گزارشی از مناظره چند معلم در مورد مدیریت کلاس درس :
اخبار مربوط به مدارس کشور اين روزها بيش از اينکه حول کيفيت آموزش و پرورش باشد بر دايره حادثه ميچرخد.
تنبیه دانش آموزان با گسترش فعاليت کاربران شبکه هاي اجتماعي مانند بسياري از سوژه هاي داغ خبري ديگر اين روزها سر خط اخبار است و روزي نيست که ويديويي از گوشه کنار مملکت بيرون نياید و از تنبیه شديد دانش آموزان هشداري به ما ندهد.
البته بايد به وضع نابه سامان برخي از مدارس هم اشاره کرد که دانش آموزان پاپيچ معلمان خود ميشوند و در آخرين موارد آن گلوي معلمي را با کار ميوه خوري دريده شد. حالا بحث بر سر اين موضوع در گرفته است. بسياري معتقد به تغيير اساسي و جدي و زير و زبر شدن نظام آموزشي اند. عده اي دنبال وضع قوانين بازدارنده و عده اي هم در تکاپوي انديشه مدرسه يا آموزش مدني اند. اينکه وضعيت در مدارس کشور به چنان وضعي رسيده يا به چنان ضرورتي رسيده که بايد درباره اش بحث کرد ، خود قابل تامل است.
به گفته يک معلم آموزش و پرورش، مساله تنبيه و تحقير در مدارس جديد نيست. فقط به دليل گسترش رسانهها رونمايي شده است. همه ما ، زمان دانش آموزي آن را تجربه کرديم و متاسفانه برخي همکاران به عنوان شيوه تربيتي اجرا ميکنند. بارها خود من از همکاران مرد شنيدم که متوسل به اين نوع رفتارها در کلاسهاي درسي خود ميشوند. به نظر اين جانب تا زماني که آموزش و پرورش به شغل معلمي به عنوان حرفه نگاه نکند و در گزينش معلمان نگاه تخصصي نداشته باشد. مشکلاتش در کلاسهاي درسي به همين منوال ادامه خواهد داشت. بارها خود من تنبيه که نه ولي تحقير را توسط همکاران در مدارس مشاهده کردم. آموزش و پرورش ما با شيوههاي نوين آموزشي و تربيتي فرسنگها فاصله دارد. وقتي افراد ضعيف در پستهاي مديريتي و برنامه ريزي اين وزارتخانه مشغول به فعاليت هستند بيشتر از اين نبايد انتظار داشت. مشکلات موجود در کلاسهاي درسي نشان از خانه خراب در آموزش و پرورش ميدهد. معلم ديگري در فضاي مجاري نوشته؛ تنبيه بدني خيلي شيوع ندارد اما مثل طبل و دهل صداي بلندي دارد. در دبيرستان ها و تاحدودي دوره ي متوسطه ي اول، توهين، تحقير و متلک هاي جنسي پراندن به دانش آموز (براي آرام کردن کلاس يا بچه ي گستاخ راسرجاشان نشاندن و حال گيري کردن يا ادب کردنش ) وجود دارد و به نظرم آن قدر گسترش خواهد يافت تا جاي تنبيه بدني را پر کند. من اين جابه جايي در نوع تنبيه را حس مي کنم.
معلم ديگري از تجربه خود نوشته و تاکيد کرده که من هم يکي دو بار عزيزان را تنبيه کرده ام ولي وقتي به عمق کارم فکر مي کنم ميفهمم که اشتباه بوده و اگر منِ معلم نتوانم خودم را کنترل کنم، دانش آموزانم از چه کسي محبت و مهرباني و دوست داشتن را بيآموزند. اميدوارم خداوند من را به خاطر اشتباهاتم ببخشد. کاش درکنار تمام گزينش هاي مختلف با ربط وبي ربط به کار معلمي يک تست شخصيت شناسي و سلامت روحي و رواني هم در بدو استخدام مي گرفتند ؛ البته اين قصورها به دليل اين است که وراي همه شعارها معلمي به عنوان يک شغل حساس و تاثير گذار در جامعه ديده نميشود.
ديگري درباره دانش آموزان ناهنجار اصطلاح «لات» را به کار برده و اضافه کرده است که اجازه بدهيد با شما مخالفت کنم، اين را ميگذارم به پاي اينکه احتمالا تجربه برخورد با چنين انسان هايي را نداشته ايد، همين حرف را هم از يکي از همکارانم چند وقت پيش شنيدم، امروز رفتم ملاقاتش با سنگ زده بودند تو سرش، اميدوارم هيچ وقت براي شما اتفاق نيفتد. دانش آموزهاي لات هم راه و روش دارند. از دانش آموز لات بايد به اندازه خودش انتطار داشت نه در حد يک دانشآموز معمولي! بايد به اين پرسش دقت شود، يکي از راه هاي کنترل دانش آموزي که تنها هدفش از آمدن به مدرسه پخش مواد مخدر بين دانش آموزان ديگر است چيست؟
ديگري جواب داده که در اين موارد نبايد معلم خودش مستقيم برخورد کند. وظيفه مراجع قانوني است. حواس مان باشد ما نبايد کاسهي داغتر از آش باشيم.
معلم پرسش کننده توضيح داده است که نميشود بي تفاوت بود، معلم مجبور است در اين موارد دخالت کند! در کلاس کار و دانش من که پارسال هنرآموزش بودم 8 نفر فروشنده مواد مخدر بودند.
معلم ديگري از او پرسيد که مثلا شما چه کار ميکرديد؟ او در پاسخ داد که «مثل خودشان شدم، اجازه ندادم جيک بزنن آخرشم از آنها 14 نفر ديپلم گرفتند،الان هم 2 نفر از آن هشت نفر دانشگاه ميروند!
او ميگويد: روزي يکي از اين دانش آموزان را که ياغي گري کرده بود به حد کشت زدم، فکر ميکنم حس ياغي گري را در او و ديگر دانش آموزان شبيه به او کشتم. به اجبار سعي کردم با تنبيه شديد احترام به قانون را به آنها ياد بدهم. اين کار را با مکانيسم ساده تنبيه و تشويق انجام دادم.
در واکنش به اظهارات اين معلم، همکار ديگري براي او مينويسد: به هر حال شخصا تجربههاي اين چنيني نداشتم. من هيچ وقت نميتوانم شاگردم را کتک بزنم. البته شما نتيجه گرفتيد ولي باز جاي بحث دارد که با شاگردهاي اين چنيني چه برخوردي بايد بشود؟
معلم ديگري اما در مقام واکنش جدي بر ميآيد و ميپرسد: ايجاد حس احترام به قانون با کتک زدن؟ براي معلم بودن تنها ليسانس گرفتن کافي نيست. کمي هم انديشيدن و خواندن و سنجيده اظهار نظر کردن لازم است!
ديگري توضيح ميدهد که اول بايد گزينش واستخدام معلم بر اساس ملاک هاي درست باشه نه براساس دوستي و فاميلي و بخشنامه اي؛ چرا که شغل قابليت هایي ميطلبد.نگاه تربيت تحکمي به فرزند يا دانش آموز مشابه وضعيت کنوني جامعه ماست که به اجبار ملت را به بهشت ميخواهند سوق دهند. معلم آموزش ميدهد کمک ميکند ولي نقش مجري قانون يا قوه قهريه را در کلاس ندارد.
معلم ديگري در ميانه اين بحث مينويسد: من هم اوايل همين طرز فکر شما همکاران را داشتم و البته شايد هنوز هم باقيمانده اين تفکر در ذهنم باشد! ولي به مرور و سال هاي بعد ديدم که هم خودم را از بين برده ام، هم خانواده ام از اعصاب هميشه داغون من در عذابند و هم با تفکر عميق تر در سن دانش آموز و در مقامي که من دارم ( به عنوان معلم ) فهميدم که 80 درصد اشتباه مي کنم (قابل ذکر است که اين حقير 21 سال سابقه تدريس، معاونت و مديريت دارم )، اگر دانش آموز در مدرسه اصول درست انساني را ياد نگيرد پس درکجا آنها را خواهد آموخت.
فهميدم که بايد به درگاه خداوند استغفار کنم چرا که سزاي درس يادنگرفتن يک دانش آموز کتک وتنبيه شديد بدني نيست و همچنين سزاي بي تربيتي هم تنبيه اين چنيني نيست، مطمئنم که تنبيه شديد بدني اشتباه است و به اين يقين رسيده ام. بگذار اگر با توجيهات شما بازهم درس را نمي خواند، نخواند ! شما به وظيفه ات عمل کرده اي. ولي ما بايد وظايف مان را به نحو شايسته انجام دهيم.
*این ملت نشان داده که تا توهین نبیند به خود نمی آید
*چرا دانشگاه از پدیده های دیگر سهوا یا عمدا به راحتی گذرکرده و به رمز گشایی و کالبد شکافی و چاره جویی همت نمی کند ؟
*موسیقی پاشایی تکرار واگویه های عامیانه ، نه هنری فاخر و والا در قالب امروزیش و تقلیدی از پاپ ، نوازشی مدرن است برای دل و حال درونی ، راکد و مطلوب ، گزشی ندارد و حرکتی ایجاد نمی کند ، حتی جرات شکستن زنجیر عادت را ندارد ، تکانت نمی دهد تا بتوانی فلک را سخت بشکافی و طرحی نو در اندازی
*به هر حال « ماهی ها در سکوت می میرند » وبی تفاوتی اکثریت جامعه نسبت به شکاف عمیق فقر و ثروت ، گسترش بی عدالتی ، مساله ای است شاخص و مورد توجه.
من تمام عمرم به عجب عجب گفتن گذشت ، از در و دیوار چیزهای عجیب می بارد . در شهرها ، شاگردها به استادشان درس می دهند . بی خود نیست افرای بلند قدی را که من به این قد و قامت رسانیده ام می گویند بوته ی فلفل است .
نیما یوشیج
حدود 15 سال پیش اندیشمندی بازگشت به جامعه اخلاقی را برای بهتر زیستن خواستار شد و دود در چشم همگان را در این بی توجهی به قطعیت پیش بینی کرده بود ، پس از سال ها از آن انزار ، انحطاط اخلاقی چنان امان مان را برید که بی اخلاقی از سطح خیابان به مدرسه و کلاس درس و دانشگاه و سمپوزیوم رسوخ کرد .
وقتی اسید پاشان بر چهره دخترکان و زنان معصوم ، نامهربانی و بی اخلاقی هوار می کردند ، جامعه سیاسی گسست اخلافی را به در و دیوار نسبت داد تا بهره وافر ببرد و توبره از زر پر کند ؛ اما جامعه همچنان در تب نزول اخلاق در تلاطم است و رنجور .
به کتاب های الهی نگاه می کنیم ؛ سراسر انذار است و نگران بی هویتی بشر ، به طریقی که آخرین رسولش هشدار می دهد که مکارم اخلاق هدف بعثتش بوده است و این نذیر « ... لا یعقلون ... لا یتفکرون ...لا تبصرون و... میخ های بلندی ست که در سر زمین تفتیده جهل و خرافه و بی اخلاق کوبیده می شود ، تا شهر بی تزاحم ، شهر مهربان و شهر اخلاق بنا شود .
نقل است که حسین علیزاده صاحب اثر بی بدیل نی نوا گفته است من نامم حسین است و شهرتم علیزاده
، متولد روز عاشورا و بهترین اثر هنری ام " نی نوا ِ" تا ابد به آن افتخار می کنم ؛ اما همین آدم بیشتر ناشناس برای نسل مهوش و پاشایی را ، شوالیه خوب می شناسد تا جایی که به بررسی آثارش همت نهاده و به تبادل دوطرفه اعتبار « مدال » حک می کند ، اما او وقتی در فرهنگ سرای پایتخت به طور اتفاقی در کنار خانم « ستایش » بازیگر قرار می گیرد کسی برای امضاء گرفتن از او از دیوار برای دیدارش بالا نمی رود و سرو دست نمی شکاند ، اما برای ستایش محشر به پا می شود ، اتفاقا او سپهر بلا می شود تا از شدت هجوم بی معنی بکاهد . او در دلش به نسلی می خندد که چه « وقت » ها این گوهر گرانبها را « هدر » می دهد برای هیچ و پوچ ، یاد حرف دوستش که کرسی استادی دانشگاهی معتبر را در کارنامه دارد می افتد که گله داشت از نسلی که به دنبال نمره و جزوه و سر هم بندی کردن محفوظات خبره ترند تا ملا شدن .
جای دوری نرویم و از سوزناکی مرگ خواننده ای عامیانه گذر کنیم که جمعیت سوگوارش قریب به سونامی شد و پدیده ، تا آنجا که دانشگاه بین المللی تهران به اهمیتش پدیده را کشف و به پدیدار شناسی این واقعه از آسیب شناسان جامعه – روانشناس ، جامعه شناس ، مردم شناس ، موسیقی شناس – برای رمز گشایی در سمپوزیومکی چهار ساعته مدد می جوید ...
و یا پدیده جشن پس از پیروزی فوتبال و پیروزی ریاست روحانی که در نوع خود بدون فراخوانی منسجم ، رسانه واحد ، تیم تشکیلاتی مشخص ، به صورت خودجوش در زمانی کوتاه در کل شهر های ریز و درشت ایران ، دختر و پسر ، زن و مرد ، کودک و نوجوان به راهپیمایی ، هم سرایی ، دست و آوازی هماهنگ و شادی خیابانی و... پرداخته اند ؛ می تواند تفسیر و تعبیر ؛ تغییر ذائقه ، آثار حسن و سوء رسانه های مجازی و تقابل نسل امروز با دیروز و ده ها موضوع مورد مناقشه و مباحثه بر انگیز عامیانه و آکادمیک را در سفره بهره وران و بهره برداران و مردم شناسان و جامعه شناسان و مسئولان امنیتی و اطلاعاتی قرار بدهد.
اما موجب تاثر است که چرا دانشگاه از پدیده های دیگر سهوا یا عمدا به راحتی گذرکرده و به رمز گشایی و کالبد شکافی و چاره جویی همت نمی کند ؟
پدیده هایی در زیر پوست شهر ، در لایه های گسست اجتماعی در رانش و خراش به هویت ، فرهنگ ، اخلاق جامعه ، مثل پدیده فاجعه اسید پاشی ، قطع درختان ، در گیری و کشته شدن افراد در صف سبد کالا ، اتفاقات آتش سوزی مدارس ، معلم کشی و شکستن حریم و ساحت کلاس درس ، اتفاقات دو طرفه کتک کاری و بروز ناهنجاری برای دانش آموز و معلم ، وضعیت راکد و ایستای غیر خلاق و بسته آموزش و پرورش در تربیت نسل آینده ساز ، آمار اول شدن در استفاده از وایبر ، تصادفات ، سونامی سرطان ، ایدز ، سقط جنین ، پایین آمدن سن اعتیاد ، بروز خانواده سفید ، سر درگمی فرهنگی و بی هویتی و پرتناقض جرم و جنایت و فساد در انواع آن از جمله فساد اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، جنسی ، معضل بیکاری ، فحشا ، اختلاس ، و دهها ناهنجاری ؛ همچون افعی چند سر به تارپود فرهنگ و هویت ملت حمله ور شده و تنفس و حیات اجتماعی را دچار مشکل می کند و نخبگان و بخصوص جامعه شناسان که به تعبیری دید ه بانان مردم هستند در شناسایی و هشدار به تسامح و خونسردی و روزمره خوانی و سیاسی کاری روزگار طی می کنند تا آب از آب تکان نخورد ، غافل از آنکه آب گل آلود است و دیگران به ماهی گرفتن مشغولند و دیده بانان در توهم زلالی آب ، پز روشنفکری شان محفل هر سمینار و سمپوزیوم و به عادت « کف و تحسین » به جیب می زنند و با گردن افراشته راهی خانه و کاشانه می شوند ، که فریدون مشیری چه خوش گفته است :
زان پیشتر که از سر ما آب بگذرد با ناخدا بگوی که از خواب بگذرد
این کشتی شکسته در این تندباد سخت آخر چگونه از دل گرداب بگذرد
ای سرزمین مادری، ای خانه ی پدر یادت چو آتش از دل بی تاب بگذرد
ترسم که چاره ای نکند نوش دارویی زین موج خون که از سر سهراب بگذرد
گر همچو رعد نعره برآریم همزمان کی خواب خوش به دیده ی ارباب بگذرد
و شاید تاریخ گواهی دهد اباذری یک تنه بار این مسئولیت را به دوش کشید و همچو آرش کمانگیر تیر از کمان رها کرد دانسته و منقلب نه از سر دل خوشی به سان دیگران خموش و چموش ؛ بلکه به خاطر آن خشمی که از وضعیت اسفبار را کد و متعفن بر آمده از هشت سال نه برای آباد ی و آبادانی و عزت بلکه قال و قیل پوچ و بی محتوای بگم بگم ، قطعنامه دان تان پاره شود ، خس و خاشاک و... بر انگیخته می شود و حسابی اوقات تلخی می کند مثل آن پزشک حاذقی که درد و رنج و دمل پنهان ، سایه افکنده بر بدن را می بیند و بر بیمار فریاد می آورد از بی توجهی به جسمش و نهایت تیغ تیز جراحی را کار ساز می داند و یا معلمی که بر سر دانش آموزان از سر دلسوزی فریاد می زند انزار می دهد و عتابش نتیجه در خوری می دهد و کاری می کند کارستان ، به شرطی که شاگردان بازیگوش و یا بیست و هشت ولی خودساخته معترض این خشم و تندی کلام را به هر ظنی فحش و توهین تلقی نکنند .
موسیقی پاشایی تکرار واگویه های عامیانه ، نه هنری فاخر و والا در قالب امروزیش و تقلیدی از پاپ ، نوازشی مدرن است برای دل و حال درونی ، راکد و مطلوب ، گزشی ندارد و حرکتی ایجاد نمی کند ، حتی جرات شکستن زنجیر عادت را ندارد ، تکانت نمی دهد تا بتوانی فلک را سخت بشکافی و طرحی نو در اندازی؛ اباذری آینه خوش خیالی مردم را شکاند تا از پیله روزمرگی و تفنن بیرون بیایند و این برای قدرت ، زر و زور و تزویر ملال آور است و اینجاست که اباذری خشم می کند و نفسش به شماره می افتد از بار مسئولیت و فریاد می زند از نوع فریاد پزشک یا معلم ؛ حتی به کلمات عتابی کوچه ای پناه می برد تا سد میان گفت و گوی مردم و اهل فرهنگ و ناقدان را بشکند .
اباذری با خطاب پرعتاب به مردم ، که خود یکی از همان مردم است پرسش می کند و پرسشی سخت ؛ که می دانیم ـ فرهنگ ـ فرزند ـ پرسش ـ است . پرسش یعنی ویران کردن و او در جایگاه پرسش به نسل جدید سرگردان هشدار می دهد هر گاه پرسش گری در مقام ویران کردن کهنگی و روزمرگی ، تبر به دست گرفت تو سد راه مشو و از انتخاب شدن به پرهیز و برای ساخت فرهنگی نو ، با اهریمن بی هویتی و عادت روز مرگی هماوردی کن ، یاد بگیر پرسش را با پرسش « مغلطه » نکن .
سلیقه عمومی ، سرشت نمای مدنیت مردمان است و این صدای دیده بان است که با صدای رسا نقادی می کند و هشدار می دهد .
سیلی به صورت سلیقه عمومی و نقد مردم امری تازه نیست این سنتی قدیمی اگر نبود فرهنگ اصلا تکان نمی خورد ، ناسازگاری و عیب جویی و تند زبانی خصیصه بانیان فرهنگ تازه است . فرهنگ ؛ محصول نزاع میان نخبگان و مردم و ارزش های مسلط است ، از آغاز خلقت چنین بوده و گاه این نزاع و شکل گیری فرهنگ ، خونین بوده است و گاه کار پردرد سری .
جامعه امروز ایران بیش از هر زمان دیگر نیازمند عقلانیت و روشنفکری است این مهم ، با محافظه کاری در فضای بسته با تحقیقات بی خاصیت پژوهشگاهی دانشگاه و جزم اندیشی خودخواهانه و تلاش های غیر فکری پاسخ منطقی نخواهد گرفت .
شمس تبریزی چه خوب گفته است :
این مردمان به نفاق خوشدل می شوند و به راستی غمگین ؛ همین که راستی آغاز کردی به کوه و بیابا ن می باید رفت که میان خلق راه نیست .
استاد اباذری برای تحقق امر زمینه ساز ـ خود آگاهی جامعه ـ به جنگ همکاران خود رفته و به دانشجویانش به کنایه آموخته است که دانش اجتماعی از لایه های عمیق تری برخوردار است که اگر در آن غور کنند واقعیت های اجتماعی را شفاف تر از دیگران مشاهده می کنند و به روایت غلیظ تر و عریان تری از زندگی اجتماعی می رسند.
اباذری از منظری دیگر نمونه است او علاوه بر جامعه شناسی با هنر و ادبیات و موسیقی فاخر زندگی کرده و بر خلاف دیگرانی که از دانش به مقام و نان و کالا و پول وابسته اند او در کتاب خانه های در خور و معتبر و همنشین با بزرگان ادبیات و موسیقی ایران و جهان خوشه چینی می کرد و تجربه هنری عمیق بشری خود را در کلاس درس و مقالات و گفتگو ها هویدا می کرد ، از چنین استادی انتظار می رود که از کدام گفتمان هنری دفاع کند ؟
سیاست در نسل پاشایی به سلیقه ها پناه می برد نه خلاقیت و تفکر و از این رو اباذری از فریب بزرگ جامعه مدنی لیبرال در باره « انتخاب آزاد » و سرایت آن به سلیقه سیاسی به شدت هراسان است .
جامعه مدنی لیبرال – سرمایه داری متاخر آمریکایی - که در قامت نسل پاشایی و با استفاده از امکانات شبکه های اجتماعی ، روز به روز بر هویت و فرهنگ ما چنبره زده ، یک انتخاب تحمیلی اما رنگارنگ است .
جامعه لیبرالی به صورت مرموز و تکثیری و طراحی شده رسوخ می کند و آن گاه همه را اسیر خود کرده تا جایی که « خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو » غیر مستقیم می گوید : من « آزادانه » مد روز را انتخاب می کنم .
تحمیل این انتخاب شوندگی کاملا در زندگی روزمره مان حتی در کوچه و بازار ، بارز و هویداست ، بی جهت نیست که اباذری فریاد می زند ؛ دانشجویان ، تحصیل کردگان ، نخبگان و روشنفکران ، تحقیری بالاتر از این که جامعه ایران اسیر انتخاب شوندگی می شود نه انتخاب کنندگی نداریم و دولت روحانی هم در این مسیر پرتلاطم تسهیل کننده این ناهنجاری است ، چرا که خود را مدیون انتخاب شوندگی و برآمده از نسل پاشایی می داند ؛ اول اینکه توده های لیبرال نوظهور ایرانی به دنبال رفاه و آزادی خواهی روز مره گوسفندی است که آزادی را در مهیا بودن علف تازه و رفع موانع برای بهتر چریدن معنا می کند و دادن این نوع آزادی بهایی برای دولت ها و حکومت ها ندارد بلکه بر عکس فوایدی هم بر آن مترتب است .
دولت روحانی اما از حیثی دیگر نیز متکی به نسل پاشایی است و آن مدیریت توده ای و موجی افکار عمومی است که به طور پنهان توسط دولت او انجام می گیرد . گرچه محموداحمدی نژاد رای 84 خود را تا حدود زیادی مدیون همین شیوه مدیریت افکار عمومی بود ، اما روحانی از این شیوه به طور پی در پی برای پیشبرد مقاصد خود استفاده می کند ، تجلی کامل این شیوه دولت ، در ابتدای دولت و برای کسب رای و بازی با مهره های هاشمی و عارف ، قیمت دلار، استیضاح وزیر علوم ، مساله بورسیه و... قابل پیگیری است .
اباذری اما در دفاع از توده های دردمند به عنوان یک جامعه شناس که اتفاقا هنر و ادیبات و موسیقی را می شناسد ؛ می داند که آنان توان زندگی معمولی بخور نمیر را ندارند چه برسد به آنکه دست شان به موسیقی فاخر برسد ، او می گوید که ما سیستان را تبدیل به اردوگاهی کرده ایم که نشانی است از اینکه هویت و کرامت و عزت ما در حال نابودی ست .
با این حال او به مردمی تحصیل کرده و غوطه ور در دنیای مجازی هشدار می دهد حق انتخاب کنندگی را از خود سلب نکنند و به واقعیات و سونامی های نفس گیر در حال ظهور اطرافشان به دقت توجه کنند تا شاید مانع از بروز ناهنجاری همچون کپر نشینان سیستان شوند .
اباذری در چند دقیقه به اندازه یک کتاب ، یک فیلم بلند ، یک رساله دانشگاه به ما نشان داد ابتذال به همه جای ما سرک کشیده ، موسیقی و هنر فاخر ما را در نوردیده ، اقتصاد ما بیمار است ، قدرت و پول ؛ سیاست زدایی از جامعه را « یعنی انهدام جامعه چون دولت و مردم از هم می ترسند یکی شدند » با همدستی قربانیان (مردم) به پیش می برد او می گوید مردم سیستان در حال مرگند هیچ کس – هیچ کس کوچکترین توجهی به آن نمی کند ؛ همان چیزی که برای آن انقلاب شده و عده ای برای آن ایستاده اند .
شاید باور آن سخت باشد اما واقعیت تلخ ادعای سیاست زدایی و خالی شدن نخبه ها و فرار از نقد فاخر اباذری موید آن باشد که هیچ کس در نقد سخنان اباذری « مخالفان – منتقدان » نتوانستند جمله ای در خور، نقدی جالب و با محتوا در برابر او بیان کنند جز توهین و ناسزا ؛ پس اباذری درست به هدف زده است که با قالب معمول نمی شد و اباذری مجبور شد با این لحن « عریان گویی » صدایش را به مردم برساند .
فریاد جامعه شناس بر سر مردم ایران برای خطر نابودی - زیست اجتماعی - بوده است او پس از سال ها دود چراغ خوردن و تدریس در دوره های کارشناسی تا دکترا ، بسان متفکران تاثیر گذار منتقد ، به گونه ای ماهرانه و مسلط ما را دعوت به کلاس درس « مبانی جامعه شناسی » می کند اگر چه در جلسه ای مرگ واره و یا پدیده شناسی اما در خود زایش یک زندگی و تفکری نوین را رقم زده است و این مدیون خلاقیت و خاص بودن اباذری می باشد .
اینکه چه دولت در سیاست زدایی جامعه کارگزار باشد یا نباشد ، چه مقایسه پاشایی با بچه های بلوچ موجه باشد ، چه موسیقی والا یا عامیانه گوش بکنیم و چه گوش نکنیم ، چه اباذری به مردم توهین کرده باشد یا آنها را نقد ، مردم ابله باشند یا نباشند ، به هر حال « ماهی ها در سکوت می میرند » وبی تفاوتی اکثریت جامعه نسبت به شکاف عمیق فقر و ثروت ، گسترش بی عدالتی ، مساله ای است شاخص و مورد توجه.
بی توجهی به « زیست اجتماعی » و بی تفاوتی نسبت به همنوعان بشری و افول اخلاق وفرهنگ وهم صدایی دسته جمعی به دایره عامیانه نگری آن چیزی است که هر چیزی از جمله فاشیزم می تواند در جامعه بی تفاوت رسوخ نماید.
وقتی سیاست از تفکر دور می شود ، همچون سیاه چالی همه ارزش ها ی انسانی را در خود می بلعد و دین و فرهنگ را به تسخیر خود در می آورد ؛ گام هنرمندانه و مسلط اباذری لزوم پاد زهر طرح وتحقق ایده « سیاست مردمی » به جای « سیاست زدایی » در حرکت فراگیر اجتماعی به سوی عدالت را مورد توجه قرار می دهد .
چیزی که با آغاز نقد دکتر اباذری می توان به سمتش حرکت کرد و با بحث و مذاکره و مباحثه بر شرایط نه چندان مطلوب فائق آمد ، آنگاه مشمول نقد اباذری نخواهیم شد .
اباذری خاص دیگری هم داشت ، او روشنفکران و همکاران « همه کاران » خود را به دلیل سخن نگفتن با مردم و برای مردم به بهانه پیدا نکردن زبان گفت و گو با مردم ، در عملیات غافلگیرانه و خلاق در مبارزه با سیاست زدایی با روی مین رفتن و خطر کردن برای شکاندن قالب های تکراری کسالت بار و بی حاصل آنان را آشکارا و عملا در زیر گیوتین نقد قرار داده است . او حتی در نگاه دیگر ، جور نویسندگان را کشیده است ، نویسندگانی که از فرط ترس سانسور و ممیزی و یا طمع فروش و مقبولیت عام ، رسالت حقیقی نوشتن را به قبای جایگاه نمادین آن بخشیده اند ، سئوال اساسی اینجاست که هنر مندان و نویسندگان چه نقشی در عقیم ماندن ناهنجاری ایفا کرده اند و به مرده « وجدان بیدار» چه تلنگری زده اند.
اباذری هیچ کس را تحقیر نکرد ، حقیقت را تحقیر نکرد و واقعیت را زیر فرش پوپولیسم پنهان نکرده است ، آشفتگی اباذری بیشتر از این بود که نباید معیار اسطوره شدن ، سلیقه مبتذل توده ها باشد. اباذری نگفت که هیچ کس حق ندارد که صدای پاشایی را دوست نداشته باشد ، باید خط اصلی را در سخنان اباذری شناسایی کرد که آن هم مساله سیاست زدایی است نه مباحث هنری و موسیقیایی که این واکنش منفی گسترده را بر انگیخته است ..
اباذری درلحظه ای که از شدت عصبانیت به لکنت افتاده می گوید : این ملت نشان داده که تا توهین نبیند به خود نمی آید ؛ اگر کمی به عقب بر گردیم و به تاریخ دو قرن اخیر ایران نگاهی گذرا بیندازیم این حرف را که مسلما تنها دلیلش ضعف اعصاب اباذری نیست خالی از حقیقت نمی یابیم . به باور برخی تاریخ نگاران ، سخنانی که عباس میرزا بعد از شکست از قوای روس و سپردن بخش های زیادی از مملکت ، خطاب به ژوبر سفیر وقت فرانسه در ایران می گوید مبداء تاریخ مدرن ایران به حساب می آید :
شما در قشون جنگیدن و فتح کردن وبه کار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و سغب غوطه ور و به ندرت آتیه را در نظر می گیریم .
اکنون دیگر بر همگان روشن است یکی از دلایل مهم پیروزی نهصت مشروطه چیزی نبود جز تحقیری که ملت در برابر غرب پیشرفته و متمدن احساس می کرد ، احساسی که نتیجه کار متعهدانه بسیاری از روشنفکران همین مرز و بوم بود ، همین طور چه کسی قانون کاپیتولاسیون و تحقیری که در حق مردم روا داشته شده بود و تاثیری که این قانون بر بیداری مردم داشت را از یاد برده است ، به این فهرست باز هم می توان اضافه نمود . هر ملتی ناچار از به یاد آوردن و به کار بردن تجربه جمعی تاریخی خود است و هیچگاه بی نیاز از این تجربه نیست .
در این میان نمی توان به نقش دیالوگ بر قرار شده بین - جامعه شناس - مسئولیت پذیر و - دختر دانشجو - به مثابه یک جز از کل ، شگفت انگیز و مانا ، نمایندگی طرفین را به آراستگی به منصه ظهور رساند ، هیچ چیز به یاد ماندنی تر از فریاد رسا و پرغرور دانشجویی نیست که در مخالفت با استاد رجز می خواند که من اجازه دارم به هر چه بخواهم گوش کنم و هر جور که بخواهم زندگی کنم . به راستی او یک « دختر دانشجو » در این سر زمین از چه حرف می زند ؟ از کدامین « اجازه انتخاب » می گوید ؛ حقیقت این است که در صدها موقعیت دیگر او می خواسته این را فریاد بزند اما نزده پس حالا فریاد می زند ؛ حتی اگر خودش هم به آن باور نداشته باشد و او فریاد می زند ، برای اینکه فریادی زده باشد ؛ فریادی که اگر بر سر استاد نزند فقط باید بر سر خودش بزند .
خلق صحنه پایانی واقعه از مدیر برنامه بود که موید همان محافظه کاری مفرط و ادامه سیاست زدایی که با فاتحه خوانی و پخش کلیپی از مرتضی پاشایی و خروج اباذری از سالن را نشان می داد که یکی از به یاد ماندنی ترین صحنه ای بود از ملتی که نشان می داد پس از عتاب و سرزنش در اینجا و پس از همه اتفاقات پرشتاب که نیاز به دوباره گفتن نیست ، واقعیت با پشتوانه اکثریت به صریح ترین شکل ممکن برتری خود را نشان می دهد ؛ یعنی صدای پاشایی با همنوایی حاضرین در سالن ، اباذری را بدرقه می کند .
سئوال اساسی می ماند که آیا این تلنگر ماهرانه « ماهی ها در سکوت می میرند » را از مرگ نجات می دهد ؟
* بخش های از متن ، از نظریات و مقالات صاحب نظران استفاده شده است .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اوایل تابستان امسال بود .
نامه ها و گزارش هایی به سخن معلم می رسید که حاکی از وجود مسائل و بحران هایی در منطقه 2 تهران بود .
تعدادی از معلمان و مخاطبان رسانه سخن معلم از ما خواسته بودند که حتی الامکان نشستی با مدیریت منطقه داشته باشیم .
بر حسب وظیفه و رسالت رسانه ، این مساله با اداره آموزش و پرورش منطقه 2 در میان گذاشته شد .
درخواست دیدار و ملاقات جهت انعکاس نظرات معلمان سه بار و در فواصل زمانی مختلف با مدیریت محترم منطقه مطرح شد .
اما پاسخی دریافت نشد !
تا این که چندی پیش نامه ای از سوی یکی از معلمان منطقه برای سخن معلم ارسال شد و ما نیز اقدام به انتشار آن نمودیم .
شنیده های ما حاکی از آن بود که عده ای قصد دارند از طریق مراوده با اصحاب قدرت و سیاه نمایی و غوغاسالاری از آب گل آلود ماهی گرفته و به مقاصد خویش که رنگ و بویی سیاسی داشت و یکی از آن ها امکان برکناری مدیریت منطقه بود برسند ...
انتشار آن نامه و انبوه نظراتی که در پای آن نوشته شد به "شفاف سازی امور " و " فرآیند جریان شناسی گروه ها " کمک نموده و وضعیت تا حد زیادی تغییر کرد .
بخش بزرگی از این مدیریت تغییر توسط همکاران و معلمان دلسوز و آگاه رقم زده شد و سخن معلم نیز فقط به ماموریت حرفه ای خویش عمل نمود .
اما ذکر نکاتی در این مورد ضروری است :
متاسفانه با این که عصر حاضر قرن ارتباطات و دنیای رسانه ها مطرح شده است و به فرض در کشوری مانند ایالات متحده آمریکا ، حتی انتخابات ریاست جمهوری از طریق صنعت روابط عمومی و مدیریت و مهندسی افکار عمومی تعیین و تببین می شود اما هنوز در جامعه ما و به ویژه برای برخی مسئولان این پارادیم اصولا ناآشناست !
نگاه برخی از مسئولان به رسانه و کارکرد آن از نوع " ابزاری " است و رسانه را تا آن جایی قبول دارند که از آن ها تعریف و یا تمجید کند ؛ به محض آن که همان رسانه رویکردی انتقادی در پیش بگیرد کل معادلات تغییر کرده و تمام اقدامات برای خاموش کردن و یا کم رنگ کردن رسانه منتقد از طریق برخی اقدامات زیر به کار گرفته می شوند :
اساسا رسانه رکن چهارم یک جامعه مردم سالار است و هیچ کشور دموکراتیک و یا متعادلی در جهان نیست که رسانه های قدرت مند و مردمی نداشته باشد .مزایا و برآیند یک رسانه در درجه اول به خود مسئولان بر می گردد و اصولا مدیری موفق و موثر است که بتواند تعامل منطقی ، سازنده و مستمری با رسانه ها تعریف کند .
برآیند سپهر عمومی جامعه در حال حرکت به سوی " اتاق شیشه ای " است و در عصر حاضر هیچ کنش و یا واکنشی از دید افکار عمومی و مردم پنهان نمی ماند .
مهم ترین شرط در تعامل رسانه ای مانند سخن معلم که به گواهی مسئولان ، معلمان و حتی مردم یک " رسانه مردمی و منتقد " نام گرفته است ؛ همانا " صداقت " و " شفافیت در تعاملات و روابط " است که البته پیش زمینه آن زدودن "نگاه ابرازی " نسبت به این رسانه و کارکرد آن است .
امید که هم مدیران و مسئولان به ویژه وزارت آموزش و پرورش ، پاسخ گویی و مسئولیت پذیری را اولین شرط یک مدیریت موفق و موثر دانسته و به رسانه نه به عنوان یک " ابزار " و یا " رقیب " که به عنوان یک " واقعیت اجتناب ناپذیر " نگریسته و حداکثر اهتمام خویش را در اصلاح آموزه های مدیریتی خویش از طریق دریافت به موقع " بازخورد " و اصلاح عملکرد به کار بندند .
گروه اخبار :
سال قبل بود که مدیریت آموزش و پرورش شهرستان شوش دانیال ( ع ) طی بخشنامه ای از فرهنگیان خواسته بود با مراجعه به بانک انصار سریعا نسبت به افتتاح حساب در آن بانک اقدام به عمل آورند .
با رسانه ای شدن این موضوع در سایت سخن معلم ، در مدت کوتاهی بخشنامه از پرتال اداره آموزش و پرورش حذف گردید ! ( این جا را بخوانید )
به تازگی مدیریت آموزش و پرورش شهرستان ساوه طی بخشنامه ای به شماره 40843/54 و به تاریخ 29 / 9 / 93 ( این جا ) ؛ از کلیه واحدهای آموزشی دوره اول و دوم متوسطه خواسته است تا ضمن حضور در این مراسم ،تعداد دانش آموزان شرکت کننده ، نام و نام خانودگی سرپرست و همچنین نام و نام خانوادگی مربیان همراه را به مدیریت اداره آموزش و پرورش ارسال نمایند / .
مدیرعامل موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان با اعلام خبر واریز سهم الشرکه فرهنگیان بازنشسته عضو صندوق گفت: ٩٢٠ میلیارد ریال به حساب فرهنگیانی که مهرماه ١٣٩٣ به افتخار بازنشستگی نائل آمده و تمایل به خروج از صندوق داشته اند، واریز شد که این بیشترین رقم پرداختی به اعضای خروجی در طول فعالیت موسسه است.
شهاب الدین غندالی، در مصاحبه با بخش خبر روابط عمومی و امور بین الملل موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، تصریح کرد: در مهرماه ١٣٩٣ حدود ١٢ هزار نفر از فرهنگیان عزیز بازنشسته شدند و طبق روال معمول باید در هنگام خروج از موسسه، سهم الشرکه خود را دریافت کنند.
وی از افزایش ٦٦ درصدی دریافتی اعضا نسبت به مهرماه گذشته خبر داد و گفت: در حالی امسال حدود ٩٢٠ میلیارد ریال به حساب اعضای بازنشسته موسسه واریز شده که سال گذشته این مبلغ حدود ٥٦٠ میلیارد ریال برای حدود ١٢ هزار نفر بوده است. این موضوع نشان دهنده افزایش ٦٦ درصدی دریافتی اعضا نسبت به مهر ماه ٩٢ است.
میانگین دریافتی اعضا بیش از ٧٦ میلیون ریال است
مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان همچنین میانگین دریافتی اعضای بازنشسته مهرماه ٩٢ را کمتر از ٥٠ میلیون ریال عنوان کرد و تصریح نمود: میانگین دریافتی بازنشستگان مهرماه ٩٣ بیش از ٧٦ میلیون ریال است که این افزایش چشم گیر حاصل سود فعالیت های اقتصادی موسسه است.
وی افزود: این رقم تمام دریافتی فرهنگیان بازنشسته مهرماه نیست ؛ چراکه سود سال مالی منتهی به ٣١ شهریور ١٣٩٣ نیز پس از برگزاری مجمع و تقسیم سود بین اعضا، حداکثر تا پایان سال ٩٣ به حساب این عزیزان واریز می شود. در همین حال افرادی که در مهرماه ٩٣ بازنشسته شده اند تا زمان تسویه حساب در سیستم سپرده گذاری موسسه به صورت روزشمار سود سرمایه خود را دریافت می کنند.
فرهنگیان بازنشسته حساب بانکی خود را فعال نگه دارند
دکتر غندالی تاکید کرد: لازم به ذکر است که سهم الشرکه بازنشستگان در طول سال، پس از بازنشستگی به حساب ایشان واریز می گردد اما در مهرماه به دلیل تعداد بسیار زیاد بازنشستگان در این ماه، روند تسویه حساب با آنها به زمان بیشتری نیاز داشت.
دکتر غندالی همچنین از فرهنگیان بازنشسته خواست تا حساب بانکی مرتبط با صندوق ذخیره فرهنگیان را برای واریز سود در مرحله بعد فعال نگه دارند.
مدیر عامل صندوق ذخیره فرهنگیان با اشاره به پای بندی این موسسه به تعهدات خود در قبال فرهنگیان، تاکید کرد: به رغم اینکه دولت سهم خود را به موقع پرداخت نکرده، اما فرهنگیان بازنشسته سهم خود، سهم دولت و سود حاصل فعالیت های اقتصادی را به طور کامل از موسسه دریافت می کنند.
روند سودآوری چشم گیر صندوق ذخیره فرهنگیان باعث شده تا هر ساله فرهنگیان بیشتری به عضویت آن درآمده به طوری که در حال حاضر قریب به اتفاق فرهنگیان کشور عضو صندوق هستند.
نامه ای به وزیر آموزش و پرورش /
علیرضا کاشفی
دبیر آموزش و پرورش ناحیه یک کرج
آقای وزیر محترم !
حقوق مادی معلمان دغدغۀ دیرینی است که ظاهراً معلم جز آن به چیز دیگری نمی اندیشد. دیر زمانی ست که معیشت برای معلم مسأله است. ( قتل آقای خانعلی دبیر دبیرستان های تهران در 12 اردیبهشت 1340 توسط شهربانی وقت یاد باد ) اما این دغدغه بعد از دهه ها کمابیش باقیست و امروز با طرح بسیار ناشیانه حتی منجر به تعدد معلم نماهایی شده که علم را خادم و مال را مخدوم می دانند و به قول امام محمد غزالی « گمراهی را معنی دیگری جز این نیست. » ( بدیهی است که مقصود پرهیز دادن معلمان از آزمندی و سوء استفاده است وگرنه کار تعلیم همانند دیگر مشاغل دارای مزد و پاداش است. )
آقای وزیر !
آیا سیاست های آموزش و پرورش در بسط این گمراهی ( مادی گرایی ) نقش دارد؟ می گویند اگر معلم حقوق بیشتری می خواهد باید کار حرفه ای انجام دهد. اگر بین معلم و سی دی های آموزشی متحرک ( معلم نماها ) فرق بگذاریم، قطعاً شغل معلمی حرفه ایست. شما چه تلاشی در حرفه ای شدن خودِ معلم انجام داده اید؟ کلاس های پیش پا افتادۀ ضمن خدمت و امتحان های الکترونیکی که یک نفر به جای چند نفر پاسخ می دهد، چقدر کارساز بوده اند؟ بحث علمی که اصل و مبدأ آن مطالعه ( به معنی کاملش ) و پشتوانۀ اعتلای سطح آگاهیست، کجای آموزش و پرورش جا دارد؟ آیا وقت تغییر معیارهای گزینش معلم نرسیده است؟ برای بعد از تغییر معیارهای گزینش چه برنامه ای دارید؟ راستی آقای وزیر معیارهای انتخاب گزینش مدیران مدرسه چیست؟ ایمان به اخلاق اسلامی و شرف انسانی و حب وطن توأم با اقتدار و شفقت و داشتن تخصص اعتبار یک معلم است. چه معیارهایی کمابیش نمایانگر این اعتبارات است؟ رعایت آداب و معاشرت ظاهری که اغلب ریاکارانه است؟ داشتن مدرک دکتری از دانشگاه های رنگارنگ؟ یا چی؟ آقای وزیر رتبه بندی مدارس به سبک و سیاق امروز ناعادلانه و کاملاً غلط است. این دانشگاه ها ست که باید رتبه بندی شوند تا هر بی سوادی با داشتن یک برگ کاغذ مدعی آموزش نشود و شعار « شغل انبیاء » را دست بر دهان معلم ننهد.
یاد شعر استاد شهریار افتادم،
ما را چه جای جلوه که تجلیل می کنند تا با کدام تجزیه تحلیل می کنند
یـک روز پیل مورچه کـردند زیر پای امروز نیز مورچه را فیل می کنند
پدرم بعد از سی و شش سال تدریس می گوید ناموس آموزش و پرورش امتحانات است. البته این حرف همۀ معلمان آن دوره بود. امتحانات ارج و قربی داشت. اگر این حرف درست باشد که نیست، وضع امتحانات در آموزش و پرورش امروز چگونه است؟ به بهانۀ پایین بودن سطح معیشت سوالات به شاگردان خصوصی داده می شود، یک معلم نما خوب یاد گرفته که چگونه شاگردان را به کلاس های خصوصی خود یا آموزشگاه هایی که از آنها به طور مستقیم یا غیر مستقیم پورسانت می گیرد، بکشاند و اغلب مدیر هم با معلم نماها برای تشکیل کلاس های فوق برنامه هم پیاله می شود. می گویند گسترش کلاس های خصوصی به دلیل رشد چشم و هم چشمی است. این حرف اساساً نادرست است. حرف ناراست دیگری هم گفته می شود که « شاید تدریس معلمی مقبول دانش آموز نیفتد و با معلم دیگری بهتر آموزش ببیند.» کسانی که با « فارسی وان » می خوابند و با «جِم» بیدار می شوند. چنین تفکراتی را ارائه می دهند. نمی دانم آقایان چقدر با این شبکه ها انس دارند وگرنه برای کند ذهنی شان باید دلیل دیگری بیابیم.
سوال این است که اگر معلم وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد چند درصد دانش آموزان نیاز به فوق برنامه خواهند داشت؟ آیا وقتش نرسیده که درباره گزینش معلمان تجدید نظر کنیم؟ این همه فوق برنامه دال بر گنگی دانش آموزان است یا غیر متعهد بودن معلمان و سوء استفاده مدیران؟ نقش کتاب های درسی در این زمینه چیست؟
آقای وزیر !
این کتاب ها در مسیر ارتقاء خلاقیت و رشد استعداد دانش آموزان تألیف نشده و حتی پیوند آنها با کتاب های دانشگاهی سست است. ( منظورم صرفاً کتاب های ریاضی و فیزیک دبیرستان است که تخصص اینجانب می باشد. ) و سوال آخر آقای وزیر ارتقاء معیشت معلم فرصت ساز و انگیزه ساز برای حرفه ای شدن در ایمان و تخصص کاری اوست یا حرفه ای بودنش مستلزم ارتقاء معیشت اش؟ مادی گرا شدن برای همه جامعه خطرناک است.
چون . . . . . . گوشت یافت نپرسد کین شتر صالحست یا خر دجّال
استیفای حقوق با ارتقاء سطح آگاهی ممکن خواهد شد نه کم کاری و لج بازی و سوار شدن بر گردۀ دانش آموز، که این راحت طلبی و کوچک بودن را می رساند. منظورم صرفاً معلم نیست. برنامه های آموزشی در بسط راحت طلبی چه نقشی دارند؟
ناموس آموزش و پرورش نه امتحانات بلکه وجود بچه هاست. آنها فرزندان ما هستند. از پدر و دیگر معلمانم آموخته ام، وظیفه نخست معلم این است که متعلم را همچون فرزند خویش بداند. رسول اکرم ( ص ) فرمودند : « انما اَنا لکم مثل الوالد لولده » ( من برای شما همچون پدر برای فرزندش هستم. ) با این حساب علم مخدوم و مال خادم است و گمراهی را معنی دیگری جز عکس این امر نیست. و الحمدلله اولاً و آخراً
* لازم به توضیح است که انتشار این مطلب موجب واکنش هیات عالی گزینش وزارت آموزش و پرورش شده و جوابیه ای در این خصوص برای سخن معلم ارسال گردید . ( این جا )
گروه اخبار - مجید دواچی
معاون استاندار و فرماندار ویژه ی سبزوار در نشست هم اندیشی شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان سبزوار با فرماندار گفت: آموزش و پرورش دستگاه عظیم و مهمی است چرا که وظیفه ی انتقال ارزش ها و مفاهیم و آداب و رسوم، تعلیم و تربیت و برنامه ریزی برای تربیت نیروی انسانی را برعهده دارد.
به گزارش روابط عمومي انجمن اسلامي معلمان سبزوار؛ احمد برادران افزود: اکثر توفیقات کشورهای توسعه یافته؛ ناشی از برنامه ریزی آن ها در بخش نیروی انسانی یعنی توجه به آموزش عالی و آموزش و پرورش است.
وی خاطر نشان کرد: بخشی از اشکالات به ضعف برنامه ریزی، بخشی به ضعف محتوا و برخی مسایل هم به ما بر می گردد.
وی تمرکز گرایی را یکی از گرفتاری های آموزش و پرورش ایران دانست و یادآوری نمود: در کمتر کشور توسعه یافته ای آموزش و پرورش متمرکز است و در آموزش و پرورش ایران باید تمرکز زدایی شود که البته ساختارهایش وجود دارد ولی به آن عمل نمی شود. شوراهای آموزش و پرورش بهترین مرجعی است که باید به آن ها تفویض اختیار شود.
وی سرمایه گذاری برای آموزش و پرورش را سرمایه گذاری برای آینده دانست و تأکید کرد: وضع امروز جامعه ی ما؛ نتیجه ی غفلت از آموزش و پرورش و عدم رضایت شغلی معلمان است که در حوزه ی آموزش و پرورش باید تحلیل شود چرا انگیزه های معلمان ضعیف شده است و احساس تظلمی که نه از تفاوت ها بلکه از تبعیض ها به وجود آمده است چگونه برطرف می شود.
وی تصریح کرد: البته دولت هم برای رفع اشکالات؛ نیاز به زمان دارد چرا که در بدترین شرایط کشور را تحویل گرفت. با 43درصد تورم، دومین کشور پر تورم دنیا محسوب می شدیم. همزمان رکود هم داشتیم. اتفاقاتی که جبران هر یک از آن ها واقعاً سخت خواهد بود. از یک طرف در دنیا پروژه ی ایران هراسی در اولویت بود. از طرف دیگر، تحریم های جدی علیه کشور ما اعمال می شد. سوء مدیریت هم مؤثر بود. تقریباً کشوری نبود که با ما مسأله نداشته باشد ولی امروز با فضای گفتمانی که اتفاق افتاده بسیاری از مشکلات حل خواهد شد و در آینده ای نه چندان دور، توفیقات بیش تری کسب خواهیم نمود.
نماینده ی عالی دولت در شهرستان سبزوار ضمن اذعان کاهش منابع درآمدی دولت گفت: کشور سه قوه دارد و دولت مجری قانون است و باید اسناد بالادستی را نیز مورد ملاحظه قرار داده و رعایت کند. البته دولت و حاکمیت باید توجه بیش تری به فرهنگیان داشته باشد. احمد برادران افزود: دولت باید بستر را برای حضور NGO ها فراهم کند نه این که خود آن ها را ایجاد کند.
وی خاطر نشان کرد: دولت تدبیر و امید برای اولین بار منشور حقوق شهروندی را تدوین کرد. وی ضمن تأکید بر شایسته سالاری و کارآمدی یادآوری نمود: کسانی می توانند مجری خوبی برای سیاست های دولت باشند که با اهداف دولت هماهنگ بوده و به رویکرد دولت توجه و اعتقاد داشته باشند.
وی با بیان این که خود را مدیون آموزش و پرورش می دانم تصریح کرد: شخصاً در جلسات شورای آموزش و پرورش شرکت می کنم و مسایل آموزش و پرورش را از نزدیک رصد می کنم و پیگیر موضوعات آموزش و پرورش هستم و خدمت به آموزش و پرورش را نه فقط خدمت به سازمان آموزش و پرورش بلکه خدمت به جامعه و آیندگان این کشور می دانم.
شایان ذکر است در ابتدای نشست هم اندیشی انجمن اسلامی معلمان سبزوار با معاون استاندار و فرماندار ویژه ی سبزوار که در محل فرمانداری سبزوار برگزار شد، رییس و اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان سبزوار به بیان دیدگاه ها، و دغدغه های خود از وضعیت موجود جامعه پرداختند و راهکارهایی را نیز ارایه دادند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سید امیر محمد خرازانی ، کارشناس آموزش و پرورش در گفت و گو با خبرنگار جماران گفت: «اولیا به شدت نگران بحث های پرورشی و تربیتی فرزندان شان هستند.»
وی با ارائه گزارش جلسه ی انجمن اولیا و مربیان یکی از دبیرستان های تهران، از ناآگاهی دانش آموزان در حوزه شبکه های اجتماعی و صورت نگرفتن فرهنگ سازی لازم از سوی آموزش و پرورش و به تبع، نگرانی اولیا در این خصوص خبر داد و با تصریح به اهمیت و مورد تأکید بودن مسائل مذهبی اضافه کرد: «بخش پرورشی،محدود به بحث های مذهبی نیست و مسائل مذهبی فقط قسمتی از این حوزه را تشکیل می دهد.»
وی نارضایتی اولیا را از عدم اطلاع رسانی صحیح آموزش و پرورش در حوزه شبکه های اجتماعی مطرح کرد و افزود: «مشاوره فقط مشاوره درسی نیست. دانش آموزان در حوزه های مختلف به مشاوره نیاز دارند؛ به خصوص در زمینه هایی که ممکن است نتوانند در بستر خانواده، اطلاعات مورد نیاز خود را به دست آورند. اینجاست که نقش مربی تربیتی و معاون پرورشی پررنگ می شود.»
وی ضمن اظهار تعجب از نبود مربی پرورشی در دبیرستان چهارصد نفره فوق الذکر، به تشریح نگرانی اولیا در این زمینه پرداخت و گفت: «همه اولیا متفق القول بر این عقیده بودند که مشکلات آموزشی دانش آموزان، قابل اغماض است و می توان از طریق کلاس های تقویتی و آموزشگاه های آزاد مسئله را حل کرد،اما بحث تربیتی آن ها کمک و حمایت بیشتر آموزش و پرورش را طلب می کند.»
وی در ادامه با انتقاد به اجرایی نشدن برخی برنامه های آموزش و پرورش گفت: «سال گذشته، معاونت پرورشی از ایجاد شبکه اجتماعی دانش آموزی «شاد» خبر داد. نتیجه ی این برنامه چه شد؟ چرا آموزش و پرورش در این خصوص تلاشی نمی کند؟ چرا برای آگاه سازی و بالندگی معاونین پرورشی و مربیان تربیتی اقدامی صورت نمی گیرد؟»
این کارشناس آموزش و پرورش، سخنان و سؤالات اولیا را در جلسه ی مذکور، بازخواست مردم از نظام آموزش و پرورش تلقی کرد و گفت: «برخی از اولیا علی رغم سطح بالای تحصیلات، از تربیت فرزند خود درمانده شده اند و مرجعی نیست تا پاسخگوی سؤالات آن ها باشد.»
وی در ادامه، سطح آگاهی مشاوران را ضعیف ارزیابی کرد و افزود: «متأسفانه به جز معدودی از مربیان و معاونین پرورشی، سطح مطالعه و آگاهی های به روز این دوستان کم است؛ در حالی که دانش آموزان کاملاً به روز هستند و پا به پای تغییرات پیش می روند.»
وی با اشاره به تأخّر فرهنگی موجود در کشور اظهار کرد: «این تأخر فرهنگی در آموزش و پرورش بسیار زیاد است. ابزارها و تکنولوژی ها وارد جامعه می شوند و دانش آموزان از آن ها استفاده می کنند؛ در حالی که هنوز فرهنگ مصرف آن ها نهادینه نشده است. متأسفانه آموزش و پرورش در این خصوص، هیچ برنامه ای ندارد.»
وی با عنوان کردن امر و نهی به عنوان یک روش تربیتی نادرست افزود: «منع ورود دانش آموزان به فضا و شبکه های اجتماعی، روش تربیتی مناسبی نیست. غالباً تلاش معاونین پرورشی مدارس، در این حد است که دانش آموزان را از ورود به این فضاها نهی می کنند. در حالی که من شخصاً نمی خواهم فرزندم را از این محیط و جریان دور کنم و سبب ناآگاهی او شوم؛ اما در عین حال، به راهکارهایی نیاز دارم تا بتوانم از فرزندم در برابر خطرات احتمالی این شبکه ها محافظت کنم. معاونین پرورشی مدارس چنین راهکاری را در اختیار اولیا قرار نمی دهند و چه بسا اولیا ناگزیرگردند با صرف هزینه گزاف، به مراکز مشاوره خصوصی مراجعه کنند.»
وی با اشاره به کم کاری آموزش و پرورش در حوزه تربیت جنسی تصریح کرد: «آموزش و پرورش برای تربیت جنسی دانش آموزان برنامه ای ندارد؛ در حالی که سایر کشورها با انتشار کتب و مجلات، این مسائل را برای دانش آموزان تشریح می کنند و اطلاعات لازم را در اختیار آن ها قرار می دهند.»
وی در پایان خاطرنشان کرد: «آموزش و پرورش ما هم از ورود به این حوزه هراس دارد و هم از نحوه و چگونگی ورود به آن بی اطلاع است؛ در حالی که همه نظام های آموزش و پرورش دنیا درباره تربیت جنسی دانش آموزان حرف و برنامه دارند و برحسب خط قرمزهای خود، راجع به آن بحث می کنند و راهکار می دهند.»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
شهروز فروتن کیا -عضو شورای نویسندگان سخن معلم و دانشجوی دکترای جامعه شناسی دانشگاه تهران
هنگامی که از بازتولید ایدئولوژی دولت حاکم توسط نهادهایی چون خانواده و آموزش و پرورش سخن به میان می آید این بدین معناست که هر یک از این نهادها به نوعی درخدمت منافع نظام حاکم قرار دارند و ارزش ها و آرمان ها و به عبارتی دیگر ایدئولوژی نظام حاکم را ترویج، القا و بازتولید می کنند . از سوی دیگر ، کارکرد ایدئولوژی توجیه وضعیت موجود است از این رو مشاهده می گردد که کنشگران فعالانه یا منفعلانه ارزش ها و خط مشی های نظام حاکم را دنبال می کنند و آن را مجددا خلق می نمایند. بنابراین در هر نظامی مجموعه ای از ساختارها حاکم است که از جانب کنشگران و عاملان بازتولید می گردد.
ايدئولوژي نظامي است (با منطق و دقت خاص خود) از بازنماييها (تصاوير، اساطير، ايدهها يا مفاهيم در هر مورد خاص) كه از وجود تاريخي و نقشي خاص در يك جامعهاي معين برخوردار است...
آلتوسر معتقد است در جوامع سرمايهداري دو نوع گفتمان وجود دارد: گفتمان علمي كه معرفت درست ميدهد و گفتمان ايدئولوژيك كه چنين نميكند. منظور آلتوسر از گفتمان علمي، همان ماترياليسم تاريخي است كه درباره واقعيت مادي وجود افراد، در مجموعهاي پيچيدهاي از نيروها و روابط توليد كه شامل توليد سرمايهداري هم ميشود، سخن ميگويد. برخلاف علم، ايدئولوژي ارتباط چنداني به آگاهي ندارد. ايدئولوژي سازنده گفتمانها، تصاوير و مفاهيم است كه نميتواند واقعيت و جايگاه ما را در درون آن روابط بازنمايي كند؛ اما علم واقعيت و جايگاه ما را در درون اين روابط مينماياند؛ ايدئولوژيها متضمن بازنمايي دنياي واقعي زندگي مردم نيستند؛ ايدئولوژي بازتاب مناسبات واقعي حاكم بر افراد نيست.
آلتوسر معتقد است اگر زیربنای جامعه را اقتصاد در نظر بگیریم که بسیار تعیین کننده است ؛ روبنا، دولت و به طور کلی ساختار سیاسی و همچنین ساختار ایدئولوژیکی را شامل می شود. در اینجا بازتولید ارزش ها و آرمان های نظام حاکم از طریق ایدئولوژی صورت می گیرد و در حقیقت ایدئولوژی در بازتولید مهم ترین نقش را ایفا می کند. بنا به نظر آلتوسر ، کار روبنا کمک به ایجاد شرایط لازم برای بقای سرمایه داری است –پس عمده کارکردش این است که بازتولید شدن سرمایه داری را امکان پذیر کند. در جامعه سرمایه داری دولت در خدمت بازتولید و تداوم این نظام قرار دارد که از دو طریق این نقش را ایفا می کند:
در شرایط حاد از نیروی قهریه خود استفاده می کند: ارتش و پلیس که "دستگاه های سرکوب دولت" هستند. اما اغلب اوقات به دلیل کارآیی کم و بیش موثر "دستگاه های ایدئولوژیک دولت" استفاده از قوه قهریه ضرورت ندارد؛ به عبارت دیگر دولت گاهی مستقیما از زور و سرکوب برای بازتولید نظام سرمایه داری استفاده می کند که این در مفهوم دستگاه سرکوب دولت نمایان می گردد و گاهی به شیوه غیر مستقیم یعنی از طریق نظام ایدئولوژیکی دولتی به بازتولید نظام حاکم می پردازد. مهمترین سازوبرگ های ایدئولوژیک دولت های سرمایه داری عبارتند از: کلیسا، مدارس، خانواده، نهادهای حقوقی و فرهنگی و رسانه های دولتی و ...
سازو برگ سركوبگر دولت با ساز و برگ ايدئولوژيك دولت يكسان نيستند. ساز و برگ سركوبگر دولت واحد و تك است در حالي كه ساز و برگ ايدئولوژيك متكثرند. دستگاه سركوبگر دولت به عرصه عمومي متعلق است در حالي كه ساز و برگ ايدئولوژيك با عرصه خصوصي مرتبط است. ساز و برگ سركوبگر دولت با خشونت كار مي كند در حالي كه ساز و برگ ايدئولوژيك دولت با ايدئولوژي سر و كار دارد. سازو برگ ايدئولوژيك مسلط در دوره تاريخي پيشا سرمايه داري كليسا بود اما امروزه مدرسه جاي آن را گرفته است. مدرسه امروز همراه با خانواده يك دوتايي تشكيل داده اند همان گونه كه كليسا و خانواده در زمان گذشته چنين دوتايي را تشكيل مي دادند
آلتوسر معتقد است ايدئولوژيها و دستگاههاي ايدئولوژيك دولتي از يك سو از جامعه طبقاتي و تضادهاي ناشي از آن به وجود ميآيند و از سوي ديگر، به بازتوليد سلطه طبقه حاكم و نظام سرمايهداري ياري ميرسانند يا آن را بازتوليد ميكنند. آنچه به ويژه از نظر آلتوسر درباره «بازتوليد» اهميت دارد، قدرت كار است:
اين بازتوليد تا حدودي از سوي پرداخت دستمزد تأمين ميشود؛ اما كارگر بايد در كاري كه به او محول شده است، «باكفايت» باشد. اين مستلزم مهارت تكنيكي، يعني داشتن مهارت و توانايي استفاده از مهارتهايي است كه يك كار خاص ميطلبد، و «رفتار خوب»، يعني داشتن رفتار صحيح و احترام گذاشتن به مقامات و سختكوش و متعهد بودن و غيره است. در سرمايهداري، اين مهارتهاي تكنيكي و رفتاري در نظام آموزش كسب ميشوند.
آموزش و پرورش يكي از مهمترين سازمانهاي دولتي ايدئولوژيك مسلط در جوامع سرمايهداري مدرن است. در مدارس، كودكان به رغم اينكه مهارتها ـ ميزان معيني از دانش فني و رموز كارـ را كه در لفافة ايدئولوژيهاي حاكم پيچيده شده است، كسب ميكنند (زبان ، حساب، هندسه، تاريخ طبيعي، علوم، ادبيات)، ايدئولوژي حاكم را در شكل محض آن (اخلاقيات، آموزشهاي مدني، فلسفه، رويكرد خاصي از دين) فراميگيرند.
آلتوسر به خوبي استقلال نسبي ايدئولوژي را از زيربناي اقتصادي توضيح ميدهد؛ او بر اين باور است كه ايدئولوژي يك مؤسسه دولتي براي بازتوليد سرمايهداري است كه افراد از طريق فرآيند جامعهپذيري به تدريج با عرفهاي فرهنگي و روشهاي رفتاري جامعهاي كه در آن رشد ميكنند، آشنا ميشوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید