گفتمان سازی کار اندیشمندان ، روشنفکران ، کارشناسان و روزنامه نگاران و فعالان حوزه عمومی است / وزیر مسئول اجرایی است و باید به جای حرفهای قشنگ ، در چهار چوب برنامه اجرایی خودش عمل کند/ در برنامه اجرایی وزیر که به مجلس تقدیم و بر اساس آن رای اعتماد گرفته اشاره ای به گفتمان سازی نشده است/ اگر به ادعای وزیر با موسسات آموزشی متخلف برخورد شده بر اساس کدام مصلحت اطلاع رسانی صورت نمی گیرد/ تا کنون چه اقدامی علیه موسسات دانه درشت که به گفته مدیران وزارتخانه سالی 8 هزار میلیارد تومان به جیب می زنند صورت گرفته است/ به رغم ادعای وزیر دانه درشت های حوزه آموزش آزاد و کنکور و تست همچنان با مجوز آموزش و پرورش و با فراغ بال مشغول فعالیت هستند/ ایجاد مدرسه با نشاط ، آموزش مهارتهای زندگی ، حذف امتحان و رقابت های خُرد کننده نیاز به اقدامات اجرایی دارد/ آموزش و پرورش ما اسکولاستیک (مکتبی) و هدف آن تربیت انسان سیاسی- مذهبی وفادار به جمهوری اسلامی است/ ایده مدرسه با نشاط و بدون رقابت و استرس و خشم و خشونت و... در چارچوب اسناد بالادستی رسمی مانند سند تحول و برنامه درس موجود قابل اجرا نیست/تغییر اساسی در محتوای کتاب های درسی ، تغییر اساسی در بینش معلمان از طریق برگزاری دوره های بازآموزی، تغییر فضای فیزیکی کلاس های درس از الزامات مدرسه با نشاط است/ افزودن برخی مواد درسی مانند سرود و موسیقی به برنامه درسی مدارس، تغییر در پوشش دانش آموزان و معلمان، حذف امور تربیتی و انجمن اسلامی، احیای سازمان پیشاهنگی و بازسازی مادی و معنوی روحیه معلمان، مدرسه را با نشاط می کند/ اهداف تربیتی تعیین شده در سند تحول و دیگر اسناد بالادستی مهمترین موانع بر سر راه اجرایی شدن برنامه مدرسه با نشاط است/ کارشناس ، معلم و روزنامه نگار می تواند در فضای عمومی خواهان آموزش و پرورش سکولار شود و آن را تبلیغ کند/ وزیر آموزش و پرورش که متعهد به اجرای برنامه رسمی وزارتخانه است اگر در فضای مجازی آموزش و پرورش فنلاند و ژاپن را تبلیغ کند و پشت میزش مجری آموزش و پرورش مکتبی باشد ریا ورزیده است/ مشکل مدیریت ما اغتشاش در جایگاه ها و نقش ها است/ برخی مدیران می خواهند هم از مزایای مدیریتی برخوردار باشند و هم با غصب جایگاه کارشناس و منتقد و روزنامه نگار برای خود محبوبیت بخرند/ حکایت مدیرانی که ژست منتقد و روشنفکر به خود می گیرند حکایت کلاغی است که می خواست راه رفتن کبک را بیاموزد...
گروه گزارش/
بر اساس اخبار و گزارش ها « محمد حسین کفراشی » رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش به زودی جای خود را به فرد دیگری خواهد داد .
« کفراشی » توسط فخرالدین احمدی دانش آشتیانی وزیر سابق آموزش و پرورش به این سمت منصوب شد .
کفراشی پیش از آن « نماینده وزیر در ستاد مرکزی شاهد و ایثارگران وزارت آموزش و پرورش» بود .
برای نخستین بار در طول تاریخ آموزش و پرورش ؛ « صدای معلم » نشستی را با ایشان برگزار و پرسش هایی را نسبت به عملکرد این مرکز مطرح کرد . ( این جا )
هنوز مشخص نیست چه کسی جانشین رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش خواهد شد .
قرار است کفراشی به سرپرستی مدارس آلمان منصوب شود .
« صدای معلم » ضمن تشکر و قدردانی از زحمات آقای کفراشی از وزیر آموزش و پرورش انتظار دارد تا فردی باسواد ، مستقل ، دارای دیدگاه فرهنگی و معتقد به ایجاد امنیت فرهنگی و مقبول در میان معلمان را به این سمت برگزیند .
پایان گزارش/
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه زیر توسط یکی از فرهنگیان آموزش و پرورش شهرستان های استان تهران برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
پرسش مهر سال تحصیلی جدید که توسط رئیس جمهور کشورمان مطرح گردید عبارتست از : پارسال چه مهارتهایی آموختید و برای امسال در این زمینه چه انتظاراتی دارید؟ تاکنون چه کسی و کدام معلم به شما در کسب مهارت بیشتر کمک کرده و فکر میکنید چه مهارتهایی برای زندگی تان مهم تر است؟
اصولا وقتی سئوالی طرح می گردد باید برخاسته از ماهیت یک واقعیت باشد، اما این سئوال در بطن نظام آموزشی ما جایگاهی ندارد.
در عنوان یادداشتی که در 7 مهر 96 نگاشته شده است :
" جناب رئیس جمهور ! چگونه وزیر آموزش و پرورش به دانش آموزان مهارت و کار فرا دهد وقتی که ...؟ " سئوال طرح شده در آن این است که مگر نظام یا محتوا و ساختار نظام آموزشی ما مهارتی به کودکان می آموزد که انتظار فراگیری مهارت توسط دانش آموزان را داریم ؟ یعنی سئوال طرح شده در درجه اول همخوانی و یا تناسبی با جنس آموزش و پرورش ما ندارد.
شاید بهتر است گفته شود مفهوم "مهارت آموزی " برای دانش آموزان ما فقط یک رؤیای دست نیافتنی است. به جز مدارس فنی و حرفه ای و شاید کار و دانش تا حدی ، عملا ما هیچ نوع مهارتی به دانش آموزان یاد نمی دهیم حتی مهارت زندگی و یا مراقبت و محافظت از خود و یا همان خودمراقبتی و یا آداب و معاشرت .
گفتن و رد شدن از کنار صورت مسأله ، بدتر از نگفتن و یا نپرداختن بدان است.
وقتی راجع به موضوعی ، سخن رانده نمی شود یعنی توجه آحاد جامعه بدان جلب نمی گردد. به طور فردی ، برخی می توانند راجع به موضوع مغفول مانده بیندیشند یا دست به کاری در آن حیطه بزنند ، اما وقتی در جامعه کسی بدان نمی پردازد آن موضوع همچنان در غفلت ، پنهان باقی می ماند. سئوال مهر طرح شده هر سال رئیس جمهور ، چنان سرنوشتی دارد. عدم طرح هر سئوالی ، یعنی در انزوا ماندن آن یا ادامه کارکرد پنهان آن .
ظاهرا چنین سئوالاتی فقط سمبلی برای واداشتن دانش آموزان به اندیشه است اما مدت زمان این واداشتگی چند دقیقه یا ساعت است ؟ یا مدت زمان تأثیرگذاری طرح یک سئوال بدون هر نوع پیگیری یا انتخاب برترین ایده برای گروه سنی دانش آموزان ، چقدر می تواند باشد ؟
مُتولی پیگیری آثار و نوشته های دانش آموزان در پاسخ به سئوال مهر ، روابط عمومی ریاست جمهوری است یا آموزش و پرورش ؟
چه کسی تا حال در منطقه یا شهر خود توسط مدیر کل یا مدیر ناحیه و منطقه خود شنیده است که دانش آموزی بهترین و عملی ترین پاسخ ممکن را به سئوال امسال رئیس جمهور داده است؟ یا پاسخ ها ابتدا استانی و سپس در سطح ملی ، برگزیده شده و به عملیاتی کردن امکان آن اندیشیده ایم ؟
چرا سئوالی از رکن اصلی و دیگر مدارس ، یعنی معلمان پرسیده نمی شود؟ مانند:
خلاقیت اثرگذار شما طی آموزش در سالی که گذشت چه بود؟
تلخ ترین و شیرین ترین خاطره کلاس درسی شما در سالی که گذشت چه بود؟
امسال کدام رویه تدریس یا آموزش خود را می خواهید تغییر دهید و یا تصور می کنید نیاز به تغییر دارد؟
جایگاه و منزلت خود را نسبت به سایر مشاغل چگونه ارزیابی می کنید و سرمنشأ تحول نظام آموزشی را نام ببرید .
چرا ما در این خصوص ، در همان جایگاه پرسش باقی می مانیم ؟ چون فرهنگ گفتن برای ما آسانتر و سهل الوصول تر از فرهنگ عملیاتی کردن است. چون در جامعه ما صِرف طرح سئوال نشانۀ روشنفکری مآب بودن است.
اگر کسی سئوالی حکیمانه طرح کند که در اصل واقعیت ندارد و هیچ امکان عملی برای آن در جامعه نیست ، نوعی کشف الشهود محسوب می شود و تحسین همگان یا نخبگان را برمی انگیزاند! تصور نمی کنید عدم پیگیری سئوال طرح شده در آغاز هر مهر ماه و حتی نوروز هر سال، باعث بی اهمیت دانسته شدن موضوع و یا مسئولیت ناپذیری دانش آموزان و ملت در قبال توجه بدانها و یا تفکر برای حل موضوعات طرح شده باشد؟
با انتخاب برترین و بهترین پاسخ ، دانش آموزان به مسایل جدّی پیرامون خود ، سرسری نمی نگرند. تأمل ، تفکر، قاطعیت ، توانستن ، ارزشمندی از جمله قابلیت های رشد پذیرندۀ وجود آنان خواهد بود. فردا در بزرگسالی نیز همین فاکتورها در وجود او تبلور یافته و در تجزیه و تحلیل مشکلات و معضلات جامعه جهت رسیدن به رابطۀ منطقی علت و معلولی یاری خواهند یافت.
طرح سئوال بدون داشتن هر نوع سنخیتی با واقعیت های جامعه، فرهنگ بی تفاوتی ، خنثی بودن، عدم دقت ، عدم کشف توانایی های حل مسأله،سطحی نگری ، سهل گزینی و...... را در وجود کودکان و نوجوانان نهادی خواهد ساخت و این کانالی برای عدم مسئولیت پذیری مدیران
و شاغلین فردای جامعه خواهد بود. بار دیگر می گویم : گفتن و رد شدن از کنار صورت مسأله ، بدتر از نگفتن و یا نپرداختن بدان است .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
یکشنبه 1 مهر ماه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در یک گفت و گوی رادیویی با حضور فاطمه مهاجرانی رئیس مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و دانش پژوهان جوان با موضوع " طرح شهاب " شرکت کرد .
بخش پایانی این گفت و گو که توسط « رادیو فرهنگ " ارائه شده است تقدیم شما می گردد .
تقریبا در ایران رسم است که مدیران مدرسه در ابتدای صبح برای دانش آموزان سخنرانی میکنند یا در زنگهای تفریح با بلندگو با بچهها حرف میزنند.
لازم نیست که همسایههای مدارس هم سخنان مدیر و یا ناظم مدرسه را بشوند آن هم ساعت 7 صبح که بسیاری از آنها خواب هستند.
میشود مراسم صبحگاهی مدارس را با یک بلندگو آن هم با صدای کم برگزار کرد تا همسایههای مدارس هم دچار مشکل نشوند.
میشود در زنگهای تفریح به جای ایستادن پشت پنجره و حرف زدن با بچه از طریق بلندگو، به حیاط مدرسه رفت و از آنجا با دانش آموزان صحبت کرد و یا به آنها تذکر داد.
این معنا در مورد مساجد هم صادق است. آنها میتوانند صدای مراسم خود را فقط در داخل مسجد پخش کنند.
باور کنیم کسانی که همسایه مدرسه و یا مسجد شدهاند گناه نکردهاند که صبح تا شب باید صدای بلندگو را بشوند.
عصر ایران
در حافظه جمعی اين مرز و بوم، درود و سرود فراواني نثار سواد و دانش شده و ميشود. در اين دين، معجزه پيامبرش كتاب و حرف اول خدايش با او از خواندن و دانایي است.
در اين ميهن، زيربناي وجودياش را سه اصل؛ گفتار نيك، كردار نيك و پندار نيك بنيان نهادهاند. و در تبیین آن مدرسه ها ساخته اند.
مدرسه ها در مهر ماه برای مدتی بهتر دیده می شوند و مهری بیشتر به آنها روا داشته می شود. حتی برای فاضل نمایی برخی مسئولین هم که شده، حرمتی دوباره می بایند.
آنها هم برای نظام و هم برای خانواده ها مهمند. اهمیت شان برای نظام در این است که مرکز ذخیره سربازان کوچک پیاده نظام و بی سلاح کشورند. برای خانواده ها نیز مهمند چون بازوی راست آنها هستند. اصلا از وقتی خانواده خود را در تربیت بچههايش ، ضعیف و عاجز و بیچاره حس کرد، پی به ضرورت وجود مدرسه برد. ریشه ی بسیاری از حال و هوای غبارگرفته مدارس ما در روحیه جمعی ماست
روزهاي اول، حساب كردن، خواندن و نوشتن همه آن چيزي بود كه از مدرسه انتظار مي رفت. بعدها اما مدرسهها ثابت كردند كه توان آن را دارند تا بيش از آنچه از آنها تصور ميرفت، بافايده باشند. اکنون اما خانواده دیگر همان انتظار را هم از مدرسه ها ندارند. بیشتر دلشان خوش است به این که در این بیداد ترافیک و دردسرکاری، لااقل جایی هست که می تواند بچه هایشان را چند ساعتی در روز نگه دارند تا به زندگی شان برسند.
مدرسه ها مهم هستند اما کمترمسئولی مهم بودنشان را باور و عملیاتی می کند. برای همین هنوز مدرسه ها در میان این همه کمبود رها شده اند. هنوز محیط شان شاد نیست، کلاسهایشان کوچک است، حیاط هایشان گنجایش جنبوجوش دانشآموزان را ندارد، پر از معلمهایی بیانگیزه شدهاند، در آنها نه بچه ها جدی گرفته می شوند نه زنگهای ورزش.دانشآموزان را بزرگسالانی فرض می کنند که تنها قد و قوارهشان کوچک است، به همین دلیل تا اشتباهی می کنند ، فورا تنبیهشان می کنند.
امروزه در اطراف ما قریب بیست نوع مدرسه هست. این همه مدرسه اما اغلب سرد و سیمانی اند. گویی روح حیات از کالبد شان رخت بربسته است. برای همین است که در مدارس ما برگزاری مراسم سوگواری راحت تر است. بخشی از آن به خاطر حضور مذهب است که اهمیت دارد و بخش دیگر به خاطر رخوت و سکوتی است که در طول مراسم روی مدرسه سایه می اندازد و کنترل بچه ها را برای جناب مدیر امکان پذیر می سازد.
در مقابل، انجام جشنها نه دنبال می شود و نه جدی گرفته میشود. مدیران از برگزاری جشن ها هراس دارند چون از تخلیه انرژی دانش آموزان میترسند که نکند انقلاب کنند. در نتیجه فرهنگ غمناکی و ناشادی در مدارس حاکم شده است. درست مثل جامعه پیرامون مدرسه که شادی کردن و شاد بودن از یادش رفته است. به طوری که همین چند روز پیش ،عالی ترین مقام وزارت اذعان کرد؛ مدارس کشور تبدیل به زندان شده اند و در زمان تعطیلی، بچه ها با شادی از آن خارج می شوند.در آنها نه بچه ها جدی گرفته می شوند نه زنگهای ورزش.دانشآموزان را بزرگسالانی فرض می کنند که تنها قد و قوارهشان کوچک است، به همین دلیل تا اشتباهی می کنند ، فورا تنبیهشان می کنند.
زندان تلقی شدن مدرسه ها یکی به خاطر آن است که فضای مدرسه ها در سیطره و سلطه ی یاددهی و یادگیری محض گرفتار است که تظاهرات آن در دلبستگی و وابستگی روانی بچه ها و اولیا به کنکور دیده می شود که از همان سال های نخست درگیری ذهنی برای خانواده ها و بچه ها ایجاد می کند و به انجام برنامه های فوق برنامه دانش آموزان امان نمی دهد.
یکی هم به خاطر تصور بد از فعالیت های پرورشی و فوق برنامه است که احتمالا هرچه انقلابی تر و مذهبی تر و حماسی تر و سیاسی تر، بهتر. به طوری که مثلا حتی در مراسم آغاز سال تحصیلی در روز شکوفه ها و مثلا مطابق الگوی "مدرسه با نشاط " و با حضور جناب وزیر، در زیر نور مستقیم آفتاب و با اجرای خشک و رسمی یک مجری انجام شد که حرف های بزرگ ترها و دوراز ذهن بچه ها را می زد و دست آخر هم دعای توسل خواند.
ریشه ی بسیاری از حال و هوای غبارگرفته مدارس ما در روحیه جمعی ماست . در ته مانده حس مدرسه هراسی است که در ما هست. در همان حس توسعه نیافتگی است که بشوی اروراق اگر همدرس مایی.
اغلب ما ،روزگاری طعم فرار از مدرسه را تجربه کرده ایم. درادبیات فارسی ما «طفل گریز پا» زیاد رویت شده است. چه بچه هایی که سنگ به دیوار دبستان زده اند و دور شده اند.
بعید نیست به دنبال مشاهده ی همین اوضاع اسفناک مدرسه ها و مبتلا شدن معلمان و دانش آموزان به رخوت و روزمرگی ها که نمونه های آن در خروجی های نظام آموزشی دیده شده و می شود هست که اهالی سیاست و قانون و بودجه و برنامه ریز، تمام آه و ناله و داد و قال معلمان را جدی نمی گیرند و تغافل می کنند و بعد بی اعتنایی هایشان را توجیه می کنند و عموم فرهنگیان را به صبوری توصیه می کنند و ... نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سالهاست صدای معلمان بندر خمیر در دفتر کوچک مدرسه یا در جلسات اداری مبنی بر نارضایتی شنیدهایم، نارضایتیهایی که شامل وضعیت اداره مدارس، مشکلات دانش آموزان و یا توزیع ناعادلانه نیروی انسانی توسط کارشناسان حوزه آموزش اداره پدید میآید.
تردیدی نیست که این اعتراضها و نگرانیها بهحق است و گواه این مدعا رشد نهچندان مطلوب کمیت و کیفیت در شاخصهای آموزش و پرورش شهرستان است.اما چرا راهکاری برای برونرفت از این فضا ارائه نمیشود و چرا مرهمی بر زخم نازیبای وضعیت مدارس این شهرستان مرزی گذاشته نمیشود.
شاید برای پاسخ باید به شهر بندر خمیر روانه شویم . بندری کوچک در امتداد خلیج نیلگون فارس که اداره آموزش و پرورش آن بزرگترین اداره شهر است.جایی که بیشتر تصمیمگیریها برای سرنوشت 12 هزار دانشآموز و هزار معلم زن و مرد رقم میخورد، از صدور ابلاغ تدریس معلمان گرفته تا تقدیم پستهای کم دردسری چون مدیریت و معاونت که علیرغم حقوقی بیشتر در اینجا زحمت کمتری دارد!
همچنین ساماندهی تشکلهای دانشآموزی و برنامههای فرهنگی مدارس نیز از اینجا کلید میخورد که حمایت یا عدم همراهی مسئولان میتواند مدارس را علاقهمند یا ناامید کند.
جایی که تکتک کارشناسان و کارکنانش باید برای ارتقای بزرگترین مجموعه فرهنگی شهرستان برنامهریزی داشته باشند و ابتکار به خرج دهند تا هم علاقهمندی دانش آموزان مضاعف شود و هم فرهنگیان با انگیزهای بیشتر در مدارس حضور یابند.اما شاید قبل بازخواست از عوامل این اداره باید نگاهی به خود فرهنگیان شهرستان انداخت فرهنگیانی که گفته میشود در بیش از 100 مدرسه این شهرستان مشغول تدریس هستند و تعدادشان نیز بالای هزار نفر است!
بیش از هزار معلم قطعاً نیروی بزرگی است که میتواند تحول ایجاد کند، فرهنگیانی که دارای مدارک بالای تحصیلی هستند و قلم به دستان جامعه محسوب میشوند در خیلی موارد مهر سکوت به لب میزنند!
نه اعتراضی مکتوب از آنها میبینیم و نه تجارب آموزشی و فعالیتهای صورت گرفته طی سالیان کار به نگارش درمیآورند.
در فضایی خاموش مهر را آغاز و گلهها تنها در همان دفتر کوچک مدرسه بازگو میشود. معلمانی که تا اسلحه قلم شان را از غلاف بیرون نکشند اعتراض و حرفشان نیز شنیده نخواهد شد.
به گفته ملکالشعرای بهار:
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست/ ازماست کهبرماست!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید