تیک تاک ساعت حالا انگار قدرت بیشتری پیدا کرده است؛ خوابِ گرمِ من در روزهای فسرده پاییز گویی به انتها رسیده است که صدای مبهمی درخمِ گوشم می پیچد.
-محمد بلند شو؛ مگه دانشگاه نداری؟
صدای پدر, خواب پاییزی را به آخر می رساند.
-چشم الان پا میشم.
جلسه اولِ کلاسِ کارورزی، مدرسه ای در مقطع متوسطه دوم در مرکزِ تهران .
چهار دانشجو بودیم که خودمان را به مدرسه رساندیم, اوایل, معاونِ مدرسه از تعداد بالای کارورزها اظهار نارضایتی می کرد اما گویی چاره ای نبود و باید ما را می پذیرفت. معرفی شدیم به دفتر مدیریت.
-خب، شما که چهار نفری نمی تونید سرِ کلاس برید. دو نفر این زنگ برید و زنگ بعد هم دو نفر دیگر. ما به موجوداتی لبریز از بغض و کینه و مهربانی و خشم تبدیل شده ایم,
باشه ای می گوییم و از دفتر مدیریت بیرون می زنیم قرار را بر این می گذاریم که من و یکی از دوستان زنگ بعدی در کلاس حاضر شویم و زنگ ابتدایی را به انتظار بنشینیم.
پس از آنکه معلمان اتاقِ استراحتِ خود را ترک می کنند, جلو می رویم و وارد اتاقِ آنها می شویم، معاون حالا تلخیِ اولِ صبح را کنار می گذارد و وارد اتاق می شود.
-ببینید معلمی شغلِ بدی نیست، ولی چیزی نداره. الان یکی از فامیل های ما پرورش مرغ زده. از صفر شروع کرده ماهی خداتومن درآمدشه ... از این صندوق ها و وام های فرهنگیان استفاده کنید.
نمی دانم چطور بگویم که به خدا این حرف ها تکراریست، بارها شنیده ایم که معلمی چیزی ندارد؛ سکوت می کنم و معاون بنا می کند آن جوک معروف را تعریف کردن که: اگر قرار باشد آموزش و پرورش مخففی برای خود داشته باشد مخفف آن می شود :
"گداجا"
پس از صحبتِ طولانی حالا عقربه های ساعت کمی جلو آمده اند و نشان از این دارند که موعدِ زنگِ تفریح است، از آنجا که تعدادِ صندلی ها در اتاقِ دبیران کافی نیست دفتر را ترک می کنیم.
زنگ تفریح تمام می شود و خودمان را به معلمِ مربوطه معرفی می کنیم. از رویِ خوشش انرژی می گیریم و به همراه او سرِ کلاس حاضر می شویم. کلاس با گفت وگو درباره یکی از بچه ها که حالا چند روزیست به مدرسه نمی آید شروع می شود, دانش آموزی که حالا جایِ نیمکتِ خالیش را من پر کرده ام.
چشمهایم خیره به یادگاری نویسی های آن دانش آموز است،که سرتاسر میز را پر کرده.
اسم هایی به زبان لاتین leito، sijal و... بعدها متوجه می شوم که گویا اسامی ستاره های موسیقی رپ هستند.
معلم درس را آغاز می کند
خب، بچه ها امروز ادامه مبحث را خواهیم داشت...
من هنوز غرق در یادگاری ها هستم که ناگهان فریاد عصبانیت معلم را می شنوم.
-بی شعورِ احمق شعورت نمی رسه که وسطِ صحبتِ معلم نخندی؟
کلاس ساکت می شود، هیچ کس تکانی به خود نمی دهد، معلم راه می رود و به دانش آموز نزدیک می شود پلیور او را می گیرد از روی نیمکت بلندش می کند، کشان کشان با خود می بردش و به طرزِ دردناکی او را به دربِ چوبیِ کلاس می کوباند، طنینِ فغانِ بلند دانش آموز در گوشم می پیچد, دانش آموز پخش زمین می شود. معاون به کلاس می آید و او را بیرون می برد، بهت زده شده ام آن قدر تنبیه بدی بود که احساس کردم حتما دانش آموز خونریزی کرده است. یکی دو دقیقه ای فقطو فقط تیک تاک ساعت است که به گوش می رسد.
معلم شروع می کند:
-کلاسِ شما از همون اول سرِ ناسازگاری داشت، برداشتید صدای من رو ضبط کردید؟... رفتاراتون از یه طرف, چندرغاز حقوق هم که بیشتر کفِ دست ما نمیذارن...امروز درس نداریم؛ فردا هم امتحان نمی گیرم خودتون درس بخونید, چند ناسزا هم حواله می کند...
گاهی از پنجره کلاس بیرون را نگاه می کند که ببیند نتیجه تنبیه شدیدش چه شده است...!
عقربه ها حالا نشانِ زنگِ تفریحِ دیگری می دهند، از کلاس بیرون می زنیم...
هنوز در بهت هستم و با بچه ها از اتفاق رخ داده صحبت می کنیم. باید خود را به کلاس دانشگاهمان برسانیم, درسِ "تجربه های خاص حرفه ای در درس زیست شناسی" حتی عنوان درس هم طولانی و خنده دار می نماید.
استاد می گوید باید درس بدهیم و درس دادن یکدیگر را داوری کنیم من اما می گویم درباره موضوع تربیتی دیگری صحبت خواهم کرد: " پاسخ به ناهنجاری های رفتاری در کلاس درس"
استاد استقبال می کند.
هفته ی دیگری می شود و موعد درس کارورزی در کلاس همان معلم، این هفته ما باید در زنگ اول در کلاس درس حاضر باشیم، معلم می گوید قصد امتحان گرفتن دارد. برگه ها پخش می شود. در حین امتحان, دانش آموزی به شکلی واضح تقلب می کند و معلم هم او را می بیند، نادیده می گیرد .
وقت امتحان به پایان می رسد دانش آموزی که تقلب کرده بود نمره خوبی می گیرد، معلم هم او را تشویق می کند دانش آموز از ته دل می خندد؛ از رفتار معلم خوشم می آید و در دلم تحسینش می کنم می توانست با تنبیه بدنی یا کلامی، دانش آموزی که برچسب ضعف خورده را سرخورده تر از قبل کند اما رویکرد خوبی را انتخاب می کند.
کلاس تمام می شود معلم درباره اتفاق هفته پیش با من صحبت می کند:
-هر روز از کلاسشون امتحان می گیرم, اونقدر امتحان می گیرم که به اندازه کافی نمره پایین ازشون داشته باشم, فردا اگر کسی اومد گفت که چرا زدیش ؟ می گم نمره هاش رو ببینید... اصلا می گویم به فلان مقام توهین کرد...
مکالمه ما پایان می پذیرد ، از جلو دفتر مدیر مدرسه می گذرم, مرد میانسالی روی صندلی نشسته است.بعدها متوجه می شوم که آن مرد میانسال پدر همان دانش آموزیست که مورد تنبیه قرار گرفته، پدرش شکایت کرده بود...
نم بارانی روی خیابان نشسته و راه دانشگاه را پیش می گیرم، باید خودم را به کنفرانس " تجربه های خاص..." برسانم. فکرها در سرم می چرخند و می جنگند "ما چگونه ما شدیم؟"، ما به موجوداتی لبریز از بغض و کینه و مهربانی و خشم تبدیل شده ایم, به قول شمس تبریزی شناخت قومی چون ما, از شناخت حق مشکل تراست.
به ساعتم نگاهی می اندازم ثانیه شمار جلو می رود حالا موعد شروع کلاس "تجربه های خاص..." است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از دو نوازنده دورهگرد خواستم که اتوبوس را ترک کنند، چون ممکن است مسافرهایی که مشکلات عصبی مانند صرع دارند دچار حمله شوند، همان طور که پیشتر این حادثه بارها رخ داده است.اما مسافرها به من فحاشی کردند، گفتند: «چرا داری شادی را از ما میگیری؟»گفتم: «من مجوز کنسرت لغو نکردم و خوانندهای با امضایم ممنوعالکار نشده! درست فکر کنید که چی گفتم! اتوبوس جای دستفروشی یا گدایی و نوازندگی نیست! هر چیزی اصولی دارد!» ما یک جامعه مردهپرست، گداپرور و سازنده مشاغل کاذب هستیم، چون بلد نیستیم زندگی کنیم.
یکی از مسافرها گفت: «اگر کسی صرع داشته باشد، خودش اعتراض میکند و میگوید، لازم نیست تو بگویی! اگه ناراحتی برو اروپا زندگی کن!»
در این لحظه همه مسافرها برایش کف زدند و تشویقش کردند.
باورم نمیشد کجا ایستادهام.من در دفاع از حقوق شهروندان و بیماران مبتلا به صرع مورد تهاجم لفظی و ناعادلانه مردم قرار گرفتم و در آن میان تنها یک خانم مسن بود که حرفم را درک میکرد. بقیه همه فحش میدادند.
هیچوقت به اندازه آن لحظه در کشور خودم احساس غربت نکرده بودم.مسافرها یک به یک هنگام پیاده شدن به من فحش میدادند و میرفتند.فریاد میزدم: «چرا به من فحش میدهید؟ مگه چی گفتم؟ مگه چیکارتون کردم؟»اما فایدهای نداشت.
من از ایستگاه توانیر تا میرداماد به اندازه سلاطین قیر و گوشت و سکه و پراید و پوشک و ترامپ و نامادری سیندرلا دشنام خوردم.دو روز طول کشید تا حالم بهتر شد و توانستم به جزئیات بیشتری درباره این ماجرا فکر کنم.
مسافرهای اتوبوس از جاهای دیگر و افراد دیگری عصبانی بودند، اما ناگهان یک سیبل مجانی پیدا کردند و عقدههایشان را سر من خالی کردند، چون دستشان به دیگران نمیرسد
.تجسم کنید دراتوبوس ایستادهاید و حرف علمی و مستند و منطقی میزنید، اما مسافرها هنگام پیاده شدن نفرینتان میکنند و اجدادتان را جلوی چشمتان میآورند.میدانم قابل مقایسه نیست، اما وقتی آن صحنهها را تجسم میکنم، میتوانم بفهمم آقای ظریف چه فشاری را تحمل کرد.
جامعهای که حقوق معلولان را به رسمیت نمیشناسد، وقتی پشت میز بنشیند نمیتواند به آداب و قوانین بینالمللی و اصول دیپلماتیک احترام بگذارد.
رفتار مسافرها با من منصفانه نبود، اما مردم تقصیری ندارند. وقتی معلمشان آمدنیوز و بیبیسی و صداوسیما و منوتو باشد، راه را اشتباه میروند.
متاسفم که در جامعه ما دفاع از گدایی دو جوان که فیزیک سالم دارند اما حال ندارند کار کنند، از حقوق بیماران مبتلا به صرع یا افراد مسن که نیازمند آرامش بیشتری هستند، مهمتر است.
ما یک جامعه مردهپرست، گداپرور و سازنده مشاغل کاذب هستیم، چون بلد نیستیم زندگی کنیم.
همیشه پیامهای معلولان و بیماران را میخوانم و از درون فرو میریزم وقتی میبینم جامعه چقدر با آنها بیرحم است.اما من به تنهایی کاری از دستم ساخته نیست. کسی که بیمار است یا معلولیتی دارد، مورد نگاه نژادپرستانه قرار میگیرد چون رسانهها تنها به موضوعات اقتصادی میپردازند.
در مدرسه که بودیم همیشه موضوع انشا این بود:
«تعطیلات نوروز را چگونه گذراندید؟» اما هیچوقت نپرسیدند: «برای تعطیلات پیش رو چه برنامهای دارید؟» چون قرار نبوده کسی زندگی کردن صحیح را به ما یاد بدهد. هیچوقت موضوع درس یا انشای ما درباره یک معلول یا فرد مبتلا به یک بیماری نبود.
عربها بد هستند، چینیها بد هستند، روسها بد هستند، افغانها بد هستند، ولی ما بهترینهای جهان هستیم.
کانال فرورتیش رضوانیه
گروه دانش آموزی/
روز گذشته مدیرکل آموزش و پرورش البرز با اشاره به تنبیه بدنی دو دانشآموز در یکی از مدارس شهرستان نظرآباد اعلام کرد که این تنبیه در پی دعوا و مشاجره بچه گانه سه دانش آموز این مدرسه اتفاق افتاده است.
پس از آن، عکسی در فضای مجازی منتشر شد که با اشاره به همین اتفاق از داغ کردن دست یکی از دانشآموزان به وسیله قاشق داغ حکایت داشت، موضوعی که مدیرکل آموزش و پرورش البرز اعلام کرده پس از بررسی جزئیات مشخص خواهد شد.
سالار قاسمی در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: بعد از انتشار خبر تنبیه بدنی دو دانش آموز نظرآبادی، معلم که این کار را انجام داده به آموزش و پرورش احضار شد. صحبتهای لازم با این معلم انجام شده و پرونده توسط مسئولین و بازرسی در حال تکمیل است.
مدیرکل آموزش و پرورش البرز گفت: بعد از مشخص شدن جزئیات موضوع، نتیجه به اداره کل ارسال و تصمیمات لازم در خصوص این پرونده گرفته میشود.
قاسمی ادامه داد: قطعا تنبیه بدنی طبق آییننامه آموزش و پرورش تخلف است و طبق این آیین نامه به تخلف این فرد رسیدگی میشود.
پایان پیام/
گروه گزارش/
چندی پیش جمعی از فرهنگیان تهرانی با ارسال نامه ای به صدای معلم خواهان توجه وزیر آموزش و پرورش به مطالبه خود شدند . ( این جا )
« صدای معلم » گفت و گویی را با گودرز کریمی فر مدیر کل تعاون و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش در مورد وضعیت خانه های معلم و اسکان فرهنگیان در نوروز و نیز استخر باشگاه فرهنگیان انجام داده است .
گزارش را می خوانیم .
چندین ماه قبل از شروع سالتحصیلی 98-97 طرح معلم تمام وقت مطرح گردید و بعد از گذشت بیش از پنج ماه از شروع سال تحصیلی هنوز اجرای عملی آن شروع نشده و این طرح در مرحله آمارگیری از فرهنگیان متقاضی این طرح می باشد .
در برابر تمامی شک و تردید ها و مخالفت های گوناگون با این طرح از سوی کارشناسان و فرهنگیان ، مسئولین امر آن را غیر اجباری و فقط با هدف خدمت به فرهنگیان مطرح نموده و به شدت از این طرح دفاع نموده اند .
بارها در صحبت های وزیر آموزش و پرورش و معاونت پشتیبانی ایشان ، منتقدان و مخالفان به ناآگاهی از اهداف اصلی و جزئیات آن متهم شده اند.
در اظهارات اخیر وزیر آموزش و پرورش نیز که به نوعی با گله مندی همراه بود به طورضمنی اشاره شد که مخالفت ها در این خصوص به حدی بالا گرفته بود که مسئولین تصمیم گیر را به تجدید نظر در این خصوص واداشته بود . مخالفت برخی از نمایندگان مجلس با این طرح نیز مزید بر علت شده و آنها عنوان می کنند که اگر واقعا هدف خدمت به فرهنگیان می باشد بهتر است ابتدا مطالبات انباشته سالهای دور پرداخت شود ، قانون رتبه بندی معلمان اجرایی شود و بندهای مغفول مانده قانون خدمات کشوری در آموزش و پرورش نیز برای شاغلان اعمال شود.
با تمامی این اوصاف به نظر می آید تاخیر زیادی در تدوین آیین نامه ها و صدور بخشنامه های مربوط و ... صورت گرفته است و هنوز هم ادامه دارد که سوالات زیادی را در نزد فرهنگیان به وجود آورده است که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود :
با تمامی این اوصاف علی رغم اینکه مسئولین امر آماده شدن آیین نامه ها و قوانین مربوط به این طرح را پایانی بر سوالات بی شمار کارشناسان و فرهنگیان کشور نسبت به طرح معلم تمام وقت اعلام می کردند به نظر می رسد علی رغم اینکه ظاهرا قوانین مربوطه و بخشنامه ها آماده و اعلام شده هست ولی نه تنها سوالات و ابهامات کاهش نیافته که بیشتر نیز شده است .
چند وقت پیش چند تن از مدیران و معلمان مدارس در یک جمعی اظهار می کردند که وقتی ملزم به تدریس 6 ساعت در هفته تدریس هستیم و در کنار آن وظایف مرتبط با مدیریت و معاونت نیز بر دوش مان هست اگر همین طرح اگر درست اجرا بشود برای ما بهتر از مدیریت و معاونت است ! در ادارات نیز زمزمه های مشابهی به گوش می رسد . واقعا هدف اصلی این طرح چیست ؟ واقعا کارشناسی شده است ؟ به نظر می رسد باید منتظر روزهای پرچالشی در این خصوص باشیم !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
نخستین انتصاب مدیر کل زن در وزارت سیدمحمد بطحایی در استان زنجان و در فروردین 97 بود .
دوران مدیریت « مریم رشتچی » کوتاه بود و به گفته کارشناسان و مدیران ، ضعف مدیریت و فقدان تجربه موجب شد تا جای خود را " به نعمت محمدی " مدیر حراست در همین مجموعه بدهد .
« سیدمحمد بطحایی » که به خاطر عملکردش در حوزه مدیریت زنان وزارت آموزش و پرورش دو تذکر از معصومه ابتکار معاون رئیس جمهور دریافت کرده و انتقادات فراوانی از او شده بود ، این بار فرحناز قائد امینی هارونی را به سمت مدیرکل آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختیاری معرفی کرد .
باید دید آیا قائد امینی می تواند ذهنیت های فعلی را درمورد شایستگی های مدیریتی زنان اصلاح کند .
پایان پیام /
آقای محمد شریعتمداری وزیر جدید کار، تعاون و تامین اجتماعی که از ۶ آبان ۹۷ در این وزارتخانه مشغول به خدمت گردیده، در اواخر آبانماه طی ملاقاتی با نمایندگانِ دبیران و آموزگارانِ بازنشسته کشور قول داد که از مطالبات به حق آنان دفاع نموده و حتی پیگیر تدارک دیدار بازنشستگان با مقام معظم رهبری و رئیسجمهور به منظور انعکاس مطالبات آنان باشد.
مشکل اصلی بازنشستگان، مطالبات معوقه ناشی از عدم اجرای ماده ۱۲۵ قانون مدیریت خدمات کشوری و عدم اعمال همترازی حقوق شاغلین با بازنشستگان(موضوع ماده ۶۴ این قانون) است.
طبق برآورد کارشناسان صندوق بازنشستگی، برای اجرای همسانسازی حقوق بازنشستگان در درون دستگاهها، به رقمی در حد ۳۰ هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز است که آقای جمشید تقیزاده مدیرعامل صندوق بازنشستگی کشوری ابراز امیدواری نمود که طی دو سال ۹۸ و ۹۹ و تامین سالانه ۱۵ هزار میلیارد تومان، این مساله به سرانجام برسد.
بهرغم پیگیریهای مداوم بازنشستگان در سراسر کشور و اعلام نیاز و مکاتبات انجام شده و پیگیریهای صندوق بازنشستگی و وزارت تعاون، در لایحه بودجه پیشنهادی دولت برای سال ۹۸ و در ردیف ۲۲ کد ۵۵۰۰۰۰ جدول شماره ۹ این لایحه تنها ۲ هزار میلیارد تومان برای همسانسازی حقوق دومیلیون و چهارصدهزار بازنشسته کشوری و لشکری منظور گردیده است در حالی که بودجه ردیف فوق در سال ۹۶، ۳۴۰۰ میلیارد تومان و در سال ۹۷ نیز مبلغ ۳۴۰۰ میلیارد تومان بوده است.
جناب دکتر نوبخت می دانند که این رقم هیچ تناسبی با واقعیت ندارد ولی بر اساس شگرد "به مرگ گرفتن و به تب راضی کردن" هر ساله رقم ۱۰۰۰ یا ۲۰۰۰ میلیارد تومان را منظور می کند تا با دوندگیهای خستهکننده و طاقتفرسای بازنشستگان، نهایتاً این رقم در کمیسیون تلفیق یا صحن علنی مجلس به حداکثر ۳/۵ تا ۴هزارمیلیارد برسد و این بازی هرساله ادامه دارد.
افزایش ۱۰ درصدی حقوق بازنشستگان در بودجه سال ۹۷ در حالی اتفاق افتاد که در سال جاری عملا تورم سنگینی را شاهد هستیم که مقامات محترم از بیان رسمی و شفاف آن طفره می روند.
در بودجه سال ۹۸ برای همه حقوق بگیران دولت ۲۰ درصد افزایش حقوق پیشبینی شده است بدین معنا که فردی که ۲۰ میلیون حقوق می گیرد ۴ میلیون افزایش حقوق دارد و کسی که ۱/۵ میلیون حقوق میگیرد ۳۰۰ هزار تومان، و با این شیوهها فاصله طبقاتی با متر و کیلومتر هم قابل محاسبه نیست.
سازمان برنامه و مجلس محترم در مواقعی که اراده نمایند به هر طریق ممکن و از جمله برداشت از صندوق ذخیره ارزی، مشکل دستگاهها را مرتفع می کنند لیکن برای فریادهای بازنشستگان و سفره کوچک آنان که هر روز کوچکتر می شود گوش شنوا و چشم بینایی نیست.
رویکرد انقباضی در مورد بازنشستگان در دولتها و مجالس مختلف که از سال ۸۷ شروع شده و همچنان ادامه دارد، نه تنها معیشت بلکه منزلت اجتماعی بازنشستگان را نیز هدف گرفته و فشل کردن این سرمایه اجتماعی نمی تواند برای کشور نشانه خوبی باشد.
بازنشستگان در طول خدمت ۳۰ ساله هر ماه بخشی از حقوق خود را به صندوق بازنشستگی ریختند تا در پیری و از کارافتادگی دغدغه معیشت نداشته باشند ولی اینک باید با تنی رنجور و قلبی مجروح با غلتیدن زیر خط فقر شرمنده خانواده و فرزندان بیکار خود باشند.
به نظر می رسد با سیاستهای سازمان برنامه و انفعال مجلس، سال ۹۸ سال سختی برای بازنشستگان باشد و آنان باید کمربندهای فرسوده خود را محکمتر ببندند.
در سال ۹۸ انتخابات مجلس شورای اسلامی پیش روست و حدود دو سال دیگر هم انتخابات ریاستجمهوری است. گمان می رود، اجابت مطالبات مشروع و قانونی این قوم به عمر این دولت و مجلس نیز قد ندهد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مثل آقا معلما، همون هایی که تا بچه درس نخونه یا پرورویی کنه چنان می زنندش که نفهمه از کجا خورده. "چرا ما نه؟"
همون آقا معلمایی که مثل ما مجبور نیستند امتحان بگیرند و دم به دم لیست نمرات را با وسواس بنویسند که مبادا یه عددش خدشه داشته باشه و مجبور بشوند کل لیست را دوباره بنویسند. مثل آن آقا معلمایی که نباید توی آزمونهای ضمن خدمت و غیره شرکت کنند ولی امتیازش را دوستانه می گیرند. همون آقا معلمایی که به زور بازو کلاس را به بهترین نحو کنترل می کنند. "چرا ما نه؟"
امروز معلمان دبیرستان دخترانه با صراحت خواهان رفع این نابرابری در حق داشتن برخورد فیزیکی با دانش آموزان بودند! "چرا ما نه؟"
یکی دو نفر با نطق گیرایی پیشرو رفع این نابرابری شده و با بیان تجربیاتی از نتایج موفقیت آمیز کتک زدن دانش آموزان سعی در اقناع سایرین کردند ولی ظاهرا اقناع از قبل صورت گرفته بود چرا که خیلی زود حمایت ها سرازیر شد.
استدلال هم این بود که تقریبا هر روز شاهد دعوای دخترها هستیم دعواهایی که غیر از احوال پرسی های معمول فک و فامیل در دعوا، منجر به زخمی کردن همدیگر می شود. قبلا در اوج دعوا دخترها گیسهای هم را می کشیدند ولی انگار دخترها هم نمی خواهند از پسرها در خشونت فیزیکی عقب بمانند. آنها هم می پرسند "چرا ما نه؟"
خب برای کنترل این دانش آموز که خشونت می کند نیاز به خشونت بزرگتری هست. چرا ما نباید بتوانیم دزدی کنیم؟ چرا ما هم مانند آنها نباید بتوانیم بخوریم؟
چه زود دغدغه دکتر فردین علیخواه در دانشگاه را در مدرسه به عیان دیدم. دغدغه "چرا ما نه؟" ایشان به دو نظریه اشاره کرد یکی نظریه رابرت مرتون در مورد نظریه "فشار ساختاری" ؛ نظریه ای که به عدم توزیع عادلانه فرصت های مشروع در جامعه برای دستیابی به اهداف اشاره می کند.
نظریه دیگر را کلوارد و اوهلین دو جامعه شناس، در نقد به نظریه مرتون تحت عنوان "ساختار فرصت های نامشروع" بیان کردند. به نظر آنها فرصت های نامشروع هم به همان اندازه فرصت های مشروع مهم است.
سپس این استاد دانشگاه به تغییر طرح مساله و نوع سوال دانشجویان خود در دو سال اخیر اشاره می کند. دانشجویانی که دیگر کمتر از بی عدالتی در توزیع فرصتهای مشروع گلایه می کنند بلکه به زبان ساده می پرسند: چرا ما نباید بتوانیم دزدی کنیم؟ چرا ما هم مانند آنها نباید بتوانیم بخوریم؟
در پایان دغدغه خود را با این جملات به پایان می برد:
"شاید این پرسشها ساده به نظر برسند ولی نشانه تغییری نگران کننده در نگاه جوانان است."
امروز در دبیرستان دخترانه شاهد این تغییر مساله بین معلمان بودم.
شاید ترجیح استفاده از ابزار خشونت برای کنترل دانش آموزان بین چند همکار در یک دبیرستان دخترانه در گوشه ای از جنوب شهر تهران به نظر ساده بیاید ولی نشانه تغییری نگران کننده در نگاه معلمان است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از فرهنگیان بازنشسته ساکن در شهرستان اهر برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .