گردش ایام، ورق خوردن برگهای تقویم و رسیدن به روزهای نینوایی اولین ماه از سال قمری، بیرقهای عزا و مادرانی که طفل شیرخوار در آغوش فشرده و ناله بر گلو دارند، بار دیگر شوری به دلها انداخته و نوای محتشم را بر زبان جاری ساخته:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
شاید بتوان گفت محرم فرصتی است برای همگان؛ همه از نیکان و بدان؛ آنان که فرصت محرم را گوشزد میکنند و آنان که آن را دستمایهای برای منحرف کردن فکر و دل مردم از اصل ماجرا قرار دادهاند، اما شکی نیست:
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
آنرا که خبر شد خبری باز نیامد
محرم با گرهخوردن به نام امام حسین علیهالسلام شرف یافته و سرمایه همیشگی و زوالناپذیر برای شیعیان و آزادگان عالم شده است. الگو و سرمشقی که همواره در کارزارهای حق و باطل، شجاعت در دلها زاده و شاخ و برگ باورها را به ایمان آراسته است.
گویی ندایی در گوش جان فریاد میکند که ای خفته در مرداب روزمرگیهای تاریک! هوشیار و بیدار شو که عاشورا از راه رسید تا بار دیگر پیامهای اسوه آزادگی را فریاد کند و بگوید که شکمبارگی از حرام مانع از تاثیر سخن حق بر دلها میشود؛ هشدار! آمده است تا یادآوری کند که هرگز زیر بار ذلت نروید، حتی اگر خود را تنها و اسیر در میان دیو و ددها بیابید.
آمده است تا بار دیگر رسم زندگی بیاموزد؛ آنچه مقاتل و برگ برگ تاریخ از رفتار حضرت عشق با خانواده و دوستان خود حتی در بحبوحه کارزار منتقل میکند، جز محبت و صبر و نیکی نیست و در کنار آن، بازهم این حضرت عشق است که حتی دشمنان را با گفتاری نرم و مهرآگین دعوت به صلاح میکند. در این میان آزادهای چون حر از عمق جان آنرا میشنود و میرود تا اولین جانی باشد که نثار محبوب میشود. ولی دریغ از دلهایی که دیدند و شنیدند، اما جان نگرفتند...
بازهم حضرت عشق از پا ننشست و تا آخرین لحظه برای آنان نیز جز نیکی نخواست، به حدی که دشمنان یاغی را که در بحرانیترین لحظات قصد هجوم به خیام عشق را کرده بودند، به آزادگی دعوت کرد؛ گویی از دین آنان ناامید شده بود که فرمود: «ای پیروان شیطان! اگر دین ندارید و از قیامت نمیهراسید، در دنیایتان آزاده باشید و... تا من زنده هستم به خیمهها حمله نکنید.»
نوری در تاریکترین و ظلمانیترین لحظات تابید تا دلهای زنگار گرفته را روشن سازد؛ اما دریغ! شکمهایی که از حرام پر شده بود، آن نور را دید و صلاح را فهمید، اما میل به روشنی نکرد؛ چنان که به نقل از مقاتل، یکی از جانیان بعد از شهادت حضرت عشق، به خود میبالید و با مباهات میگفت: «منم كه كشتم آن پيشوا و زعيمي را كه در زير حجاب عصمت خدايي مستور و از لغزشها مصون بود. من كسي را كشتم كه بهترين مردم از جهت مادر و پدر بود.»
و حسین(ع) همان پیشوای صبوریست که در سختترین شرایط نه از مهروزری به خانواده غفلت میکند و نه از ارشاد دشمنان جاهل دست میکشد، بلکه در آن هنگامه شهدا را نیز درمییابد و با شهادت عزیزانش آیهای از سوره مبارکه احزاب را زمزمه میکند: «از مومنان مردانی هستند که آنچه را با خدا بر سر آن پیمان بستند، به مرحله صدق درآوردند، پس برخی از آنها به عهد خویش وفا کردند (شهید شدند) و برخی از آنان انتظار میکشند و هیچ تغییری (در پیمان خود) ندادند.»
اما شاید امروز فرصت آن باشد که به آینه عاشورا بنگریم و چهره خود را در آن نمایان ببینیم! تکلیفمان را با خود روشن کنیم که در کجا قرار گرفتهایم و چه میکنیم... آیا چشم و گوشمان آنقدر بینا و شنواست که حق را دریابد و آیا سفرههایمان آنقدر پاک و حلال است که نور حق راهمان را روشن سازد و ندای آن در جان و دلمان موثر شود یا اگر کربلایی باشد و یار یاری بخواهد، «ضلالت» انتخاب ما خواهد بود؟!
باور دارم که ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین علیهالسلام ندایی برای درخواست کمک نبود، بلکه در نهایت دلسوزی فریاد میکرد که چه کسی میخواهد یاریاش کنم؛ بیاید و در سایه مهر و معرفتم آرام گیرد...
حسینا!
امروز دلهای بیقرارمان ندایت را شنیده و دست یاری بهسویت دراز کرده است تا یاری از تو بجوید... این ماییم که بار دیگر آمدهایم تا عذر تقصیر بخواهیم و بگوییم که ما را دریاب!
و ای خدای مهربان و مقصود عاشقان! ما را دریاب تا اشک بر حسین(ع) که از بدو تولد با جاری شدن از گونه مادر و آمیختن با شیره جانش، روزی ما شده، امروز هم آب کری باشد برای مصفا کردن دلهایمان و عزاداری بر حضرت عشق، دری بگشاید بر عالم معرفتش و حاصل محرم برای ما توشهای باشد برای رسیدن به سرمنزل مقصود.
با گریه بر حسین به معراج میرویم
این ارث مادریست دمادم رسیده است...
مردم نو
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اطلاعیه مهم
با تسلیت تاسوعای حسینی و یادآوری خاطره ابوالفضل العباس، وفادارترین انسانی که تاریخ نامش را جاودانه کرد و با آرزوی قبولی تمام عزاداری های شما عزیزان، به اطلاع می رساند:
مراسم رسمی آغاز سال تحصیلی جدید در روز شنبه ۳۱ شهریور برای نوآموزان پیش دبستانی و دانش آموزان کلاس اول همزمان با سالروز شهادت امام سجاد علیه السلام در سراسر کشور برگزار می شود.
براساس توصیه معاون وزیر آموزش و پرورش، مدیران مدارس موظفند با توجه به تقارن ایام سوگواری، ضمن رعایت شعائر مذهبی و حفظ حرمت ایام محرم، از به کار بردن واژه جشن خودداری نموده و نیز مدت زمان اجرای مراسم کمتر از یک ساعت باشد تا نونهالان عزیز و خانواده آنان خسته نشوند.
هدف از اجرای این برنامه رسمیت بخشیدن به سال تحصیلی جدید، آشنایی نوآموزان پیش دبستانی و دانش آموزان کلاس اول با دبستان و نیز حفظ، تکریم و عزت بخشی به"مدرسه حسینی" و "مکتب حسینی" است.
همان گونه قبلا نیز اطلاع رسانی شد هیچ گونه تغییری در زمان شروع مدارس به وجود نیامده و دبستان ها مانند گذشته از سی یکم شهریور دایر است.
این مراسم معنوی و رسمی در شهر تهران راس ساعت ۸ صبح در دبستان پسرانه شهید امیری کیا واقع در خیابان۱۷ شهریور، خیابان پرورش، بعداز گوته (دروازه دولاب) با حضور وزیر آموزش و پرورش، معاون آموزش ابتدایی وزیر، مدیران کل و جمعی از مسوولان برگزار می شود.
با تشکر
محمدرضاسیفی
- دستیار دکتر رضوان حکیم زاده
کانال میزچوبی
گروه گزارش/
بر اساس مصوبه ای که در سال 94 به تایید شورای عالی آموزش و پرورش و به امضای وزیر آموزش و پرورش و رئیس جمهور و بر اساس مفاد سند تحول بنیادین رسیده است ؛ تاکنون گزارشی در مورد وضعیت اجرای « آیین نامه گروه های آموزشی و تربیتی » از سوی مرجع ذی ربط یعنی وزارت آموزش و پرورش منتشر نشده است .
از نظر ما ، حتی در مورد مهم ترین بخش این آیین نامه که ماده 5 آن است و انتخاب سرگروه های آموزشی توسط خود معلمان و در یک فرآیند انتخاب آزاد صورت می گیرد از سوی وزارت آموزش و پرورش کوتاهی شده و مسیر انحراف را پیموده است .
هر چند عملکرد نادرست ، ناقص و غیراثربخش بسیاری از این گروه های آموزشی که حتی قادر به یک ارتباط گیری ساده با معلمان در یک حوزه محدود نبوده اند موجب گردیده است تا اهدافی که برای این گروه های علمی و تخصصی تدوین شده اند تحقق پیدا نکند و متاسفانه جایگاهی برای گروه های آموزشی به عنوان " نهاد منتخب معلمان " تعریف و تبیین نگردد .
گزارش ها و اخبار رسیده به « صدای معلم » حاکی از آن است با توجه به کمبود شدید معلم و سونامی بازنشستگی قرار است تا معلمان شاغل در گروه های آموزشی به مدارس رفته و اگر نیرویی مازاد بود در گروه های آموزشی ادامه کار دهد .
اگر چه این موضوع به صورت مکتوب و یا مستند به مناطق و یا نواحی ارسال نشده است اما این اقدام نانوشته ؛ ته مانده کیفیت آموزشی را در این نظام آموزشی ناکارآمد مورد تهدید جدی قرار داده و امید به اصلاحات و تحول آموزشی را از بین خواهد برد .
« صدای معلم » به جد از وزیر آموزش و پرورش انتظار دارد تا نسبت به این موضوع بی تفاوت نبوده و نسبت به اجرای بی کم و کاست « آیین نامه گروه های آموزشی و تربیتی » اهتمام جدی داشته باشد .
ذکر این نکته مهم و راهبردی است که حتی عملکرد ضعیف این نهادها نمی تواند بهانه ای برای حذف تدریجی آن ها باشد .
« صدای معلم » از آقای بطحایی می خواهد تا در کنار ارسال لایحه رتبه بندی معلمان به هیات دولت و مجلس که البته انتقادات جدی بر آن وارد است نسبت به تاسیس منطقی و جامع " سازمان نظام معلمی " که از اهم برنامه وزیر آموزش و پرورش در هنگام اخذ رای اعتماد در مجلس شورای اسلامی بوده است اقدام جدی به عمل آورد .
اصلاحات در نظام آموزشی با همراهی " معلمان " امکان پذیر است و حفاظت و پاسداشت از نهادهای منتخب معلمان نخستین گام برای " جلب اعتماد " و گشودن " امید " برای تحقق این مهم است .
پایان گزارش/
یکی از مهمترین کارکردهای رسانهها در عصر مدرن، کمک به ایجاد و تقویت همبستگی اجتماعی است.
طبق نظریههای کارکردگرایانه، رسانهها با تحلیل و تفسیر اطلاعات، به درک عمومی از اخبار و رویدادها کمک میکنند و این درک مشترک، پشتوانهای برای هنجارهای اجتماعی از جمله همبستگی اجتماعی هستند. رسانهها همچنین میتوانند با ترغیب مردم به «مشارکت اجتماعی»، همه گروههای اجتماعی را در فرایند و روند پیشرفت، به «مشارکت اجتماعی» ترغیب کنند.
این مشارکت، از هر دو نوع ایجابی و سلبی میتواند ظهور یابد. فیالواقع، چنانچه در جامعه به مشارکت برای انجام فعلی نیاز باشد، رسانهها میتوانند با تحلیل درست و منطقی دادهها، جامعه را به همبستگی و مشارکت برای انجام آن فعل متقاعد کنند و چنانچه قرار باشد از انجام فعلی پیشگیری شود، باز رسانهها میتوانند همان نقش را با تحلیل دادهها ایفا کنند.
تصور کنید در جامعهای بیتوجهی به مصرف شیر، شیوع بیماریهای موذی و پیشروندهای مانند پوکی استخوان را دامن زده است و همزمان، افزایش مصرف دخانیات بیماریهای پرهزینه و صعبی را به جامعه تحمیل کرده است. طبیعی است رسانهها باید از یک سو، برای گسترش مصرف یک کالا مردم را ترغیب و به مشارکت متقاعد کنند و از دیگر سو، برای کاهش مصرف کالای دیگر، همان مشارکت را به وجود آورند. این فرآیند هم از مجرای تحلیل و تفسیر انجام میشود و هم به وسیله انتخاب و بزرگنمایی اخبار مربوطه، حال چنانچه، محققان یک دانشگاه معتبر و برجسته، طی پژوهشی عمیق و دقیق، دریابند که مصرف شیر، در عین حال، ممکن است میزان شیوع یک بیماری نادر را افزایش دهد و نیز دانشمندان یک دانشگاه بزرگ و معتبر، طی پژوهشی دریافته باشند که مصرف سیگار در مواردی به افزایش حافظه کمک میکند، در این میان رسانه چه وظیفهای دارد؟
در اینجا، علیالاطلاق، دو دیدگاه را میتوان مطرح کرد:
اول: انتشار اخبار بدون سانسور، وظیفه رسانه است و مردم حق دارند از همه چیز باخبر شوند. مردم حق انتخاب دارند و صاحب تحلیل و درکاند. خبرها را میخوانند و خودشان تصمیم میگیرند که شیر بنوشند یا ننوشند. سیگار بکشند یا نکشند. ما قیم مردم نیستیم. اینکه به مردم بگوییم چه کار کنند و چه کار نکنند، توهین به عقل مردم است.
دوم: رسانه، به خودی خود، معنا ندارد. وقتی میگوییم رسانه، منظور کسانی هستند که در رسانهها تصمیم میگیرند که چه نوع اخبار و تحلیلها و گزارشها و عکسها و فیلمهایی منتشر کنند و چه چیزهایی منتشر نکنند. آن «تصمیمگران» هم صاحب عقل و درایتند و طبیعتاً صاحبعقل بودن آنها با صاحب عقل بودن خوانندگان یا بینندگان رسانهشان، هیچ تضاد و تباینی ندارد.
چنانچه سردبیر خبر یک شبکه تلویزیونی یا سردبیر روزنامهای در صفحه اول تیتر بزند «سیگار به افزایش حافظه کمک میکند» آیا صرفاً اطلاعرسانی بهمنظور تنویر افکار عمومی است؟ آیا سردبیر هیچ مسئولیت اجتماعی در برابر خبر ندارد؟ آیا با این توجیه که مردم عقل دارند، سردبیر یا روزنامهنگار یا مدیر پخش باید عقل و درک و مسئولیت خود را به کلی نادیده بگیرد؟
حال اگر مسئولی، هر چند رده بالا، بر اثر بیسلیقگی، غفلت یا بیدرایتی، در لابهلای سخنان خود گفت که مثلاً ممکن است قحطی بیاید، یا قیمت ارز چند برابر شود، یا اقتصاد کشور فرو بپاشد و به سرنوشت ونزوئلا دچار شویم… آیا روزنامهنگار میتواند ـ بدون هیچ احساس مسئولیت اجتماعی و صرفاً با توجیه اینکه یک مسئول دولتی یا نماینده مجلس این سخن را گفته، این جمله را از لابهلای حرفها بیرون کشد و آب و تاب و لعاب دهد و برجسته کند و بر پیشانی صفحه نخست بچسباند؟!
فقط در یک صورت پاسخ پرسش فوق مثبت است؛ آن رسانه دشمن کشور و مردم خود باشد.
بدون تردید، در هیچ جای عالم، رسانهای که عرق ملی و احساس تعلق به قلمرو سرزمینی خود داشته باشد، مرتکب چنین خطایی نمیشود. اساساً در عالم روزنامهنگاری اصطلاح «دروازهبانی خبر» به همین موضوع مربوط است. این اصطلاح برای روزنامهنگاری ایران خلق نشده بلکه مفهومی غربی است. روزنامهنگار، به مثابه یک دروازهبان حرفهای باید دروازهبانی کند تا گل نخورد، چه رسد به اینکه گل به خودی بزند.
التهابی که در بازار خرید کالاهای اساسی در کشور به وجود آمد و منجر به رفتارهای نگرانکننده از سوی برخی مردم برای خرید مایحتاج عمومی به میزان چند برابر نیاز شد، حاصل عملکرد چهار نهاد است:
اول: ضعف عملکرد دولت در مدیریت بازار
دوم: ضعف عملکرد دولت در ارتباط عمیق با مردم، به وجود آوردن حس اعتماد و اطلاع رسانی دقیق و آرامش بخش به جامعه.
سوم: قوت عملکرد رسانههای خارجی در ملتهب نشان دادن بازار و اقتصاد
چهارم: ضعف یا غفلت یا جهتگیری سیاسی در عملکرد برخی رسانههای داخلی در ملتهب نشان دادن بازار و اقتصاد.
با هزار تأسف، برخی رسانههای داخلی در این بزنگاه برای تضعیف، تخریب و بیکفایت نشان دادن دولت ـ که یک کنش صد در صد سیاسی است ـ منافع ملی را پنبه کردند در برابر تاراج باد…
این رسانهها، کارکرد اصلی خود را در ایجاد همبستگی و مشارکت اجتماعی از دست دادهاند و کژکارکرد شدهاند…
روزنامه اطلاعات
نفر دوم کنکور سراسری، رشته معلمی را برای کمک به رشد سواد و کمک به اهالی روستا و منطقهاش انتخاب کرده است.
« صدای معلم » ورود آقای رئیسی را به جامعه معلمان ایران تبریک گفته و امیدوار است این حرکت ایشان الگوی همه به ویژه مسئولان و مقاماتی که در وصف معلم سخن می گویند و در محافل و مجالس خود را معلم می نامند قرار گیرد .
گروه استان ها و شهرستان ها/
تاکنون چندین نامه از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش بندر خمیر در « صدای معلم » منتشر گردیده است .
متاسفانه تاکنون پاسخی از مدیریت این منطقه به مطالبات فرهنگیان داده نشده است .
در حالی که پاسخ گوئی شرط لازم و کافی برای یک مدیریت موفق و موثر و مورد تاکید مسئولان وزارت آموزش و پرورش است اما مشخص نیست مسئولان این اداره به ویژه « روابط عمومی » به چه کاری مشغولند .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای دریافت پاسخ مسئولان اعلام می کند .
قصد دارم ابتدا تفاوت این سه گروه را بررسی کنیم و سپس به پیامدهای تربیت این سه گروه در جامعه بپردازیم:
* بی سواد جهان را مانند یک برکه می بیند دَورانی و قابل پیش بینی. کم سواد جهان را مانند یک استخر می بیند که آب آن را می توان کثیف کرد و دور ریخت. با سواد جهان را مانند یک اقیانوس می بیند بی کران و پیچیده.
* بی سواد در مورد مسایل روز و جهان نظری ندارد و ساکت می ماند و اغلب می گوید نمی دانم.
بی سواد در مورد تمام مسایل این جهان و آن جهان ایده و نظر دارد و همیشه می گوید می دانم. و با سواد فقط در برخی زمینه هایی که با تخصص او هماهنگ است ایده دارد و اغلب می گوید اطلاع کافی ندارم.
* بی سواد و با سواد هر دو با تردید و شک سخن می گویند و ابراز عقیده می کنند. اولی به دلیل فقدان اطلاعات و دومی به دلیل احترام به حقیقت. ولی کم سواد با یقین تمام سخن می گوید و عقایدش را ابراز می کند.
* بی سواد کم تر اهل کلک و زرنگ بازی است، چون می ترسد دستش رو بشود. کم سواد اهل کلک و زرنگ بازی است چون در کوتاه مدت نتیجه می گیرد و دستش رو نمی شود و گاهی سود می برد. با سواد می تواند کلک بزند و سود ببرد اما دوراندیش است و می داند زرنگی و کلاه برداری در بلند مدت برای او و دیگران خوب نیست.
* بی سواد با محیط زیست احساس وابستگی می کند و به اندازه ی نیاز از آن بهره می برد. کم سواد محیط زیست را می بلعد و ویران می کند. با سواد طبیعت را حفظ می کند.
* بی سواد آرامش درونی دارد چون آرزوهای کمی دارد. کم سواد آرامش درونی ندارد چون آرزوهای دور و درازی دارد. و با سواد آرزوهای زیادی دارد ولی می داند همه ی آرزوها نباید برآورده شوند و فقط در پی برآوردن برخی از آنهاست.
* بی سواد پیروی و تقلید می کند. کم سواد بسته به موقعیت زمانی پیروی می کند و گاهی پیروی نمی کند. با سواد پیروی و تقلید نمی کند.
* بی سواد افاده و ادعایی ندارد. کم سواد پر افاده و پر ادعاست. با سواد بی افاده و کم ادعاست.
* بی سواد بیشتر کار می کند. با سواد بیشتر فکر می کند. کم سواد نه کار می کند و نه فکر می کند.
* بی سواد برای مناصب رسمی کاندید نمی شود. کم سواد تقریبا تمام عمر در صف منصب و مقام به سر می برد. با سواد در پی منصب و مقام نیست. منصب و مقام به سوی او می رود. حداقل اگر برخی از گزاره های فوق را بپذیریم و اوضاع دور و بر خود را نیک بنگریم، متوجه می شویم که کدام آدم ها: بی سواد، کم سواد یا با سواد برای جامعه منفعت بیشتری دارند و ما تا کنون درگیر تربیت چه آدم هایی بوده ایم؟
چگونه جامعه ی ما می تواند از برزخ تربیت آدم های کم سواد رها شود؟
اگر به نیم قرن قبل برگردیم سعی می کنیم چه آدم هایی را تربیت کنیم؟!
کانال نوفهم گرایی در مطالعات برنامه درسی
در دو بخش قبلی به یاد آوردیم که خلاقیت پدیده ای ساده ، مفید و تأثیر گذار در فرآیند زندگی ماست. خلاقیت مراحل انجام کارها را به حداقل مصرف زمان و انرژی می رساند و لذت یافتن و پیدا کردن بهترین روش برای انجام هر نوع فعالیتی را ممکن می سازد. حال به بررسی چند عامل دیگر کُشندۀ دنیای خلاقیت در بخش پایانی می پردازم. علاقه مندان می تواند با مراجعه به منبع اصلی مابقی عوامل را مطالعه نمایند.
بررسی برخی دیگر از عوامل کُشندۀ خلاقیت کودکان :
16) آموزش های تکراری : تازگی یا نو و بدیع بودن هر نوع عملی ، به کسب تجارب جدیدی منجر می شود لذا کودک در برخورد با موقعیت های جدید و تجربه نشده امکان به کارگیری مهارت ها و توانایی های درونی خود را برای ایجاد هماهنگی یا سازگاری بیشتر با آن به دست می آورد. آموزش های تکراری ، به نظرم بیشترین اثر کُشندگی خلاقیت را دارند. کودکان با آموزش های تکراری ذهن و روح شان خسته و حتی فعالیت مغزی آنان قفل می گردد. حتی اگر این آموزش بر اساس علاقه و استعداد و میل باطنی خود کودک در جهت انتخاب فردی هم صورت بگیرد باز کانون نگرش و بینش او را محدود می سازد و اگر علیرغم میل خود او باشد باعث ایجاد نفرت و بیزاری از آن می گردد. در هر دو حال احتمال نوجویی و یا تفکر برای خلاقیت از سوی کودک از بین می رود.
17) طبیعت نرفتن : محیط زندگی کودک فقط خانه و مدرسه یا مسیر بین آن دو نیست. کودک می بایست با محیط زیست یا طبیعت و نوع برخورد انسانی با آن در جهت حفظ و نگهداری آن و حتی احترام به طبیعت را یاد بگیرد. آنانی که به حریم جنگل ها و محیط زیست و یا حیوانات موجود در آن تعدی و تجاوز می کنند و شکار غیر مجاز دارند یا با اهمال کاری خود جنگل را به آتش می کشانند همان کودکانی هستند که با ضرورت وجود و بقای محیط زیست یا طبیعت آشنا نشده اند . ( کشته شدن 4 تن از جنگل بانان اخیر مریوان در پنجم شهریور 97 مصداقی ناگوار بر این گفتار است ) و یا ممنوعیت قانونی نظام آموزشی بر عدم ترک کلاس درس برای تدریس و ماجرای توبیخ معلمی که در محیط خارج از کلاس به تدریس جغرافیا مشغول بوده است. در حالی که بهترین روش یادگیری حداقل برای دو درس جغرافیای عمومی و زیست شناسی گیاهی یا جانوری همان طبیعت است که منجر به یادگیری عمیق تر توأم با هیجان و خلاقیت بیشتر در بین کودکان می گردد. اساس خلاقیت خطا و آزمایش و تجربه کردن موقعیت های جدید است. دور نگه داشتن کودکان از طبیعت آنان را از این نعمت محروم و بی نصیب می سازد. کودکان را می بایست با انس به طبیعت رشد داد تا حافظان شایسته ای برای دوام حیات آن باشند.
18) کشتن چراهای کودک : سن رشد عقلی کودکان سرآغازی برای چراهای اوست. همزمانی شروع صحبت کردن کودک با این چراها غوغایی است که فقط پدر ان و مادران از آن باخبرند. آنقدر سئوال می پرسد که حد و اندازه ندارد فقط کاش والدین حتی اگر حوصله یا توان پاسخگوئی به این سئوالات را ندارند یا صدای آنان را حین طرح این پرسش ها ضبط کنند و یا آنها را یادداشت نمایند. حقیقتا دنیای سِحر انگیزی دارد. اگر والدین خصوصا مادران و یا معلمین نتوانند و یا نخواهند به این چراها پاسخ دهند کودک پلۀ اول برای برای رسیدن به پلۀ دوم دانایی را پا نخواهد گذاشت، لذا چنین کودکانی همانند علف هرزی می مانند که رشد نکرده باید هرس شوند. یعنی عدم تجربۀ شرایط جدید و عدم رشد خلاقیت در او. بدون تعارف بسیاری از این چراها دشوارند اما کودکان چون حافظه بلند مدت ندارند ما نمی توانیم پاسخگوئی را به بعد مطالعه یا مشاوره گیری خود موکول کنیم . لذا اگر مقدور باشد حداقل با مراجعه سریع به کتب موجود در منزل و یا کوتاه ترین طریق با مراجعه به دنیای اینترنت و فضای مجازی هم سئوال او را پاسخ دهیم و هم فرهنگ رفرانس دادن را به او آموزش دهیم. بدین طریق توان کنجکاوی و خلاقیت او را نیز صیقل می بخشیم.
19) کتاب نخواندن : داستان تلخ بیگانگی ما ایرانی ها از کتاب نخواندن به فرزندانمان نیز منتقل می شود. با کمال احترام به علاقه مندان مطالعۀ روزمره ، والدین بسیاری هستند که حتی یک کتاب نیز در منزل برای مطالعه خود ندارند و یا هیچ کتابی را برای کودک خود نمی خرند. دنیای کتاب یعنی گشایش دریچه ای به سوی انسان برای دانستن بیشتر یا پاسخ دهی به سئوالات ذهنی و یا افزایش تعداد سئوالات برای بیشتر دانستن. زمانی که برای کودک مدرسه رُوی خود کتاب نمی خوانیم او با این دنیا بیگانه می ماند و عادت مثبت مطالعه در او ایجاد نمی شود. زندگی کردن فقط بر اساس گفته های محدود شفاهی افراد خانواده یا تأثیر پذیرفته از رادیو و تلویزیون ، برای کودک کافی نیست. او به آشنایی با دنیای تجربه های ندیده و نشنیده نیز نیازمند است. اگر والدین بتوانند در طی هفته حداقل یک بار هنگام بیرون رفتن با همراهی خود او کتابی متناسب سن او تهیه نمایند و سپس در منزل برای او بخوانند یا اگر مدرسه می رود خودش به تنهایی یا به همراهی در زمان مطالعۀ والدین ، کتاب بخواند عادت مطالعه کردن نیز در او ایجاد می شود. یا می توان با کتب کودکان همسن و سال همسایه یا فامیل معاوضه نمود تا مجبور به خرید بیشتر و صرف هزینه نگردند. هر چند که برخی با دانلود کردن کتابی در کامپیوتر امکان مطالعه را برای کودکان خود فراهم می آورند تا کمترین مبلغ را هزینه کنند اما ایراد این روش آنست که :
الف - او با کتاب آشنا نمی شود و عادت به مطالعه به عنوان یک رفتار خوشایند برای پر کردن اوقات فراغت را به دست نمی آورد.
ب - آشنایی با فضای مجازی برای او زود است و می تواند تبدیل به عادت بد گردد.
ج - لطمات استفاده از وسایلی چون کامپیوتر ، موبایل و تبلت بر سلامتی جسمی او تأثیر سوئی می گذارد. د - قدرت انتخاب یا اختیار کودک در برگزیدن موضوع کتاب از کف او بیرون می رود. در دنیای مجازی این کار آماده و به سرعت برای او فراهم می شود لذا قدرت تفکر از کودک سلب می شود. بهتر است والدین با مطالعه خودشان بدون هر نوع زور و اجبار ، کودکان را به سوی کتاب و مطالعه جذب نمایند.
معلمان نیز با معرفی یک کتاب متناسب سن کودکان در آخر زنگ ، می توانند آنان را به این کار تشویق نمایند منتهی دقت نمائید که تمرکز کودک در آخر زنگ کمتر می گردد لذا با ابتکار خویش فضای شاد و هیجان انگیزی برای این کار بوجود آورید. طرح عنوان کتاب در اول زنگ موجب حواس پرتی او می شود و دقت لازم برای یادگیری نخواهد داشت.
و یا آموزش و پرورش می تواند زنگ جست و جو در کتابخانۀ مدرسه ( اگر داشته باشند ) را برای کودکان پیش دبستانی و یا ابتدائی در نظر بگیرد تا آشنایی با دنیای کتاب برای آنها آسان شود و یا ساعت مطالعه کتاب دلخواه را برای کودکان در نظر بگیرد تا ذوق و شوقی برای این زنگ در آنان ایجاد شود و حتی در این ساعت از آنان بخواهیم تا خلاصه کتاب خوانده شده را برای دوستانشان تعریف نمایند تا همه از تجربه کتاب خوانی یکدیگر استفاده کنند . بدین طریق خلاقیت ذهنی آنان رشد می نماید و فن بیان یا گفتار را نیز فرا می گیرند و فن سکوت هنگام گفتار دیگران را تجربه می کنند یعنی یادگیری همان فرهنگ گفت و گو . سنت نیکوی کتابخوانی را نسل به نسل منتقل سازیم تا روزنه های دانایی روشنایی خود را از دست ندهد. کودکان ترویج دهندگان این خردمندی اند.
20 - تکالیف زیاد منزل : در سیستم آموزشی ما معنای تکالیف منزل ، عبارتست از ادامه یادگیری های دروس کلاسی یا تمرین بیشتر برای یادگیری و یا توانمندسازی کودکان برای انجام کارهای خارج از حد توان خود و یا سیستم آدم سازی ! که متأسفانه اگر معلم هم در این خصوص منطقی برخورد کند و تکالیف متعارف به کودکان بدهد ،برخی از والدین خصوصا مادران وارد عمل شده و برای کودک خود تکالیف زیاد و حتی سختی را با نیت پیشی جستن از مابقی همکلاسان تعیین می سازند که می تواند حال و آینده کودک را بر باد بدهد.
یک کودک به تناسب سن و قوای فیزیکی خود، از توانایی های محدودی برخوردار است. نیک می دانید که نوزاد انسانی طولانی ترین مدت نگه داری و مراقبت را نسبت به سایر موجودات نیازمند است. پس تصور این که او با پشت سرگذاشتن 7 یا 9 سال از عمر خود به قول معروف یک مرد شده است تعارفی بیش نیست. کودک برای انجام حجم زیاد تکلیف نه توان لازم را دارد و نه میل کافی را. زیاد بودن تکالیف منزل نه تنها باعث یادگیری کودک نمی شود بلکه باعث بیزاری و نفرت او از کلاس و درس و گاه حتی معلم می گردد. او به خلاف هایی چون مجبور کردن والدین یا خواهر و برادر خود برای انجام تکلیف و یا تقلب در نوشتن و یا شتاب در نوشتن که دقت و درستی آن را به مخاطره می اندازد روی می آورد. او مجالی برای بازی و استراحت نمی یابد و هر روز خسته تر و رنجورتر از دیروز در مدرسه حاضر می شود که قدر مسلم لذت آموزش و یادگیری و خلاقیت در آموزش ، قربانی می شود. اگر به خاطر داشته باشید برای وجود همۀ این دلایل منفی ، آمریکایی ها و یقین دیگر کشورهای برتر آموزشی ، تکالیفی برای کودک در منزل نگه نمی داشتند.
21 - تأکید بیش از حد به نمره : این تأکید هم از سوی معلمان هست و هم والدین که کودک در وسط یک منگنه با دو بازوی فشار، آسیب های جدی روحی و روانی می بیند. دروغگویی یا پنهان کاری از ساده ترین لطمات این تأکید یا فشار هست. ما باید تابعیت محض و کورکورانه خود را از داده های نظام آموزشی پاک و محو سازیم. هر دو نقش وظیفه دارند گوشزد کنند که هدف یادگیری است ، نمره خوب گرفتن را هیجان یا روزنه تلاش خود کودک قرار دهید تا از آموزش برای نیل به موفقیت لذت ببرد نه این که شکنجه شود. آزاد گذاشتن کودک در این جریان منجر به یادگیری بیشتر و احتمال شکوفایی خلاقیت در حین تحصیل می گردد. او یاد می گیرد که هدف نمره نیست یادگیری است لذا تمامی حواس خود را نسبت به این مسأله متمرکز می سازد. خلاقیت و شکوفایی استعداد با آزاد گذاشتن او در انجام کارهایش ممکن می گردد نه با اِعمال فشار یا تحمیل نظر ما.
22 - نادیده گرفتن هیجانات : کودکان هیجانات خود را نمی توانند کنترل کنند. خیلی از هیجانات آنان نسبت به واکنش های محیطی و یا اجتماعی ، تجربه اول شمرده می شود و اگر ما نسبت به آنها بی تفاوت و یا تحدید کننده باشیم ، می توانیم سلامتی روحی - روانی کودک را به خطر بیندازیم. به طور مثال گفته می شود که کودکی که تازه سخن می گوید با گوش ندادن یا بی اعتنایی و تمسخر ما می تواند به لکنت زبان مبتلا شود. پس به او فرصت اِبراز وجود بدهیم. بروز هیجاناتی مثل خشم و ترس ، عشق و محبت ، تنفر ، امیدواری و ناامیدی ، نگرانی و اضطراب،احساس حقارت ، غرور ، غم و اندوه ، شادی ، تعجب ، شرم ، پشیمانی ، دلسوزی و ... موجب همبستگی بیشتر ما با دیگران می شود و یا موجب تولید بیشتر و یا هدر رفت انرژی و زمان می گردد. ما باید به کودکان خود مهارت کنترل هیجانات را آموزش دهیم که در این خصوص نیاز به مطالعه داریم.
23 - تک فرزند بودن و شاغل بودن مادران : از یک سو واقعیت های اجتماعی - اقتصادی خانواده ها را به تک فرزند داشتن ترغیب می نماید و از سوی دیگر توقعات و انتظارات کودک امروز با دیروز تفاوت های ماهوی پیدا کرده و نگه داری آنان هم دشوارتر و هم پرهزینه تر شده است . کودکان دیروز ساده و کودکان امروز در تطابق با تکنولوژی و سرعت تغییرات علمی ، پیچیده ترند. لذا از پس آنان آمدن واقعا سخت است. اما تک فرزند بودن یعنی تنهایی کودک. یعنی افزایش عدم درک و احساس واقعی او توسط والدین. اصولا والدین خود را در سن کودکی قرار نمی دهند و انتظارات و توقعات آنان مطابق با سن خودشان است که با نیازها یا دنیای کودکان در تناقض است. لذا او همبازی ندارد ، هم کلام ندارد ، کسی دیگر برای فوران و یا خاموش کردن هیجانات خود ندارد. تک فرزندی یعنی آتش زیر خاکستر. بنا به مقتضای سن همه پتانسیل ها فراهم هست اما جرقه ای برای شعله ور ساختن آتش نیست. در این شرایط امکان خلق تفکر و یا طرحی نو برای کودک محدود می گردد چون مجالی برای خودنمایی نمی یابد. در این میان شاغل بودن مادر نیز فاکتوری فزاینده برای تنهایی و خاموشی هیجانات مفید کودکان است. هنگامی که مادر و یا پدر به منزل می آیند او خسته و کلافه هست و می خواهد بخوابد لذا فرصت برقراری ارتباط او با والدین به کمترین مدت تقلیل می یابد. حال این کودک مهد کودک رو باشد یا مدرسه رو، هیچ فرقی نمی کند او سرزنده و پرانرژی نیست.
مواردی که منجر به از بین رفتن خلاقیت می شوند در منبع مورد نظر 130 عامل است که به بررسی فقط 26 مورد ( گاه ترکیبی ) پرداخته ام . امید که علاقه مندان با مراجعه به منبع اصلی این موارد را مطالعه و مد نظر داشته باشند. امید باغبانانی شایسته برای کودکان خود و سرزمین مان باشیم.
1) کودکان طلایی - 130 روش برای کشتن خلاقیت در کودکان ، 6 شهریور 1397 .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید