صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه اخبار :

سال قبل بود که مدیریت آموزش و پرورش شهرستان شوش دانیال ( ع ) طی بخشنامه ای از فرهنگیان خواسته بود با مراجعه به بانک انصار سریعا نسبت به افتتاح حساب در آن بانک اقدام به عمل آورند .

با رسانه ای شدن این موضوع در سایت سخن معلم ، در مدت کوتاهی بخشنامه از پرتال اداره آموزش و پرورش حذف گردید ! ( این جا را بخوانید )

به تازگی مدیریت آموزش و پرورش شهرستان ساوه طی بخشنامه ای به شماره 40843/54 و به تاریخ 29 / 9 / 93  ( این جا ) ؛ از کلیه واحدهای آموزشی دوره اول و دوم متوسطه خواسته است تا ضمن حضور در این مراسم ،تعداد دانش آموزان شرکت کننده ، نام و نام خانودگی سرپرست و همچنین نام و نام خانوادگی مربیان همراه را به مدیریت اداره آموزش و پرورش ارسال نمایند / .

 

savehspecial1

savehspecial2

savehspecial3

 

sandougjspecial2 منوچهر حسین نژاد :

واریز ٩٢٠ میلیارد ریال به حساب بازنشستگان عضو صندوق ذخیره فرهنگیان

 این حرف ها آیا واقعا خدمت به بازنشستگان است یا ضایع کردن حق آنها ، چرا؟
به این علت ها  ضایع کردن حق آن ها است :
1- چرا عضویت برای صندوق یک وقت اجباری می شود ولی هیچ می دانید خروج از صندوق به طور پنهانی اجباری است  ؛ بعضی وقت ها با درخواست فرد هم ادامه عضویت ایشان پذیرفته نمی شود  ؟
2- چرا آقای غندالی  از ارزش مالکانه بازنشستگان حرفی به میان نمی آورند ؟ ایشان گفته بودند موقع خروج اعضا ارزش مالکانه پرداخت خواهد شد.
3- آیا این بازنشسته ها طعم شیرین مدیریت این آقایان را چشیدند و از صندوق خداحافظی کردند یا در آخرت طعم شیرین آن را خواهند چشید؟
4- آیا جناب غندالی به این سوال به طور واضح می توانند پاسخ دهند " ارزش مالکانه بازنشستکان خارج شده از صندوق کی پرداخت خواهد شد  " ؟
5-و یک سوال خارج از این موضوع ؛  آیا غندالی می توانند اعلام کنند صندوق ذخیره چقدر کارمند واقعی دارد و چقدر نیروی معطل از همه جا وامانده و در صندوق پست گرفته که فقط نام عضو هیئت مدیره را یدک می کشند ؟
6- فصل زمستان شروع شد  .مهلت داده شده توسط غندالی رو به اتمام است . آیا حسابرسی صندوق به پایان خواهد رسید و اعضا  به حق واقعی خودشان  خواهند رسید ؟

مدیرعامل موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان با اعلام خبر واریز سهم الشرکه فرهنگیان بازنشسته عضو صندوق گفت: ٩٢٠ میلیارد ریال به حساب فرهنگیانی که مهرماه ١٣٩٣ به افتخار بازنشستگی نائل آمده و تمایل به خروج از صندوق داشته اند، واریز شد که این بیشترین رقم پرداختی به اعضای خروجی در طول فعالیت موسسه است.

شهاب الدین غندالی، در مصاحبه با بخش خبر روابط عمومی و امور بین الملل موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، تصریح کرد: در مهرماه ١٣٩٣ حدود ١٢ هزار نفر از فرهنگیان عزیز بازنشسته شدند و طبق روال معمول باید در هنگام خروج از موسسه، سهم الشرکه خود را دریافت کنند.

وی از افزایش ٦٦ درصدی دریافتی اعضا نسبت به مهرماه گذشته خبر داد و گفت: در حالی امسال حدود ٩٢٠ میلیارد ریال به حساب اعضای بازنشسته موسسه واریز شده که سال گذشته این مبلغ حدود ٥٦٠ میلیارد ریال برای حدود ١٢ هزار نفر بوده است. این موضوع نشان دهنده افزایش ٦٦ درصدی دریافتی اعضا نسبت به مهر ماه ٩٢ است.

میانگین دریافتی اعضا بیش از ٧٦ میلیون ریال است

مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان همچنین میانگین دریافتی اعضای بازنشسته مهرماه ٩٢ را کمتر از ٥٠ میلیون ریال عنوان کرد و تصریح نمود: میانگین دریافتی بازنشستگان مهرماه ٩٣ بیش از ٧٦ میلیون ریال است که این افزایش چشم گیر حاصل سود فعالیت های اقتصادی موسسه است.

وی افزود: این رقم تمام دریافتی فرهنگیان بازنشسته مهرماه نیست ؛ چراکه سود سال مالی منتهی به ٣١ شهریور ١٣٩٣ نیز پس از برگزاری مجمع و تقسیم سود بین اعضا، حداکثر تا پایان سال ٩٣ به حساب این عزیزان واریز می شود. در همین حال افرادی که در مهرماه ٩٣ بازنشسته شده اند تا زمان تسویه حساب در سیستم سپرده گذاری موسسه به صورت روزشمار سود سرمایه خود را دریافت می کنند.

فرهنگیان بازنشسته حساب بانکی خود را فعال نگه دارند

دکتر غندالی تاکید کرد: لازم به ذکر است که سهم الشرکه بازنشستگان در طول سال، پس از بازنشستگی به حساب ایشان واریز می گردد اما در مهرماه به دلیل تعداد بسیار زیاد بازنشستگان در این ماه، روند تسویه حساب با آنها به زمان بیشتری نیاز داشت.

دکتر غندالی همچنین از فرهنگیان بازنشسته خواست تا حساب بانکی مرتبط با صندوق ذخیره فرهنگیان را برای واریز سود در مرحله بعد فعال نگه دارند.

مدیر عامل صندوق ذخیره فرهنگیان با اشاره به پای بندی این موسسه به تعهدات خود در قبال فرهنگیان، تاکید کرد: به رغم اینکه دولت سهم خود را به موقع پرداخت نکرده، اما فرهنگیان بازنشسته سهم خود، سهم دولت و سود حاصل فعالیت های اقتصادی را به طور کامل از موسسه دریافت می کنند.

روند سودآوری چشم گیر صندوق ذخیره فرهنگیان باعث شده تا هر ساله فرهنگیان بیشتری به عضویت آن درآمده به طوری که در حال حاضر قریب به اتفاق فرهنگیان کشور عضو صندوق هستند.

 

منتشرشده در اقتصاد
دوشنبه, 30 آذر 1393 19:43

وهم کور تصویر ندارد !

نامه ای به وزیر آموزش و پرورش /

علیرضا کاشفی
دبیر آموزش و پرورش ناحیه یک کرج


آقای وزیر محترم !
حقوق مادی معلمان دغدغۀ دیرینی است که ظاهراً معلم جز آن به چیز دیگری نمی اندیشد. دیر زمانی ست که معیشت برای معلم مسأله است. ( قتل آقای خانعلی دبیر دبیرستان های تهران در 12 اردیبهشت 1340 توسط شهربانی وقت یاد باد ) اما این دغدغه بعد از دهه ها کمابیش باقیست و امروز با طرح بسیار ناشیانه حتی منجر به تعدد معلم نماهایی شده که علم را خادم و مال را مخدوم می دانند و به قول امام محمد غزالی « گمراهی را معنی دیگری جز این نیست. » ( بدیهی است که مقصود پرهیز دادن معلمان از آزمندی و سوء استفاده است وگرنه کار تعلیم همانند دیگر مشاغل دارای مزد و پاداش است. )
آقای وزیر !

آیا سیاست های آموزش و پرورش در بسط این گمراهی ( مادی گرایی ) نقش دارد؟ می گویند اگر معلم حقوق بیشتری می خواهد باید کار حرفه ای انجام دهد. اگر بین معلم و سی دی های آموزشی متحرک ( معلم نماها ) فرق بگذاریم، قطعاً شغل معلمی حرفه ایست. شما چه تلاشی در حرفه ای شدن خودِ معلم انجام داده اید؟ کلاس های پیش پا افتادۀ ضمن خدمت و امتحان های الکترونیکی که یک نفر به جای چند نفر پاسخ می دهد، چقدر کارساز بوده اند؟ بحث علمی که اصل و مبدأ آن مطالعه ( به معنی کاملش ) و پشتوانۀ اعتلای سطح آگاهیست، کجای آموزش و پرورش جا دارد؟ آیا وقت تغییر معیارهای گزینش معلم نرسیده است؟ برای بعد از تغییر معیارهای گزینش چه برنامه ای دارید؟ راستی آقای وزیر معیارهای انتخاب گزینش مدیران مدرسه چیست؟ ایمان به اخلاق اسلامی و شرف انسانی و حب وطن توأم با اقتدار و شفقت و داشتن تخصص اعتبار یک معلم است. چه معیارهایی کمابیش نمایانگر این اعتبارات است؟ رعایت آداب و معاشرت ظاهری که اغلب ریاکارانه است؟ داشتن مدرک دکتری از دانشگاه های رنگارنگ؟ یا چی؟ آقای وزیر رتبه بندی مدارس به سبک و سیاق امروز ناعادلانه و کاملاً غلط است. این دانشگاه ها ست که باید رتبه بندی شوند تا هر بی سوادی با داشتن یک برگ کاغذ مدعی آموزش نشود و شعار « شغل انبیاء » را دست بر دهان معلم ننهد.

یاد شعر استاد شهریار افتادم،
ما را چه جای جلوه که تجلیل می کنند                          تا با کدام تجزیه تحلیل می کنند
یـک روز پیل مورچه کـردند زیر پای                                 امروز نیز مورچه را فیل می کنند

پدرم بعد از سی و شش سال تدریس می گوید ناموس آموزش و پرورش امتحانات است. البته این حرف همۀ معلمان آن دوره بود. امتحانات ارج و قربی داشت. اگر این حرف درست باشد که نیست، وضع امتحانات در آموزش و پرورش امروز چگونه است؟ به بهانۀ پایین بودن سطح معیشت سوالات به شاگردان خصوصی داده می شود، یک معلم نما خوب یاد گرفته که چگونه شاگردان را به کلاس های خصوصی خود یا آموزشگاه هایی که از آنها به طور مستقیم یا غیر مستقیم پورسانت می گیرد، بکشاند و اغلب مدیر هم با معلم نماها برای تشکیل کلاس های فوق برنامه هم پیاله می شود. می گویند گسترش کلاس های خصوصی به دلیل رشد چشم و هم چشمی است. این حرف اساساً نادرست است. حرف ناراست دیگری هم گفته می شود که « شاید تدریس معلمی مقبول دانش آموز نیفتد و با معلم دیگری بهتر آموزش ببیند.» کسانی که با « فارسی وان » می خوابند و با «جِم» بیدار می شوند. چنین تفکراتی را ارائه می دهند. نمی دانم آقایان چقدر با این شبکه ها انس دارند وگرنه برای کند ذهنی شان باید دلیل دیگری بیابیم.
سوال این است که اگر معلم وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد چند درصد دانش آموزان نیاز به فوق برنامه خواهند داشت؟ آیا وقتش نرسیده که درباره گزینش معلمان تجدید نظر کنیم؟ این همه فوق برنامه دال بر گنگی دانش آموزان است یا غیر متعهد بودن معلمان و سوء استفاده مدیران؟ نقش کتاب های درسی در این زمینه چیست؟
آقای وزیر !
این کتاب ها در مسیر ارتقاء خلاقیت و رشد استعداد دانش آموزان تألیف نشده و حتی پیوند آنها با کتاب های دانشگاهی سست است. ( منظورم صرفاً کتاب های ریاضی و فیزیک دبیرستان است که تخصص اینجانب می باشد. ) و سوال آخر آقای وزیر ارتقاء معیشت معلم فرصت ساز و انگیزه ساز برای حرفه ای شدن در ایمان و تخصص کاری اوست یا حرفه ای بودنش مستلزم ارتقاء معیشت اش؟ مادی گرا شدن برای همه جامعه خطرناک است.
چون . . . . . . گوشت یافت نپرسد              کین شتر صالحست یا خر دجّال
استیفای حقوق با ارتقاء سطح آگاهی ممکن خواهد شد نه کم کاری و لج بازی و سوار شدن بر گردۀ دانش آموز، که این راحت طلبی و کوچک بودن را می رساند. منظورم صرفاً معلم نیست. برنامه های آموزشی در بسط راحت طلبی چه نقشی دارند؟
ناموس آموزش و پرورش نه امتحانات بلکه وجود بچه هاست. آنها فرزندان ما هستند. از پدر و دیگر معلمانم آموخته ام، وظیفه نخست معلم این است که متعلم را همچون فرزند خویش بداند. رسول اکرم ( ص ) فرمودند : « انما اَنا لکم مثل الوالد لولده » ( من برای شما همچون پدر برای فرزندش هستم. ) با این حساب علم مخدوم و مال خادم است و گمراهی را معنی دیگری جز عکس این امر نیست. و الحمدلله اولاً و آخراً

 * لازم به توضیح است که انتشار این مطلب موجب واکنش هیات عالی گزینش وزارت آموزش و پرورش شده و جوابیه ای در این خصوص برای سخن معلم ارسال گردید . ( این جا )

 

منتشرشده در دیدگاه

sabzevarspecial1 گروه اخبار - مجید دواچی

معاون استاندار و فرماندار ویژه ی سبزوار در نشست هم اندیشی شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان سبزوار با فرماندار گفت: آموزش و پرورش دستگاه عظیم و مهمی است چرا که وظیفه ی انتقال ارزش ها و مفاهیم و آداب و رسوم، تعلیم و تربیت و برنامه ریزی برای تربیت نیروی انسانی را برعهده دارد.

به گزارش روابط عمومي انجمن اسلامي معلمان سبزوار؛ احمد برادران افزود: اکثر توفیقات کشورهای توسعه یافته؛ ناشی از برنامه ریزی آن ها در بخش نیروی انسانی یعنی توجه به آموزش عالی و آموزش و پرورش است.

وی خاطر نشان کرد: بخشی از اشکالات به ضعف برنامه ریزی، بخشی به ضعف محتوا و برخی مسایل هم به ما بر می گردد.

وی تمرکز گرایی را یکی از گرفتاری های آموزش و پرورش ایران دانست و یادآوری نمود: در کمتر کشور توسعه یافته ای آموزش و پرورش متمرکز است و در آموزش و پرورش ایران باید تمرکز زدایی شود که البته ساختارهایش وجود دارد ولی به آن عمل نمی شود. شوراهای آموزش و پرورش بهترین مرجعی است که باید به آن ها تفویض اختیار شود.

وی سرمایه گذاری برای آموزش و پرورش را سرمایه گذاری برای آینده دانست و تأکید کرد: وضع امروز جامعه ی ما؛ نتیجه ی غفلت از آموزش و پرورش و عدم رضایت شغلی معلمان است که در حوزه ی آموزش و پرورش باید تحلیل شود چرا انگیزه های معلمان ضعیف شده است و احساس تظلمی که نه از تفاوت ها بلکه از تبعیض ها به وجود آمده است چگونه برطرف می شود.

وی تصریح کرد: البته دولت هم برای رفع اشکالات؛ نیاز به زمان دارد چرا که در بدترین شرایط کشور را تحویل گرفت. با 43درصد تورم، دومین کشور پر تورم دنیا محسوب می شدیم. همزمان رکود هم داشتیم. اتفاقاتی که جبران هر یک از آن ها واقعاً سخت خواهد بود. از یک طرف در دنیا پروژه ی ایران هراسی در اولویت بود. از طرف دیگر، تحریم های جدی علیه کشور ما اعمال می شد. سوء مدیریت هم مؤثر بود. تقریباً کشوری نبود که با ما مسأله نداشته باشد ولی امروز با فضای گفتمانی که اتفاق افتاده بسیاری از مشکلات حل خواهد شد و در آینده ای نه چندان دور، توفیقات بیش تری کسب خواهیم نمود.

نماینده ی عالی دولت در شهرستان سبزوار ضمن اذعان کاهش منابع درآمدی دولت گفت: کشور سه قوه دارد و دولت مجری قانون است و باید اسناد بالادستی را نیز مورد ملاحظه قرار داده و رعایت کند. البته دولت و حاکمیت باید توجه بیش تری به فرهنگیان داشته باشد. احمد برادران افزود: دولت باید بستر را برای حضور NGO ها فراهم کند نه این که خود آن ها را ایجاد کند.

وی خاطر نشان کرد: دولت تدبیر و امید برای اولین بار منشور حقوق شهروندی را تدوین کرد. وی ضمن تأکید بر شایسته سالاری و کارآمدی یادآوری نمود: کسانی می توانند مجری خوبی برای سیاست های دولت باشند که با اهداف دولت هماهنگ بوده و به رویکرد دولت توجه و اعتقاد داشته باشند.

وی با بیان این که خود را مدیون آموزش و پرورش می دانم تصریح کرد: شخصاً در جلسات شورای آموزش و پرورش شرکت می کنم و مسایل آموزش و پرورش را از نزدیک رصد می کنم و پیگیر موضوعات آموزش و پرورش هستم و خدمت به آموزش و پرورش را نه فقط خدمت به سازمان آموزش و پرورش بلکه خدمت به جامعه و آیندگان این کشور می دانم.

شایان ذکر است در ابتدای نشست هم اندیشی انجمن اسلامی معلمان سبزوار با معاون استاندار و فرماندار ویژه ی سبزوار که در محل فرمانداری سبزوار برگزار شد، رییس و اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان سبزوار به بیان دیدگاه ها، و دغدغه های خود از وضعیت موجود جامعه پرداختند و راهکارهایی را نیز ارایه دادند.

 ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

moavenatparvareshispecial سید امیر محمد خرازانی ، کارشناس آموزش و پرورش در گفت و گو با خبرنگار جماران گفت: «اولیا به شدت نگران بحث های پرورشی و تربیتی فرزندان شان هستند.»

وی با ارائه گزارش جلسه ی انجمن اولیا و مربیان یکی از دبیرستان های تهران، از ناآگاهی دانش آموزان در حوزه شبکه های اجتماعی و صورت نگرفتن فرهنگ سازی لازم از سوی آموزش و پرورش و به تبع، نگرانی اولیا در این خصوص خبر داد و با تصریح به اهمیت و مورد تأکید بودن مسائل مذهبی اضافه کرد: «بخش پرورشی،محدود به بحث های مذهبی نیست و مسائل مذهبی فقط قسمتی از این حوزه را تشکیل می دهد.»

وی نارضایتی اولیا را از عدم اطلاع رسانی صحیح آموزش و پرورش در حوزه شبکه های اجتماعی مطرح کرد و افزود: «مشاوره فقط مشاوره درسی نیست. دانش آموزان در حوزه های مختلف به مشاوره نیاز دارند؛ به خصوص در زمینه هایی که ممکن است نتوانند در بستر خانواده، اطلاعات مورد نیاز خود را به دست آورند. اینجاست که نقش مربی تربیتی و معاون پرورشی پررنگ می شود.»

وی ضمن اظهار تعجب از نبود مربی پرورشی در دبیرستان چهارصد نفره فوق الذکر، به تشریح نگرانی اولیا در این زمینه پرداخت و گفت: «همه اولیا متفق القول بر این عقیده بودند که مشکلات آموزشی دانش آموزان، قابل اغماض است و می توان از طریق کلاس های تقویتی و آموزشگاه های آزاد مسئله را حل کرد،اما بحث تربیتی آن ها کمک و حمایت بیشتر آموزش و پرورش را طلب می کند.»

وی در ادامه با انتقاد به اجرایی نشدن برخی برنامه های آموزش و پرورش گفت: «سال گذشته، معاونت پرورشی از ایجاد شبکه اجتماعی دانش آموزی «شاد» خبر داد. نتیجه ی این برنامه چه شد؟ چرا آموزش و پرورش در این خصوص تلاشی نمی کند؟ چرا برای آگاه سازی و بالندگی معاونین پرورشی و مربیان تربیتی اقدامی صورت نمی گیرد؟»

این کارشناس آموزش و پرورش، سخنان و سؤالات اولیا را در جلسه ی مذکور، بازخواست مردم از نظام آموزش و پرورش تلقی کرد و گفت: «برخی از اولیا علی رغم سطح بالای تحصیلات، از تربیت فرزند خود درمانده شده اند و مرجعی نیست تا پاسخگوی سؤالات آن ها باشد.»

وی در ادامه، سطح آگاهی مشاوران را ضعیف ارزیابی کرد و افزود: «متأسفانه به جز معدودی از مربیان و معاونین پرورشی، سطح مطالعه و آگاهی های به روز این دوستان کم است؛ در حالی که دانش آموزان کاملاً به روز هستند و پا به پای تغییرات پیش می روند.»

وی با اشاره به تأخّر فرهنگی موجود در کشور اظهار کرد: «این تأخر فرهنگی در آموزش و پرورش بسیار زیاد است. ابزارها و تکنولوژی ها وارد جامعه می شوند و دانش آموزان از آن ها استفاده می کنند؛ در حالی که هنوز فرهنگ مصرف آن ها نهادینه نشده است. متأسفانه آموزش و پرورش در این خصوص، هیچ برنامه ای ندارد.»

وی با عنوان کردن امر و نهی به عنوان یک روش تربیتی نادرست افزود: «منع ورود دانش آموزان به فضا و شبکه های اجتماعی، روش تربیتی مناسبی نیست. غالباً تلاش معاونین پرورشی مدارس، در این حد است که دانش آموزان را از ورود به این فضاها نهی می کنند. در حالی که من شخصاً نمی خواهم فرزندم را از این محیط و جریان دور کنم و سبب ناآگاهی او شوم؛ اما در عین حال، به راهکارهایی نیاز دارم تا بتوانم از فرزندم در برابر خطرات احتمالی این شبکه ها محافظت کنم. معاونین پرورشی مدارس چنین راهکاری را در اختیار اولیا قرار نمی دهند و چه بسا اولیا ناگزیرگردند با صرف هزینه گزاف، به مراکز مشاوره خصوصی مراجعه کنند.»

وی با اشاره به کم کاری آموزش و پرورش در حوزه تربیت جنسی تصریح کرد: «آموزش و پرورش برای تربیت جنسی دانش آموزان برنامه ای ندارد؛ در حالی که سایر کشورها با انتشار کتب و مجلات، این مسائل را برای دانش آموزان تشریح می کنند و اطلاعات لازم را در اختیار آن ها قرار می دهند.»

وی در پایان خاطرنشان کرد: «آموزش و پرورش ما هم از ورود به این حوزه هراس دارد و هم از نحوه و چگونگی ورود به آن بی اطلاع است؛ در حالی که همه نظام های آموزش و پرورش دنیا درباره تربیت جنسی دانش آموزان حرف و برنامه دارند و برحسب خط قرمزهای خود، راجع به آن بحث می کنند و راهکار می دهند.»

 ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در آموزش نوین

loueialtoserشهروز فروتن کیا -عضو شورای نویسندگان سخن معلم و دانشجوی دکترای جامعه شناسی دانشگاه تهران

هنگامی که از بازتولید ایدئولوژی دولت حاکم توسط نهادهایی چون خانواده و آموزش و  پرورش سخن به میان می آید این بدین معناست که هر یک از این نهادها به نوعی درخدمت منافع نظام حاکم قرار دارند و ارزش ها و آرمان ها و به عبارتی دیگر ایدئولوژی نظام حاکم را ترویج، القا و بازتولید می کنند . از سوی دیگر ، کارکرد ایدئولوژی توجیه وضعیت موجود است از این رو مشاهده می گردد که کنشگران فعالانه یا منفعلانه ارزش ها و خط مشی های نظام حاکم را دنبال می کنند و آن را مجددا خلق می نمایند. بنابراین در هر نظامی مجموعه ای از ساختارها حاکم است که از جانب کنشگران و عاملان بازتولید می گردد.

ايدئولوژي نظامي است (با منطق و دقت خاص خود) از بازنمايي‌ها (تصاوير، اساطير، ايده‌ها يا مفاهيم در هر مورد خاص) كه از وجود تاريخي و نقشي خاص در يك جامعه‌اي معين برخوردار است...

آلتوسر معتقد است در جوامع سرمايه‌داري دو نوع گفتمان وجود دارد: گفتمان علمي كه معرفت درست مي‌دهد و گفتمان ايدئولوژيك كه چنين نمي‌كند. منظور آلتوسر از گفتمان علمي، همان ماترياليسم تاريخي است كه درباره واقعيت‌ مادي وجود افراد، در مجموعه‌اي پيچيده‌اي از نيروها و روابط توليد كه شامل توليد سرمايه‌داري هم مي‌شود، سخن مي‌گويد. برخلاف علم، ايدئولوژي ارتباط چنداني به آگاهي ندارد. ايدئولوژي سازنده گفتمان‌ها، تصاوير و مفاهيم است كه نمي‌تواند واقعيت‌ و جايگاه ما را در درون آن روابط بازنمايي كند؛ اما علم واقعيت و جايگاه ما را در درون اين روابط مي‌نماياند؛ ايدئولوژي‌ها متضمن بازنمايي دنياي واقعي زندگي مردم نيستند؛‌ ايدئولوژي بازتاب مناسبات واقعي حاكم بر افراد نيست.

آلتوسر معتقد است اگر زیربنای جامعه را اقتصاد در نظر بگیریم که بسیار تعیین کننده است ؛ روبنا، دولت و به طور کلی ساختار سیاسی و همچنین  ساختار ایدئولوژیکی را شامل می­ شود. در اینجا  بازتولید ارزش ها و آرمان های نظام حاکم از طریق ایدئولوژی صورت می گیرد و در حقیقت ایدئولوژی در بازتولید مهم ترین نقش را ایفا می کند. بنا به نظر آلتوسر ، کار روبنا کمک به ایجاد شرایط لازم برای بقای سرمایه داری است –پس عمده کارکردش این است که بازتولید شدن سرمایه داری را امکان پذیر کند. در جامعه سرمایه داری دولت در خدمت بازتولید و تداوم این نظام قرار دارد که از دو طریق این نقش را ایفا می کند:

در شرایط حاد از نیروی قهریه خود استفاده می کند: ارتش و پلیس که "دستگاه های سرکوب دولت" هستند. اما اغلب اوقات به دلیل کارآیی کم و بیش موثر "دستگاه های ایدئولوژیک دولت"  استفاده از قوه قهریه ضرورت ندارد؛ به عبارت دیگر دولت گاهی مستقیما از زور و سرکوب برای بازتولید نظام سرمایه داری استفاده می کند که این در مفهوم دستگاه سرکوب دولت نمایان می گردد و گاهی به شیوه غیر مستقیم یعنی از طریق نظام ایدئولوژیکی دولتی به بازتولید نظام حاکم می پردازد. مهمترین سازوبرگ های ایدئولوژیک دولت های سرمایه داری عبارتند از: کلیسا، مدارس، خانواده، نهادهای حقوقی و فرهنگی و رسانه های دولتی و ...

سازو برگ سركوبگر دولت با ساز و برگ ايدئولوژيك دولت يكسان نيستند. ساز و برگ سركوبگر دولت واحد و تك است در حالي كه ساز و برگ ايدئولوژيك متكثرند. دستگاه سركوبگر دولت به عرصه عمومي متعلق است در حالي كه ساز و برگ ايدئولوژيك با عرصه خصوصي مرتبط است. ساز و برگ سركوبگر دولت با خشونت كار مي كند در حالي كه ساز و برگ ايدئولوژيك دولت با ايدئولوژي سر و كار دارد. سازو برگ ايدئولوژيك مسلط در دوره تاريخي پيشا سرمايه داري كليسا بود اما امروزه مدرسه جاي آن را گرفته است. مدرسه امروز همراه با خانواده يك دوتايي تشكيل داده اند همان گونه كه كليسا و خانواده در زمان گذشته چنين دوتايي را تشكيل مي دادند

آلتوسر معتقد است ايدئولوژي‌ها و دستگاه‌هاي ايدئولوژيك دولتي از يك سو از جامعه طبقاتي و تضاد‌هاي ناشي از آن به وجود مي‌آيند و از سوي ديگر، به بازتوليد سلطه طبقه حاكم و نظام سرمايه‌داري ياري مي‌رسانند يا آن را بازتوليد مي‌كنند. آنچه به ويژه از نظر آلتوسر درباره «بازتوليد» اهميت دارد، قدرت كار است:

اين بازتوليد تا حدودي از سوي پرداخت دستمزد تأمين مي‌شود؛ اما كارگر بايد در كاري كه به او محول شده است، «باكفايت» باشد. اين مستلزم مهارت تكنيكي، يعني داشتن مهارت و توانايي استفاده از مها‌رت‌هايي است كه يك كار خاص مي‌طلبد، و «رفتار خوب»، يعني داشتن رفتار صحيح و احترام گذاشتن به مقامات و سخت‌كوش و متعهد بودن و غيره است. در سرمايه‌داري، اين مهارت‌هاي تكنيكي و رفتاري در نظام آموزش كسب مي‌شوند.

آموزش و پرورش يكي از مهم‌ترين سازمان‌هاي دولتي ايدئولوژيك مسلط در جوامع سرمايه‌داري مدرن است. در مدارس، كودكان به رغم اينكه مهارت‌ها ـ ميزان معيني از دانش فني و رموز كارـ را كه در لفافة ايدئولوژي‌هاي حاكم پيچيده شده است، كسب مي‌كنند (زبان ، حساب، هندسه، تاريخ طبيعي، علوم، ادبيات)، ايدئولوژي حاكم را در شكل محض آن (اخلاقيات، آموزش‌هاي مدني، فلسفه، رويكرد خاصي از دين) فرامي‌گيرند.

آلتوسر به خوبي استقلال نسبي ايدئولوژي را از زيربناي اقتصادي توضيح مي‌دهد؛ او بر اين باور است كه ايدئولوژي يك مؤسسه دولتي براي بازتوليد سرمايه‌داري است كه افراد از طريق فرآيند‌ جامعه‌پذيري به تدريج با عرف‌هاي فرهنگي و روش‌هاي رفتاري جامعه‌اي كه در آن رشد مي‌كنند، آشنا مي‌شوند.

ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در دیدگاه

niknejaddidgah وارد کلاس چهارم‌ ریاضی شدم. دانش‌آموزان با ناهماهنگی همیشگی از جا برخاستند و نشستند. همهمه در کلاس موج می‌زد. کمی صدایم را بالا بردم و چند بار روی میز زدم و گفتم، «بچه‌ها لطفا اجازه بدید...» کلاس آرام شد. گفتم، این زنگ به فراخوان شماری از معلمان و تشکل‌های صنفی کشور قرار است در کلاس درباره خشونت و زمینه‌های گسترش آن در جامعه و مدرسه به گفت‌وگو بنشینیم. بچه‌ها هورایی کشیدند. یکی گفت:  آقا امروز از فیزیک و قانون‌های نیوتن و... خبری نیست؟! گفتم نه! امروز زنگ گفت‌وگوست. ادامه دادم، دبیر فیزیکی در کلاس و با ضربه‌های چاقوی دانش‌آموزش کشته شده است. بارها معلمان نیز دانش‌آموزان را کتک‌زده و آسیب رسانده‌اند. به باور شما ، چه‌چیزی سبب می‌شود که انسان‌ها گاهی چنین سنگدلانه یکدیگر را بیازارند؟

احمد سکوت کلاس را شکست و گفت: آقا این رفتارها تنها در مدرسه رخ نمی‌دهد و بسیار گسترده‌تر است. برای نمونه همین اسیدپاشی‌های اصفهان، کودکی‌آزاری‌هایی که گاه صدایش درمی‌آید، درگیری‌های خیابانی و... گفتم، احمدجان درست می‌گویی و البته نمی‌شود این رویدادها را جدا از هم دانست. علی که بیشتر وقت‌ها با گوشی آیفونش ور می‌رود گفت، مردم اعصاب ندارند! گرفتاری‌های اقتصادی تحمل همه را کم کرده و با کوچکترین برخورد، درگیری زبانی به وجود می‌آید و درگیری فیزیکی و شاید در پایان هم چاقوکشی و... پویا که درس خوان کلاس است گفت، به نظرم خشونت در وجود تک‌تک ما هست. تا اندازه‌ای هم به تربیت خانوادگی وابسته است. من در خانه نمی‌توانم به آسانی نظرم را بگویم. پدرم عصبانی می‌شود و گاهی هم کوچکتر که بودم، کتک می‌خوردم. همین رفتار را من درباره برادر کوچکترم دارم، در مدرسه معلم‌ها با دانش‌آموزان دارند و در خیابان پلیس با شهروندان و رئیس پلیس با زیردستانش و... و این چرخه در خانه و مدرسه و جامعه بازتولید می‌شود. برای آن‌که گفت‌وگو به کج‌راهه نرود گفتم، درست است که نمی‌توان رویدادهای اجتماعی را از یکدیگر جدا کرد و انواع خشونت و ریشه‌های آن گسترده‌تر از مدرسه است، اما می‌خواهیم بدانیم که ریشه‌های خشونت در مدرسه و کلاس کجاست؟ و چگونه می‌توان از گسترش آن جلوگیری کرد؟ گفت، آقا ببخشید! شما دارید این حادثه را بزرگ می‌کنید. تاکنون چند معلم سبب راهی‌شدن دانش‌آموزان به بیمارستان شده‌اند؟ من خودم دیده‌ام که معلمان با برخورد نادرست شان باعث ترک‌تحصیل برخی از بچه‌ها شده‌اند. چرا چسبیدید به این دبیر بروجردی؟!

به نظرم نباید چنین برداشتی پدید‌ آید که خشونت در جامعه زیاد است! گفتم، حسین‌آقا درست می‌گویی، معلمان هم خشونت می‌کنند و من نمی‌خواهم از کسی دفاع کنم. اما معلم و دانش‌آموز هم جزو این جامعه‌اند و آنها هم با سازوکارهای موجود در جامعه تربیت شده‌اند. می‌پذیرم که هرکس که در روابط اجتماعی دست بالا را دارد، بیشتر خشونت می‌کند. حمید که در بیشتر ساعت‌های درسی چرت می‌زند و نمرات پایینی دارد، وسط حرف‌هایم پرید و گفت، آقا این حسین هم هر چیزی‌رو سیاسی می‌کنه! ببینید من اصلا علاقه و انگیزه‌ای برای درس خواندن ندارم. ساز می‌زنم و می‌خواهم از هنر به جایی برسم. اما از سویی شرایط برای هنر در ایران فراهم نیست و از دیگرسو به اجبار خانواده‌ام به رشته ریاضی آمده‌ام. فقط مدرک می‌خواهم که بتوانم به خارج بروم و علاقه‌ام را پی بگیرم. خب! حالا من به کلاس آمده‌ام، نه می‌توانم و نه می‌خواهم درس بخوانم. شما به‌عنوان دبیر و بنا به وظیفه، می‌خواهید درس بدهید و بخواهید. من هم که کلا تعطیلم. شما حس می‌کنید من به شما بی‌احترامی می‌کنم و من هم فکر می‌کنم شما گیر الکی می‌دهید. این می‌شود سرچشمه اختلاف و درگیری و خدای ناکرده کشیده‌شدن به جاهای باریک. برای این‌که خستگی بچه‌ها هم رفع شود گفتم، حمید! خوب از فرصت استفاده کردی و به هم فهموندی که دیگه بهت گیر ندم! بچه‌ها خندیدند.
بهمن که یکی دیگر از بچه‌های درس خوان‌ کلاس است گفت،  ببینید آقا من آمده‌ام درس بخوانم. سر کلاس هم سراپا گوشم. اما کلاس کوچک و خفقان‌آور است، بسیاری از بچه‌ها علاقه به درس ندارند و از هر فرصتی برای فرار از درس و مشق استفاده می‌کنند، دبیرها هم فشار بیش از حد می‌آورند و همه می‌خواهند فقط درس آنها را بخوانیم، فضای مدرسه خسته‌کننده است، نه کتابخانه‌ای نه جای نهار خوردن یا استراحتی، دبیرستان ما برای دل خوشی هم که شده یک درخت ندارد! درس‌ها هم آدم‌را روانی می‌کنند. خانواده و فامیل هم انتظار زیادی دارند. اگر شما باشید روانی نمی‌شوید؟!

در این وضع اگر کسی - معلم و دانش‌آموز فرقی نمی‌کند- گیر بی خودی دهد شاید آدم نتواند خودش را کنترل کند و عصبانیت هم یک لحظه است و... در میانه سخنان بهمن زنگ خورده بود، اما بچه‌ها در جایشان نشسته بودند- برخلاف همیشه که برای بیرون رفتن از کلاس سر و دست می‌شکنند! محمدعلی که بیشتر وقت‌ها نقاشی می‌کشد و چندان با درس همدلی ندارد گفت، آقا خشونت در همه‌جا هست و گاه‌گداری در پیشرفته‌ترین کشورها هم رخ می‌دهد. اما مهم‌تر از ریشه‌یابی خشونت، این است که ما یاد نگرفته‌ایم که آن را کنترل کنیم. این آموزش‌ها نه در خانه به ما داده می‌شوند نه در مدرسه. پس نمی‌توان انتظار کاهش خشونت را داشت و... معاون پایه چهارم بی‌آن‌که در بزند تو آمد و با شگفتی گفت ببخشید! دبیر زنگ بعد چند دقیقه‌ایست که منتظر است! بچه‌های چهارم‌تجربی هم منتظر شما هستند. بی‌‌آن‌که بتوانم به جمع‌بندی بپردازم از بچه‌ها خداحافظی کردم و رو به آنها گفتم، ببخشید که وقت کلاس را گرفتم. استراحت نکرده به کلاس بعدی رفتم و بی‌آن‌که خوش‌وبشی بکنم گچ را برداشته و گفتم بنویسید قانون سوم نیوتن... زنگ تفریح بعدی در دفتر دبیران نشسته بودم که چندتا از بچه‌های چهارم ریاضی صدایم زدند. به آستانه در که رسیدم گفتند، زنگ پیش خیلی خوب بوده و از بابت این‌که معذرت‌خواهی کرده‌اید، می‌گوییم که این گفت‌وگوها ضروری‌تر از درس است و ما نیاز داریم که درباره این موضوعات گفت‌وگو کنیم. من هم از آنها سپاسگزاری کردم که کنشگرانه در گفت‌وگو شرکت کرده بودند.
 چند روز است از خودم می‌پرسم که هدف آموزش و پرورش از برکردن فیزیک و شیمی و عربی و ادبیات و ... است؟! آیا درست است که بهترین سال‌های جوانی و سرزندگی بچه‌هایمان بر سر نمره و معدل و کنکور به باد رود؟ چرا به جای پرداختن به ریشه‌های آسیب‌های اجتماعی- فرهنگی و آشنا کردن آنها با پایه‌های زندگی اجتماعی در جهان پیچیده کنونی، همه وقت و انرژی آنها در لابه‌لای کتاب‌های درسی و کمک‌درسی به هدر می‌رود؟

بی‌گمان ، ساختار آموزشی ما در پرورش شهروندان شایسته ناتوان است و تا هنگامی که برای آن برنامه‌ای نداشته باشیم نمی‌توان امیدی به سامان یافتن رفتارهای اجتماعی- فرهنگی داشت. همچنان که محمدعلی گفت، ما آموزش‌های درستی برای کنترل خشم و احساسات مان دریافت نکرده‌ایم. برای فراگیری مهارت‌های اجتماعی و شهروندی، آیا جایی بهتر از مدرسه و زمانی بهتر از زنگ گفت‌وگو سراغ دارید؟ تا کی باید در گردابه فرو رونده نمره و معدل و کنکور بچرخیم و افزون بر آزار دانش‌آموزان و معلمان، چرخه خشونت در جامعه را بازتولید کنیم؟! 

روزنامه شهروند

           

منتشرشده در آموزش نوین

budget مزبان حبیبی :

چند روز پیش لایحه ی بودجه از طرف هیئت دولت به مجلس تقدیم شد، در این باره نکاتی قابل تامل است و سوالاتی مطرح:

الف: فرهنگیان از مجلس و مجلس نشینان قطع امید نموده و چشم امید به دولت تدبیر و امید دوخته بودند تا برای مشکلات عدیده ی آنها چاره ای اندیشیده شود، اما دریغ!
افزایش ۱۴ درصدی حقوق کارمندان و کارکنان دولت، ظلم مضاعف به فرهنگیان است چرا که در این مقوله دو نکته مفغول مانده است:یکی اینکه افزایش ۱۴ درصدی در کل حقوق اعمال نمی شود به عنوان مثال افزایش ۲۵ درصدی سال ۹۳ برای ۱۳۵۰۰۰۰۰ تومان در آموزش و پرورش، شده حدود ۱۲۰۰۰۰ تومان یعنی کمتر از ۱۰ درصد کل حقوق، اما همین ۲۵ درصد افزایش حقوق برای برخی از سازمان به ۴۰ درصد کل حقوق رسیده و وقتی علت را جویا می شویم می گویند ضریب افزایش ۱۴ درصد در آن وزارتخانه ها با آموزش و پرورش متفاوت است.
 مطلب دوم اینکه، در بسیاری از ارگان ها مانند دادگستری و وزارت بهداشت و نهاد ریاست جمهوری و .... افزایش های کلانی سال گذشته در حقوق اعمال شده، آن هم بی سروصدا، حال آن که در آموزش و پرورش برای افزایش های ناچیز چندین بار اعلام می شود.
ب: وقتی قانون به صراحت ذکر کرده که افزایش حقوق باید حداقل معادل با تورم آن سال اعمال شود و این مصوبه ی مجلس است، چرا بودجه نویسان چنین قانونی را در برنامه های خود اعمال نمی کنند، جای سوال دارد.
ج: چگونه است که برای بسیاری از نهادها و وزارتخانه ها افزایش بودجه داشته ایم، اما وقتی به آموزش و پرورش می رسد، صحبت از کسر بودجه و کمبود اعتبار است؟
بهتر نیست هر چقدر هست برای کل کارکنان در نظر گرفته شود؟
د: چطور است که همه وزارتخانه ها و نهادها در امر بودجه نویسی اعمال نفوذ می کنند، اما وزارت آموزش و پرورش هیچ حرکت مفیدی در این باره نداشته است؟
حداقل ما اطلاع نداریم !
 
منتشرشده در اقتصاد

niknejaddidgah محمد رضا نیک نژاد - آموزگار

1- سال ۵۵ در کوچه‌مان دو خانه نقلی، نوساز، دیوار به دیوار و یکسان بود که یکی از آن‌ها خانه پدری‌ام بود. همسایه، خانواده‌ای ٥ نفره با پدری ژاندارم، مادری خانه‌دار و بی‌اندازه مهربان، ٢ پسر و یک دختر بودند. پس از اندک زمانی ٢ خانواده در شیرینی‌ها و تلخی‌های زندگی، دیوار به دیوار هم گشتند و مادران برای بچه‌های ٢ خانه، مادری می‌کردند و بچه‌ها نیز خواهران و برادران هم بودند. عمو حیدر ژاندارمی با رفتارهای نظامی‌های پر ابهت آن دوران، دارای اندامی ورزیده با خال کوبی‌هایی که برای کودکی به سن من ترسناک می‌نمود. رفتار سنگین و اندام تنومند و چهره در هم کشیده‌اش از گذشته پر شر و شوری خبر می‌داد که در نگاه نخست هر کسی را می‌ترساند و البته خانواده ما را. زمان گذشت و هم نشینی نشان داد که در پشت آن چهره در هم کشیده، مردی مهربان نهفته است و درون آن قامت سفت و سخت نظامی، دلی می‌تپید که برایم سال‌ها قلبی پدرانه بود. گرچه عمو حیدر سال‌ها در جبهه و مرزهای گوناگون کشور و در انجام وظیفه، جدی بود و با خلاف‌کاران سخت گیر، اما در زندگی خصوصی و در رفتار با خانواده، فامیل و همسایه‌ها مردی مهربان و دل‌انگیز بود. حتی یک بار هم ندیدم و نشنیدم که فرزندانش را تنبیه کند و داد و بی‌دادی از خانه آن‌ها شنیده شود. اما خط و خال و پیشه‌اش در برخوردهای نخست، همه را به بی‌راهه می‌کشاند.
۲- در چند روز گذشته خبر شکنجه ستیزه‌جویان در زندان‌های آمریکا، رسوایی اخلاقی و سیاسی تازه‌ای برای آن کشور پدید آورد. آمریکایی‌ها در پاسخ به افکار عمومی گفته‌اند که آزار این زندانیان، اطلاعات ارزش مندی از گروه‌های ستیزه‌جو به دست داده و سبب‌سازِ نجات بسیاری از مردم بی‌گناه شده است. همواره در برخورد با چنین دوگانه‌های اخلاقی‌ای، سرگشته می‌شوم و همدلی با یک سوی جریان برایم بس دشوار و آزار دهنده است. از سویی آزار و شکنجه هر انسانی و با هر باوری، با ارزش‌های پذیرفته شده‌ام جور در نمی‌آید و از دیگر سو شاید این آزار‌ها بر کسانی که خودشان دل نگران انسان و ارزش‌های انسانی نیستند، برای نجات جان انسان‌های دیگر چندان بی‌راه هم نباشد! نمونه‌ای دیگر از این دست، حادثه‌ای است که این روز‌ها پاکستان را به عزای ۱۳۲ دانش آموز نشانده است. فرادستان پاکستان باید چه برخوردی با این گونه ستیزه‌جویان کنند؟ ستیزه‌جویانی که دین خویی آمیخته با برداشت‌های خشونت‌آمیز از ایدئولوژی شیطانی‌شان، آن‌ها را وا می‌دارد تا انسانیت را فرو گذارند و بی‌ترس، کودکان بی‌گناه را به گلوله ببندند، ماموران واکسیناسیون را بکشند، انسانی را تا آستانه مرگ بزنند و شکنجه دهند، سر انسانی را ببرند و با سرافرازی جلو دوربین بگیرند، زن‌ها و دختران بی‌گناه و بی‌پناه را به کنیزی ببرند و...
هفته پیش در خاک سپاری عمو حیدر شرکت کردم. مردی در خاک آرمید که برخلاف ظاهرش، بسیار مهربان بود. من در فرهنگی بزرگ شده بودم که در آن داشتن خالکوبی، نکوهیده بود، اما شاید در فرهنگ خانوادگی عمو حیدر این رفتار زشت نمی‌نمود!

می‌دانم که چنین نگاهی پیش زمینه نسبی‌گرایی اخلاقی است و پیامدش نبود سنجه‌ای برای برآورد ارزش‌های اخلاقی جامعه. برای شناخت عمو حیدر تجربه هم نشینی نیاز بود که بیش از ٣ دهه همسایگی، فراهم نمود. اما همچنان در تصمیم گیری درباره چگونگی برخورد با ستیزه‌جویانی که این روز‌ها در جای جای جهان، رفتارهای وحشتناکی را انجام می‌دهند سردرگم و ناتوانم. آیا این سرگشتگی از ناتوانی من است؟ یا ویژگی اخلاقی جهان کنونی؟ نمی‌دانم!

روزنامه شهروند

 

منتشرشده در یادداشت
پنج شنبه, 26 آذر 1393 08:40

چرا عقب مانده ایم؟

ketab6 دکتر کرامت اله  راسخ :

چرا « عقب »  افتاده ایم ؟

عللی که برای عقب افتادگی جامعه ی ایرانی تا قبل از انقلاب 57 و حتی بعد از آن ، توسط روشنفکران و متفکران جامعه ی ما ذکر شده متفاوت است . بعضی وجود استعمارگران را دلیل اصلی دانسته اند ، گروهی سیستم سلطنت ، دسته ای حکومت هزار فامیل ، عده ای وجود چاه های نفت ، برخی موقعیت جغرافیایی و سوق الجیشی کشور ، جمعی بی سوادی مردم و بعضی هم دین اسلام را علت اساسی معرفی کرده اند .

موضوعی که در متن تمام این نظرات نسبت به علل گرفتاری های ایرانیان به خوبی ملاحظه می شود این است که همه می خواهند عوامل و علل خارج از وجود ایرانیان را مقصّر معرّفی کنند  ، و در حقیقت ، کمتر کسی می خواهد حتی برای یک لحظه هم که شده نظرش را به خود ایرانیان و خلقیات فرد فرد ساکنان این مملکت معطوف کند و یا لااقل این فرضیه را به ذهن بیاورد که شاید تمام گناهان به گردن دیگران نباشد .

در اینجا ما عامل « خلقیات ایرانیان » را به عنوان یکی از عوامل « ممکن » عقب افتادگی اضافه می کنیم و آن را تحلیل می کنیم .

عواملی که ممکن است باعث عقب افتادگی ما ایرانیان باشند :

1. استعمارگران

2. سیستم سلطنتی

3.حاکمیت هزار فامیل

4. ذخایر نفتی

5. موقعّیت سوق الجیشی کشور

6.بی سوادی مردم

7.دین اسلام

8.شخصیت اخلاقی ما ایرانیان .

استعمارگران :

احتمالاً وجود دولت های استعمارگر به عنوان عامل اساسی عقب افتادگی بیشترین طرفدار را در بین روشنفکران ایران دارد . طرفداران این نظریه معتقدند کشورهای استعمارگر که سمبل آن ها انگلستان دیروز و آمریکای امروز هستند ، برای حفظ بقای خود نیاز دارند که چرخ اقتصادشان به طور دائم با سرعتی پرشتاب بچرخد تا گرفتار بحران و در نهایت سقوط نشوند . برای این منظور ، کم و بیش همراه با سایر کشورهای صنعتی غرب تلاش می کنند تا کشورهای دیگر را به هر شکل که شده است اسیر و برده ی خود نگه دارند . تا بتوانند آن ها را از دو جهت استثمار کنند : یکی با سرمایه گذاری در آن ممالک و استفاده از منابع طبیعی و کارگران ارزان قیمت ، و دیگری با انباشتن بازار آن ها از محصولات بُنجل .

برای حصول این منظور است که با دخالت های نامشروع خود کنترل حکومت های این گونه ممالک را در اختیار می گیرند . بدین ترتیب که با فشارهای تبلیغاتی ، تطمیع ، تهدید و عند الاقتضا کودتا و یا هرکار ممکن دیگری فاسدترین افراد را در رأس هیئت حاکمه نگه می دارند و به دست آن ها ارتش و اقتصاد آن کشور را در اختیار می گیرند و بر مردمش سوار می شوند و با اجرای برنامه های فرهنگ استعماری و فاسد کردن مردم ، امکان سواری کشیدن از نسل های آینده شان را فراهم می کنند . طرفداران این عقیده مثال های بارز و روشنی که غیر قابل انکار است ارائه می دهند ، در حقیقت ، به گواهی تاریخ گذشتگان و تجربیات عینی دنیای موجود ،کشورهای استعماری هر جا که توانسته اند ملّت های دیگر را به زیر سلطه در آورده اند .

سیستم سلطنتی :

اگر این سیستم می توانست ذاتاً علّه العلل عقب افتادگی باشد ،  پس باید کشورهای انگلستان و سوئد و نروژ و دانمارک و ژاپن نیز از این بابت گرفتار و عقب مانده باشند ؛ در حالی که آن ها با داشتن سیستم سلطنتی تمام خصوصیات کشورهای پیشرفته ی بسیار موفق را هم دارند و سیستم سلطنتی در آنجا مانند آنچه در ایران عمل می کرده ، نیست و به صورت یک دیکتاتوری خشن و غارتگر درنیامده است . از طرف دیگر ، اگر حذف سلطنت می توانست همه ی مشکلات را حل کند ، باید تاکنون کشورهای مصر و عراق و لیبی و ترکیه به عرش اعلی رسیده باشند ، در حالی که می بینیم نه تنها آن ها بلکه کشورهای دیگری در جهان هستند که شاه ندارند ولی دیکتاتوری و فساد و فقر و انواع گرفتاری های دیگر را دارند .

حاکمیت هزار فامیل :

نمی دانم اولین بار چه کسی حکومت هزار فامیل را به عنوان علت عقب افتادگی ایرانیان معرفی کرده است . ولی به هر تقدیر ، عده ای از روشنفکران قدیمی که اعتقاد داشتند جامعه طبقاتی با منافع خاص خود درجه بندی شده است و هر فردی از طبقه ی خود دفاع می کند و می خواهد که قدرت خود را حفظ نماید ، می گفتند در ایران حدود یک هزار فامیل حکومت را در دست دارند و همیشه مهره های اصلی هیئت حاکمه از میان این ها انتخاب می شوند . این هزار فامیل هیچ گاه به توده ی مردم اجازه نمی دهند که در امور زندگی خود دخالتی داشته باشند . در حقیقت ، توده مردم مانند بردگانی برای این تافته های جدا بافته ی حاکم ، کار می کنند و رنج می برند .

از این رو ، روشنفکران مزبور فقط وجود هزار فامیل را در خوب و بد جامعه مؤثر می دانستند و در نتیجه آن را عله العلل بدبختی های جامعه می پنداشتند ، می گفتند همین هزار فامیل هستند که همواره قدرت حکومت را دست به دست می کنند و همین این ها هستند که با بهره گیری از پشتیبانی کشورهای استعماری انگلستان و ـ در سنوات اخیر ـ آمریکا ، امکان تسلّط سیاسی و اقتصادی آن ها را در مملکت فراهم ساخته اند ، همین این ها هستند که شاهان را می آورند و می برند و هم این ها هستند که در واقع گاهی زیر پرده و زمانی کاملاً آشکار گرداننده ی اصلی مملکت اند و همین سلطنه ها و دوله ها و خلاصه اشراف زادگان و فرزندانشان اند که همه کاره ی کشور بوده اند و هنوز هم هستند .

با عنایت به اینکه در پنجاه سال گذشته اکثر شخصی پوشان متنفّذ ، مانند وزرا و وکلا و استاندارهای مملکت ، فرم پوشان مقتدر نیروهای زمینی و هوایی و دریایی و سایر مهره های اصلی حکومت از اولادان طبقات متوسط جامعه بوده اند و هیچ ارتباطی به دوله ها و سلطنه ها به طور اختصاصی نداشتند ، عدم صحّت این نظریه نیز ثابت می شود . اگر روزی ادّعای حکومت هزار فامیل به خاطر محدود بودن امکانات تحصیلی و انحصاری بودن آن برای طبقات خاصی از جامعه می توانست تا حدّی معنی دار باشد ، آنچه مسلّم است در حال حاضر و برای نسل موجود کاملاً غیر قابل قبول است و باید به سراغ نظریات دیگری برای یافتن علّت اساسی گرفتاری هایمان باشیم .

منابع نفتی :

وجود منابع نفتی را به شوخی یا جدّی از عدّه ای – حتی همین روزها – شنیده ایم که امّ الفسادش می دانند و می گویند اگر این ماده متعفّن را نمی داشتیم ، این همه مورد طمع کشورهای دیگر قرار نمی گرفتیم و به خاطر آن دیکتاتورهای فاسد را بر ما تحمیل نمی کردند و این چنین تسمه از گُرده مان نمی کشیدند ، اگر نفت نمی داشتیم ، رضا خان بر ما سوار نمی شد و آن همه فجایع بیست سال دیکتاتوری سیاه را نمی دیدیم ، اگر نفت نمی داشتیم ، مصدّق را سرنگون نمی کردند و شاه به ماه تحمیل نمی شد . و به طور خلاصه اگر نفت نمی داشتیم ، ما را مانند ترکیه رها می کردند تا سرنوشت مان را به دست خودمان بگیریم . . . و با این طرز استدلال نتیجه گیری می کنند که نفت باعث تمام بدبختی های ملّت ایران بوده و هست و تا زمانی که تمام نشود ، این گرفتاری ها وجود دارد و خواهد داشت .

موقعیت سوق الجیشی کشور

موقعیّت جغرافیایی کشور به عنوان دلیل عقب افتادگی مردم ایران نیز نظریّه ای است که طرفدارانی دارد . این گروه می گویند : ایران همیشه بر سر راه قدرت های بزرگ جهان و جهان گشایان بزرگ قرار داشته است . هر دیکتاتوری و قلدری ، هر جا قیامی می کرده و پر و بالی می گرفته ، ایران را مسیر سُمّ ستور خود می کرده است . ایرانیان همیشه در معرض خطرات غارت و قتل عام بودند . اگر بدبختی های قرون گذشته و اثر حملات خارجیان به ایران را روی عقب افتادگی امروزمان مؤثّر ندانیم ، در همین قرن اخیر در دوران قاجار گرفتار روسیه و عثمانی و انگلیس بودیم ، بعد از جنگ جهانی اوّل گرفتار روس و انگلیس شدیم و حالا هم گرفتار اطرافیان مان هستیم . آن ها نمی گذارند ملّت ایران جان بگیرد و خود را از عقب افتادگی ها نجات دهد . عله العلل همه ی بدبختی ها همین موقعیّت جغرافیایی و سوق الجیشی است و چون نمی توانیم آن را تغییر دهیم ، پس باید فقط با «کیاست و سیاست » حضرات صاحب قدرت را « فریب » دهیم و در بین قدرت ها خود را حفظ کنیم.

دین اسلام

در ایران دین اسلام را دو گروه و از دو نظر مختلف عله العلل بدبختی ها می دانند : اول گروه خشکه مقدّسان که می گویند چون خسرو پرویز شاه ایران نامه پیغمبر اسلام را پاره کرد و به دستیارانش دستور داد که نویسنده ی نامه را نزد وی اعزام دارند ، از این نظر ایران نفرین شده است و دیگر از آن تاریخ تاکنون کمر راست نکرده و حتی تا قیامت نیز نخواهد کرد [1].

گروه دوّم لامذهبان هستند که هر دینی را عموماً و دین اسلام را خصوصاً به عنوان عله العلل عقب افتادگی ها قلمداد می کنند . اینان دین را به عنوان تریاک و مخدّر اجتماع می دانند و می گویند دین  مردم را بیکاره و از تمدّن و ترقّی دور می کند ، جلوی فعالیت ها را می گیرد و ظلم ها را مشیّت اللهی تلقّی می نماید ، باید دین را که مانند زنجیری به پای ملّت بسته شده کنار گذاشت ، همان طور که اروپاییان بعد از رنسانس آن را کنار گذاشتند و سپس آزادانه با کمک علم جلو رفتند .

گروه اوّل که ایران را نفرین شده می دانند هیچ دلیلی برای این ادّعای خود ندارند ، تنها حدس می زنند که چنین باشد . به این گروه چون متدیّن هستند ، یادآور می شویم که قرآن گمان بردن و حدس زدن را به عنوان راه حقیقت جویی قبول ندارند . ( نجم / 28 ) .

از طرف دیگر ، در برابر همین حدسیات آن ها می توان سؤال کرد که آیا مردم سوریه ، مصر ، سودان و اکثر کشورهای مسلمان نشین که هنوز هم این چنین عقب افتاده اند ، به خاطر این بوده که دائر مدار مملکت شان در عصر پیغمبر نامه ی حضرتش را پاره کرده است و در نتیجه نفرین شده اند ؟

آیا اصولاً از نظر دین اسلام این انصاف و عدالت است که در 1400 سال پیش شاهی در کشور ایران باشد که از ظلمش همگان در عذاب به سر بردند و آن وقت چنین ظالمی نامه ی پیغمبر اسلام را پاره کند و بدان خاطر اولاد مردم شاه زده ی آن روز ، خدازده ی قرن های بعد تا قیام قیامت گردند ؟

این تنبیه نمی تواند با عدالت تطبیق کند و بنابراین چنین چیزی نمی تواند صحیح باشد و نمی تواند علّت عقب افتادگی ها تلقّی گردد . قرآن با قاطعیت این قبیل نظریه ها را رد می کند . ( بقره ، 141 )

اشتباه گروه دوّم بیشتر ناشی از بی اطلاعی آن ها از دین حقیقی اسلام است که که آن را با کلیسای اروپای قبل از رنسانس مقایسه می کنند . ولی باید دانست کلیسا مخالف علم بود، در حالی که دین اسلام مشوّق آن است ، کلیسا تفتیش عقاید می کرد ، در حالی که دین اسلام تجسس در کار دیگران را منع می کند .

شخصیت اخلاقی ما ایرانیان

هم عقیده با عده ای که اساسی ترین عامل عقب افتادگی مردم ایران را خلقیات آن ها میدانند و کلیه ی ظلم و ستم هایی را که در ادوار تاریخ بر آن ها رفته است به حساب همان می گذارند ، شخصیّت اخلاقی مان را به عنوان عاملی در این مورد معرّفی می کنم .

فصل دوم

شخصیت اخلاقی ما ایرانیان

خداوند وضع زندگی هیچ قومی را تغییر نمی دهد تا زمانی که آن قوم خلقیات شان را تغییر دهند . . . [2]

. . . خدا نعمتی را که به قومی داد تغییر نمی دهد تا وقتی که آن قوم خلقیّات خود را تغییر دهند . . . [3]

مقدمه

نتیجه گیری از دو آیه ی فوق و تجربیات عینی به ما می گوید :

اقوامی که از راه خدا منحرف شده و پیروی شیطان را اتّخاذ نموده اند ، و دروغ گویی ، دزدی ، غارت ، تقلّب ، عهد شکنی و سمبل کاری را پیشه ساخته اند ، سرنوشت محتوم شان کم شدن تدریجی درآمد ملّی و تمام عوارض ناشی از آن است . این ها با هم رابطه ی علّت و معلولی دارند ، و تا زمانی که مردم دست از آن اعمال برندارند ، خداوند هم سرنوشت شان را تغییر نمی دهد و از نعماتش بهره ی بیشتری نصیب شان نمی سازد .

و به همین قرار ، اقوامی که اعمال شان با دستورات الهی ـ دانسته یا ندانسته ـ تطبیق دارد ، یعنی راست گویی ، درست کاری ، وفای به عهد ، امانت ، دقّت و توجه در کارهایشان از عادات معمول زندگی شان شده است ، نعمات الهی هم برایشان جاری است و تا زمانی که خلقیاتشان را تغییر نداده و از راه درستی و شرافت که همان طریق الهی است منحرف نشده اند ، خداوند نعماتی را که به آن ها داده است تغییر نمی دهد .

« مردم چطور با هم رفتار می کنند ، چطور با هم معامله می کنند، و خلقیات شان چیست؟»

در حقیقت ، اساسی ترین عامل تعیین کننده ، نحوه ی گذران و زندگی یومیّه شان است . از تجربیات عینی برمی آید که در هر جامعه ، خلقیات مردم و نحوه ی ارتباط آن ها با یکدیگر علت است و سیستم حکومت و نحوه ی زندگی و مآلاً رفاه و آسایش یا بدبختی و ادبارشان ، معلول . و این همان سنّت الله است و مفهوم آیات فوق ، همان نوع سنّت الهی که آتش را تعیین کرده است تا بسوزاند و یخ را تا سرد کند .

نظریات خارجیان درباره ی ما ایرانیان

1. هرودت

هرودت مورّخ یونانی در 24 قرن پیش ( دوره ی کوروش ) از خوبی ها و بدی های اخلاق ایرانیان نوشته ولی خوبی های آن بیشتر بوده است . در این مورد می نویسد:

چیزی که برای پارسی ، کردنش ممنوع است ، گفتنش هم جایز نیست ، دروغ گویی را ننگین ترین عیب می دانند و پس از آن شرم آورترین نقص ، داشتن قرض است . و جهت عمده ی آن از جمله این است که گویند مقروض مجبور است دروغ بگوید [4] .

مردم ایران دروغ نمی گفتند و در نتیجه تمام معایب ناشی از آن راه هم نداشتند . خداوند هم نعماتش را در اختیار آن ها قرار داده بود و از پیشرفته ترین مردم عصر خود بودند . تدریجاً که خلقیّات شان عوض شد [5]، نعمات الهی هم ازآن ها  دور شد . در این مورد است که نوشته های گزنفون حکایت می کند .

2. گزنفون

گزنفون ، شاگرد معروف سقراط ، که تقریباً یک قرن بعد از هرودت بوده است ، مقایسه ای بین روحیه و اخلاق ایرانیان در دوره ی کوروش ( عهد هرودت ) و روحیه و اخلاق آن ها در زمان اردشیر دوّم ( عهد خودش ) به عمل آورده و تغییر و انحطاط آن ها را در دوره ی خودش ، مفصّلاً می نویسد که خلاصه اش از این قرار است »

این روزها خیلی ها فریب شهرت پارسی ها را از حیث وفای به عهد و حفظ سوگند ـ مطابق آنچه در سابق بوده است ـ می خورند ، و همین که آن ها را نزد شاه می برند ، سرشان را از بدن قطع می کنند . این روزها برعکس سابق ، کسانی که به نفع شاه خیانت کنند مورد عنایت شاه قرار می گیرند . این روزها افراد متموّل را مانند جانیان حبس می کنند تا از آن ها پول بگیرند . دیگر کسی نمی خواهد به قشون شاه ملحق شود . روح ورزشکاری و سلحشوری در آن ها به کلّی مرده و به تن پروری و پُرخوری خو کرده اند . مملکتی نیست مانند پارس که در آن ، آن همه مردم از زهری که به دست دیگران به آن ها خورانده شده بمیرند یا علیل شوند . تقوای پارسیان در آن ها خاموش شده است . عدّه ای بی شمار گلدان و جام های گرانبها دارند و از داشتن آن به خود می بالند ؛ اما اینکه تمام این تجملات با وسایل شرم آور تحصیل می شود باعث شرم ساری آنان نیست . برخلاف گذشته ، بی عدالتی و حّب منافع نامشروع و بی شرفی در نزد آن ها ترقی کرده است . خلاصه پارسی و مردمانی که تابع آنان هستند ، این روزها تقدّس شان نسبت به خدایان و احترام شان به والدین و انصاف شان درباره ی خلق و شجاعت شان در موقع جنگ بسیار کمتر از آن است که در سابق بود .

3.  آمی ین مارسلین

 آمی ین مارسلین مورّخ معروف رومی که در قرن چهارم میلادی می زیسته در کتاب خود ایرانیان را به قرار ذیل توصیف نموده است :

بسیار پُرگو و خودستا هستند ، چه در موقع کام کاری و چه در اوقات مصیبت . همیشه لفظ تهدید و تخویف بر لب دارند . مکّار و متکبّر و بی رحم اند . راه رفتن شان بسیار سنگین و موقّر و طبیعی و روان است . بهترین جنگجویان دنیا هستند ؛ ولی در کار جنگ ، خدعه و مهارت شان بیشتر از شجاعت شان است . نسبت به غلامان و زیر دستان و مردم خُرده پا به استبداد رفتار می کنند و خود را مالک و صاحب اختیار جان و مال آن ها می دانند . نوکران و گماشتگان شان حق ندارند در حضور آن ها لب به سخن بگشایند.

4. گرنت واتسون

گرنت واتسون مؤلّف کتاب تاریخ ایران و دوره ی قاجاریه از قول « سِره پوتینگر » مینویسد :

در میان خودی ایرانیان با هم ردیف و هم شأن خویش مهربان و مؤدب اند ، ولی در مقابل برتر از خود خاضع و متواضع و نسبت به زیر دستان زورگو و متکبرند .

5. جیمس موریه

جیمس موریه ی انگلیسی در کتاب سیاحت ایران و ارمنستان و آسیای صغیر و استانبول ، که ترجمه ی آن در سال 1813 میلادی در پاریس چاپ شده است ، در مورد خلقیات ایرانیان زمان فتحعلی شاه قاجار می نویسد :

در تمام مردمی به لاف زنی ایرانیان وجود ندارد . لاف و گزاف اساس وجود ایرانیان است . هیچ ملّتی هم مانند ایرانیان منافق نیست و چه بسا همان موقعی که دارند با تو تعارف می کنند باید از شرّشان بر حذر باشی . ایرانیان تا دلت بخواهد حاضرند به تو قول و وعده بدهند که اگر احیاناً اسبی ، مزرعه ای ، خانه ای و یا هر چیز دیگری را در حضورشان تعریف و تمجید نمایی ، فوراً می گویند تعلّق به خودتان دارد . عیب دیگری هم که دارند دروغ گویی است که از حدّ تصور خارج است . ایرانیان لبریزند از خود پسندی و شاید بتوان گفت که در تمام دنیا مردمی پیدا نشوند که به این درجه به شخص خودشان اهمیت بدهند و برای خودشان اهمیت قائل باشند .

نظریات خودمان درباره ی خلقیّات مان

1. سعدی

 ستایش سرایان نه یار تواند                       نکوهش کنان دوستدار تواند

به نزد من آن کس نکو خواه تست                که گوید فلان چاه در راه تست

هر آن کس که عیبش نگویند پیش               هنر داند از جاهلی عیب خویش

سپس درباره ی هموطنان می گوید :

ابریق رفیق بر می دارند که به طهارت می رویم و به غارت می برند .

در برابر چو گوسفند سلیم             در قفا همچو گرگ مردم خوار

2.      فردوسی

هنر نزد ایرانیان است و بس               ندارند شیر ژیان را به کس

3.     قائم مقام فراهانی

 قائم مقام فراهانی متخلّص به « ثنایی » در نکوهش ایرانیان در جنگ با روسیه شعری دارد که ابیاتی از آن بدین شرح است :

آه ازین قوم بی حمیّت بی دین             کُرد ری و تُرک خمسه و لُر قزوین

 عاجز و مسکین هرچه دشمن و بد خواه          دشمن و بدخواه هرچه عاجز و مسکین

قائم مقام از بزرگان فضلای عهد اخیر ایران است . پس از خدمت گزاری های بسیار به ایران روز 29 صفر 1251 قمری در باغ نگارستان به امر محمدشاه قاجار دستمالی در حلقش فرو بردند و او را خفه کردند ؛ چون که محمد شاه سوگند یاد کرده بود که خون او را نخواهد ریخت . 

4.     میرزا آقاخان کرمانی

میرزا عبدالحسین معروف به میرزا آقاخان کرمانی ( در چهارم صفر 1314 هجری قمری در تبریز سرش را بریدند) در کتاب سی مقاله در حقّ هموطنان خود چنین نوشته است ـ و خدا می داند اگر می دانست که عاقبت سرش به دست هموطنان خواهد شد چه می گفت :

کمتر کسی از اهالی ایران است که میرغضبی نداند یا ستم و تعدّی نتواند و ظلم و بی انصافی نپرورد . تمام سکنه ی آن ویران و خرابه ، از طبقه حکما و حکّام و وزرا گرفته تا حمّال و بقّال ، همه ستمگر و بی مروّت و همه خون خوار و بی مرحمت و همه فریاد دارند که چرا ما میر غضب باشی نیستیم ؟ و همه می خواهند ظالم منفرد و حاکم مستبد و جلادباشی باشند .

5.  رحیم نامور

نامور در مقاله ای در روزنامه شفق سرخ 6 شهریور 1311 هجری شمسی ، درباره ی هموطنانش می گوید :

. . .  پای بند هیچ یک از ملکات اخلاقی نیستند و به شؤون و مقدّسات فردی و اجتماعی اعتنایی ندارند و جز پر کردن کیسه و اطفای شهوات مشئوم از زندگی چیزی نمی فهمند . دروغ می گویند ، فریب می دهند ، مانند خاکشیر به هر مزاجی می سازند و در مقابل هر بادی تسلیم می شوند ، و این کار را زبر دستی و زرنگی می دانند . حقایق را زیر پا گذاشته و برای استرضای خاطر کسی که خود را محتاج به وی و او را قوی تر از خود تصوّر می کنند بله قربان بله قربان و صحیح است صحیح است می گویند و از خود رأی و اختیاری ندارند . امروز از یک چیز تعریف می کنند و فردا با لحن زننده ای همان چیز را تکذیب می نمایند . مبالغه را در تعریف و خوش آمد گویی  به جایی می رسانند که مقام فرشتگان آسمانی را به یک نفر می دهند ، و لحظه ای بعد بدون اینکه گفته های سابق خود را در نظر بیاورند همان شخص را مجسمه ی وقاحت و جانشین ابلیس می خوانند .

6. شهید مرتضی مطّهری

شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ، 1349 صفحه ی 128 می نویسد :

. . . از همه عجیب تر این است که عده ای به نام حمایت از ملیّت ایرانی و نژاد ایرانی بزرگترین توهین ها را به ملّت ایران می کنند .

گاهی می گویند ملت ایران با کمال جدّیت می خواست از حکومت و رژیم و آیین خودش دفاع کند ، ولی با آن همه شوکت و قدرت و جمعیت صد و چهل میلیونی و وسعت سرزمین ، در مقابل یک عدّه ی پنجاه شصت نفری عرب شکست خورد . اگر راست است پس چه ننگ بزرگی !

گاهی می گویند : ایرانیان از ترس ، کیش و عقیده و ایمان خویش را عوض کردند .

واقعاً اگر چنین باشد ایرانیان از پست ترین ملل جهان اند . ملتی که نتواند عقیده ی قلبی خود را در مقابل یک قوم فاتح حفظ کند ، شایسته ی نام انسانیت نیست .

گاهی می گویند : ایرانیان چهارده قرن است که زیر یوغ عرب هستند . یعنی با آنکه سیادت نظامی عرب یک صد سال بیشتر طول نکشید ، هنوز پشت ایرانیان از ضربتی که در چهارده قرن پیش خورده راست نشده است .

زهی ضعف و ناتوانی و بی لیاقتی و بی عرضگی . ملت های نیمه وحشی آفریقا پس از قرن ها استعمار همه جانبه ی اروپایی ، زنجیرها را یکی پس از دیگری پاره می کنند و خود را آزاد می نمایند ، اما ملتی متمدّن دارای سابقه ی فرهنگی کهن ، از قومی بیابانی شکست می خورد و طولی نمی کشد که قوم فاتح نیروی خود را از دست می دهد ؛ اما این ملت شکست خورده هنوز از خاطره ی شکست چهارده قرن پیش وحشت دارد ؛ روز به روز بیشتر فکر و آداب و رسوم و زبان قوم فاتح را علی رغم میل باطنی خود وارد زندگی خود می کند .

گاهی می گویند : ایرانیان از آن جهت شیعه شدند که در زیر پرده ی تشیّع معتقدات و آداب کهن خویش را حفظ کنند ؛ در همه ی این مدت طولانی از روی نفاق و دورویی اظهار اسلام کردند و همه ی ادعاهای مسلمانی شان که تاریخشان را پر کرده است و از هر قوم دیگر بیشتر بوده است دروغ محض است . چهارده قرن است که دروغ می نویسد و دروغ تظاهر می کنند ؟ زهی بی شرافتی و نامردمی !

. . . همه این ها تهمت به ایران و ایرانی است . ایرانی هرچه کرده به تشخیص و انتخاب خود بوده است . ایرانی لایق بوده نه بی لیاقت ، راست و صریح بوده نه مناتفق و دروغگو ، شجاع و دلیر بوده نه جبان و ترسو ، حقیقت خواه بوده نه چشم به حوادث زودگذر ، اصیل بوده نه بی بُن و بی ریشه .

برخی از خصوصیات مردم ایران :

1. با محبت ، آبرو دوست و مهمان نواز

2. عزت نفس یا فیس و افاده

3. گاهی به من چه و به تو چه ، گاهی دایه ی مهربان تر از مادر

4. تجسّس و دخالت در کار همه

5. علامه دهر ، احترام به شؤونات

6. اصل و نسب

7.استهزاء ، غیبت ، بدگمانی

8. عجله ، بی بند و باری ، سمبَل کار

9. فرار از نظم و برنامه

10. رشاء و ارتشاء

11. لجبازی و انتقام جویی

12. متجاوز ، ترسو ، کجدار و مریز کن

13. دروغ گویی

از قول داریوش ، بر کتیبه ای چنین نوشته شده است : « خدا این کشور را از دشمن ، از خشکسالی و از دروغ نگاه دارد».

جالب اینجاست که این مطالب را همه مان با آب و تاب می گوییم، همه از دروغ گویی دیگران ناله سر می دهیم و از دست غیر می نالیم ، ولی هیچ گاه به فکر این نیستیم که اعمال خود را در نظر آوریم و به قول سعدی از دست خویش فریادی بزنیم یا کارهای یومیّه ی خود را با دقت ارزیابی نماییم و از دروغ های خود لااقل بکاهیم .

انواع دروغ گویی در ایران عبارتند از :

1. دیپلماسی: یکی از انواع دروغ گویی ها در ایران رُل بازی کردن و تظاهر کردن است .

2. گول زدن و گول خوردن  : « گول زدن » به عنوان یک راه تربیتی و برای آرام نگه داشتن کودکان به کار می رود . بچه را از همان دوران شیرخوارگی که پستانک دروغین به دهانش می گذارند « گول » می زنند .

3. بگو چشم ولی نکن

4. فکر کج ، راه کج و بدبینی

5. دروغ مصلحت آمیز : در سرزمین ما یکی از راه های موجّه جلوه دادن دروغ گویی ، مصلحت آمیز دانستن آن است و شیخ سعدی علیه الرحمه را هم به شهادت طلبیدن ؛ که گفته است : « دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز »

6. حفظ ظاهر و تجدّد طلبی

7. تعارفات یومیّه : ایرانیان وقتی که به هم می رسند ، از روی تظاهر تعارفاتی می کنند که هم گوینده و هم شنونده می دانند منظور و مقصودشان مطلقاً آن نیست که بین شان ردّ و بدل می شود ؛ در عین حال این کار را می کنند و اگر هم یکی نکند ، دیگری بدش می آید. اسم این کار راه هم می گذارند « حفظ ظاهر» چون معتقدند انسان باید به هر حال رعایت حفظ ظاهر را بکند .

8. خاکشیر مزاجی ، رنگ پذیری ، بوقلمون صفتی

9. دورویی و نفاق

10. بدقولی ، عهد شکنی و دبّه

11. قسم خوردن .

نتیجه گیری :

اگر دروغ را علت اصلی عقب افتادگی هایمان معرفی می کنم نه تنها از این جهت است که چون در هر معامله ای وارد شود آن را فاسد می کند ، در بین مردم بدبینی و سوءظن به وجود می آورد ، مقدار قابل توجّهی وقت و انرژی آن ها را به هدر می دهد و مآلاً رفاه و آرامش و امکان هر نوع ترقّی را از آن ها می گیرد و یا شدیداً مانع می شود ، بلکه به خاطر این است که رواج دروغ در بین مردم باعث می شود که رشد شخصیت بالغی را در اطفال به کلی متوقف کند و یا آن را آسیب دیده و معیوب سازد و نتیجتاً مردان و زنانی تحویل جامعه دهد که در بین آن ها منطق و استدلال و عقل جای خود را به احساسات و هرج و مرج طلبی دهد و جهل را مافوق علم بنمایاند.

با عنایت به فرضیات روان شناسان در مورد شناخت انسان و با توجه به مشاهدات عینی از آنچه ما ایرانیان می گوییم و می کنیم و اعتقاد داریم ، می توان نتیجه گرفت که متأسفانه به خاطر رواج شدید دروغ در بین ما مردم ایران ، اکثراً شخصیت بالغی مان به شدّت آسیب دیده و حکومت بر وجود ما دائماً بین شخصیت های والدینی و یا کودکی مان دست به دست می شود و بیشتر معایبی که داریم عوارض همین نقص شخصیت اخلاقی ماست .

فرضیه ها :

فصل اول : چرا « عقب »  افتاده ایم ؟  ( ص 37 و 38 )

توضیحی در مورد عواملی که ممکن است باعث عقب افتادگی ایرانیان شده است  .

1. استعمارگران ( ص 39 و 40 )

2.سیستم سلطنتی ( ص 44 )

3.حاکمیت هزار فامیل ( ص 45 و 46 )

4.  منابع نفتی ( ص 46 )

5. موقعّیت سوق الجیشی در کشور ( ص 47 و 48 )

6. بی سوادی مردم  ( ص 49 و 50 )

7. دین اسلام ( ص 51 و 52 )

8.شخصیت اخلاقی ما ایرانیان . ( ص 56 )

فصل دوم : شخصیت اخلاقی ما ایرانیان ( ص 57- 58 )

نظریات خارجیان درباره ی ما ایرانیان ( ص 59 تا ص 64 )

نظریات خودمان درباره ی خلقیات مان ( ص 70 تا ص 80 )

فصل سوم : برخی از خصوصیات مردم ایران ( ص 87 تا ص 127)

انواع دروغ گویی در ایران ( ص 129 تا ص 142 )

شناسه کتاب

ایزدی ، علی محمد

چرا عقب مانده ایم ؟ : جامعه شناسی مردم ایران / علی محمد ایزدی  ـ تهران : علم ،1382 .

351ص : مصور

فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا .

1. جامعه شناسی - - ایران ، 2. عقب ماندگی اجتماعی - - ایران - - علل . 3. اخلاق ایرانی . 4. اخلاق ایرانی در ادبیات . 5. ایران - - اوضاع اجتماعی .

الف . عنوان . ب. عنوان : جامعه شناسی مردم ایران .

9 الف 2 ف /62 IIM                                  0955/301

کتابخانه ملّی ایران                                                             16555- 82 م



[1] حضرت رسول ( ص) در سال ششم هجری خسرو پرویز را به دین مقّدس اسلام دعوت کرد . وی از این موضوع سخت ناراحت شد و نامه ی آن جناب را پاره نمود و برای « بازان » عامل خود در یمن نوشت که نویسنده ی این نامه را نزد وی اعزام کند . بازان دو نفر ایرانی را به نام بابویه و خسرو به مدینه فرستاد و پیام خسرو پرویز را به آن جناب رسانیدند. . . حضرت فرمود : فردا بیایید و جواب خود را دریافت کنید . روز بعد که خدمت آن جناب آمدند ، حضرت فرمود : « شیرویه دیشب شکم پدرش خسروپرویز را درید و او را هلاک ساخت » ( مرتضی مطهّری : خدمات متقابل اسلام و ایران ، ص 483 .)

[2] رعد . 11

[3]  انفال . 53

[4] حسن پیرنیا ( مشیرالدوله ) : تاریخ ایران باستان ، چاپ جیبی ، ج 6 کتاب دوم ، ص 1536 .

[5] تعیین علت تغییر خلقیات در طول یک قرن – آن هم به این شدت ـ موضوع جالبی برای تحقیق است .

 

منتشرشده در معرفی کتاب

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور