" کارهای اجتماعی نه خلق الساعه است و نه انفرادی که بتوان آن را به صورت منفک و مجزا در نظر گرفته و مورد بررسی قرار داد .
برخورد تحلیلی با رفتار اجتماعی بیانگر این نکته آن است که عمل اجتماعی عمل ساخت یافته ای است که در یک نظام روابط متقابل شکل می گیرد .
از راه یک بررسی تحلیلی نظام وار می توان به کنه کارکرد و تغییرات یک نظام اجتماعی واقف شد .
برخورد تحلیلی ، مشکل تر از برخورد عوامانه ساده است که با مسائل اجتماعی می شود .با کار تحلیلی عمیق می توان علل عدم توفیق یک فرهنگ عهد عتیق در به دست آوردن حقوق فردی و اجتماعی جدید ناشی از تحولات جدید و صنعتی شدن را فهمید .
اندیشه مرسوم جامعه ما ناخودآگاه اول خود را تبرئه می کند و سپس همه جنایات را در استبداد و استعمار خلاصه می کند . این در حالی است که در معنی دقیق خواسته های خود و قالب های اجتماعی و چگونگی رشد و نمو واقعیات عینی اجتماعی مسبوق به آن ها تامل نمی کند ... " ( 1 ) ص 24 – 23
مطالبات معلمان حکایتی طولانی دارد .
داستان مطالبه گری معلمان در ایران به دهه ها پیش بر می گردد .
شاید نخستین جرقه مطالبه گری معلمان در حوزه " صنف " در اردیبهشت ماه 1340 زده شد .
اگر چه معلمان و به طور اخص " باشگاه مهرگان " و در راس آن " محمد درخشش " که بعدها به مقام وزارت رسید فرمولی کامل ، کم هزینه و پایدار برای مطالبه گری معلمان ارائه نکردند .
حقوق معلمان افزایش یافت اما مشکلات عدیده تعلیم و تربیت و دستگاه عریض و طویل آن همچنان باقی ماند ...
خیلی اوقات که صفحات سایت ها و روزنامه ها را ورق می زنی به زحمت می توان مطلب و یا نوشته ای در خور تحلیل در مورد آموزش و پرورش و مسائل آن پیدا کرد .
شاید بتوان گفت اکثریت مطالب و اخبار در این رسانه ها تکراری و از یکدیگر کپی شده است . معلمی که حتی قادر نیست یک نامه بدون غلط و فاقد اغلاط نگارشی را بنگارد چگونه می خواهد اقتدار خود را در کلاس و در برابر دانش آموزان حفظ و یا مدیریت کند ؟
خبرنگارانی که در این حوزه کار می کنند اکثرا ضعیف بوده و در مقابل خبرنگاران قوی ، حرفه ای و زبده نیز علاقه و یا انگیزه ای برای کار در بخش " آموزش " ندارند .
برخی وقت ها از خود سوال می کنم چرا جامعه بزرگ و گسترده فرهنگیان پس از گذشت 4 دهه نباید روزنامه و یا رسانه ای فراگیر داشته باشند ؟ ( قبل از انقلاب هم نداشتند )
اگر هم رسانه ای پیدا می شود که سخن و پیام آنان را منتقل کند چرا اکثرا قدر و ارزش آن را ندانسته و حمایت نمی کنند ؟
چندی پیش سایت " فرهنگیان نیوز " اعلام کرد که قصد فروش آن را دارد .
این خبر را 220 نفر دیده بودند اما حتی یک نفر نپرسیده بود :
" چرا ؟ "
هنوز پرچم داران اندیشه و تفکر بحث می کنند که آیا " نوشتن " خوب است و یا اصولا به درد ما می خورد و یا می تواند گره ای از کار ما بگشاید ؟ برخی معلمان تصور می کنند که دشمن آن ها " وزیر " و یا فرضا " رئیس سازمان برنامه و بودجه " است اما خبر ندارند و یا پذیرش این گزاره سخت است که بزرگ ترین دشمن معلمان و مانع دیده شدن آن ها " بی تفاوتی " و " بی سوادی " است .
بعضی وقت ها هم برخی از همکاران صورت مساله را « خود رسانه » می پندارند و شروع به " خود زنی " می کنند .
کافی است معلمی در درون خانواده آموزش و پرورش و یا فردی از بیرون سیستم از این وضعیت و یا عملکرد معلمان انتقاد کند ؛ فریادها به آسمان می رود که چه نشسته اید به " معلم " توهین می کنند .
" نقدناپذیری معلمان " هم خود مطلبی است .
بسیاری از اوقات واکاوی و تحلیل مسائل و چالش های آموزش و پرورش به " عمق " نمی رود و در همان مرحله " سطح " باقی می ماند .
به نظر می رسد چون غالب سخنان و تحلیل ها دقیق ، عمیق و پشتوانه پژوهشی و مطالعاتی ندارد و در نتیجه کسی هم برای آن ها حساب باز نمی کند .
خشت اول آموزش " تفکر " است .
کار معلم این است که نخست خود بیندیشد و اندیشه ها و فن " اندیشیدن " را به فراگیران بیاموزاند اما چرخه آموزش در همان سطح " حافظه و انبار معلومات " باقی مانده و تحولی در آن رخ نداده است .
ابزار معلم « قلم » است و اقتدار معلم در کلاس با تفکر ، اندیشیدن و نوشتن به اثبات می رسد .
هنوز در اندر خم کوچه اول گیر کرده ایم.
هنوز پرچم داران اندیشه و تفکر بحث می کنند که آیا " نوشتن " خوب است و یا اصولا به درد ما می خورد و یا می تواند گره ای از کار ما بگشاید ؟
به عنوان نمونه در عرصه " رسانه " شاید دشوارترین کار تهیه گزارش تفصیلی باشد .
ضبط گزارش ، پیاده سازی و ویرایش و آماده سازی نهایی آن وقت و انرژی زیادی می برد اما بسیار اتفاق افتاده است که بسیاری از معلمان حتی حوصله مطالعه این گزارش را نداشته و فقط با خواندن " تیتر " از کنار آن می گذرند در حالی که ممکن است موضوع گزارش یکی نقاط کلیدی و چالش برانگیز در حوزه آموزش و تربیت باشد و بارها در مدارس و در نظام آموزشی اتفاق افتاده باشد .
به کرات و دفعات می گویند :
این همه که " دیگران " نوشته اند چه مشکلی از چالش های توی در توی تعلیم و تربیت گشوده است ؟
به عنوان " مدیر این رسانه " که مطالب ، یادداشت ها و نظرات همکاران را مطالعه و منتشر می کنم گاهی اوقات از خود می پرسم که نظام آموزشی ما قرار است چه چیزی را را توسط چه کسی و با چه هزینه ای به فراگیران و دانش آموزان انتقال دهد ؟
معلمی که حتی قادر نیست یک نامه بدون غلط و فاقد اغلاط نگارشی را بنگارد چگونه می خواهد اقتدار خود را در کلاس و در برابر دانش آموزان حفظ و یا مدیریت کند ؟
بعضی وقت ها معلمانی را دیده ام که حتی ساختن یک ای میل را بلد نبوده اند .
تنها شناخت آن ها از فضای مجازی هم اکثرا در همان " سامانه آموزش ضمن خدمت فرهنگیان " و یا " پرینت فیش حقوقی " خلاصه می شود .
احاله کردن همه این مشکلات و گره زدن گره ها به موضوع " معیشت " هم نوعی ساده سازی و سطحی کردن مساله و به گونه ای فرار از مسئولیت های حرفه ای و تاریخی است .
می گویند سرانه مطالعه در جامعه ما پایین است .
مردم کم می خوانند . معنای دیگر این گزاره آن است که جامعه ما عادت کرده است بیشتر از طریق " آزمون " و " خطا " و " روش های پر هزینه و حتی غیر قابل برگشت پاسخ مشکلات خود را بیابد .
اگر معلمان اراده آن دارند تا هویتی برای خود تعریف کرده و خود را به دیگران و جامعه اثبات کنند و خلاصه آن که نقش آن ها جدی گرفته شود ؛ گام نخست تفکر و برقراری گفت و گوی سازنده و انتقادی با جامعه است .
تجربه نشان داده است ؛ با " نق زدن " هم کاری پیش نمی رود .
معلمان اگر به دنبال بازیابی هویت حرفه ای خود و طرح مساله " آموزش " در جامعه دارند یک راه بیشتر پیش رو ندارند :
" نوشتن " .
( 1 ) علی رضا قلی ، جامعه شناسی نخبه کشی ( تحلیل جامعه شناختی برخی از ریشه های تاریخی استبداد و غقب ماندگی در ایران ) ، چاپ چهلم ، تهران ، 1395
نظرات بینندگان
همایش بین المللی بانکوک 1990:
« کیفیّت هر نظام آموزشی به کیفیّت معلّمان آن وابسته است. در حقیقت، هیچ کشوری نمی تواند از سطح معلّمانش بالاتر رود. »
آیه ی شریفه ی ( 1 ) سوره ی مبارکه ی قلم
« ن و القلم و ما یسطرون » قسم به نون که نام نور یا لوح نور خداست و قسم به قلم و آنچه خواهد نگاشت.
پیامبر اکرم (ص):
« قیّد العلم بالکتابه. دانش را با نوشتن در اختیار بگیرید. »
نظامی گنجوی:
« جنبش اوّل که قلم بر گرفت
حرف نخستین ز سخن در گرفت
پرده ی خلوت چو برانداختند
جلوت اوّل به سخن ساختند
چون قلم آمد شدن آغاز کرد
چشم جهان را به سخن باز کرد »
صائب تبریزی:
« دلیل عزّت اهل سخن همین کافی ست
که خرده های قلم زیر پا نباید ریخت »
مسعود سعد سلمان:
« نبشتن ز گفتن مهم تر شناس
به گاه نوشتن به جا آر هوش »
فرّخی یزدی:
« در دفتر زمانه فِتَد نامش از قلم
هر ملّتی که مردم صاحب قلم نداشت »
گام هایتان استوار و قلم هایتان روان باد.
ایمیل و معیشت دو اشاره خوب بودند
ایمیل مربوط به مقاطعی از زمان است
ببینید چه چیزی را از قلم انداخته اید؟!
پیش از انقلاب تا کنون چه مطلبی از قلم افتاده است؟!
آنچه از قلم افتاده مربوط به مقطعی از زمان است یا فصل مشترک تمام زمان ها؟!
به نظر می رسد آزادی معلم برای ندانستن بسیار بیشتر
از دانستن است. مشکلات آموزشی ، ساختاری ، حتی
معیشتی و رفاهی است اما همه این ها پوششی موجه
بر کم سوادی او و عدم میل به تلاش برای دانستن گردیده
است. این مهم را تعداد خوانندگان مطالب با محتوای متون
هم نشان می دهد.
برای از بین رفتن این آزادی متمایل به بی میلی ، در کشورهای
برتر آموزشی مقررات سختی برای ورود به شغل معلمی وجود
دارد.
ادامه دارد
در اینجا هم مقررات سختی وجود دارد
اگر رشته کوهی سر به فلک کشیده باشی که فرد یا قانونی برخی از قله های دانایی، تجربه، مسئولیت پذیری و حقّانیت آنرا فتح و فهم نکرده باشد کافیست که صرفاً به جرم عبور از 40 سالگی در دولت تدبیر و امید با وجود کسب نمرۀ علمی به مصاحبه استخدامی سال 96 معرفی نشوی! یا به جرم آوپ ای نبودن در مصاحبه دکتری شهید رجایی حق انتخاب و شرکت نداشته باشی! ترسیدند همنشینی یک غیر آوپ ای آبروی معلم رسمی یا پیمانی یا غیره را ببرد؟!
مقررات سخت با سنگ اندازی تفاوت ارزشی و معنایی
دارد. مقررات سخت می توانند مفید ، مؤثر ، سازنده و
خوشایند برای معلمان باشند، چون می دانند که آنها در
راستای اعتلای آموزش و نظام اجتماعی اند.
اما سنگ اندازی نومید کننده، اراده شکن و نفرت زاست.
دقت کنیم آزادی عمل و خلاقیت او یا میدان فعالیت او در
کلاس و مدرسه محدود نمی گردد همانند نظام آموزشی
ما با وضع اصول جستار گسیخته ، برعکس معلم با تمامی
قوا عمل می کند چون غربالگری شده و عاشقان و توانمندان
واقعی انتخاب شده اند.
اگر همان تصور قیف برای ورود به دانشگاه های ایران را
در نطر داشته باشیم ، ورود معلمان ته قیف است ساده و
راحت ، اما خود معلمی نوک قیف است. این در کشورهای
برتر آموزشی معکوس است. ورود آنان سخت اما مال ما
سهل است .
برای همین آزادی عمل ، معلم به حال خود رها شده است.
ادامه دارد
ما از بی تفاوتی حتی شاید لذت هم می بریم چون
راحت تریم . اگر نظرات عده ای از همکاران را ذیل
مقالات همین سایت تحلیل کنیم دقیقا شاهد خشم
فروخورده آنان از زمین و آسمان خواهیم بود. گاه
به خودشان ، گاه به کل جامعه ، گاه به مسولین
که شاید هم خودش رای داده ، گاه به مدیر سایت،
گاه به یکدیگر و گاه به سایر مشاغل و حتی سایر
کشورها ناسزا می گویند!!!!
اگر بی تفاوتی نبود بجای هدر دا دن سرمایه با ارزش
این رسانه یا زمان یا امکان همفکری با همکاران بجای
نظرات بی اساس یا ناسزاگویی و یا تکرار چند جمله،
تحلیل می کردند ، نقد می نوشتند در همان یک پاراگراف.
درد بسیار است و از تغییر خبری نیست . عمربا ارزش در
حال گذر است اما همچنان از نتیجه خبری نیست ؟! امید که
به چرایش بیندیشیم.
کسی منکر مشکلات معیشتی معلمان نیست ، اما تسلط
این مهم بر تمامی کارکرد و هویت معلم او را کم ارزش
و بی شان و منزلت می سازد. قدری هم عزت نفس خود
را در وانفسای تمامی دردهای زندگی تقویت سازیم.
حلقه گمشده ما معلمان عدم توجه به عزت نفس مان است.
بیایید خودمان بر خودمان ارج نهیم. عیار جلای ما افت کرده است.
تشکر و سپاس.
امام علی علیه السلام می فرمایند:
« ای انسان درد تو از خود توست، تو خود نمی دانی و داروی تو نیز از خود توست، تو نمی بینی. »
از رباعیّات مولانا جلال الدین محمّد بلخی:
« ای نسخه ی اسرار الهی که تویی
وی آینه ی جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی »
ناصر خسرو قبادیانی بلخی:
« روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست
ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست
بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی
وانگاه پر خویش کشید از چپ و از راست
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست. »
به قول شما: « بیایید خودمان به خودمان ارج نهیم. »
پیروز و سربلند باشید.
جناب آقای صادقی ،
جزو معدود خوانندگان هستید که نظرات تان خط و
ربط منطقی دارد. با مطالعه نظرات شما یا آدمی
آرامش می گیرد یا حتما چیزی تازه فرا می گیرد.
حیف است که قلم را در تلاطم کلمات فرو نمی برید
تا حاصل آن گدازه ای آتشفشانی گردد برای سوزاندن
هر خس و خاشاک ناپاک .
سپاس و پاینده باشید.
شما لطف دارید، ولی:
گر نویسم شرح آن بی حد شود
مثنوی هفتاد من کاغذ شود!
پاینده باشید.
ما هم دنبال هفتاد من محتوائیم نه کاغذ.
دوست عزیز ناشناس
بالاخره یک مصداق پیدا شد !
شما از کجا می دانید و یا فهمیده اید که بنده به خاطر " معیشت "اعتراض می کردم ؟
آیا جایی گفته ام ، نوشته ام و یا تایید کرده ام ؟
بنده مخالف معیشت نیستم اما سعی کرده ام که حرفه مهم معلمی را فراتر از شکم و نیازهای اولیه ببینم .
معلمان باید از حداقل معیشت برخوردار باشند اما نمی توان همه مسائل را در این " محور " خلاصه کرد .
معلم همواره باید مرجعیت خود را در جامعه به رخ دیگران بکشاند و جایگاه او باید فراتر از پیاده نظام سیاسیون ، فرصت طلبان و موج سواران باشد ...
کافی است شما نگاهی به نوشته های بنده در آن زمان و اکنون و نیز محتوای سایت بیندازید .
اتفاقا بنده چند روز پیش در مورد " پاداش بازنشستگان " مطلبی را نوشته ام .
در مورد فیش های نجومی ، قانون مدیریت خدمات کشوری ، کمک های رفاهی مستقیم و غیرمستقیم ، تبعیض و... در همین دولت نوشته ام .
آیا آن ها را ندیدید و یا خود را به " ندیدن " زده اید ؟!
مشکل افرادی چون شما این است که نمی توانید و یا نمی خواهید از پیله تنگ تعصب ها ، جناح پرستی ها ، سیاسی کاری و... رها شوید .
در این دولت حداقل می شودو می توان حرف زد ، نقد کرد اما در دولت های محبوب شما وضعیت چگونه بود ؟
با منتقدان و معترضان چگونه برخورد می کردند ؟
می شود دقیق و شفاف توضیح دهید ؟
شما بگویید بنده در کجا دنبال سود بوده ام ؟
دقیق بگویید که چاپلوسی چه کسی را کرده ام ؟
با حرف که نمی شود چیزی را اثبات کرد .
بنده هیچ تعلق خاصی به هیج جریان سیاسی ندارم و حرف خود را می زنم .
در ضمن :
1- بهتر است به جای " بی اهمیتی " بگوییم : بی اهمیت بودن .
2- به جای واژه نامانوس " کوباندن " از همان کوبیدن استفاده کنیم .
3- در نگارش به جای " تمجیدات "بهتر است از " ها " استفاده کنیم .
4- " روحانی و اصلاح طلبان مشکل ما دقیقا وجود همین افرادسودجو مثل پورسلیمان هست "
بهتر است به جای کلمه " هست " از واژه های است و یا می باشد استفاده کنیم .
در ضمن از علائم نگارشی هم مانند نقطه و ویرگول و... باید استفاده کنیم تا متن زیباتر و از نظر نگارشی صحیح باشد .
پایدار باشید .
عرض کنم اصلی به نام دولت محبوب حداقل در کشور ما
معنا ندارد. محبوبیت در این جامعه تا زمان انتخابات است
بعد پیروزی در انتخابات ، فرد انتخاب شده در سیستم
مستحیل می گردد. پس برچسب زنی ممنوع.
اعتقاد حزبی خصوصی ترین ارزش سیاسی است که فرد
دارد و وظیفه هر کس احترام گذاشتن به دیدگاه یا نظرات
فردی است.
چون ما از رای هیچکس خبر نداریم برای همین انگ زنی
کاری عبث و بیهوده است.
ادامه دارد.
جناب پور سلیمان! طرف تو باغ نبوده که متوجه محوریت و بطن کلام شما شود! خوانندگان بینا و عاقلند
به عنوان دبیر جامعه شناسی عرض کنم در زمان دو رییس
جمهور امکان بحث و گفتگو وجود داشت یا دارد:
ایام ریاست جمهوری رفسنجانی و روحانی. اولی را در کلاس
درس تجربه کرده ام و دونی را در این ساتی که شما نمی پسندید.
بروید تمامی نامه ها و یادداشت های بنده را از نیمه دوم مرداد96
تا انروز بخوانید و نقد کنید تا معنا و مفهوم آزادی را درک کنید.
گفته باشم اهل سیاسی کاری و به به گویی هیچ فرد سیاسی از
اول انقلاب تاکنون نبوده ام اما دلیل نمی شود که تفاوت سفید و
سیاه را انکار کنم.
ادامه دارد
بجای کوبیدن این تنها امکان بیان هر نوع نگرشی ، یا بجای
تضعیف موقعیت مدیر این سایت که فیش حقوقی اش را شفاف
برای تماشای من و شما گذاشت ، که همه این فعالیت ها برای
رسالت روشنگری من و شما به رایگان برای ما و اما پر هزینه
برای خودشان ، انجام می شود را ارج نهیم. همین منبع نباشد
اوضاع ما چگونه خواهد بود.
لطف فرمایید شما هم یک گوشه این رسالت شغل معلمی را
بگیرید تا شاید بارورتر گردد.
مگر این که ماموریت تخریب سایت یا مدیر و نویسندگان آن
را دارید که شرمنده با یک خار گلستان خراب نمی شود.
امید که چشم دلتان بصیر گردد. یا حق یا مولا
دومی
سایت
امروز
امان امان امان
تعداد جاسوس بازی دانش آموز در کلاس چندین برابر
شده بود و ساده ترین گفته برای حراست بازگو می شد
توسط دانش آموز 14 ساله اول متو سطه.
مابقی را خودتان بامنطق معلمی قضاوت کنید اگر معلمید.
از عمده دلایل عقب ماندگی کشور ما همین مرده باد زنده باد
گویی های دگماتیسم است. کاش از این لاک بیرون آییم و همدیگر
را با آن نزنیم. حیف همدلی و انسانیت که در سایه چنین بازیهای
کودکانه رنگ می بازد. دنبال معانی بگردیم این بازیها یعنی غفلت.
« آن کس که شکار می زند از ما نیست
بر سینه ی سار می زند از ما نیست
آن کس که در این سکوت فریادی را
در حنجره دار می زند از ما نیست »
بهتر است از فضای موجود بهترین استفاده را ببریم نه اینکه از این فضا برای کوبیدن یکدیگر یا تخریب شخصیّت دیگران استفاده کنیم. که این می شود سوء استفاده از فضای موجود.
از دوستان تقاضا می شود « اینجا و اکنون » را رعایت کنیم. فضای ایجاد شده برای بیان حرف دل معلّمان است که صدای معلّم نام دارد. اگر وضعیّت فعلی نابسامان است ( که است )، من و شما برای بهبود این وضعیّت اسفبار چه کاری می توانیم بکنیم. حیف انرژی شما عزیزان که صرف قانع کردن یکدیگر می شود.
به جای اینکه با هم بجنگیم، در کنار هم و دوش به دوش هم و دست در دست هم با فقر فرهنگی بجنگیم.
پیروز و سربلند باشید.
سلام
از همراهی شما سپاسگزارم .
تشکر از این که مطالب را موشکافانه پی گیری می کنید .
راهبرد صدای معلم گفت و گو و تفکر انتقادی است .
به نظر می رسد محیط درون آموزش و پرورش نخستین جا برای استارت زدن این کار است .
مشکلات و چالش های این حوزه را باید " بی رحمانه " نقد کرد .
باید به این پرسش اساسی پاسخ داد که چرا معلمان در معادلات اصلا مطرح نیستند .
به باور من ؛ گام نخست ، اصلاح از " درون " است .
پایدار باشید .
بنده هم معتقدم اوضاع آ.پ در دولت قبل بهتر از دولت فعلی بود البته این گفته به این معنی نیست که هیچ مشکلی وجود نداشت مشکلات فراوان بود چند نمونه از کارهای مناسب دولت قبل را ذکر می کنم
1-تراکم پایین کلاس ها
2-توزیع به موقع شیر درمدارس
3- پرداخت به موقع اضافه کار(هردوماه یکبار) وپاداش پایان خدمت
4-بیمه ی طلایی کارآمدبا خدماتی چون پرداخت هزینه ی عینک ودندانپزشکی
5-وجود مربی ورزش وقرآن در همه ی مدارس
6-تعطیلی پنجشنبه ی مدارس
7- تهیه ی اسناد وبرنامه های مختلف برای ارتقای جایگاه آ.پ
و...
که متاسفانه در دولت فعلی موارد بالا نه تنها بهبود نیافتند بلکه تنزل فراوانی پیدا کردند
ولی با نظرشما در مورد آقای پورسلیمان مخالفم واذعان می کنم که ایشان همواره سعی می کنند بی طرفانه مطلب بنویسند ومطالب زیادی در انتقاد از دولت فعلی مرقوم فرموده اند
امید که در دادن نظراتمان قدری منصف تر باشیم
9- تعطیلی کلاسهای فرهنگی و آموزشی درسی پر جمعیت کانون های فرهنگی مساجد در مدارس را نیز به آن اضافه کن.
10- برخی از شعارهای جناب آقای حاجی بابایی و آ.پ و غفلتها و عمل متناقض با آن شعارها را نیز اضافه کن.
ما خیلی بیماریهای ناخواسته داریم .
واقعا گاه هیچ منطقی ، رفتار ما را توجیه نمی کند.
مثل سر زدن هر روزه به احکام جدید ، با وجود آن که
دستورالعمل آن نیامده باشد.
یا ناله دریافت پاداش ، در حالی که نیک می دانیم هنوز
منبع مالی پرداخت تامین نشده است.
یا نگاه به فیش حقوقی مثلا از 26 برج به بعد ، با وجود
این که تا قبل از سی ام واریز نمی شود.
یا تایید گفته شما پرینت رایگان دفعات فیش حقوقی. ماهش
تمام شود برای بیمه هم کاربرد ندارد.
عادات رفتاری ناشی از بیکاری .
بحای همه این موارد دو صفحه کتاب می خواندیم یا به فکر
حل مشکل عدم یادگیری حسن و لیلا بودیم ، مدارس ما گلستان می شد.
مهم همین ایستادن و تفکر کردن است. مهم نوع نگاه را
عوض کردن است. یا شماره عینک را اصلاح کردن.
ما این کارهای ساده بدون هزینه را نمی کنیم اما در
پیمایش مسیرهای پرهزینه بیهوده مصریم.
کی به خود خواهیم آمد مدت خدمت و عمر بسر می آید
دریغ از تغییر فکر و دیدگاه و باور.
تا درون من و شما تغییر نکند نظام آموزشی تغییر نخواهد
کرد. تحول اساسی باید برای خود ما و در درون ما صورت
بگیرد. تشکر
ببخشید بر خود غالب نیامدم و نگاشتم از دردهای درون.
نیک می دانید که علاقمند بحث و گفتگو هستم . متاسفانه
خوانندگان محترم یا نوشته های بنده را بایکوت کرده اند یا
نوشته های آینه وجودشان گردیده که از بحث در زیر آنها
می پرهیزند. نیک می دانید که بهانه نوشتن چیست و از چه
چیزها در می گذریم تا نوشتن ، معنا یابد . اما چه سود.
پوزش برای زیاده نگاری .
تشکر از متن تان.
خانم امامی
من فکر نمی کنم چنین وضعیتی بر نوشته های شما ساری و جاری باشد .
ممکن است برخی مطالب نظر داشته باشند و یا کسی نظری نگذارد .
به نظرم ، باید بر اساس وقایع و نیز آن چه در دل و درون فرد می گذرد اقدام به نوشتن کرد .
مهم ترین مزیت نوشتن خروج از روزمرگی است .
از همراهی شما سپاسگزارم .
پایدار باشید .
یک نوشته بر اساس موارد زیر تدوین می گردد:
احساس وجود مشکل و معضل.
احساس ضرورت برای طرح مسأله.
تجربه عملی .
دامنه دانش و معلومات فرد.
و نوشته های اورژانسی
که به وقایع اتفاق افتاده مربوط می گردد، یک اتفاق
ناگوار و شاید به طور نادر خوشایند.یا سخنرانی مسئولی و نقد آن .
و.......
اما انتظار از خواننده که معلم نام دارد چیست ؟
افزودن به محتوای متن نوشته شده یا کنکاش آن.
تجزیه و تحلیل آن برای رسیدن به نتایج مفید و ارزشمند . این روال وجود ندارد. این خود نوعی
مطالبه گری است.یا متون بنده چنین اثری را ندارد
یا بی تفاوتی حاکم عمیق تر است. تشکر.
آقای سید
همکار محترم
نمی دانم شما از کجای یادداشت بنده به این نتیجه رسیده اید که در آموزش و پرورش پوپولیسم نیست ؟
بنده یک معلم هستم و در مدرسه تدریس می کنم و سمتی در وزارتخانه ندارم .
موضوع یادداشت من آسیب شناسی برجام نبوده است .
بحث من ؛ تحلیل مطالبه گری معلمان و آسیب شناسی رفتار معلمان بوده است .
واقعا برای من جای سوال است چرا افراد و یا جریان هایی که دائما داد و فغات شان از سیاسی بودن آموزش و پرورش بلند است خودشان سیاسی کارترین افراد هستند !
نقطه مقابل پوپولیسم ؛ تخصصی شدن امور و نگاه تحلیلی به موضوعات است که البته در مقدمه یادداشت به آن اشاره شده است .
پایدار باشید .
ممنون که پاسخ دادید.
بنده رعیت کسی نیستم که اربابی هم داشته باشم.
شما چون نمی نویسید طعم آزادی را متوجه نیستید.
دولت محبوب بنده هر وقت به ایده آل های من نزدیک
بود مطمئن باشید خدمت شما عرض می کنم.
حاج بابایی برای شما کدام در رحمت گشوده اند
نمی دانم اما آوردن کلاس ششم به ابتدایی از کوچک
ترین دست پخت ایشان است که فقط معلمان ابتدایی
می دانند چه مشکلات اخلاقی بوجود آمده و.........
پس شما چون طرفدار ایشان هستید چنین خود را به
آی و آتش می زنید. شکر بنده طرفدار هیچکس نیستم
برای همین فوق العاده راحت و بی خط می نویسم.
به نوشته های قبلی برگردید و بعد قضاوت کنید.
ادامه دارد.
کاش بتوانید منظور نظر بنده را درک کنید بالا هم توضیح دادم برای ابراز وجود باید درونمایه ای غنی داشته باشید
و با آویزان شدن از این مقام و آن مقام دنبال شخصیت -
کُشی نباشید.
امامی ، امامی است.
آقای پورسلیمان ، آقای پورسلیمان است.
آقای حاج بابایی ، آقای حاج بابایی است.
و آقای ناشناس همچنان ناشناس است.
جناب بار دیگر عرض می کنم بنده خط و ربط ندارم
و هرگز نخواهم داشت چون در حد و اندازه خودم شعور برای عرض اندام دارم.
لطفا به جای کسی دیگر سخن نگویید.
حیف که بجای گفتگوی همکارانه ، چنین بی مهری
می کنید. حداقل بنده جسارت ذکر نام خود را دارم
شما چطور؟
اربابانت
می شود
بگیرد
حراستی ها
آزادی
آموزش
وجودش
جنابعالی
بعد
دیدنی
خواهد شد
اصولگرایان
وا اسفا
آب و آتش صحیح است.
فقط چند نکته :
1- شما غیر از این حرف های تکراری سخن دیگری هم دارید ؟
متهم کردن دیگران به چیزهایی که ندارند .
2- بنده ، خانم امامی و نیز سایر همکاران صدای معلم با شناسنامه و شفاف صحبت می کنیم و نیازی نمی بینیم که بخواهیم بر اساس " جهت باد " تفییر مسیر دهیم .
3- به نظر می رسد دیکته و نگارش شما مشکلات جدی دارند .
فکر می کنم قبل از هر چیز به یک کلاس جبرانی و یا تقویتی در زمینه " آیین نگارش " نیاز داشته باشید .
پایدار باشید .
خانم یا آقای ناشناس محترم!
بهتر نیست با هویّت مشخّص نظر دهید؟
علی پور سلیمان، یعنی هویّت مشخّص، مینو امامی هم یعنی هویّت مشخّص.
البتّه اینطور هم که مرقوم نموده اید، این همکاران ( جناب آقای پورسلیمان و خانم امامی ) در تعریف و تمجید و ستایش از دولت وقت قلم رانده و می رانند، صحیح نیست. اگر منصفانه به نوشته های این عزیزان دقّت کنید، ایشان منتقد وضعیّت نابسامان آموزش و پرورش کشور بوده و هستند و سعی و تلاششان در بهبود این وضعیّت است. در خصوص برخورد با معلّمان و نظر برخی نمایندگان مجلس و ... مطلب نوشته و اطّلاع رسانی کرده اند. از شما تقاضا می شود، جناحی و جهت دار ننویسید.
جسارتاً « خبیث » صحیح است و « خبیس » که مرقوم نموده اید اشتباه است.
همچنین « وااَسَفا » صحیح است و « وااصفا » غلط است.
"خانم امامی بازنشسته اولا مقالات شما در
تعریف و تمجید و ستایش از دولت و اربابنت
روحانی و خاتمی نوشته میشه مطلب خاصی
ننوشته ای که برخورد صورت بکیرد...."
احسنتم . من هم همین را می گویم بنده در
نوشته هایم هرگز سنگ کسی را به سینه
نمی زنم و حتی نقد می کنم مگر انجام یک
کار مفید توسط او که لازم به تقدیر ببینم.
جناب آقای صادقی و تشکر ،
همه اشتباه می کنند اما مهم اعتراف به خطا و
جبران آن است. از این همکار ناشناس محترم
تقاضا دارم بدون در نظر داشتن فرد سیاسی یا
جناحی یا فراجناحی یا اجتماعی ، با خود خلوت
کرده و خوب بیندیشند. مطمئن باشند چیزی از
دست نمی دهند. ما همگی در این سایت
همکاریم و بنای همکاری احترام متقابل و گذشت
و همدلی است نه........
ما مدعی نیستیم که بیشتر می دانیم ما هم یاد
می گیریم . من بازنشسته ام اما همیشه خود را دانشجوی رشته تحصیلی ام عنوان می کنم چون
من معلوماتم را ذره ای از اقیانوس می دانم. بدون تعارف قلبا می گویم.
از این که در این مقال فرصتی برای بحث بوجود آوردید شخصا سپاسگزارم. امید که عقلانی و منطقی که در
نظر آخرتان نوشتید برای خود میزان الهی و عادلانه ای
داشته باشد و ناشی از امیال شخصی تان نباشد.
به قول قاضی سریال سربداران :
قضاوت کردن کار دشواری است .
موفق و مؤید باشید. خدانگهدار
« آن که در این بَزم مقرّب تر است، جام بلا بیشترش می دهند. »
شیرینیِ زندگی به همین تلخی هاست. ور نه هر ماهیِ مُرده ای با جریان آب حرکت کرده و زنده به نظر می رسد.
به قول شهید باکری:
« کاری نکنیم که بمانیم، کاری کنیم که بماند. »
کار فرهنگی همین است، در طول تاریخ کسانی که کار فرهنگی کرده یا خواسته اند کار فرهنگی بکنند، خون دل های زیادی خورده اند. باید گفت و نوشت. تا چه قبول اُفتد و چه در نظر آید.
پیروز و سربلند باشید.
« من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
بسان رَهنوردانی که در افسانهها گویند
گرفته کولبارِ زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز
سه ره پیداست،
نوشته بر سر هر یک به سنگ اَندر
حدیثی کَش نمیخوانی بر آن دیگر
نخستین: راهِ نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دودیگر: راه نیمَش ننگ، نیمَش نام
اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر: راه بی برگشت، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام، این جاوید خون آشام
سوی ناهید، این بد بیوه گرگ قحبهی بیغم
که میزد جام شومش را به جام «حافظ» و «خیّام»
و میرقصید دست افشان و پاکوبان بسان دختر کولی
و کنون میزند با ساغرِ «مَکنیس» یا «نیما»
و فردا نیز خواهد زد به جام هر که بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سوی پهندشت بیخداوندیست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاک افتند
بهِل کاین آسمان پاک
چرا گاهِ کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرْشان کیست؟
و یا سود و ثمرْشان چیست؟
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمینهایی که دیدارش
بسان شعلهی آتش
دواند در رگم خون نشیط زندهی بیدار
نه این خونی که دارم، پیر و سرد و تیره و بیمار
چو کرم نیمه جانی بی سر و بی دم
که از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم
کشاند خویشتن را، همچو مستان دست بر دیوار
به سوی قلب من، این غرفهی با پرده های تار
و می پرسد، صدایش ناله ای بی نور
«کسی اینجاست؟
هَلا! من با شمایم ، های!... می پرسم کسی اینجاست؟
کسی اینجا پیام آورد؟
نگاهی، یا که لبخندی؟
فشار گرم دست دوست مانندی؟»
و میبیند صدایی نیست، نور آشنایی نیست، حتی از نگاه
مردهای هم ردّ پایی نیست
صدایی نیست الّا پِت پِت رنجور شمعی در جوار مرگ
مَلول و با سحر نزدیک و دستش گرمِ کار مرگ
وز آن سو می رود بیرون، به سوی غرفه ای دیگر
به امیدی که نوشد از هوای تازهی آزاد
ولی آنجا حدیث بَنگ و افیون است - از اِعطای درویشی که میخواند
«جهان پیر است و بیبنیاد، ازین فرهادکش فریاد»
وز آنجا میرود بیرون، به سوی جمله ساحلها
پس از گشتی کسالت بار
بدان سان باز می پرسد سر اندر غرفهی با پردههای تار
کسی اینجاست؟
و میبیند همان شمع و همان نجواست
که میگویند بمان اینجا
که پرسی همچو آن پیر به درد آلودهی مهجور
«خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهی خود را؟»
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
کجا؟ هر جا که پیش آید
بدآنجایی که میگویند خورشید غروب ما
زند بر پردهی شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید: «زود!»
وزین دستش فُتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
کجا؟ هر جا که پیش آید
به آنجایی که می گویند
چو گل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
و در آن چشمههایی هست
که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
و می نوشد از آن مردی که می گوید
چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی
کز آن گلْ کاغذین روید؟
به آنجایی که می گویند روزی دختری بودهست
که مرگش نیز چون مرگ «تاراس بولبا»
نه چون مرگ من و تو، مرگ پاک دیگری بودهست
کجا؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
عُمَر با سوط بیرحم خشایرشا
زند دیوانهوار، اما نه بر دریا
به گردهی من، به رگهای فسردهی من
به زندهی تو، به مردهی من
بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه زارانی که نه کس کشته، ندروده
به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزهست
و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
که چونین پاک و پاکیزهست
به سوی آفتاب شاد صحرایی
که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
و ما بر بیکران سبز و مخمل گونه ی دریا
می اندازیم زورقهای خود را چون کُل بادام
و مرغان سپید بادبانها را می آموزیم
که باد شُرطه را آغوش بگشایند
و می رانیم گاهی تند، گاه آرام
بیا ای خسته خاطر دوست! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی فرجام بگذاریم. »
روحش شاد و یادش گرامی باد.
خانم تقی زاده
از نظرات شما سپاسگزارم .
در جامعه ای که فرهنگ مطالبه گری و پرسشگری وجود نداشته باشد و همه چشم به بالا داشته باشند هر امری متحمل است .
اوضاع باید در یک مقیاس نسبی سنجیده شوند .
شرایط موجود ایده آل نیست اما می توان نقد کرد و مسئولانی هستند که پاسخ گو هستند هر چند در اقلیت اند .
پایدار باشید .
يك صفحه ويژه به خانم امامي اختصاص بدهيد.
و اما بعد؛
عنوان صريح؛ .... در آموزش و پرورش
چندي پيش در يكي از نواحي آپ كرج ( كه گويا مناطق ديگر هم اين برنامه اجرا شده است) بدون اطلاع قبلي به معلمان مبلغي بابت بيمه مكمل عمر كسر شد. اين كسرشدن مبلغ براي چند ماه قبل از سال ٩٧ ادامه داشت و وقتي متوجه شديم عده ي زيادي از معلمان بصورت كتبي درخواست لغو اين كسر از حقوق شان را دادند. با اين وجود بعد از عيد هم اين مقدار مبلغ ماهانه مجددا كم شد. در پيگيري هاي بعد مسولين مرتبط گفتند كه ماه بعد به حسابتان واريز خواهد شد. كه در خرداد ماه مبلغ يك ماه آن به حساب ما واريز شد و گويا مابقي آن پرداخت نميشود و به ديون مي رود. حال اين....آشكار كه معلوم نيست چرا و به چه علت و با اجازه جه كسي انجام و دست چه كساني در كار بوده است و چرا كساني كه پولشان را كه مطالبه كرده اند به انها برنگرداندند. از فري عصبانيت نمي دانم چه بگويم. لطفن دوستان اگر اطلاعي دارند اضافه نمايند. با تشكر
بنده که از جناب آقای پورسلیمان عذرخواهی کرده ام.
برای انسان دردمند یک صفحه ، توان مظروف گردیدن
را ندارد. این گوی و این میدان. کسی جای کسی را در این سایت ، شکر خدا تنگ نمی کند . مهم آنست که حرفی برای گفتن داشته باشید . بسم ا....
ممنون از مرحمت حضرتعالی برای بخشش فضای
نوشتاری بنده. اما قبلا این بخشش از سوی خدا و بنده او یعنی مدیر سایت هدیه شده است. سپاس.
جناب پورسلیمان،خانم امامی گرامی وناشناس عزیز
پوزش مرابپذیریدکه دربحث شماواردشدم اماگمان دارم یکی ازمشکلات همین ترجیح این شخص یاآن جناح باشد.
معلم دلسوزانه بایدسرگرم حرفه خودباشدوبرایش مهم نباشدچه کسی یاگروهی دررأس قدرتند،عمل شایسته ازهرکدام راتحسین ودرمقابل هراشتباهی مطالبه گروایستا باشد.
درسه دهه اخیردرگرایشهای متعددسیاسی غرق شدیم وگاه فراموشمان شدمعلم تاآخرین نفس بایدمعلم زندگی کند.
یاحق
آقای حقگو
درست است .
" معلم حرفه ای " باید بر اساس معیارهای حرفه ای و شغلی کار خود را درست انجام دهد .
اما این که اصلا به جامعه کاری نداشته باشد و محافظه کارانه سر در آخور معیشت و نیازهای اولیه خود فرو برد با هیج منطقی سازگار نخواهد بود .
معلم باید بر اساس " مرجعیت " خویش تحلیل داشته و البته مفت و مجانی پیاده نظام هیچ فرد و یا جریان سیاسی نشود .
پایدار باشید .
خوشبختانه نه جناحی دارم و نه سنگ کسی را
به سینه می زنم ، اما همانطور که آقای پورسلیمان
گفته اند فقط تلاش دارم بی بو و بی خاصیت نباشم.
اما تهمت و افترا زنی را هم تأیید نمی کنم. برخی هر
چه را می شنوند باور می کنند لذا در برابر آنها باید
حساسیت کلام را رعایت کرد.
آدم عاقل چرا سنگ کسی را به سینه بزند که او را
نمی شناسد. در این دوره زمانه شناخت حاصل کردن
بسیار سخت است چون هم جامعه و هم افراد آن پیچیده تر شده اند.
نگران نباشید بنده معلمی ساده ام.
تشکر از دلسوزی تان.
سلام
متوجه مفهوم جمله زیر نشدم :
" البته مفت و مجانی پیاده نظام هیچ فرد و یا جریان سیاسی نشود ."
خانم امامی
یعنی قدر خود و جایگاه و منزل خویش را بدانند و حمالی گروه های سیاسی را نکنند .
پایدار باشید .
صد رحمت به ترامپ و نتانیاهو و هیتلر و صدام.
وقت بردنت رسیده زبون دراز
دوست عزیز
کاش با نام و صفاتی منبعث از یک حیوان که مشهور به " دزدی و موذی گری " است نظر نمی گذاشتید ....
از یادآوری و لطف شما سپاسگزارم .
البته بنده شناسنامه دارم و همیشه قابل دسترس .
پیدا کردن شما هم چندان کار دشواری نیست ...
بگذریم ....
اگر واقعا شما آن گونه که می نمایید ؛ " این قدر قدرت و نفوذ دارید " خاوری ها " را که پول این مردم را به یغما برده و هر از چند گاهی سوژه شبکه های اجتماعی می شود و به ریش من و شما می خندند را به کشور برگردانید ...
اگر این گونه است دزد صندوق ذخیره فرهنگیان را که روز روشن و قانونی از این کشور فرار کرد را چاره ای کنید .
می ترسم با این وضعیت جامعه و انفعال اکثر مسئولان در برابر مطالبات فزآینده و از همه بدتر نداشتن برنامه در برابر " بحران ها " ؛ روزی فرا رسد که من هم دیگر نتوانم کاری برای شما انجام دهم ...
بدررود ...
جناب پورسلیمان بیش از سه سال است صدای معلم را همراهی می کنم مطلب شما حرف تازه ای نداشت گزیده ای بود از یادداشت های قبل اما کامنت هایی که کاربران نوشته بودند قدری عجیب بود به هرصورت درسیستم معیوب کنونی دنبال مقصر بودن کاربیهوده ای است به قول خودتان پایدارباشید
دوست عزیز
از این که مطالب مرا دنبال می کنید سپاسگزارم .
آیا شما راه دیگری می شناسید ؟
همین که کامنت ها از نظر شما عجیب است نشان می دهد که فرمول مطالبه گری کلید خورده است !
پایدار باشید .
آقا / خانم معلم
از محبت شما سپاسگزارم .
تهدید کار کسانی است که حرف زدن بلد نیستند و از نعمت منطق بی بهره هستند .
پایدار باشید .
آقای سلیمی
فرافکنی به نظرم بزرگ ترین مشکل جامعه ما است .
باید خودمان باشیم که نیستیم .
پایدار باشید .
با سلام و احترام
در برنامه زنده و پر بیننده حالا خورشید مورخ 11 آذر ماه 97 خانم فاطمه مهاجرانی رییس سازمان استعدادهای درخشان به دروغ و جسارت فراوان اعلام کرد که دارای 2 مدرک دکترا از دانشگاه های خارج و داخل کشور است. در صورتیکه خانم مهاجرانی دارای مدرک فوق لیسانس مهندسی هستند. البته شاید در یک رشته غیر مرتبط دانشجوی دکتری دانشگاه ازاد باشند.
با توجه به اینکه در سفر به موسکو ایشان با آقای اللهیار هم سفر بودند بعنوان یک همکاراز شما خواهش دارم برای اینکه مسولین محترم وزارتخانه به دروغ و بخصوص جلوی دوربین تلویزیون آن هم در برنامه های پر مخاطب دروغ نگویند در مورد مدرک تحصیلی ایشان جستجو کنید و با بررسی فیلم مورد نظر و ادعای دروغ ایشان حقیقت را برای همه آشکار نمایید. در صورت اثبات دروغ گویی خانم مهاجرانی باید ضمن عذر خواهی از کلیه معلمان استعفا دهد.
با تشکر