لباس های شان، سلام کردن های شان، مهرورزی شان و کلا مدل شان بامدل مدعوین دیگر مراسم هایی که معمولا در آن سالن برگزار می شد متفاوت بود.
تیپ های اداری و اتوکشیده به ندرت دیده می شدند.
بیرون و درون سالن غلغله ای به پا بود و جای سوزن انداختن نبود.
در لابی نمادهایی از مفرغ لرستان و کتاب هایی که معرف تاریخ و ادب لرستان بود به نمایش گذاشته شده بودند.
با اینکه به خیال خودم زود رسیده بودم اما به سختی یک صندلی نصیبم شد و چهارپنج دقیقه ای بیشتر از نشستنم نگذشته بود که ظرفیت سالن کاملا پر شد و ده ها نفر سرپا مراسم را درون و بیرون سالن دنبال می کردند و باندهایی هم بیرون سالن نصب شده بود.
ادب پژوهان و ایران شناسان جمع شان جمع بود.
خیلی دوست داشتم جای خود را به آن هایی بدهم که دیر آمده بودند و مراسم را سرپا دنبال می کردند تا به سهم خود کاری ولو کوچک کرده باشم اما آنان به قدری متواضع و لطیف بودند که حاضر نشدند جای من بنشینند.
در ابتدای مراسم مستندی از مجله بخارا پخش شد.
مستندی که هر ثانیه اش آدمی را به وجد می آورد.
افرادی که در این مستند صحبت می کردند شکل و شمایل شان و جنس و لحن صحبت های شان مرا یاد همه آن چیزی می انداخت که از تاریخ و فرهنگ سرزمینم می دانستم.
پس از آن سُرنا نوازی احسان عبدی و تنبک بابک پیمانی هیجان و لذت مراسم را دوچندان کرد.
شک ندارم مثل همیشه حنجره طلایی احسان و صدای آسمانی سازش لرستانی های حاضر در مراسم را به یاد تلخ و شیرین های تاریخ و فرهنگ غنی لرستان و مراسمات ایلیاتی انداخت.
جالب اینجاست غیرلرستانی ها هم خیلی زود با نوای ساز احسان ارتباط می گیرند و حال و هوای خوبی به آنان دست می دهد،همان گونه که در این مراسم مهمانان ویژه مان حین سرنانوازی احسان سر از پا نمی شناختند و دقت و سرتکان دادن های شان دیدنی بود.
حال موسم سخن گفتن مهمانان مراسم بود تا از تاریخ و فرهنگ دیار مفرغ و گلونی بگویند.
اگر بگویم زیباترین و مفیدترین کلمات را از آنان شنیدم اغراق نکرده ام.استاد محمدحسین باجلان فرخی واستاد محمداسدیان خرم آبادی دو فرزند لرستان جانانه مادر خود(لرستان) را دربستر تاریخ وصف کردند و از بی مهری هایی که بر این مادر باصلابت گذشته دم زدند.
استاد باجلان فرخی از یادمان های اساطیر ایران در فرهنگ مردم لرستان می گفت.
استاد اسدیان خرم آبادی از آیین های گذر با محوریت لرستان دم می زد و خاطره ای هم به زبان شیرین لری تعریف کرد.
استاد فریبا افکاری که خود عروس لرستانی هاست و شوهرشان بروجردی است بحث ماخدشناسی تاریخی لرستان در گذر متون از دیرباز تاکنون را به میان آورد و با ظرافت خاصی موضوع را پیش برد.استاد بهرام پروین گنابادی مطالبی شنیدنی را پیرامون خرم آباد، میراث فرهنگی ایران وسی سال انتشار مجله کلک و بخارا بر زبان جاری ساخت.
در این بین شاهنامه خوانی بردیا مهرآرا خواننده خوش صدای لرستانی حال و هوایی حماسی به جمع بخشید.
در طول این یکی دوساعت به اندازه مطالعه چندین کتاب قطور و پربار آموختم و اندیشیدم.
و اما نهایتا رسیدیم به نقطه عطف ماجرا.
شناخت من از استاد علی دهباشی و شب های بخارا در این حد بود که ایشان و همراهان شان مجالسی در بزرگداشت مفاخر فرهنگ و ادب ایران برگزار می کنند و این بار نوبت لرستان بود.
پیر بخارا که عمرش را صرف اعتلای فرهنگ ایران کرده است آمده بود تا این بار مفاخر فرهنگ و تاریخ لرستان را بزرگ دارد.
بزرگداشت تاریخ سازان لر با بزرگداشت پیر بخارا توامان شد.
استاددهباشی از لرستان و تاریخ و مفاخرش گفت و فرهنگ دوستانِ قدرشناس ومهمان نواز لرستان نیز چنددهه تکاپوی صادقانه استاد علی دهباشی را پاس داشتند.
پیام کلیدی و قابل تامل استاددهباشی روشن نگه داشتن چراغ فرهنگ ایران بود.
استاد از عمق وجود می گفت که ناف او را انگار با شیفتگی و عشق با فرهنگ ایران بریدهاند.
پیر بخارا می گفت افتخار میکند که از بزرگان این منطقه شب بزرگداشت دکتر عبدالحسین زرین کوب ، دکتر سید جعفر شهیدی، دکتر حمید زرین کوب ، حمید ایزدپناه و علیاکبر شکارچی را برگزار کرده است و آرزو دارد که شب استادموسیقی و آواز لرستان ایرج رحمان پور و زنده یاد علیمحمد ساکی را نیز برگزار کند.
استاد دهباشی قلم زدن نویسندگان و استادان نامدار ایران در بخارا را از سر لطف آنان می دانست.
درد دل های این ادیب در نوع خود جالب و تامل برانگیز بود خصوصا آن جایی که گفت: در این سرزمین سختی و موانع کار انسان را از پا درنمیآورد، بلکه تنگنظریها و بخل و حسادت انسان را نابود میکند.
استاد دهباشی آن روز سیاست و سیاسی کاری را هم بی نصیب نگذاشت و گفت: کار سیاسی کردن روحیه و توان خاصی میخواهد که من متاسفانه یا خوشبختانه این نیرو و توان را ندارم.
صداقت ناب دهباشی در روزگاری که صدق و یکرنگی بهای چندانی ندارد ستودنی بود.
ناگفته نماند استاد دهباشی و همراهان پیش از مراسم خرم آباد گردی مفصلی داشتند و از قلعه فلک الافلاک،سنگ نوشته،گرداب سنگی،پل شکسته،شهرکتاب و کتاب فروشی خایدالو دیدن کرده بودند.
جملات استاد را در خصوص قلعه فلک الافلاک و نامهربانی هایی که بر این دژ سترگ گذشته تقدیم تان می کنم:
《 به هیچ عنوان عظمت و شکوه معماری قلعه فلکالافلاک قابل مقایسه با قلعه های اروپا در قرون وسطی نیست اما به لحاظ معرفی این بنای سترگ به جهانیان بسیار ضعیف عمل کردهاید و اروپاییان بسیار قوی، به گونهای که حتی از قلعههای خرابه و ناقص نیز درآمد هنگفتی کسب میکنند. با توجه به وظیفه سنگینی که به عهدهی شما نسل جوان است باید با برنامهریزی دقیق و ارائه طرح مدون در قالب انجمنهای مردمنهاد و نه دولتی، کمپین بزرگی تشکیل دهید و صدای هنر و معماری قلعه را به گوش جهانیان برسانید. در این راه میتوان از سایر انجمنهای دوستداران آثار تاریخی در داخل و خارج از ایران کمک گرفت.》
در پایان خوب است یادی کنم از دالکه های فرهیخته دیارم که سهم عمده ای در برگزاری این مراسم داشتند و دوشادوش مردان باصفای افلاکی برگ دیگری از فرهنگ این مرز و بوم را باظرافت ورق زدند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
همکار ارجمند جناب آقای محمود وند ،
ما که از فرهنگ سخن می گوییم منظورمان همین
خود بودن و راحت نفس کشیدن است. بیرون آمدن
از رنگ و بوی تجدد عاریتی و نواختن مویسقی محلی
و پوشیدن لباس محلی و خوردن غذای محلی و سرودن
شعر به زبان محلی . خلاصه گل گفتن و گل شنیدن و از
ظاهر عامه پسند پرهیز کردن.
مردم کرد نشین را همیشه می ستایم چون اگر به شهر و
دیار شما بیایند با لباس و زبان محلی می آیند حتی آن شلوار
گشاد که لابد نامی برای خود دارد را در دانشگاه نیز می پوشند.
اما ما آذری ها حتی برای ساعات پخش برنامه صداوسیما ،
محدودیت زمانی داریم
ادامه دارد
موسیقی
قربانی
ما در آذربایجان بیش از چندین ساعت حق شنیدن یا
دیدن برنامه محلی نداریم. اما آنچه که هویت مرا نگه
می دارد همان ابزار و آلات تشکیل دهنده فرهنگ است.
خالی شدن از اصل و ذات خود بدترین نوع بی هویتی است.
کاش پدران و مادران هر دیار بجای تجددگرایی توخالی در
حفظ فرهنگ سنتی خود بکوشند و کودک را با پیتزا و فلان
تیپ مو آشنا نسازند . ما فقط محلی بودن یا شدن خود را از دست
نمی دهیم ما ایرانی بودن خود را قرباتی می کنیم. تشکر از قلم تان
قطعا نگاه عادلانه به اقوام ضرروتی انکار ناپذیر است.
ما لرها هم بیش از هر قومی مورد بی مهری وبی اعتنایی واقع شده ایم.
به امید روزی که همه اقوام از سهم یکسانی در استفاده از امکانات برخوردار باشند و نیز آیین های سنتی در جای جای میهن احیا گردند
جناب آقای محمودوند،
هر چند شما به عنوان یک لُر ، محرومیت های اِعمالی را بیشتر از بنده ترک می شناسید چون لمس کرده اید اما به نظرم تمامی اقوام از لحاظ فرهنگ غنی محلی دارند فراموش می شوند. متأسفانه عده ای خصوصا مادران ، با کودک سه ماهه خود فارسی صحبت می کنند که مبادا اجنۀ زبان محلی در وجودش رسوخ نماید. من و شما باید همۀ اصول و ادات محل زندگی خود را پاس داریم و به فرزندان و دانش آموزان منتقل سازیم تا هویت واقعی مان فراموش نشود.
ما از آثار ملی گرایی بیزار نیستیم اما از قربانی شدن هویت محلی خود رنجوریم.
روحش شاد صمد بهرنگی تأکید داشت که کتب درسی باید با بوم منطقه هماهنگ باشد. اما کتب ما از این مهم غافلند. کتاب درسی جغرافیای استانها نمی دانم هنوز هست یا خیر ، می توان بازیها و غذاها و رقص ها و موسیقی محلی هر استان را از طریق یک کتاب درسی به نسل بعد منتقل ساخت.امید که اهمیت چنین متونی برایمان به فراموشی سپرده نشود. سپاسگزارم.