علم اخلاق ، علمی ست که صفات نفسانی خوب و بد و اعمال و رفتار اختیاری متناسب با آن ها را معرفی می کند و شیوه ی تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد و اعمال ناپسند را نشان می دهد. ( ابن مسکویه ، تهذیب الاخلاق و طهاره الاعراق ، ص 27)
هدف نهایی علم اخلاق این است که انسان را به کمال سعادت حقیقی خود – که همانا هدف اصلی خلقت جهان و انسان است – برساند.
در تمامی دروس دوره ی ابتدایی این گونه پیکربندی کرده اند که تدریس منتهی به جلوه صفات و ذات باری تعالی شود و قدرت و عظمت آفریدگار در جهان هستی و طبیعت آفرینش او ، جلوه گر شود و این که تمام جهان طبیعی و بی اراده به تسبیح جمال و جلال خداوندی مشغولند .
معلمان در این زمینه تلاش خود را داشته اند که غایت کار را به این هدف برسانند. البته آنانی که زمینه رستگاری را دارند ، اصل مطلب را زود می گیرند.
امام علی ( ع) می فرماید : « از حال فرزندان اسماعیل ، فرزندان اسحاق و فرزندان یعقوب عبرت بگیرید. چقدر حالات ملت ها با هم مشابه و صفات و افعالشان شبیه یکدیگر است. در تشتت و تفرق آنان دقت کنید ، زمانی که کسری ها و قیصرها مالک بودند. (خطبه قاصعه/192)
فرزندم ! درست است که من به اندازه ی همه ی کسانی که پیش از من زیسته اند ، عمر نکرده ام ، اما در کردار آن ها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار آن ها به سیر و سیاحت پرداختم تا بدان جا که همانند یکی از آن ها شدم . بلکه گویا در اثر آنچه تاریخ آنان به من رسیده با همه ی آن ها از اول تا آخر بوده ام. ( نهج البلاغه ، نامه 31 )
علوم تربیتی در علم اخلاق با بهره گیری از دستاورد های روان شناسی و شناسایی اصول حاکم بر رفتار انسان و تلاش در جهت آگاهی از فرمول هایی که کنش ها و واکنش های آدمی در چارچوب آن ها شکل می گیرد ، زمینه های رشد و شکوفایی هر چه بیشتر استعدادهای علمی ، اخلاقی و مهارت های حرفه ای را فراهم می آورد و اگر توجهی به عوامل و زمینه های اخلاقی داشته باشد ،نگاه او به این عوامل صرفا یک رویکرد ابزاری و واسطه ای است و چون وجود فضیلت های اخلاقی ، فرد را در طی مراحل تربیتی یاری داده ، آن ها را مورد توجه قرار می دهد.
این مطالب در وسعت بیشتر و عمیق تر در حوزه و دانشگاه تحت عناوین مختلف من جمله فلسفه تعلیم و تربیت تدریس می شود. ولی هنوز تحقیقاتی صورت نگرفته است که نفعش در جامعه برای چند نفر بوده است !
تربیت ، خود به معنای پرورش استعدادهای نهفته در وجود انسان است. خداوند با خلقت انسان ، قوا و استعدادهای زیادی در وجود او به ودیعه گذاشته که هر کدام از این استعدادها برای تکامل و رسیدن به مقصد نهایی ، او را یاری می نماید و اگر هر یک از این استعدادها شکوفا شود از هر طلا و نقره ای با ارزش تر خواهد بود و به فرموده ی پیامبر « اَلّناسُ معادِنُ كَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّه » مردم معادنی هستند مانند طلا و نقره ( بحار الانوار – ج 58 – ص 65) در این شرایط وقتی از تربیت اسلامی و روزهایی که به عناوین مختلف فقط برای رفع تکلیف بخشنامه وار در آموزش و پرورش بر دوش مدارس و به خصوص معلمان گذاشته می شود باید جدا گله مند شد. مطالبه گری کرد که قطعا وقتی عملی در پشتوانه نیست ، ادعای مفهوم و تفسیر آن چگونه می تواند در کل کشور سازنده باشد ؟!
البته مرحوم آیت الله بهجت معتقد بودند مردم در فطانت و بلادت اختلاف زیاد دارند. مأمون و امین نزد یک معلم درس می گرفتند. معلم زير فرش مأمون كاغذ گذاشت و او متوجّه شد، ولى زير فرش امين خِشت گذاشت و او نفهميد.
بسیاری از استعدادهای افراد ، حتی برای خود آنان ناشناخته می ماند و متوجه نمی شوند که چه توانایی ها و لیاقت هایی دارند و این وظیفه ی پدر و مادر و مربی است که با دقت و مهارت ، به جست و جو و کشف آن ها بپردازد.
رهبر معظم انقلاب در دیدار معلمان و فرهنگیان سراسر کشور در 17 اردیبهشت 1393 در باب تربیت نیروی انسانی و سبک زندگی فرمودند :
« ما ملّتى هستیم با آرمانهاى بلند، با حرفهاى بزرگ، با قلّههاى ترسیمشدهاى - که می خواهیم خودمان را به این قلّهها برسانیم. این احتیاج دارد به انسانهاى صبور، عاقل، متدیّن، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلى ، مهربان، عطوف، داراى حلم، داراى شجاعت، با رفتارهاى مؤدبّانه، پرهیزگار و انسانهایى که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود. هدف، ایجاد یک جامعهى نمونه است. شما می خواهید در محدودهى ایران عزیز - که از لحاظ جغرافیایى در یک نقطهى بسیار حسّاسى از دنیا هم واقع شده است - یک جامعهاى بسازید که به برکت اسلام و زیر پرچم قرآن، الگو باشد. اگر با حرفهاى این نویسندگان و منتقدان و متفکّرانشان آشنا باشید، مىبینید مدتها است، چندین سال است که صدایشان در آمده است؛ گوشههاى فاسدشده و رو به افزایش فساد در جامعهشان را دارند نشان می دهند؛ زندگى مادّى اینجورى است. بله، از لحاظ علم و پیشرفتهاى فنّاورى و این چیزها پیش رفتهاند، کارهاى بزرگى انجام دادهاند؛ امّا آنطرف قضیّه، زمین ماند و همین زمینشان میزند. آن جامعهاى مورد نظر اسلام است که از لحاظ مادّى، یعنى از لحاظ ثروت، از لحاظ علم، از لحاظ سطح زندگى، در سطح بالایى باشد؛ از لحاظ اخلاق و معنویّت هم در آن سطح و یا بالاتر از آن سطح باشد. این می شود جامعهى اسلامى؛ شما می خواهید این را درست کنید؛ این راه خیلى طولانى در پیش دارد. و این شدنى است، کسى نگوید نمی شود؛ چرا، خیلىچیزها را خیال می کردند نمی شود، شد.»
« و من کلام له صلّی اللَّه علیه و ءاله: النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّه». آنچه که در این جملهی شریف و کوتاه و پرمغز مورد نظر است، وجود استعدادهای پنهان در هر فردی از افراد انسان است. اینکه حالا بعضی این بحث را به بحث جبر و تفویض و این چیزها متصل می کنند، این دور شدن از محتوای واضح و ظاهر این حدیث شریف است. در این حدیث می خواهد بفرماید: همچنان که معادنی وجود دارد که در اینها طلا هست، نقره هست - حالا این دو تا را به عنوان مثال ذکر کردهاند؛ معادن گوناگونی وجود دارد - و ظاهر کار، سنگ است، خاک است، زمین است، چیزی محسوس نیست، اما اگر بکاوید، اگر بشناسید، اگر قدر بدانید، در زیر همین سنگ و خاک معمولی، یک عنصر گرانبها پیدا خواهید کرد که ارزش آن با ارزش آنچه که در ظاهر دیده می شود، قابل مقایسه نیست، انسانها هم همین جورند؛ یک ظاهری وجود دارد که در حرکات و سکنات و گفتار و رفتار و کردار انسانها، آدم اینها را میبیند؛ اما یک باطنی هم وجود دارد که آن عبارت است از استعدادهای متراکمی که خدای متعال در وجود انسان گذاشته است. البته این استعدادها یکسان نیستند - همچنان که معادن یکسان نیستند - اما همه در این جهت شبیه همند که آنچه در کمون است و آنچه در باطن وجود انسان است، بسی ارزشمندتر است از آنچه که شما در ظاهر مشاهده می کنید. همچنان که اگر روی معدن کار کردید، تلاش کردید، زحمت کشیدید، میتوانید به آن مادهی ذیقیمتی که در آن هست، برسید، در انسان هم همین جور است؛ احتیاج به تلاش دارد؛ باید کسانی سعی کنند این استعدادها را به فعلیت برسانند. شرط لازم هم این است که شما این ماده را بشناسید. کسی که نداند طلا چیست یا نقره چیست، اگر در این معدن به طلا هم برخورد کند، چون نمی شناسد، از آن صرف نظر خواهد کرد. باید بدانید طلا یعنی چه و چه ارزشی دارد، بعد بروید استخراج کنید، زحمت بکشید، طلا را استحصال کنید. در انسان هم همین جور است. مربیان بشر، مربیان کودکان و بالخصوص جوانان که می خواهند از این استعدادهای خدادادی که در انسانها هست، استفاده کنند، باید این استعدادها را بشناسند، قدر این استعدادها را بدانند، بعد بروند دنبالش. همچنان که ما در زمینشناسی می رویم تحقیق می کنیم، ببینیم آیا این زمین دارای معدن هست یا نیست، معدن آن چیست، اندازه و مبلغ و حجم آن چقدر است، راهِ درآوردن آن چیست، در مورد انسانها هم همین جور است. بعضی، استعدادهای برجسته و فراوانی دارند؛ بعضی، استعدادهای کمتری دارند. نوع استعدادها هم فرق میکند؛ طلا یک جا لازم است، نقره هم یک جای دیگر لازم است؛ آنجایی که شما از نقره باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمیرسید؛ آنجایی که از آهن باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمیرسید؛ هر کدام برای یک کاری لازم است. انسانها با استعدادهای گوناگونشان، تأمین کنندهی نیاز جوامع بشری برای سیر الیاللَّه و سیر الیالکمالاند؛ همهی این استعدادها باید استخراج شود. این، وظیفهی مربیان جوامع را سنگین می کند؛ وظیفهی حکومتها را سنگین می کند. استعدادیابی، استعدادشناسی، قدر استعداد را دانستن، راه استخراج این استعدادها و به فعلیت رساندن آنها را بلد بودن، بعد با ظرافتِ تمام این را دنبال کردن، این آن چیزی است که بروز استعدادها را نتیجه خواهد بخشید؛ پیغمبران این کار را می کردند: «لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسیّ نعمته ... و یثیروا لهم دفائن العقول». پیغمبران خرد انسانها را برمیآشفتند، آنها را مبعوث می کردند، آنها را به کار وامی داشتند؛ این همان کشاندن استعداد است. بنابراین «النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة». به هیچ انسانی نباید با نگاه تحقیر نگاه کرد؛ نه، در او یک استعدادی هست که ای بسا جامعه به آن استعداد نهایت نیاز را دارد.
بله، بعضیها هستند میآیند دنیا، هفتاد سال، هشتاد سال هم عمر می کنند، می روند، اما این استعدادشان کشف نمی شود؛ در واقع به اینها ظلم می شود، اینها مظلوم واقع می شوند. اگر استعداد او کشف می شد، ممکن بود یک نابغهای بشود، یک شخصیت برجستهای بشود. این، وظیفهی مربیان جامعه را، از جمله روحانیون را، معلمان را، اجزاء حکومت را، دستگاههای مختلف تربیتی را زیاد می کند. مبادا به این استعدادها بیاعتنایی شود.
بیانات رهبر انقلاب در جلسه درس خارج فقه23/11/1391
می توان گفت ، سازندگان اصلی هر محیط ، نخبگان و سردمداران آن جامعه و محیط اند. بنابر این یکی از شیوه های ایجاد محیط تربیتی مساعد ، پدید آورندگان الگوهای شایسته در آن محیط و طرد الگوهای ناشایست است. وجود الگوهای محبوب جامعه ، به خودی خود از افراد ، آن محیط را به سوی آنان سوق می دهد و مکارم اخلاقی ایشان را ، دیگران الگو برداری می کنند.
آلبرت بندورا ( 1978) که از واضعان نظریه یادگیری اجتماعی است ، مهم ترین نوع یادگیری انسان را ، یادگیری مشاهده ای می داند که همان تقلید یا سرمشق گیری است. فرد با انتخاب یک الگو یا سرمشق ، به تقلید آن رفتار می پردازد. بندورا ، این نوع یادگیری را در چهار مرحله توضیح می دهد. مرحله ی توجه ، به یاد سپاری ، باز آفرینی و انگیزش. ویژگی های حالت تمایز ، باز عاطفی ، پیچیدگی ، برجستگی و ارزش کاربردی در سرمشق و ظرفیت حسی ، سطح برانگیختگی ، آمادگی ادراکی و تقویت پیشین در مشاهده گر به عملکرد منطبق با رفتار سرمشق مساعدت می کند.
آرتور شوپنهاور در کتاب در باب حکمت زندگی خود می گوید : « کسی که در همه ی حوادث آرامش خود را حفظ می کند ، نشان می دهد که می داند امکان شر در زندگی چقدر بزرگ و پر تنوع است ؛ و از این رو به آنچه در زمان حال اتفاق می افتد به منزله ی بخش کوچکی از آنچه ممکن است هنوز پیش بیاید می نگرد. این منش انسان های شکیباست که وضعیت نوع بشر را هرگز فراموش نمی کنند ، بلکه همواره به خاطر دارند که هستی انسان چه اندوهبار و اسفناک است و بلایایی که در معرض آن هاست بی شمارند ...»
اکنون که به واسطه ی قرارگیری پخمگان به جای نخبگان در جامعه ، اهم مسئولیت ها در اختیار افرادی قرار گرفته است که تعلیم و تزکیه را از هم جدا کرده اند ، چگونه انتظار می رود که تربیت اسلامی ، اخلاق پسندیده ای را در نسلی که با چشمان تیزبینی شرایط را برانداز می کند ، مؤثر واقع شود؟
مثل آن که وضعیت اسفبار و اندوهگین همین امروز باشد.
تفکر انتقادی در تربیت اسلامی چه جایگاهی دارد؟ امر به معروف و نهی از منکری که خود الگوی تربیتی ست و در بالادست وجود ندارد و هر نوع انتقادی ، محدودیت برای منتقد ایجاد کند ، کدامین الگوهای اولیه تربیتی در علم اخلاق و ارزش های سرنوشت ساز در آن حفظ شده است؟

بهترین شیوه ی تربیت آن است که ما خود را تربیت کنیم . رفتار ما در منزل و نزد فرزندان ، رفتاری صحیح و متین و پسندیده و قابل تقلید باشد. اسم این روش تربیتی ، « تربیت الگویی » است.
حال سوال اینجاست ، چرا مسئولینی که امروز برای جامعه به عنوان خدمتگزار گمارده شده اند ، رویه ای را می روند که در سرفصل های الگوهای شایسته تربیتی جایی ندارد؟
مگر الگوی تربیتی آن ها با مردم عادی فرق دارد؟ آیا نباید از اولیای خانه اول و دوم آن ها گله مند شد؟
از شعارهای ارزنده ی سازمان بهزیستی کشور این است که : « کودک از شما تقلید می کند ، سعی کنید یک شخصیت قابل تقلید باشید».
آن سخن گرانقدر امام صادق ( ع) که می فرماید: « كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ الی الخیر بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» ( بحار الانوار – ج 7 – ص 302 ) سازندگان اصلی هر محیط ، نخبگان و سردمداران آن جامعه و محیط اند. بنابر این یکی از شیوه های ایجاد محیط تربیتی مساعد ، پدید آورندگان الگوهای شایسته در آن محیط و طرد الگوهای ناشایست است. وجود الگوهای محبوب جامعه ، به خودی خود از افراد ، آن محیط را به سوی آنان سوق می دهد و مکارم اخلاقی ایشان را ، دیگران الگو برداری می کنند.
با غیر زبانتان ( یعنی با اعمالتان ) هدایتگر مردم به سوی نیکی ها باشید.
باز بیانگر همین تربیت و هدایت الگویی است.
مگر مسئولین در دولت ایران از تربیت اسلامی فاصله داشتند و دارند؟
و یا بهتر بپرسیم ، آیا با تربیت اسلامی و اخلاق و اندیشه های اسلامی بار نیامده اند؟
آیا نمی دانند که چگونه خلاصه ی هر پند تربیتی را اجرا کنند ؟ پس چرا این قدر به مردم دروغ می گویند ؟
آنقدر مردم را سرکار گذاشته اند که اگر واقعیتی هم در حرف هایشان نهفته باشد ، کسی باور که هیچ بلکه برایش تره هم خرد نمی کند!
امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند : « عجبت لمن یتفکر فی ماکوله کیف لا یتفکر فی معقوله فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه »
من تعجب می کنم از کسی که درباره خوردن و آشامیدن خود فکر می کند ولی عقل خود را به کار نمی اندازد (به معنویات فکر نمی کند) پس اگر غذایی شکمش را به درد آورد، از آن پرهیز می کند; ولی جان و روانش را از امور پلید و مضر نگه نمی دارد!
مسلما با توجه به سواد و آگاهی که همه مسئولین علی الظاهر دارند ، قطعا در مسیر خود اشتباه نکرده اند و آگاهانه تا بدین جا پیش رفته اند.
باید تأسف خورد برای آن پدر ها و مادرهایی که چنین فرزندانی را پرورش داده اند.
پدر و مادری که بر خود لازم ندید در رشد بهداشت روانی و اخلاقی و تربیتی فرزندش تلاش و کوشش کند که امروز برای کشورش و جامعه ای که می توانست امروز سرآمد همان تمدن 2500 ساله باشد ، مفید و سرشار از اقتدار و افتخار شود.
قرار نیست همه مردم ملت را بدارند. ولی وقتی کسی قبول می کند که مسئولیت کاری را داشته باشد ، از او انتظارات زیاد است. به این خاطر است که سرپرستی و مدیریت را هرکسی نباید تقبل کند.
برخی از مردم تصور می کنند اگر چند روز غذا به خانواده و زیردستان خود ندهند ، جنایتی بس عظیم مرتکب شده اند ، در حالی که نه تنها چند روز بلکه چند سال هم از دادن غذای واجب تری امتناع ورزیده اند!
دیل کارنگی ، بیراه نمی گوید ؛
عده ای بدن فرزندانشان را غذا می دهند ، ولی خیلی به ندرت ممکن است لیاقتشان را نیز غذا بدهند.
مسئولینی که امروز ، فنون و مسائل تربیتی را خود به خوبی فرانگرفته اند ، ضعف در وضع جسمی و وزن بدنی ندارند ، چه بسا که مراقبت های شکمی ، چاقی مفرط هم حاصل کرده و قدم هایشان را کُند نموده است. نفس نفس می زنند و برای حل مشکلات مردم ، یکی دو تا پله را توان بالا و پایین رفتن ندارند. برای همین است که صندلی ها را رها نمی کنند!
آموزش و تمرین فن تربیت را فقط مدرسه نمی تواند بیاموزد.
پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند:
«دَعِ اِبْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ خَيْرَ فِيهِ»
وسائل الشیعه، ج 15،ص 193
فرزندت را تا هفت سال اول زندگی برای بازی کردن رها کن و هفت سال نیز او را در کنار خود قرار دهد ، اگر رستگار شد که هیچ ؛ ولی اگر راه رستگاری را پیش نگرفت ، از جمله ی کسانی است که خیری در وجود او نیست.
محیط خانه و الگوهای اولیه در شخصیت پذیری فرزند بسیار حائز اهمیت است.
احساس می شود ، کسانی که با زندگی و آینده مردم بازی می کنند ، نتوانسته اند الگوهای تربیتی را به خوبی آموزش دیده باشند و فرصتی برای تعلیم آنان اختصاص داده نشده است. مع الاسف این امر باعث گردید، ضد تربیتی امروز باب شود و سخت ترین لطمه را کودکان و نوجوانانی می بینند که به خاطر مشغله های زیاد کاری والدین خویش ، خارج از خانه برای تأمین مایحتاج ، مجبور هستند هر روز صحنه هایی از نمونه تربیت شدگان نسل قبل را در انواع رسانه های ملی ببینند که ضد و نقیض های رفتاری فراوانی را به همراه دارد. جامعه ما همین الان هم دچار بی تفاوتی در ارزش ها شده است.
مدیریت برنامه ریزی و کنترل بحران که در کشور نیست. مدیریت هیجان هم آنقدر گنگ است که شاید با حمله اشتباه گرفته می شود. چه بسا جرات بیانش هم خطرناک است. کلا یا این طرف بام می افتید یا از آن طرف بام. حد وسط نیست.
مسئولین امروز، کودکان دو دیروز هستند. به خوبی یاد گرفته اند با بهترین فن بیان و جسارت تمام بدون آنکه ذره ای احساس نگرانی از عواقبش داشته باشند ، دروغ بگویند.

در کتاب بادبادک باز خالد حسینی ، خواندم که پدر به پسرش گفت: « بدترین و بزرگترین گناه ، از نظر وی دزدی ست »
همین که تو شخصی را می کُشی ، پدر یا همسری را از خانواده ای دزدیده ای.
خوب است اضافه کنیم ، وقتی در مقابل نه یک نفر بلکه میلیون ها نفرراست نمی گویی هم دزدی می کنی. چون حقیقت را از مردم ربوده ای. اعتماد را از مردم می دزدی. انرژی را از مردم می گیری. آرامش را از ملت سلب می کنی .
بهتر است تابلوهای خطر در جاده ی تربیت را برای هشدار دادن ضد تربیت ها و روش های غلط در دفترهای کارتان نصب کنید. در اتاق جلساتتان آویزان کنید. هر چند نمی خوانید ولی شاید پیش چشمتان باشد تلنگری باشد.
در بعضی موارد ، تنها به روش غلط اکتفا می شود ، زیرا روش صحیح آن ، به خوبی آشکار است. " من تعجب می کنم از کسی که درباره خوردن و آشامیدن خود فکر می کند ولی عقل خود را به کار نمی اندازد . "
این جمله در زبان اهل علم شایع است كه « تعرف الاشیاء باضدادها » یعنی اشیاء از راه نقطه ی مخالف و نقطه ی مقابلشان شناخته می شوند و به وجود آنها پی برده می شود.
حضرت امام خمینی در فرصتهای مختلف مقام شامخ معلم را ستوده است و آن را شغل انبیاء نامیده است. حضرت امام با توجه به نقشی که معلم در تربیت نسل جوان به عهده دارد، همواره با رهنمودهای خود سعی داشته اند از یک طرف بر رفعت مقام و ارزش کار معلم تأکید نمایند و از طرف دیگر معلمین را بر این امر آگاه سازند که آن معلمی را اسلام می ستاید و به آن بها می دهد که علاوه بر تواناییهای مختلف علمی در مرحله اول در مقام تهذیب نفس برآیند و در این راستا معلمین بعنوان اولین چیزی که به شاگردان خود ارائه می دهند، روحیه حق طلبی و گرایش بسوی تعالیم الهی باشد.
متاسفانه این سخن امام (ره) در مهم ترین دستگاه کشور که آموزش و پرورش است به بار ننشسته است. امروز بنیاد علمی و پژوهشی که باید در آموزش و پرورش بیشترین کابرد را داشته باشد ، جایش را به شوراهایی داده است که هنوز دست چپ و راستشان را نمی دانند و برای خود قانون را چون دیگ برای این مقام و آن مقام بالا و پایین می گذارند. دیگر معلم رهنمود نمی کند. بخشنامه هاست که کار معلم را به عهده گرفته است.
البته شوراهای دانش آموزی بی ریا بیش از جلسات مکرر و بی فایده با هزینه های گزاف در این اتاق و آن اتاق توفیر دارد. از حرص و جوش نوجوانان و جوانان امید زنده می شود . هر چند تا کهنه سالان طمع حرف اول دارند ،عرصه ای برای آزمودن توانایی های این نسل پدیدار نمی شود!
ای کسانی که متأسفانه متعهد به مسئولیت هایتان نیستید ، زحمت معلمان را در مدرسه هزار برابر نکنید. چون دست آن ها بسته است نمی توانند در کلاس درس همه چیز را برای دانش آموزان بگویند. اگر دروغ بگوید که دیگر معلم نیست. اگر هم راست بگوید که دیگر معلم نمی ماند. برخی مواقع بالاجبار سکوت می کنند.

با توجه به گستردگی پوشش رادیو و تلویزیون در سراسر کشور، حضرت امام با تأکید بر نقش مهم و اساسی این رسانه گروهی در موقعیت های مختلف بر بُعد تعلیم و تربیتی این رسانه نیز همواره تأکید داشته و بارها بر لزوم اهتمام هر چه بیشتر مسئولین بر این امر تأکید کرداه اند ؛ هر چند هنوز هم برای معلمان این موقعیت هم وجود ندارد.
«من همیشه از رادیو و تلویزیون نگرانی داشته ام، برای اینکه این رادیو و تلویزیون یک بنگاهی است که از تمام این رسانه های گروهی مهمتر است، برای اینکه الان در تمام دهات، در تمام شهرستانها تقریبا عمومی شده است. این رادیو تلویزیون باید اصلاح بشود، یعنی باید متحول بشود به یک بنگاه تعلیمی و تعلیمات اسلامی. باید رادیو تلویزیون مربی جوانهای ما و مربی مردم کشور باشد، نه اینکه مطالبی در آن گفته بشود که مخالف با وضعیت کشور است و مخالف با مصلحت کشور است و جوانهای ما را طوری بار می آورند که برای خودشان نباشند و برای دیگران باشند.»
از دیگر رسانه های گروهی که می تواند در راستای تعالی تعلیم و تربیت نسل جوان نقش مهمی را ایفا کند، مطبوعات و نشریات به هر نوع و هر صورت است. حضرت امام در این رابطه می فرمایند:
«در باب نشریات،خودتان می دانید که نقش نشریات درهر کشوری از همه چیزها بالاتر است،روزنامهها و مجلات می توانند که یک کشور را رشد بدهند و هدایت دهند به راهی که صلاح کشور است و می توانند که به عکس عمل بکنند، مع الاسف در ایران، در آن زمان، بی استثناء نشریات و نوشته ها غیر اسلامی بود و آنان برای برنامه ای که انحراف جوانان بود، به هر راهی تمسک کردند از جمله به نشریات، مجلات آنروز جوانان را به فساد می کشاند.»
امروز آن خوش بینی هایی که امام (ره ) برای مردم و سربلندی ملت می دیدند ، تنها حق مسلم عده ای شد که استحقاق آموزش برتر ، رفاه برتر پله های ترقیشان شد. همه چیز میلی ست. حتی نوع تربیت!
آرزوی آموزش سالم و زوال بی سوادی را جز با هدر دادن منابع آموزشی که حق هر شهروند ایرانی ست گرفته شد. نخبگان خانه نشین و یا فراری شدند و روایت ارباب رعیتی در جامعه حکم فرما شد.
در این شرایط وقتی از تربیت اسلامی و روزهایی که به عناوین مختلف فقط برای رفع تکلیف بخشنامه وار در آموزش و پرورش بر دوش مدارس و به خصوص معلمان گذاشته می شود باید جدا گله مند شد. مطالبه گری کرد که قطعا وقتی عملی در پشتوانه نیست ، ادعای مفهوم و تفسیر آن چگونه می تواند در کل کشور سازنده باشد ؟!
وقت ارزشمند یک معلم در پس اهمال کاری های مسئولین تضییع می شود. این را به عنوان اموری که در شوراهای خود به عنوان جلسه هماهنگی تربیت اسلامی برگزار می کنید ، جدای از عکس های یادگاری به بحث بیشتری بگذارید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
در پی اجرای ناقص و غیرشفاف بخشنامه افزایش 50 درصدی امتیازات فصل دهم قانون مدیریت خدمات کشوری که منجر به حذف رتبه بندی معلمان و افزایش تبعیض بی سابقه در این دستگاه گردیده است ؛ « سازمان معلمان ایران » به آن واکنش نشان داد .
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است .

کرونا آمده است. همه جا ضد عفونی شده. کف خیابانها و دست آدمها بوی الکل میدهد. برای گرفتن جان آدمها شتاب دارد. بی صدا آمده است. در کمترین زمان کره زمین را سرک کشیده. ترس بر همگان متولی شده. همه در خانههایشان آرام گرفتهاند. ترس از جان آنچنان میخکوبشان کرده که همه عادات دیرین را از یاد بردهاند. همسایگان ما که تا چند روزقبل برای رسیدن آخر هفته و رفتن به زیارتگاهها و سرزدن به مردگان لحظه شماری میکردند، اکنون دستکش به دست و با ماسک هم جرات دور شدن از خانه را ندارند. همه چیز غریب شده است.
آدمها، خیابانها، مغازهها. عادات روزمره مردم که قرنها در فکرها رخنه کرده به ناگاه در حال تغییر است. باورش بسیار سخت است. واجبات دینی تعطیل شده. زیارت خطر مرگ دارد. گرانی افسار گسیخته به جان اجناس بازار افتاده است.
اخبار عجیبی به گوش میرسد. مدیران و وزیران کرونایی شدن خود را رسانهای میکنند. همسایه ما انگشتر طلای زنش را میفروشد تا الکل تهیه کند. ندارها کرونای خود را پنهان میکنند. داراها جارش میزنند. دنیای غریبی شده است. آرزوها افسانه میشوند. افسانهها هم دردی را دوا نمیکنند. تنها آرزویی که برآورده میشود آرزوی مرگ است.
کسی سالها قلم زد و آرزوی تغییر افکار مردم را داشت. عاقبت مرگ را ترجیح داد و رفت. دیگری در آرزوی بیداری اطرافیان شکنجه شد و مرد. حالا کرونا آمده است. بی سرو صدا و در زمانی اندک آنچنان عادات دیرین را متوقف ساخته که حتی مردگان هم انگشت به دهان ماندهاند .
کانال انشا و نویسندگی

هشدار !
این نامه آکنده از غم و اندوه است و البته تاسف برای ۳۰ سال خدمت خالصانه در نظام آموزشی کشور ...
شش سال پیش بود که پدرم بعد از ۳۰سال زحمت خالصانه و تربیت هزاران مهندس و دکتر و معلم و وکیل و قاضی و... بازنشسته شد بگذریم از چندرغاز پاداش بازنشستگی که هیچ دردی از هیچ کس دوا نمی کرد ...
وقتی که حکم بازنشستگی پدرم را دیدم بدون شک یکی از سیاه ترین روز های عمرم بود !
برادر فلانی تشکر از ۳۰ سال خدمت شما در نظام اموزش کشور و... اما این متن تبریک بازنشستگی روی طرف سفید ، یک روی سیاه هم پشتش داشت ! این متن بر روی یک کاغذ چرک نویس که پشتش پر از خط خطی بود نگاشته شده بود ... این نحوه ی قدردانی از معلمی بود که من به عنوان فرزند خردسالش در کودکی دیدم که جلوی چشمم سکته کرد فقط و فقط به این دلیل که نگران مدرسه و دانش آموزانش بود ... هیچ حمایتی صورت نگرفت و بعد از ۲ سال کار های درمانی که با پزشک معالج داشت ، دوباره به حالت عادی برگشت ولی باز هم در مدرسه مشغول به درس دادن و مدیریت شد که نتیجه ی آن سال ها ، انسان های موفقیست که درحال حاضر درحال خدمت به مردم هستند !
خبری خواندم از اینکه معلمان قرار است با افزایش حقوق مواجه شوند ، چقدر عالی ! کاش همیشه معلمان این قدر ارجمند پنداشته شوند و حقوقشان از همه بالاتر باشد . ولی دقت کردم و دیدم معلم ها یک بار مصرفند !

روزی ارج نهاده خواهند شد و روزی این چنین همانند پدر من تاریخ مصرفشان که به انتها رسید ، گویی برای نظام آموزش ما مهره سوخته به حساب می آیند و در گوشه ای به حال خود رها می شوند ... البته پر است این شهر و کشور از بازنشستگانی همچون پدر من که اجاره نشینند و جهیزیه دخترشان مانده ، فشار زندگی خود و تنگ دستی برای آینده ی فرزاندانشان روز به روز پیرترشان می کند و هیچ کس آن ها را نمی بیند ...
جالب است بگویم که من گذشته را هم دیده ام . درسال ۱۳۸۰ هم همین گونه بوده و بازنشستگان به خصوص بازنشستگان فرهنگی ، انگار که در زیر زمین خانه ی ایرانم محکوم به سرخ نگاه داشتن صورتشان با سیلی بوده اند ...
اما خطاب من به سایت صدای معلم این است ، سکوت نکنید و از این موضوع حرف به میان بیاورید و فریاد دادخواهی سردهید تا با اصلاح این چرخه ی فرسوده ، معلمان حال ، مهره های سوخته ی آینده نباشند ...
آینده نزدیک است ، شاید همین فردا برسد آینده ای که از آن سخن می گویم ، برای معلمانی که امسال آخرین سال خدمتشان است ...
با تشکر .
فرزند معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چند روزی هست مدارس دولتی حضور دانش آموزان ، جهت آموزش از راه فضای مجازی و استفاده از این فرصت را در اهم برنامه های خود قرار داده است و از معلمان خواسته شده تا با نصب پیام رسان های داخلی به امر تدریس اهتمام ورزیدکه در ظاهر عاری از اشکال میباشد.
در این میان معلمان در بعضی مناطق با مشکلاتی مواجه شده اند که قابل تامل است و باید مسئولین محترم دقت و توجه لازم را بنمایند :
۱- دانش آموزان وحتی تعداد کثیری از اولیا به گوشی های هوشمند ، تبلت و لپ تاپ دسترسی ندارند و عملا نمی توانند از فضای ترتیب داده شده استفاده کنند.
۲- پرداخت هزینه ی اینترنت برای بسیاری از این خانواده ها مشکل بوده و توان پرداخت هزینه ی اضافی را ندارند.
۳-با اوضاع خراب اینترنت در این روزها عملا دسترسی به کلاسهای مجازی برای دانش آموزان با مشکلات بسیاری همراه هست.

یک پیشنهاد :
بهتر نبود، دولت و بالاخص آموزش و پرورش و صدا وسیما تمام تلاش و انرژی خود را صرف آموزش از تلویزیون و حتی رادیو نمایند!؟
بهتر نبود وقتی برنامه ای در نظر گرفته میشود تمام افشار جامعه را تحت پوشش داشته باشد؟!
با کمی سوال و جواب از دانش آموزان تمامی دوره ها متوجه خواهید شد آموزش ها از کیفیت مناسبی برخوردار نیستند.
قبول کنید همه ی دانش آموزان به اینترنت، گوشی هوشمند ، لپ تاب ، اینترنت و حتی تلویزیون دسترسی ندارند..
مسئولان محترم لطفا به فکر دانش آموزان کم بضاعت باشید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امروزه به مدد فن آوری های متجددانه ، رسانه های ارتباطی ، اطلاعاتی ، مخابراتی صوتی و تصویری و مکتوب فراوانی در دسترس اکثریت افراد جامعه قرار گرفته است . به طوری که حتی کتابهای الکترونیکی ، ماهواره ، اینترنت ، تلفن همراه و دیگر ابزارهای مجازی نوینی چون تلگرام ، واتس آپ ، فیس بوک و...... هم جزیی از افراد خانواده محسوب شده و مطمئنأ بیشتر از افراد و روابط مستقیم انسانی در زندگی بشر نقش آفرینی میکنند ؛ اما نکتهای که همواره از آن غفلت گردیده است اصول درست به کارگیری این وسایل ارتباطی و کسب اطلاعات لازم و ضروری است که در غیاب فرآیندهای هدفمند آموزشی در مدارس امروزی از اهداف و نتایج واقعی طراحان خود دور مانده و به شکل ابزارهای تفریحی و اسباب سرگرمی ، آسیب ها و لطمات جبران ناپذیری بر جسم و روح انسانها و پیکر اقتصاد ملی و بودجه عمومی کشور تحمیل کرده است .
« کوید 19 » یا ویروس کرونایی که ظاهرأ مصصم است شتابان سطح این کره خاکی را درنوردد اکنون با ورود نامبارکش به کشور ما ضعف های مختلف آموزشی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و سستی ساختارهای مختلف جامعه را بر ملا کرده و متأسفانه دیرهنگام ذهن بسیاری از صاحب نظران مراکز مدیریتی و آشفتگی فکری مجامع علمی را به روشنی آشکار و علنی ساخته است .
ساماندهی و طراحی بسیاری از سازه های سخت افزاری و فیزیکی چون جاده ، راه آهن ، کارخانه های متنوع با محصولات متعدد صنعتی و تولید و راه اندازی موشک های بالستیک و نقطه زن و افزایش تدریجی قدرت تخریب و برد نهایی و .....زمانی کارساز و مفید خواهند بود که بر بستری از یک فرهنگ توانمند ، شکوفا و برخوردار از رشد همه جانبه انسانی شکل گرفته باشند در غیر این صورت نمی توانند تاب آوری و مقاومت لازم را در برابر یک ویروس مهاجم قدرتمند داشته باشند .
سالهاست که منتقدین فرهنگی و فعالین و کنشگران عرصه های تعلیم و تربیت و روانشناسان و جامعه شناسان مستقل و جمع قلیلی از نمایندگان دلسوز کشور با آینده نگری هوشمندانه خود ، فقدان آموزش مهارت های زندگی در مدارس و عدم یادگیری شیوه های تفکر خلاق و مشارکتی ، کسب توانایی های لازم فکری جهت مواجهه با مشکلات عدیده زندگی و حوادث و اتفاقات ناخوشایند آن را بر زمامداران و قانونگذاران یادآوری ساختند اما نه تنها استقبالی از این تفکرات سازنده و راهگشا در سطح کلان و ملی به عمل نیامد بلکه صاحبان این اندیشه به عناوینی مورد قهر و عتاب حاکمان سطحینگر و ظاهربین هم قرار گرفته و ناباورانه در فرآیندهای اجتماعی و مدیریتی به حاشیه رانده شدند .
پیش بینی مشکلات و یافتن راهکارهای علمی و عملی متناسب ، همراه با دوراندیشی و فراهم نمودن آمادگی های قبلی در برخورد با معضلات خرد و کلان زندگی ، توصیه های اندیشمندان و متفکران بزرگی است که در متون تاریخی و دیدگاه های اندیشمندان معاصر جهانی هم نمودهای عینی فراوانی دارند و اگر مقامات و مدیران کشوری تمام همت و قدرت خود را در مسیر این اصول متقن و استوار به کار می گرفتند امروز شاهد این حجم گسترده از اضطراب ، نگرانی در سطح جامعه نبودیم و با اختلال چشمگیر روند اداری روزمره ، تلفات سنگین انسانی و اتلاف انبوه هزینههای درمانی و پزشکی و بهداشتی را نظاره گر نمی شدیم .
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گرفتن به فیل

به عنوان مثال مصاحبه های متعدد وزیر محترم بهداشت و درمان و اصرارهای ملتمسانه ایشان و بسیاری از خادمان این حوزه در جایجای ایران بزرگ جهت کنترل ویروس و ممانعت از انتشار سریع و پرشتاب آن بارها از رسانه های جمعی پخش می گردد تا مردم با حضور خودخواسته و اختیاری در منازل و پرهیز از هرگونه جابه جایی در شهر ها مدافعان سلامت خود را یاری نمایند اما چیزی که گزارش های تصویری و خبری مخابره می کنند هجوم سیل آسای مردم در برخی از جاده های مواصلاتی است تا از تعطیلی اجباری مدارس و دانشگاهها و بعضی از دستگاه های دولتی و خصوصی نهایت بهره برداری را به عمل آورده باشند غافل از اینکه با این راه حل هیجانی و تصمیم احساسی هم اعضای خانواده خود را در معرض قطعی خطر و ابتلای ویروس قرار می دهند هم با انتخاب یک راهکار نادرست ، مشکلات عوامل اجرایی و ضرورت اتخاذ تدابیر سختگیرانه و شاید قهرآمیز عمومی را دوچندان می سازند . هرچند که نابه سامانیها ی سراسری در امر تهیه و توزیع مایحتاج ضروری و بهداشتی از قبیل ماسک ، دستکش ، انواع ضدعفونیکننده ها ، احتکار و گرانفروشی آنها در بادی امر به مسائل اقتصادی و مادی و مدیریتی مرتبط می شود و قطعأ باید مورد توجه و نظارت مستمر مسئولان قضایی و مدیران کشوری واقع شوند اما همه این ناملایمات تلخ و آزاردهنده ریشه در جهالت ، بی نظمی ، مسئولیت گریزی ، قانونگریزی , طمع ورزی ، دروغ گویی ، ریاکاری ، پنهانکاری ، تملق و چاپلوسی و عدم صداقت در کردار و گفتار و توجه محض به منافع فردی و دردهای مزمن و مهلک دیگری دارند که تنها از طریق آموزش نوین و تربیت صحیح و علمی محقق خواهند شد هرچند که این صفات ناپسند اخلاقی و انسانی متوجه مدیران و مجریان امور باشند .

ضمن آرزوی سعادت برای پزشکان و پرستاران تلاشگر و خستگی ناپذیر سرزمینم امید می رود مسئولان ذیربط با توصیههای سازمان بهداشت جهانی و تجربیات مؤفق کشورهای پیشتاز و پرهیز از سلیقه های شخصی و یافته های غیرعلمی فردی ، به زودی جشن پیروزی خود را بر این غول وحشت آفرین برگزار نموده و یک بار دیگر با عبرت اندوزی از این ایام هراس انگیز که کل کشور را دچار بحران عمیقی ساخته است ، زیربنایی بودن مدرسه ، و نقش معلم و آموزش عمومی و فرهنگ سازی را بر خواب زدگان و کج اندیشان گوشزد نمایند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید