در نظامهای سیاسی مدرن، قدرت اجتماعی از حضور مردم ناشی میشود و سیستم مدیریت فردی جای خود را به مشارکت همگانی میدهد. در این نظامها، دولت، تبلور و برآیند ارادۀ مردم است. ارادۀ مردم نیز ازطریق نهادهای قانونی اعمال میشود. لذا میزان مشارکت مردم در امور سیاسی و اجتماعی بهعنوان شاخص رشدیافتگی و توسعۀ سیاسی محسوب میشود.
براین اساس، در جوامع امروزی، چرخش قدرت سیاسی برای مقابله با شکلگیری انواع دیکتاتوریها و ایجاد عدالت در موازنۀ قدرت سیاسی بین احزاب و گروههای اجتماعی، امری اجتنابناپذیر تلقی میشود. در این میان، تقویت زمینههای مشارکت سیاسی بر عهدۀ روشنفکران، دانشگاهها، احزاب و گروههای اجتماعی است و نقش دولت صرفاً فراهم آوردن شرایط رشد سیاسی افراد از طریق آزادسازی فضای سیاسی،تلاش در جهت از بین بردن موانع مشارکت سیاسی، تضمین حقوق اساسی مردم، توزیع عادلانۀ امکانات و ثروتهای عمومیو از همه مهمتر، آموزشهای صحیح در مدارس برای رشد فکری و سیاسی نسل جوان است.
همچنین باید اذعان کرد که گسترش سطح آگاهیهای سیاسی جامعه عمدتاً از طریق رسانهها و مطبوعات آزاد امکانپذیر بوده و تنها با توزیع عادلانۀ اطلاعات میتوان از بهوجود آمدن رانتهای مختلف جلوگیری کرد تا در نتیجه، جامعه شاهد شفافیت سیاسی و رشد آگاهیهای اجتماعی باشد.
نهادینه شدن مشارکت سیاسی درجامعه نیازمند این است که نحوۀ حضور مردم در ساختار سیاسی و روند تحولات اجتماعی به صورتی قانون مند تعریف شود.برای رسیدن به این منظور، نظامهای پارلمانی و سیاسی مبتنی بر دموکراسی بهوجود آمدهاند تا از طریق مراجعۀ مستقیم و غیرمستقیم به آرای مردم و برگزاری انتخابات و رفراندوم، زمینههای جلب مشارکت مردم را در امور سیاسی فراهم کنند.
در نوشتۀ حاضر سعی شده است، نقش دولتها در روند دموکراسی، نقش احزاب در رشد سیاسی جامعه، جایگاه مطبوعات در نظامهای سیاسی آزاد و اهمیت حضور جوانان در سیاست، مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.
دولت و دموکراسی
در دولت دموکراتیک، قدرت سیاسی از ارادۀ مردم ناشی میشود و مدیران جامعه، منتخب مردم و مجری ارادۀ عمومی هستند. فرد مدیر، در برابر قانون و خواستههای عمومی مسئول و در قبال تصمیمات و اعمال خود پاسخگو است. حکومت، امانتی از سوی ملت، امری موقت و مشروط است وبراساس یک توافق اجتماعی برای مدت خاصی در اختیار افرادی قرار میگیرد و هرگز نمیتواند مجوزی برای برتریجویی،امتیازطلبی،احساس مالکیت و حاکمیت یک فرد نسبت به دیگر آحاد جامعه باشد و بالطبع نمیتواند، موجب تحکم، فرمانروایی و منفعتطلبی شخصی نیز باشد. در تفکر مردمسالار و دموکراتیک، قانون فصلالخطاب است و در منازعات اجتماعی، همگان متعهد به تمکین از قانون هستند.در چنین جامعهای،نهادهای نظارتی بر کار مسئولان و مدیران جامعه نظارت کامل دارند و تخطی از قانون از هیچکس ولو بالاترین مقام اجرایی کشور پذیرفته نیست.
در شیوۀ دموکراتیک، حاکمیت ملی از طریق انتخابات مجلس، انتخابات ریاستجمهوری، شوراهای شهر، انتخاب مستقیم شهرداران، مجالس محلی، انتخابات فرمانداران و استانداران و... اعمال میشود و در موارد اساسی از طریق رفراندوم، آرا و نظرات مردم اخذ و به کار بسته میشود. همچنین سعی بر این است که دولت و بدنۀ اجرایی آن کاملاً کوچک باشد و همۀ کارها به مردم سپرده وکشور به دست خود آنها اداره شود. با چنین فرضی،مسئولیتها و عناوین اجتماعی، امتیاز تلقی نمیشوند تا برای به دست آوردن آنها از هر طریقی اقدام کرد و با تن دادن به شیوههای ماکیاولیستی و از طریق باندبازی و رانتخواری، زیر پا گذاشتن قواعد اخلاقی و حذف رقیب سیاسی، قدرت اجرایی کشور را به دست گرفت.
دولتی که مظهر استقلال ملی است، با انگیزۀ عدالتخواهی تأسیس میشود و با انتخاب مستقیم مردم بر سر کار میآید، قطعاً مورد پشتیبانی و حمایت جدی مردم است و در عرصۀ بینالمللی نیز از توانایی دیپلماسی بالایی برخوردار خواهد بود. چنین دولتی نیازی به کتمان اطلاعات، مخفیکاری و زد و بند با قدرتهای خارجی نخواهد داشت و صرفاً با تکیه بر اقتدار ملی و با امید به پشتیبانی ملی در عرصههای گوناگون بینالمللی، مقتدرانه ظاهر خواهد شد و عزت و آبروی ملی را پاس خواهد داشت. چنین دولتی، شفاف و صمیمی بودن با ملت را شعار خود قرار میدهد، با اعتماد به توان ملی، در جهت رشد آگاهیهای اجتماعی اقدام خواهد کرد و از طریق توزیع عادلانۀ اطلاعات، رشد سیاسی جامعه را موجب میشود و همبستگی ملی را بهوجود خواهد آورد.
علاوه بر آن، چنانچه پیشتر نیز گفته شد، نقش اصلی دولت تلاش در جهت آزادسازی فضای سیاسی و رفع موانع مشارکت سیاسی مردم است.لذا آموزش مردم برای پذیرش نظام شورایی باید امری جدی تلقی شود. این آموزشها باید از مدارس شروع و در دانشگاهها تقویت و سپس به فرهنگ عمومی تبدیل شود.
افزایش دانش و بینش سیاسی مردم، نیازمند سالها تلاش فرهنگی و برنامهریزی عالمانه است و شور و هیجان ناشی از رقابتهای زمان انتخابات را نمیتوان نشانۀ شعور سیاسی جامعه دانست. تبلیغات غیرواقعی برخی کاندیداها و احزاب در ایام انتخابات، فریبندهاند، موجب خسارات بیشمار میشوند و بعد از فروکش کردن هیجانات کاذب آن ایام، دلزدگی و یأس نسل جوان را نسبت به فعالیتهای سیاسی به دنبال میآورد و روحیۀ فردگرایی،منفعتطلبی شخصی و عدم حساسیت نسبت به سرنوشت سیاسی جامعه را در آنها ایجاد میکند.
باید بپذیریم که رشد سیاسی در طول زمان شکل میگیرد، لذا ساز و کار مشارکت سیاسی و اجتماعی نیاز به بازتعریف دارد. نمیتوان از مردم انتظار حضور حداکثری داشت، ولی در طول دورههای مختلف، آنها را وارد بازی سیاست نکرد و صرفاً در پای صندوقهای رأی به انتظارشان نشست. تربیت سیاستمداران آینده و کسانی که صلاحیت نامزدی در انتخابات مختلف یا احراز مسئولیتهای کلان اجتماعی را دارند، باید امری جدی تلقی شود و این جز از طریق برنامهریزیهای اساسی که بر عهدۀ دولت است، امکانپذیر نخواهد بود.
احزاب و رشد سیاسی جامعه
احزاب سیاسی، تسهیلکنندۀ حضور مردم در صحنۀ سیاسی یک کشور هستند. اساساً احزاب به این خاطر بهوجود میآیند که زمینۀ تضارب آرا بین مردم را فراهم کنند تا در نتیجه، دانش سیاسی آنان بالا رود و آمادگی لازم را برای تحمل دیدگاههای مختلف بهدست آورند.در عینحال، نقدپذیری دیدگاههای خود را تجربه کنند. احزاب میتوانند بهترین کادرهای سیاسی و اجرایی را برای ادارۀ امور کشور تربیت کنند. احزاب بهعنوان یک نهاد اجتماعی، همواره باید فعال باشند و در جهت افزایش دانش سیاسی و قدرت تحلیل جوانان برنامهریزی کنند. تربیت سیاسی جوانان باید هدف جدی و درازمدت احزاب باشد تا در صورت پیروزی در هر انتخاباتی، بتوانند افراد توانمندی را در کادرهای حکومتی قرار دهند و در صورت عدم پیروزی، به نقش کنترل اجتماعی عمل کنند و با نقد وضع موجود، سبب پیشرفت امور شوند.
احزابی که فقط برای کسب قدرت سیاسی و صرفاً در آستانۀ انتخابات پا به عرصۀ فعالیت میگذارند، نمیتوانند نقش تاریخی خود را در قبال سرنوشت ملی ایفا کنند. اینگونه احزاب در صورت پیروزی و به دست گرفتن مسئولیت اجرایی کشور، به دلیل اینکه نیروهای ورزیدهای برای ادارۀ امور کشور در اختیارندارند، محافظهکار میشوند، صرفاً برای ماندن در قدرت تلاش میکنند و ناچار به باندبازی، گروهگرایی و جناحبندی روی میآورند، به تندرویهای حزبی تن میدهند، عرصه را بر دیگر احزاب تنگ و حتی حق حیات سیاسی را نیز از آنها دریغ میکنند. عدم تربیت کادر سیاسی ورزیده در احزاب، آسیب جدی فضای سیاسی کشور ماست و موجب آسیب دیدن کل جامعه میشود. عدم حضور احزاب فراگیر در کشور، یکی دیگر از مشکلات است و بیتوجهی به آن، موجب از دست رفتن سرمایههای اجتماعی زیادی میشود.
در حالحاضر، به دلیل عدم حضور احزاب فراگیر در کشور، معمولاً گروهها و دستهجات مختلف با گرایشهای گوناگون، در آستانۀ انتخابات شکل میگیرند و گاهی ائتلافهایی تشکیل میدهند تا اکثریت آرا را بهدست آورند،لذا فرد یا حزب پیروز، قبل از انتخابات نمیتواند برنامه و تیم مدیریتی مشخصی را معرفی کند و باید تابع شرایط بعد از پیروزی باشد. اینگونه احزاب و ائتلافهایی که در فصل انتخابات بهوجود میآیند، امکان برقراری ارتباط با بدنۀ اجتماعی را ندارند و سعی میکنند با انتخاب شعارهای تند و ایجاد هیجانات کاذب سیاسی، مردم را به پای صندوقهای رأی بیاورند. چون بعد از پیروزی نیز برنامۀ مشخصی برای حفظ و تربیت نیروها و کادرهای آیندۀ حزبی ندارند، عملاً موجب دلسردی قشر جوان جامعه و نگاه منفی آنها به مقولۀ سیاست میشوند.
بر اساس قانون احزاب، باید اساسنامه و مرامنامۀ حزبی محور فعالیت احزاب باشد و هریک از احزاب، برنامههای مدیریتی خود را برای نظام قانونگذاری و نظام اجرایی کشوراعلام کنند تا در انتخابات گوناگون، مردم نه به شخص، بلکه به برنامههای اعلامشده از طرف احزاب رأی دهند و بتوانند بعد از پیروزی، مطالبات خود را از حزب پیروز بخواهند و در صورت تخطی افراد منتخب از برنامههای اعلامشده، آنها را مورد بازخواست قرار دهند.اگر چنین اتفاقی بیفتد، میزان مشارکت سیاسی و همبستگی ملی بالا میرود و نسلهای آینده با اعتقاد به تأثیر حضورشان در صحنههای سیاسی و با اطمینان به نقش خود در تعیین سرنوشت ملی، از هیچ کوششی فروگذار نخواهند کرد.
البته باید افزود که سیستم حزبی بدون رشد آگاهیهای اجتماعی، خطر استبداد گروهی و حاکمیت باندهای فاسد قدرت و ثروت را افزایش میدهد. برای مقابله با این خطر و جلوگیری از حاکمیت طبقات خاص و ثروتمند که معمولاً با پشتوانۀ امکانات مادی از جریانات خاص حمایت و در پیروزی احزاب نقش بازی میکنند و در نهایت حزب پیروز را در خدمت منافع گروهی بهکارمیگیرند، باید همواره میزان آگاهی سیاسی و قدرت تحلیل افراد جامعه را تقویت کرد. این مهم فقط از طریق روشنگری دانشگاهیان، روشنفکران و رهبران دینی و تقویت مطبوعات مستقل و وفادار به آرمانهای ملی امکانپذیر است.
آری!
دموکراسی فقط از طریق آگاهی عمومی میتواند به پیروزی ارادۀ مردم منجر شود، در غیر اینصورت چه بسا به نام دموکراسی،گرفتار دیکتاتوریهای نوینی شویم.
جامعۀ باز و مطبوعات مستقل
در کشورهایی که بر اساس نظام پارلمانی و دموکراتیک اداره میشوند، برای جلب مشارکت بیشتر مردم و فراهم کردن آگاهی عمومی، دو ابزار مهم مورد استفاده قرار میگیرد که اولی احزاب سیاسی و دیگری مطبوعات و رسانههای مستقل هستند. احزاب سیاسی و رسانههای مستقل دو نقش عمده ایفا میکنند؛ نقش اول آگاهیبخشی اجتماعی و نقش دوم کنترل اجتماعی است.
مطبوعات و رسانههای مستقل را میتوان نبض فعال جامعه محسوب کرد. تقویت مطبوعات مستقل، غیرحزبی و غیردولتی که به منافع ملی وفادار و خردگرایی و قانونمندی را شعار خود قرار داده باشند، به حاکمیت ارادۀ ملی منجر خواهد شد.
مطبوعات و رسانهها بهعنوان چشم تیزبین جامعه میتوانند زوایای انحراف هیأت حاکمه و احزاب پیروز را نشان دهند و حساسیت عمومی را برانگیزانند. در حقیقت، بخشی از رسالت امربه معروف و نهی از منکر در سیستمهای مدرن بهوسیلۀ مطبوعات و رسانهها انجام میپذیرد. هرچند معمولاً احزاب و گروههای سیاسی دارای ارگانهای رسمی هستند و از طریق روزنامه و بولتن خبری با هواداران خود و طیفهای گوناگون جامعه ارتباط برقرار میکنند، اما برای جلوگیری از فریب افکار عمومی و وارونه نشان دادن مسائل، باید میزان مطبوعات مستقل و غیرحزبی را گسترش داد. تعداد زیاد مطبوعات و شبکههای خبری مستقل، غیردولتی و غیرحزبی در یک جامعه، نشانۀ رشد دموکراسی و مردمگرایی حکومت است و سبب تضمین حاکمیت ملی میشود.
جوانان و مشارکت سیاسی
جوانان هر جامعه به دلیل برخورداری از پتانسیل بالا و امکان حضور در فعالیتهای اجتماعی، مورد توجه حکومتها و احزاب سیاسی هستند. به این دلیل، تمرین دموکراسی و مشارکت سیاسی در سنین پایینتر در شکلگیری اندیشۀ سیاسی جوانان نقش جدی ایفا میکند. جوانان برای اجتماعی شدن نیازمند مشارکت سیاسی هستند تا از طریق تجربۀ عملی بتوانندجامعهپذیر شوند. یکی از شاخصههای مهم در پیشرفت جوامع، فراهم کردن فضای تعامل و مشارکت آحاد جامعه به خصوص جوانان است. نتیجۀ چنین مشارکتی، سازندگی بیشتر و قرار گرفتن جامعه در مسیر پیشرفت است.
عدم تعامل و عدم مشارکت سیاسی جوانان در مسائل اجتماعی، موجب بیتفاوتی آنان نسبت به سرنوشت جامعه میشود و پشتیبانی آنها را از برنامههای کلان اجتماعی ضعیف میکند. با توجه به اینکه جوانان امروز، خواهناخواه مدیران فردای جامعه خواهند بود، تمرین دموکراسی و مشارکت سیاسی برای ایفای نقش مؤثر در آینده کاملاً ضروری است.
حضور جوانان در مسائل اجتماعی و مشارکت آنان در فعالیتهای اجتماعی موجب خواهد شد تا بتوانند با نگاه علمی مسائل را تحلیل کنند، در تعاملات اجتماعی با دیگران، الگوهای عمل و هنجارهای اجتماعی را یاد بگیرند، نسبت به ارزشهای اجتماعی پای بند باشند و در مواجهه با تعارضهای اجتماعی، قانونگرایی را به عنوان تنها راهحل عاقلانه انتخاب کنند.
بنابراین، میتوان گفت که آموزشهای اساسی برای یادگیری تفکر سیاسی، اتخاذ خطمشی سیاسی درست و حضور فعال در روند تحولات اجتماعی برای نسل جدید ضروری است. نسل بعدی روحیۀ تعامل اجتماعی، جامعهپذیری و احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت جامعه را در سنین نوجوانی و جوانی میآموزد و با حضور عملی در فعالیتهای سیاسی آن را ارتقا میدهد.
سخن آخر
حفظ اقتدار ملی در عرصههای بینالمللی و تداوم و پایداری انقلاب اسلامی، الزاماتی دارد که یکی از اساسیترین آنها حضور مردم در صحنههای تصمیمگیری سیاسی و مشارکت در امور اجتماعی است. تکیه بر آرای عمومی و جلب مشارکت مردم در روند امور، حساسیت جامعه را نسبت به سرنوشت ملی افزایش میدهد و با پشتیبانی مردم از برنامههای کلان اجتماعی، روند پیشرفت امور جدیتر میشود.
آری!
در دنیای امروز اگر دولتی بخواهد بدون وابستگی به قدرتهای خارجی، به استقلال ملی خود ادامه دهد، باید پشتوانۀ مردمی داشته باشد و این اصلیترین رمز پیروزی برای نظام جمهوری اسلامی است.
نظرات بینندگان