
فضيلت مدارا به معناي بردباري يا شكيبايي (نه به معناي حلم، كه از آن گاه به صبر تعبير ميشود).
مدارا يعني قدرت سازگار شدن با امور به جاي ستيز كردن با آنها. گاه از مدارا به تساهل يا تسامح تعبير ميكنند، همان كه در زبانهاي اروپايي toleration يا tolerance ميگويند. من شخصاً تعبير تساهل يا تسامح را نميپسندم و به نظرم تعبير مدارا يا رواداري را بايد به كار برد.
مدارا يعني احساس عاطفي خاصي به ديگرباشي، ديگرانديشي و ديگرزيستي داشتن؛ همة انسانها مثل هم نيستند، نميانديشند و نميزيند، پس در قياس باهم ديگرياند. نحوة عقايد، احساسات و عواطف و هيجانات، خواستهها، گفتار و كردار هركس با ديگري متفاوت است، هرچند به ميزان متفاوت از اين يا آن، اما خود اين حالت هركس را موجودي متغاير و، بالاتر، متضاد با ديگري ميكند؛ حال هركس به نحوة بودن خود دلبستگي دارد، اما اگر به نحوة بودن ديگري هم دلبستگي داشته باشد داراي فضيلت مدارا خواهد بود. منظور من از «احساس عاطفي خاص» همين است؛ اگر كسي دقيقاً همان احساسي را كه نسبت به بودن خود داشت به ديگري هم داشت كمال مطلوب است، والا هرچه به آن نزديكتر شود بهتر است، لااقل بيش از پنجاه درصد، تا به آن تعلق خاطر مثبت اطلاق شود.
فضيلت مدارا حالت درونياي است كه خود باعث يك سلسله كارهاي خاصي نسبت به ديگري ميشود كه از نظر اخلاقي درستاند، از جمله مهمترين آنها اين است كه هركس با ديگري وارد گفتوگو ميشود؛ هر گفتوگوي ديگري كه ناشي از مدارا نباشد به معناي دقيق گفتوگو نيست، جر و بحث است. مدارا را با يك سلسله امور ديگر هم نبايد خلط كرد، كه خواهم گفت.
خاستگاه مدارا
1. گاه انسان تحمل نحوة زيست ديگري را ميكند چون ناچار است، يعني شديداً خواستار آن است كه ديگري نحوة زيستش را مثل او كند اما، به تعبير عاميانه، زورش نميرسد، آنگاه به نظر ميآيد كه دارد مدارا ميكند. اين خاستگاه مدارا به معنايي كه در اخلاق فضيلت به حساب ميآيد نيست؛ مدارا در اخلاق غير از مدارا در امور سياسي و اجتماعي است.
2. خاستگاه دومي هم هست و آن اينكه انسان با ديگري مدارا ميكند چون عقيده دارد كه مردم با ملايمت بيشتر سر به راه حق ميآورند تا با ناملايمي و خشونت مثل رفتار پدر و مادر با فرزند. اين حالت هم نوعي مصلحتانديشي است و در آن نوعي انانيت نهفته است.
3. خاستگاه سوم اين است كه شخص ميانديشد كه اگر اجازه دهد همة نحوههاي زيست در جامعه حضور داشته باشند و هركس متاع خود را عرضه كند آنگاه ارزش متاع او بيشتر معلوم ميشود، چون معتقد است آنقدر حقانيت متاع او واضح است كه اگر ديگران وارد رقابت با او شوند بالمآل متاع اوست كه مطلوبيت خواهد داشت. در اينجا هم نوعي انانيت نهفته است.
4. خاستگاه چهارم ناشي از يك ديد انسانشناختي است و آن اينكه شخص معتقد است كه نظام عالم انساني نظام آزمون و خطاست و هيچگاه نميتوان حقي را در اختيار كسي نهاد و حتي اگر هم بشود آن كس قدر آن را نخواهد دانست و بنابراين مطلوب هم نيست، بلكه طرف آنقدر بايد آزمون و خطا كند و مدام به زمين خورد و برخيزد تا آهستهآهسته به حقيقت پيببرد. عالم انساني عالمي نيست كه در آن حقايق به رايگان عرضه شوند، چون اولاً ممكن نيست، چراكه فهم حقيقت به سلسله مقدماتي نياز دارد كه بدون آنها اصلاً حاصل نميشود و مقدمات فهم حقيقت را آزمون و خطاهاي مكرر و فراز و نشيبهاي زندگي فراهم ميآورند، ثانياً مطلوب هم نيست، چون قدرش دانسته نميشود.
5. تا الآن همة اين ديدگاهها در يك چيز مشترك بودند و آن اينكه كسي كه مدارا ميكرد، با مراتب مختلف، حقانيتي براي نحوة زيست خود قائل بود و به انگيزههاي مختلف براي نحوة زيستهاي ناحق مجال بروز و ظهور ميداد، اما خاستگاه پنجم در اينجاست كه شخص ميگويد امكان دارد كه نحوة زيست بهتري از آنچه او اختيار كرده است وجود داشته باشد و براي اينكه بداند كه كدام نحوة زيست بهتر است اجازه ميدهد نحوة زيستهاي ديگر هم وجود داشته باشند. در اينجا فرد خودش را ميآزمايد و در معرض نحوة زيستهاي ديگر قرار ميدهد تا مبادا وقتي بفهمد كه نحوة زيست او بهترين نحوة زيست نبوده است كه ديگر دير شده باشد.
6. خاستگاه ششم كه برخاسته از نوعي طنز منفي يا نوعي سياهبيني و ميتوان گفت نوعي نيهيليسم نسبت به زندگي است در اين عقيده نهفته است كه اصلاً بشر آن قدر و قيمت را ندارد كه بخواهد به طرز فكر و مرام و مشرب خود بچسبد؛ مگر نحوة زيست خودش چه ارزشي دارد، نحوة زيست ديگران هم چه ارزشي دارد كه بخواهد مانع آنها شود.اين خاستگاه، بر خلاف خاستگاههاي ديگر كه براي زيست اهميت قائل بودند و بر اساس آن به ميزان و انگيزههاي مختلف مدارا نشان ميدادند، اساساً اهميتي براي زيست قائل نيست.
به قول حافظ:
سودائيان عالم پندار را بگو سرمايه كم كنيد كه سود و زيان يكي است

7. خاستگاه هفتم ديدگاهي است كه از آن به پلوراليسم تعبير ميكنند. اين ديدگاه ديدگاهي معرفتشناختي است و واقعاً نه نسبيانگار است و نه به طريق اولي پوچانگار. بنابر اين ديدگاه، واقعاً ممكن است نحوة زيستي بهتر از بقيه باشد و حقيقي هم باشد، اما، به يكي از دو روايتي كه خواهم گفت، چارهاي جز اين نيست كه همة نحوة زيستها را تحمل كنيم؛ يكي به اين روايت كه جهان هستي ذاتاً چنان است كه تحمل تفسيرهاي متعدد را دارد و با بيش از يك تفسير سازگار است؛ اگر طوري تفسير كنيد همه چيز به سود آن تفسير تمام خواهد شد و اگر طور ديگري تفسير كنيد همه چيز به سود اين تفسير تمام خواهد شد. (اگر مناظرة خيلي معروف ميان سه فيلسوف در دهة هفتاد را ديده باشيد، يعني مناظرة ميان آنتوني فلو، هِر و بازيل ميچل، كه يكي خداگرا و ديگري نافي وجود خدا و سومي لاادري بود، ميبينيد كه سخنان هر كس را كه ميخوانيد انگار حق با اوست و هرچه هر كس ديگر به رخ ميكشد را ديگري ميتواند به سود خود تفسير كند )
جهان واقعاً يك آزمونپذيري قاطع ندارد كه خود را عريان نشان دهد؛ بگذريم از اينكه اين روايت آنقدر گسترش يافت كه كسي مثل موريس كتابي نوشت با عنوان فراسوي تناقض در رد محال بودن ارتفاع و اجتماع نقيضين (به فارسي هم ترجمه شد)، همچنين كلاين، رياضيدان آمريكايي، كتابي نوشت با عنوان Uncertainty of Mathematics و، عليرغم همة ادعاهايي كه ميگويند فقط در رياضيات قطعيت وجود دارد، در اين كتاب مفصل ادعا كرد كه در رياضيات هم قطعيت وجود ندارد. مدارا يعني احساس عاطفي خاصي به ديگرباشي، ديگرانديشي و ديگرزيستي داشتن؛ همة انسانها مثل هم نيستند، نميانديشند و نميزيند، پس در قياس باهم ديگرياند.
روايت دوم پلوراليسم به اين نتيجه ميرسد كه در عالم ابهام ذاتي وجود ندارد كه قابل تفسيرهاي متعدد باشد، بلكه يك تفسير بيشتر برنميدارد، ولي هر جزء اين تفسيز نزد كسي است، بنابراين چارهاي جز نوعي تشريك مساعي نيست. به تعبير ديگر، جهاننگرياي هست كه چهبسا يگانه نگرش مطابق با واقع باشد، اما اين جهاننگري نزد يك نفر نيست و مثل آينة منكسري است كه هر تكهاش نزد كسي هست و اگر به همه مجال بروز و ظهور دهيم روزي به كل آن خواهيم رسيد؛ ممكن است نكتهاي را كسي درست فهميده باشد و نكتة ديگري را شخص دوم و نكتة ديگر را شخص ثالث و اگر مانع ديدگاههاي ديگر شويم از يكي از اينها محروم خواهيم شد و دچار ترجيح بلامرجح ميشويم.
8. خاستگاه هشتم سرشت و سرنوشت مشترك انسانهاست كه آنها را به مدارا ميخواند. اين سرشت و سرنوشت مشترك به سه صورت تصوير شده است: يكي اينكه انسانها از اين لحاظ مشتركاند كه همه بهيكسان در معرض خطا و صواباند و بنابراين هيچ كس بر ديگري ترجيح ندارد. يعني ساختار ذهني انسان چنان است كه هم مستعد اين است كه خطا نكند و مستعد اين است كه خطا كند.پس چون چنين است، حقانيت و بطلان افكار همه به يك اندازه است. بنابر اين ديدگاه، اولاً عقل امري كاملاً فطري است و نه اكتسابي و در آغاز به همه بهيكسان داده شده است (اين سخن به نظرم قابل دفاع نيست، اما به هر حال كساني به آن معتقدند)، بنابراين، گويي جبري ذهني بر اذهان انسانها حاكم است. ثانياً جبر وجودي نيز بر انسانها حاكم است، چراكه بر اساس آن همه در نحوة زيستشان بهيكسان مجبورند و سناريست عالم به هر كس نقشي را داده است و به همين دليل بايد نحوة زيستهاي گوناگون را تحمل كرد. ثالثاً جبر موقعيت نيز بر انسان حاكم است، چراكه، بر اساس اين ديدگاه، سرشت و سرنوشت همة انسانها به این لحاظ نيز مشترك است كه هر كس در صحنة زندگي با قسمتي از زندگي مواجه شده است و نحوة زيست متناسب با آن يافته است، مثل پازلي كه هركس را در قطعهاي محدود كرده باشند و هركس كل پازل را بزرگشدة قطعة خود بداند.
9. نهمين خاستگاه مدارا در اين اعتقاد است كه انسان تا وقتي با دو نحوة زيست متفاوت «از نظر اخلاقي» مواجه نباشد نبايد احساسات و عواطف و هيجانات متفاوتي نسبت به آنها نشان دهد. مثلاً وقتي با از سويي با نحوة زيست كسي مثل مادر ترزا روبهروست كه اخلاقي زندگي ميكند و از سوي ديگر با نحوة زيست كسي مثل استالين كه ضداخلاقي زندگي ميكند، در اينجا انسان حق دارد كه احساسات و عواطف و هيجانات متفاوت داشته باشد و نحوة زيست يكي را بپسندد و سعي كند تا آنجا كه ميتواند آن را در نحوة زيست خود غالب كند و نحوة زيست ديگري را ناپسند دارد و تا آنجا كه ميتواند اجازه ندهد كه بر نحوة زيست خودش غالب شود؛ چون اين نحوههاي زيست «به لحاظ اخلاقي» ذيربطاند. در اينجا مدارا فضيلت شكيبايي با هر نحوة زيست مگر نحوة زيست اخلاقستيزانه است.
مصطفی ملکیان،روانشناسی اخلاق،جلسه 53،موسسه پرسش
دکتر محمود مهرمحمدی در مناظره ای با حجت الاسلام ذوعلم صحبت های مهمی را در باب مسائل آموزش و پرورش بیان کرده است، این یادداشت نقدی بر گفته های او درباره رقابت، عدالت آموزشی و افزایش بهره وری در آموزش و پرورش است.
آن عمارت نیست ویران کرده اند!
دکتر "محمود مهرمحمدی" هنگامی که بر مسند ریاست دانشگاه فرهنگیان نشسته بود اعتقاد داشت، دانشگاه فرهنگیان ابتدا باید به رشد ابعاد کیفی خود بپردازد و سپس در بعد کمی به توسعه و رشد خود فکر کند، برای همین استدلال نیز در دوره ریاست ایشان، ورودی دانشگاه فرهنگیان به شدت کاهش پیدا کرد و عده ی زیادی معتقد بودند این روند عملا حکم به نابودی دانشگاه فرهنگیان می دهد .
ایده ی مهرمحمدی تفکری بود که ریاست بعدیِ دانشگاه ،"حسین خنیفر"، به کلی با آن مخالف است. برخلاف مهرمحمدی او معتقد است که توسعه در بعد کیفی باید توامان با بعد کمی صورت پذیرد. تکلیف خانواده هایی با درآمد اندک چه می شود؟ در این روند فرزندان این خانواده ها باید به مدارسی سطح پایین بروند و در آینده نیز به تحصیلات عالی و موقعیت های شغلی دسترسی کمتری داشته باشند.مگر برنامه درباره عدالت آموزشی نبود؟
اما مهرمحمدی تقریبا یک سال پس از اتمام ریاستش بر دانشگاه فرهنگیان در مناظره ای در شبکه چهارم سیما مقابل "حجت الاسلام ذوعلم" قرار می گیرد، مناظره قرار است درباره عدالت آموزشی باشد .
او می گوید باید شرایط موجود را پذیرفت و در همین شرایط به دنبال تحول کیفی باشیم چرا که توقع دو برابر شدن بودجه و افزایش منابع مالی آموزش و پرورش امری محال است و نباید دائم نوای "هل من مزید" سر داد. سپس از ایده ی خود رونمایی می کند، می گوید:
(( رقابت باید شرط بقای مدرسه در صحنه تعلیم و تربیت شود، مدرسه را باید از تنفس مصنوعی بودجه دولتی خلاص کنیم. نه این که بودجه دولتی نباشد بلکه مدرسه باید این پول را بر اساس شایستگی هایش از دست والدین بگیرد. والدین ما باید عاملیت تربیتی داشته باشند. از طرفی به دهکهای اقتصادی پایینتر باید سرانه بیشتری تعلق بگیرد. بحث من بازار آزاد و خصوصی سازی نیست. در ذیل مانیفست آموزش و پرورش میتوانیم مدارس متنوعی داشته باشیم. عرض من این است که مدارس در مدیریت آموزش و پرورش باید با هم رقابت کنند نه رقابت بچهها با هم. این الگو میگوید مدارس فقط در سایه رقابت و انگاره حذف از صحنه به این معنی که اگر نتوانند کیفیت لازم را فراهم کنند تعطیل خواهند شد، برای ارائه کیفیت مطلوب خود را به آب و آتش میزنند. مدارس تا نان بازوی شان را نخورند به طور طبیعی جهش نخواهند داشت. رقابت را شرط پایداری کیفیت میدانم. البته دولت هم باید منابع را بیشتر کند و توزیع عادلانه به همراه نظارت دولت باید وجود داشته باشد. اما دولت باید در امر مدرسه داری نقش خود را کمتر کند.))

صحبت های مهرمحمدی عجیب و مبهم است اما در ذیل چند نکته درباره گفته های او می آید:
الف) اینکه مدارس به عنوان ارائه دهنده خدمات آموزشی باید با هم رقابت کنند و اولیا نیز درپی این برآیند که خود تشخیص دهند که کدام مدرسه خدمات بهتری ارائه می دهد و سپس به آن پول دهند، به نظر می آید همان نگاه کردن به آموزش و پرورش به عنوان یک بازار است ؛ در اینجا مدارسی که از نظر مشتری یا همان اولیا در سطح خوبی نیستند حذف خواهند شد، مهرمحمدی از رقابت، پول و حذف می گوید اما می گوید منظور من بازار آزاد نیست، این روند نامش اگر بازار آزاد نیست پس چیست؟
ب) او می گوید منابع مالی مدارس باید از طریق اولیا تامین شود، مدارس نان بازویشان را بخورند و حالا دولت هم بودجه ای تزریق کند و نظارتی داشته باشد اما منظور من خصوصی سازی نیست.
چطور ممکن است نام این روند خصوصی سازی نباشد؟ اگر این خصوصی سازی نیست، مهرمحمدی باید مراد خود از خصوصی سازی را مشخص کند.
ج) آنجا که ذوعلم از مضرات رقابت می گوید مهرمحمدی می گوید:
" عرض من این است که مدارس در مدیریت آموزش و پرورش باید با هم رقابت کنند نه رقابت بچهها با هم! "

اما مگر نه اینکه کیفیت مدارس از روی عملکرد دانش آموزان مشخص می گردد، مگر ما می توانیم مدارس را به صورت منفرد و مجرد و بدون در نظر گرفتن دانش آموزانِ آن تصور کنیم؟ اکنون نیز بسیاری از مدارس برای آنکه نشان دهند از نظر آموزشی در چه سطح بالایی هستند و ورودی فلان مدرسه و فلان دانشگاهشان از مدرسه رقیب چه اندازه بالاتر است چه فشارهایی که بر دانش آموزان تحمیل نمی کنند.
د) مهرمحمدی به برنامه آمده است که درباره عدالت آموزشی سخن بگوید در ایده ای که او مطرح می کند مدارس باید با هم بر سر کیفیت رقابت کنند و مدارسی که مشتری ندارند حذف شوند و طبعا مدارسی که کیفیت بالاتر و امکانات بیشتری دارند طلب پول بیشتری از مشتری های خود می کنند( اولیای دانش آموزان ) اما اینجا تکلیف خانواده هایی با درآمد اندک چه می شود؟ در این روند فرزندان این خانواده ها باید به مدارسی سطح پایین بروند و در آینده نیز به تحصیلات عالی و موقعیت های شغلی دسترسی کمتری داشته باشند.مگر برنامه درباره عدالت آموزشی نبود؟
ه) آیا اساسا فرآیند های آموزشی و تربیتی قابل ارزش گذاری به صورت کمّی هستند؟ آیا اساسا اولیا در جایگاه تخصصی برای انتخاب مدرسه بهتر قرار دارند؟ مقصود آنکه طبیعی است که با توجه به شرایط جامعه، غالب اولیای دانش آموزان، فرزندان خود را به مدارسی می فرستند که آنها را برای تست زنی و آزمونی بنام کنکور آماده می کنند، چنین مدارسی تا چه اندازه به فرآیندهای تربیتی درست می پردازند؟ ایده ی مهرمحمدی کیفیت مدارس را تضمین می کند یا آن را در چاهی عمیق تر می افکند؟
معلمِ درسِ ادبیات در یکی از مدارسِ خاص روایتی از کلاس درس خود بیان می کرد که چند ساعت از هفته را برنامه ای برای کتابخوانی، نقد کتاب و فیلم گذاشته بود، پس از چند جلسه سیل اولیایی که به مدرسه روانه می شدند و معترض، که چرا به به تست زدن نمی پردازی؟
خلاصه آنکه به نظر می آید این ایده ها نیز نمی تواند دردی از دردهای آموزش و پرورش را دوا کند /
از مهرمحمدی که نظریه پرداز حوزه آموزش و پرورش است توقع آن است که دقیق تر و شفاف تر سخن گوید و کمی درباره نسخه های درمانی خود، تامل بیشتری کند به قول مولانا:
گفت هر دارو که ایشان کرده اند
آن عمارت نیست ویران کرده اند
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
در پی درج مطلبی در صدای معلم با عنوان :
" ما امروز داغدار اطفال معصوم زاهدانی هستیم که در آتش بی کفایتی پرپر زدند و سوختند "
پرسش ولی یک دانش آموز از مسئولان اداره کل آموزش و پرورش خوزستان ( این جا ) ؛ اداره کل آموزش و پروش این استان ( اندیمشک ) جوابیه ای ارسال کرده است .
ضمن تشکر و قدردانی از پاسخ گویی ، عین جوابیه به شرح زیر است.

ایسنا : " کارکنان دولت برای سال آینده حدود یک میلیون و 78 هزار تومان عیدی خواهند گرفت. البته این مبلغ قطعی نیست و باید در زمان خود به تصویب هیأت وزیران برسد. مروری بر روند پرداخت عید کارکنان در سال های اخیر از این حکایت دارد که در سال 1390 حدود 350 هزار تومان ، 1391 حدود 402 هزار تومان ، 1392 تا 503 هزار تومان ، 1393 تا 603 هزار تومان ، برای 1394 حدود 688 هزار تومان ، برای 1395 حدود 770 هزار تومان و همچنین برای سال 1396 حدود 850 هزار تومان دولت به کارکنان خود عیدی پرداخت کرده است.عیدی کارکنان برای سال جاری نیز بر اساس بودجه 1397 حدود 932 هزار و 250 هزار تومان در نظر گرفته شده است.
مبلغ عیدی بر اساس میزان امتیاز و همچنین ضریب حقوق شاغلان تعیین می شود. بر اساس ماده 75 قانون مدیریت خدمات کشوری میزان امتیاز عیدی برای هر سال 5000 است و از سوی دیگر هیأت وزیران هر ساله ضریب حقوق را برای مشمولان قانون مدیریت خدمات کشوری مشخص می کند و از ترکیب این دو ، عیدی کارکنان تعیین می شود ، ولی در نهایت در روزهای پایانی سال هیأت وزیران میزان عیدی را بررسی و رقم آن را نهایی می کنند."
بعد از یک مدت طولانی ، پنجشنبه 6 دیماه برای خرید برخی از نیازها به بازار قدیمی و مشهور تبریز یعنی تربیت رفتم. با خود می اندیشیدم که ضمن گشت و گذار برآوردی از خریدهای احتمالی خود برای عیدی و یا پاداش آخر سال داشته باشم. هر چند قیمت کالاها نسبت به مرکز شهر و محله ای که در آن زندگی می کنم بسیار مناسب تر بود ، اما کیفیت نیز همیشه بدو بدو به دنبال کمیت می آید و زیاد با هم همخوانی نداشتند. حساب کردم با پاداش تقریبی 850 هزار تومان دولت ، می توانم کدامین نیازهای ضروری و یا هوسی خود را برطرف سازم. اما طی یک ساعت ، هوس و نیاز و استدلال خریدم رنگ باخت و تنها حسرتم در اعماق آهی که برآوردم صدایش بلند بود. حتی این همه داد و بیداد متخصصین برای خوردن مغز دانه ها برای تأمین فسفر ، منیزیم ، کلسیم ، رُوی و چربی های مفید آنها برای سلامتی قلب و کنترل گلسترول خون نیز باد هواست و بعد این می بایست همانند زعفران آن را نیز با اوزان گرم و مثقال خرید چون بالاتر از یک هیجدهم حقوق معلم ، قیمت دارند. اصلا معلمان را چه به ویتامین سبزی ها و میوه ها و آجیل یا مغزدانه ها !
در این یک ساعت بازارگردی ، شاهد تلخی دیگری بر تارو پود فرهنگ کشورم شدم که بسیار متأسف شدم. درختان کاج مصنوعی تزئین شده ای که از هر ده مغازه ، حداقل هفت تا در ویترین خود گذاشته بودند. حضرت مسیح "ع" از پیامبران اولوالعزم است و احترام تمامی ادیان الهی واجب است اما آرام آرام همانند موسیقی ایرانی و بسیاری چیزهای دیگر که نبودش جای خود را به موسیقی خارجی و بیگانه برای نسل جوان داده است ، از بین رفتن معدود سنن ملی ما نیز جای خود را به ظواهر فرهنگ بیگانه می دهد! آیا هوشیاری برای این جایگزینی های ناچاری و پنهانی ، لازم نیست؟
تا چند سال پیش ، معلمان و صد البته برخی اقشار دیگر چون ما در جامعه ، حداقل سالی یک بار در سایه تعادل نسبی قیمت ها در بازار و تناسب بعید آن با عیدی دریافتی ، خود را شبیه افراد شاد سالم روحی - روانی می دیدیم و اَدای خرید کردن را درمی آوردیم اما شوربختانه این حس سالی یک بار کم اثر موقتی را نیز امسال از دست داده ایم.

وقتی حقوق دریافتی یک فرد در این جامعه قدرت خرید یک سکه تمام را ندارد و اگر یک چارک آن را بخرد باید بر دیگر هزینه های آن ماه خود و خانواده اش قلم عفو بکشد بیانگر آن است که او قدرت خرید ندارد ، زیرِ زیرِ خط فقر قرار دارد. اصلا در قعر چاه است و برای استمداد ، جهت زنده ماندن جیغ و داد می زند. اما هیچ رهگذری صدای او را نمی شنود . هیچ نهاد و یا سازمانی خود را موظف به بیرون آوردن او از قعر چاه نمی بیند. این داستانِ فقط امسال ما فرهنگیان و یا برخی دیگر از مشاغل که نیست. این درد بیش از نیم قرنی ماست منتهی امسال دیگر دلار و سکه همانند کودک تازه پا گرفته بدو بدو و هیجان زده ، بد شکلی پا به فرار گذاشته و ما را از برخورداری سهم واقعی زندگی محروم کرده است. گاه خنده ام می گیرد چرا باید عید نوروز لباس نو خرید و یا پوشید مگر خریدن و پوشیدن آن به وقت نیاز دور از عقل و یا واقعیت است؟ یا چرا باید دید و بازدید نوک پایی سالی یک بار با کسانی داشت که طی 365 روز یادی از آنها نمی کنیم ؟ یا چرا در نوروز باید آجیل و شیرینی خورد؟هر سنتی حال و هوای خاص خود را دارد. به خاطر دارم در گذشتۀ دور آجیلِ شیرین برای مصرف روز چهارشنبه سوری رسم بود اما بعدها آجیل شیرین و شور تبدیل به ضروریات پذیرایی دید و بازدیدهای عید نوروز نیز گردید.
یک روزگاری ، عقل آدمی قد نمی داد که زمانی خواهد رسید که به دلیل گرانی ، قدرت به جا آوردن آداب و رسوم و سنن گذشتگان را از دست خواهد داد ! چه آنها را بخورید و لباس نو بپوشید هم ، سال ، نو می شود و چنین نکنید هم ، منتهی دیگر ساز و کار سنت نوروز را همانند گذشتگان نخواهیم داشت. یا بهتر است بگویم گذشت زمان ، سنت ها را تغییر می دهد ، و یا توسعۀ فقر و نداری در جامعه در بین اقشار گوناگون جامعه ، از بین برندۀ سنت ها و یا موجب طبقاتی شدن سنت ها می شود.
شاید از گذشته دور لباس نو پوشیدن و آجیل و شیرینی خوردن ، چون مختص سالی یک بار آن هم عید نوروز بود، این موضوع این قدر اهمیت دارد. یادم می آید استادمان می گفت: در قدیم مثل حالا نبود که هر وقت اراده کردی چلو خورشت بخوری ، مردم سالی یک بار آن هم تحویل سال پلومی خوردند ! این هم بیانگر ناتوانی مردم ایران در برآوردسازی نیازهای معمول خود طی یک سال در گذشتۀ بسیار دور است . تمیز پوشیدن یک اصل است اصرار برای پوشیدن لباس نو ، اصلی دیگر.
ما معلمان که قعر جدول حقوق کارمندی قرار داریم و طعم آسایش نچشیده ایم و به درد مزمن نداری از اول استخدام تا نهایت عمر مبتلائیم ، نفهمیدیم بالاخره سنت و آداب و رسوم خوب است یا بد؟ چون پتانسیل همانندسازی خود با شب یلدا و چهارشنبه سوری و عید نوروزش را تاکنون مزمزه نکرده ایم. راستی شما قرار است با پاداش امسال خود چگونه اهل و عیال خود را راضی کنید و یا بعد از مدت ها یک ولخرجی برای خود داشته باشید؟
بزرگوارانی که مسئول حال و احوال روحی ، روانی ، اجتماعی ، اقتصادی ملت هستید، هر چند ما درس مان را اَزبر هستیم و نیک می دانیم پول نیست ، بودجه نیست ، کسری بودجه غوغا می کند اما :
می توانستید به جای خدشه دار کردن حیثیت شاغلین و بازنشستگان زیرخط فقر نگه داشته شده و ارائه بسته حمایتی ، و کر کردن گوش فلک با یک شوک اقتصادی مریض احوال ، تمام قوای مالی خود را برای پرداخت پاداش و عیدی آخر سال مصروف می داشتید و عنوان می کردید به دلیل اوج گیری قیمت تمامی کالاهای ریز و درشت داخلی و خارجی ، کالاهای مصرفی و سرمایه ای و... پاداش امسال استثناعا خارج از روال ماده 75 قانون مدیریت خدمات کشوری بوده و برای دریافتی زیر سه میلیون تومان ، همین مبلغ عیدی داده خواهد شد. حرمت و عزت دریافت کننده هم ارضا می شد و رفع نیازهای دَم عید که حسرت یک ساله را پاسخ می دهد نیز ممکن می گردید.
حال خودتان قضاوت کنید من با پاداش دریافتی ، هزینه های روزمره چون پرداخت اجاره بهای منزل ، قسط وام ، چک قرضی و... را پاسخ دهم یا ذوق روزشمار کودکم را که منتظر کرامت پدرش لحظه شماری می کند؟ و یا سنت نیکوی نوروز را پاس بدارم و صِلۀ رحِم سالی یک بار را نیزبه باد فراموشی ندهم؟
ژاپنی ها جزو معدود ملتی هستند که به همراه تکنولوژی و مدرنیسم ، سنت های نیاکان خود را نیز محترم و مقدس می شمارند و اکنون من به این نتیجه رسیدم که آنان با عزم ملی خود به همراهی حکومت خود ، در این خصوص کلی هزینه می کنند و مراقبت و نگه داری از آداب و سنن نیز هزینه لازم دارد. و ما ملتی هستیم که به جایی رسیده ایم که نه تنها آنها را از دست می دهیم و حتی آنها را به سُخره می گیریم و با بیان : مگر زرتشتی هستیم آتش روشن می کنیم ؟ اگر آجیل شیرین نخوری عمرت به سر آید؟ اسلام که نگفته لباس نو بپوش لباست تمیز باشد کافی است و..... اما همۀ این ها را فقط در شب یلدا ، چهارشنبه سوری ، و عید نوروز ، یعنی سالی سه بار در سطح ملی که فرصت شادی و شادمانی و ترویج رسم نیکوی صلۀ رحم را داریم ، تجربه می کنیم.
حتی به یاد دارم در اعیاد مذهبی چون نیمه شعبان و تولد پیامبر و یا بعثت رسول اکرم "ص" یا عید فطر و...... در دهه 50 و لابد قبل آن ، کوچک ترها به دید و بازدید بزرگترهای فامیل می رفتند که اکنون این رسم نیز برچیده شده است.
تکلیف این ملت را مشخص سازید که برای فقر ، زندگی کردن و شادی را رها سازد و یا برای زنده ماندن تبسّم تلخی بر گوشۀ لبانش بنشاند ؟ اگر دقت کنید آداب و رسوم با وجود ملت و تأمین امکانات زندگی برای ملت ، نفس می کشد و زنده می ماند و گرنه مرگ تدریجی همۀ آنها قدرمسلم دور از باور و انتظار نیست و امسال به یقینی اسفبار تبدیل گردیده است.
خداحافظ سنت ها ، خداحافظ زندگی ......
تاریخ انتشار : 8 آبان 1397 - عیدی کارمندان دولت برای انتهای سال 97 چقدر خواهد بود؟ سایت نمناک
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یک هنرآموز هرستان های قوچان برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ رسمی مسئولان اعلام می کند .
گروه گزارش
به تازگی علی اللهیار ترکمن حرف هایی را در مورد وضعیت اردوگاه منظریه ( شهید باهنر ) زده است که البته محتوای آن ها تکراری است .
نخستین بار « حمیدرضا حاجی بابایی » رئیس فراکسیون فرهنگیان مجلس دهم در نامه ای به رئیس جمهور مدعی شد که اردوگاه شهید باهنر به شرکتی تحت عنوان « واسط مالی شهریور سوم » واگذار شده است . ( این جا )
رئیس فراکسیون فرهنگیان مجلس دهم همچنین عنوان کرد که این اردوگاه به ثمن بخس ( یک سوم قیمت واقعی ) در قالب اجاره به شرط تملیک واگذار شده است .
از آن تاریخ تاکنون در مورد حرف های حاجی بابایی و نیز مواضع تقریبا متناقض با منصور مجاوری که چندی پیش از مقامش عزل شد با مواضع اللهیار ترکمن شفاف سازی نشده است .
مثلا تاکنون معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش در مورد نقش " شرکت واسط " توضیحات جامع و مکفی ارائه نکرده است .
در زمستان 96 کمیسیون تلفیق بودجۀ مجلس شورای اسلامی در قالب لایحۀ بودجۀ 1397 به وزارت آموزش و پرورش اجازه داد تا بدون پراخت عوارض نسبت به تغییر کاربری مدارس و فروش آنها برای تأمین هزینههای وزارتخانه اقدام کند .
بر اساس اظهارات دیروز معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی در نشست رسانه ای ، این موضوع باز هم در قالب تبصره 9 گنجانده شده است .
اما اصل قضیه :
" آموزش و پرورش برای پرداخت پاداش بازنشستگان در آستانه انتخابات 96 ، در قالب اجاره به شرط تملیک مبلغ 4 هزار میلیارد وام گرفته و سود این وام 1600 میلیارد تومان است. اصل و سود می شود 5.8 هزار میلیارد تومان. سر رسید قسط ها هر شش ماه یک بار است در خرداد و آذر . سازمان برنامه و بودجه چهار قسط را پرداخت کرده است. 4 قسط 700 میلیارد تومانی پرداخت نشده است. اگر سازمان برنامه طی دو سال آینده 2 هزار و 800 میلیارد تومان اقساط باقیمانده را بپردازد ، ملک دوباره به آموزش و پرورش بر می گردد.
اللهیار ترکمن در آخرین اظهار نظر باز هم توپ را به زمین سازمان برنامه و بودجه انداخته است و این در حالی است که دولت با توجه به شرایط تحریم های گسترده ، آخرین زور خود را در بودجه 98 زده است و بودجه 98 آموزش و پرورش باز هم از کسری بودجه مزمن رنج خواهد برد .
اصل خبر را بخوانید :

به گزارش روابط عمومی معاونت توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش، علی الهیار ترکمن درباره آخرین وضعیت اردوگاه باهنر گفت: دولت بر اساس یک سری شرایط از قرارداد اجاره به شرط تملیک استفاده کرد و بر اساس مصوبه دولت در سال 95 ارواق صکوکی را به آموزش و پرورش برای پرداخت مطالباتش داد.
وی افزود: حال سازمان برنامه و بودجه موظف است در سررسیدهای اوراق، مبالغ را پرداخت کند تا سند اردوگاه به آموزش پرورش برگردد. همان طور که قبلا هم گفته شد ما اجازه فروش ملک دولتی را نداریم و اردوگاه باهنر به صورت اجاره به شرط تملیک واگذار شده است.
معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش با بیان اینکه پیگیر هستیم پرداختها در زمان سررسید اقساط به سازمان بورس که متولی انجام این کار بوده انجام شود و بتوانیم به موقع سند را پس بگیریم گفت: مبلغ این اوراق صکوک 4000 میلیارد تومان بود که بازپرداخت آن به شرکت واسط باید در مقاطع سه ماهه توسط سازمان برنامه و وزارت اقتصاد صورت گیرد و اکنون مشکلی در این روند وجود ندارد.

الهیار درباره هزینه ایاب و ذهاب دانش آموزان استثنایی نیز اظهار کرد: سازمان آموزش و پرورش استثنایی یک دستگاه مستقل است و خودش این موضوع را دنبال میکند. البته شهرداریهای کلانشهرها بویژه تهران کمکهای خوبی در این زمینه میکنند.
وی افزود: اعتبار سرویس کودکان استثنایی هر ساله در بودجه آموزش و پرورش پیش بینی میشود و خانوادهها نباید بابت تامین صددرصدی بودجه مربوط نگرانی داشته باشند. سعی میکنیم حداقل مشارکت را برای خانوادهها در نظر بگیریم. پکیجی وجود دارد و شهرداری تهران معمولا این هزینه را تامین و سرویس را به صورت رایگان در اختیار دانش آموزان قرار میدهد و اگر اعتبار بیشتری نیاز باشد سازمان آموزش و پرورش استثنایی تامین میکند. در شهرهای دیگر هم همینطور است و هزینه سرویس ایاب و ذهاب را در شهرهای محروم نیز دولت به صورت کامل میپردازد.