* چه ظلم ها که به نام آزادی نشده و چه سوء استفاده ها که از این واژه نشده است!؟"
*آزادی، آزادی است و نبایستی با برخی بهانه های واهی ذهنی و عینی، کلامی و فلسفی آن را محدود و مغلوب و مفلوک ساخت. با تقلید از پیشینیان، جو حاکم بر جامعه، تقلید از اکثریت، برخی قضاوت های دیگران که به سلامت روح فرد و جامعه لطمه می زند و برخی قید و بندهای متصلبانه، عادات غلط اجتماعی و عقل ستیزانه، هوای نفس و شهوات، رهیافت ها و دکترین های از نوع رازی و زمخشری، مکتب تفکیک و غیره، آزادی را به محاق سپرد!
به نام خدا
آزادی، بزرگترین هدیه و ودیعه الهی
آزادی این گوهر تابناک و اس اساس ذات آدمی و صیقل دهنده جوهر بشر که پیامبران عظام الهی برای به کمال رساندن و تعالی انسان ها، آن را سرلوحه برنامه و منشور خود قرار داده بودند ( و یضع عنهم اصرهم و الا غلال التی کانت علیهم ) به تعبیر جامعه شناسان قریب 200 تعریف و استنباط و استنتاج را در بر می گیرد. ( هر کسی از ظن خود شد یار من ). با این وجود، آزادی زیر ساخت و سنگ بنای سعادت و بهروزی و تعادل، عدالت، رفاه، آزادگی و عبادت حقیقی و فرهنگ و تمدن انسان ها را رقم زده و تشکیل می دهد. حضرت علی(ع) چه زیبا و نغز فرموده است: " بنده دیگران مباش که خداوند تو را آزاد و رها آفریده است." بزرگی گفته است:" هیچ کلمه ای به اندازه کلمه آزادی، اذهان را متوجه نساخته و به هیچ کلمه ای معانی مختلف مانند آزادی داده نشده است." مع الوصف به قول " اریک فروم ،چه ظلم ها که به نام آزادی نشده و چه سوء استفاده ها که از این واژه نشده است!؟"
قابل ذکر است آن چه که گوهر آزادی را تابناک ساخته و به این اختر فروغ بخشیده و از بد و تصنع مبرا می سازد، تبیین و تبین حقیقی و ناب و خالی از تعصب و شائبه این واژه، رهائی آن از اسارت و زنجیر بلهوسان و قدرت طلبان و نجاتش از چنگال قدرت عریان (به قول راسل) و عجین ساختن آن با آموزه های ناب و اصیل توحید و پیامبر و معصومین (ع) قانون اساسی و قوانین موضوعه و حقوق انسانی واقعی و قانون و تقوی و انضباط و فطرت پاک بشری است.
معرفت شناختی انسان و حرکت در صراط مستقیم و خط نورانی امام (ره) و ارزش های اصیل انقلاب می تواند آزادی را در اشکال مختلف و ابعاد وسیع و عمق استراتژیک، متعین و محقق سازد. در غیر این صورت، یک ماجراجو، قداره بند قاتل، شعبان بی مخ، نظم برهم زن، متحجر، خوارج مسلک، تکفیری، سلفی و بوکوحرامی و داعشی نیز خویشتن را مختار دانسته و با آزادی مطلق و عنان گسیخته دانستن خود، آزادی را در شکل وارونه آن در خدمت اهداف شوم و پلید و ضدانسانی خود قرار داده و آزادی را به مسلخ می برد.
آن چه مطلوب و مورد نظر یک انسان آزاده، آزاده به معنای حقیقی کلمه است فراتر از از مفهوم " ایزایا برلین ، موریس گرنستون، هابز، رایش، هندنبورگ، مارکس، انگلس، هگل"، و حتی " کانت، هایدگر، کی برکه گور" یا " سپرس، سارتر، و لوکزامبورگ و منتسکیو" و ... است.
اگر هابس می گفت: " آزاد مرد کسی است که از انجام کاری که بخواهد، بازداشته نشود." یا شلینگ می گفت: " آزادی چیزی نیست جز تعیین مطلق امر نامتعین، از طریق قوانین ساده هستی " الوسیوس می گفت: " آزاد مرد کسی است که در زنجیر نباشد و گرفتار زندان نباشد، همچون برده از بیم مجازات در وحشت نباشد" و یا کانت می گفت: " آزادی عبارت از استقلال از هر چیز، به جز قانون اخلاقی است."
مکاتب اومانیستی صرف با همه جلاء و برو بیائی که دارند چون اصالت را فقط به انسان داده و انسان محوری را جایگزین خدامحوری می کنند و یا اگزیستانسیالیسم که با برجسته سازی مفهوم وجود، ماهیت را نادیده انگاشته و معنویات و خدا و دین و تقدسات را به بهانه زنجیرواره بودن طرد می کنند و دین را مرادف سلب آزادی بشر قلمداد می کنند و یا مارکسیسم که به دترمینیسم تاریخی معتقد بوده و بخش مادیت انسان و ابزار تولید و طبقات را آگراندیسمان می کند هرگز قادر نخواهند بود، آزادی را به معنای واقعی شناخته و آن را متحقق سازند.
پارادایم های افراطی، تفریطی ( نامتعادل و نامتوازن ) اشعری، معتزلی که یکی عقل را تعطیل و تخطئه کرده و دیگری آن را یله و مطلق می انگارد و یا خوی طبیعی و مادی صرف را برجسته کرده و به مطلقت می اندیشد، به مفاهیمی نظیر مساوات، عدالت، حق، حیات و غیره صدمه وارد می سازد.وقتی آقای سارتر آزادی و انتخاب را مطلق و منهای ماهیات و الهیات تلقی می کند و تنها خود را مسئول خود می داند، در نتیجه، دیگران و اجتماع فدا می شوند و از آن جا که پدیدار گشتن خود را جبری دانسته و خویشتن را به مثابه پرکاهی در جهان می انگارد، بنابراین یک تضاد و تناقض آزار دهنده و کشنده و نوعی پوچ گرائی رخ عیان می نماید. البته این جمله سارتر که " آن چه انسان را به درستی در میان مخلوقات مختار می سازد آزادی و توانائی او در انتخاب است.این آزادی تنها یک امر کیفی یا یک صنعت، که انسان آن را دارا باشد نیست، بلکه او آزاد است. بنابراین ، می بایست در تمام لحظات انتخاب کند و تصمیم بگیرد. انسان دندانه های چرخ ماشین و محکوم موقعیت و سرنوشت و عروسک خیمه شب بازی نیست. او خود را می سازد، می آفریند و ...".
قابل تعمق و قدری تحسین است اما با این جمله او که می گوید" انسان، محکوم به آزاد بودن است " برخی نکات تامل برانگیز با غایت و جود بشری و متافیزیک تباین دارد چگونه می توان کنار آمد؟
مع الوصف، آزادی، آزادی است و نبایستی با برخی بهانه های واهی ذهنی و عینی، کلامی و فلسفی آن را محدود و مغلوب و مفلوک ساخت. با تقلید از پیشینیان، جو حاکم بر جامعه، تقلید از اکثریت، برخی قضاوت های دیگران که به سلامت روح فرد و جامعه لطمه می زند و برخی قید و بندهای متصلبانه، عادات غلط اجتماعی و عقل ستیزانه، هوای نفس و شهوات، رهیافت ها و دکترین های از نوع رازی و زمخشری، مکتب تفکیک و غیره، آزادی را به محاق سپرد!
نگارنده را عقیده بر آن است که اگر مفهوم صحیح و بنیادین و وسیع و عمیق آزادی درک نشود ولو حسن نیت و صداقت هم وجود داشته باشد. لاجرم انسان و گروهی سر از قدرت طلبی و استبداد رای درآورده و چه بسا آزادی به ضد آن مبدل گشته و نقض غرض می شود! نیم نگاهی به کارنامه ناپلئون ، مارتین لوتر و کالون، یپرم خان ها، سپهدار رشتی ها، تقی زاده ها، سردار اسعدها و حتی داور و امثال آن موضوع را روشن تر می سازد.
لوتر و کالون بعدها بر اثر قدرت طلبی و استغناء همان جنایاتی را مرتکب شدند که در عصر تاریک و قرون وسطی، برخی اربابان کلیسا انجام دادند. انحراف در جریان ناصریسم و ناسیونالیسم عربی و استحاله حزب بعث نیز در همین راستا و چارچوب ارزیابی می گردد. نااهلان و نامحرمانی را که حضرت امام (ره) بدان ها اشارت داشتند و با تندروی ها و کندروی ها و چپ گرائی افراطی و راست گرائی افراطی، ولو ناخودآگاه و ندانسته اصل انقلاب و نهضت و نظام و ولایت را نشانه رفته و سیمائی وحشتناک و تحریفی از اسلام و قرآن و تشیع و ادیان توحیدی به نمایش می گذارند و حق و دیانت را به نفع خود مصادره می کنند و آزادی به معنای حقیقی و راستین کلمه را به مسلخ می برند هرگز از یاد نبریم. فردا دیر است!
در پایان به بخشی از دل نگرانی حضرت استاد شهید مطهری عزیز گوش جان می سپاریم که می گفت: " هر کس می باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقا تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک آزادی فکری، ولو از روی سوء نیت برخوردار بوده است،این امر به ضرر اسلام تمام شده ، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است". ( کتاب پیرامون انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری، ص 63 )
والسلام
1 ) سخنِ معلم، به آستانه ی یک سالگی خود رسیده است و در این میان، آنچه که موافقان و منتقدان را به تحسین واداشته، تلاش و کوششِ یک معلم است که یک تنه و با هزینه ی شخصی و بدون استفاده از کمک های دولتی، به تاسیسِ چنین تارنمایی دست زده است و الحق، آن را سخنِ معلمان قرار داده است. در این ایام ،که مشکلات معیشتی گریبان معلمان را گرفته و عرضه را بر آنان تنگ کرده، انجام کار فرهنگی با حقوق معلمی، کاری بس در خور و قابل احترام است.وقتی را که مدیرِ تارنمایِ سخن معلم برای این تارنما می گذارد می توانست در جاهای دیگر و برای کسب درآمد بیشتر صرف نماید؛کاری که متاسفانه اکثر معلمان ،به دلیل مضایق و تنگناهای مالی، گرفتار آن هستند.
این کار بدون تردید، نشان از عزم و همتِ مدیر این تارنما دارد؛ معلمی که به حق، از جنسِ معلمان است ؛ بر سر کلاسِ دولتی می رود و مشکلات آموزش و پرورش ، معلمان و دانش آموزان را، نه بر روی کاعذ و پشت میز، که به طور ملموس و عینی مشاهده می کند؛ بر خلاف کسانی که خود را ازجنس معلمان می دانند و سابقه ی کلاس رفتن شان بیش از 2 سال نمی شود. اینان کجا می توانند کلاس های 40 نفری و حال معلم و دانش آموز را درک نمایند.به همین علت است که بی محابا سخن از تعدیل نیرو می کنند و بنا بر محاسبات روی کاغذشان، که علی الاغلب نادرست است، قصد دارند نسبت معلم به دانش آموز را یک به پانزده نمایند!
پورسلیمان از جنسِ معلمان است؛ اما باید توجه داشت که معلمان خود انواعی دارند .مهم این است که به کدام نوع از معلمان تعلق داشته باشیم و گرنه، صرفِ از جنس معلمان بودن سبب فخر و بزرگی نیست.
حداقل می توان معلمان را در سه دسته جای داد:
معلمان قوی که محبوب دانش آموزان و اولیا هستند و از هیچ تلاشی برای موفقیت شاگردان شان دریغ نمی کند، معلمان خنثی که تنها بر اساس وظیفه مجبورند بر سر کلاس حاضر شوند و رضایت اولیا و دانش آموزان چندان برایشان مهم نیست و معلمان ضعیف که همه از دست شان فراری و شاکی اند؛ از دانش آموزان گرفته تا معلمان و اولیا و مسولان مدرسه.گاهی خانواده ی اینان نیز از ناتوانی شان به زحمت و تعب می افتند.
به داوری من، پورسلیمان از جنس معلمان نوع اول است.محمود فرشیدی از نوع سوم معلمان بوده است؛ مردی از جنس معلمان، که از هیچ ظلم و ستمی بر همکاران خود دریغ نکرد.این که علی اصغر فانی در کدام دسته قرار می گیرد پرسشی است که جمهور ِمعلمان باید به آن پاسخ گویند.
2) عده ای از منتقدان، قصد دارند فعالیت های سخن معلم را در تقابل با شعارها و برنامه های رییس جمهور محترم قرار دهند.استدلال آنان این است که خبرگزاری های مخالف دولت به نقد آمورش و پرورش دست می زنند؛ به این نیت که بتوانند دولت و رییس جمهور را تضعیف کنند.لذا هر کس از آموزش و پرورش و مسولان انتقاد کند لاجرم در عِداد مخالفان دولت جای می گیرد.استدلال این منتقدان را می توان به صورت قیاس اقترانیِ شکلِ دوم صورت بندی کرد. می دانیم که در این قیاس حد وسط محمول قرار می گیرد.
الف) مخالفان دولت از آموزش و پرورش انتقاد می کنند.
ب) سخن معلم از آموزش و پرورش انتقاد می کند.
نتیجه : سخن معلم از مخالفان دولت است.
قائلان به چنین استدلالی، آشکارا مغالطه می کنند.همان طور که می دانیم یکی از شرایط منتج بودن قیاس اقترانیِ شکل دوم، سالبه یا موجبه بودن یکی از مقدمات قیاس است.در واقع، در این قیاس، هر دو مقدمه نمی توانند موجبه باشند و یا سالبه.برای منتج بودن، لازم است یکی از مقدمات موجبه و دیگری سالبه باشد و حال آن که استدلال این منتقدان، فاقد این ویژگی است.در واقع استدلال آنها عقیم است و منتج به نتیجه نیست.
بر مدعیان عقلانیت است که دست از چنین مغالطاتی بردارند و چراغ عقل و اندیشه را،به خاطر مصالح و منافع شخصی و حب و بغض ها خاموش نگذارند که این خلاف اصلاح طلبی و تدبیر و عقلانیت است.
بدون شک، ضعفِ آموزش و پرورش سبب تضعیف دولت خواهد شد و بر مشفقان و دوستداران دولت است که این ضعف ها را نشان دهند و از دولت بخواهند که در رفع آنها کوشا باشد.
به اعتقاد نگارنده،یکی از عواملی که سبب شد بعد از 8 سال دولتِ اصلاحات نوبت به دولت ِ احمدی نژاد برسد عملکرد بد وزیر وقت ِ آموزش و پرورش اصلاحات و تیمش بود که بر معلمان تاثیر فراوان گذاشت و آنان را به دولت وقت بدبین کرد.و تعجب آور این که بعضی از تشکل های معلمان در اسامی پیشنهادی شان به حسن روحانی بعد از نام دکتر نجفی، نام مرتضی حاجی را گنجانده بودند!
3)یکی از محاسن و ویژگی های سخن معلم این است که نسبت به تارنماهای مشابه خود، از خوانندگان بیشتری برخوردار است.هم معلمان این سایت را می خوانند و هم مسولان آموزش و پرورش و این امتیاز کمی نیست.پاسخ های روابط عمومی آموزش و پرورش، موید خوبی بر این مطلب است.اگرجه انتظار خوانندگان از روابط عمومی بیشتر است اما همین که آنها سخن معلم را به رسمیت شناخته اند و خود را موظف به پاسخ گویی می بینند جای تقدیر و تشکر دارد. کمترین حسن ِ علی اصغرفانی و روابط عمومی اش، ارتباط آنها با تشکل ها و رسانه های منتقد بوده است.
سخنِ معلم رسانه ی خوبی است برای انعکاس صدای معلمانی که دچار مشکل شده اند و یا مورد ظلم قرار گرفته اند و فرصت خوبی است برای مسئولان، که به طور مستقیم صدای همکاران شان را بشنوند و در رفع مشکلات شان کوشا باشند و دغدغه های آنها را دریابند.اما باید توجه داشت که «سخن معلم» تنها، منعکس کننده ی مشکلات و سخنان معلمان است. قرار نیست سخن معلم منجی باشد.به این معنا که انتظار داشته باشیم این رسانه نقش مسئولان را بازی کند و مسولیت های آنها را بر عهده گیرد.سخن معلم تنها یک رسانه است وبس. انتظارات بیش از حد را بر شانه های آن گذاشتن خلاف انصاف و مروت است.این که هراز گاهی بعضی از دوستان می گویند سخن معلم به جه درد می خورد و چه مشکلی از مشکلات ما حل کرده است نگاهی طلبکارانه و از روی رعونت و سستی است.افرادی که تنبلی ،بی حالی و بی عملی خود را با تحقیر و کوچک شماردن دیگران جبران می کنند.اگر حاضر نیستیم از خودمان هزینه کنیم لااقل زحمت و کوشش دوستانی را که در این سال ها،در راه منافع صنفی، هزینه های گزاف دادند را ناسپاسانه ،کوچک نشماریم.
4) بدون تردید مطالبِ منعکس شده در« سخن معلم» خواب عده ای از مسئولان را که پست و موقعیت شغلی خود را در خطر دیده اند ،آشفته ساخته است.پس آنان، که فی قلوبهم مرض است ، نیز از هیج تلاشی برای خاموشی این صدا فروگذار نمی کنند و به انحاء مختلف، از تهدید و ارعاب گرفته تا گذاشتن پیام های سخیف و غیر اخلاقی ،در صدد خاموش کردن سخن معلم هستند اما چه باک که گفته اند :
چراغی را که ایزد برفروزد / هر آن کس پف کند ریشش بسوزد
مکر و حیله ی این مریض دلان به خودشان باز خواهد گشت که : « وَمَكَرُواْ وَ مَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ »
امید دارم که طعن طاعنان و حسدِ حسودان،پورسلیمان و شورای نویسندگانش را از راهی که در پیش گرفته اند نا امید نسازد که به قول حافظ : " اعتبار سخن عام چه خواهد بودن ؟ "
بعضی از معایب نظام برنامهریزی درسی (آموزشی) متمرکز عبارت است از :
۱- چون برنامهها و مواد آموزشی بهطور یکسان برای تمام مناطق کشور تهیه و تنظیم میشود نیازها ، شرایط و امکانات محلّی نادیده گرفته میشوند.
۲- چون تصمیمگیری غالباً توسط کسانی انجام میگیرد که عملاً از محیط کلاس و مدرسه به دورند و با نیازها و شرایط و امکانات موجود در کلاس و مدرسه و منطقه آشنائی ندارند بیشتر تصمیمهایشان با نیازها ، شرایط و امکانات موجود مطابقت نمیکند.
۳- درصورت وجود هرگونه نقص یا نقایصی در برنامهریزی آموزشی یا محتوای کتب و یا ماهیت مواد آموزشی ضرر و زیان شامل تمام مدارس کشور میگردد.
۴- مجریان برنامههای آموزشی بهخصوص معلمان و مدیران در کلاس قادر نیستند که برنامه آموزشی محتوای کتابهای درسی یا لوازم و تسهیلات آموزشی را در راه پاسخ گوئی به نیازها ، شرایط و امکانات محلی تغییر بدهند.
۵- چون امکان تبادلنظر و ارائه نظرات اصلاحی و راهحلها و پیشنهادها جهت رفع مشکلات و کمبودها و نقایص برنامهها و مواد آموزشی از سطوح پائینتر به سطوح بالاتر وجود ندارد ، برنامههای آموزشی از لحاظ کمی و کیفی تغئیر چندانی نمیکنند.
۶- چون از نظر مالی و اداری مدارس در هر منطقه کشور تابع مقامات در مرکز هستند میزان آزادی عمل در برآوردن نیازهای محلی و حل و فصل مسائل مالی و اداری برای مجریان برنامههای آموزشی در محل بسیار کم است و در نتیجه میبایست بهطی مراحل اداری و کسب اجازه و ابلاغ دستور از مرکز تن دردهند.
۷- برنامه آموزشی ، محتوای کتب درسی و ماهیت مواد و وسایل آموزشی معمولاً قبل از تصویب نهائی و ابلاغ به تمام مدارس کشور در یک مدرسهٔ آزمایشگاهی اجرا ، بررسی و آزمایش نمیشوند.
۸- عدم توجه به ویژگی های مناطق مختلف کشور
۹- تناسب نداشتن برنامه ها با واقعیت ها
۱۰- عدم انعطاف پذیری در اجرای برنامه ها
۱۱- کاهش خلاقیت درمعلمان و دانش آموزان
۱۲- کاهش انگیزه در معلمان
مزایای عدم تمرکز :
۱- عدم تمرکز برای مدیران سطح پایین تر امکان کسب تجربه در زمینه ی تصمیم گیری را فراهم می کند .
۲- در سازمان غیر متمرکز مدیران عالی با تصمیم های خود بار سنگینی بر دوش کسی نمی گذارند و به جای تاکید بر تصمیم ها، بر نتایجی که بر کل سازمان اثر دارد ، تاکید می ورزند .
۳- سازمان های غیر متمرکز به سرعت می توانند به تغییرات محیطی پاسخ گویند، زیرا مدیران محلی با شرایطی که اختیار تصمیم گیری در آن شرایط را دارند، آشنا می باشند و به جای آن که منتظر بمانند تا تصمیم ها از زنجیره ی فرماندهی به آنان ابلاغ شود در زمان مناسب تصمیم های ضروری اتخاذ می کنند
۴- توجه به ویژگی های مناطق مختلف کشور
۵- توجه به تفاوت های فرهنگی واجتماعی و جغرافیایی وآموزشی مناطق مختلف
۶- فراهم بودن فرصت مشارکت در تصمیم گیری ها برای مدیران ومعلمان و دانش آموزان
۷- افزایش انگیزه معلمان و دانش آموزان به دلیل دادن فرصت مشارکت به آنها در تصمیم گیری ها
۸- تهیه شدن برنامه ها بر اساس واقعیت و آنچه در محیط موجود است
۹- مبتنی بودن برنامه ها بر اساس تغییرات محیطی
معایب عدم تمرکز:
۱- به علت تنوع امکانات انسانی و مادی در مناطق مختلف به ویژه امکانات علمی، فنی و اقتصادی، برخورداری همگان از امکانات آموزشی به صورت یکسان ممکن نخواهد بود، و مناطقی که از امکانات مالی و انسانی بهتری برخوردارند، بهره وری بیش تری خواهند داشت و سرانجام، آموزشی طبقاتی پدید خواهد آمد و فرصت های آموزشی متفاوت اند.
۲- بر اثر دخالت مستقیم مردم با نظارت آنان در آموزش و پرورش منطقه، احتمال حضور و نفوذ گروه های متعدد محلی که شاید بعضا نیز ناصالح باشند، زیاد بوده و این دخالت آنان موجب می شود که دستگاه آموزش و پرورش خود وسیله ای برای تحقق اهداف آنان شود.
۳- تکیه و تاکید زیاد بر توجه به نیازمندی های محلی، خود ممکن است هدف های ملی و مقاصد کلی جامعه و کشور را تحت الشعاع اساسی قرار داده، تفرق در برنامه های درسی و فعالیت های آموزشی را پدید آورد.
۴- در شیوه ی غیر مرکزی به علت عدم تشابه برنامه و تفرق در بهره وری از عناصر لازم فرهنگی ممکن است وحدت ملی و فرهنگی مورد تهدید قرار گیرد.
۵- پوشش تعداد کمتری از فراگیران
۶- افزایش هزینه ها
۷- امکان کمبود متخصصان برای برنامه ریزی ویژه مناطق
۸- محدود بودن دانسته های فراگیران به مناطق خود
نتیجه گیری
تمركز و عدم تمركزپديده اي كاملاً واقعي است كه درتمام نظام ها به صورت آشكار و پنهان خودنمايي و تأثيرگذاري دارد . نتايج تحقيقات و پيوستار تمركز و عدم تمركز نشان مي دهدكه هيچ سازماني صرفاً در حالت تمركز و عدم تمركز قرار ندارد . براي به كارگيري رويكرد كاهش تمركزبايد وضعيت برنامه ريزي درسي درحوزه طراحي، الگوهاي برنامه ريزي، عناصر و مؤلفه هاي برنامه، مهندسي برنامه، عناصر نظري برنامه ريزي درسي تبيين وروشن شود . تحلیل ادبیات پژوهشی موضوع این نکته را روشن می کند که، بودن در یکی از دو قطب متمرکز و غیر متمرکز یا حتی قرار گرفتن بر روی طیفی از تمرکز و عدم تمرکز هرچه است، چیزی جز یک امر مدیریتی نمی تواند باشد. براساس نوع مدیریت سیاسی ، اجتماعی و جهت گیری های ایدئولوژیک و درسطحی مقدورات مادی و مالی نظام های حکومتی و آموزشی است که آن ها را به سوی گرایش به تمرکز گرایی و تمرکز زدایی از آموزش و پرورش و نهایتاً برنامه ریزی درسی می کشاند. در حال حاضر براي بسياري از كشورها رفتن به سمت عدم تمركز يك مد است و آن كشورها فكر مي كنند كه تمركززدايي كاري است مدرن كه بايد انجام شود . اما بايد توجه كرد كه عدم تمركز، يك اكسير جادويي نيست و مشكلات و مسايل خاص خود را به همراه خواهد داشت.
حتی در صورت تمرکززدایی از برنامۀ درسی، باید جایی را برای تمرکز باقی گذاشت تا حکومت مرکزی مطمئن شود که کودکان، در تمام مناطق کشور، از حداقل های لازم برخوردارند و برای تعیین این حداقل ها، باید حکومت مرکزی استانداردهای آموزشی را وضع، و همه را ملزم به اجرای آن کند.
برای کاهش تمرکز باید به طور هم زمان از تمام زیرمجموعه های یک مجموعه، از جمله بخش مالی، مدیریتی، و برنامه ای، کار را شروع کرد، و بدترین حالت ممکن زمانی است که تمرکززدایی فقط در یک بخش رخ دهد كه این امر کیفیت کار مدارس و کیفیت یادگیری را بدتر از قبل خواهد نمود.
پيشنهاد :
پس بايد با دقت زياد ، مطالعه همه جانبه با بهره گيري از نظريات کارشناسان مختلف باهمکاري همه انديشمندان، علما ،اساتيد دانشگاه ،صاحب نظران امر تعليم و تربيت ،صاحبان صنايع ، معادن، کشاورزي ، کليه بخش هاي خدمات ، مسئولين حفاظت محيط زيست و ... " سازمان هاي مردم نهاد "آنها به اين مهم پرداخت .
با ديالوگي فراگير در سراسر ايران بين نخبگان و "نهاد هاي مدني فعال در حوزه آموزش و پرورش " آنها و با ايجاد يک عزم ملي تعين کنيم که در کجاي اين طيف ، با چه ابزاري ، با چه مکانيسمي قرار بگيريم .
منابع
1- آقازاده، محرم. بررسي وضعيت برنامه ريزي درسي غيرمتمركز در كشورهاي اروپايي و آمريكا. همايش تمركز و عدم تمركز در فرايند برنامه ريزي درسي. دانشگاه شهید باهنر کرمان. 1384.
2- اكرمي ،سيدكاظم؛ حسيني،سيدمحمدحسن.مقايسه نقش معلمان در نظام هاي برنامه ريزي درسي متمركز و غيرمتمركز. همايش تمركز و عدم تمركز در فرايند برنامه ريزي درسي. دانشگاه شهید باهنر کرمان. 1384.
3- بیانی شرف ، احمدی. اشاعه برنامه درسی مرکز منابع دفتر برنامه ریزی و تأ لیف کتب درسی.تهران. 1381.
4- پارسا، عبداله. بررسي نگرش و تمايلات رفتاري معلمان نسبت به پيشبرد برنامه هاي درسي جديد ( عدم تمركز - مشاركت گسترده – حمايت يكپارچه ).همايش تمركز و عدم تمركز در فرايند برنامه ريزي درسي. دانشگاه شهید باهنر کرمان. 1384.
5- رضایی،منیره، مجموعه مقالات همایش ملی مهندسی اصلاحات در آموزش و پرورش ، دانشگاه تهران.تهران. 1381.
6- محمدی مهر،علي.برنامه ریزی درسی نظرگاه ها رویکردها و چشم اندازها،نشر دانشگاهی،تهران. 1381.
7- گودرزي، محمدعلي ؛امين خندقي، مقصود. تمركز زدايي در نظام برنامه ريزي درسي: راه حلي جهان شمول يا وابسته به موقعيت؟.همايش تمركز و عدم تمركز در فرايند برنامه ريزي درسي. دانشگاه شهید باهنر کرمان. 1384.
9- ايزدي ، صمد.تحليل گرايش به نظام هاي برنامه ريزي درسي متمركز و غيرمتمركز در برخي كشورها. همايش تمركز و عدم تمركز در فرايند برنامه ريزي درسي. دانشگاه شهید باهنر کرمان. 1384.
10- سلسبيلي،نادر؛شرفی،حسن؛حسيني،سید محمد حسین.گذار نظام برنامه ريزي درسي ايران به سمت عدم تمركز در طراحي و تدوين برنامه درسي با تأكيد بر برنامه ريزي درسي مبتني بر مدرسه.همايش تمركز و عدم تمركز در فرايند برنامه ريزي درسي. دانشگاه شهید باهنر کرمان. 1384.
11-فتحی واجارگاه،کورش؛ آقازاده،محرم.فرا تحلیل تمرکز و عدم تمرکز در آموزش و پرورش(با تأکید بر برنامه درسی).دانشگاه شهید بهشتی. تهران.1386.
12- قاسم پور، حسين.چالش هاي ناظربرطراحي و توليد برنامه درسي بارويكردكاهش تمركز. همايش تمركز و عدم تمركز در فرايند برنامه ريزي درسي. دانشگاه شهید باهنر کرمان. 1384.
13- سند و منشور اصلاح نظام آموزش و پرورش در ایران.1382، پیش نویس دوم.
14- يارمحمديان، محمدحسين. برنامه ريزي ناحيه اي گامي به سوي عدم تمركز در فرايند سياست گذاري آموزشي و درسي ايران،همايش تمركز و عدم تمركز در فرايند برنامه ريزي درسي. دانشگاه شهید باهنر کرمان. 1384.
جمع آوري و تدوين از شهسوارزاده