خداوندا مرا در تربيت فرزندانم ياري فرما. امام سجاد(ع)
در بين ابداعات بشر دوتا از مابقي مشكل تر است:
1) هنر تعليم و تربيت
2) هنر مملكت داري
كانت
پنجره اول مهر
بوي ماه مهر، بوي ماه مهرباني و دوستي، بوي كتاب هاي نو و تا نخورده، بوي لباس ها و كيف هاي نو كه با شادي زياد كودكان توام است؛ بوي كلاس هاي تازه رنگ شده كه رنگ و لعابي به چهره دادند تا اميد بيش تري براي ماندن و مطالعه در آنها ايجاد شود و مكاني باشد براي دوستان و همكلاسي هاي جديد. خش خش برگ هاي پاييزي مرا مي برد تا آن جا كه كودكي ام را مي بينم، آنجا كه با شادي دست در دست دوستانم، خودم را به مدرسه رساندم، با شنيدن زنگ مدرسه و طنين سرود: باز آمد بوي ماه مدرسه
بوي بازي هاي راه مدرسه
بوي ماه مهر، ماه مهربان
بوي خورشيد پگاه مدرسه...
شادي دلهره آوري ايجاد مي شود كه در عين خوشحالي از ديدن دوباره دوستان، يادآور تلاش و كوشش روزهاي مدرسه است .
آري بايد تلاش كرد، بيش تر از قبل ؛ براي رسيدن به آينده اي كه دين و اخلاق و علم روشنگر مسير زندگي باشد...
پنجره دوم مهر
قورباغ اي به گودالي رسيد و ديد كه يك هزار پا با شادابي و خوشحالي تمام زندگي مي كند. قورباغه زبان گشود و به هزارپا گفت: ماشاا... هزارپا تو چقدر پا داري! چگونه با اين همه پا راه مي روي؟ راستي تو اشتباه نمي كني؟ اول كدام پايت را برمي داري؟ بعد كدام را برمي داري؟ چگونه از اين همه پا استفاده مي كني؟ هزارپا فكري كرد و گفت : قورباغه راست مي گويد، به راستي اول بايد كدام پايم را بردارم؟ چگونه اين همه پا را پشت سر هم بايد بردارم؟ هزارپا از اين به بعد ديگر نتوانست به درستي راه برود. او پس از اين ماجرا در موقع راه رفتن غلت مي خورد ، كج مي شد، معلق مي زد و گاهي هم عقب عقب مي رفت. او ديگر هزار پا نبود.
نكته!
بعضي از پدران، مادران، معلمان و مربيان بزرگوار در مسير يادگيري خودجوش بچه ها، مين گذاري مي كنند. با تذكّرات بسيار، آنها را از فطرت خداداي دور مي كنند. با داد و فرياد و صداي بلند ايده ها و عقايد به ظاهر درست خود را به آنها تلقين مي كنند.
يادمان باشد فرزندان ما در يك محيط غني، آزاد، عاطفي و صميمي بزرگ مي شوند و مردان و زناني مقتدر خواهند شد.
يادمان باشد كه آنها هزاران پا براي رفتن و پيمودن مسير زندگي دارند. دخالت هاي بي مورد والدين، ترقه هاي عاطفي خطرناك پدران و مادران موجب مي شود آنها نتوانند از كمترين پاهاي خود هم استفاده كنند. آنها زمين گير تربيت نامناسب والدين و مربيان و معلمان خود هستند. آنها را فلج مي كنيم چون دلمان مي خواهد تندتر راه بروند و زودتر به مقصد برسند. آنها را گلخانه اي و كليشه اي تربيت مي كنيم، چون مي خواهيم؛ آنچه را ما مي گوييم؛ پيروي كنند. اندكي صبر! به نام تربيت، چه مي كنيم؟(رادمنش و خليلي،1391 :46)
آيا مي دانيد :
«بهترين دخالت در تربيت بچَه ها، مهيَا نمودن فضا و محيط مناسب و خود را كنار كشيدن از صحنه است »
پنجره سوم مهر
در خاطرات سهراب سپهري مي خوانيم:
«مدرسه خواب هاي مرا قيچي كرده بود، نماز مرا شكسته بود،مدرسه عروسك مرا رنجانده بود. روز ورودم، يادم نخواهد رفت: مرا از ميان بازي هايم ربودند و به كابوسي به نام مدرسه بردند، خودم را تنها ديدم و غريب... آن پس و هربار دلهره بود كه راهي مدرسه مي شد... »
«معلم آري بي ريا بود، بيدار بود زنجره را نمي فهميد، در پيش او خيالات من چروك مي خورد... »(خاطرات خواهر سهراب)
اين ها سخنان زنده ياد سهراب سپهري از خاطرات مدرسه اش بود. ما هم به نوبه خودمان هميشه مي خواستيم مدرسه خواب هاي طلايي بچه ها را تعبير كند. عادت هاي كودكانه آنها را زنده نگه دارد آنها را از تنهايي و غربت نجات دهد، به جاي دلهره نشاط آنها بهانه اي است براي آزادانديشي و به خدا رسيدن.
به راستي مدرسه چقدر در به ثمر رسيدن اين اهداف موفق بوده است؟
نتيجه آن را مي توان در اجتماع ديد، چرا كه تمامي افراد به نوعي دست پرورده آموزش و پرورش اند. اگر درصد بيشتري از مردم، از ادارات و در برخوردهايشان با رضايت برگردند نشان دهنده آموزش و پرورش سالم آن كشور است. ولي اگر درصد بيشتري از مردم ناراضي باشند نشان دهنده...
يك ضرب المثل چيني مي گويد: « اگر برنامه اي يك ساله داري، گندم بكار. اگر برنامه ده ساله داري، درخت بكار و اگر برنامه اي صدساله داري، مدرسه باز كن. »
مفهوم جالبي را سازمان يونسكو، با عنوان «يادگيري گنج درون» به كار مي برد و آن را در سه حيطه سه(H)، يعني سرHead، قلب Heart و دستHand تعريف كرده است.
«سر» به منزله پايگاه انديشه، تفكر و عقلانيت؛ « قلب» به منزله كانون عشق و مهر و ايمان و «دست» به منزله توانستن و انجام دادن كسب مهارت هاي ضروري زندگي، تلقي شده اند.
هر فردي كه بتواند از اين سه حيطه در رسيدن به اهداف والاي انسانيت بهره مند شود، مي تواند دست به عمليات جادويي و مافوق تصور بزند؛ مي خواهد اين فرد معلم باشد و دانش آموخته اين منظر و نگاه؛ يا دانش آموزي كه با قلب تپنده بر آگاهي زير نگاهي اين چنين نشو و نما پيدا كند.
از ويژگي مهم آموزش و پرورش كارا و اثربخش اهميت دادن به تربيت خلاق و فضاسازي مناسب جهت پرورش و آموزش دانش آموزان دانا زير نظر معلمين دانا مي باشد.
و يادمان باشد كودك به طور طبيعي تنبل نيست و تنبلي او از آنجا ناشي مي شود كه مي خواهيم بدون علاقه و رغبتش به او بياموزيم...(مسلمي فر و جليلوند، 1396 ،71:73)
منابع :
رادمنش، محمد حسن ، خليلي، افسر(1391). تربيت دلپذير، دل تربيت پذير ، يزد:بصيرت افزا.
مسلمي فر، منصوره، جليلوند، معصومه(1396). يك زنگ از چهار زنگ ما نگرشي به جايگاه فرهنگ و معلم در نسل امروز، تهران: گوهرانديش.
* تهيه و تنظيم: دكتر عزيزاله بابلي بهمئي رئيس اداره مشاوره شهر تهران با همكاري خانم هاجر برمكي كارشناس مشاوره شهر تهران
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه زیر توسط « امیر نظریان » مدیر سایت عصر دلفان برای صدای معلم ارسال شده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان ذی ربط اعلام می کند .
گفته اند که: در تمام جوامع، مملکت داری و مدرسه داری، دشوارترین کارهاست. دشواری این دو و به ویژه مدرسه داری در جوامع درحال توسعه ای مثل جامعه ما، مضاعف است.یکی به خاطر منحصربه فرد بودن نظام آموزشی و انقلابی و ایدئولوژیک بودن آن است که مثل هیچ یک از نظام های آموزشی دنیا نیست . یکی هم به واسطه هزینه بر و پرخرج بودن آن در زمانه ای است که به شدت تحت تاثیر طوفان تحریم و تورم است.
از زمان پیروزی انقلاب تاکنون چهارده نفر مسئولیت وزارتخانه آموزش و پرورش را برعهده گرفته اند. یعنی هر وزیر برای کمتر از سه سال و این کمتر از عمر معمول چهار ساله کابینه هاست. جالب این که اغلب وزراء که دولت مستعجل داشته اند، فاقد تحصیلات خاص در آموزش و پرورش و بیشتر دارای تجربیات آموزشی در مدارس بوده اند.
و اما چندی پیش و در خلال برنامه ی به زیر کشی وزیران کابینه، زمزمه استیضاح وزیر آموزش و پرورش نیز شنیده شد اما خیلی زود خبرآمد که نمایندگان از استیضاح وی منصرف شده اند. در حالی که در همین مدت کوتاه، وزیر کار و وزیر اقتصاد استیضاح شدند. به راستی این اولویت بندی آیا مفهومی جز بی اعتنایی به مقوله فرهنگ دارد؟
شاید هم گمان می کنیم سرو سامان دادن به اقتصاد آشفته مان با جابه جا کردن وزیر حل می شود اما بهبود حال نظام آموزشی با تغییر وزیر آن ممکن نمی شود. اگرچه بهانه دم دستی منصرف شدگان از استیضاح، همزمانی آن با آغاز سال تحصیلی بود اما واقعیت این است در شرایط فعلی اقتصاد و معیشت مردم ، مسئله آموزش و پرورش در اولویت نیست.
ارزیابی عملکرد آقای بطحایی در حوصله این نوشتار نیست اما همین قدر می توان گفت که ورود به موضوع استیضاح ایشان، قدری ناشیانه و عجولانه بود. او از ابتدا در این حوزه حضور داشته و هم به اسم و هم به رسم ،معلم بوده و هست. تازه، تعامل خوبی با فرهنگیان و رسانه های جمعی نیز دارد، از حمایت یک تیم روابط عمومی قوی هم برخوردار است. فقط می ماند دردسرهای ناشی از معاونت حقوقی و امور مجلس وی که به مثابه ی پاشنه آشیل او شده است. ضمن این که اوج مشاوره و مداخله نمایندگان مجلس برای حل معضلات موجود آموزشی، بیشتر در حد عزل و نصب مدیران است که کافی نیست.
اضافه بر آنچه گفته شد، آموزش و پرورش ما به کلاف سردر گمی می ماند که دستی و دست هایی را یارای بازکردنش نیست و اغلب گمان می کنند دست خالی و فقر مالی، علت اصلی نابه سامانی آن است و لذا اگر دستمزد معلمان تا سطح سایر کارمندان ارتقا یابد، راهی در برون رفت آن از تنگناهای موجود حاصل خواهد شد. ولی کیست که نداند بدحالی نظام آموزشی تنها به واسطه ضعف بنیه ی مالی آن نیست. حضور زیاد و نفوذ کم معلمان در نظام آموزشی ، راه را برای روزمرگی و باری به هرجهت شدن مسائل آموزش و پرورش هموار کرده است. به گونه ای که بعید نیست حتی بی وزیر نیز ، روزگارش سپری گردد.
اصلا وقتی مرجعیت اجتماعی معلمان تقریبا رو به زوال قرار گرفته است، وقتی محافظه کاری، بی تفاوتی و هراس از حراست، عادت دیرینه غالب معلمان است، وقتی اولیای نجیب و ناامید از مساعدت و عنایت وزارتخانه، بخشی از هزینه های جاری مدارس را به نام مشارکت های عمومی تامین می کنند، وقتی بخش زیادی از نیروهای زبده و کارآمد آموزش و پرورش که پیگیر امور فرهنگیان می شوند نیز در زد و بند سیاسی کاری های مرسوم ، فعالیت صنفی را با کار سیاسی در هم می آمیزند و به تدریج تحلیل می روند.
وقتی سیاست مدرسه فروشی، راهی برای برون رفت از تنگنای کسری بودجه توصیه و تکلیف شده است، وقتی بیش از نود درصد بودجه وزارتخانه، به پرداخت حقوق معلمان وکارکنان اختصاص می یابد، وقتی این همه عزل و نصب وزیر در طول این چهل سال نتوانست به فتح و فرجی در سامان بخشی آن منجر شود، وقتی هر اداره به جای تعقیب سیاست های آموزشی ، بیشتر به یک بنگاه شغلی می ماند که در آخر ماه، دستمزده کارمندانش را توزیع می کند، وقتی اوج و فرود تاملات اجتماعی روی نظام آموزشی در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری است، وقتی اهم مطالب معلمان معترض در تحصن ها، در باب پائینی حقوق و نبود برابری در پرداخت ها و برخورداری از مسائل رفاهی است و کمترین معلمی از عدالت آموزشی و نبود تجهیزات و ایرادات شیوه های آموزشی دم می زند، وقتی این همه اما و اگر و ای کاش در تصمیم گیری های آموزشی و پرورشی وجود داشته و دارد، وقتی که ... دیگر نباید از عدم حضور یکی به نام وزیر بر صدر وزارتخانه، نالید. این طور هم نمایندگان مجلس به زحمت استیضاح نمی افتند و هم آن شخص وزیر ، شرمنده نتوانستن های خویش نخواهد شد.
کلام آخر این که ؛
درد سرهای ما از نابه سامانی روابط انسانی هم هست. نهادینه شدن پاره ای رفتارهای میان بر نظیر دروغ گویی، سلطه ی روابط بر ضوابط ، تدوین طرح های شعارهای، زد و بندهای اداری ، سوء استفاده از موقعیت اداری ، حیف و میل بودجه دولتی و نظائر آن عرصه را برای هر فکر و کار تازه تنگ و تار کرده است و از این رهگذر هنوز دست و دلهایی نامریی در کار هستند که خوش دارند معلمان در غم نان رها شوند و به راحتی دیده نشوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
«ابرم همه به چمن رو کرده
شمعم همه جان خویش اما خورده
در غیرم امید چه می باید داشت
چون من هم از خویشتنم آزرده»
نیما یوشیج
در عقاید و دیدگاه عمومی جامعه ما، از «عکس» به عنوان لحظات، خاطرات و دوستی های ثبت شده تعبیر و تفسیر می شود. این تعییر به یک ارزش و عرف نهادینه شده در جامعه ما بدل شده است.
ما در رشته هنر با گرایش عکاسی با انوع متفاوت عکاسی مواجهیم که در آن هر نوع از عکس ها کارایی هایی منحصر به فرد خود را دارند. از انواع عکاسی های گوناگون ومتنوع می توان به عکاسی: تاریخی، هنری، اجتماعی [ عکس از اجتماعات، جنبش ها، انقلابها] خانوادگی، تبلیغاتی، مستند، مناظر و چشم انداز ها، طبیعت بی جان، خبر، جنگ و عکاسی ها دیگر اشاره داشت.
همه این عکاسی ها، یک وجه مشترک را با هم دارا هستند. آن وجه را می توان عنصر زیباشناسانه دانست. به این بُعد از زیباشناسی نه لزوما از نظر علم هنر و زیباشناسی بلکه از آن جهت که هر شهروندی با توجه به سلایق و علاقة شخصی در یک عکس زیبای های را می بیند، اشاره شده است؛ حتی در عکاسی جنگ.
برای مثال شاید در کلاس های علوم نظامی در عکاسی های از قبیل عکاسی جنگ، عکس هایی از طرف استاد کلاس برای دانشجویان مربوطه ارائه شود و بُعدهای تیراندازی و فاصله تیر انداز با سوژه خود برای دانشجویان توضیح و تفسیر شود و این نکته برای آن مجموعه کلاس، زیبا و جذاب به نظر بیایید.
ناصر فکوهی در کانال تلگرام اینجانب در مطلبی باعنوان حافظه و عکاسی چنین نگاشته اند :
(( هر عکس یادآور یک حافظه و یک فراموشی است. در هر عکس، بخشی از واقعیت ثبتشده ( حافظه) و بخش بزرگی از آن نیز حذف میشود ( فراموشی). هنر عکاسی در اواخر قرن نوزدهم میلادی پای به مرحله دموکراتیزه شدن گزارد. پدیدههایی نظیر عکاسی فوری، ارزان شدن دوربینهای عکاسی و عکاسی دیجیتال، فرایند همهگیر شدن عکاسی را در همه زمینهها تسریع کردند. در دورهای طولانی حافظه تصویری مردم تحت تأثیر کارتپستال بود تا بعدها بین سالهای 1960 تا 1980، مطبوعات مهمترین شکل رسانه تصویری را به وجود آوردند. بعد از جنگ جهانی دوم همه مردم قادر به عکاسی بودند و عملاً همه میتوانستند عکس بگیرند، ولی همچنان بین مردم معمولی و یک عکاس حرفهای، یک مرز زیبایی شناسانه وجود داشت)).
قصدم از نوشتن این مطلب بحث زیباشناسی عکاسی و عکس نیست بلکه می خواهم نگاهی به وضعیت عکسهای سلفی بیندازم که در جامعه ما هر روز در فضای مجازی بازتاب های گوناگون به خود می گیرد، فضای مجازی که تأثیر انکارناپذیری بر زندگی و حیات اجتماعی و فرهنگی هر روزه ما دارد.
حسین پاینده در مطلبی با عنوان [فیلم] «در دنیای تو ساعت چند است؟» اشاره به عکسهای فیلم دارد، عکس هایی که قاب شده اند، وی می نویسد:
(( قاب گرفتن عکس استعارهای از جاودانه کردن خاطره است. عکس برههای متوقفشده از زمان، انقطاع جریان زمان یا انتزاع آن از زنجیرهی گذشتهـحالـآینده است. عکس تلاشی است برای جاودانه کردن لمحهای از جریان مستمر زمان و قاب کردن آن ایضاً تلاشی برای زنده نگه داشتن خاطرهای از گذشته. ایماژهای ذهنی ما هم به عکسهایی رنگ و رو رفته از گذشته شباهت دارند. ( به همین دلیل، کلمهی «ایماژ» هم به معنای «تصویر ذهنی» به کار میرود و هم به معنای «عکس» )
زمان هر چه به سمت آینده پیش می رود قاب گرفتن عکس ها کم رنگ تر می شود. ما عکس می ندازیم که لحظات خودمان را جاودانه بکنیم و شاید یکی از دلایل اصلی عکاسی و عکس گرفتن، به خاطر «نامیرای» بودن ما در اذهان آیندگان است. ما با پیشرفت سریع دست آوردهای بشری و تکنولوژی ها جدید دنیا با هجومی از اطلاعات و عصر انفجار اطلاعات از طریق فضای مجازی روبه رو هستیم. با به اشتراک گذاشتن عکس های مختلف خود و سلفی های با ژست های متنوع که حتی نشانگر این است که حریم خصوصی به تعبیری دچار تفاسیر، تعاریف جدید و حتی چالش کشیده شده است. البته نه این که تاکید بکنیم و لزوما چنین است، حتی می توان حریم خصوصی را دست آورد مکتب اومانیست (انسان محور) دانست و در زیر بیرق این مکتب عکس ها به اشتراک گذاشته می شوند.
هنگامی که عکسی را به اشتراک میگذاریم در این فضا باید برای هر نوع واکنشی آمادگی داشته باشیم. تعاریف و تمجیدها، ناسزا و حرفهایی رکیک و ناپسند.
در این جامعه هر روز که به سمت آینده پیش می رویم، عکس های سلفی گویا دارند، از اصل خودمان ( خویشتن) سبقت سریع می گیرند و این به نظر می آید اتفاق ناخوشایندی است.
شاید در یک بنای تاریخی، یا یک طبیعت بکر و زیبا، یا در یک جاده زیبا برای اینکه خاطره آن در ذهن مان بماند عکسی را از خودمان بگیریم و این عکس انداختن حاکی از اندیشه ما نسبت به محیط و سوژه های اطراف مان باشد که تا چه حد برای ما این محیط مهم هستند و تا چه حد ما به این فضا علاقه داریم و نسبت به حفظ آن دغدغه داریم. این نوع سلفی ها حتی به نظر می آید، می توانند ما را وادار به احساس مسئولیت نسبت به محیط زیست و تاریخ مان می کند که این نوع سلفی گرفتن امتیاز مثبتی دارد و فرهنگ سازی جدید را ترویج می دهد.
البته باید بنویسیم متاسفانه جامعه ما بیشتر دچار سلفی های شده اند که فقط خودشان را در جامعه و محیط زندگی شان در معرض نمایش قرار می دهند. این سلفی ها بیشتر نشانگر خودشیفتگی ( نارسیسم) می باشد.
ما هر روز این خودشیفتگی ها از طرف همه اقشار جامعه می بینیم. بعضی از این افراد جز همان گروه به نام « نوکیسگان» ( یا تازه به دوران رسیدها) هستند که در هر کجا باشند تعادل آن محیط و سیستم را به هم میریزند و دست به تخریب میزنند.
متاسفانه این وضعیت در عده ای افراد چه سلبریتی ها، چه سیاسیون، شاعران، نويسندگان بسیار زیاد است.
از هنرمندی در بستر بیماری دیدار می کنند از خود سلفی می گیرند، نماینده مجلس سلفی میگیرد، عده ای بازیگران نهایت همت شان در فضای مجازی عکس سلفی از خودشان می باشد. انسانی در حال جان سپردن است، به جای کمک به آن از خودمان در آن صحنه تلخ سلفی می گیریم.
تصادفات خیابانی و جاده ای را می بینیم عکس سلفی می گیریم و امثال این رخدادها در این جامعه متاسفانه زیاد است و منجر به خودشیفتگی می شود و شاید هم منشا سلفی، خودشیفتگی است.
در نهایت این خودشیفتگی جامعه را با بحران های روانی، و اختلالهای شخصیتی حاد دچار می کند.
قبل از سلفی گرفتن بهتر است تمامی جوانب آن را در نظر بگیریم و آسان ترین سوال این است که اول از خود بپرسیم ما با سلفی گرفتن چه چیزی را می خواهیم بازگو و بازنمایی بنماییم؟
انسان شناسی و فرهنگ
به عنوان کسی که برای سومین بار متوالی در آزمون اعزام شرکت کرده و به مصاحبه دعوت شدم، قصد دارم تا به طور مختصر به بیان چند ایراد اساسی به شیوه انجام کار مرکز امور بین الملل در خصوص برگزاری آزمون و مصاحبه بپردازم که از زبان ریاست آن مرکز به عنوان یک 'فرایند پیچده علمی' یاد شده است.
1- اطلاع رسانی ضعیف و زمان بندی ضعیف تر از آن. در این چند دوره ای که در آزمون شرکت کردم به تکرار شاهد بودم که چه قدر به بهانه های مختلف و بدتر از آن بدون عذر خواهی شایسته از همکاران، زمان اعلام نتایج و یا صدور کارنامه ها به تاخیر می افتاد.
آیا بهتر نیست پولی که هنگام ثبت نام بابت دریافت خدمات به اصلاح پیامکی دریافت می شود را بیشتر کرد و برای اطلاع از نتایج هر ساعت لازم نباشد وارد سایت شد.
2- تحمیل هزینه های بیهوده و کاغذ بازی های بی مصرف بر پذیرفته شدگان در آزمون من جمله ارائه گواهی عدم سوء پیشینه کیفری و تکمیل فرم های حراست اداره و هسته مرکزی گزینش و تهیه کپی از مدارک و عکس 6 در 4 تمام اعضای خانواده و کپی برابر اصل دوره های ضمن خدمت و .... .
آیا بهتر نیست صرفا مدارک مورد نیاز را آن هم فقط از پذیرفته شدگان نهایی طلب کنیم نه همه.
3- مصاحبه به اصطلاح شغلی و انجام مصاحبه شخصیتی توسط افرادی که نمی دانم تحت چه معیارهایی و چگونه انتخاب می شوند.
ای کاش می شد از یکی از این مصاحبه فیلم برداری می شد تا خودتان درباره اعتبار آنها قضاوت می کردید. در ضمن آیا می شود با یکساعت مصاحبه صلاحیت شغلی، رفتاری و حتی به اصطلاح برخورد دیپلماتیک افراد را سنجید ؟
4- عدم پاسخ گویی تلفنی مناسب. یا خطوط اشغال است و یا کسی پاسخگو نیست.
5- آیا درست است که با اسم آزمون اعزام 97 همکاران را سرکار بگذاریم و با اعلام نتایج دیر هنگام همه را در برزخ ماندن یا رفتن نگه داریم و بعد معلوم شود که قرار است بیشتر انتخاب شدگان از سالهای بعد اعزام شوند.
آیا از دید مسولین زندگی و برنامه ریزی ما هیچ اهمیتی ندارد ؟
6- اکنون که بعد از این دوره ملال آور نتایج آمده چرا به بهانه عدم ارسال تاییدیه از سوی هسته های گزینش آمار قبول شدگان را نصفه نیمه و خصوصا بدون انتشار امتیاز کسب شده (یا همان به اصطلاح کارنامه) اعلام می کنند.
با این همه قضاوت نهایی در خصوص عملکرد این مرکز را به شما خواننده گرامی می سپارم.
این مطالب بیشتر به جهت درد دلی بود که دیگر تحملش برایم سنگین شده بود. به هر حال ما که عطای این آزمون را به لقایش بخشیدیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
امروز سه شنبه 20 شهریور مراسم معارفه « علی زرافشان » معاون سابق آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش در سالن اجتماعات سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و با حضور خانم بروجردی رییس سازمان، نوید ادهم دبیرکل شورای عالی آموزش وپرورش و جمعی از مشاوران و مدیران وزارت آموزش وپرورش و مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار گردید.
از « عبدالرسول عمادی » رئیس فعلی مرکز سنجش به عنوان جانشین احتمالی ایشان نام برده می شود .
همچنین آئین تکریم و معارفه معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش با حضور سید محمد بطحایی در ساختمان شهید رجایی برگزار شد .
« امیرعلی نعمت الهی » جایگزین « یوسف نجفی » شد .
قرار است نجفی به سرپرستی یکی از مدارس خارج از کشور منصوب گردد .
پایان پیام/