محسن رنانی، اقتصاددان و استاد دانشگاه اصفهان، در استودیوی الفبای وزارت آموزش و پرورش راجع به جایگاه آموزش و پرورش در توسعه کشور گفتوگو کرده که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
اگر بخواهیم توانایی یک کشور را در حوزه قابلیت برای توسعه در نظر بگیریم و اینکه این ملت بخواهد در جهان حرفی برای گفتن داشته و قابلیت اول شدن در خاورمیانه را داشته باشد، نباید گفت میتوانید خودرو بسازید؟ انرژی اتمی دارید یا خیر؟ فقط باید دید آن کشور میتواند آدم تربیت کند یا خیر. این را از طریق نظام آموزشی آن کشور میتوان فهمید. اگر توانست آدمی تربیت کند که نرمال، طبیعی، منظم، شاد و باکیفیت باشد، آن کشور توسعه پیدا میکند اما اگر نتواند آن کشور، هر صنعتی هم که بسازد نمیتواند توسعه پیدا کند.
هیچ اولویتی در آموزش و پرورش مهمتر از اولویت کودکان نیست. حتی معلمها هم اولویت نیستند، چون کودکان سرمایهاند و اگر کاری برایشان نکنیم میسوزند همیشه در گمان من این بود که وقتی اخبار را روشن میکنیم، به جای اینکه بگوید فلان کارخانه صنعتی افتتاح شد یا امروز فلان وزیر کلنگ زد، صدر اخبار ما یک خبر تربیتی باشد. همیشه آرزو داشتم رخدادهای آموزش و پرورش بهعنوان یک رخداد اول در اخبار ما حضور پیدا کند و همین که اخبار مربوط به حوزه آموزش در رده آخر است، نشان میدهد که نظام تدبیر ما پی به اهمیت آموزش و پرورش نبرده است.
روزی در یک استان مرزی برای سخنرانی دعوت شدم و از من پرسیدند ما روی چه صنعتی سرمایهگذاری کنیم تا توسعهیافته شویم؟ گفتم: شنیدم در استان شما قرار است پروژهای برای پتروشیمی ساخته شود، هزینهاش چقدر است؟ گفتند: چندصد میلیارد دلار. گفتم بروید به دولت اعلام کنید که ما پروژه پتروشیمی نمیخواهیم. گفتند ما بسیار برای گرفتن چنین پروژهای زحمت کشیدهایم و نمایندگان ما سالها دویدهاند که این پروژه بیاید. پاسخ دادم: پول آن را بگیرید و بگذارید بانک. سالی ٤٠٠ هزار میلیارد سود بانکی میدهد و به معلمان تان سه برابر حقوق دهید؛ اما شرط دارد. معلمهای ما هم باید آموزش ببینند و بدانند با رفتارشان با بچه چه میکنند. با یک مقایسه یا یک اخم چه بلایی سر بچه میآورند
تمام معلمان باید آزمون روانشناختی بدهند که مشخص شود قابلیت معلمی دارند یا خیر. دیگر اینکه تعهد بدهند که هیچ شغل دیگری غیر از معلمی نداشته باشند و سوم اینکه تعهد بدهند هر سال دورههای بازآموزی را شرکت کنند. در این صورت شما ٢٠ سال دیگر سه نسل از کودکانتان که مدرسه را تمام کردند، سه نسل کودک و توانمند شدند، استان شما را از جا بلند میکنند. درحالحاضر افراد توانمند ندارید. ولی اگر پتروشیمی زدید؛ تجهیزاتش از خارج میآید، گازش با لوله از جنوب میآید و مهندسان آن از تهران میآیند و پتروشیمی که ساخته شود، محصولاتش با تریلی از استان شما میرود و برای شما آلودگی آن میماند. اگر توسعه میخواهید، بروید روی معلمانتان کار کنید و مهمتر از معلمان روی مادرانتان کار کنید. مادران سرمایهگذاران اصلی توسعه هستند. اینکه مادر با بچه، چه کند، تعیین میکند آینده کشور چه خواهد شد. پس نخستین کارخانه توسعه، مادران هستند و دومین کارخانه توسعه، مدرسه است. منظور من از مدرسه دوره دبستان تا ١٢سالگی است.
توسعه یعنی تربیت انسان توانمند، نه دانشمند
توسعه، بنیادش بر تربیت است و نه آموزش. توسعه بنیادش بر پرورش انسانهای توانمند است و نه انسانهای دانشمند. اینهمه دانشگاه زدیم، انسانهای دانشمند تربیت کردیم ولی در مدارس و خانوادههایمان انسانهای توانمند تربیت نکردیم. بیش از ٣٠ سال است كه از بعد از انقلاب برای توسعه تلاش میکنیم ولی تمام توجه ما بر صنعت، کشاورزی، ساختمان و سدسازی و راه و برق است.
اگر ٣٠ سال تمرکز ما روی آموزش و تربیت بیاید، میتوانیم بگوییم نسل بعدی ما آماده است تا از ما یک جامعهای که در تراز اول منطقه باشد، بسازد. اینکه ما در سند چشمانداز گفتهایم، ٢٠ سال بعد در منطقه، کشور اول اقتصادی و نظامی باشیم به شرطی شدنی است که ما قبل از برنامه ٢٠ساله یک برنامه ٣٠ساله برای تربیت آدمهای توانمند داشته باشیم. تابهحال برنامههای توسعهمان برای تربیت افراد باسواد و فنورز بوده و نه برای تربیت افراد توانمند. از بعد از دبستان و دبیرستان و دانشگاه، ما نیروی تولید پرورش میدهیم و نه نیروی توسعه.
آنچه ما برای توسعه میخواهیم، انسانهای توانمندی است که بتوانند دوستی و رفاقت کنند و قانون را محترم بشمرند، خلاق باشند و خشم خود را کنترل کنند و بتوانند گفتوگو انجام دهند و محیط زیست را پاس بدارند و در دموکراسی اخلاقی عمل کنند. اینها نیروهای توسعهاند. دانشگاه، نیرو برای افزایش تولید تربیت میکند ولی انسان توانمند که بتواند زیست انسانی و اخلاقی مطلوبی داشته باشد، مهم است. اگر نتوانیم افراد توانمند تربیت کنیم، بهترین ماشین را به این افراد بدهیم تصادف میکنند. ما اتومبیلهایمان نسبتا پیشرفته است، اما در این ٣٠ سال از تصادفات ما کم نشده است؛ زیرا توانایی فکری و ذهنی لازم برای یک سانت کمتر روی پدال گاز فشاردادن، تربیتنشده است.
در دبستان باید انسانی تربیت کنیم که بهجای یک متر وارد خط عابر پیادهشدن بفهمد که یکسوم حق عابر پیاده را گرفته و شاید همین یک متر در پنج هزارمتری که طی میکند اثری نداشته باشد، اما همین در بلندمدت و آینده وقتی مدیر بانک شد اختلاس سه هزارمیلیاردی میکند و میگوید من میتوانستم اختلاس ٩ هزارمیلیاردی بکنم ولی حالا یکسوم اختلاس میکنم. این همان راننده است. اطلاعاتی که ما در طول دوره تحصیلی به خورد بچههایمان میدهیم، زباله است و نوعی یادگیری زاید است. بچه توانایی فکرکردن ندارد. اگر قرار باشد دانشآموز در دبیرستان دانش بیاموزد ابتدا باید فکرکردن بیاموزد و بعد یاد بگیرد فلان قله کجاست. کاری که ما میکنیم، تزریق اطلاعات زاید در ذهن دانشآموزانمان است. بخش بزرگی از نظام آموزشی ما اطلاعات زایدی میدهد که به درد زیستن او یا لذتبردن و انسانبودنش نمیخورد. در دبستان باید زیستن را بیاموزیم و در دبیرستان فکرکردن و در دانشگاه باید تخصص بیاموزیم و عملکردن. ما این فاصله را نداریم از اول دبستان، اطلاعات در ذهن بچه میریزیم و استرس میدهیم بدون اینکه فکرکردن را بیاموزد. با نسلی روبهرو هستیم که ١٢ سال تحت استرس شدید بوده است. اگر ما در خیابان تصادف کردیم و دعوا میکنیم مقصرش آموزش و پرورش است؛ زیرا ما از کودکی ١٢ سال با کابوس و استرس از خواب بیدار شدهایم. این فرد تا بزرگ شود اعصابی برایش نمیماند. این بلایی که ما سرمان آمده، برآمده از نظام آموزشی ماست و این نتیجه استرسهای مداومی است که ذرهذره در حال تزریق به وجود افراد جامعهمان هستیم. این افراد نمیتوانند توسعه بیافرینند. توسعه سه سطح دارد. اگر کشوری بتواند رفاه، رضایت و معنا برای شهروندانش فراهم کند، توسعه پیدا کرده است. به آموزش و پرورش ابزاری نگاه میشود و البته بعدا هم به دانشگاه نگاه ابزاری شد. دانشگاهها را توسعه دادیم تا دانشآموزان آنجا مشغول شوند. تحول اساسی در آموزش و پرورش نیازمند عزم نظام سیاسی کشور است. در واقع برای تحول فقط کفایت نمیکند وزیر تصمیم بگیرد، بلکه دولت هم باید حمایت کند و در نظام سیاسی هم تحول ایجاد شود.
مشق شب را بردارید، استرس کم میشود
میتوان از تغییرات کوچک شروع کرد. هم امکانات رفاهی و حقوق خوب به معلم بدهیم و هم ضوابط محکم داشته باشیم، ولی در همین شرایط کنونی هم اگر عزمی در وزارتخانه و دولت باشد، میتوان تغییراتی داد. مثلا حذف مشق شب کار بزرگی است و نه بودجه میخواهد و نه چیزی، فقط یک دستور میخواهد. البته با این دستور اولین مقاومت از سوی مادرها اتفاق میافتد و اعتراض میکنند که چرا مشق شب نمیدهید فرزندانمان فردا روز میخواهند کنکور بدهند و قبول نمیشوند. درواقع نگرانی کنکور با مادر هست. رقابتی که در سال دوازدهم برای کنکور گذاشتهاید در سال اول دبستان برای مادر نگرانی ایجاد کرده است. پس اگر میخواهید مشق شب را بردارید که بهتر است چنین کنید چون هفت سال دانشآموز با نگرانی میخوابد و با کابوس بیدار میشود، اول باید نگرانی مادر را بردارید. مقاومت بعدی با معلم است. معلم یاد گرفته است مشق شب دهد و خط بزند درواقع مشق شب ابزار قدرت معلم شده است. معلمهای ما هم باید آموزش ببینند و بدانند با رفتارشان با بچه چه میکنند. با یک مقایسه یا یک اخم چه بلایی سر بچه میآورند. البته معلم هم در یک فشار پراسترس بزرگ شده و در گزینش معلم هم ممکن است ما کوتاهی کرده باشیم. اگر امنیت اجتماعی و امنیت معیشت تأمین نشود هیچکسی به دنبال خودشکوفایی و فضیلتهای اجتماعی نمیرود، چه برسد به دیگران بخواهد بیاموزد. اطلاعاتی که ما در طول دوره تحصیلی به خورد بچههایمان میدهیم، زباله است و نوعی یادگیری زاید است. بچه توانایی فکرکردن ندارد
شکی نیست که اگر بخواهیم آموزش و پرورش را به یک موتور توسعه تبدیل کنیم و انسانهای توسعهآفرین از این سیستم بیرون بیایند، قبل از هر چیزی باید اولویتبندی نظام سیاسی تغییر کند. نه اینکه اولویت دولت صرفا بودجه بیشتر باشد، بلکه باید بدانیم این کشور را باید آدمهای آن بسازند و نفت و نیروی نظامی و... نمیسازد؛ بنابراین باید امنیت ملی، آب و آموزش و پرورش سه اولویت اول کشورمان در یک مدیریت بلندمدت قرار گیرد و همه امکانات مدیریت و انرژیمان را روی این سه گزینه بگذاریم. در حوزه امنیت بیرونی موفق عمل کردهایم اما در حوزه آب و تربیت نیازمند کارکردن است که جلودار و خط مقدم آن آموزش و پرورش است. درواقع وقتی بخواهیم موضوعات دیگر را مدیریت کنیم اگر این سه موضوع مدیریت نشود، در موضوعات دیگر هم شکست میخوریم. این اولویتبندی ٣٠ساله است. اگر بپرسید الان تا یک سال آینده اولویت چیست، میگویم رکود. نظام سیاسی باید بسیج شود تا رکود را حل کند و دولت بهتنهایی نمیتواند؛ بنابراین برنامهریزی برای کوتاهمدت یا بلندمدت متفاوت است.
منافعی اجازه حذف کنکور نمیدهند
یکی از تغییرات دیگر حذف کنکور است. زمانی تعداد دانشگاهها کم و متقاضی زیاد بود و تناسبی میان جمعیت و صندلی دانشگاه نبود، شاید آزمون کنکور قابل دفاع بود. گرچه آن زمان هم به نظر من قابل دفاع نبود، ولی امروز که بالای یک میلیون صندلی در دانشگاه داریم درحالیکه متقاضیان دانشگاه زیر یک میلیون است اصولا کنکور هیچ توجیه منطقی و عقلانی ندارد.
اینکه چه مکانیسمی برای جذب بگذارند یا اینکه چگونه باید از خانوادههای فقیر برای تحصیلات عالیه فرزندانشان حمایت شود هم مکانیسمی میطلبد و این حرف من نافی نادیدهگرفتن این قشر نیست. هر دانشگاهی میتواند مکانیسمی برای ورود داشته باشد ولی اینکه ما کل کشور و خانوادهها را بسیج کنیم که از یکمیلیون و ١٠٠ هزار صندلی ٧٠٠ هزار عدد را پر کنیم کار قابلدفاعی نيست. صندلیها خالی است و ما تلاش کنیم با فشار برویم رويشان بنشینیم! کنکور این کار را میکند. ما حتی در مورد پزشکی هم صندلی بیش از نیازمان داریم. فرض کنید در این حوزه هم تعداد صندلی کم است؛ ما برای پرکردن تعداد مثلا ٢٠ هزار صندلی پزشکی، یک میلیون خانواده را درگیر میکنیم تا این صندلیها پر شود. بعد همان پزشک چه آسیبی میبیند. مردم میگویند چرا این پزشکها اینقدر بداخلاق و بیحوصلهاند. چون تو پدرش را درآوردی تا پزشک شود. پنج سال قبل از دانشگاه و ١٠ سال بعد از دانشگاه و این فرد دیگر آدمي معمولی نیست. اصولا کنکور سازوکار بدی است و بیشتر کشورها حذف کردهاند. کنکور کاملا زاید است و گمان میکنم منافعی هست که اجازه حذف کنکور را نمیدهد. باید اطلاعرسانی کرد و خانوادهها را مجاب کرد و مکانیسم را تغییر داد. من معتقدم همانگونه که آموزش و پرورش جدی وارد حذف آزمون مدارس خاص شد، باید در مورد کنکور هم جهادی وارد شود. البته هر کار جدیدی هزینه دارد و ممکن است وزیر استیضاح هم بشود ولی یک نفر باید در این کشور هزینه بدهد. اگر کسی نخواهد هزینه بدهد که کاری پیش نمیرود.
جلوی باندهای قدرت کوتاه نیایید
اگر این موضوع ساده را که همه متخصصها معتقدند آزمون مدارس خاص که برای یک نسل آسیبزاست، نتوانیم حذف کنیم، به این معنی است که در نظام سیاسی ما هیچ تحول جدی دیگری امکان ندارد. اگر اینجا نتوانیم کاری کنیم، دیگر نظام بانکداری یا توزیع آب را نمیتوانیم اصلاح کنیم. حکمرانی آب بسیار هزینهبر است اما باید حل شود اما در اینجا که با منطق و استدلال میشود موضوعی را حل کرد، نتوانیم کاری کنیم، قطعا در حوزههای دیگر هم نمیتوان مسائل را حل کرد. این موضوع میتواند یک امتحان بزرگ برای آموزش و پرورش و دولت و نظام سیاسی باشد. اینکه این آزمونها با قدرت باندهایی که منافع اقتصادیشان در خطر است، حذف نشود، امتحان بزرگی است.
هیچ اولویتی در آموزش و پرورش مهمتر از اولویت کودکان نیست. حتی معلمها هم اولویت نیستند، چون کودکان سرمایهاند و اگر کاری برایشان نکنیم میسوزند. ما دائم داریم به سرمایهای که کاملا خدادادی است، آسیب میزنیم و تخریب میکنیم. در هر صورت در حوزه آموزش هم مانند حوزههای دیگر انحصارهایی شکل گرفته و طبیعی است که برخی برای حفظ منافعشان سعی دارند انحصارها را حفظ کنند اما اینجاست که معلوم میکند یک مسئول آیا در برابر منافع ملی و جامعه و توسعه پاسخگو هست یا خیر؟ طبیعی است که شما هر جا را بخواهید جراحی کنید، عدهای منافعی را از دست میدهند. همه حوزهها همین است و انحصارهایی شکل گرفته و طبیعی است که صاحبان انحصار پول خرج میکنند که تحولی رخ ندهد.
تمام معلمان باید آزمون روانشناختی بدهند که مشخص شود قابلیت معلمی دارند یا خیر. دیگر اینکه تعهد بدهند که هیچ شغل دیگری غیر از معلمی نداشته باشند و سوم اینکه تعهد بدهند هر سال دورههای بازآموزی را شرکت کنند من معتقدم اینجاست که مقامات ما آزمون میشوند. اینکه آیا به منافع ملی میاندیشند یا در برابر منافع باندها کوتاه میآیند. هر کشوری که ٤٠ درصد از منابعش از نفت باشد، ما به آن میگوییم اقتصاد رانتی و هر دولتي که بیش از ٤٠ درصد درآمدش از منابع طبیعی و نفت باشد، به آن میگویند دولت رانتی. ایران دولتش رانتی است و گروههای قدرت حول این شکل گرفتهاند ولی وقتی سیاستمدار ما با مشورت متخصصان به این جمعبندی رسید که باید این جراحی شود، اگر نکند مسئول است. طبیعی است که باید مقاومت کرد و آگاهی جامعه و خانواده و مهمتر از همه مادران از همهچیز مهمتر است. تمام سرمایهگذاری روی کودک در سالهای اول زندگی است اما در کشور ما تازه از ١٠سالگی به بعد نگرانی خانوادهها شروع میشود و پول خرج میکنند. درحالیکه آن پولی که برای کنکور خرج میکند، باید در همان سال اول خرج کند و برای تربیت صحیح فرزندش مشاوره بگیرد؛ بنابراین دو انحراف داریم؛ یکی اینکه خانوادهها ناآگاهاند که چه میکنند با بچهها و دوم اینکه در اولویتها انحراف به وجود آمده است. ناآگاهی خانواده باعث شده سن زیر یک سال که ٨٠ درصد توانایی بچه در حال شکلگرفتن است، نادیده گرفته شود و بعد انرژیمان را میگذاریم برای بعد از ١٠سالگی. هیچ جامعهای روی توسعه را نمیبیند مگر اینکه بتواند سه توانمندی را درون کودکش بکارد؛ یکی صبر، دوم گفتوگو و سوم رواداری. این سه ویژگی بنیاد شخصیت توسعهیافتگی است. این سه ویژگی در کودکان ایرانی کاشته نمیشود و این کودکان پزشک و متخصص و سیاستمدار میشوند، ولی صبوری ندارند.
در سطح کلانتر نیز متأسفانه جامعه ما چندسطحی و چندبخشی شده است. درواقع یک جامعه یکپارچه همبسته نیست و رقابتهای مخرب باعث شده جامعه چندپاره شود. در کشوری ممکن است چندین حزب باشد و رقابت سیاسی بکنند اما جامعه چندپاره نیست چون رقابت سیاسی مخرب ندارند. در کشور ما رقابت سیاسی هویتی شده است و میگویند اگر این رئیسجمهور بیاید، جای من اینجا نیست. برخورد نامناسب و بازی بد سیاستمداران ما باعث شکاف در سیاست شده و همین منجر به شکاف در اجتماع شده است.
روزنامه شرق
از هم گفتن بهتر از باهم گفتن نیست.مردها و زن ها فرشته نیستند که بدون غذا و ازدواج بتوانند زندگی کنند البته پر خوری و چند همسری از نگاه بسیاری ممنوع است.ازدواج یک پیوند سودآور بین دو قلب و دو روح است.ازدواج شروع یک داستان است که آخر آن را هرگز نمی دانیم.
ازدواج یک راه حل در متن مقاله مذهب است.دو روز مهم و نفس گیر وجود دارد :
یک: روزی که ازدواج می کنیم و دو: روزی که دلیل ازدواج خود را درک می کنیم و هر کس به دلیلی ازدواج می کند، یکی برای آرامش، دیگری برای نیاز جسمی ، شخصی دیگر برای توالد و تناسل و یا تکامل و اکمال نصف دین و لباسی نو به تن کردن و یا حضانت و پرورش و یا امتحان و فردی دیگر برای تجربه جدید و عشق و ماجراجویی یا به هر دلیل درست یا غلط دیگر تن به ازدواج می دهد.
راه علاج
با روح های خواب آلود به واقعیات نگاه نکنیم که فعلاً تنها راه علاج و جلوگيري از انحراف جوانان، ازدواج است؛ مابقي راههاي پيشنهادي شما اعم از فرهنگسازي، فكر نكردن به جنس مخالف، كمخوري و ورزش و... حكم مُسكّن براي درد را دارد.
ازدواج های اجباری و اختیاری
چهار گروه هستند که در ازدواج های اجباری و اختیاری نقش مهمی دارند:
اول :خانواده ها و نزدیکان ؛
دوم: مسلمانان و هم دینان ؛
سوم: دولت ها و دولتمردان ؛
وچهارم: دختران و پسران .
نخستین گروه یعنی نزدیکان و خانواده در مسئله ازدواج دو وظیفه دارند:
یک: ترغیب، دو: تسهیل و اگر در فرد چهارشرط : قدرت عقلی و جسمی و کفویت و وضعیت مالی را مهیا دید به سمت تشکیل خانواده جدید، فرزندان خود را حرکت بدهند و مقدمات آن را هر آنچه هست فراهم کنند تا اینکه قبول مسئولیت کنند که اگر با بهترین احتمالات ممکن ازدواج موفقی حاصل شد دختر و پسر جدیدی به دست می آوردند پس بنابراین سزاوار است همانگونه که برای رفع مشکلات تحصیل فرزندان تلاش می کردند برای رفع مشکلات تزویج فرزندان خود هم تلاش کنند.
گروه دوم که هم دینان و مسلمان هستند، اگر می خواهند که خانه ها و خیابانها بیشتر از این از مجردهای شورانگیز پر نشود باید نگاه به جمال و مال و نگاه به طبقه بالا تر و ما فوق را کنار بگذارند و به پایین ترها و مادون خود نگاه کنند و از چشم و هم چشمی ها در دور همی ها دوری کند و گرنه برفرض تشکیل زندگی دونفره جز اینکه به طلاق ها اضافه کنند کاری از پیش نمی برند و دود کارهایشان و عدم قدم و اقدام مثبتشان در چشم خودشان است که اسلام از بعضی مسلمان بیشتر ضربه خورده است تا از دشمنان اسلام و این خنده دار نیست یک واقعیت تلخ است پس بنابراین مسلمانان و هم دین ها به چند نکته توجه داشته باشند که:
اولاً: تفقد احوال و مساعدت در حد استطاعت ضروری است.
ثانیاً: آنها که اشک بر چشم ها را جاری کردند به راحتی می توانند لبخند بر لبان را هم جاری کنند.
ثالثاً: حوادث و اتفاقات را آن طور بینند که واقعاً هست نه آنچه که خودشان می خواهند باشد.
قانون دوازده گانه ازدواج برای تسریع و شتاب ازدواج
گروه سوم که دولتمردان و دولت ها می باشند لازم است که «قانون تسریع و شتاب ازدواج »را حمایت یا اصلاح و تدوین و تصویب و اجرا کنند که این بهترین خدمت به جامعه و افراد و خود آنها است و حفظ امنیت ازدواج ها را نیز بعدها در نظر داشته باشند که برای توسعه اقتصادی که هدف دولت ها و حکومت ها است، ازدواج یک اصل اساسی و ضروری است .چون باب های رزق بیشتری برای افراد جامعه به واسطه ازدواج گشود می شود و این حلقه های ازدواج در فراق انگشتان جوانان است که روز به روز به دلیل کم کاری ها گران تر و دست نیافتنی می شوند پس بنابراین یکی از مهم ترین زمینه های رشد و بهبود وضعیت اقتصادی ازدواج است و در اینجا قانون های برای شتاب و تسریع ازدواج پیشنهاد می شود واین قانون دوازده گانه ازدواج عبارتند از:
قانون اول : ابتدای دوره ازدواج اختیاری 17 سال و انتهای آن 28 است و اگر کسی ازدواج نکرد باید ازدواج اجباری داشته باشد.
قانون دوم : اگر کسی بعد از سن 28 سالگی از ازدواج امتناع کرد از او ربع درآمد کسب و کار و صنعت یا مالیات از تجارت او گرفته می شود و به آنها که می خواهند ازدواج کنند و گرفتار فقر هستند داده می شود.
قانون سوم: اگر فرد در این دوره سنی ازدواج نکرد اگر بیمار بود ، معالجه او مجانی است و اگر بیماری بدون علاج داشت از ازدواج او امتناع شود و اگر بیماری او معالجه شد و ازدواج نکرد باید تمام هزینه های ازدواج یک زوج را پرداخت کند.
قانون چهارم: اگر پس از دوره ازدواج اختیاری فرد ازدواج نکرد از او در مناصب مدریتی و تدریس و عضویت در هیئت علمی و کارهای کلیدی هرگزاستفاده نمی شود.
قانون پنجم: اگر صاحبان مشاغل و کسب و کار به تعداد تعین شده از جوانان که در دوره ازداوج اختیاری هستند چه دختر باشد و چه پسر وام خودکفایی و ازدواج بدهند از دو تا سه سال معاف از هرگونه مالیات و عوارض می شوند.
قانون ششم: کسی که سن او بالای چهل سال است و فرزندی ندارد اگر به لحاظ جسمی و مالی، شرایط اش را داشته باشد موظف است که باتوجه به توانایی های او از یک تا چهار یتیم از کودکان کار یا شیرخوارگاه یا یتیم خانه های کشور فرزند تقبل کند.
قانون هفتم: هرکس در این دوره ازدواج کرد و برادر بزرگتری ندارد که به والدینش خدمت کند استخدام رسمی ادارات دولتی می شود و همچنین یک دختر اگر برادر بزرگ تر ندارد که از والدینش مراقبت کند شوهر او معاف از مالیات و سربازی تا زمان پایان حیات والدین است.
قانون هشتم: کسی که در دوره ازدواج اختیاری ازدواج کرد اگر فقیر بود به او در نزدیک ترین محل سکونت والدین در شهر خود زمینی از دویست متر تا ششصد متر یا منزل مسکونی صد متری یا مغازه ای پنجاه متری برای کسب و کار که قابل برگشت باشد از طرف دولت ها وحکومت داده می شود.
قانون نهم : کسی که در دوره ازدواج اختیاری و قبل از 28 سالگی ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد از سربازی معاف می شود و یارانه بیشتری از دولت ها دریافت می کند.
قانون دهم : کسی که بدون ازدواج به سفرهای خارجی غیر زیارتی و علمی می رود عوارض خروج بیشتری باید بدهد واگر بدون عذر معقول همسر خود را با خود نبرد و یا در خارج ازدواج کند نصف دارایی های او برای همسر اول و فرزندان است.
قانون یازدهم : دانشجویان و طلاب تنها به دلیل تحصیل علم در داخل یا خارج از کشور تنها دو سال می توانند تاخیر در ازدواج داشته باشند.
قانون دوازدهم: گواهی گذراندن حداقل دو دوره رایگان «حقوق متقابل و مترابط زن و شوهر» و «روش تعامل و آموزش تربیت فرزندان» قبل از ازدواج اختیاری یا ازدواج اجباری باید توسط دختر و پسر ارائه گردد تا پنج درصد به وام ازدواج آنها اضافه شود.
و اما گروه چهارم که دختران و پسران متفاوت و مرموز که از آنها خواندیم و شنیدیم و بسیار هم دیده ایم که نزدیک ازدواج و حتی قبل آن که می شود بدون قصد دوست داشتن پسرها بیشتر به دختران دروغ می گویند و دخترها بهتر به پسران دروغ می گویند پس یکی در کمیت ها و دیگری در کیفیت ها اول است یا اینکه دختر می خواهد ازدواج کند اما پسر نمی خواهد و او مشغول شارلاتان بازی است و یا بالعکس.
دختر و پسر می خواهند ازدواج کنند اما پدر و مادر نمی پسندند و عیب جویی می کنند و هزار بهانه کوچک و بزرگ می آوردند و یا اینکه هم دختران و پسران و پدران و مادران و نزدیکان و مسلمانان و هم دینان می خواهند که وصلت ها و ازدواج ها صورت بگیرد اما دولت ها و دولتمردان نمی خواهند یا نمی گذارند.
همه نفس ها را به امید هم فرو می بریم ، فرشته نجات هم نمی شویم و کی نوبت حرکت ما می شود خدا می داند، هم را می شناسیم که اهل کارستانیم اما مقصر تراش ایم و تقصیر ها را به گردن هم می اندازیم و در آخر با بی انصافی می گوییم بخت و اقبال و قسمت نیست و نبود و نشد و این یک درد کوچک نیست، داستان نیست، واقعیت است و شاید هم یک عادت که عادی شده است!
دختر گفت: ما زنان حق داریم برای محافظت از زیبایی خود بچه دار نشویم.
پسرگفت: ای کاش مادرت از زیبایی خود محافظت می کرد.
دختر گفت: من اصلاً بچه دار نمی شوم برو زنی دیگر بگیر و تو حق داری که بچه داشته باشی. پسرگفت: بچه ای که مادرش تو نباشی را نمی خواهم به دنیا بیایید، تمام.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در برابر درخواست وزیر محترم آموزش و پرورش برای ملاقات با دانشگاهیان حوزه روان شناسی و علوم تربیتی در روز 20 فروردین 1397 احساس وظیفه کردم که پاسخ مثبت بدهم.
جناب دکتر بطحایی پیش از وزارت، در ملاقاتی که با ایشان در دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران داشتیم، عزم خود را برای مواجهه علمی با مشکلات آموزش و پرورش اظهار کرده بودند. ملاحظه این احساس مسئولیت در ایشان، نشان از آن داشت و دارد که گفت و گو با دانشگاهیان را محملی برای توجیه تصمیم های خود نمی بیند و به واقع در پی گشودن گره های کور است. چنین احساس مسئولیتی در ما دانشگاهیان نیز احساس مسئولیتی را برانگیخت تا آنچه را از عهده ما ساخته است در اختیار ایشان قرار دهیم.
به طور طبیعی نمی توانستم در یک جلسه گفت و شنود، همه معضلات آموزش و پرورش را تحلیل کنم و برای آنها رهنمود بدهم. اما آنچه را در حوصله چنین جلسه ای می گنجید به شرح زیر بیان کردم. طلسم آموزش و پرورش ما این است که هر طرح نوآورانه موفق در هر جای دنیا را که به داخل کشور می آورد، آن را بی خاصیت و سرانجام قابل زدودن می گرداند
آموزش و پرورش با دو دسته از مشکلات روبه رو است:
نخست مشکلات برون زاد که از موجودیت کلان جامعه بر آموزش و پرورش بار می شود و دوم مشکلات درون زاد که از متن خود آموزش و پرورش سر بر می آورند.
1- مشکلات برون زاد
این دسته از مشکلات را رهبران و تصمیم گیران جامعه در حد کلان آن فراهم می آورند و به طور طبیعی حل آنها نیز از حد وزیر آموزش و پرورش فراتر است، هر چند وی می تواند با طرح آنها در مجامع مربوط همچون هیئت دولت، در حل آنها موثر باشد. چنین مشکلاتی موجب می شود که گسلی میان آموزش و پرورش و جامعه کلان بروز کند که در نتیجه این نهاد همچون عضوی از یک ارگانیسم خواهد بود که با عضوهای دیگر پیوند ندارد؛ مانند چشمی که با دست و پا ارتباطی ندارد و مخاطره آمیز بودن چنین وضعی آشکار است. سه نمونه از این گونه مشکلات قابل ذکر است :
الف ) ناهمخوانی فضای ایدئولوژیک جامعه با فضای درونی آموزش و پرورش :
رهبران کلان جامعه در پی آن اند که آموزش و پرورش، افرادی مومن به دین اسلام فراهم آورد اما آنچه به طور غالب در ذهن و ضمیر دانش آموزان می گذرد، متفاوت و بلکه در جهت عکس آن است. این گسیختگی، با نظر به قدرتمند بودن هر دو سوی کشمکش، برای جامعه و نیز آموزش و پرورش بسیار شکننده است. اندیشمندان کلان جامعه باید برای حل این معضل اندیشه کنند و تنها به انتشار " سند تحول بنیادین " اکتفا نکنند. بسا که لازم باشد راهی از" سند تحول " تا تحول سند پیموده شود. گشودن فضای تفکر انتقادی در کل جامعه و فضای آموزش و پرورش، به طور خاص، راهی است که باید به آن اندیشید. ای کاش دانش آموزان ما با دین ورزی مخالفت کنند و این آمادگی در جامعه وجود داشته باشد که واکنش آنان را در فضایی اندیشمندانه و انتقادی پیش ببرد. مصیبت آن است که آنان به مسائل فکری، شامل مباحث دینی بی تفاوت شوند و حتی نیازی به مخالفت با آن احساس نکنند.
ب ) جایگاه ناچیز آموزش و پرورش در بودجه بندی کشور :
رهبران کلان جامعه در پی آن اند که آموزش و پرورش، افرادی مومن به دین اسلام فراهم آورد اما آنچه به طور غالب در ذهن و ضمیر دانش آموزان می گذرد، متفاوت و بلکه در جهت عکس آن است اگر نهاد آموزش و پرورش در جامعه ای مهم تلقی شود، باید به هنگام بودجه بندی در ردیف نخست سهم بندی قرار گیرد. در جامعه ما ردیف های آخر به آموزش و پرورش اختصاص یافته است. معلم در اندیشه معاش گرفتار است و تنها می تواند با نیمه ناتمامی از وجود خود در کلاس حاضر شود. نمی توان انتظار داشت که هر معلمی در خیل معلمان یک زاهد کامل باشد و اندرون از طعام خالی دارد و در پی نور معرفت باشد. کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد.
پ ) تک راهه میان آموزش و پرورش و دانشگاه :
طراحان جامعه ما تنها یک راه باریک میان آموزش و پرورش و دانشگاه کشیده اند و هر دانش آموز را وامی دارند که به دانشگاه بیاندیشد و لاغیر. این تک راهه نه تنها افق تاریکی در برابر آموزش و پرورش فراهم آورده بلکه دانشگاه را نیز بیمار و لاعلاج کرده است. باید راه های متعددی را تعبیه کرد: این تنها راه رهایی است.
2- مشکلات درون زاد :
دسته دوم مشکلات از درون آموزش و پرورش می جوشند. وزیر آموزش و پرورش به کمک دانشگاهیان حوزه روان شناسی و علوم تربیتی می تواند از پس این دسته مشکلات برآید. چند نمونه قابل ذکر از این مقوله :
الف ) تصور خام از تربیت :
ایده غالب در آموزش و پرورش ما برای تربیت، شکل دادن (shaping ) است. تصور بر این است که باید به صورت یک سویه دانش آموزان را به آنچه می خواهیم تبدیل کنیم. این معلم محوری ایده منسوخی است که هنوز به آن چنگ آویخته ایم ( the sage on the stage ). برخی مدارس غیر دولتی نوظهور نیز در فرار از این ایده منسوخ، به ایده مدرنی روی آورده اند که دانش آموز را در کانون قرار می دهد و بر یادگیری پای می فشرد (the guide on the side ). اما این تفریط در پاسخ به آن افراط به ظهور رسیده است. آنچه مدرسه را مدرسه می کند، یادگیری نیست زیرا یادگیری قائم به فرد است و در هر محیطی می تواند رخ دهد. مدرسه را تعامل میان معلم و شاگرد مدرسه می کند؛ تعاملی ناهمتراز که نقش معلم و شاگرد، هر یک اساسی و غیر قابل حذف است. اندیشمندان کلان جامعه باید برای حل این معضل اندیشه کنند و تنها به انتشار " سند تحول بنیادین " اکتفا نکنند. بسا که لازم باشد راهی از" سند تحول " تا تحول سند پیموده شود
ب ) تصور خام از تعلیم :
در آموزش و پرورش ما ایده غالب برای تعلیم، حتی تاکید بر بعد شناختی نیز نیست بلکه آنچه هست، فشار آوردن به حافظه و انباشتن آن است. شناخت با دانش سر و کار دارد و آنچه میان معلمان و دانش آموزان ما می گذرد، به طور عمده داد و ستد اطلاعات است. دانش (knowledge ) را به خطا با اطلاعات ( information ) یکی گرفته ایم. این خطا در بخش های مختلف آموزش و پرورش ما نیز سرریز می شود؛ مانند ارزشیابی و امتحان که بر محور حافظه می گردد و لوازمی چون مراقب و تقلب و ... را در پی می آورد.
پ ) صورت گرایی در اصلاحات آموزشی :
طلسم آموزش و پرورش ما این است که هر طرح نوآورانه موفق در هر جای دنیا را که به داخل کشور می آورد، آن را بی خاصیت و سرانجام قابل زدودن می گرداند. یک نمونه، ارزشیابی کیفی است که چند سال پیش وارد آموزش و پرورش شد و هم اکنون در بوته تردید و حذف قرار گرفته است. اما گفتنی است که من قریب سی سال پیش، به هنگام تحصیل دکتری در استرالیا، برای اولین بار با این شیوه ارزشیابی مواجه شدم و هم اکنون نیز این شیوه در آنجا معمول است. این مشکل درون زاد آموزش و پروش ، به سبب صورت گرایی رخ می دهد. قالب را می آوریم بدون محتوا، جسد را حاضر می کنیم بدون روح. البته صورت گرایی اختصاصی به آموزش و پرورش ندارد بلکه شکل دیگری از آن در سطوح عالی تعلیم و تربیت در دانشگاه ما ( بازی مقالات ) نیز جریان دارد.
کانال دکتر خسرو باقری
پیاده سازی : زهرا قاسم پور دیزجی
گروه اخبار/ وزیر آموزش و پرورش در نامه ای خطاب به معاون اول رئیس جمهور با اشاره به پرداخت های تا 6 برابر خارج از احکام کارگزینی به سایر کارمندان، خواستار رفع تبعیض بین معلمان و سایر کارکنان دولت شد.
قدس آنلاین- به گفته کارشناسان، حال آموزش و پرورش خوب نیست. دانشآموزان مدارس دولتی حداقل ۱۶هزار ساعت از اول دبستان تا پیشدانشگاهی در مدرسه هستند؛ ساعاتی زیاد با کمترین بازده. نمونه این ادعا آموزش زبان انگلیسی است که حدود ۷۰۰ ساعت وقت میگیرد، اما خروجی چشمگیری ندارد، در صورتی که میانگین استاندارد این آموزش در دنیا کمتر از ۲۰۰ ساعت است.
حال نامساعدی که وزیر این وزارتخانه هم بر آن اعتراف داشته و بارها در مورد آن سخن گفته است. نمونه آخر این سخنان، سهشنبه گذشته بود که وی تأکید کرد: اگر وضعیت فعلی آموزش و پرورش ادامه یابد، در ۳۰ سال آینده وزیر و مدیران وقت با همین مشکلات روبه رو خواهند بود به همین دلیل برای رفع مشکلات موجود در تعلیم و تربیت باید دست به تحول و اصلاح ساختار زد.
در ساختار فعلی، دبیر ناراضی است
در انتخابات اخیر هیئت امنای صندوق ذخیره فرهنگیان که به دستور آقای بطحایی به صورت الکترونیک برگزار شد، پیشنهاد دادیم که از ظرفیت شوراهای معلمان در مدارس استفاده کنید. این کار بدون هیچ دلیل خاصی انجام نشد و انتخابات با تقلب و تخلف بسیار صورت گرفت و تا این لحظه هنوز هم نتایج قطعی آن اعلام نشده است ساختار فعلی آموزش و پرورش به گفته صاحبنظران غیرعالمانه و بدون کارشناسی شکل گرفته است. وزیر اسبق وزارت آموزش و پرورش با بیان این جمله به خبرنگار ما میگوید: متأسفانه بدون توجه به نیاز روانشناسی نوجوانان دوره راهنمایی حذف و دوران تحصیل تبدیل به دو دوره ۶ ساله شد. در همین راستا به سرعت کتاب تهیه شد و حدود پنج سال است که معلمان دبیرستان از اینکه پس از سالها تدریس در دبیرستان باید ابتدایی درس دهند، رنج میبرند. در ساختار فعلی دبیر ناراضی و ناتوان از تدریس در دبستان است، روانشناسی کودک نمیداند و با مشکلات زیادی دست به گریبان است.
دکتر سید کاظم اکرمی، اضافه میکند: در سند تحول به چهار دوره سه ساله اشاره شده است. لزومی ندارد که این ساختار به لحاظ سند بنیادین و سند تحول تغییر کند. باید دید چه نکته و اشکالی در اجرا وجود دارد که سبب شده نیاز به تغییر احساس شود. اگر بحث محتوایی است باید هم محتوای کتابهای درسی و هم شیوه تربیت معلم تغییر پیدا کند.
این کارشناس آموزشوپرورش در پایان با بیان اینکه در سه سال آینده حدود ۳۰۰ هزار معلم بازنشسته میشوند، تأکید میکند: به همین تعداد، معلم تازه وارد نیاز داریم که هنوز مشخص نیست دانشگاه فرهنگیان میتواند این تعداد را آماده کند یا نه؟ اگر تهیه این نیروها توسط دانشگاه فرهنگیان صورت نگیرد باید از افرادی که در دانشگاههای مختلف علومتربیتی خواندهاند بهره برد. البته این افراد برای کسب عنوان معلمی باید آموزشهایی ببینند و برای انجام این وظیفه مهم آماده شوند. البته با توجه به تحولات علمی دانش و علوم تربیتی در دنیا، باید هماهنگیهایی صورت گیرد تا بتوان برای سه سال آینده معلمان خوبی جذب کرد.
وعدههایی که عملی نشد
اگر بخواهیم در مورد ساختار آموزش و پرورش قضاوتی عادلانه داشته باشیم، باید برنامههای اعلامی وزیر آموزش و پرورش هنگام گرفتن رأی اعتماد به مجلس را مرور کنیم.
یک کارشناس آموزش و پرورش با یادآوری سخنان وزیر آموزش و پرورش و اشاره به احکام برنامه ششم توسعه، به خبرنگار ما میگوید: بند ۶ برنامه ششم توسعه به کوچکسازی ساختار وزارت آموزش و پرورش و واحدهای تابعه ستادی و استانی به میزان حداقل ۱۵ درصد از طریق واسپاری، برونسپاری و خرید خدمات به استثنای مدارس دولتی تأکید دارد. البته ایشان در رویکردهای دولت دوازدهم در حوزه آموزش و پرورش به چابکسازی تشکیلات و تمرکز زدایی در سیاستهای آموزش و پرورش نیز اشاره داشتند که بر مبنای آن دولت برخی از اختیارات خود مانند بخشی از اختیارات خود مانند انتخاب محتوای آموزشی، راهبردهای آموزشی، ابزارهای آموزشی و به کارگیری معلمان و کادر آموزشی به منظور عملیاتی ساختن آن، گسترش هیئت امنایی مدارس و... را به مدارس واگذار کند. اگر واقعاً آقای بطحایی به مدرسه به عنوان واحد و سلول اولیه آموزشی اعتقاد دارد چرا همین طرح را با اصلاحاتی اجرا نکرد؟ چرا معلمان و شورای معلمان را به بازی نگرفت؟
علی پورسلیمان تشریح میکند: با وجود تمام آن وعدهها تاکنون فقط تعداد مدارس هیئت امنایی آن هم به دلیل کم کردن بار مالی آموزش و پرورش افزایش پیدا کرده است. البته ایشان در خرید خدمات آموزشی نیز تا جایی که توانستهاند این کار را انجام دادهاند. پولی کردن مدارس، پول گرفتن از مردم، کاستن از وابستگیهای مکانی و بودجهای مدارس به آموزش و پرورش و تلاش بر خودگردانی مدارس از دیگر اقدامهای وزیر آموزشوپرورش بوده است.
وی به انتقادات وارد شده بر این اقدامها اشاره میکند و توضیح میدهد: معاونت توسعه مدیریت پشتیبانی تأکید دارد که بهرهوری در آموزش و پرورش پایین است. به گفته وزیر بهرهوری حدود ۳۰ درصد است. این کارها برای صرفهجویی مالی انجام میشود. آنها تلاش دارند مدارس را به جای اداره کردن سالانه ۳ میلیون تومان با ۸۰۰ هزار تومان اداره کنند که در این قسمت خوب عمل کردهاند.
نشانی اشتباه آقای وزیر
پورسلیمان در ادامه میگوید: در دیگر حوزهها مانند مدرسه محوری، پُررنگ کردن نقش شوراهای آموزش و پرورش در اداره امور آموزش و پرورش، بهبود مدیریت مدرسه آموزشگاهی، محدود سازی حوزه ستادی و... نه تنها کار خاصی انجام نشده که حتی ضد آن اقدام هایی صورت گرفته است. وزیر آموزش و پرورش بر خلاف صحبتهایی که برای اصلاح ساختار میکند باید در این قسمتها اقداماتی انجام دهد. برای تمرکز زدایی نباید نشانی اشتباه داد.
این فعال حوزه آموزش و پرورش کشور به دو نمونه از اقدامها صورت گرفته در چند ماهه اخیر اشاره و بیان میکند: در انتخابات اخیر هیئت امنای صندوق ذخیره فرهنگیان که به دستور آقای بطحایی به صورت الکترونیک برگزار شد، پیشنهاد دادیم که از ظرفیت شوراهای معلمان در مدارس استفاده کنید. این کار بدون هیچ دلیل خاصی انجام نشد و انتخابات با تقلب و تخلف بسیار صورت گرفت و تا این لحظه هنوز هم نتایج قطعی آن اعلام نشده است.
وزیر آموزش و پرورش در این خصوص بر خلاف سیاست مدرسه محوری حرکت کرده است. یا انتخاب مدیران مدارس، در زمان وزیر قبل انتخاب مدیران مدارس توسط معلمان اجرایی شد. از هر مدرسه سه نفر انتخاب و به منطقه پیشنهاد میشد و رئیس منطقه هم یک نفر را انتخاب میکرد. اگر واقعاً آقای بطحایی به مدرسه به عنوان واحد و سلول اولیه آموزشی اعتقاد دارد چرا همین طرح را با اصلاحاتی اجرا نکرد؟ چرا معلمان و شورای معلمان را به بازی نگرفت؟
پورسلیمان در پایان تأکید میکند: در مجموع به نظر میرسد آقای بطحایی در زمین اصلاح ساختار، نشانی اشتباه میدهد و قسمتی را پررنگ کرده که نیاز به آن نیست. او خیلی بهتر میتوانست عمل کرده و بیشتر مدرسه را به بازی بگیرد.
اولویت ایجاد امید، رفاه و نشاط در فرهنگیان
اولویت نخست برای آموزش و پرورش پیگیری مطالبات فرهنگیان است. سخنگوی کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی با بیان این جمله به خبرنگار ما میگوید: باید حقوق معلمان به موقع پرداخت شود تا برای حضور در کلاس درس انگیزه داشته باشند. تغییر اساسی را معلمها در کلاسهای درس انجام خواهند داد. آن هم تغییری که بتواند آینده نظام را تغییر و تضمین کند و ایجاد امید کند.
حمایت میرزاده اضافه میکند: به نظر میرسد تشکیلات آموزش و پرورش گسترده و بزرگ شده است؛ زیرا تفویض اختیار نکرده و همه چیز متمرکز شده است. الآن برای سادهترین تصمیمات در دور افتادهترین روستاها باید وزیر و سازمان آموزش و پرورش نظر دهد. اگر ساختار به مفهوم کوچکسازی و تمرکز زدایی است باید تفویض اختیار کرده، برخی حوزهها را حذف و به شهرستانها و استانها اختیارات دهیم. در این صورت هم هزینهها کاهش پیدا کرده و هم سرعت عمل و کیفیت کارها افزایش پیدا میکند.
وی توضیح میدهد: هر چه این تشکیلات را گستردهتر کنیم، کار خرابتر میشود زیرا هزینهها افزایش پیدا کرده و به نتیجهای نمیرسیم. هیچ اولویتی در آموزش و پرورش بالاتر از ایجاد امید، رفاه و نشاط در فرهنگیان نیست. اگر آنها از نظر مالی تأمین نیستند، لااقل اختیارات داشته باشند. باید به آنها اعتماد کرده و بها دهیم. تفویض اختیار کرده تا معلمان خود مدیر مدارس و رئیس آموزشوپرورش را انتخاب کنند که قطعاً این شیوه انگیزه و امید را برای افزایش کار دو چندان میکند.
میرزاده در پایان با اشاره به ظرفیتهای دانشگاه فرهنگیان میگوید: دانشگاه فرهنگیان همان دانشسراها و مراکز تربیت معلم است که در مقطعی نیروی انسانی آموزش و پرورش برای ۲۰ میلیون دانشآموز را تأمین میکرد. به نظر میرسد اگر به این مراکز بها داده شود و آنها را در اولویت بگذاریم، مناسبتترین کانال برای تربیت نیروی انسانی است.