فضيلت مدارا به معناي بردباري يا شكيبايي (نه به معناي حلم، كه از آن گاه به صبر تعبير ميشود).
مدارا يعني قدرت سازگار شدن با امور به جاي ستيز كردن با آنها. گاه از مدارا به تساهل يا تسامح تعبير ميكنند، همان كه در زبانهاي اروپايي toleration يا tolerance ميگويند. من شخصاً تعبير تساهل يا تسامح را نميپسندم و به نظرم تعبير مدارا يا رواداري را بايد به كار برد.
مدارا يعني احساس عاطفي خاصي به ديگرباشي، ديگرانديشي و ديگرزيستي داشتن؛ همة انسانها مثل هم نيستند، نميانديشند و نميزيند، پس در قياس باهم ديگرياند. نحوة عقايد، احساسات و عواطف و هيجانات، خواستهها، گفتار و كردار هركس با ديگري متفاوت است، هرچند به ميزان متفاوت از اين يا آن، اما خود اين حالت هركس را موجودي متغاير و، بالاتر، متضاد با ديگري ميكند؛ حال هركس به نحوة بودن خود دلبستگي دارد، اما اگر به نحوة بودن ديگري هم دلبستگي داشته باشد داراي فضيلت مدارا خواهد بود. منظور من از «احساس عاطفي خاص» همين است؛ اگر كسي دقيقاً همان احساسي را كه نسبت به بودن خود داشت به ديگري هم داشت كمال مطلوب است، والا هرچه به آن نزديكتر شود بهتر است، لااقل بيش از پنجاه درصد، تا به آن تعلق خاطر مثبت اطلاق شود.
فضيلت مدارا حالت درونياي است كه خود باعث يك سلسله كارهاي خاصي نسبت به ديگري ميشود كه از نظر اخلاقي درستاند، از جمله مهمترين آنها اين است كه هركس با ديگري وارد گفتوگو ميشود؛ هر گفتوگوي ديگري كه ناشي از مدارا نباشد به معناي دقيق گفتوگو نيست، جر و بحث است. مدارا را با يك سلسله امور ديگر هم نبايد خلط كرد، كه خواهم گفت.
خاستگاه مدارا
1. گاه انسان تحمل نحوة زيست ديگري را ميكند چون ناچار است، يعني شديداً خواستار آن است كه ديگري نحوة زيستش را مثل او كند اما، به تعبير عاميانه، زورش نميرسد، آنگاه به نظر ميآيد كه دارد مدارا ميكند. اين خاستگاه مدارا به معنايي كه در اخلاق فضيلت به حساب ميآيد نيست؛ مدارا در اخلاق غير از مدارا در امور سياسي و اجتماعي است.
2. خاستگاه دومي هم هست و آن اينكه انسان با ديگري مدارا ميكند چون عقيده دارد كه مردم با ملايمت بيشتر سر به راه حق ميآورند تا با ناملايمي و خشونت مثل رفتار پدر و مادر با فرزند. اين حالت هم نوعي مصلحتانديشي است و در آن نوعي انانيت نهفته است.
3. خاستگاه سوم اين است كه شخص ميانديشد كه اگر اجازه دهد همة نحوههاي زيست در جامعه حضور داشته باشند و هركس متاع خود را عرضه كند آنگاه ارزش متاع او بيشتر معلوم ميشود، چون معتقد است آنقدر حقانيت متاع او واضح است كه اگر ديگران وارد رقابت با او شوند بالمآل متاع اوست كه مطلوبيت خواهد داشت. در اينجا هم نوعي انانيت نهفته است.
4. خاستگاه چهارم ناشي از يك ديد انسانشناختي است و آن اينكه شخص معتقد است كه نظام عالم انساني نظام آزمون و خطاست و هيچگاه نميتوان حقي را در اختيار كسي نهاد و حتي اگر هم بشود آن كس قدر آن را نخواهد دانست و بنابراين مطلوب هم نيست، بلكه طرف آنقدر بايد آزمون و خطا كند و مدام به زمين خورد و برخيزد تا آهستهآهسته به حقيقت پيببرد. عالم انساني عالمي نيست كه در آن حقايق به رايگان عرضه شوند، چون اولاً ممكن نيست، چراكه فهم حقيقت به سلسله مقدماتي نياز دارد كه بدون آنها اصلاً حاصل نميشود و مقدمات فهم حقيقت را آزمون و خطاهاي مكرر و فراز و نشيبهاي زندگي فراهم ميآورند، ثانياً مطلوب هم نيست، چون قدرش دانسته نميشود.
5. تا الآن همة اين ديدگاهها در يك چيز مشترك بودند و آن اينكه كسي كه مدارا ميكرد، با مراتب مختلف، حقانيتي براي نحوة زيست خود قائل بود و به انگيزههاي مختلف براي نحوة زيستهاي ناحق مجال بروز و ظهور ميداد، اما خاستگاه پنجم در اينجاست كه شخص ميگويد امكان دارد كه نحوة زيست بهتري از آنچه او اختيار كرده است وجود داشته باشد و براي اينكه بداند كه كدام نحوة زيست بهتر است اجازه ميدهد نحوة زيستهاي ديگر هم وجود داشته باشند. در اينجا فرد خودش را ميآزمايد و در معرض نحوة زيستهاي ديگر قرار ميدهد تا مبادا وقتي بفهمد كه نحوة زيست او بهترين نحوة زيست نبوده است كه ديگر دير شده باشد.
6. خاستگاه ششم كه برخاسته از نوعي طنز منفي يا نوعي سياهبيني و ميتوان گفت نوعي نيهيليسم نسبت به زندگي است در اين عقيده نهفته است كه اصلاً بشر آن قدر و قيمت را ندارد كه بخواهد به طرز فكر و مرام و مشرب خود بچسبد؛ مگر نحوة زيست خودش چه ارزشي دارد، نحوة زيست ديگران هم چه ارزشي دارد كه بخواهد مانع آنها شود.اين خاستگاه، بر خلاف خاستگاههاي ديگر كه براي زيست اهميت قائل بودند و بر اساس آن به ميزان و انگيزههاي مختلف مدارا نشان ميدادند، اساساً اهميتي براي زيست قائل نيست.
به قول حافظ:
سودائيان عالم پندار را بگو سرمايه كم كنيد كه سود و زيان يكي است
7. خاستگاه هفتم ديدگاهي است كه از آن به پلوراليسم تعبير ميكنند. اين ديدگاه ديدگاهي معرفتشناختي است و واقعاً نه نسبيانگار است و نه به طريق اولي پوچانگار. بنابر اين ديدگاه، واقعاً ممكن است نحوة زيستي بهتر از بقيه باشد و حقيقي هم باشد، اما، به يكي از دو روايتي كه خواهم گفت، چارهاي جز اين نيست كه همة نحوة زيستها را تحمل كنيم؛ يكي به اين روايت كه جهان هستي ذاتاً چنان است كه تحمل تفسيرهاي متعدد را دارد و با بيش از يك تفسير سازگار است؛ اگر طوري تفسير كنيد همه چيز به سود آن تفسير تمام خواهد شد و اگر طور ديگري تفسير كنيد همه چيز به سود اين تفسير تمام خواهد شد. (اگر مناظرة خيلي معروف ميان سه فيلسوف در دهة هفتاد را ديده باشيد، يعني مناظرة ميان آنتوني فلو، هِر و بازيل ميچل، كه يكي خداگرا و ديگري نافي وجود خدا و سومي لاادري بود، ميبينيد كه سخنان هر كس را كه ميخوانيد انگار حق با اوست و هرچه هر كس ديگر به رخ ميكشد را ديگري ميتواند به سود خود تفسير كند )
جهان واقعاً يك آزمونپذيري قاطع ندارد كه خود را عريان نشان دهد؛ بگذريم از اينكه اين روايت آنقدر گسترش يافت كه كسي مثل موريس كتابي نوشت با عنوان فراسوي تناقض در رد محال بودن ارتفاع و اجتماع نقيضين (به فارسي هم ترجمه شد)، همچنين كلاين، رياضيدان آمريكايي، كتابي نوشت با عنوان Uncertainty of Mathematics و، عليرغم همة ادعاهايي كه ميگويند فقط در رياضيات قطعيت وجود دارد، در اين كتاب مفصل ادعا كرد كه در رياضيات هم قطعيت وجود ندارد. مدارا يعني احساس عاطفي خاصي به ديگرباشي، ديگرانديشي و ديگرزيستي داشتن؛ همة انسانها مثل هم نيستند، نميانديشند و نميزيند، پس در قياس باهم ديگرياند.
روايت دوم پلوراليسم به اين نتيجه ميرسد كه در عالم ابهام ذاتي وجود ندارد كه قابل تفسيرهاي متعدد باشد، بلكه يك تفسير بيشتر برنميدارد، ولي هر جزء اين تفسيز نزد كسي است، بنابراين چارهاي جز نوعي تشريك مساعي نيست. به تعبير ديگر، جهاننگرياي هست كه چهبسا يگانه نگرش مطابق با واقع باشد، اما اين جهاننگري نزد يك نفر نيست و مثل آينة منكسري است كه هر تكهاش نزد كسي هست و اگر به همه مجال بروز و ظهور دهيم روزي به كل آن خواهيم رسيد؛ ممكن است نكتهاي را كسي درست فهميده باشد و نكتة ديگري را شخص دوم و نكتة ديگر را شخص ثالث و اگر مانع ديدگاههاي ديگر شويم از يكي از اينها محروم خواهيم شد و دچار ترجيح بلامرجح ميشويم.
8. خاستگاه هشتم سرشت و سرنوشت مشترك انسانهاست كه آنها را به مدارا ميخواند. اين سرشت و سرنوشت مشترك به سه صورت تصوير شده است: يكي اينكه انسانها از اين لحاظ مشتركاند كه همه بهيكسان در معرض خطا و صواباند و بنابراين هيچ كس بر ديگري ترجيح ندارد. يعني ساختار ذهني انسان چنان است كه هم مستعد اين است كه خطا نكند و مستعد اين است كه خطا كند.پس چون چنين است، حقانيت و بطلان افكار همه به يك اندازه است. بنابر اين ديدگاه، اولاً عقل امري كاملاً فطري است و نه اكتسابي و در آغاز به همه بهيكسان داده شده است (اين سخن به نظرم قابل دفاع نيست، اما به هر حال كساني به آن معتقدند)، بنابراين، گويي جبري ذهني بر اذهان انسانها حاكم است. ثانياً جبر وجودي نيز بر انسانها حاكم است، چراكه بر اساس آن همه در نحوة زيستشان بهيكسان مجبورند و سناريست عالم به هر كس نقشي را داده است و به همين دليل بايد نحوة زيستهاي گوناگون را تحمل كرد. ثالثاً جبر موقعيت نيز بر انسان حاكم است، چراكه، بر اساس اين ديدگاه، سرشت و سرنوشت همة انسانها به این لحاظ نيز مشترك است كه هر كس در صحنة زندگي با قسمتي از زندگي مواجه شده است و نحوة زيست متناسب با آن يافته است، مثل پازلي كه هركس را در قطعهاي محدود كرده باشند و هركس كل پازل را بزرگشدة قطعة خود بداند.
9. نهمين خاستگاه مدارا در اين اعتقاد است كه انسان تا وقتي با دو نحوة زيست متفاوت «از نظر اخلاقي» مواجه نباشد نبايد احساسات و عواطف و هيجانات متفاوتي نسبت به آنها نشان دهد. مثلاً وقتي با از سويي با نحوة زيست كسي مثل مادر ترزا روبهروست كه اخلاقي زندگي ميكند و از سوي ديگر با نحوة زيست كسي مثل استالين كه ضداخلاقي زندگي ميكند، در اينجا انسان حق دارد كه احساسات و عواطف و هيجانات متفاوت داشته باشد و نحوة زيست يكي را بپسندد و سعي كند تا آنجا كه ميتواند آن را در نحوة زيست خود غالب كند و نحوة زيست ديگري را ناپسند دارد و تا آنجا كه ميتواند اجازه ندهد كه بر نحوة زيست خودش غالب شود؛ چون اين نحوههاي زيست «به لحاظ اخلاقي» ذيربطاند. در اينجا مدارا فضيلت شكيبايي با هر نحوة زيست مگر نحوة زيست اخلاقستيزانه است.
مصطفی ملکیان،روانشناسی اخلاق،جلسه 53،موسسه پرسش
نظرات بینندگان
انتظار یادی از بیت زیر حافظ را داشتم :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
عمل بد و خشنونت آمیز برای این تیپ افراد ، عادی و طبیعی ، شمرده
می شود. در جامعه ما چنین تیپ هایی وجود دارد یا خیر ، قصاوت با شما.
البته منظور استاد را از طنز منفی را نفهمیدم !!!
اما سیاه بینی اصطلاحی منطبق با ویژگی های افراد نهیلیسم است.