از مجموعه مستند «غوغای بی هیاهو» که در بیست و شش قسمت تهیه شده است ، این هفته ، قسمت هیجدهم آن با عنوان« رویای عالیجناب» روی آنتن شبکه دو رفت. به تصویر کشیدن فعالیت معلمان قهرمان و ایثارگر از طریق پرداختن به امر آموزش و پرورش در مناطق صعب العبور و محروم کشور که به امر آموزش و پرورش نگاهی نو وغیرمتعارف دارند،
و اما قصه این نوبت برنامه، در روستایی دورافتاده در دامنه رشته کوه دنا به نام «دشتبال» می گذشت. این منطقه که به پادنای علیا معروف است در 300 کیلومتری جنوب شهر اصفهان قرار دارد و از توابع شهرستان سمیرم است. اهالی قشقایی اند و همه به زبان ترکی حرف می زنند. این منطقه که در حد فاصل دو استان اصفهان و یاسوج قرار گرفته است، آب و هوایی سرد و طبیعتی بکر و سرسبز دارد. دبستان چند پایه روستا ، دوازده دانش آموز دختر و پسر دارد. آموزگار جوان آن که تحصیلات هنری هم دارد، با کمک دانش آموزان مدرسه را به شیوه ای تازه ، متنوع و با نشاط ساخته اند.
مدرسه ای که مثل هیچ یک از مدرسه های ایرانی که می شناسیم، نیست . آموزگار آن درس نمی دهد. درس نمی پرسد. نمره نمی دهد. بچه ها نمره نمی خواهند. در کلاس که خبری از نیمکت نیست، بچه ها دور هم می نشینند و به هم درس می دهند. بچه ها مجبور نیستند کتاب هایشان را به خانه ببرند و حتی تکالیف شان را با هم توی مدرسه می نویسند. بچه ها در آنجا غذا می خورند، استراحت می کنند و خودشان به نظافت محیط آن می پردازند و لذا مدرسه به جای محلی برای درس خواندن، به محلی برای زندگی کردن تبدیل شده است.
در مدرسه بسیاری از برنامه های هنری و فرهنگی به صورت جمعی انجام می شود. از نمایش، سفالگری، آموزش رایانه، پرورش گل وگیاه و قارچ گرفته تا بازی های بومی و محلی که همگی در دامن طبیعت و زیر سایه ساردرختان دنبال می شود. وجه تمایز مدرسه در زمان تعطیلی مدرسه است ؛ برخلاف بخشنامه وزارتی چندسال قبل که در قالب طرحی ، پنج شنبه ها را روز حضور در مدرسه بدون کیف و کتاب تعیین کرد که متاسفانه از آن استقبال نشد اما دانش آموزان این دبستان، روزهای تعطیل هم در مدرسه حاضر هستند.ولی بدون بخشنامه.
فیلم ، نوعی دهن کجی به سیستم آموزشی مرسوم دارد. گویی به نظام حافظه پرور موجود می تازد و در آرزوی نظامی مهارت محور است تا دانش آموزان به جای خواندن و نوشتن و حساب کردن مطلق، بتوانند زندگی کردن را فراگیرند .برای همین، می کوشد تا کاهش فاصله ی میان تحصیل و آموزش را تبلیغ کند. این که تحصیل، شرط لازم برای آموزش است اما کافی نیست و نباید خیال کرد اگر موفق به اتمام تحصیل شدیم، آموزش هم حاصل شده است. فرایند حافظه پروری در آموزش و پرورش مربوط به دوران ایجاد و گذر و مشخصه ی وجودی آن بوده است که الان نمی توان آن را تقبیح یا باطل اعلام کرد.
قدر مسلم این که اکنون دیگر نباید و نمی توان اصرار بر استمرار آن رفتار آموزشی داشت. دیگر مدارس نباید عرصه ی سوادآموزی محض باشند و باید به دانش آموزان فرصت کسب مهارت بدهند. مهارت هایی که فردا و هنگام تنها شدنشان در این دنیای آشفته ، به یاریشان بشتابند.
در کنار آن همه نقاط قوت فیلم، ضعف های ریز و درشتی نیز در خلال آن دیده می شود. مثلا این که حضور مدرسه در روستا به خوبی حس نمی شود؛ صدای زنگ مدرسه شنیده نمی شود، صدای نیایش و سرود صبحگاهی بچه ها به گوش نمی رسد، خبری از برنامه آغازین نیست، از دریچه ی کلاس نیز صدای بخش کردن کلمات و کشیدن صدای حروف توسط بچه ها شنیده نمی شود.
اضافه بر این ها، متاسفانه کم تحرکی و بی صدایی آقای معلم نیز مزید بر علت است. حجب و حیای بیش از حد جناب معلم، گویی خنده را از روی لبانش دزدیده است. خوش ندارد وقارش را از دست دهد، مدام با کت و شلوار می گردد، تن صدایش را کم و زیاد نمی کند، نمی خندد، نمی نویسد، با بچه ها نمی دود، به هوا نمی پرد، آواز نمی خواند، شادی نمی کند، بچگی نمی کند و خلاصه به طور ناخواسته شبیه یک عالیجناب رفتار می کند و ...
نقطه سرخط!
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.