گروه استان ها و شهرستان ها /
امروز 13 مهر ماه مصادف با 5 اکتبر تعدادی از معلمان اقدام به تجمع کردند .
این گردهمایی که با حمل پلاکاردها و بنرهایی همراه بود در تهران در مقابل سازمان برنامه و بودجه و در استان ها و شهرستان ها در برابر ادارات آموزش و پرورش برگزار شد .
معلمان در این تجمات خواهان آموزش و پرورش رایگان ، بودجه کافی برای وزارت آموزش و پرورش ، همسان سازی حقوق بازنشستگان با شاغلان ، اجرای کامل قانون مدیریت کشوری ، رفع تبعیض ، توجه کافی به معیشت و منزلت معلم و آزادی معلمان زندانی شدند .
این تجمعات ساعت 12 پایان یافت .
پایان پیام/
سال 1365 پس از پذیرش در آزمون ورودی مراکز تربیت معلم در رشته آموزش ابتدایی ،برای ثبت نام به مرکز تربیت معلم شهید دستغیب (پارک هتل سابق) واقع در خیابان حافظ مراجعه کردم.
بر اساس حروف الفبا در طبقه ششم ساختمان مستقر شدیم . در روز اول با یوسف آشنا شدم.جوانی مودب ، محجوب و با سواد از یکی از روستاهای مرزی کشور . به قول بچه ها ،لهجه بسیار غلیظ یوسف به همراه گونه های سرخ شده از خجالت او، تابلو بود.
اپیزود اول:(زمستان 65)
بر اساس تقسیم بندی استاد ، درس فرهاد کنجکاو از کتاب علوم برای یوسف تعیین شد. یوسف باید در کلاس و مقابل استاد و دانشجویان ، این درس را تدریس و شبیه سازی می کرد.
کاملا قابل پیش بینی بود چه اتفاقی خواهد افتاد . فکر کردم اگر یوسف را راضی کنم تا یک فیلم کمک آموزشی در کلاس نمایش دهد ، کمی از استرس او بکاهد . از همان دقایق ابتدایی ،پچ پچ دانشجویان و کمی بعد شلیک خنده شروع شد و نگاه های ملتمسانه یوسف به استاد برای پایان دادن به درس ،فایده ای نداشت!
بعد از کلاس ، بچه ها سعی کردند از یوسف دلجویی کنند ولی زنگ خطر برای او به صدا در آمده بود. چاره این مشکل را از استاد جویا شدم. "لهجه رو که همه دارن، ولی اگر می خواد در تهران درس بده، برای بیشتر شدن اعتماد به نفسش، فقط دو سال فرصت داره"
اپیزود دوم:(پاییز 66)
لیست دوره کارورزی دانشجویان را توزیع کردند . من ، یوسف و سه دانشجوی دیگر می بایست روز های دوشنبه برای تدریس به مدارس منطقه 10 مراجعه می کردیم.
پای ثابت روزهای دوشنبه ما ، یوسف ، چهره برافروخته (که کمی لکنت زبان هم چاشنی آن شده بود) و شیطنت بچه های مدرسه بود.
چند بار سعی کردیم یوسف را به بهانه سرماخوردگی از کلاس رفتن ، معاف کنیم که نشد!
این بار زنگ خطر برای یوسف جدی تر به صدا در آمد.
اپیزود سوم:(زمستان 66)
گروهی از دانشجویان را با مهارت های مختلف آماده کردیم و به مقر تبلیغات جبهه و جنگ جنوب اعزام شدیم. یوسف متن های زیبایی برای اجرای نمایش آماده کرده بود. طبق نظر فرماندهان ، یکی از متن های نمایش یوسف انتخاب شد و از بخت بد، نقشی نیز به یوسف محول شد.
این نمایش تقریبا در تمامی محور های جنوب اجرا شد . فاو ، جزیره مجنون ، شلمچه. با اینکه فضای جبهه و رزمندگان با مدارس منطقه 10 و تربیت معلم متفاوت بود ولی دیالوگ های یوسف با نحوه اجرای او سازگار نبود که نبود.
اپیزود چهارم:(تابستان 67)
از ابتدای ترم سوم تربیت معلم ، محل خدمت همه مشخص شده بود . مناطق 17 ، 18 و 19 تهران!
زمان تعیین محل خدمت دقیق فارغ التحصیلان ، مصادف شد با پذیرفته شدن قطعنامه 598 سازمان ملل و پایان جنگ.
برخی از دانشجویانی که برای استفاده از امتیاز معافیت سربازی به تربیت معلم آمده بودند ، انصراف دادند.
مسئولین هم برای جلوگیری از انصراف عده بیشتر، انتخاب محل خدمت را بر عهده دانشجویان گذاشتند و اعلام کردند: هر منطقه ای که شما می خواهید .حتی منطقه سه!
یوسف منطقه 6 تهران را انتخاب کرد . چند سالی با هم در تماس بودیم .گاهی از مشکلاتش در سر کلاس می گفت.
اپیزود پنجم:(مهر 95)
سی سال گذشت.حتما یوسف ما هم به سلامت خدمت 30 ساله خود را سپری کرده و در مهر 1395 بازنشست شده.
همیشه چهره و روش های تدریس ناب یوسف را در ذهن دارم .آیا همواره زنگ خطر در این سال ها برای یوسف نواخته می شد!؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
روزگاری آمدم دیدم گرفتار ای قلم
دست خطی دیدم و گفتم به دادار ای قلم
علم امروزین مصیبت دارد و دشوارها
تا توانی دور شو از علم و هشیار ای قلم
ای قلم خطی کشیدی از ورا تا ماورا
حیف شهرت گیر باشد از سوا تا ماسوا
همچو مردان صبر کن با صبر کاری می شود
چون نبی ایوب شو در ضمن بیدار ای قلم
ای قلم راضی شوی واضح خیانت می کنند
شهر رندان را ببین راحت جنایت می کنند
هر که قدرت دار شد از یاد بردش افتخار
وای و صد افسوس این مرگ است تبدار ای قلم
حیف شاعر نیست غمگین زمانه گشته است
دیگران در خورد و خواب و شاعرانی خسته است
وقت شد دیدی مرارت های ایام ای قلم
دیده ات را گر نوشتی زهر کشدار ای قلم
ای قلم ایام دوران لایق مردان خود
مرد یعنی مردگی آزردگی در جان خود
دیگران گویند ما مشتاق مرد مرده ایم
ما بگوییم خاک بر سر این چه گفتار ای قلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آیا جناب مدیر واقعا انتظار داشته با قیچی یا موزر به جان بچهها بیفتد و موی آنان را کوتاه و جوانانی سرشار از بلوغ را جلوی چشم دوستان و همکلاسیها تحقیر کند و آنها هم به تماشا و اطاعت بسنده کنند و مثل گوسفند نوبت خود را انتطار بکشند تا ببینند کی نوبت تحقیر آنان فرا میرسد/ رییس اداره آموزش و پرورش از «حفظ حُرمت و جایگاه و کرامت فرهنگیان» سخن گفته و پیگیری حقوقی را به این خاطر اعلام کرده است اما جا دارد از ایشان بپرسیم آیا تنها معلمان مصداق واژه «فرهنگی» هستند و دانشآموز فرهنگی نیست و حرمت و جایگاه و کرامت ندارد/ چرا هیچیک از مقامات آموزش و پرورش این موضوع را تقبیح نکردند/ در این ساختار اصل بر اطاعت است نه مهارت