صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش
دوشنبه, 18 آبان 1393 21:30

خیال پاداش 96

خراسان جنوبی

منتشرشده در نامه های دریافتی

روند غيرتوسعه اي رشد نمايشي مدارس غيردولتي و آموزشگاه هاي آزاد در استان آذربايجان شرقي

مقوله مشاركت بخش هاي غير دولتي در توسعه آموزش و پرورش به صورت موزون و منطقي و در راستاي سياست ها، اهداف و برنامه هاي آموزشي در شرايط امروزي از جمله ضروريات بوده و كشورهاي مختلف نيز در جهت توجه به اين امر مهم به تدوين سياستگذاري ها، برنامه ريزي ها و مكانيزم هاي نظارتي كيفي و جامع متوسل جسته اند. مساله توسعه بخش هاي غيردولتي شايد در هيچ دستگاهي به اندازه آموزش و پرورش مهم و خطير و حتي آسيب پذير نباشد؛ چرا كه با نفوذ افراد غيرآموزشي و پرورشي و نيز هجوم انگيزهاي مالي و سودآوري ممكن است اهداف اصلي تعليم و تربيت كمرنگ شده و به حاشيه رانده شوند.

بايد براي مسئولين آموزش و پرورش استان اين سوال را مطرح كرد كه آيا انگيزه هاي جاه طلبانه و دوام بر نشستن در مسند مسئوليت ها، توجيه مناسب و مسئوليت شناسانه اي جهت وارد كردن چنين زيان هايي بر نهاد آموزش و پرورش در زمينه هاي مختلف است در بحث خصوصيات افراد متولي مديريت و نگهداري مراكز آموزشي  و پرورشي مانند مدارس(چه به عنوان موسس و يا به عنوان مدير)، داشتن ويژگي هايي چون رهبري آموزشي و روحيه پرورشكاري مانند داشتن ذهنيت فلسفي نسبت به تعليم و تربيت، دريافت ذهني و عملي از اصول تعليم و تربيت،‌اشراف مفهومي و رفتاري بر گزاره هاي آموزش و پرورش، برخورداري از هنر مربيگري، داشتن مهارت هاي ارزشيابي و سنجشگري از عملكردها و مواردي از اين قبيل از ضروريات اوليه است.

مساله توجه به ويژگي ها و صلاحيت هاي افراد مداخله گر در تعليم و تربيت آموزشگاهي مانند موسسان، مديران، مربيان و معلمان قبل از هر چيزي برگرفته از ذات تعليم و تربيت بوده و اهميت اين نكته به صورت ظريف و دقيق از مناظره سقراط با ملتوس در جريان محاكمه اش متجلي مي شود؛ زماني كه سقراط حكيم در برابر ديدگان مردم و هيات داوري در برابر ادعانامه دادگاه هلياست آتن مبني بر اغفال جوانان و مردم از ملتوس بر اساس فن و هنر ديالكتيكش مي پرسد كه .... آيا به نظر تو همگان مي توانند اسب را خوب تربيت كنند؟ كه ملتوس پاسخ مي دهد كه البته نه، تنها آن هايي موفق مي شوند كه در مهتري كارآزموده ترند و سپس سقراط دانا مي گويد پس به اينجا مي رسيم كه تربيت يك جوان يا بهتر بگوييم يك انسان از تربيت اسب آسانتر است؛ زيرا تربيت انسان از عهده همه برمي آيد جز يك نفر (سقراط)، ولي تربيت اسب اين گونه نيست كه در اين ميان ملتوس خاموش گرديده و جوابي در اين خصوص ندارد ....

در كنار توجه به موارد فوق، آنچه كه در اين گفتار قصد توجه بر آن است تامل و تدبر بر وضعيت گسترش مدارس غير دولتي و آموزشگاه هاي آزاد استان آذربايجان شرقي مي باشد كه بر اساس بررسي هاي به عمل آمده در حدود "بيش از 4000 مدارس غير دولتي" در اين استان داير شده اند كه البته از تعداد آموزشگاه هاي آزاد اطلاعات دقيقي در دست نيست؛ هر چند كه بر تعداد بي شمار آن نيز بر اساس مشاهدات ميداني و خياباني مي توان به شكلي اقرار كرد كه البته مسئولين امر در صورت داشتن علاقه مندي مسئولانه مي توانند در اين خصوص تفحص و بررسي نمايند.

شايد در نگاه اول چنين در ذهن ها تداعي گردد كه گسترش بي شمار بخش غيردولتي در آموزش و پرورش استان آذربايجان شرقي امري مطلوب و راهبردي مي باشد؛ اما اگر نگاه تعليم و تربيتي و رويكرد انتقادي بر اين مساله حاكم شود مساله به شكل هاي ديگر خود نمايي خواهد كرد(البته تلاش برخي از فرهنگيان گرداننده مدارس غير دولتي با انگيزه هاي تعليم و تربيتي ستودني است).

روند غيرتوسعه اي رشد نمايشي مدارس غيردولتي و آموزشگاه هاي آزاد در استان آذربايجان شرقي

براي توجه به مساله مورد بررسي به چهار نكته به عنوان واقعيت بايد توجه كرد:

1. آذربايجان شرقي با داشتن جمعيتي در حدود 4 ميليون نفر، 27 درصد مدارس غير دولتي كشور را به خود اختصاص داده و اين در حالي هست كه شهر تهران با داشتن جمعيتي نزديك به 9 ميليون نفر و زمينه هاي اقتصادي برتر، 16 درصد مدارس غير دولتي كشور را پوشش داده است و اين پوشش در استان هاي اصفهان، فارس، مشهد و ...نيز بسيار پايين از سطح آذريايجان شرقي مي باشد.

2. رشد بي رويه مدارس غير دولتي عمدتا در 5 سال اخير اتفاق افتاده است.

3. رشد فوق به صورتي اتفاق افتاده است كه مجوز تاسيس مدارس غير دولتي به همه افراد چه معلم و چه مشاغل و طيف هاي اجتماعي ديگر به صورت سهل داده شده است و در بررسي ويژگي هاي فردي موسسان و گردانندگان علاوه بر معلمان مي توان به گروه هاي مختلفي حتي نظاميان، رانندگان، تجار، بيكاران و .....به صورت گسترده دست يافت كه توجه به آمار واقعي آن بر اساس ويژگي هاي جمعيت شناختي موسسان مطمينا حيرت زا و تاسف برانگيز خواهد بود.

4. در بازخواني و رمز گشايي انگيزه اعطاي مجوزهاي بي رويه در تاسيس مدارس غير دولتي و آموزشگاه هاي آزاد به خصوص مدارس غير دولتي شايد هيچ نيتي به اندازه آمار سازي جهت بالا بردن شاخص هاي ظاهري پر رنگ و پر طمطراق وجود نداشته نباشد.

 

پس از طرح چهار سوال فوق به بازخواني مهمترين هدف اين گفتار بر مي آييم كه:

آيا هر كسي شايسته و صالح بر متولي گري در تعليم و تربيت مي باشد؟

آيا وارد كردن افراد غير آموزشي و پرورشي به متن اصلي تعليم و تربيت سبب آسيب بر اركان آموزش  وپرورش نخواهد شد؟

آيا وارد شدن بي رويه افراد غير آموزشي و پرورشي به هسته هاي اصلي تعليم و تربيت باعث تقويت سوداگري و دلالي در آموزش و پرورش نخواهد شد؟

آيا اعطاي مجوزهاي گسترده بر افراد غير آموزشي و پرورشي سبب اجحاف در حق فرهنگيان نخواهد شد؟

آيا صرف آمار سازي جهت تثبيت پست و قدرت در كنار وارد كردن آسيب هاي تربيتي، امري اخلاقي و پسنديده است؟

آيا اعطاي بي ضابطه جهت تاسيس مدارس غير دولتي و آموزشگاه هاي آزاد سبب آسيب بر ماهيت چنين مدارسي نمي گردد؟ و سوالات متعدد ديگر.....

 در توجه به سند تحول بنيادبن به عنوان اصلي ترين اسناد بالادستي نظام آموزشي ايران در خصوص توسعه مدارس غير دولتي بر تقويت و گسترش مدارس غير دولتي با اصلاح و بازنگري قوانين و مقررات موجود با توجه به ارزش ها، ماموريت ها، چشم انداز، هدف هاي كلان، راهبردهاي كلان، هدف هاي عملياتي و راهكارها تاكيد شده است كه لازم هست هر نوع رشد مدارس غيردولتي بر اساس محتواي سند تحول بنيادين باشد كه متاسفانه در جريان اعطاي مجوز به تاسيس مدارس غيردولتي و آموزشگاه ها در استان آذربايجان شرقي در بسياري از موارد از ماهيت سند تخطي شده است كه در ذيل به چند مورد اشاره مي گردد:

روند غيرتوسعه اي رشد نمايشي مدارس غيردولتي و آموزشگاه هاي آزاد در استان آذربايجان شرقي

1. شاخص هاي ورودي مرتبط با نيروي انساني

نيروي انساني به عنوان مهمترين عامل در فرايند كارايي و اثربخشي يك سيستم مي باشد كه در بررسي بسياري از مدارس غيردولتي مشخص مي گردد كه قسمت اعظم نيروهاي انساني با حداقل درآمدي و در شرايط نامساعدكار مي كنند و نظارت هاي خاص توسط مسئولين استان در جهت احقاق حقوق معلمان آزاد اين مدارس انجام نمي گيرد و همچنين آموزش هاي حرفه اي نيز در اين خصوص به صورت مستمر و مطلوب انجام نمي پذيرد (البته برگزاري كلاس هاي آموزش ضمن خدمت به صورت عجولانه با هزينه فراگيران انجام پذيرفته كه با واقعيت هاي كلاس هاي آموزشي اثر بخش بسيار فاصله دارد). رشد فوق به صورتي اتفاق افتاده است كه مجوز تاسيس مدارس غير دولتي به همه افراد چه معلم و چه مشاغل و طيف هاي اجتماعي ديگر به صورت سهل داده شده است

توجه به مولفه نيروي انساني ( برخورداري از شايستگي هاي حرفه اي با توجه به مدرسه در افق چشم انداز 1404) و نيز اتخاذ تدابير مناسب جهت جذب، تربيت و به كارگيري نيروي انساني شايسته و متعهد در راهكار 2-3 و همچنين اولويت بخشي به تامين و تخصيص منابع، تربيت نيروي انساني كارآمد در راهكار 4-5 سند تحول بنيادين نشان از عدول كيفي گسترده از اهداف و انتظارت سند بوده است و اين مساله زماني بسيار اسف بار مي باشد كه تعداد قابل توجهي از موسسان مدارس غيردولتي و آموزشگاه هاي آزاد، افراد غير آموزشي و پرورشي هستند.

 

2. شاخص هاي ورودي مرتبط با فضاي كالبدي

فضاهاي آموزشي متشكل از كلاس ها، حياط مدرسه، اماكن ورزشي و .... از جمله مهترين شاخص هاي يك محيط آموزشي هستند؛ چرا كه هر نوع عمل آموزشي و پرورشي بايد در متن فيزيكي محيط آموزشي شكل گيرد و بر اين اساس علماي تعليم و تربيت و روان شناسان همواره بر نقش محيط و فضاي فيزيكي به عنوان يك عامل برانگيزاننده در رشد فيزيكي، عاطفي، اجتماعي و حتي شناختي دانش آموزان تاكيد كرده اند. در نگاه به اكثريت مدارس غير دولتي استان مشاهده مي گردد كه بسياري از اين مدارس از حداقل استانداردهاي لازم براي يك محيط آموزشي و پرورشي برخوردار نيستند و تعداد قابل توجهي نيز در يك فضاي كوچك، محقر و ناخوشايند استقرار يافته اند كه گشتي بسيار كوچك در سطح شهرهاي استان به خصوص تبريز معرف اين وضعيت نامطلوب مي باشد.

نگاهي به محتواي سند تحول بنيادين در ارتباط با توجه به وضعيت فضاي كالبدي و فيزيكي مدارس در برگيرنده تاكيد بر طراحي و ساخت فضاهاي تربيتي متناسب با اقتضائات برنامه درسي، استانداردهاي تربيتي، تحولات جمعيتي، اصول شهرسازي و معماري و شرايط اقليمي و رعايت الگوي معماري  اسلامي- ايراني و توجه ويژه به نقش محوري نمازخانه در طراحي و معماري اسلامي در راهكار 1-14 و نيز اهتمام به طراحی، ساخت و تجهيز مناسب نمازخانه، كتابخانه، آزمايشگاه، فضای سبز و فضای ورزشی در تمام مدارس به عنوان محيط تعليم و تربيت در راهكار 3-14 مي باشد كه اين مساله مهم نيز در اعطاي مجوز به تاسيس مدارس غير دولتي در بسياري از موارد مورد توجه واقع نشده و انحراف فاحش از اهداف سند تحول بنيادين قابل رويت و استناد مي باشد.

 

3. شاخص هاي ورودي مرتبط با رسانه ها و وسايل آموزشي

رسانه ها و وسايل كمك آموزشي، آزمايشگاه، كارگاه، كتابخانه،‌اتاق كامپيوتر و ساير مراكز اطلاعاتي از مهمترين و اساسي ترين شرايط لازم جهت ايجاد محيط هاي آموزشي به عنوان محيط هاي ياددهي – يادگيري در راستاي توجه به زمينه هاي انگيزشي،‌ شناختي، مهارتي، خلاقيتي و ... دانش آموزان مي باشند؛ اما متاسفانه بسياري از مدارس غيردولتي استان از حداقل هاي لازم در اين ارتباط برخوردار نمي باشند؛ چرا كه محيط هاي بسيار كوچك و غير استاندارد، امكان ايجاد چنين فضاهايي را نمي دهند و حتي در صورت وجود هم در رديف اولويت قرار نمي گيرند.

ايجاد، توسعه و غني سازي واحد اطلاعات و منابع آموزش  و پرورش در سطح مدرسه(از فبيل كتابخانه، آزمايشگاه و كارگاه، شبكه ملي اطلاعات و ارتباطات) در راهكار 1-6،‌ توجه بر استفاده از فناوري هاي نوين ساخت و تجهيزات آموزشي در راهكار 1-14 مورد تاكيد در سند تحول بنيادين مي باشد كه اين خصيصه نيز در بسياري از مدارس غيردولتي استان قابل دريافت نيست.

شايد در ذهن افراد زياد اين سوال مطرح گردد كه اين مشكلات در اكثر استان هاي كشور وجود دارد؛ اما نظر به صدور بدون ضابطه مجوز جهت تاسيس مدارس غير دولتي در اين منطقه وضعيت را پيچيده تركرده است.

علاوه بر مساله مدارس غير دولتي از وضعيت حاكم بر رشد آموزشگاه هاي آزاد در استان آذربايجان شرقي نبايد غافل شد كه صدور مجوز فله اي تاسيس آن از مدارس غير دولتي هم راحت تر است؛ غافل از اينكه مخاطب اين آموزشگاه ها همان دانش آموزان مدارس هستند كه اعلام آمار اين آموزشگاه ها و تعداد موسسان خارج از آموزشي و پرورش، نتايج قابل تعجبي را در اختيار افراد علاقمند به مسايل آموزشي و پرورشي خواهد گذاشت.

قسمت اعظم نيروهاي انساني با حداقل درآمدي و در شرايط نامساعدكار مي كنند و نظارت هاي خاص توسط مسئولين استان در جهت احقاق حقوق معلمان آزاد اين مدارس انجام نمي گيرد و همچنين آموزش هاي حرفه اي نيز در اين خصوص به صورت مستمر و مطلوب انجام نمي پذيرد

در ارتباط با آموزشگاه هاي آزاد چند مساله قابل طرح است كه:

اولا ؛ تعداد اين آموزشگاه ها به صورت غير منطقي و استاندارد رشد يافته است.

دوماّ ؛ بر روند امور اين آموزشگاه ها نظارت هاي حداقلي هم اعمال نمي شود.

سوماّ ؛ افراد سودجوي غير آموزشي در ايجاد اين آموزشگاه ها حضور فعال دارند.

چهارماّ ؛ علاوه بر آموزشگاه هاي رسمي، تعداد قابل توجهي از آموزشگاه هاي غير رسمي نيز در داخل پاساژها و ساير مكان ها فعاليت مي كنند كه هيچ اقدامي نيز جهت تعطيلي يا محدود كردن آن ها انجام نمي شود.

پنجماّ ؛ هر فردي بدون توجه به ويژگي ها و صلاحيت هاي فردي در اين آموزشگاه ها با تبليغات گسترده خياباني فعاليت مي كند كه باز نظارت لازم بر اين مورد هم انجام نمي پذيرد.

بايد توجه داشت كه در سند تحول بنيادين بر ساماندهي و مديريت بر فعاليت های مؤسسات و آموزشگاه هاي آزاد وابسته به وزارت آموزش وپرورش، بازنگري و بازتوليد  محتوای برنامه های آموزشی آنها همسو با اهداف و برنامه های تحولي آموزش و پرورش و نظارت و ارزيابی مستمر بر عملكرد آنها و هماهنگي و همكاري با دستگاه هاي ذيربط براي ايجاد همسويي ساير آموزشگاه هاي آزاد با اهداف برنامه هاي نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي در راهكار 4-6 تاكيد شده كه اين مساله هم در استان آذربايجان شرقي تعطيل مانده است.

بايد تاكيد داشت كه شرايط نامناسب و پر هرج و مرجي بر وضعيت اكثريت مدارس غير دولتي و آموزشگاه هاي استان آذربايجان شرقي حاكم شده است و حتي امروزه هر فرد و يا دوره گردي از هر گوشه كشور با ادعاي هر نوع مدرك و تواني در حوزه كلاس هاي كنكور، تيزهوشان و  تقويتي ميدان داري مي كند و كس يا احدي هم انگيزه اي براي مقابله مناسب با اين افراد ندارد و اكثريت تبليغات شهر در برگيرنده تبليغات اين افراد سودجوست.

بايد براي مسئولين آموزش و پرورش استان اين سوال را مطرح كرد كه آيا انگيزه هاي جاه طلبانه و دوام بر نشستن در مسند مسئوليت ها، توجيه مناسب و مسئوليت شناسانه اي جهت وارد كردن چنين زيان هايي بر نهاد آموزش و پرورش در زمينه هاي مختلف است؟


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

شعری برای دبستان

باز کن پنجره را تا که آهی بکشم
نفس سینه شکست خط راهی بکشم

خانه سوز مرا دل و دلبر دانند
خانه دوش چه شد ره شاهی بکشم

سینه آه مرا به دبستان الست
علم الاسما داد شط داهی بکشم

همه از سوز غم اند عاشقان تشنه لب
شب پره خنده کنان شمع واهی بکشم


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

حذف کنکور و نقش وزارت آموزش و پرورش و سازمان سنجش

روزهای برگزاری کنکور است. کنکوری که ٤٩‌ سال از نخستین باری که در ایران برگزار شد، می‌گذرد. نخستین کنکور سال۱۳۴۸ برگزار شد و سوالات آن دوره، به صورت سوالات کوتاه‌ پاسخ طراحی شده بود، اما کنکور در تمام سال‌هایی که از زمان برگزاری‌اش می‌گذرد، همچنان سدی بوده برای شرکت‌کنندگانش. مانعی که بسیاری از کارشناسان آموزشی و روانشناسی خواستار حذف آن شدند و تلاش‌های بسیاری برای حذف آن انجام دادند.

در آبان ماه ١٣٨٦ مجلس شورای اسلامی قانون حذف کنکور را تصویب و تکالیفی برای سه وزارتخانه علوم، بهداشت و آموزش‌ و پرورش تعیین کرد که تا پایان‌ سال نخست برنامه پنج‌ساله توسعه پنجم کشور (حدود ‌سال ٩١) کنکور را حذف کنند.
در روش جایگزینی برای کنکور معرفی و قرار شد نمرات امتحانات نهایی سراسری در سه‌سال دوره متوسطه و یک‌سال پیش‌دانشگاهی که به صورت سراسری برگزار می‌شود، به‌عنوان ملاک پذیرش داوطلبان در دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی قرار گیرد. در همان زمان، وزارت آموزش‌ و پرورش به‌عنوان مسئول تهیه و اعلام نمرات و سوابق تحصیلی داوطلبان معرفی شد، ولی این هدف‌گذاری تا‌ سال ٩١ محقق نشد، بنابراین مجلس وارد عمل شده و قانون حذف کنکور را اصلاح کرد.

حذف کنکور و نقش وزارت آموزش و پرورش و سازمان سنجش

به این ترتیب تکلیفی در این قانون ایجاد شد که تاثیر سوابق تحصیلی برای داوطلبان کنکور از ٢٥‌ درصد شروع شود و به صورت صعودی افزایش یابد و انتظار می‌رفت که مثلا بعد از چهار سال، این پوشش به صد‌درصد برسد.
اما حذف کنکور مخالفانی هم دارد.

سازمان سنجش با هدف حذف کنکور در‌ سال ١٣٥٢ تشکیل شد، اما این سازمان هم‌ اکنون برگزارکننده کنکور و مدافع آن است، هرچند مجتبی شریعتی‌نیاسر، معاون وزیر علوم درخصوص شائبه‌هایی مبنی‌ بر منتفع‌شدن سازمان سنجش آموزش کشور از برگزاری کنکور به شیوه کنونی می‌گوید: «اقدامات سازمان سنجش و خیلی از موسسات براساس تصمیمات نهادهای بالادستی است و این سازمان فقط کنکور سراسری برگزار نمی‌کند، بلکه سازمان سنجش یک سازمان اجرایی است که برگزاری آزمون‌های استخدامی و حرفه‌ای سایر سازمان‌ها را نیز بر‌عهده دارد. ما اگر در مجلس شورای اسلامی یا در خود دستگاه آموزش عالی یا آموزش‌ و پرورش به این جمع‌بندی برسیم که کنکور نباید باشد، کنکور به‌طور طبیعی حذف می‌شود و کلاس کنکور هم برگزار نخواهد شد.»

حذف کنکور و نقش وزارت آموزش و پرورش و سازمان سنجش

از سوی دیگر برگزارکنندگان کلاس‌های کنکور و موسسات تالیف کتب مرتبط با این آزمون، از دیگر بخش‌های منتقد حذف کنکورند؛ منتقدانی که گویا همچنان قدرتشان بیشتر از سایرین است و توانسته‌اند کنکور را نگه دارند.
از سوی دیگر رئیس سازمان سنجش معتقد است با شرایط فعلی و با توجه به تراکم نمره و انباشت نمره های مساوی داوطلبان، حذف کامل کنکور برای رشته ها و دانشگاه های پر متقاضی، امکان پذیر نیست. او گفته به عنوان مثال، در گروه آزمایشی علوم تجربی، ٥٩٣ هزار داوطلب داریم که ٢٧ هزار نفر آنها معدل بالای ١٩,٧٥ دارند در حالی‌ که کل ظرفیت پذیرش در رشته‌های پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی دانشگاه‌ها به هشت هزار نفر هم نمی‌رسد، بنابراین اگر بخواهیم سوابق تحصیلی و معدل را ملاک پذیرش قرار دهیم با مشکل جدی رو به رو خواهیم شد و وقتی نمره مساوی است باید معیار تعریف کنیم.

روزنامه شهروند

گروه اخبار/ رئیس فراکسیون فرهنگیان در مجلس با انتقاد به عدم اصلاح نظام پرداختی معلمان خواستار آن شد که نظام رتبه‌بندی فرهنگیان با نظام پرداختی دیگر سازمان‌ها متفاوت باشد.

گروه رسانه/

در پی درج مطلبی با عنوان " انتقاد مادر یک دانش آموز از مدرسه فاطمیه منطقه ۱۳ تهران و اداره آموزش و پرورش منطقه " به قلم خانم " صالحی " در صدای معلم ( این جا ) ؛ اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران جوابیه ای برای صدای معلم ارسال کرده است .

ضمن تشکر و قدردانی از پاسخ گویی مسئولان عین جوابیه به شرح زیر است

اندیشه های صمد بهرنگی

«چند سال پیش در آذربایجان پهلوان جوانمردی بود به نام کوراوغلو. کوراوغلو پیش از آنکه به پهلوانی معروف شود، روشن نام داشت. پدر روشن را علی کیشی می‌گفتند. علی مهتر و ایلخی‌بان حسن‌خان بود. در تربیت اسب مثل و مانندی نداشت و با یک نگاه می‌فهمید که فلان اسب چگونه اسبی است. حسن‌خان از خان‌های بسیار ثروتمند و ظالم بود. او مثل دیگر خان‌ها و امیران نوکر و قشون زیادی داشت و هر کاری دلش می‌خواست می‌کرد: آدم می‌کشت، زمین مردم را غصب می‌کرد، باج و خراج بی‌حساب از دهقانان و پیشه‌وران می‌گرفت، پهلوانان آزادیخواه را به زندان می‌انداخت و شکنجه می‌داد. کسی از او دل خوشی نداشت. فقط تاجران بزرگ و اعیان و اشراف و ملاها از خان راضی بودند، آن‌ها به کمک هم مردم را غارت می‌کردند و به کار وامی‌داشتند. مجلس عیش و عشرت برپا می‌کردند، برای خودشان در جاهای خوش آب‌وهوا قصرهای زیبا و مجلل می‌ساختند و هرگز به فکر زندگی خلق نبودند. فقط موقعی به یاد مردم و دهقانان می‌افتادند که می‌خواستند مالیات‌ها را بالا ببرند. خود حسن‌خان و دیگر خان‌ها هم نوکر و مطیع خان بزرگ بودند. خان بزرگ از آن‌ها باج می‌گرفت و حمایتشان می‌کرد و اجازه می‌داد که هر طوری دلشان می‌خواهد از مردم باج و خراج بگیرند اما فراموش نکنند که باید سهم او را هر سال زیادتر کنند. خان بزرگ را خودکار می‌گفتند. خودکار ثروتمندترین و باقدرت‌ترین خان‌ها بود. صدها و هزارها خان و امیر و سرکرده و جلاد و پهلوان نان‌خور در دربار او بودند، مثل سگ از او می‌ترسیدند و فرمانش را بدون چون‌ و چرا، کورکورانه اطاعت می‌کردند.» 

فرزندان و نوادگان همین چریک‌ها هم سال‌ها بعد در روزهای آرامش و صلح که ارزش‌ها دیگرگونه‌اند، همچنان قصه‌های بهرنگی را می‌خوانند و دوست می‌دارند بی‌آنکه او را متعلق به روزگار مرده چریک‌های فراموش‌شده بدانند  این روایت، هرچند قصه‌ای است که همچون افسانه‌های کهن برخاسته از ادبیات عامه، سال‌ها بر زبان عاشیق‌ها، جاری بوده و همچون بی‌شمار حماسه‌های تاریخی دیگر در قالب ترانه‌ها و روایت‌های مردم‌نگارانه سینه به سینه نقل شده و به حیات خود ادامه داده بود اما نویسنده‌ای که در تاریخ معاصر، به تدوین آن در قالب یک قصه ساده و همه‌فهم همت گماشت، صمد بهرنگی بود. نویسنده پرحاشیه و شورآفرینی که سال‌ها با روحیه‌ای انقلابی داستان‌هایی از گستره فولکلور و فرهنگ عامه برمی‌گزید و با زبان و نثری دلنشین برای کودکان بازنویسی‌شان می‌کرد و در این میان روایت‌های فراوانی با توجه به التهابات فکری و سیاسی و اجتماعی آفرید و در دل این نگاشته‌ها به روشنی کوشید خودآگاه یا ناخودآگاه، تکه‌هایی از تاریخ اجتماعی نهفته در حماسه‌ها و ادبیات شفاهی و روایت‌های خیالینش را متناسب با زیست اجتماعی و فضای فکری و سیاسی روزگار خود و هم‌نسلانش، بازتاب دهد و ثبت کند.

چنانچه در همین روایت نیز می‌توان مولفه‌های مسلمی از گفتمان سیاسی وقت و زندگی معیشتی و تاریخ اجتماعی مردم را در دوره حاکمیت پهلوی‌ها دید و دریافت: استبداد در حکومت، نظام آشنا و تاریخی خان‌خانی که به رنج و مضیقه دهقانان می‌انجامید، همدستی و همزیستی منفعت‌جویانه تاجران و اعیان و اشراف با حاکمان، به زندان و مضیقه افکندن قهرمانان آزادیخواه که ممکن بود در نقش نجات‌بخشان توده‌های تحت استثمار مردم ظاهر شوند و موارد دیگری از این دست. و احتمالاً با کشف این مولفه‌های نهفته در چنین روایت‌هایی بود که پیوسته به مسئولان باشگاه معلمان پیشنهاد می‌داد به جای ارکسترهای مبتذل همیشگی، گروه‌های عاشیق را برای خواندن و نوازندگی دعوت کنند تا قصه‌ها و روایت‌های حماسی آهنگین آن‌ها در چنین محافلی زمزمه شود و چه بسا همین زمزمه‌های حماسی عاشیق‌ها بود که باشگاه معلمان را به جامعه معلمان تبدیل کرد که از جمله گروه‌های اجتماعی پیشرو در تظاهرات بر ضد رژیم پهلوی به شمار می‌رفته است. 

زنده کردن حماسه‌ای که قهرمان آن سردار شجاعی است حامی محرومان که در برابر ستمگری‌های حاکمیت دست به تفنگ می‌برد و گروهی با ویژگی‌های عیارانه تشکیل می‌دهد، وجه دیگری از رویکرد نویسنده مدون این حماسه را در بازتاب دادن کنش و واکنش‌های اجتماعی زمانه‌اش در برابر کارشکنی‌های ضد مردمی حکومت وقت می‌نمایاند.

به نظر می‌رسد بهرنگی با ایده‌آل‌های انقلابی و سر پرسودای خود، در برابر شهرت هومرگونه و قهرمان‌وار پهلوان شمشیرزن قصه، کرنشی فروتنانه دارد؛ شاید از این رو که خود نیز در پی تربیت نسلی است که با روحیه و مشی و جهان‌نگری کوراوغلو به ظالمان بنگرند و در برابر بحران‌های سیاسی و اجتماعی دوره تاریخی خود واکنش نشان دهند و از این روست که می‌توان بر این باور صحه نهاد که هر ترانه‌ای یک کتاب تاریخی است و بهرنگی با تدوین ترانه عاشیق‌های روستاهای موطنش، آذربایجان، یک کتاب تاریخی نوشته است؛ اما نه تاریخی رها شده در گذشته که تاریخی زنده در زمانه بازآفریننده‌اش.

بی‌راه نخواهد بود اگر بپذیریم انتخاب چنین روایت‌هایی منویات مرامی و گرایش‌های سیاسی نویسنده را بازتاب می‌دهد و در راستای اهداف و برنامه‌هایی است که سوسیالیست‌ها در تربیت و فراهم کردن محیط‌ها و گفتمان‌های چریکی تبلیغ می‌کردند اما از واقعیت زندگی اجتماعی فرودستان در این دوره تاریخی به این بهانه نباید و نمی‌توان غفلت ورزید؛ چنانچه به نظر می‌رسد پدر و پسر رنج‌دیده حماسه کوراوغلو، پدری که به دستور حاکم بی‌جرم و گناه چشمانش را از دست می‌دهد، صمد بهرنگی را به یاد خودش و پدرش عزت، کارگر آواره‌ای می‌اندازد که به رنج و فقر روزگار می‌گذراند و از این رو پسر ناچار بود از کودکی کار کند و در نتیجه خشمی در قلبش همیشه شعله‌ور بوده‌ است؛ خشمی که در قالب کلمات خود را نشان داده است، خشمی جاری در لطافت و وجه انسان‌وارگی همه روایت‌های او و به همین دلیل است که رویکرد بهرنگی در نگارش ادبیات کودک با بسیاری از پیشاهنگان این مسیر در تاریخ پس از مشروطه، متفاوت گزارش شده است و از همین رو در همه روایت‌های داستانی کوبنده بهرنگی، آن خط فکری مشخصی را می‌توان پی گرفت که مشوق شجاعت و پویندگی و فراخوانی برای مبارزه با جو حاکم است چنانکه روشن‌ترین بازتاب این رویکرد را می‌توان در محبوب‌ترین قصه بهرنگی، «ماهی سیاه کوچولو» به عینه به تماشا نشست. این تفاوت را بهرنگی از روزهایی در وجود خود بال و پر داده بود که در دانشسرا روزنامه‌دیواری‌هایی منتشر می‌کرد که بر خلاف روزنامه‌دیواری‌های دیگر دانشسرا، به جای تعریف و تمجید و نوشته‌های احساسی، پر بود از اعتراض و انتقاد به وضع حاکم در دانشسرا. 

 

بهرنگی؛ پیشآهنگ معلمان داستان‌نویس او در نقد خود تصریح می‌دارد که نویسنده، ماهی سیاه کوچولوی قصه را همچون موجودی سرکش و تافته سوابافته از جمع تصویر می‌کند که بی‌توجه به توصیه‌های ماهیان و مرغان دریایی به راه خود می‌رود و به این ترتیب نوعی تک‌روی چپ‌گرایانه را به کودکان دیکته می‌کند که راهی به سرمنزل مقصود نمی‌برد

صمد بهرنگی در دوم تیر سال ۱۳۱۸ در چرنداب تبریز به دنیا آمد و زندگی خود را در چند جمله کوتاه و نمادین این‌گونه به اختصار نوشت: «مثل قارچ زاده نشدم بی‌پدر و مادر اما مثل قارچ نمو کردم. ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم، هر جا نمی‌ بود به خود کشیدم، کسی نشد مرا آبیاری کند، نمو کردم مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم و شدم معلم روستاهای آذربایجان.» معلمی که در میان کودکان مدرسه‌ای روستاهای ممقان، خوراقان، قدجهان، گوگان و آخیرجان، به ۹۹۹۹ ماهی سرخ شناگر در جویبار دلخوش نبود بلکه دلخوشی‌اش ماهی سیاه کوچکی بود که با فکر متهورانه قصه‌هایش در میان این بچه‌ها تربیت کند تا به دریا فکر کند؛ هر چند که منتقدان گاه بی‌رحمش این مشی او را در تهور بخشیدن به جان و روح شاگردان و کودکان خواننده روایت‌ها و کتاب‌هایش، عقیم و نادرست و شتاب‌زده و چریک‌وار ارزیابی کرده‌اند؛ نقدی که احتمالاً بیش از هر چیز به دلیل تعلقاتی است که بهرنگی به اندیشه‌های سوسیالیستی نشان می‌داده است که اگر این تمایل به اندیشه چپ و افت‌وخیزهای جنبش‌های منسوب به چپ نبود، از برندگی کارد این نقدها نیز کاسته می‌شد و با این همه باز هم این کارد برنده هرگز از اهمیت گفتمان حماسی روایت‌های او در هر ۱۳ قصه‌ای که برای کودکان نوشته است، نکاست.

این قصه‌ها و این تقلای شورمندانه معلم لیسانسیه روستاهای کوچک، از او الگویی نمونه در میان معلمان راوی تاریخ اجتماعی و ادبیات مستند تاریخ معاصر ما ساخت؛ معلمانی که یک جریان ادبی بزرگ در تاریخ ایران به وجود آوردند که با تشکیل و اعزام سپاهیان دانش به روستاها در آغاز دهه چهل شمسی بر شمارشان هم افزوده شد. نویسندگان این خیزش داستان‌هایی نوشته‌اند که روستا و زندگی عینی مردم در آن، رنج‌ها و محرومیت‌ها و شکاف میان مردم و حکومت، محور اصلی روایت است و نامدارترین شان محمود دولت‌آبادی، احمد محمود، محمود طیاری، ابراهیم رهبر، غلامحسین ساعدی، علی‌اشرف درویشیان و منصور یاقوتی و... که همه این معلمان نویسنده، به نوشتن روایت‌هایی قصه‌وار با توصیفاتی شاعرانه از اقلیم و تاریخ و رسوم مردم روستاهای مختلف پرداخته‌اند که در واقع بازتاب‌هایی از زندگی واقعی آن‌ها و خاطراتشان در دوره سپاه دانش و تدریس و معلمی در میان اقشار فرودست روستایی است. این نویسندگان در واقع، معلمانی بودند که شاید بیش و پیش از تدریس و آموزگاری، ادیب و مورخ به شمار می‌آمدند و تعدادی از آن‌ها هم به لحاظ تعلقات فکری و مرامی و هم به لحاظ جهان‌بینی مردم‌مدار و کمال‌طلبانه تحت تأثیر صمد بهرنگی‌اند از جمله علی‌اشرف درویشیان و منصور یاقوتی. 

سپاه دانش، اصل ششم برنامه اصلاحی بزرگی بوده است تحت عنوان انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم که در سال ۱۳۴۲ (شش سال پیش از مرگ صمد در رودخانه ارس) و به عنوان یک نهاد آموزشی موازی با نهادهای آموزشی رسمی، با نظارت دولت وقت به ریاست اسدالله علم، آغاز به کار کرد که بر اساس آن دانش‌آموختگان دوره متوسطه در قالب این طرح، برای باسواد کردن روستاییان به روستاهای دور و نزدیک اعزام می‌شدند. این اعزام جوانان شهری به میان روستاها در عرصه ادبیات، یک امتیاز بزرگ بود و آن همزیستی معلمان شهری با توده‌های روستاییان و آشنایی با رنج‌ها، محدودیت‌ها و باورهای زندگی اجتماعی آن‌ها بود و از همین روست که در مستند بودن این روایت‌های داستانی کمتر تردیدی مطرح شده است و فراتر از این بر سندیت و درستی تاریخی داده‌های اجتماعی این قبیل داستان‌ها تاکید هم شده است. 

در میان این داستان‌نویسان مستندنویس که به لحاظ فکری آموزه‌ها و مرام بهرنگی را هم فرا یاد می‌آورد، علی‌اشرف درویشیان بهترین نمونه است؛ نویسنده‌ای که در روایت‌هایش تصویر رسایی از معلمان غمگین اما امیدواری را می‌نمایاند که می‌کوشیده‌اند جهانی تازه برای کودکان بسازند و بر خلاف جریانی شنا کنند که معلمان را سرخوردگانی مأیوس و بی‌انگیزه معرفی می‌کند و مثلاً در کتاب «از این ولایت»اش، از معلمی حرف می‌زند که تلاش می‌کند خلاقیت را در ذهن کودکان برویاند و فراتر از آن کودک رنجور و بیمار کلاس را به کارهایی که بیشتر و بهتر از عهده‌اش برمی‌آید مثلاً روزنامه خواندن تشویق می‌کند: «درس‌هایمان که تمام می‌شد از بچه‌ها می‌خواستم بیایند جلو کلاس و قصه بگویند. بعضی وقت‌ها هم می‌گفتم هر کس خواب جالبی دیده تعریف کند.» 

درویشیان در داستان‌های دیگرش هم واقعیت‌های تلخی از زندگی همراه با محرومیت روستاییان را روایت می‌کند و مثلاً از خشونت و سختی طب سنتی در روستاها می‌نویسد که از سوی مردم هم مورد پذیرش بوده است؛ پذیرشی که از یک سو به دلیل کمبود امکانات بهداشتی و درمانی درست اتفاق می‌افتاده و از سوی دیگر نتیجه دلبستگی مردم به شیوه‌های درمان سنتی بوده است. مثلاً در پاره‌گفتار زیر، از درمانگر سنتی روستا به نام بی‌بی وسط نام می‌برد با سربند بزرگی که مثل دیگ بر سر داشته و گوشه اتاقش در انتظار ویزیت بیماران می‌نشسته است: «سربند با جثه کوچک و گردن باریکش هیچ تناسبی نداشت... چند تکه نان خشکه، دو سه تا نعل اسب، مقداری ادویه و چند تا قوطی خالی روغن نباتی که از میانشان خش‌خش چندش‌آوری به گوش می‌رسید در اطرافش پراکنده شده بود... بچه را گرفت و روی زمین به پشت خواباند. قنداق را باز کرد. پای راست و دست چپ بچه را به هم نزدیک کرد و با دهان موچه کشید. بعد پای چپ و دست راستش را به هم نزدیک کرد و دوباره همان صدا را تکرار کرد. بلندش کرد و دو سه بار با کف دست به پشتش زد و رو کرد به زمین که جای بچه بود و گفت: هر چه درد و بلا داره بیفته به گرده تو. درد و بلاش برای تو.» درمانی که هرگز جواب نمی‌دهد و به مرگ کودک می‌انجامد و نویسنده با روایت آن می‌کوشد تصویری رسا و مستند از رنج روستاییانی تصویر کند که در محرومیت کامل به سر می‌بردند و در این میان معلمان داستان‌نویس تلاش می‌کردند به تاسی از خاطره معلم سوسیالیست مردم‌گرا، ماهی سیاه کوچولویی از میان کودکان مدرسه‌ای روستا کشف کنند؛ ماهی سیاه کوچولوهایی که فرزندان مادران رنجوری بودند که مجبور بودند برای تأمین نان شب فرزندانشان پسته‌های دربسته تاجر خشکبار روستا را بشکنند، زنانی فقیر و اندوهگین که رنج علی کیشی، مهتر قصه کوراوغلو را فرا یاد می‌آورند: «جویا که شدم، معلوم شد که مادرش برای مش باقر تاجر خشکبار ده کار می‌کرده. کارش خندان کردن پسته بوده. پسته‌هایی را که دهانشان بسته بوده با دندان باز می‌کرده و روزی ۲۵ ریال می‌گرفته. پس از سال‌ها کار دندان‌هایش ریخته و بیکار شده.» روشن است فرزند چنین مادر ستم‌دیده‌ای نمی‌توانست بی‌شباهت به روشن حماسه کوراوغلو و یا اندرسن ادبیات ایران، صمد بهرنگی خشمگین نباشد. 

ماهی سیاه کوچولوهایی که در میان دهقانان فقیری می‌زیستند که برای رسیدن به آرامش و رفاه به گورکنی برای کشف گنج می‌پرداخته‌اند: «دهاتی‌ها تب گورکنی پیدا کرده بودند. دسته‌دسته خوش‌نشین‌ها که نصف بیشتر خانواده‌های ده بودند می‌زدند به بیابان برای کندن قبر گبری‌ها. چند نفر یهودی که عتیقه می‌خریدند به این کار دامن زده بودند. اشیای زیرخاکی را به قیمت خوب می‌خریدند و به شهر می‌فرستادند.» روشن‌ترین نتیجه‌ای که از چنین داده‌ای می‌توان گرفت آنکه مردم در روستاها با زراعت اموراتشان نمی‌گذشته است و دولت سازوکار حمایتی جایگزینی برای بهبود معیشت مردم در سر نداشته است و به این ترتیب روستایی مفلوک، «دست‌ها را به طرف امام‌زاده دراز {می} کرد و {می} نالید: ای چهل مرد یک کفتر چوبی و چهار تا شمع نذرت باشه که ما یک زیرخاکی حسابی گیرمان بیاد.» 

اما جز علی‌اشرف درویشیان، منصور یاقوتی هم یکی دیگر از معلمان داستان‌نویسی است که بازتاب‌های جهان‌نگری بهرنگی را بر قصه‌هایش می‌توان به تماشا نشست اما رویکرد او درباره بهرنگی به این تاثیرپذیری خلاصه نمی‌شود بلکه سال‌ها پس از مرگ بهرنگی، یاقوتی متأثر از او می‌کوشد قصه‌های صمد را به بوته نقد بکشد. نقد او نیز همچون بیشتر نقدهای دیگر گرایش‌های سوسیالیستی بهرنگی را نشانه رفته است و از همین روست که مقاله‌ای می‌نویسد تحت عنوان «صمد و کودکی جنبش» و در آن درباره محتوای قصه‌های بهرنگی منتقدانه حرف می‌زند؛ حرف‌هایی که اغلب یک هدف و یک نتیجه را اعلام می‌دارد: کاش بهرنگی سوسیالیست نبود و دست‌کم قصه‌هایش را عرصه‌ای برای بیان منویات و مرامنامه سوسیالیست‌ها قرار نمی‌داد.

اندیشه های صمد بهرنگی

یاقوتی معتقد است مضمون عمیق روایت ماهی سیاه کوچولو تحت تأثیر گرایش نویسنده روایت به نگاه ساده‌انگارانه و نورس جنبش چپ به راه انحراف رفته و در نتیجه از بار تعلیمی و سازنده روایت به این ترتیب کاسته شده است.

او در نقد خود تصریح می‌دارد که نویسنده، ماهی سیاه کوچولوی قصه را همچون موجودی سرکش و تافته سوابافته از جمع تصویر می‌کند که بی‌توجه به توصیه‌های ماهیان و مرغان دریایی به راه خود می‌رود و به این ترتیب نوعی تک‌روی چپ‌گرایانه را به کودکان دیکته می‌کند که راهی به سرمنزل مقصود نمی‌برد. معلمان داستان‌نویس تلاش می‌کردند به تاسی از خاطره معلم سوسیالیست مردم‌گرا، ماهی سیاه کوچولویی از میان کودکان مدرسه‌ای روستا کشف کنند؛ ماهی سیاه کوچولوهایی که فرزندان مادران رنجوری بودند که مجبور بودند برای تأمین نان شب فرزندانشان پسته‌های دربسته تاجر خشکبار روستا را بشکنند، زنانی فقیر و اندوهگین که رنج علی کیشی، مهتر قصه کوراوغلو را فرا یاد می‌آورند

او همین نقد کوبنده را درباره روایت اولدوز و کلاغ‌ها هم دارد و باز هم بر تأثیر نگرش چپ بر گفتمان این روایت می‌تازد؛ به ویژه آنجا که کلاغ به توجیه رذیله‌ای همچون دزدی می‌پردازد: «وقتی در جامعه همه می‌دزدن من چرا ندزدم؟ دزدی حق من است...»

چنانکه همین نقد را درباره داستان «۲۴ ساعت در خواب و بیداری» هم دارد. او ضمن اشاره به قهرمان کوچک این قصه که کودکی از طبقات فرودست است، می‌نویسد: «او بنا بر طبیعت کودکی، به یک اسباب‌بازی که شتری توی ویترین یک مغازه است، علاقه نشان می‌دهد. سرانجام کودکی ثروتمند موفق می‌شود شتر را بخرد. آنگاه او فریاد برمی‌دارد: کاشکی مسلسل پشت شیشه مال من بود.» و سپس با تأثر از وجود چنین جمله تلخی در روایت بهرنگی که آن را فراخوان و آموزه‌ای برای خشونت‌گرایی می‌خواند، می‌نویسد: «پرسش این است آن کودک ثروتمند که او هم دلش اسباب‌بازی می‌خواهد چه گناهی دارد که باید به جرم خریدن یک اسباب‌بازی با شلیک گلوله‌های مسلسل تکه‌پاره بشود؟ واقعیت این است که پسرک ۲۴ ساعت در خواب و بیداری فقط می‌توانسته آرزو کند که: کاشکی آن شتر پشت شیشه مال من بود.» 
اما یاقوتی احتمالاً یک وجه مهم در زیست و روایت صمد بهرنگی و اساساً هر نویسنده تاثیرگذار دیگری را از یاد برده است و آن هم اینکه نویسندگان خواسته و ناخواسته فرزندان زمانه خویش‌اند و گاه اقبال با آن‌ها یار است و علیرغم تاریخ مصرف‌دار بودن اندیشه‌های محبوب در هر زمانه، روایت‌هایشان جاودانه در هر زمان و مکانی می‌شود؛ چنانکه بهرنگی نیز در همین رسته می‌گنجد، نویسنده‌ای که گویی قصه‌هایش تلنگری است بر چریک‌های کوچک زمانه‌ای که چریک بودن در آن ارزش بوده است، اما فرزندان و نوادگان همین چریک‌ها هم سال‌ها بعد در روزهای آرامش و صلح که ارزش‌ها دیگرگونه‌اند، همچنان قصه‌های بهرنگی را می‌خوانند و دوست می‌دارند بی‌آنکه او را متعلق به روزگار مرده چریک‌های فراموش‌شده بدانند. 

تاریخ ایرانی

منتشرشده در دیدگاه

گروه اخبار/ وزیر آموزش و پرورش می‌گوید حقوق و مطالبات معلمان از محل ۱۰ درصدی جابه جایی بودجه پرداخت می‌شود.

نظرسنجی

آیا هوش مصنوعی موجب تحول مثبت در آموزش و پرورش ایران می شود ؟

بلی - 57%
خیر - 43%

مجموع آرا: 223

دیدگــاه

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور