
این روزها بسیار شلوغ و پر خبر است، آنقدر که شاید فراموش کنیم کشوری داریم پر از عطر عاشقی و دلبری شاعرانی که برخی از روزهای تقویم به نام آنها مزین شده است.
در حوزه سیاست خارجه حمله کشورهای آمریکا فرانسه و انگلستان به سوریه و نظرات مثبت و منفی سران سایر کشورها در صدر اخبار است.
در داخل کشور موضوعات اقتصادی و نرخ ارز و نوسانات مربوطه ، بحران آب و چندین ابر موضوع دیگر همگان را به خود مشغول کرده است آنقدر که حتی فرصتی برای شناخت رنگ سبز تازه و نازک درختان از سایر فصول برایمان باقی نمانده است.
در وزارت آموزش و پرورش نیز موضوعات عدیده ای نظیر برگزاری یا عدم برگزاری آزمون های استعداد درخشان و نمونه ، انتخاب مدیران و سایر مسائل و ... عرصه را بر تصمیم گیران و ذی نفعان تنگ کرده است .
از اینها که بگذریم مشغله های درون خانواده و درگیری معیشت و غم دارم و ندارم ، دیگر نه رمقی می ماند ونه فرصتی که به شعر و شاعری و تاریخ و روزهای تقویم نگاهی بیاندازیم و یادی کنیم از 25 فروردین و روز بزرگداشت عطار نیشابوری .
این روز را بهانه ای می دانم برای اینکه عرض ارادتی کنم به ساحت مبارک ادب و عرفان و مشک پر مشک عطار. او عطار بود یا عطر فروش ، متمول بود یا درویش ، با سر بریده دوید یا نه هیچ کدام چندان مهم نیست که اصالت عشق ناب عطار را زیر سوال ببرد و ذره ای از ارزش معلمی او در وادی های هفتگانه کم کند. مهم این است که او ما را تا منبع اصلی عطر هستی راهنمایی کرده است. او عطر عشق اصیل و الهی را در مشام عالم ریخته و تا زمانی که انسانی در جستجوی سیمرغ است می تواند از این رایحه مست شود و " هم او وی را رهبر آید " و دمی به خود بیاید که " هر شور و شری که در جهان است زان غمزه مست دلستان است "

عطار آدمی را آینه ای می داند که می توان جمال حضرت حق را او دید و بروز صفات آدمی را در همه هستی می بیند و می فرماید: " توآینه جمالی اویی و آینه تو همه جهان است". با این دیدگاه آدمی هرجه زیبا تر و داناتر شود بیشتر به خالق خود شبیه است و لذا دانایی نه تنها ابزار غرور و تکبر نیست بلکه ابزار خدایی شدن بیشتر است.
در ادامه همین دیدگاه جهان ساخته ما و اعمال ماست اگر خشونتی در دنیا صورت می گیرد باید به خود نهیب زد که در درون من چه میزان از این صفت وجود دارد، به فرمایش شمس تبریزی " همه عالم در یک کس است، تاتار در توست ، تاتار صفت قهر توست ". این نگاه به ما می گوید همه چیز درون آدمی است در درون ما خوبی و بدی به هم آمیخته است چندان که شاید خود نیز نتوانیم به راحتی آنها را از هم تمیز دهیم .این پیچیدگی و در هم تنیدگی صفات و طیف وار بودن آنهاست که کار را برای بنی بشر سخت می کند .
عطار با دیدی شگرف با تجربه ناب عاشقی دست ما را می گیرد و در دست شیخ صنعان گره می زند تا بدانیم که چنانچه لطف حق یاری کند، عشق زمینی پله ای است برای عشق حقیقی همان عشقی که مولانا می فرماید " عشق حقیقی است مجازی مگیر این دم شیر است به بازی مگیر " .
در قصه شیخ صنعان عطار تصویر زیبایی از خرد شدن معشوق زمینی را در برابر عاشق زمینی ترسیم می کند که در آن معشوق به تمام معنا عاشق را خوار و زبون می کند. او می داند که " کم عمارت کن که ویرانت کنم " می داند که باید خراب شود این روح ساخته شده از غرور و تکبر پیشوایی ، می داند که تا بت نفس را نشکسته ای نمی توانی صادقانه و بنده وار سر بر سجده بگذاری و لذا شیخی را که با مریدان عازم سفر است در دام دختر ترسا می اندازد و این معشوق بی رحم چندان بر روح عاشق خسته ، تازیانه ازمون می زند که دیگر هیچ " منی " برای شیخ نمی ماند.
این معشوق سنگین دل از پیر عاشق می خواهد که عشق خود را اثبات کند، بیچاره عاشق، بیچاره پیرمرد، عمری را در درس و بحث سپری کرده اما امروز به خاطر دختر ترسا بر بت سجده می کند، سالیانی قرآن خوانده و آن را عزیز داشته امروز به حکم او قرآن می سوزاند ، سالها فتوای حرمت شراب داده و ادله را تفسیر کرده، حالا در پیش مریدان خمر می نوشد، دیگر چیزی از ایمان وی نمانده که به داشتن یا نداشتن آن اقرار کند پس بانگ میزند که بی ایمانم و فریاد بر می آورد " خمر خوردم بت پرستیدم ز عشق کس ندیدست آن چه من دیدم ز عشق " و در نهایت وی را به خوکبانی می گمارد، دست آخر که تمام سنگینی و آلودگی روح شیخ در این مسیر تکانده شده است به مدد نفس پاک حضرت رسول شیخ از عشق دختر به عشق ناب الهی دل می دهد و عاشق آنی می شود که لایق اوست.
عطار معشوق حقیقی را بی نشان می بیند و معتقد است آنکه مجذوب است نباید به دنبال دیدن شدن باشد "محوی را محو باید " و به همین دلیل بی نشانی را برای معشوق بهتر می بیند تا قد علم کردن را: "در عشق چون یار بی نشان شو کان یار لطیف بی نشان است" . این پیر خردمند به خوبی می داند که آدمی در این جهان هزاران سر و سودا دارد و ذات پر طلب آدمی هر دم به سویی روان و دوان می شود و لذا ندا می دهد که " ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است "
بادا که نگاه یار مهربان همیشه همراهمان باشد و عطر خوش عاشقی مشام روح مان را معطر سازد.

آقای وزیر
در پی اخباری مبنی بر مخالفت شما در ارتباط با افزایش 50 درصدی امتیازات فصل 10 لایحه مدیریت به عنوان یک دبیر با سابقه طولانی ذکر چند نکته را یادآوری کنم تا حجت را برشما تمام کرده باشم که اگر فردای قیامت از شما مطالبه حق و حقوق از دست رفته را نمودم شما در برابر من پاسخی نداشته باشید چرا که من به عنوان قطره ای از اقیانوس تعلیم و تربیت در برابر خداوند عادل متعال عرض می کنم که فقط تنها کاری که از دستم بر می آمد حجت تمام کردن برای ایشان بود و حال ای خداوند قادر و عادل و متعال هر جور می تواند داد ما مظلومان که در دنیا پناهی جز تو نداشتیم از ایشان بستان .
1- شما باید این اطلاع رسانی را قبل از درج در سایتها و روشنگری که آنها نمودند به عنوان بالاترین مقام ،اطلاع رسانی می کردید تا اکنون در مقام پاسخگویی و توجیه عملکرد ضعیف تان از طریق روابط عمومی بر نیایید و در مقابل عظمت فرهنگیان شرمنده نباشید .
2- شما باید به عنوان عضوی از دولت حداقل کاری که می بایست انجام می دادید عدم امضای صورت جلسه و ترک جلسه به عنوان اعتراض ،اقدام می کردید حتی اگر از طرف دولت توبیخ می شدید تا در برابر خدای خود شرمنده نباشید چون رضایت او بالاترین رضایت هاست و نیز در برابر ما فرهنگیان پاسخگوی عملکردتان باشید .
3- چرا شما بعد چند ماه حتی نامه ای در این خصوص مانند سایر وزرا به دولت ندادید ؟ اگر هست اطلاع رسانی کنید چراکه حداقل فایده ی درخواست شما مبنی بر افزایش 50 درصدی این بود که این بی عدالتی و ظلم پایدار که چند دهه است بر فرهنگیان عارض شده است از گردن شما ساقط می شد و در برابر خدای عادل متعال رضایت قلبی داشتید.
4- مگر افاضات انصاری در باره این موضوع نشنیدید که اجرای این قانون هیچ افزایش حقوقی را در پی ندارد !
ما که دسترسی به این آقایان ناعادل نداریم ؛ شما بایستی مطالبه گری کنید . در جلسه به ایشان بفرمایید اگر افزایش حقوقی در پی ندارد چرا برای فرهنگیان اجرا نمی کنید ؟
5- چرا شخص شما از ریاست جمهور تقاضای اجرای این قانون را مطالبه نمی کنید ؟ به اطلاع شما برسانم که شما در میان فرهنگیان به چه مشهور شدید ؟
اگر به خودتان زحمت بدهید یا روابط عمومی سری به سایت صدای معلم بزند متوجه خواهید شد .
6- مگر ما فرهنگیان گناه کردیم که جور نظام تعلیم و تربیت همین پرورش یافتگان بی انصاف را به دوش می کشیم ؟
چقدر منزلت ما با اطلاعیه های فروش های قسطی بر در دیوار شهر لگد مال شود فکر می کنید کاسبکاران فکر ما معلمان هستند یا از سر لطف می خواهند قدمی بردارند ؟
نه آقای وزیر به خاطر این است که در میان کارمندان جیبی خالی تر از فرهنگیان نیست !
7- چرا در جلسات گوشزد نمی کنید دولتی که الان سر کار است که نوبخت مطالبات فرهنگیان را گروگانگیری و انصاری با شدت هرچه تمام در برابر حداقل امتیازدادن مقاومت می کند با رای فرهنگیان و حمایت بیش از حد قدرت را به دست گرفت .

لازم به اطلاع تان برسانم که اکثرا از رای به دولت پشیمان شده اند و از ناعدالتی که در حق شان شده همه به خداپناه برده اند و این عاقبت خوشی را برا کسانی که ظلم و بی عدالتی را رقم زده اند ندارد.
در آیه ۱۶۵ سوره اعراف میخوانیم: «فَلَمَّا نَسُوا۟ مَا ذُكِّرُوا۟ بِهِۦٓ أَنجَيْنَا ٱلَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ وَأَخَذْنَا ٱلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ بِعَذَابٍۭ بَـِٔيسٍۭ بِمَا كَانُوا۟ يَفْسُقُونَ».
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید :
«الذلیل عندی عزیز حتی آخذالحق له والقوی عندی ضعیف حتی آخذالحق منه،رضینا عن الله قضاءه و سلمنا لله امره.»
«وایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه ولاقودن الظالم بخزا مته حتی اورده منهل الحق و ان کان کارها.»
بارالها ؛ تو خود شاهدی که آنچه از دستم برمی آمد انجام دادم شاید کوتاهی هم باشد .
بارالها؛ تنها پناه مظلومان تویی و تنها یاری رسان ایشان تویی و تنها دادخواه ایشان تویی.
یا ارحم راحمین
والعاقبه للمتقین
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

همهجا صحبت از گرانشدن دلار است. در شبکههای اجتماعی، عکس، کاریکاتور و طنزهای بسیاری منتشر شده و کار به جایی رسیده که در تاکسی، اتوبوس و مترو همه با حرارت درباره این گرانی حرف میزنند و تحلیل میکنند.
این نخستین بار نیست که این اتفاق رخ میدهد و پیش از این نیز گرانشدن دلار بازخوردهای بسیاری داشته است.
میتوان درک کرد که مسائل اقتصادی برای عموم مردم اهمیت ویژهای دارد. حتی آنها که در تمام زندگیشان یک صددلاری را نیز لمس نکردهاند هم به این قافله پیوستهاند و نگران هستند. آنها هم میدانند که تلاطم اقتصادی و گرانشدن یک ارز خارجی میتواند بر کوچکشدن سفرهشان اثر بگذارد.

اما چرا جامعه اینهمه سریع و شدید به گرانشدن دلار واکنش نشان میدهد، اما هشدارهای علنی و آشکار درباره بحران آب را نمیبیند، نمیشنود یا جدی نمیگیرد؟
بدون دلار میشود زنده ماند، اما بدون آب چطور؟
اگر آب جیرهبندی شود، چند مشت دلار لازم است تا یک بطری از آن را گیر آورد و نوشید؟

آیا هنوز بخش بزرگی از جامعه باور نکرده است ما در حال تجربهکردن یک شکست اقلیمی بزرگ هستیم و بحران آب میتواند زیستن در این سرزمین را غیرممکن کند؟
اگر فرونشستهای متعدد زمین، خشکشدن تالابها، کمشدن آب پشت سدها، افزایش ریزگردها و ... را باور نمیکنیم، استفاده روزافزون از پمپ آب در گوشهگوشه شهرها و کمشدن فشار آب در طبقات بالایی ساختمانها را هم نمیبینیم و باور نمیکنیم؟
رسانهها و فعالان اجتماعی در چند روز گذشته با دقتنظر بیمانندی افزایش لحظه به لحظه قیمت دلار را پیگیری کردهاند، اما چرا کاهش آب این حساسیت را ایجاد نمیکند؟

تلخ و دردناک است، اما اگر این روزها در خیابان فردوسی تهران برای خریدن دلار عدهای صف بستند، دیر نیست که بسیاری از ما برای خریدن آب صف ببندیم.
چرا این خطر را باور نمیکنیم؟ دلار زبان دارد و آب ندارد؟

بحران دلار را میتوان یکشبه و با یک دستور کنترل کرد، اما حل بحران آب کار یک شب و یک دستور و یک نفر نیست و عزمی ملی میطلبد. آیا این عزم وجود دارد؟
کانال فرارو
نقد کتاب نوشتن بلد نیستم؛ اما پس از آن که کتاب در تمنای یادگیری را خواندم، تصمیم گرفتم در دو یادداشت جداگانه به دو ایدهی کلیدی کتاب بپردازم. اولی ایدهی «اعتماد در فضای بیاعتمادی» بود، که در نوشتار قبلی به آن پرداختم، و دومین ایده «توانمندسازی معلمان» است.
روزی که میخواستم مفاهیمی چون بودجه، درآمد، هزینه و پسانداز را به بچهها یاد بدهم، با خودم گفتم بهتر است از تجربهی زیستهی بچهها استفاده کنم. به همین خاطر از آنها پرسیدم:”تا حالا شده برای خریدن چیزی که بهش نیاز دارید، از درآمد خودتون پسانداز کنید؟ درآمد یعنی دستمزدی که بابت انجام کاری میگیرید، عیدیهاتون یا پول توجیبیتون.“ یکی از بچهها پرسید:”آقا، پول توجیبی چیه؟“ برایش توضیح دادم. دیگری پرسید:”درآمد یعنی چی، آقا؟“ سؤال او را هم جواب دادم. وقتی خواستیم دربارهی مثال ذکر شده در کتابِ درسی گفت و گو کنیم، متوجه شدم تعدادی از بچهها درک نمیکنند چرا علی، شخصیت اصلی قصهی کتاب، باید برای خریدن یک توپ فوتبال پنجاه هزار تومنی، چند هفته پسانداز کند وقتی میتواند در عرض چند دقیقه توپِ بهتری را با کمی خواهش و تمنا صاحب شود.
چارهی کار در توانمندسازی معلمان است. نظام آموزشی ما در تربیت معلمان توانمند موفق خواهد بود اگر به معلمان مسئولیت و آزادی عمل بیشتری بدهد و مشارکت آنها را در برنامهریزی درسی و تولید محتوای آموزشی مناسب را بپذیرد آخرِ وقت بهعنوان تکلیف از بچّهها خواستم برای خریدن یک وسیله، که به آن نیاز دارند، برنامهریزی کنند. یعنی با توجه به درآمد، هزینه و پساندازشان بهترین نوع از وسیلهی موردنیازشان را انتخاب و برای خریدن آن در طیّ هفتههای آینده برنامهریزی کنند. وسیلهی پیشنهادی خیلی از بچهها ایکس باکس، پلیاستیشن و چیزهایی از این قبیل بود.
به یاد آوردم دو سال پیش که در روستا درس میدادم، بچهها مثال کتاب را بهتر درک میکردند؛ چرا که آنها هم مثل علی در کارِ چیدن انار در باغها به بزرگترها کمک میکردند و دستمزد میگرفتند.
داشتن یک توپ فوتبال پنجاه هزار تومانی برای آنها آرزوی چندان کوچکی نبود؛ چرا که پنجاه هزار تومن دستمزد سه یا چهار روز کار سخت در باغ بود. بعد به سیستان و بلوچستان فکر کردم. احتمالاً وقتی با بچههای بلوچ از یک توپ فوتبال پنجاه هزار تومانی حرف بزنید، چشمانشان از شادی خواهد درخشید. در نیاوران تهران چطور؟ لابد به این توپ بنجل و بهدردنخور خواهند خندید. این توپ فوتبال پنجاه هزار تومانی را در هر گوشه از کشورمان یکجور به خصوصی تحویل میگیرند. در یکجا کودکی شبها با غم نداشتنش به خواب میرود و در خواب با رویایش توپبازی میکند، توپِ رویاییاش را شوت میکند سوی دروازه و تور دروازهی رقیب را میلرزاند. در گوشهای دیگر از این خاک، کودکی توپِ پنجاه هزار تومانی رویاییاش را بعد از مدتها خواهش و تمنا بهدست آورده، شبها موقع خواب میبوسدش و تا صبح توپِ قشنگش را در آغوش میکشد. در نقطهای دیگر از شهر، که خانهها رنگ و نمای خوشگلتری دارند، توپ سابقاً عزیز، که حالا کمی کهنه و رنگورفته شده، دمغ و پنچر در گوشهای از پارکینگ خانه افتاده، زیر رکاب دوچرخهای که زنجیرش از وقتی برای پسرک ایکس باکس خریدهاند، نچرخیده. از اینکه درس در مسیر درستی پیش نرفته بود، ناراضی بودم. راستش موقع نوشتن طرح درس فراموش کرده بودم وضعیت مالی و اجتماعی خانوادهها و نیازها و آرزوهای بچهها را نیز در نظر بگیرم. چند هفته بعد هم که بچهها جدول بودجهی پیشنهادیشان برای خرید وسیلهی موردنیازشان را آوردند، نتیجه آن چیزی نبود که دلم میخواست! یک ناکامی محض!پس با خودش گفت من که بهعنوان ماشین آموزش در حد خودم مسائل را بلدم و دیگر به مطالعه و تحقیق و پژوهش نیازی ندارم. کتاب بخوانم که چه چیزی یاد بگیرم؟
در نظام آموزشی متمرکز ما هر سال کتابهای درسی در موضوعات، پایهها و مقاطع مختلف در پایتخت تولید شده و در استانها و شهرهای مختلف در نقاط دور و نزدیک توزیع میشود. فارغ از اینکه نیازها و تواناییهای کودکان و شرایط محیط زندگی آنها با هم متفاوت است. غیر از دو درس آزاد در کتاب فارسی و چند پرسش پیرامون محیط زندگی بچّهها در کتابهای علوم و مطالعات اجتماعی، که اجرای باکیفیت آنها نیز نیازمند توجه و توانمندی معلم است، جایی برای پرداختن به این نیازها در نظر گرفته نشده است.
بچهها در خاش، سردشت، زرند، تالش، مرند و نیاوران محتوای آموزشی یکسانی را میآموزند و در نتیجهی آن مشکلات فراوانی پدید میآید. در مناطق مختلف، مشکلات و سختیهایی که بچهها باید با پشت سر گذاشتن آنها به زندگی ادامه دهند متفاوت است. در یکجا بیکاری معضل اصلی است و در جایی دیگر طلاق. در منطقهای بچهها برای گریختن از چنگال فقر از کودکی باید به سختی کار کنند و در منطقهای دیگر خشکسالی زندگیشان را تهدید میکند.

با این همه راهحل پیشنهادی ما، بستههای متحدالشکلی است که از مرکز به اقصی نقاط کشور صادر میشد.
معمولاً فرصتهای کوتاهی مثل درس آزاد هم که برای پوشش دادن این نیازها طراحی شده با ناتوانی معلمان در تولید محتوای مناسب و یا بیانگیزگی آنان بدون کسب نتیجهای مناسب از دست میرود.
اجازه دهید این بند را با جملاتی که عیناً از کتاب در تمنای یادگیری نقل میکنم، به پایان ببرم:”در این میان اگر مشکلی هم هست احتمالاً از کاهش مسئولیتها و عدممشارکتها شروع شده است. از آنجایی شروع شده است که دانشکدههای علوم تربیتی آمدند و معلم را کوچک تعریف کردند. هر روز مسئولیتهای معلم را کندند و کنار گذاشتند.
به او گفتند: تو دیگر فکر کتاب نباش؛ آن را برایت آماده میکنیم. برنامهریزی درسی و محتوای آن در سطح تو نیست! کسان دیگری را برایش تربیت میکنیم. بیشتر نقش ماشین آموزش و تعلیم را داشته باش و بقیهی کارها را به ما بسپار! نتیجه این شد که معلم خود را ماشین آموزش دید. پس با خودش گفت من که بهعنوان ماشین آموزش در حد خودم مسائل را بلدم و دیگر به مطالعه و تحقیق و پژوهش نیازی ندارم. کتاب بخوانم که چه چیزی یاد بگیرم؟ به همین جهت، معلمان ما درسی را که یکبار خوانده بودند، بعضاً سی سال تکرار کردند. در چنین شرایطی، اگر کتاب یا برنامه هم عوض بشود، صدای معلم درمیآید.“
چارهی کار در توانمندسازی معلمان است. نظام آموزشی ما در تربیت معلمان توانمند موفق خواهد بود اگر به معلمان مسئولیت و آزادی عمل بیشتری بدهد و مشارکت آنها را در برنامهریزی درسی و تولید محتوای آموزشی مناسب را بپذیرد.
شعار پیشنهادی یونسکو برای روز جهانی معلم در سال گذشته را به یاد آوریم:”آموزش آزادانه، توانمندسازی معلمان“. جز این راهی نیست و برای قدم برداشتن در این راه سخت، ابتدا باید مانع بزرگِ بیاعتمادی را از سر راه برداریم.
گروه اخبار/

وزیر آموزش و پرورش دولت دهم میگوید در برنامه پنجم توسعه الزامی برای دولت به منظور پرداخت سهم به صندوق ذخیره فرهنگیان وجود نداشت و به همین دلیل وزارتخانه وی بدهی به این صندوق نداشته است.
حمیدرضا حاجی بابایی در پاسخ به اینکه در برخی خبرها مطرح شده سهم دولت در زمان وزارت شما در آموزش و پرورش به صندوق ذخیره فرهنگیان پرداخت نشده است، گفت: در برنامه پنجم توسعه مصوبهای مبنی بر اینکه دولت مبلغی تحت عنوان سهم خود به صندوق ذخیره فرهنگیان پرداخت کند، وجود نداشت.
نماینده مردم همدان در مجلس شورای اسلامی افزود: مجلس در برنامه پنجم توسعه مادهای درخصوص الزام دولت در پرداخت سهم خود به صندوق ذخیره فرهنگیان تصویب نکرده بود به همین دلیل آموزش و پرورش نیز موظف به پرداخت نبود اما در برنامه ششم مجددا سهمی جهت پرداخت توسط دولت در نظر گرفته شد.
وی در ادامه تاکید کرد: قانون برنامه پنجم وظیفه دولت در پرداخت سهم خود به صندوق ذخیره فرهنگیان را لغو کرد و در آن زمان فقط از حقوق فرهنگیان مبلغی کم شده و به صندوق واریز شد.

عضو کمیسیون بودجه مجلس خاطرنشان کرد: نمایندگان در برنامه ششم مجددا دولت و آموزش و پرورش را موظف به پرداخت سهم خود به صندوق ذخیره فرهنگیان کردند این در حالیست که این وزارتخانه از زمان شروع برنامه ششم تاکنون سهم خود را به صندوق پرداخت نکرده است؛ آنچه در این موضوع حائز اهمیت است مشخص شدن اختلاسها و برخورد با افراد خاطی است.
رییس فراکسیون فرهنگیان مجلس در پایان افزود: بسیار خوشحالم از اینکه نمایندگان با 183 رای تحقیق و تفحص از ذخیره فرهنگیان را برای بررسی بیشتر به قوه قضاییه فرستادند؛ از این قوه میخواهیم حقوق تضییع شده فرهنگیان را به درستی بررسی کند و با افراد خاطی برخورد نماید. ( خبرگزاری خانه ملت )
پایان پیام/

ز کامل واصلین مردان معارف
یکی عطار شد چون خیل عارف
یکی هم شد سنایی همچو عطار
که روحی را دو چشمی لازم ای یار
موحد شیخ از محمود یادی
که از آثار او گلشن بهاری
که گلشن راز او اسرار دارد
سنایی مروزی عطار دارد
هر آن چیزی که ماهیت هویت
الهی گوی درویشی چو رویت
ز ما یملک جهانی چشم پوشید
ز داروخانه بیرون رفت به دید
گزیدش انزوایی را که خلوت
که ایامی به دور از هر چه جلوت
مصیبت بس زیادی گشت ما را
چو فارغ از جهان مرگی هویدا
خرد ورزی کمالاتی چو حاصل
فراهم توشه تقوایی که کامل
به جانی شد قسم جان آفرینی
به جسمی جان عطایی شد بهینی
به خاکی آب را بخشید شد پاک
که اشرف بین مخلوقات شد خاک
سما را بین زبر خاکی چه گردان
زمین در قعر چاهی پست انسان
که هر یک جزوی از منظومه دانی
خیامی بی ستون گیتی جهانی
به کوهی بنگری سیمرغ قافی
در آن جا آشیان دارد نگاهی
به دریا بنگری لب خشک بحری
به ماهی ها که لا از آب سیری
به کوهی بنگری سرچشمه هایی
معادن پر ز گوهر با بهایی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید