همنشینی با پیش کسوتان آموزش، بهویژه آنان که سالها در کلاسهای ساده اما سرشار از شوق و دانایی زیستهاند، همیشه تجربهای است سرشار از درک، درد و درس.
وقتی پای صحبت یک معلم بازنشسته مینشینی، گویی ورق زدن کتابی است که هر برگش، رد پای نسلی را در خود دارد. از صدای گچ روی تخته گرفته تا برق نگاه دانشآموزی که برای نخستینبار معنای «فهمیدن» را چشیده. اما در دل این روایتها، زخمی هست که هنوز تازه است :
دردِ نادیده گرفته شدن.
این تنها حکایت یک نفر نیست؛ صدای فروخوردهی نسلی است که عمرشان را نه در حساب سود و زیان، که در کاشتن بذر دانایی صرف کردهاند. و امروز، در روزگاری که باید ثمرهی آن تلاشها را با احترام ببینند، با دیواری از بیتوجهی و سکوت روبهرو شدهاند.
آنان چیزی فراتر از مزایا و تشویقنامه میخواهند. تشنهاند به احساس ارزشمندی؛ به اینکه هنوز هم، حتی در سکوت بازنشستگی، حضورشان دیده شود. میخواهند مطمئن شوند نهالی که روزی با عشق کاشتهاند، هنوز هم در چشم نظام آموزشی، سبز و مهم است.
ما اما، بهعنوان نسل امروز، باید این بغضها را بشنویم. صدای آنانی باشیم که در سایهسار وجودشان قد کشیدیم.
فراموش نکنیم: اگر امروز درختی شدهایم، ریشه در مهرِ آن معلمانی داریم که در سکوت کلاسهای ساده، برایمان باران شدند…
ما، چراغ بودیم
در تاریکیِ جهل و نادانی؛
حالا که خاموش نشستهایم،
کاش کسی ببیند
چینهای پیشانیمان
هنوز هم
بوی عشق میدهد...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.