تجمع این معترضان را مقابل وزارت آموزش و پرورش دیدم . آن قدر وضعیت آموزش و پرورش گل آلود شده که تشخیص درست و نادرست بسیار سخت شده است.
داخل سالن اجتماعات با آقای فرهادی مذاکره کردند و پاسخ سوالات شان را دریافت کردند . بیشتر به جدال شباهت داشت تا مذاکره .
صدای فریاد معترضین آن قدر بلند بود که فکر می کردی دارند دعوا می کنند.در اینکه حق دارند با نه حرفی ندارم بلکه حاشیههای این تجمع برایم جالب بود .
در مسیر رفتن تا جلوی وزارتخانه دخترانی را دیدم که مانتو خود را برداشتند اما نرسیده به وزارتخانه چادر از کیف بیرون آورده و سر کردند .اینها قرار است کار پرورشی کنند . از حالا دورویی را مسیر راه کرده اند .
توانایی کنترل خشم خود را نداشتند اما قرار است بعد از استخدام برای دانش آموزان نسخه های مشاورهای بپیچند و الگو باشند .
تعداد زیادی را دیدم که سن بالایی داشتند .شاید اشتباه می کنم ولی شرط سنی برای ورود به آموزش و پرورش مهم است .کار معلمی فرسایشی است و با این سن ورود چند سال دیگر بازنشسته اجباری روی دست آموزش و پرورش می گذارند.
در برابر وزارتخانه مشغول نماز شدند . ریاکاری و دین فروشی را از همین جا شروع کرده بودند .
فکر می کنم باگ داشتن سیستم هم ترفندی برای ورود خودی ها و ریزش غیر خودی بوده است.
خواهان دریافت کارنامه ارزیابی خود و آزمون داده شده بودند که دوبار نمایشی متفاوت داشته است.
در آغاز استخدام به نیروهای جدید داوطلب ورود به دستگاه تعلیم و تربیت ؛ آموزش کتمان ، ریاکاری، فریب، جلب رضایت کارفرما ، تقلب و دروغ در انجام کار را یاد می دهند و نیازی نیست که تجربه کسب کند.
بعدا آلوده می شود .
چون آنجا بودم و دیدم خواستم ناراحتی خودم را بیان کرده باشم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
محمود دولتآبادی: اگر جوانی تاریخ بیهقی بخواند نمیرود در خیابان فریاد بکشد.
اگر جوانی تاریخ بیهقی را بخواند که بیخود نمیرود در خیابان فریاد بکشد، او میفهمد که این نظام سه، چهارهزار ساله است که بر ما حاکم است و راهحل تاریخی طلب میکند که باید جستوجو و یافته شود در روزگار کنونی، اگر نمیخواهد بخواند، خب نخواند. وظیفهی من چیست؛ این است که بگویم این آثار خواندنی است.
یک فیلسوف پیشتر گفته است، ملتی که تاریخ خود را نشناسد، مجبور است آن را تکرار کند. خب اگر نمیخواهند آن را بشناسند، خب نشناسند. من معلم اخلاق نیستم، نظرم را گفتهام. مردم هرچه بیشتر با خود آشنا شوند، اعتمادبهنفس بیشتری مییابند و آنچه ما کم داریم، اعتمادبهنفس است. متأسفانه یکی از تلاشهای حکومتها در ایران این بوده است که اعتمادبهنفس را از مردم بگیرند. چون از مردم بیم دارند. و این وحشتناک است که چرا حکومتی باید از مردم بیم داشته باشد که آگاه شود، بداند و سطحی بار نیاید!
از بس هر کسی وارد شده ، شده کاریابی.
بعضی آدم ها وارد کار می شوند که دست چپ و راست خود را تشخیص نمی دهند و مایه خجالت اند و یکی از دلایل بی سوادی قشر زیادی از دانش آموزان همین قشر اند. نمره های کیلویی هم می دهند