انسان برای رسیدن به اهداف یا دلخواسته خود مجبور به تلاش است. اراده او برای رسیدن به نظرگاه های تعیین شدۀ فردی یا اجتماعی ، به تحرک و فعالیت متناسب نیاز دارد. در دوران کودکی و نوجوانی ، ترسیم مبهمی از آینده پیش روی ماست. اما تنها بال اندیشۀ ما ، خیال پردازی تحقق هدفی است که دوست داریم بدان برسیم. ما در این سنین واقعیت های پیرامون خود را یا نمی بینیم و یا کمتر درک می کنیم .
امروز برای خیلی از افراد در این جامعه اهداف دوران نوجوانی اش ، با حسرت نرسیدن در بزرگسالی تبدیل به رؤیایی تلخ گردیده است. او می خواست وکیل شود یا روزنامه نگار سیاسی یا نماینده مجلس یا پزشکی بی همتا و..... اما واقعیت امروز او ، با رؤیای دیروزش دنیایی تفاوت دارد.
روی این اصل ، همیشه برای همه افراد جامعه جمله مشهور خواستن ، توانستن است ، صدق نمی کند که : بی اراده بودن فرد ، جدّی نبودن فرد ، محدودیت های آموزشی یا اقتصادی ، قوانین و مقرارت سد هدف فرد ، مشکلات فردی یا اجتماعی و یا عصبیت های فرهنگی و جنسیتی و.... از جمله دلایل عدم نیل به هدف تعیین شده یک فرد می باشد.
یکی از دانش آموزان می گفت مگر آقا خواستن ، توانستن نیست ، معلم گفت چرا هست ، پاسخ داد: آقا ما هر چی جیب بابا را گشتیم ، پولی پیدا نکردیم پس چطور چنین می گویند!
یا بر ایوان بانک صادراتی که از آن حقوق می گیرم همین جملۀ دو پهلوی بدآموز و یا خوش عاقبت ، با تیتر درشت بر روی بَنری نگاشته شده است. شما تصور کنید که دزدی ، به تبعیت همین جمله ، اراده به خرج دهد و بخواهد آن را تجربه کند.
آری یک چنین جمله ای هم می تواند باری مثبت برای کسب مهارت و توانایی و موفقیت روزافزون داشته باشد و هم بار منفی برای دزدی و هر نوع خلافی دیگر. یعنی شمشیر دو دَم هست.
خواستن ، همیشه توانستن نیست ، چون انسانها تحت تأثیر عوامل بی شمار اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و حتی خانوادگی و آموزشی عمر خود را سپری می سازند. تنوع ، تفاوت و یا تضاد هر یک از این مقوله ها با یکدیگر ، باعث می گردد که عده ای با صرف فعل خواستن ، بتوانند و عده ای خیر.
تضاد طبقاتی که این همه از آن بحث می کنیم در تحقق یا عدم حتمیّت این جمله نیز مؤثر است. دارایان به پشتوانه پول می توانند به خواسته های مفید و مضر یا صحیح و غلط خود برسند اما نداران به نوع مثبت آن چون امکان تحصیل یا ادامه تحصیل ، داشتن شغل مورد نظر ، داشتن رفاه فردی و اجتماعی و حتی تشکیل خانواده نرسند اما به جریان های خانمانسوزی چون اعتیاد و دزدی و قتل و جنایت و بزهکاری و تجاوز به عنوان قربانیان جامعه کج مدار ، ناخواسته می رسند.
انسانهای خردمند همیشه تلاش می کنند تا بهترین و مؤثرترین برداشت را از بیان جملات به میراث مانده گذشتگان و نیاکان ، داشته باشند، چون به مجموعۀ تجارب آنان اعتماد و اعتقاد وافر دارند و می دانند که خُسرانی از تبعیت آنها متوجه وجودشان نخواهد بود.
خواستن ، زمانی توانستن است که اراده لازم برای انجام آن فعل را داشته باشی.
خواستن ، زمانی توانستن است که تنگ نظری یا پلیدی دیگران ، مانع انجام فعل تو نباشد.
خواستن ، زمانی توانستن است که قانون یا سیاست های موجود ، اجازه موجودیت آن را به تو بدهد.
خواستن ، زمانی توانستن است که پارتی بازی ، قانون بد یا غلط ، باندبازی و.... در جامعه حاکم نباشد و نفع عمومی پیگیری شود.
خواستن ، زمانی توانستن است که برای انجام آن لزومی به طی بیراهه ها یا خراب راهه ها نداشته باشی و مسیر تو شفاف و زلال باشد.
خواستن ، زمانی توانستن است که قانون شکنان و خاطیان ، مانع انجام فعل تو نیستند و راهِ انجام فعل ، بجای تو برای آنان هموار نباشد.
خواستن ، زمانی توانستن است که نیت و عمل تو بر اساس صداقت خدمت به خلق و جامعه باشد نه بر محور خودخواهی و منفعت طلبی صِرف.
خواستن ، زمانی توانستن است که مسیر برای انجام فعل تو هموار باشد و جامعه قابلیت و ظرفیت انجام فعل تو را دارد و گرنه باید شهر و استان و کشور و حتی قاره ای دیگر بروی تا شرایط مساعدتری بیابی (فرار مغزها) .
آری ، خواستن همیشه توانستن نیست . برای توانستن بر اساس خواسته ها باید اراده ای قوی ، روحی تسلیم ناپذیر ، نیّتی دگرخواهانه ، جسارت و شهامت دست نیافتنی و.... داشته باشی . باید چشم ها را شست و همیشه واقعیت های تحمیلی را نپذیرفت ، گاه باید دنبال حقیقت خواسته خود رفت تا منیّت خودخواهانه به تفکری ماورای جبر جغرافیایی و اجتماعی تبدیل گردد. میل به خواستن برای توانستن نیاز به طی طریق دشواری ها دارد. نیاز به رهایی از خود بیگانگی و خودباختگی دارد. بیایید به یاد آوریم دیروز چه چیزهایی می خواستیم اما امروز نتوانستیم بدانها برسیم و امروز چه چیزهایی می خواهیم که می توانیم در آینده بدانها برسیم ؟!
کودکان و نوجوانان توانایی و تجربه لازم برای تحقق خواسته های خود را ندارند لذا نقش های گوناگون از جمله والدین و معلمین و مشاورین
در این بین وظیفه دارند تا با دقت در کم و کیف استعدادها و علایق آنان ، راهنمایی مفید و مؤثری برای تحقق آمال و آرزوهایشان بنمایند.
انجام این مهم 4 نتیجه در پی خواهد داشت :
1 - شایسته سالاری جایگزین قدرت سالاری می گردد .
2 - از تأسف خوردن آنان در سنین میانسالی و بعد آن می کاهد.
3 - از هدر رفت انرژی و پتانسیل حقیقی جامعه پیشگیری می کند.
4 - با قرار گرفتن هر کس در جایگاه استحقاقی خود ، روند رشد و توسعه اجتماعی مقدور می گردد.
قوانین و مقررات عام و خاص وضع شده ، نباید در جهت ممانعت از تحقق آرزوهای جوانان کشور باشد ، مثال آشکار اوضاع به هم ریخته آموزش دهندگان نهضت سواد آموزی و حق التدریس ها در جامعه امروزی ماست.
تغییرات سال به سال در تصمیمات و تفاوت قوانین وضع شده توسط قانونگذاران به عدم توانایی کثیری از جوانان این مرز و بوم منجر می شود که علیرغم خواستن ، نمی توانند به کشور خود خدمت کنند و از انجام فعالیت مفید اقتصادی محروم می مانند و عمر و جوانی خود را ناخواسته به هدر می دهند. گناه این محرومیت برای جوانان دامن چه کسانی را خواهد گرفت ؟
بیایید با وضع قوانین هوشمند به نفع عموم مردم عمل نمائیم نه فقط عده قلیل.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
جمعی از آموزش دهندگان نهضت سواد آموزی در شکوائیه ای که خطاب به کمیسیون اصل 90 مجلس شورای اسلامی نوشته و برای صدای معلم ارسال کرده اند خواهان توجه و عمل مسئولان وزارت آموزش و پرورش به مفاد قانون در مورد وضعیت استخدامی خود شده اند .
موضوع دانشآموزان دبیرستان منطقه ۲ تهران امری نیست که بهراحتی روی آن سرپوش گذاشته و از آن بگذریم، مهم این است که ما قریب به چندین میلیون دانشآموز دبیرستانی دختر و پسر در کشور و تهران داریم که وظیفه آموزش و پرورش، تامین امنیت اخلاقی و تربیتی دانشآموزان است و بعد از والدین، امینِ این دانشآموزان، مربیان و دبیران هستند.
مردم به اینکه دبیرستان دولتی و یا غیردولتی است، از نظر سیستماتیک همه را یک جور نگاه میکنند و حق هم دارند، چراکه معاونت مشارکتها و مدارس غیرانتفاعی زیرمجموعه وزارت آموزش و پرورش است و از طرف دیگر امور تربیتی نیز از معاونتهای فعال این مجموعه بهشمار میرود.اما چون این دو معاونت در سطح پایینتر، زیرمجموعه مدیران کل هستند بهصورت مستقیم نمیتوانند وارد عمل شده و به موضوع آموزش و تربیت بپردازند.
وقتی وزیر، اختیارات تام به مدیران کل میدهد بدین معناست، که مسئولیت تأمین ساخت اندیشه فکری و تربیتی و آسیب فرهنگی و آموزشی این مدارس نیز برعهده این مدیران است.
مدیرکل چه بگوید از این اتفاقات بیخبر بوده، مقصر است و چه بداند و اقدامی نکرده باشد، در هر دو صورت این یک وظیفه قانونی و شرعی برعهده مدیران کل هر استان میباشد چراکه این مدیران با استفاده از صاحبنظران و علمای امر در مدیریتهای زیرمجموعهی خود میبایست به آسیبشناسی دقیق استفاده از موبایل و تبلت و کلاً فضای مجازی در مدارس بهخصوص دبیرستانهای پسرانه و دخترانه بپردازند و با ارائه راهکارهای مناسب از ایجاد چنین اتفاقاتی جلوگیری کنند.
وقتی مدیر مربوطه اختیار حتی ابلاغ صندوق گزارش مردمی هیئت رسیدگی به تخلفات اداری را در سطح مناطق شهر تهران نمیدهد و از طرفی به مراجعات مکرر اولیاء دانشآموزان در این زمینه توجهی نمیکند، چنین اتفاقاتی امری بدیهی و اجرایی به نظر میرسد.
از نظر منطقی و اصولی از باب تفاوت در اجتماع باب تزاحم و تعارض با نظر به اتفاقات گذشته در شهر تهران که به تفصیل بیان خواهد شد – در قول به جواز از طرف وزیر مبنی بر ابقا مدیرکل و نهی (موافقت با حذف مدیر منطقه ۲)، اولی بهعنوان صحیح و دومی بهعنوان نامطلوب اشتباه مفهومی است، بدین معنا که مناط در مصلحت و مفسده از نظر حکمی، حذف مدیر اول، اولین دلیل برای حذف مدیر مافوق است، چراکه مدارس غیرانتفاعی زیرنظر مستقیم مدیرکل و ریاست ایشان باتوجه به دستورالعملهای وزارتی بر شورای نظارت مدارس غیرانتفاعی میباشد.
با این وصف با پاک کردن صورت مسئله که حذف مدیر اول باشد، نهتنها مشکلات و مسائل تربیتی و آموزشی از حیث مهندسی فرهنگی در نظام آموزش و پرورش لاینحل میماند، بلکه موجبات آمایش بدبینی در نحوهی ایجاد عدالت را نیز زیر سئوال میبرد.
حذف یکی از دو عامل از جانب وزیر از باب امتناع تزاحم و تعارض صحیح نیست، لذا مسائل و اتفاقات اخیر مجمع فردین با دو طبیعت جداگانه (فرد مثبت و فرد منفی) نیست، که فرد مافوق را با تعمیم به تعویض مدیر منطقه، موضوع مرتفع شود.
با این اوصاف بهنظر میرسد وزیر صلاحیت تصمیمگیری در این تغییرات را به طبقات مافیایی زیرمجموعه خود واگذار کرده و ارزش اتیان به بیان و تاکید مقام معظم رهبری را در حد حذف یک مدیر منطقه تفسیر نموده و تقلیل داده است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه زیر توسط ولی یک دانش آموز برای صدای معلم ارسال گردیده است .
در این نامه از رفتارهای مدیر مدرسه و اداره آموزش و پرورش منطقه 13 تهران انتقاد شده است .
تلفن این فرد در دفتر صدای معلم موجود است .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای پاسخ مسئولان اعلام می کند .
بدواً باید تاکید کنیم که در جامعه ما در همه حوزهها یک درهم تنیدگی عجیبی وجود دارد و به قولی همه چیزمان به همه چیزمان می آید!
لذا بررسی بخشی مسائل هر حوزه بدون توجه به حوزه های مجاور کاری عقیم خواهد بود.بحران اشتغال، کودک آزاری، هرج و مرج ارزی، نوسانات بازار، آسیبهای فزاینده اجتماعی، اعتراضات خیابانی، اعتصابات اصناف، بحران آب و محیط زیست، سقوط اخلاق، پلشتی رفتار، اختلاس، ارتشا، بحران ناکارآمدی، آموزش و پرورش افلیج، شکافهای قومی و مذهبی و... نشان از درهم تنیدگی و پیچیدگی موضوعات جامعه دارد.
انباشت و اضافه بار اطلاعات
تصور کنید در پیک کاری مترو در یکی از ایستگاههای شلوغ تهران منتظر باشید.
سالن انتظار مملو از جماعتی است که سراسیمه منتظر رسیدن واگنهای خالی مترو هستند، ولی در عمل با واگنهای انباشته از مسافر روبه رو میشوند و ناخودآگاه بدون اینکه اجازه پیاده شدن به مسافران احتمالی بدهند سیل جمعیت به واگنها هجوم میبرد و میشود آنچه که روزانه در پایتخت شاهدش هستیم.
به باور روانشناسان ذهن دارای اضافه بار زمینه تهدید ادراک می کند. یعنی افراد در مترو ناخودآگاه اضافه بار شناختی دارند. نتیجتا ما در ساعات پیک کاری مترو شاهد افزایش خشونت و پرخاش و رفتارهای مغایر با مبادی آداب شهروندی هستیم.به همین ترتیب ما در آموزش و پرورش شاهد اضافه بار شدید محفوظات کهنه و غیرکاربردی ذهنی هستیم. انباشته آموزشهای نظری به سان مترو باعث ایجاد پرخاش، استرس و رفتارهای ضد اجتماعی خواهد شد.
همه راهها به مرکز ختم می شود!
نوع دیگری از این انباشت از تبعات آموزش و پرورش مرکزگرا میباشد. از تهیه کتب درسی گرفته تا تألیف و تدوین سوالات هماهنگ کشوری، از طراحی سوالات کنکور گرفته تا... همه و همه در انحصار طیف خاصی از نورچشمی های پایتخت است.
نتیجه این انباشت، احساس تبعیض و پرخاش شهرستانی ها نسبت به تهرانی ها خواهد بود.
آموزش و پرورش نوین چه میگوید؟
در آموزش و پرورش نوین اولاً پرورش مقدم بر آموزش بوده و امورات پرورشی مختص معاونت پرورشی نیست.در ثانی در آموزش و پرورش کشورهای پیشرفته به جای انباشت محفوظات بی خاصیت و غیرکاربردی، روی دو مقوله مهم از آموزش زندگی شهروندی سرمایهگذاری میشود:
الف: سبک زندگی
(life style)
ب: برنامه درسی زندگی
(life syllabus )
در این سیستم تا حد امکان مسائل تئؤریک غیرضرور و غیر کاربردی از زندگی اجتماعی حذف میشود و با هم بودن، گفت و گو و تمرین مهارتهای اجتماعی در اولویت قرار می گیرد.
نتیجه چنین فرآیندی بروز خلاقیت و شکوفایی استعدادهای فردی و جمعی خواهد شد.
و نهایت اینکه آموزش نوین معطوف به آموزش خطی یکطرفه و معلم محور نیست.
سقوط یا تحول اخلاقی؟
از منظر عالمان دینی جامعه ما و به تبع آن آموزش و پرورش در سراشیبی سقوط اخلاقی سیر می کند. از منظر یک جامعهشناس به جای قضاوت در خصوص رفتارهای یک جامعه باید با نگاهی ژرف به حوادث و واقعیات پیرامونی سعی در تحلیل درست اتفاقات داشته و البته در جست و جوی راه حلهای عملی و منطقی بود.به هر حال برای سنجش سقوط و یا تحول در اخلاق دو سنجه وجود دارد که نشان از هبوط اخلاقی یا تغییر و تحول در اخلاقیات یک جامعه دارد:
آیا ما در کاهش آسیبهای اجتماعی موفقیم؟
وضعیت تعمیق بی اخلاقی به لحاظ کیفی چگونه است؟
در جامعه کنونی ما بنا بر هزار و یک دلیل آمارها حکایت از سیر افزایشی آسیبهای اجتماعی و همچنین تعمیق گسترده بیاخلاقیها دارد.
سیر صعودی انحرافات اجتماعی، عریان شدن ارتکاب جرم، وارونگی ارزشها، پردهدری، شکستن قبح اعتیاد، افزایش فزاینده سرقتهای مادی و معنوی، بحران جنسی و کودک آزاری و... بیشتر نشان از سقوط اخلاق دارد تا تحول در اخلاق و رفتار.
مبالغه در تعریف، آدرس غلط دادن است."معلمی شغل نیست، عشق است و ایثار و... !"
معلم انسان پیامبرگونه با هاله قدسی نیست. وی یک انسان معمولی با شغلی معلمی است و همانند سایر اصناف باید به مطالبات منزلتی و معیشتی وی پاسخ مناسب و درخور داده شود.
سر کلاف آموزش و پرورش گم شده است
اتفاقات رسانه ای شده اخیر در ایرانشهر و منطقه دو تهران می تواند تنها نوک قله کوه یخی عظیم بحران اخلاقی در اجتماع کنونی ما تلقی شود.
واقعیت آنست که دوره پنهان کاری جنسی و شرم و خجالت به بهانه مصلحت های کاذب سپری شده است. باید با چنین حوادثی به مثابه یک مشکل جدی اجتماعی برخورد شده و برای آموزش مسائل پیشگیرانه جنسی راهی یافت و یا راهی ساخت.
والدین امروز به حق نگران تکرار فجایعی چون داستان طوسی ها در فرآیند آموزش و پرورش هستند. اعتماد خدشه دار شده باید عالمانه و منطقی ترمیم گردد.
امروز اگر همچنان به سان کبک سر در برف پنهانکاری و سادهانگاری فرو بریم، فردا شاید رسواییهای بزرگتری در حوزههای دیگر دامنگیر جامعه ما گردد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید