صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش
mousavimansour طی هفته گذشته ادعاهایی از سوی حمیدرضا حاجی‌بابایی مطرح شد که برای معلمان و دست‌اندرکاران آموزش و پرورش کشور جای سوال داشت؛ اینکه وضعیت نابسامان نظام آموزشی در حال حاضر به میزان زیادی نتیجه تصمیمات و اقدامات حاجی‌بابایی بوده است ، با ادعاهای وی کمترین همخوانی ندارد. متاسفانه از آنجا که عملکرد گذشته مسئولان در کشورمان کمتر مورد پرسش و پیگیری قرار می‌گیرد، هر یک از این مسئولان می‌توانند دوران مسئولیت خود را پر و بال داده و وضعیتی آرمانی و بی نقص از آن ارائه کنند. برای کارشناسان حوزه آموزش و پرورش ، دوران وزارت حاجی‌بابایی مترادف با بی ثباتی در نظام آموزشی بوده است. یادآور تغییرات پرشمار ساختاری و محتوایی که کمتر بخشی از نظام آموزشی از تیررس پیامدهای ناگوار آن مصون ماند اما بی‌تردید تیر خلاص وی را بر پیکره نظام آموزشی، می‌توان دست کاری بیش از 70 درصد محتوای سند تحول بنیادین دانست. سندی که قرار بود نجات‌بخش سیستم آموزش و پرورش از بی برنامگی و روزمرگی باشد.اما در زمینه ادعاهای مطرح شده از سوی حاجی‌بابایی، بهتر است به آمارهای ارائه شده از سوی وی نیز اشاره کنیم که گویا بر طریق دولت متبوع خویش، اصرار عجیبی به  ارائه آمار و اطلاعات دارد!
حاجی‌بابایی در مطلبی که روز پنجشنبه در روزنامه «وطن امروز» به انتشار رسید، حداقل افزایش حقوق معلمان در سال‌های وزارت خود را بالاتر از 35 درصد اعلام کرده است.  درستی ونادرستی این ادعا حتی با مراجعه به آمارهای رسمی دولت دهم نیز روشن و آشکار است. در سال 1388 یعنی اولین سال وزارت حاجی‌بابایی، میزان افزایش حقوق معلمان 3 / 18   درصد بود که در سه ماه اول سال نیز اعمال نشد و عملا به 15 درصد تقلیل یافت! طی سال‌های 89 تا 91 با وجود اینکه نرخ تورم سیر صعودی داشت، افزایش حقوق معلمان به 6 درصد در سال 89 و پس از آن 10 درصد در سال 90 و در سال 1391 این افزایش به 15 درصد رسید. وی در ادامه صحبت‌هایش عنوان داشته است: «در‌دوره وزارت من هیچ وقت افزاش حقوق‌ها کمتر از نرخ تورم نبوده است و به نظر من این کیفیت بخشی است».
این ادعا درحالی مطرح می‌شود که از سال 89 تا 91 با وجودی که نرخ تورم سیر صعودی یافت و به رقم 32 درصد رسمی و بیش از 40 درصد در واقعیت رسید، افزایش حقوق‌ها همان طور که پیش‌تر ذکر شد، دقیقا برعکس نرخ تورم سیر نزولی داشته است.
در واقع به غیر از سال 88 در تمامی سال‌های وزارت حاجی‌بابایی، میزان افزایش حقوق همواره بسیار عقب‌تر از رشد نرخ تورم بوده است.بی‌ثباتی به عنوان مشخصه بارز دوران وزارت حاجی‌بابایی در بندهای احکام حقوقی معلمان نیز خود را بروز می‌دهد. افزایش و کاهش بی حساب و کتاب بندهایی از احکام حقوقی معلمان در دوران وزارت وی به امری معمول بدل گشته بود. معلمان هنوز خاطره ناخوشایند حذف بند فوق العاده مناطق کمتر توسعه‌یافته و کاهش بندهای بدی آب و هوا وسختی کار را در دوران وزارت حاجی‌بابایی به یاد دارند. چنان که همزمانی افزایش و سپس کاهش یا حذف این بندها با برگزاری انتخابات مجلس در سال 90 ظن سیاسی بودن این اقدام را تقویت می کرد.با وجودی که مهمترین مساله مورد تاکید حاجی‌بابایی در دوران مجلس‌نشینی، در ظاهر دغدغه معیشت معلمان بود با این حال وی در دوران وزارتش کمترین سخنی در این رابطه عنوان نداشت و همواره با عباراتی کلی و نامفهوم از مواجه مستقیم با این مساله خوردداری کرد. قرارداد اخلاقی ایشان با معلمان درمورد مطرح نساختن مشکلات معیشتی آنها در رسانه‌ها نیز از جمله تلخ‌ترین این عبارات بود که بارها و بارها در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های متعدد وی مطرح شد. وی درحالی از قراردادی اخلاقی سخن می‌راند که کمترین افزایش حقوق یا واریز وجه اضافه‌کاری به حساب معلمان را ساعت‌ها در شبکه‌های تلویزیونی بصورت زیرنویس اعلام شده و کام معلمان را از این امر تلخ می‌شد. 
* کارشناس ارشد برنامه‌ریزی آموزشی
 
 
 
منتشرشده در اقتصاد

باسمه تعالی

ریاست محترم قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران

با درود و بزرگداشت مقام قضائی جنابعالی

معلمین بازنشسته آموزش و پرورش در نتیجه رفتار خلاف قانون دولت های نهم و دهم، از حق قانونی خود محروم شده و برای احقاق قانونی خود به دیوان عدالت اداری شکایت کرده اند که الحق والانصاف، آن دیوان محترم آرای قانونی به نفع معلمین بازنشسته صادر کرده است ولی دولت های نهم و دهم بی اعتنا به قوانین و مصوبات مجلس شورای اسلامی و آرای صادره از شعب و هیات عمومی دیوان عدالت اداری از اجرای آن ها استنکاف کرده است که در نتیجه استنکاف، زندگی معلمین بازنشسته زیر خط فقر قرار دارد .

فیش حقوقی معلمین بازنشسته، نشان می دهد که بیش از 99 درصد آنها با چه سختی گرفتار معیشت هستند، این زندگی کسانی است که شغل انبیا دارند، نه در شان نظام جمهوری اسلامی ایران و نه روا در حق معلمین بازنشسته است. درخواست های قانونی معلمین بازنشسته از جنابعالی عبارتست از:

1-کسانی که قوانین و مصوبات مجلس شورای اسلامی را اجرا نکرده و از اجرای آرای دیوان عدالت اداری به ویژه " سازمان بازنشستگی کشوری " استنکاف کرده اند را مورد بازخواست قانونی قرار دهید تا مطابق قانون به سزای عمل خود برسند و عبرتی برای مستنکف از اجرای قانون باشد.

2-پولی را که اختلاس کنندگان و رانت خواران خورده و برده اند باز پس بگیرید تا دولت بتواند طبق قانون و آرای صادره از دیوان عدالت اداری، طلب های ما معلمین بازنشسته را پرداخت کند.

3-از صندوق بازنشستگی کشوری توضیح بخواهید به چه دلیل بخش نامه شماره 4113/ص/250 مورخ 3 / 3 / 91   را صادر کرده و چرا تاکنون که بیش از سه سال از درصد آن می گذرد، اجرا نکرده است.

با سپاس از بذل توجهی که نسبت به خواست قانونی معلمین بازنشسته می فرمائید.

گروه بازنشستگان گروه سایت سخن معلم

 (بنائیان)

5 / 9 / 93

ارسال مطلب برای سخن معلم :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
 
منتشرشده در بازنشستگان

nobakhtسخنگوی دولت اعلام کرد که در جلسه هیات وزیران ، وزیر امور خارجه گزارشی درخصوص مذاکرات وین ارائه کرد.

 محمد باقر نوبخت در حاشیه جلسه روز چهارشنبه هیأت دولت با اعلام این خبر گفت: با توجه به فعالیت‌های تیم مذاکره کننده هسته‌ای، رئیس جمهور و هیات وزیران صمیمانه از فعالیت های ارزنده تیم هسته‌ای تشکر کردند.

نوبخت با اشاره به این‌که سومین سال تحریم های ظالمانه و به اصطلاح کشورهای تحریم کننده ، تحریم های فلج کننده را پشت سر گذاشتیم تصریح کرد: مرکز آمار ایران ،‌آمار تورم ماه آبان را اعلام کرد و همچنان روند نرخ تورم کاهنده است یعنی نرخ تورم سالانه 8/ 17 درصد نرخ تورم نقطه به نقطه 3/ 13 و تورم ماهانه 8/ 0 درصد بوده است.

سخنگوی دولت با اشاره به این که در جلسه هیأت وزیران بررسی لایحه بودجه سال 94 نیز مورد بحث قرار گرفت خاطر نشان کرد :بودجه سال 94 در هزینه های جاری نهایت صرفه جویی را دنبال خوادهد کرد و در اعتبارات عمرانی تمرکز بر تکمیل طرح های ناتمام و بازپرداخت بدهی پیمانکاران را مدنظر داریم.

وی اضافه کرد‌: اعتبارات عمرانی نسبت به سال جاری 20 درصد افزایش می یابد در حالی که در هزینه های جاری صرفه جویی می‌شود ؛ همچنین سیاست مهار تورم و افزایش رشد اقتصادی مثبت در سال 94 دنبال خواهد شد.

نوبخت خاطر نشان کرد : در سال 94 حقوق کلیه کارکنان دولت به اندازه نرخ تورم افزایش خواهد یافت.

سخنگوی دولت با اشاره به این‌که در مورد بودجه سال 94 یک سوم تبصره در هیأت وزیران به تصویب رسیده است تصریح کرد: تا اواسط سال آینده لایحه بودجه در دولت به تصویب خواهد رسید و در وقت قانونی لایحه را به مجلس تقدیم خواهیم کرد البته قبل از آنکه بودجه به مجلس رود برای اصحاب رسانه همه اجزای بودجه سال 94 به صورت شفاف بیان خواهد شد.

 در ادامه این جلسه نوبخت در پاسخ به سوالی در مورد تاثیر مذاکرات وین بر اقتصاد کشور، گفت: نتیجه مذاکرات قطعا منفی نیست، چون در این‌صورت باید سناریوی بدبینانه ای که پیش بینی کرده بودیم اجرایی می شد، اما وضع خوشبینانه هم به معنای توافق کامل اتفاق نیافتاده است پس مذاکرات را در جهت استمرار وضع موجود و گام به جلو می دانیم.

نوبخت با تاکید بر این‌که ما همچنان بر منافع ملی و چارچوب هایمان پافشاری می کنیم خاطرنشان کرد:‌ استمرار وضع موجود با امید دست یافتن به یک توافق با تامین کامل منافع ما مدنظر است.

وی همچنین در جواب سوالی در مورد بودجه حوزه ورزش گفت:کمک به بخش ورزش را در ردیف های مستمر و دائمی وزارت ورزش می بینیم و نهایت تلاشمان را برای این بودجه خواهیم کرد.

سخنگوی دولت همچنین در مورد سوالی در رابطه با آزاد سازی پول‌های بلوکه شده ایران گفت:700 میلیون دلار در هر ماه آزاد خواهد شد.

وی توضیح داد: فرق استفاده ما از این مبالغ ارزی بافروش نفت این است که فروش نفت محدودیت هایی برای واردات هر نوع کالا دارد که عمده آنها معطوف به کالاهای اساسی و دارو می‌شود.

نوبخت تصریح کرد: این رقم را می‌توانیم به صورت نقد یعنی به صورت اسکناس بیاوریم و علت تاخیر در قسمت قبلی که تا آخرین سنت آن را دریافت کردیم این بود که می خواستیم به صورت وجه نقد داخل بیاوریم که به شکر خدا موفق شدیم و الان اسکناس آن در بانک مرکزی موجود است.

وی تصریح کرد: بر اساس وعده ای که گذاشته شده بود، این مبالغ به داخل آورده شده است.

وی همچنین در پاسخ به این سوال که آیا کل بودجه سال 94 عملیاتی است و یا این‌که مربوط به برخی دستگاه ها می‌شود گفت: ما در همه دستگاه ها به صورت عملیاتی عمل کرده ایم. چون در عملیاتی باید قیمت تمام شده را محاسبه کنیم و بعضی از دستگاه ها را به خاطر نوع فعالیت شان نمی شود باقیمت تمام شده محاسبه کرد بنابراین در این طور موارد نیازی نبود این اتفاق بیافتد.

انتهای پیام

ایسنا

 

ketab2 محمد صادقی: مصطفی ملکیان در کتاب «تقدیر ما ، تدبیر ما» به موضوع اصلاح گری و مبانی نظری اصلاح‌طلبی نظر دارد. او در ابتدا با تعریفی از اصلاح‌طلبی (اصلاح‌طلبی، هواداری از تغییر اجتماعی با استفاده از روش دموکراتیک، مسالمت‌آمیز و تدریجی است) می‌افزاید: 1- روش تغییر اجتماعی باید دموکراتیک یا مردم سالارانه باشد، 2-این تغییر اجتماعی باید مسالمت‌آمیز و بدون خشونت انجام شود، 3- تدریجی باشد نه دفعی و آنی.

وی مخالفان اصلاحات و اصلاح‌طلبی را به دو دسته تقسیم کرده: 1- مخالفان تغییر 2- موافقان تغییر.با این تقسیم‌بندی کسانی که خواستار حفظ وضع موجود هستند و کسانی که خواستار فسخ تغییرات به‌دست‌آمده هستند (گذشته‌گرایان) را در دسته اول و کسانی که خواهان تغییر غیردموکراتیک (از بالا)، غیرمسالمت‌آمیز (خشونت‌گرا) و غیرتدریجی (دفعی و آنی) هستند را نیز در شمار مخالفان اصلاح‌طلبی و در دسته دوم قرار می‌دهد. سپس می‌کوشد به پرسش مهمی که در ابتدای کتاب طرح کرده (مبانی نظری و کسانی که طرفدار اصلاح‌طلبی‌اند چه پیش‌فرض‌هایی دارند و مبانی نظری‌شان چیست؟) پاسخ دهد.
وی می‌گوید نخستین پیش‌فرض اصلاح‌طلبی این است که وضع موجود وضع مطلوب نیست. به همین دلیل اصلاح گرایان خواهان تغییر هستند. احتمال معقول در اینکه چرا وضع موجود وضع مطلوب نیست به نظر او با این استدلال روشن می‌شود که آنچه هست، می‌تواند حاصل جهل، سوء‌نیت یا خطا باشد و ازاین‌رو قابل دفاع است. پس کسانی که با این پیش‌فرض مخالف هستند باید اثبات کنند که به طور کلی بساط جهل، سوء‌نیت و خطا برچیده شده؛ یعنی انسان‌هایی که جامعه ما را می‌سازند دیگر دچار جهل، سوء‌نیت و خطا نمی‌شوند یا بساط جهل، سوء‌نیت یا خطا به طور کلی برچیده نشده اما این سه عامل در وضع کنونی ما اثری نداشته است. بر این اساس می‌توان گفت ما با وضع مطلوب فاصله داریم. او همچنین تعریفی هم از این سه عامل ارایه می‌کند: «جهل وقتی است که من چیزی را ندانم و این ندانستن من ممکن است در کاری که می‌کنم و سامان اجتماعی‌ای که پدید می‌آورم موثر واقع شده باشد. سوء‌نیت وقتی است که نیت پاکی ندارم. به اجمال می‌گویم که ما فقط در دو حالت سوء‌نیت نداریم؛ یکی وقتی که نیت ما کشف حقیقت است؛ دیگری وقتی که نیت ما کاهش درد و رنج کلی انسان‌هاست. هر نیتی را که مصداق یکی از این دو نباشد، به درجات مختلف، می‌توان موردی از سوء‌نیت دانست. خطا وقتی است که نمی‌دانم، اما نمی‌دانم که نمی‌دانم. در خطا، چیزی را حق می‌دانم که حق نیست؛ چیزی را به مصلحت می‌دانم که به مصلحت نیست. وضع خطا از وضع جهل هم دشوارتر است. جهل درواقع یک جهل است، اما خطا دو جهل است و به همین لحاظ قدمای ما خطا را جهل مرکب یا جهل مضاعف می‌نامیدند. در جهل، آدمی می‌گوید، من نمی‌دانم که الف، ب است یا نیست. اما در خطا می‌گوید، می‌دانم که الف، ب است. درحالی‌که فی‌الواقع چنین نیست. یعنی هم نمی‌داند الف، ب نیست و هم نمی‌داند که نمی‌داند الف، ب نیست.» به‌نظر وی، اگر احتمال خطا، جهل و سوء‌نیت، احتمالی معقول باشد باید این وضع تغییر یابد.
ملکیان در پیش‌فرض دوم وجود طرحی آرمان شهری که راهی نیز برای رسیدن به آن مشخص شده باشد را خارج از چارچوب اصلاح‌طلبی دانسته و با این پیش‌فرض راه اصلاحگران را از راه کسانی که به تغییرات غیرمسالمت‌آمیز و خشن (و همچنین طرحی آرمان شهری) باور دارند، جدا می‌داند. او در اینجا به یک‌نکته مهم می‌پردازد که این دوموضوع باید از هم جدا و سپس بررسی شود: «یکی اینکه طرحی آرمان شهری وجود داشته باشد و دیگر اینکه راهی برای رسیدن از وضع موجود غیرآرمان شهری به وضع مطلوب آرمان شهری یافت شود» به‌نظر او مهم‌ترین مشکل همه کسانی که آرمان شهرهایی را تصور کرده‌اند، ارایه راهی بوده که باید برای پیمودن فاصله میان وضع موجود تا وضع مطلوب طی کرد. اصلاح گران باور دارند کسانی که طرح آرمان شهری ارایه می‌کنند و کسانی که راهی برای رسیدن به آن در مقابل ما می‌گذارند، هیچ‌کدام نمی‌توانند صدق یا موجه‌بودن یا معقولیت رای خودشان را اثبات کنند. از این‌رو، ما نمی‌توانیم تسلیم رایی شویم که صدق، موجه‌بودن و معقولیتش برایمان روشن نیست. زیرا هیچ کدام از کسانی که به آرمان شهر قایل هستند، نتوانسته‌اند برای آن و رسیدن به آن، دلیلی ارایه کنند که موجه‌بودن و معقولیت ادعایشان را نشان دهد. در پیش‌فرض‌سوم تاکید دارد که نباید بر اساس هدف‌های نظری و ایدئولوژیک همه نهادها را از میان برداشت. چون کسانی که به روش‌های انقلابی و غیرمسالمت‌آمیز باور دارند بر اساس هدف‌های نظری و ایدئولوژیک خودشان، این گونه اقدام می‌کنند درحالی‌که این هدف‌ها، نظری هستند و در عرصه عمل آزموده نشده‌اند و ایدئولوژیک هستند و برای درستی این هدف‌ها نمی‌توان دلیل آورد. وی می‌افزاید: «گرچه در پیش‌فرض اول گفتیم این احتمال وجود دارد که تمامی نهادها و سامانه اجتماعی ناشی از خطا، جهل یا سوء‌نیت باشد ولی همواره این احتمال می‌رود که در یک سامانه خاص، ولو در یک بخش خرد، با چیزی سروکار داشته باشیم که اتفاقا ناشی از جهل، خطا یا سوء‌نیت نباشد.» پیش‌فرض چهارم با این پرسش مطرح می‌شود که این تغییرات غیرانقلابی بر چه اساسی باید صورت بگیرد؟ ملکیان می‌گوید همه باورهای ما به دو دسته تفسیم می‌شوند:
1- باورهای ذهنی یا انفسی
2- باورهای عینی یا آفاقی.
باورهای دسته اول، باورهایی هستند که اگر درباره آنها اختلافی پیش بیاید این اختلاف در آرا قابل‌حل نیست زیرا در این باورها معیار، محک و ترازویی که هر دو طرف را به یک حکمیت راضی کند، وجود ندارد. برای نمونه اگر کسی بگوید رنگ آبی، زیباترین رنگ جهان است و یک نفر رنگ سبز را زیباترین رنگ جهان بداند و باز یک نفر دیگر رنگ سفید را، هیچ معیار و محکی وجود ندارد تا برمبنای آن داوری صورت گیرد و اختلاف پایان پذیرد. دسته دوم اما باورهایی هستند که اگر درباره آنها اختلافی پیدا شود چون محک بیرونی وجود دارد می‌توان با مراجعه به آن، اختلاف را پایان داد. وی می‌گوید با وجودی که درباره این معیارها و محک‌ها بین معرفت‌شناسان اختلاف‌نظر وجود دارد ولی چند مورد به‌عنوان داور پذیرفته شده: 1- حس 2- عقل، به معنای نیروی استدلال 3- حافظه (البته با دو شرط: اول اینکه حافظه واقعی باشد، نه ظاهری، دوم اینکه، حافظه جمعی باشد نه فردی) 4- شهودها 5- گواهی 6- درون‌نگری. وی در ادامه می‌گوید که باورهای عینی هم به دو دسته تقسیم می‌شوند. یک دسته، باورهای آفاقی که ترازویشان به‌لحاظ نظری وجود دارد ولی در وضع کنونی دانش بشری هنوز به وجود نیامده است. برای نمونه وقتی اختلاف درباره این باشد که آیا در کره‌ای که پنج‌میلیاردسال‌نوری با زمین فاصله دارد اکسیژن وجود دارد یا نه؟ اینجا اختلاف بر سر یک موضوع ذهنی نیست و از جنس ذوق، سلیقه، پسند و ناپسند هم نیست. ممکن است دانش بشری با گذر زمان بتواند به آن پی ببرد. این سنخ از امور، عینی‌های بالقوه هستند، یعنی ترازویشان بالقوه است. اما گاهی اختلاف بر سر موضوعی عینی است که ترازوی داوری درباره آن هم اکنون وجود دارد برای نمونه وقتی اختلاف بر سر سمی‌بودن یا سمی‌نبودن نوعی از قارچ باشد. این اختلاف بر سر یک موضوع عینی در آزمایشگاه حل‌شدنی است. سپس ملکیان تاثیر این باورها را (باورهای ذهنی و باورهای عینی: بالقوه و بالفعل) در زندگی خصوصی و جمعی قابل بررسی می‌داند. برای اینکه باورهای عینی بالفعل را مبنای تصمیم‌گیری در زندگی اجتماعی قرار دهیم، فقط یک راه وجود دارد و آن‌هم مراجعه به معیار و داوری است که صدق آنها را به ما بنماید. در چنین باورهایی رجوع به افکار عمومی جایز نیست و نظرخواهی بی‌مورد است. برای نمونه اگر درباره وزن یک‌لیوان سه‌قول مختلف وجود داشت: 1- وزن این لیوان صدگرم است 2- وزن این لیوان بیش از صدگرم است 3- وزن این لیوان کمتر از صدگرم است، مراجعه به افکار عمومی بی‌مورد است چون میزان و ملاکی برای رسیدن به قول درست موجود است. وقتی صدق باورهای عینی بالفعل قابل تحقیق، بر مبنای ملاک و معیار مربوطه‌شان مشخص شد باید در تصمیم‌گیری جمعی مبنا قرار گیرد. اما گاهی میان دو رای ذهنی یا دو رای عینی بالقوه قابل تحقیق، تعارض پیدا می‌شود و چون ترازویی برای داوری وجود ندارد دو رای به‌لحاظ معرفت‌شناختی در وضع واحدی قرار می‌گیرند. در اینجا اگر بنا باشد که این آرا مبنای تصمیم‌گیری جمعی شود باید به سراغ کسانی رفت که از این تصمیم‌گیری سود یا زیان می‌بینند. ملکیان می‌گوید: غیراز علوم ریاضی و علوم تجربی طبیعی و به میزان کمتری علوم تجربی انسانی، در دیگر موارد ما با عقاید عینی بالقوه یا عقاید ذهنی سروکار داریم. فقط در علوم تجربی طبیعی و تا حدکمتری علوم تجربی انسانی است که با عقاید عینی بالفعل سروکار داریم. در تمام موارد دیگر و در هر زمینه‌ای از دیگر علوم (چه علوم فلسفی، چه علوم تاریخی، چه علوم دینی و...) ما با عقاید ذهنی یا عقاید عینی بالقوه قابل‌تحقیق سروکار داریم. در مواجهه با امور عینی بالقوه یا ذهنی نمی‌توانیم قبول کنیم که نظامی متشکل از سلسله‌ای از باورهای عینی بالقوه قابل‌تحقیق یا ذهنی، بخواهد سمت و سوی تغییر اجتماعی را مشخص کند. دلیلش نیز این است که این نظام معرفتی هیچ‌گونه رجحان معرفت‌شناختی بر نظام‌های عقیدتی رقیب خود ندارد. با این توضیح وی به پیش‌فرض پنجم می‌پردازد و اینکه سمت و سوی تغییر اجتماعی را باید افکار عمومی مشخص و معین کنند. از مجموع پیش‌فرض چهارم و پنجم نیز نتیجه می‌گیرد که نظام مردم‌سالاری تنها نظامی است که به لحاظ معرفت‌شناختی و اخلاقی موجه است، بی‌آنکه هیچ‌گونه قیدی بر آن زده شود.
مصطفی ملکیان در پیش‌فرض ششم، بحث اصالت فرهنگ را می‌گشاید. منظور وی از فرهنگ یک جامعه، مجموعه احوال درونی شهروندان آن جامعه است و این احوال به سه‌دسته تقسیم می‌شود: 1- باورها (خواه موجه باشند و خواه‌ ناموجه و در میان باورهای موجه، چه باورهای موجه صادق و چه باورهای موجه ناصادق) 2- احساسات و عواطف (آنچه از آنها احساس لذت یا الم می‌کنیم؛ دردها و رنج‌های ما، شادی‌ها و خشم‌های ما، امیدها و آرزوهای ما و...) 3- اراده‌ها و عزم‌ها (یا به تعبیر ساده‌تر، خواست‌های ما) نکته مهم از نظر او این است که بخش دوم و سوم تحت‌تاثیر بخش اول هستند. یعنی، احساسات و عواطف و اراده‌ها، همواره از باورها تغذیه می‌شوند و باورهای ما، احساسات و عواطف و همچنین خواست‌هایی را در ما پدید می‌آورند. او می‌گوید در مواجهه با کسانی که با سمت و سوی کلی جامعه که از سوی اکثریت جامعه ترسیم شده، مخالف هستند، سه راه پیش‌رو است؛ یکی نیروهای باوراننده: نیروهایی که باورهای مردم را با توسل به استدلال عوض می‌کنند. دوم نیروهای انگیزاننده: این نیروها به طبیعت خودشان، اقتضای تغییر باورها را ندارند و آنها را عوض نمی‌کنند اما زمینه‌هایی را فراهم می‌آورند که کسی هم که بی‌باور است، میل داشته باشد همچون باورمندان عمل کند. سوم نیروهای وادارنده: نیروهایی که کسانی را که موافق قول اکثریت عمل نمی‌کنند، کیفر می‌دهند اما باورها مهم‌ترین نقش را در فرهنگ بر‌عهده دارند و چاره‌ای جز تکیه بر نیروهایی (نیروهای باوراننده) که با باور درونی ما سروکار دارند، وجود ندارد و ثبات اجتماعی را فقط نیروهای باوراننده فراهم می‌آورند؛ به این معنا اگر فرهنگ عوض شود سامان سیاسی و اقتصادی هم پدید می‌آید.
به نظر ملکیان، آنان که با کاربرد خشونت و با روش‌های غیرمسالمت‌آمیز می‌پندارند اگر نظام سیاسی یک کشور را تغییر دهند همه‌چیز دگرگون خواهد شد (و فکر می‌کنند تغییر نظام سیاسی تغییرات زیادی در دیگر بخش‌ها ایجاد می‌کند) سیاست‌زده هستند زیرا می‌پندارند که تنها مشکل یا بزرگ‌ترین مشکل یک جامعه، رژیم سیاسی حاکم‌برآن جامعه است. اصلاح‌طلبی به تعبیری نفی سیاست‌زدگی است چون برای اصلاح‌گرایان هیچ‌چیز مهم‌تر از نیروهای باوراننده نیست. نیروهایی که به دگرگونی فرهنگی عمیق و موثری می‌انجامند و بر استدلال در برابر مخالفان تاکید می‌کنند زیرا «هرجا باب استدلال بسته شود باب خشونت گشوده می‌شود» و ملکیان نیز همچون همیشه، به هیچ بها و بهانه‌ای خشونت را مجاز نمی‌شمارد.


در پیش‌فرض هفتم می‌گوید که نظام اجتماعی یا جامعه، ماشین نیست، ارگانیسم است. به این معنا که اگر جزیی از یک ماشین برداشته شود در دیگر اجزای آن تغییری رخ نمی‌دهد و به حال خود رها می‌شوند هرچند کارکرد آنها دچار اختلال خواهد شد. اما در ارگانیزم‌ها این طور نیست، هر تغییری در هر جزیی از آن بر کارکرد دیگر اجزا اثر می‌گذارد. مانند بدن انسان. از این‌رو وی تاکید دارد که اصلاح گرایان باید مراقب باشند که پس از بروز هر تغییری جامعه به کدام سمت و سو حرکت می‌کند، سمت و سوی مطلوب یا نامطلوب و برای روشن‌شدن وضعیت این سمت و سو سراغ پیش‌فرض هشتم می‌رود. به‌نظر وی، اصلاح گری به‌لحاظ اخلاقی، نتیجه‌گراست نه وظیفه‌گرا و در نتیجه‌گرایی، فایده‌گراست و همین‌طور در فایده‌گرایی نیز لذت‌گراست. در وظیفه‌گرایی ارزش‌های مثبت و منفی که به کارها اسناد داده می‌شود به خود آنها تعلق دارد و به آثار و نتایج آنها ربطی ندارد. وقتی می‌گوییم «راست‌گویی خوب است» این خوبی در خود راست‌گویی است نه در آثار و نتایج آن. از این‌رو، خوبی و بدی و دیگر ارزش‌های اخلاقی همچون درستی و نادرستی و... همگی بر خود افعال حمل می‌شوند و خود افعال‌اند که به این ارزش‌ها متصف می‌گردند اما نتیجه‌گرایان می‌گویند هیچ فعلی فی‌النفسه خوب یا بد نیست مگر به اعتبار آثار و نتایج آن. بر همین اساس اصلاح گری نمی‌گوید که داوری درباره خود یک کار، رواست بلکه به آثار و نتایجی که آن کار در کل بافت اجتماعی و متن جامعه باقی می‌گذارد نظر دارد. همچنین می‌افزاید که فایده از نظر لذت‌گرایان یعنی کاهش درد و رنج و ضرر و افزایش درد و رنج. پس باید ببینیم هر کاری که می‌کنیم آیا به کاهش درد و رنج انسان‌ها می‌انجامد یا افزایش درد و رنج انسان‌ها. پس هر کاهش درد و رنجی فایده‌ای است و هر افزایش درد و رنجی، ضرری. سپس می‌افزاید وقتی سخن از کاهش درد و رنج است این پرسش مطرح می‌شود که درد و رنج چه کسی؟ پیش‌فرض نهم (آخرین پیش‌فرض) به این موضوع نظر دارد: «اصلاح گری درد و رنج انسان‌های گوشت و پوست و خون‌دار را در نظر دارد نه درد و رنج موجودی را که در ابتدا خودمان آن را خلق کرده‌ایم و سپس درد و رنجی را به آن نسبت می‌دهیم.» او بر اجتناب از تمامی صور شیئی‌سازی تاکید دارد که در این حالت ما موجودی را آفریده و سپس سود و زیان و دوستی و دشمنی را به آن نسبت می‌دهیم و این زمانی رخ می‌دهد که تصور کنیم که به ازای هر واژه‌ای، موجودی در عالم وجود دارد. اصلاحگری وقتی از درد و رنج سخن می‌گوید منظورش «جامعه» یا مفاهیم شبیه به آن نیست بلکه به انسان نظر دارد. کسانی که توان فهم و پذیرش نقص‌ها را ندارند راه دیگری در پیش گرفته و چیزی (هویتی مجعول) می‌آفرینند که مشکل خود را حل کنند و با بیان اینکه به درد و رنج این موجود موهوم می‌اندیشند خودشان را آرامش می‌بخشند درحالی‌که در وهله نخست باید ثابت کرد چنین چیزی وجود دارد یا نه؟ به نظر وی اگر به این موضوع توجه نشود نتیجه این خواهد بود که جان و مال و حیثیت آدمیان گوشت و پوست و خون‌دار نادیده گرفته می‌شود و همواره در معرض آسیب و خسارت خواهند بود. آن هم به جرم لطمه‌واردکردن به موجودی که گویی در خارج هویت و عینیتی دارد!


کتاب «تقدیر ما تدبیر ما» دربردارنده سه فصل (مبانی نظری اصلاح‌طلبی، اخلاق اصلاحات و خشونت) است که این مقاله مروری بر فصل نخست آن بود... شاید برخی از افراد و اندیشمندان که برای پیشرفت کشور و کاستن از انبوه مشکلات، توسعه سیاسی یا توسعه اقتصادی را مهم‌تر تشخیص می‌دهند، با نگرش مصطفی ملکیان که بر توسعه فرهنگی و اصلاح فرهنگ جامعه تاکید دارد هم سو نباشند. او در گفت‌وگوی خود با روزنامه شرق (2 آذر 1392) نیز به همین نکته اشاره می‌کند: «در عین اینکه من تاثیر اقتصاد و چه‌ بسا تاثیر سیاست را در چند‌و چون تمشیت و تدبیر امور اجتماعی قبول می‌کنم، ولی می‌گویم کارگزاران، یکایک افرادی‌ هستند که اگر فرهنگ آنها عوض نشده باشد در هر جامعه‌ای کم‌کاری، بدکاری و فریبکاری کرده و رو به خشونت می‌آورند. در رژیم‌های سوسیال و لیبرال، در هر دو، هستند کسانی که اهل فریبکاری و خشونت باشند، رژیم‌های سیاسی در این جهت نمی‌توانند تغییر ماهوی ایجاد کنند مگر اینکه از همه توان باوراننده خودشان نه توان انگیزاننده و وادارنده خودشان استفاده کنند.»

به هرترتیب، ملکیان در این کتاب نیز، نشان می‌دهد که مسوولیت فلسفه را می‌شناسد و می‌شناساند و در کار روشنفکری، به درازمدت نظر دارد و با نسخه‌پیچی سرپایی قصد ساده‌سازی مسایل را ندارد.

منبع: روزنامه شرق

تماس با سخن معلم

 

منتشرشده در معرفی کتاب

سیستمی که در نظام آموزشی ما برای این مهم در نظر گرفته شده نه برنامه ای برای این مهم دارد، نه انگیزه ای و نه توانی!

هنوز دید بسیاری از برنامه ریزان و مدیران بودجه ، معلمی ، شغلی کامل نیست و برای همین باید از حقوق و مزایای کمی برخوردار بوده و  نا عدالتی در برخورداری از مزایای مالی را تحمل کند.

ما با جامعه ورشکسته ای از فرهنگیان مواجهیم که با تعطیلی مدارس انگار بیشتر از دانش آموزان خوشحال می شوند و دغدغه شان دست و پا کردن شغلی دوم است تا به اموز روزمره خود بپردازد.

این آموزش و پرورش نه زمینه ساز است و نه تحول ساز!

 


حرف های آموزش و پرورش این سال های اخیر و احتمالا چند سال دیگر هوشمندسازی و پیشرفت فناوری مدارس است.

بی شک در کنار تربیت نیروی انسانی برای هوشمند سازی مدارس ، باید کارهای مهم تری مانند تربیت کردن نیرویی باشد که بتواند ؛مطالعه کند،بیاندیشد و محتوا ایجاد کند و فرزندان این زمانه را بر اساس آخرین یافته های علمی و تربیتی ، آموزش و پرورش دهد.

سیستمی که در نظام آموزشی ما برای این مهم در نظر گرفته شده نه برنامه ای برای این مهم دارد، نه انگیزه ای و نه توانی!

برنامه ای ندارد چون نیروی کارآمدی در این حوزه وجود نداشته و مانند بسیاری دیگر از بدنه های دولت به لحاظ ستادی فربه است و از چابکی لازم برای اجرای سیاست های توسعه برخوردار نمی باشد.

انگیزه ای ندارد چون هنوز دید بسیاری از برنامه ریزان و مدیران بودجه ، معلمی ، شغلی کامل نیست و برای همین باید از حقوق و مزایای کمی برخوردار بوده و  نا عدالتی در برخورداری از مزایای مالی را تحمل کند.

توانی ندارد چرا که برای به روز شدن آموخته هایش ، هزینه ای نمی شود .

معلم در این جامعه اگر چه هنوز به عنوان فرهنگی نامیده می شود ولی گامی جلوتر از دیگران قرار ندارد و در پیچ و خم این روزگار مانند بسیاری به دنبال حضور در صفی است که شاید روغنی ، برنجی و  در ادارات در صف ضمن خدمتی که تنها درج نام و شماره پرسنلی اش در آن کفایت می کند.

این معلم نه تحول ساز که خود یک شخصیت مغلوب و فرتوت است که همچنان آماده اجرای نقش هایی است که برایش در سناریوهای اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی در نظر گرفته اند.

ما با جامعه ورشکسته ای از فرهنگیان مواجهیم که با تعطیلی مدارس انگار بیشتر از دانش آموزان خوشحال می شوند و دغدغه شان دست و پا کردن شغلی دوم است تا به اموز روزمره خود بپردازد.

این آموزش و پرورش نه زمینه ساز است و نه تحول ساز!

این آموزش و پرورش تنها جولانگاهی مناسب برای اجرای برنامه های کوتاه مدت دولت و قدرت هایی است که عنان و سریر آموزش و پرورش را در دست می گیرند و از این انتخابات تا انتخابات دیگر برنامه می چینند.

اهداف کوتاه مدتی که همه آن آمال و اندیشه های بزرگ  و آن آرمان های بزرگ را به باد فراموشی سپرده اند .

آرمانهایی که ریشه در کلام تمدن های تاریخ ساز ما از عهد باستان تا اسلام و انقلاب اسلامی داشت که ایران را آباد و آزاد و شرافت مند می خواهد .

بر همین اساس ، لازم است حوزه های تربیت نیروی انسانی با تکیه بر برنامه های تشویقی و مجبور کردن فرهنگیان به مطالعه ، تحقیق و پژوهش در کنار حوزه های پشتیبانی که ارتقای معیشت فرهنگیان را به لحاظ قانونی پیگیری کنند؛ سعادت ایران فردا را با توسعه آموزش و پرورش آغاز کنند.

شایسته است؛ رئیس جمهور دولت اعتدال که اساس مأموریت و رسالتش را ترمیم برنامه ریزی و  حاکمیت عقل و تدبیر و ایجاد ساختار های اساسی برای کشور می داند؛ تحول ایران عزیز و ارمغان مهم چهار سال خدمتش به ملت را ، توسعه آموزش و پرورش کشور بداند و از مسوولان وزارت آموزش و پرورش ، این سیاست گذاری را برای ایجاد ساختار تحول محور مطالبه نماید و با توسعه فناوری و ارتباطات، یکی از راه های توسعه آموزش و پرورش ، توسعه فرهنگ مجازی و تربیت نیروی انسانی را با آفرینش محتوای فکری و آموزشی رقم زده و آموزش و پرورش ایران اسلامی را به کانونی مستقل، کارآمد ، شرافتمند و ایده ساز تبدیل کند.

بدیهی است آموزش و پرورش کارآمد، جریان ساز ، با هویت ، تحول محور و شرافتمند است که می تواند کشور را به سوی توسعه و پیشرفت پایدار سوق داده و نام و پرچم ایران را بر بلندای جغرافیای کره خاکی برافراشته گرداند.

 

منتشرشده در یادداشت
سه شنبه, 04 آذر 1393 08:50

دهه توسعه ی اجتماعی ایران

گویی نسل جوان امروزی مسیر متفاوت ازنیاکان خود را در پیش گرفته اند،آنان منتظر دستور نمی مانند و خود خالق سبک زندگی خود هستند و از طریق شبکه های مجازی از یکدیگر الگو می گیرند.
نگرش و گفتمان این نسل صلح طلبی،رشد مدنیت، لذت بردن اززندگی ونعمت های خدادادی است.
بایدبا این نسل همراه بود و آنها را درک کرد و این واقعیت را پذیرفت که جوان امروزی به بلوغ اجتماعی می اندیشد، اگر با آنان همراه نشویم دچارطلاق عاطفی می شویم.

تاریخ با انسان ها حرف می زند، ولی حرف بی صدا و مثل زنگ زدن آهن آرام و آهسته.
بررسی تاریخی تحولات 50سال اخیر در جامعه ایران به خصوص در طبقه متوسط، گویای این سخن بی زبان تاریخ است.
در50سال گذشته بسیاری از شهروندان طبقه متوسط ایران دست خوش تحولات به شرح زیر بودند:    
-دهه50به دنبال نوارها و سخنرانی های دکترشریعتی بودند و شورانقلابی داشتند.
-دهه 60شور شرکت درجنگ، مقاومت  در برابر تحریم ها و در نتیجه صرفه جویی و ازخودگذشتگی داشتند و فاصله مردم با حکومت خیلی کم بود.
-دهه70به دنبال سخنرانی روشنفکران مذهبی مثل دکترسروش، مهاجرانی، دکترنراقی و...بودند و رفته رفته فاصله میان گفتمان رسمی و غیررسمی افزایش می یافت.
-دهه80به دنبال توسعه سیاسی (رشدکمی و کیفی مطبوعات و احزاب سیاسی)، تفکرانتقادی،آزادی های مدنی و...بودند.
-دهه90به نظر می رسد نوبت توسعه اجتماعی است.توسعه اجتماعی به معنی ارتقای خردجمعی،تنوع پذیری فرهنگی،جمع گرایی، مسئولیت پذیری عمومی،حقوق محوری و...است.
دردهه90رسانه های مجازی مثل فیس بوک،وایبر،انستاگرام و...به توسعه اجتماعی و گردش سریع اطلاعات کمک می کنند و امروزه ایرانی ها پیشتازاستفاده ازتلفن های نسل جدید(Smart Phone) و کاربر اپلیکیشن های جدیدمثل وایبر،لاین،تانگو و...درجهان هستند.
واکنش ها ی جمعی به آتش سوزی درمدرسه روستای شین آباد به خصوص درشبکه های مجازی،زدن تکایا درمحله ها و برگزاری باشکوه مراسم عزاداری عاشورا وتاسوعا،عکس العمل نسبت به اسیدپاشی ها، ابراز احساسات نسبت به درگذشت مرتضی پاشایی، تمایل شدید به کنسرت های موسیقی،اشتیاق برای مشاهده مسابقات ورزشی، برگزاری پرهیبت جشن نوروز و سیزده بدر،تمایل شدید به فراگیری زبان خارجی برای ارتباط با دنیا،جشن و سرور به دلیل پیروزی های ورزشی،شرکت درانتخابات و... نمونه بازر و عملی برای گرایش جوانان به پروسه توسعه اجتماعی است.
گویی نسل جوان امروزی مسیرمتفاوت ازنیاکان خود را در پیش گرفته اند،آنان منتظردستور نمی مانند و خودخالق سبک زندگی خود هستند و از طریق شبکه های مجازی از یکدیگر الگو می گیرند.
نگرش و گفتمان این نسل صلح طلبی،رشد مدنیت، لذت بردن اززندگی ونعمت های خدادادی است.
بایدبا این نسل همراه بود و آنها را درک کرد و این واقعیت راپذیرفت که جوان امروزی به بلوغ اجتماعی می اندیشد، اگر با آنان همراه نشویم دچارطلاق عاطفی می شویم.
 
ارسال مطلب برای سخن معلم :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
 
 
منتشرشده در یادداشت

 tashyee12.1حدود سه هزار نفر از مردم بروجرد صبح امروز در مراسم تشییع پیکر «محسن خشخاشی»، دبیر فیزیک دبیرستان پسرانه حافظی که دو روز پیش توسط یکی از دانش آموزانش به قتل رسید، شرکت کردند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در حالی که چندین هزار نفر از مردم بروجرد صبح روز (دوشنبه ۳ آذر) برای تشییع پیکر این معلم مقابل اداره آموزش و پرورش این شهرستان واقع در خیابان مدرس غربی تجمع کرده بودند، جنازه او با دخالت پلیس به صورت مستقیم از خانه به آرامگاه دارالسلام منتقل شد.منابع خبری ایلنا حضور پلیس و ماموران نهادهای نظارتی در تجمع صبح امروز را پرشمار توصیف کرده‌اند.بر اساس این گزارش، پلیس در تجمع صبح امروز سعی می‌کرده است حاضرین را متفرق کند اما برخورد خشنی از سوی این نهاد نظامی با مردم گزارش نشده است.هنگامی که مردم حاضر مقابل اداره آموزش و پرورش از انتقال جنازه به دارالسلام مطلع شدند، به سمت این آرامگاه که در شمال شهر بروجرد و بالای منطقه رودکی واقع شده است حرکت کردند.هم اکنون بیش از یک صد معلم که در مراسم تشییع جنازه مرحوم خشخاشی شرکت کرده بودند به مقابل اداره آموزش و پرورش آمده‌اند. آنان به نحوه برگزاری مراسم تشییع جنازه این معلم معترض‌اند.یکی از معلمان حاضر در تجمع با انتقاد از محدودیت‌های ایجاد شده برای شرکت کنندگان در مراسم تشییع جنازه مرحوم خشخاشی به ایلنا گفت: حتی یک بلندگو هم در اختیار صنف معلمان قرار ندادند تا مطالب خود را بیان کنیم یا برای معلم کشته شده مداحی کنیم.او در تشریح فضای مراسم افزود: در این مراسم فردی از جانب فرمانداری پشت بلندگو قرار گرفته بود که متن‌های از پیش آماده شده را می‌خواند.

 

 tashyee05شهروند| پیکر «محسن خشخاشی»، معلم بروجردی که سه روز پیش با ضربه چاقوی دانش‌آموزش کشته شد، دیروز و با حضور گسترده مردم بروجرد در این شهر تشییع شد. آن‌طور که شرکت‌کنندگان در این مراسم گفته‌اند، حدود سه‌هزار نفر از مردم بروجرد در این مراسم شرکت کرده‌اند.
به گزارش «ایلنا»، درحالی‌که چندین‌ هزار نفر از مردم بروجرد دیروز برای تشییع پیکر این معلم مقابل اداره آموزش و پرورش بروجرد در خیابان مدرس غربی تجمع کرده بودند، جنازه او با دخالت پلیس به‌طور مستقیم از خانه به آرامگاه دارالسلام منتقل و در این آرامگاه دفن شد.
شنبه گذشته «محمد‌. ک»، دانش‌آموز ۱۶ساله و محصل در مقطع اول دبیرستان، پس از مشاهده کارنامه‌ امتحاناتش و در واکنش به نمره پایین درس فیزیک، «محسن خشخاشی» را در کلاس با ضربات چاقو مورد حمله قرار داد و سپس فرار کرد. خشخاشی به د‌لیل شد‌ت جراحات به گرد‌ن و قفسه سینه‌اش و قطع شاهرگ اصلی د‌چار خونریزی شد‌ید‌ شد‌ و فوت کرد. بعد از آن «علیرضا د‌لیری»، فرماند‌ه نیروی انتظامی بروجرد‌ گفت: درحال حاضر پد‌ر و پد‌ربزرگ د‌انش‌آموزی که مرتکب قتل این معلم شده، د‌ر بازد‌اشت هستند‌ و این د‌انش‌آموز تحت تعقیب قرار د‌ارد‌. یک روز بعد از این اتفاق «علی‌اصغر فانی»، وزیر آموزش و پرورش خواهان «حمایت ویژه قضایی» از خانواده معلم به قتل‌رسیده شد. او دیروز هم با انتشار پیام تسلیتی از دستگاه‌های انتظامی و قضایی خواسته تا به این پرونده رسیدگی عاجل کنند. به گزارش روابط‌عمومی آموزش و پرورش در متن این پیام آمده است:
«اینجانب با اندوهی فراوان درگذشت جانکاه و غم‌انگیز معلم ارزشمند دبیرستان حافظیه بروجرد «زنده‌یاد محسن خشخاشی» را به خانواده محترم و داغدار ایشان و فرهنگیان کشور به‌ویژه معلمان سختکوش استان لرستان تسلیت و تعزیت عرض می‌کنم. آموزش و پرورش ضمن بررسی ابعاد اجتماعی و تربیتی و علل وقوع این حادثه، خود را به صیانت از هویت و منزلت معلمان سراسر کشور موظف دانسته و بر حمایت قضایی ویژه نسبت به حقوق خانواده محترم این معلم گرانقدر تأکید می‌کند و از دستگاه‌های انتظامی و قضایی رسیدگی عاجل به ابعاد مختلف این واقعه اسفبار را خواهان است.»
علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس هم درگذشت معلم بروجردی را تسلیت گفته است. در پیام تسلیت او آمده است: «خبر عروج شهادت‎گونه معلم اندیشمند و توانا، مرحوم محسن خشخاشی در یک حادثه تلخ و باورنکردنی موجبات بُهت و تأثر خاطر شدید مردم شریف بروجرد و بالاخص جامعه فرهنگیان و دانش‎آموزان شهر شد. بروجرد پیوسته در طول تاریخ مهد فرهنگ و ادب و دانش بوده است و معلمان بروجردی در این عرصه مقدس با همه وجود و هستی خویش بهترین‎ها را به ملت بزرگ ایران تقدیم کرده‎اند و افسوس که شرایط امروز شهرمان به‎گونه‎ای رقم خورده است که چنین حادثه تلخی که هیچ تناسبی با فرهنگ والای مردم بروجرد ندارد اتفاق افتاده است.»

گروه اخبار :

مراسم تشییع پیکر فرهنگی شهید ، محسن خشخاشی امروز دوشنبه با استقبال گرم و با شکوه فرهنگیان و مردم بروجرد برگزار گردید .

گروه سایت سخن معلم از فرهنگیان و مردم  قدرشناس بروجرد در جهت احترام به زحمات این دبیر دلسوز و وظیفه شناس قدردانی می کند .

 (برای دیدن تصاویر در ابعاد واقعی ، روی آن کلیک کنید . )

tasshyee1.1

tashyee2.1

tashyee3.1

tashyee4.1

tashyee5.1

tashyee6.1

tashyee7.1

tashyee8.1

tashyee9.1

tashyee10.1

tashyee11.1

tashyee12.1

ارسال مطلب برای سخن معلم :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
 

مدیریت در آموزش و پرورش و سخن معلم  یکی از دروسی که در دوره کارشناسی گذراندم، مدیریت رفتار سازمانی بود. در این واحد درسی آموزنده با نظریه جالبی آشنا شدم به نام نظریه ایکس که مثال عینی آن مدیریت سازمان آموزش و پرورش "خودمان" است. البته این را من نمی‌گویم، بلکه شما می‌گویید. از خلال گلایه‌ها، شکایت‌ها، توصیف‌ها و روایت هایی که در همین سایت سخن معلم منتشر می‌کنید، عینیت آن آشکار می‌شود. اگر بخواهم مدیریت بر اساس نظریه ایکس را در یک واژه معرفی کنم، واژه "کنترل" را انتخاب می‌کنم. (من برای سهولت زین پس آن را مدیریت ایکس می‌خوانم) و اگر بخواهم توجیهی برای فلسفه وجودی سخن معلم بیابم، آن را راهبردی دفاعی در برابر راهبرد تهاجمی مدیریت ایکس ارزیابی می‌کنم (البته با دریافتی که من در این مدت کوتاه آشنایی با سخن معلم دارم) ؛ زیرا مفروضات نظریه ایکس مشتمل بر تصوراتی از طبیعت انسان است، و برایم تاحدودی روشن است، معلمانی که از تجربیات، انتظارات، گلایه‌ها و درد دل های خود در اینجا می‌نویسند، آشکارا مخالف چنین تصوراتی درباره خودشان به عنوان یک انسان هستند. تصوراتی از این قبیل که کار برای اکثر مردم امری ناخوشایند و اجباری است و اکثر افراد از مسئولیت گریزان‌اند. یا این تصور که انگیزش اکثر افراد برای کار از سطح فیزیولوژیکی و تأمین (بر اساس هرم سلسله‌ مراتب نیازهای مازلو) فراتر نمی‌رود. بالتبع با چنین تصوراتی درباره طبیعت انسان، افراد باید تحت کنترل باشند تا اهداف سازمان را تحقق ببخشند.


اما، بدون شک معلمانی که سخن معلم را مکانی برای واکنش نسبت به تصمیم‌گیری‌های خودکامانه، روابط تحکم‌آمیز رئیس-مرئوسی، یا بی‌اعتمادی به معلم و بی‌اعتنایی به مقتضیات حرفه معلمی یافته‌اند، چنین تصوراتی از خودشان ندارند. زیرا اگر داشتند، گرد هم نمی‌آمدند و سخن معلم را سنگری برای محافظت از خود و دفاع از حرفه خویش در برابر سازمانی نمی‌کردند که این چنین تسلیم و سرسپرده نظریه ایکس است، و کنترل بیرونی را برازنده حرفه‌ای دانسته است که بیش از هر حرفه دیگری مستلزم کنترل درونی است؛ و نسبت به افرادی بی‌اعتماد و بی‌اعتنا است، که بیش از هر کس دیگر باید شایستة اعتماد باشند، و در فضای اعتماد رشد و پیشرفت کنند.


در یادداشت هایی که این گروه از معلمان سنگرساز در سخن معلم می‌نویسند، می‌خوانم که مدیریت ایکس سازمان آموزش و پرورش با مفروضاتی که از طبیعت آدمی دارد، سازمان آموزش و پرورش را به مکانی جذاب برای افرادی بدل کرده است که کار برایشان امری ناخوشایند و اجباری است ؛ زیرا شغل معلمی را علی‌رغم دستمزد نامناسب و ناعادلانه، بدین دلیل به شغلی دیگر ترجیح می‌دهند، که دست‌کم سه ماه در سال تعطیل است. همچنین، آن را به مکانی امن برای کسانی بدل کرده است که انگیزه‌هایشان از سطح فیزیولوژیکی و تأمین فراتر نمی‌رود. زیرا آشکارا تأمین را به مسئولیت ترجیح داده‌اند و با آگاهی از روابط تحکم‌آمیز و خودکامانه حاکم در آن، این شغل را مختارانه انتخاب می‌کنند. گرچه با اکراه و اجبار به حقوق کم قناعت می‌کنند، اما با کمال میل از مسئولیت شانه خالی می‌کنند، و ترجیح می‌دهند هدایت شوند تا مسئولیت بپذیرند و پاسخگو باشند.


همین مدیریت ایکس با مفروضاتی که از طبیعت آدمی دارد، سازمان آموزش و پرورش را به مکانی نامناسب و ناامن برای افرادی بدل کرده است که نه‌ تنها کارشان، بلکه فراغت‌شان کار است. مسئولیت‌پذیر، فعال و خلاق‌اند، اما زیر دست و ضعیف نگه داشته شده‌اند. علی‌رغم اینکه انگیزه‌هایشان به فراتر از سطح فیزیولوژیکی و تأمین میل می‌کند، اما بخش زیادی از انرژی روانی آنها به دلیل شرایط نامناسب، از جمله وضعیت معیشت، به جای پرداختن به "خود" و "فراتر از خود"، درگیر برآوردن مطالبات تمام‌نشدنی "منِ" خویشتن، و فدای منیَت دیگران شده است.
مدیریت ایکس سازمان آموزش و پرورش با مفروضاتی که از طبیعت آدمی دارد، نهاد مدرسه را به بیابانی لم‌یزرع برای نیروهای انسانی خود بدل کرده است، که فقط معلمان جان سخت در لابه لای ترک‌ها، شیارها و صخره‌هایش، پنهانی و به دور از چشم دیگران شکوفا می‌شوند، و فقط معدودی بیابان‌گرد تشنه‌کام که شانس ملاقات با آنها را دارند از شهد تربیت می‌نوشند، و سرنوشت‌شان را از مردگی به زندگی تغییر می‌دهند. اما به خوبی آگاهیم، زمین تربیت رسمی ما تشنه‌تر از آن است که با یکی دو جرعه از خون معلمان جان سخت خود سیراب ‌شود. این معلمان جان سخت بیم آن دارند که پیش از پراکندن بذر خود، سرانجام تمام خون‌شان را نوش کنند، و خاکستر استخوان‌هایشان را بر باد سوزان بیابان ‌دهند.
از اوصاف ادبی مدیریت ایکس که بگذریم به "راهبرد سخن معلم" در عنوان این یادداشت می‌رسیم که به سفارش مدیر مسئول و معلم "مسئولیت‌شناس" سایت سخن معلم به مناسبت یک‌سالگی‌اش نگاشته شده است. اما مایلم پیش از پرداختن به مطلب آخر، به ویژه به مدیران آموزشی احتمالی خواننده این یادداشت توصیه می‌کنم، به این اوصاف ادبی بسنده نکنند. چنانچه مایل بودند، اوصاف علمی و مطالعات موردی case study مدیریت بر اساس نظریه ایکس و بدیل‌هایش را در کتاب‌های علمی مدیریت رفتار سازمانی بخوانند و خودشان را در آنها باز بشناسند. بصیرت‌آفرین است!


و اما، سخن معلم که به گفتة گردانندگانش مشی «بحث و گفت و گو» را برگزیده است، گویی راهبردی دفاعی را در برابر راهبرد تهاجمی مدیریت ایکس سازمان آموزش و پرورش و مفروضاتش اتخاذ کرده است. انگار می‌خواهد در بیابان لم‌یزرع روابط انسانی تربیت رسمی کشور بذر "سخن" و "ارتباط" بپراکند. به نظرم، این بذرها نیز وضعیتی مشابه نیروهای انسانی آن دارند. پس، باید انتظار داشته باشیم که مقاوم‌ترین و جان سخت‌ترین آنها در این شوره‌زار ریشه بدوانند، به بار بنشینند و پیش از انقراض کامل، بذر ارتباط بپراکنند تا از این طریق، سنتی مفقود در روابط انسانی به شدت آسیب دیده این سازمان به ثمر نشیند.


بحث و گفتگو یکی از راهبردهای کارساز زبان است، و همانند دیگر راهبردهای زبان بر طبق اصولی انجام می‌گیرد که کارساز بودنش را ضمانت می‌کند. پس باید این اصول را هر کجا یافتیم (خواه در متون دینی یا فلسفه زبان) بیاموزیم و به کار ببریم تا کارساز بودن آن که همانا "ایجاد ارتباط" است تضمین شود ؛ وگرنه باید انتظار داشته باشیم، سخنان معنادار معلم چون اصواتی بی‌معنا فضا را درنوردند و بی‌آنکه به مقصد برسند در فضا محو شوند.
اگر فرصت و بهانه‌ای دست داد، در آینده بیشتر در این باب بحث خواهم کرد. پس، تا بعد ...


آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem

منتشرشده در دیدگاه

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور