... هنوز قصه ی پر غصه ی معلمان به آخر نرسید.
معلوم نیست این ترنم موزون حزن تا به کی شنیده خواهدشد.بعد از ظهور نظام آموزشی، دولت هایی بسیار آمدند و در گشودن گره از کار فروبسته معلمان، وعده های شیرین دادند و برخی نیز به قدر وسع کوشیدند.با این همه هنوز این قصه سردراز دارد.
هنوز یکی از دردسرهای هر دولت جدید،رسیدگی به امور معلمان زیادی است که به نحوی دلتنگی خویش را جار می زنند و بیم آن دارند که نکند زیادی باشند.
هنوز وزیر و وزارتخانه آموزش و پرورش یکی از چالشی ترین بخش های هر کابینه است. هنوز در صفحه جامعه روزنامه ها،کم و بیش مطالبی در باره مسائل فرهنگیان نوشته می شود. این همه قبل از آنکه به خاطر وقوف بر اهمیت قشرفرهنگیان باشد، ناشی از درنظر گرفتن جمعیت زیاد آنهاست. یک میلیون فرهنگی ، قریب دوازده میلیون مخاطب مستقیم به عنوان دانش آموز دارند که با احتساب خانواده های آنها که به طور غیر مستقیم به آنها مربوطند و بین راه خانه تا مدرسه در رفت و آمدند ، قریب نیمی از جمعیت مملکت را شامل می شوند.
این جمع و با توجه به نقش و کارکردی که باید داشته باشند، برخوردار از یک پایگاه اجتماعی قوی و ظرفیت حداکثری هستند درحالی که اوضاع به سمتی پیش رفته است که معمولا آنها انتظارات حداقلی داشته اند و به تمنای یک سری نیازهای رفاهی و معیشتی خویش بسنده کرده اند.آنها امور مربوط به افزایش حقوق ، مطالبات معوقه، اضافه کاری، بیمه و امثال آن را دنبال نموده اند که تصویب و اجرای قانون مدیریّت خدمات کشوری ( نظام هماهنگ پرداخت حقوق کارکنان دولت ) در چند سال قبل از جمله نتایج تلاش های گسترده ی آنها بود.
بگذریم از اینکه بسیاری وزارتخانه ها، سازمان ها و نهادهای دولتی با دور زدن قانون، آن را بلا اثر نمودند و روند تبعیض آمیز پیشین را هم چنان در شمایلی جدید ادامه دادند. مجموعه این فعالیت ها البته از مسیر تشکل هایی رسمیت یافته و قانونی دنبال می شود.این تشکل ها ماهیتا ساختار صنفی دارند اما ناگزیرند فراتر از حوصله مدرسه بنشینند و در تعامل با بالادستی ها بکوشند. ضمن این که از بین فعالین این تشکل ها، ممکن است کسی یا کسانی عهده دار مسئولیت های وزارتی و پارلمانی گردند.همچنین در بزنگاه های انتخاباتی ،نامزدهای ریاست جمهوری یا پارلمانی و گروه های وابسته آنها، چشم امید به حمایت این تشکل ها دارند. بنا براین طبیعی است که رنگ و لعاب و حتی اهداف سیاسی هم پیدا کنند ؛ به بیانی دیگر ، چه بسا سیاسی کاری بکنند اما نمی توانند و نباید کار سیاسی بکنند.
با توجه به آنچه گفته شد، به نظر می رسد که مجموعه پیگیری های فرهنگیان صرفا صنفی و یا آمیزه ای از امور صنفی و سیاسی است. اما یادمان باشد که کار اصلی معلمان، آموزش است و معمولا از پرداختن به مطالبات آموزشی و تربیتی در فعالیت های صنفی و سیاسی غفلت می شود و همین بهانه خوبی برای مسندنشینان سیاسی است که چون از سویی صحبت از غم نان است و از سوی دیگر عذر کمبود بودجه هم دم دست است، به راحتی حرف های معلمان را جدی نمی گیرند و تنها به انجام یک سری برنامه های گذرا و شوک دهنده اکتفا می کنند.
در واقع فرهنگیان،از طریق رویکردهای آموزشی و تربیتی ، مسئولین را به چالش نمی کشند.سابقه این نوع مواظبت از امور فرهنگیان مربوط به اکنون و یا چند سال اخیرنیست.این نگاه، ریشه هایی تاریخی دارد.به قول معروف «برخی از مسائل امروز، ریشه در راه حل های دیروز دارند» اما در این عصر ارتباطات و اطلاعات که معلمان در رقابتی نابرابر با فناوری های تکنولوژیک قرار گرفته اند،ناگزیرند تا به کار خویش نه به مثابه یک فعالیت خیرخواهانه یا ایثارگرانه که به عنوان یک فن و حرفه تکنیکی بنگرند که خود عاملی برای بسط عدالت اجتماعی در سطح جامعه می تواند باشد.
امروزه آشکار شدن مرزهای جدید دانش، ظهورکودکان نا آرام، سرعت و هیجان بازیهای الکترونیکی، حضور نسلهای پرشتاب، بروز نیازهای تازه، تحکم و تسلط فناوری های نرم، پیچیده و فرهنگساز، هدف های فراری و برنامه های پنهان که به دشواری تن به ارزشیابی می دهند و امثال آن، نیاز به گفت و گو در باره برنامه های تربیتی و تربیت معلمانی توانمند را آشکارتر ساخته است.
معلمانی که باور دارند تا وقتی خودشان برای خودشان و کارشان ارزش قائل نشوند، دیگران ارزش مندی آنها را نمی بینند و فقط پشت پرده ای از تعارف و تمجید مقام معلم می نشینند.
معلمانی که برای قانع کردن برنامه ریزان در بهبود مسائل خود و همکاران،به جای اشاره کردن به ملاک هایی شبیه؛ سابقه خدمت،عیالواری و تورم، بتوانند میزان تجربه و تالیف و تاثیر خویش را درتحولات آموزشی مفید به نمایش بگذارند. معلمانی که حضورشان را با «اهمیت» شان و نه « جمعیت» شان اثبات کنند.
چنین معلمانی قبل از آن که کابینه های نوظهور و وزرای تازه به دوران رسیده بخواهند برای سرنوشت شان خط و نشان بکشند و شانه هایشان را نردبان بالانشینی خویش فرض کنند،خود بارتعهد و مسئولیت خویش را به دوش می کشند.این معلمان دیگر حرمت و منزلت خویش را از دیگران نمی خواهند بلکه خود آن را به منصه ی ظهور می رسانند و بدین وسیله رسم ناخوشایند رواداری تبعیض از سوی اربابان اجرایی را از میان برمی چینند.
البته تارسیدن به آن زمان،راه زیادی مانده است.
وقتی از جمع میلیونی معلمان، تنها کمتر از دو درصد آنها در شبکه های اجتماعی مجازی حضورفعال دارند،وقتی تعداد معلمان قلم زن در عرصه مطبوعات از تعداد انگشتان دست ها فراتر نمی رود، وقتی بسیاری از آنها برای عضویت در تشکل صنفی خویش با احتیاط عمل می کنند و تنها چهل و پنج کانون در تمام کشور وجود دارد، وقتی فرهنگیان هنوز یک بولتن خبری اجتماعی یا یک روزنامه اختصاصی ندارند و وقتی اغلب به دنبال تغییر مقطع یا بازنشستگی پیش از موعد هستند،همه نشانه هایی از وضع موجودند که برون رفت از آن زحمت و فرصت زیادی لازم دارد.
به این منظور شایسته است تا تمام فرهنگیان، تعلق اجتماعی خود را به حرفه و وظیفه خویش نه در حرف که در عمل نشان دهند.
باید به شنیدن خطابه های یک طرفه بسنده نکنند و منتظر مطالعه یکی دو بیانیه معمول در روزهای 5 اکتبر و 12 اردیبهشت ننشینند ، چرا که با استمرار این وضعیت، حس پذیرش مسئولیت اجتماعی تضعیف شده و معلمان بار مسئولیت های خویش را بردوش چندنفری می اندازند که به تنهایی جفاکش و بلاگردان دیگران در تشکل های صنفی شده اند.
برای همین است که می بینیم با این که تنها یکی از خواسته های تشکل های صنفی، رهایی معلمان دربند و تبعید می باشد اما همین یک نکته کافیست تا شائبه و شایعه سیاسی بودن تمام فعالیت های صنفی معلمان را در اذهان سیاسیون تقویت کند.
باری، معلمان نمی توانند و نباید تا رسیدن به مطالبات خویش دست از فعالیت های صنفی بکشند.فعالیت هایی که لازمه آن صبر، استقامت، امید، پرهیز از افراط و تفریط، شناخت موانع مسیر ،استمرار همدلی و پرهیزاز تردید و تفرقه است.
بدیهی است که مطالبه ی همین امور صنفی، مقدمه ی تحقق پایگاه اجتماعی معلمان است تا خود را تمام عیار نشان دهند اما دریغ که هنوز دست و دل هایی نامریی در کار هستند و می خواهند معلمان در غم نان رها شوند و نمی خواهند به راحتی دیده شوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
همه با هم برای گرفتن حق
منتظر ما باشید