«... من همیشه فکر می کردم برای اینکه مدیر مدرسه بشوید باید به مدرسه مدیران (دانشکده مدیریت) بروید، اما حالا متوجه شدم که هر آدم احمقی میتواند مدیر شود.»
از زبان ای جی کودک نه چندان باهوشی که کلاس دوم درس می خواند، در سری کتابهای «مدرسه عجیب من» برای کودکان (دکتر گاربلز عصبانی می شود! دن گاتمن، فصل 4، صفحه 22)
سرآمد این قصه
داستان خوزستان در دهههای اخیر داستانی تراژیک بوده است. فاجعههای طبیعی و انسانی در آن تمامی ندارد و هر روز برگ تازهای به آن افزوده میشود. این استان که زمانی یکی از پرآب ترین، سرسبزترین و حاصلخیزترین استانهای کشور بود حالا با انبوهی از مشکلات زیست محیطی، سیاسی، امنیتی و مدیریتی دست و پنجه نرم میکند و روزگار خوشی را سپری نمیکند.
شهرها و بنادر آن خود هر یک از اهمیت ویژهای برخوردارند: آبادان یکی از مهم ترین شهرهای جهان بوده و یکی از بزرگترین پالایشگاههای جهان را در خود جای داده است به طوری که تصویر پالایشگاه آبادان در کتابهاب درسی در زمانی نه چندان دور سمبل مدرنیسم ایران محسوب میشد.
خرمشهر که مظهر مقاومت و سمبل شکست دشمن بود همواره بندری استراتژیک و مهم در منطقه قلمداد میشود. بندر ماهشهر بندری مهم و باستانی است در کناره خلیجفارس. اما اهواز را حدیثی دیگر است نام آن با سیل و ریزگرد گره خورده و با سوءمدیریت عجین شده است. گروهی وضعیت این استان به ویژه اهواز را نمونهای از سوءمدیریت در استانی تلقی میکنند که در بستری از منابع فسیلی و طبیعی خوابیده در حالی که خود استان آن طور که شایسته آن است رشد و توسعه نیافته و از این منابع سودی نبرده و از خوان نعمت گسترده منابع خدادادی طرفی نبسته است. تقریبا همگان اذعان دارند گه خوزستان شایسته جایگاه فعلی نیست.
پژوهشها و مقالات منتشر شده توسط کارشناسان و تحلیلگران نشان میدهد که سوءمدیریت و توزیع نامناسب ثروت و بیکفایتی و ناکارآمدی نیروی انسانی که بر این استان سایه انداخته علت اصلی این عقبماندگی و بروز مشکلات و بحرانهای فعلی است. انتصابها و انتخابهای مریخی، لحظهای و معیارهای رابطهای و ایدئولوژیکی و جناحی و علم ناتمام و ناقص مسئولینی که خود را در ردایی از مقدسمآبی و ریاکاری و مدارک تحصیلی مشکوک مخفی کردهاند و نیز اولویت ندادن به تخصصگرایی در ظهور این چالشها و مشکلات بیتاثیر نبوده است.
آن چه در پی میآید شامل دو گزارش است: گزارش اول که اخیرا در المانیتور منتشر شده اختصاص به اهواز دارد و گزارش دوم که اندکی قدیمی است و در گاردین چاپ شده نگاهی دارد به استان و فاجعه های زیست محیطی در آن. در هر دو گزارش عواقب و نتایج سوءمدیریتها و بیکفایتی و ناکارآمدی عوامل انسانی در برخورد با مشکلات و واکنش به بحرانها به خوبی به تصویر کشیده شدهاست. برگردان این گزارشها از نظرتان میگذرد:
1- سوء مدیریت سیلاب و مرگهای اسرارآمیز اهواز را فلج کرده است
اوایل هفته جاری بعد از حدود 4 ساعت بارش شدید باران سیل قسمت اعظم شهر اهواز در جنوب غربی ایران را زیر آب برد. روزنامه شهروند نوشت که بارش 80 میلی متری باران در 26 آبان شهر را به حالت تعطیل درآورد، معابر را دچار آبگرفتگی، پروازها را لغو و فرودگاه اصلی این شهر را با مشکل جمعشدن آب در محوطه داخلی و خارجی فرودگاه مواجه کرد و باعث شد که تقریبا تمام خدمات عمومی در این شهر مختل و مدارس و ادارات این شهر تعطیل شوند.
همچنین بارش سنگین باعث سرازیر شدن حجم غیرقابل کنترلی از فاضلاب شهری به خیابانها و خانهها در اهواز شد. مسئولین شهر میگویند شبکه فاضلاب فرسوده این شهر کشش جمع آوری و هدایت حجم زیاد آب باران را ندارد. فرماندار اهواز وضعیت شهر را «بحرانی» اعلام کرد و آن طور که تصاویر نشان میدهد صحنههایی از بینظمی و درهم ریختگی در شهر قابل مشاهده بود. شهروندان تا زانو و کمر در آب فرورفته و استفاده از قایقهای موقتی و دستساز توسط مردم در محلات آب گرفته به سرعت در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شد. «خوزستان هیچ وقت حضوری پرقدرت در هرم و سطوح قدرت نداشته است، ما وزیر یا معاون پرنفوذ مخصوصا کسی را که مساله برایش مهم باشد و یا کسی که از نفوذ سیاسی برخوردار باشد و در برابر آن چه در اینجا اتفاق می افتد موضع گیری کند نداریم.»
روزنامه اصلاحطلب ابتکار با سرمقالهای نیشدار و انتقادی در صفحه اول خود با عنوان «خوزستان در غرقاب بیتدبیری» به موضوع سوءمدیریت سیل پرداخت. عنوانها و تیترهای مشابهی از روزنامههای دیگر در باجههای روزنامهفروشیها خودنمایی میکرد که این حوادث را پوشش داده و بحث درباره واکنش ناکارآمد دولت در قبال بلایای طبیعی را دوباره مورد توجه قرار داده بود.
گدشته از اختلال و خسارات وارد آمده، چیزی که خشم مردم را بیشتر شعلهورتر کرد اخبار تکاندهندهای بود که از بیمارستان امام خمینی به گوش مردم رسید. چهار زن مسن که در بخش مراقبتهای ویژه (آی سی یو) بستری بودند بعد از قطع برق که به علت صاعقه و از کار افتادن دستگاههای تنفسی (اکسیژن) که نتیجه عمل نکردن و اختلال در ژنراتورهای برق اضطراری بود جان خود را از دست دادند. مسئولان بیمارستان این مرگها را تایید کردهاند. وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران در حال بررسی و رسیدگی به این حادثه است. بعد از اینکه فرماندار اهواز مذبوحانه برای فرونشاندن خشم مردم در توئیتر پست کرد که «اظهارات اولیه رییس بیمارستان امام خمینی میگوید آنها (بانوان فوت شده) بیمارانی بودند که ازآنها قطع امید شده بود» یک کاربر توئیتر نوشت:
«مدیریت حول محور بیتدبیری.»
جان باختن بیماران در بیمارستان اهواز با ایپزود هولناک دیگری از فصل مرگهای مشکوک در دو دانشگاه مهم اهواز (شهید چمران و جندی شاپور) در آن چه که به عنوان «زنجیره مرگ های مشکوک» توصیف شد همراه گردید. از اواخر نوامبر (اوایل آذر) اجساد حداقل چهار دانشجو در مکانهای مختلف پیدا شده است. یکی از این دانشجویان خود را از درختان پشت خوابگاه حلق آویز کرده بود. در میانه شک و تردیدها و گمانهزنیها مسئولین دانشگاه هنوز جزئیاتی درباره علت مرگ دانشجویان به اطلاع عموم نرساندهاند.
هنوز روشن نیست که آیا مرگ این دانشجویان ارتباطی به سرکوب مرگبار اعتراضات اخیر که به دنبال اعلام افزایش قیمت بنزین توسط دولت رخ داد و تمام کشور را دربر گرفت دارد یا نه. اما اهواز و چند شهر دیگر در استان نفتخیز اما محروم و فقرزده خوزستان شاهد تعدادی از شدیدترین و مرگبارترین درگیریها و زدوخوردها بود. گزارشها نشان میدهد که تنها در ماهشهر که یکی از محلهای درگیری بوده هنوز ابعاد یک «کشتار جمعی» که به مرگ تعدادی از مردم با گلوله منجر شده روشن نشده است.
در حالیکه دولت همچنان به درخواستها برای اعلام آمار رسمی کشهشدگان وقعی نمینهد گزارشی از عفو بین الملل تایید کردهاست که حداقل 304 نفر در سطح کشور جان خود را در اعتراضات اخیر از دست دادهاند که تعداد قابل توجهی از این تعداد در خوزستان اتفاق افتادهاست: استانی محروم و توسعه نیافته که دهههای مدیدی است از غفلت و کوتاهی و عدم رسیدگی دولت و مسئولین و فقر و بیکاری گسترده رنج میبرد.
2- چگونه خوزستان از سرزمینی پرآب و حاصلخیز به سرزمینی خشک و لم یزرع تبدیل شد.
جنوب غربی ترین استان ایران با طوفان های گردوغبار، رودخانه های خشک شده و آلودگی های فزاینده دست و پنجه نرم می کند.
یک زوج ایرانی بر لب اروندرود در طوفانی از گردوغبار در اهواز در استان خوزستان در جنوب غربی ایران
بیرون در افق، آسمان آبی، رنگ تیره به خود می گیرد، به رنگ زرد طلایی غبارالود در می آید و به سرعت جای خود را به سبز روشن شبیه به مرداب می دهد. برای لحظه ای کسی نمی داند که آیا می خواهد باران بیاید یا نه چرا که دمای هوا پایین می آید و باد در شهر می پیچد. اما طوفان های غبار نزدیک است که شروع شود. به زودی تاریکی خاکستری رنگی همه جا را فراخواهد گرفت و آسمان یا خورشید دیده نخواهد شد. «در آن زمان که من کار می کردم فقط یک سد در این استان وجود داشت، حالا بیش از 14 سد وجود دارد.»
مردم در ادارات، خانه ها و مدارس درها، پنجره ها و هر درز و شکافی را می بندند. کسی نمی ترسد. مردم از زمان جنگ به وضعیت های اضطراری عادت کرده اند چرا که استان خوزستان واقع در جنوب غرب ایران یکی از خطوط مقدم جبهه در جنگ 8 ساله ایران و عراق بود.
طوفان های غباری که اخیرا شهرهای اهواز، سوسنگرد و دزفول را درمی نوردد پدیده تازه ای نیست. این طوفانها در طول سالها در مقیاسی کوچکتر رخ داده اند.
این طوفانها به مسایل و علل به هم پیوسته و در هم تنیده ای مربوط می شودکه تعدادی از آنها از مزرهای ایران فراتر می رود و بعضی از این مشکلات ریشه در تغییرات آب و هوایی و گرم شدن جهانی کره زمین دارد. آلودگی هوا و آب به تغییرات بلند مدت در آب و هوا نسبت داده می شود. تالاب های هورالعظیم و شادگان و رودخانه های کارون، کرخه و جراحی که حیاتی ترین منابع آب استان هستند با کم آبی مواجه شده و در آنها به طرز بی سابقه ای مقدار زیادی مواد زائد سمی وجود دارد.
نبود رطوبت در جلگه های در حال خشک شدن قبل از آن که بادها آنها را به مناطق دوردست ببرند به بلند شدن گردوغبار می انجامد. خوزستان علاوه بر اینکه به استان نفت خیز کشور معروف است روی «هلال حاصل خیز» قرار گرفته و روی کره زمین از بهترین آب و خاک برخوردار است. بیش از یک میلیون هکتار از زمین های آن کشاورزی بوده و در فصول سرد سال محصولات حیاتی کشور را تامین می کند. اما با خشک شدن رودخانه ها این روند در حال تغییر است.
رودخانه دزفول در حال خشک شدن
زمانی کشتی ها بر روی رودخانه کارون تا شوشتر و اهواز می رفتند. کشتی هایی که در اوایل قرن بیستم نفت شرکت نفتی ایران-انگلیس را تامین و زائران ایرانی را سوار و به مکان های مقدس شیعیان در عراق می بردند. حالا وقتی از بالای پل نادری در اهواز به کارون نگاه می کنی تمام آن چه می بینی باریکه ای سبزرنگ است. فاضلاب و زباله های صنعتی شهرهای در حال رشدی مانند اهواز، ملاثانی، شوشتر و گتوند تاثیرات مخربی بر آن گذاشته است.
آب خوزستان به استان های دیگری منحرف و هدایت شده و کارون بیش از پیش کم آب شده است. اولین تونل احداث شده در دوران شاه جریان آب را به رودخانه در حال خشک زاینده رود انتقال می داد. از آن زمان لوله ها و مسیرهای انتقال آب که شامل آبراه هایی به قم، یزد، کرمان و مسیر هایی جدید به اصفهان را شامل می شود چند برابر شده است.
دو تالاب کشور که در خوزستان واقع شده اند در وضعیت بحرانی قرار دارند. احمد سواری استاد دانشگاه علوم و فنون دریایی خرمشهر در بهمن 93 به روزنامه کارون گفت: «تا دهه 1990 عمق آب در تالاب هور العظیم به 10 متر و ارتفاع نیزارهای آن تا 13 متر می رسید. اما به خاطر استخراج نفت هکتار هکتار از این تالاب نابود شد. تخریب این مناطق بدون هیچ شک و شبهه ای ارتباط تنگاتنگی با ریزگردها و طوفان های غبار دارد.»
در طول دهه گذشته دولت ایران بر این نکته تاکید داشته که منشا گردوغبارها در خارج از کشور قرار دارد. اما امسال سازمان حفاظت محیط زیست کشور اعلام کرد که بیشتر غبارات از داخل کشور است. دلاور نجفی معاون اسبق سازمان محیط زیست به رسانه های محلی گفت که یکی از علل گردوغبار خشک شدن تالاب هورالعظیم است. خشک شدن تالاب به از دست رفتن آب آن به علت استخراج نفت در اطرافش برمی گردد که درست بعد از جنگ ایران با عراق شروع شده است.
شادگان در استان خوزستان
خشک شدن رودخانه ها و تالابها در خوزستان دورنما و چهره منطقه را چنان عوض کرده است که جنگ هرگز چنین نکرد. اگر به طرف تالاب شادگان در 100 کیلومتری اهواز حرکت کنیم می توانیم تغییرات خوزستان را از زمین های کشاورزی و باغات گرفته تا صحرای بایر و ناگهان یک باتلاق به عینه مشاهده کنیم. شادگان یکی از اولین تالاب های ثبت شده در کنوانسیون رامسر در بهمن 1349 می باشد که 300000 هکتار وسعت دارد.
در همه جای شادگان نخل های سرسبزی که شیرین ترین خرما را بار می آورند یافت می شود. گوسفندان، گاوها و گاومیش ها جلگه را پر کرده است. پرندگان به وفور در در افق پرواز می کنند و شاید بتوان پشت یکی از گاومیش ها که با خیال راحت در آب لم داده اند نشست.
خشک شدن نخلها در شادگان
ساکنان عمدتا عرب هستند که از راه کشاورزی، پرورش باغات خرما و دامداری امرار معاش می کنند. آنها ثروت چندانی ندارند مخصوصا آنهایی که شغل و حرفه دیگری ندارند. این وضعیت در سالهای اخیر بیشتر معمول شده است. هنوز هم تحت تاثیر شادابی و سرزندگی آنها قرار می گیریم. بچه های کوچک در مرداب با گاومیش ها بازی می کنند. کودکان با پای برهنه با توله سگ ها در اطراف می دوند. زنان با خالکوبی های سنتی روی دست هایشان و شال های سیاه نازک توری دور سر شان نان پخت می کنند.
اما مردم تغییرات ناگواری را در اکوسیستم شان تجربه می کنند. روستاییان این تغییرات گسترده را به نیشکر و تجارت آن نسبت می دهند. در سال 1341 هفت تپه، منطقه ای در 15 کیلومتری جنوب شرقی شهر باستانی شوش، به یک شرکت تولید نیشکر به وسعت 10000 هکتار تبدیل شد. این نشانی از نفوذ امریکا بعد از تحریم شکر کوبا و نمونه ای از دخالت امریکا در خوزستان بود که به برنامه اصل چهار ترومن در دهه 1950 یعنی زمانی که کشاورزان در مناطق حاصل خیزتر شمالی می زیستند بر می گشت.
بعد از جنگ ایران و عراق شرکت دیگری با وسعت 70000 هکتار در جنوب اهواز در دهه 1990 تاسیس شد. در کنار آن صنایع جانبی شامل تولید فیبر، الکل صنعتی و خوراک دام به وجود آمده است. رضا سعیدی کارشناس کشاورزی که به مدت 20 سال در این منطقه کار کرده است می گوید: «نیشکر محصول بومی این منطقه نیست و پیامدهای زیست محیطی آن فاجعه انگیز است.»
سازمان آب و برق خوزستان، نهادی دولتی که زیر نظر وزارت نیرو فعالیت می کند مکررا اعلام کرده است که آفت کش ها و آلودگی های ناشی از تولید نیشکر منبع اصلی آلودگی آب است.
مهم ترین بخش طرح در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بین سال های 1368 و 1376 به مرحله اجرا در آمد. سعیدی می گوید: «ساخت و سازهای مدام و رشد و توسعه بدون در نظر گرفتن عواقب و پیامدها وجه مشخصه دولت رفسنجانی بود به طوری که چهره این منطقه از سرزمینی پرآب و علف به مخروبه ای متروک تبدیل شد.»
شادگان: گوسفندان در حال چرا
در سال های قبل از آغاز صنعت نیشکر، بیش از 10 نفر از استادان گروه کشاورزی دانشگاه اهواز در نامه هایی عواقب فاجعه بار آن را پیش بینی کرده و بسیاری از آنها گزینه های جایگزین پیشنهاد کرده بودند. بیشتر این استادان آخر سر کشور را ترک و برای کار به خارج از کشور مهاجرت کردند و یکی از آنها به بازنشستگی اجباری تن در داد. آنها به خاطر دو علت عمده به طرح معترض بودند: اینکه آلودگی وارد جریان های آب خوزستان می شد و دیگر اینکه پروژه نیاز به مصرف بیش از حد آب داشت.
نیشکر محصولی است معروف به مصرف زیاد آب که این منجر به از بین رفتن زیستگاه و فرسایش خاک می شود. یک مساله دیگر هم در بین بود: شوری خاک که مقدارش در مناطقی که برای پروژه در نظر گرفته شده بود بالا بود، بنابراین برای تخلیه آن نیاز به آب اضافی بود.
وقتی در مزارع نیشکر قدم می زنید متوجه تکه زمین هایی خالی می شوید که پودر سفید یعنی نمک خاک قهوه ای آنها را پوشانده است. این زمین ها کاملا تضعیف شده و دیگر قابل استفاده نیستند.
رسانایی آب نشان دهنده شوری آن است. این، مقدار مواد جامد محلول در آب را از طریق قدرت رسانایی جریان برق در آن تخمین می زند. درجه و سطحی که نیشکر می تواند تحمل کند 7/1 (یک و هفت دهم) میلی زیمنس است در حالیکه در بعضی مناطق اطراف شادگان سطح آن بالای 4 میلی زیمنس در سانتی متر و نزدیک منابع آب شرکت های نیشکر 17 می باشد.
نمک وارد شده در مرداب ها و باتلاق ها اثرات خود را روی زندگی روستاییان به جا گذاشته است: گاومیش ها باید در اطراف آب های عاری از نمک زیست کنند و شادگان روز به روز به محلی نامناسب برای این حیوانات تبدیل می شود.
آنهایی که محصولاتی مانند گندم و جو، گوجه فرنگی و بامیه می کارند هم متوجه این تغییر و تفاوت شده اند. کریم که 27 سال دارد می گوید: «پدرم ده ها سال است که گندم و جو می کارد اما در سال های اخیر این محصولات روز به روز کمتر رشد کرده سپس کاملا خشک و از بین می روند.» سعیدی که از کشاورزان جنوب خوزستان هم همین حرف ها را شنیده است می گوید: «مشکل از نمکی بودن خاک است که این بلا را سر محصول می آورد.»
این تغییرات سریع تاثیرات ماندگاری روی حیات وحش گذاشته است. در تحقیقی که در سال 1350 به انجام رسید محققان گزارش دادند که تالاب ها اکوسیستمی موثر و سودمند برای تقریبا 60000 اردک و 4000 غاز استان را فراهم آورده اند. تحقیق دیگری در سال 1357 این رقم را 800000 قطعه از اردکیان ثبت کرده است. اردکیان خانواده ای از پرندگان هستند که اردک ها، غازها و قوها را شامل می شود.
وجود مرداب ها و باتلاق ها برای مهاجرت زمستانی مرغابی های در معرض تهدید در باتلاق های بین النهرین حیاتی است. بیش از 170 گونه پرنده از 32 خانواده ها متفاوت توسط سازمان حفاظت محیط زیست و محققان و زیست شناسان متعدد ثبت شده است: 120 گونه از پرندگان مهاجر و 13 گونه در سطح جهان در معرض تهدید هستند. زباله های سمی که وارد آب می شود هزاران هزار از پرندگان را کشته است. خبرگزاری دانشجویان ایران گزارش داد که شکار پرندگان که سهم زیادی از اقتصاد بومی را تشکیل می دهد به علت انتقال و شیوع بیماریها توسط پرندگان در منطقه غیرقانونی اعلام شد.
تالاب ها همچنین زمانی پر از ماهی بود و روستاییان از راه ماهیگیری در شادگان درآمد کسب می کردند. بیش از 30 گونه ماهی تالاب و 40 گونه ماهی دریا در آن ثبت شده است. «استخرهای پرورش ماهی در این اطراف ماهی تیلاپیا پرورش می دهند. این نوع ماهی به تالاب راه یافته و به طریقی ماهی های دیگر را از بین می برد.» این را یکی از ماهیگیران که قدی بلند و چشمانی به رنگ قهوه ای روشن با انگشتانی بلند و ظریف و زخم و کبودی هایی از زندگی در آب بر روی پاهایش دارد می گوید. مرد ماهیگیر نمی تواند فارسی صحبت کند، حرف هایش را به عربی می گوید و برادرزاده اش آنها را ترجمه می کند. او می گوید: «مسئولین سازمان حفاظت محیط زیست کارشناسی را به اینجا فرستادند اما او هم مثل ما تعجب کرد و چیزی سردرنیاورد. تیلاپیا می تواند در اعماق زیر آب مخفی شود، هیچ کاری نمی شود انجام داد. هفته به هفته ماهی ها را از دست می دهیم.»
و دو نسل قدیم و جدید ساکن اهواز
ماه پیش عبدالله تمیمی نماینده مردم شادگان در مجلس شورای اسلامی شور شدن آب این تالاب را عامل به وجود آمدن و افرایش ماهی تیلاپیا دانست. طوفان های غبار نیز حیات باغات خرما را می گیرد. این باغات بخش اساسی محیط زیست این منطقه را تشکیل می دهد و ارتباط مستقیم با معاش روستاییان دارد. جلیل، یک کشاورز محلی، در باغش قدم می زند و برگ هایی را پایین می آورد که روی آنها لکه های بزرگ دیده می شود که تغییر رنگ داده اند. این قارچی است که فوساریوم نامیده می شود و از گردوغبار ناشی می شود. «ساخت و سازهای مدام و رشد و توسعه بدون در نظر گرفتن عواقب و پیامدها وجه مشخصه دولت رفسنجانی بود به طوری که چهره این منطقه از سرزمینی پرآب و علف به مخروبه ای متروک تبدیل شد.»
«حتی نمی توانیم به درخت ها دست بزنیم، اگر بخواهیم از درختان بالا برویم خاکستر می شوند.» این را جلیل می گوید که با حسرت سالهای گذشته را به خاطر می آورد، زمانی که کشاورزی موفق بود و غله و بامیه کشت می کرد. جلیل می گوید که حتی در دوران جنگ آب شیرین و صاف و زلال بود. یکی دیگر از اشکالات عمده صنعت نیشکر این بود که روستاییان را مجبور کردند که زمین هایشان را بفروشند. جلیل می گوید: «یک روز پشت در خانه ام پیدایشان شد و گفتند که پول زیادی برای زمینم می دهند. گفتم نمی فروشم، گفتند چاره دیگری ندارم و باید بفروشم.»
پسران جلیل حالا راننده شرکت کشت و صنعت نیشکر هستند و جزو 10000 تا 12000 نفری هستند که مستقیما توسط این شرکت استخدام شده اند. همچنین هزاران نفر دیگر در خدمات و صنایع مرتبط مشغول کار هستند.
فرماندار شهرستان شادگان اعلام کرده است که شوری خاک و آب که مستقیما به سمی بودن زباله های صنعتی و فاضلاب مربوط می شود هر روز در حال نابودی نخلستان های خرماست. بیش از 13000 هکتار نخلستان خرما در شادگان وجود دارد اما فرماندار نتوانست ارقامی ارائه دهد و گفت که تا الان روی این ارقام اتفاق نظر وجود ندارد.
توسعه فاجعه بار دیگر برای تالاب ها سدهایی هستند که در دهه های اخیر ساخته شده اند که این باعث خشک شدن بستر آب و تشدید شوری آب و خاک شده است. سد گتوند که سه سال پیش برای تامین آب مزارع نیشکر افتتاح شد روی بسترهای نمک قرار دارد. مهندسی که سه سال روی سد کارون که در سال 1355 تکمیل شد کار کرده است اظهار می دارد: «ما بررسی و تحقیقاتی را روی مناطق پیرامون سد گتوند در دهه 1350 انجام داده بودیم، به همین علت است که سد در آن زمان ساخته نشد، ما می دانستیم که ساخت این سد مستقیما روی غلظت نمک آب تاثیر می گذاشت. آمار و ارقام و تحقیقات انجام گرفته موجود و در دسترس بود اما به هر حال آنها سد را احداث کردند.»
این مهندس به شدت از سیاست های آبی بعد از جنگ در خوزستان انتقاد می کند: «در آن زمان که من کار می کردم فقط یک سد در این استان وجود داشت، حالا بیش از 14 سد وجود دارد.» او با حیرت سرش را تکان می دهد و توضیح می دهد که عواقب ساخت سدها چیزی کاملا بدیهی بود. این مهندس می گوید: «پیش بینی های ما واقعا با آن چه که اتفاق افتاد تقریبا تطابق کامل داشت. اما کسی نرفت تا به آن محاسبات و مطالعات نگاهی بیاندازد. بدتر از همه اینکه احتمالا آنها آن تحقیقات انجام شده را دیدند و اهمیتی ندادند.»
سعیدی اعتقاد دارد که شرکت های نفت چینی که در زمان دولت احمدی نژاد به کشور آمدند مشکل آب را دوچندان کرده اند. او می گوید: «تکنولوژی آنها ار تکنولوژی اروپاییها عقب تر است و فرسنگ ها با آن فاصله دارد، کار آنها تنها ویران کردن زمین ها بود.» او توضیح می دهد که برای یافتن نفت هکتار هکتار از گونه های گیاهی تالاب هورالعظیم و اطراف آن سوزانده یا با بلدوزر نابود شدند.
نبود آب در خوزستان تنها به سیاست های کشور در داخل مرزهایش مرتبط نمی شود. سدهای ترکیه که بر روی رودخانه های دجله و فرات ساخته شده اند جریان آبی را که به عراق و سوریه سرازیر می شود کاهش می دهد. این سدها جریان آب به شط العرب را هم کم می کند. شط العرب رودخانه ای به طول 200 کیلومتر است که در مرز ایران و عراق قرار دارد. همچنین جابه جایی مقدار عظیمی از دود ناشی از آتش زدن چاه های نفت کویت توسط نیروهای صدام در سال 1370 به هنگام عقب نشینی به شدت به تالاب شادگان آسیب زده است.
اما سیاست های اتخاذ شده در طول دهه های گذشته در داخل کشور عواقب عوامل خارجی را بدتر کرده است. این سیاست ها بافت و پوشش طبیعی خورستان را تخریب کرده است. سعیدی با آوردن دلایلی روشن اظهار می کند که استان خوزستان فاقد یک قدرت و اقتدار سیاسی است. او می گوید: «خوزستان هیچ وقت حضوری پرقدرت در هرم و سطوح قدرت نداشته است، ما وزیر یا معاون پرنفوذ مخصوصا کسی را که مساله برایش مهم باشد و یا کسی که از نفوذ سیاسی برخوردار باشد و در برابر آن چه در اینجا اتفاق می افتد موضع گیری کند نداریم.»
ساکنان خوزستان با آوردن دلایلی تاکید می کنند که آنها قربانی تبعیض هستند. آنها به شش وزیر کابینه دولت حسن روحانی اشاره می کنند که اصفهانی هستند یا اصلیت اصفهانی دارند در حالی که هیچ وزیری از خوزستان در کابینه حضور ندارد.
سعیدی می گوید که استان هایی مانند اصفهان، کرمان و یزد افراد پرنفوذی دارند که منابع آب را به استان های خود هدایت می کنند و به این ترتیب منافع کوتاه مدت را به منافع بلند مدت آینده کشور ترجیح می دهند.
او اضافه می کند: «مساله مهم تر این است که آیا سیاست گذاران ما وضعیت کلی را در نظر می گیرند، آیا وزیر یا نماینده ای از اصفهان اهمیتی به آنچه که در درازمدت در اینجا به وقوع خواهد پیوست می دهد.» سعیدی خم می شود تا محلی بایر از مزارع نیشکر را نشان دهد که در آن به وضوح می توان نمک را دید: «شک دارم کسی به بلایی که بر سر این محل می آید اهمیتی بدهد و برایش مهم باشد.»
منابع :
https://www.al-monitor.com/pulse/originals/2019/12/iran-city-flood-mismanagement-mystery-deaths.html
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه ی زیر توسط یکی از معلمان مناطق محروم برای صدای معلم ارسال گردیده است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
" هدف تعلیم و تربیت باید آن باشد که در مردم " آزادی فکری " بپروراند و آنان را چنان بار بیاورد که با رغبت به بحث های دیگران گوش کنند و چنان چه یا بحث ها به نتایجی که مورد دلبستگی آنان نیست منتهی گردید ،؛ خشمگین نگردند .
هر جا " تعصبات عمومی " حکمفرما باشد ، اعم از تعصبات ملی و نژادی و تنگ نظری های مذهبی ، مدرسه ها باید آگاهانه کوشش خود را مصروف تعدیل و رفع این تعصبات کنند . " ( 1 )
پیش از ورود به بحث لازم است مقدمه ای را تشریح کنم .
برخی از همکاران در برخوردهای چهره به چهره و یا مکتوب بیان می کنند که این چیزهایی که شما مطالبه می کنید متعلق به کشورهای پیشرفته و آن ور آبی است .
ما جهان سوم هستیم و این جا ایران است . از نظر افکار عمومی ، معلمی یک حرفه تخصصی نیست . مهم ترین دلیل برای این مدعا دخالت اضلاعی مانند اولیاء دانش آموزان و نیز مدیر مدرسه ، معاون مدرسه و... در کار و فعالیت های معلمان است .
بدترین وضعیت و حالتی که می توان متصور شد همین است که جماعتی و یا گروهی به وضعیت موجود تن دهند و تلاشی برای بهبود و یا اصلاح آن از خود نشان ندهند .
این جماعت فرقی با مردگان ( متحرک ) ندارند که البته ماشین " توجیه " در درون شان چون " ساعت " در حال فعالیت است و مرتبا به روز رسانی می شود .
و اما فراتر از این موضوع آن است که باید تکلیف نهایی خود را با مدرنیته و مظاهر مدرنیسم مشخص کنیم .
نمی شود ظاهر و لوازم شخصی و زندگی خود را مطابق با مد روز تطابق دهیم اما زمانی که به فرهنگ " مدرنیته " و " استلزامات " آن می رسد خویش را همرنگ جماعت و پیشینه تاریخی آن جا بزنیم .
داستان " رتبه بندی معلمان " پایان تلخ توام با هجوی داشت .
زمانی که آقایان پشت درهای بسته و بدون حضور و مشارکت معلمان کنش گر نسخه برای صلاحیت های حرفه ای و تعیین مصداق " معلم حرفه ای " می نوشتند کم تر کسی تصور می کرد که یک معلم بتواند مطابق این شیوه نامه با چند ساعت آموزش ضمن خدمت که نسخه بدیلی در کشورهای توسعه یافته ندارد و نیز یک آزمون من درآوردی ، عنوان " معلم حرفه ای " را به خود اختصاص دهد .
پس از ابلاغ شیوه نامه رتبه بندی معلمان شاید تنها رسانه و گروه معلمی که به این دستور العمل واکنش شفاف و صریح داشت و حتی به وزارت متولی این امر " هشدار " دارد تنها " صدای معلم " بود .
انتظار می رفت تشکل های متصف به صفت " صنفی " و " غیرصنفی و به عبارتی سیاسی " در مورد این موضوع " راهبردی " مواضع خویش را بیان کنند اما انتظار بیهوده ای بود .
تاسف آورتر از این مساله ، سکوت و انفعال " گروه های آموزشی " در سراسر کشور نسبت به بازی نگرفتن در موضوعی بود که ارتباط مستقیم و خطی با " معلمان " داشت .
هر چند این موضع مسبوق به سابقه در موضوع " حذف زبان انگلیسی از مدارس دولتی " بود اما جمع این دو مقوله نقطه سیاهی در کارنامه " گروه های آموزشی " در آموزش و پرورش ارزیابی می گردد .
در کار گروه های ممیزی که در 3 سطح منطقه ، اداره کل و وزارتخانه در شیوه نامه تعریف و تببین شده بود هیچ اثر و یا حضوری از گروه های آموزشی دیده نمی شد .
این به نظر من بزرگ ترین توهین و به سخره گرفتن جایگاه " معلمان " حداقل در تصمیم گیری در موضوعات مربوط به خودشان است .
عملکرد غیرقابل دفاع و منفعلانه گروه های آموزشی در این موارد موید این مدعاست که این گروه ها کارکرد مشخص و یا مثبتی در سیستم ندارند و به نوعی " کلنی های " بی مصرف وفایده برای پُز دادن مدیران در شعار توجه به " معلم " تبدیل شده اند . نهادی که به عنوان " گزینش " برای این سیستم تعریف شده است ؛ آیا با الزامات معلم حرفه ای و صلاحیت های حرفه ای هم خوانی و تجانس دارد ؟
دو راه بیشتر نمانده است .
یا باید گروه های آموزشی مطابق ماده 5 آیین نامه های گروه های آموزشی و تربیتی ، انتخابی شوند و یا آن که منحل شوند .
هر چند تجاربی مانند انتخاب و کارکرد نماینده معلمان و ارکانی مانند شورای معلمان در مدرسه نشان از غلبه روزمرگی و خودمداری در رویکردها دارد اما مهم آن است که معلمان باید بدانند و متوجه شوند که مسیر تعریف جایگاه برای آنان از همین جا آغاز می شود .
نمی شود معلمان در حقوق و مزایا خود را با ممالک مترقی و توسعه یافته مقایسه کنند اما فرآیند انتخاب معلم در آن گونه سیستم ها را نادیده بگیرند و یا کم اهمیت بشمارند .
این تضاد و نیز تعارضی است که در مقدمه بحث نیز به آن اشارتی گردید .
در نشست های متعددی که با مسئولان وزارت آموزش و پرورش داشته ام و آخرین آن گفت و گو با رئیس مرکز حراست وزارت آموزش و پرورش بود بر این نکته مهم تاکید کرده ام که توجه به معلمان و جایگاه آن باید در " عمل " باشد .
نمی شود در مجالس و محافل دائما از معلمان تعریف و تمجید کنیم اما فرضا ارزشی برای گروه های آموزشی و قانون قائل نباشیم ، حتی نماینده معلمان را به شورای معاونین منطقه راه ندهیم ، نشست شورای معاونین وزارت آموزش و پرورش برای بررسی عملکرد ستاد بزرگداشت " مقام معلم " برگزار گردد اما اما هیچ معلم و یا نماینده ای از آنان دعوت نشود ، سند تحول بنیادین بنویسیم اما از هیچ معلم و یا کارشناس معلمی نظرش را جویا نشویم و بعد دائما نق بزنیم و گلایه کنیم که چرا سند تحول به " کف مدرسه " نرسیده است .
از این موارد فراوان می توان ذکر کرد .
به نظر می رسد از نظر افکار عمومی ، معلمی یک حرفه تخصصی نیست . مهم ترین دلیل برای این مدعا دخالت اضلاعی مانند اولیاء دانش آموزان و نیز مدیر مدرسه ، معاون مدرسه و... در کار و فعالیت های معلمان است .
تاکید می کنم دخالت عناصر خارج از تعلیم و تربیت در کار معلم بدون شکل گیری هویت حرفه ای معلم امری طبیعی است و اگر این کار در برخی موارد صورت می گیرد برخورد کنشی معلمان با این موضوع کمکی به " حل مساله " نخواهد کرد .
این موضوعی مهم و قابل تامل است و تعریف این جایگاه و قائل شدن هویت حرفه ای برای معلمان یک گام آنان را به سوی " تشکل پذیری " و هم افزایی برای حصول مطالبات قانونی و مدنی نزدیک خواهد کرد .
نگارنده از زمانی که بحث رتبه بندی معلمان آغاز شد و حتی پیش از آن در زمانی که موضوع " ارتقای شغلی معلمان " از سوی مقامات اداری مطرح شد بر لزوم و ضرورت تاسیس " سازمان نظام معلمی " پای فشرده ام .
همیشه بر اطلاق و دلالت صفت و خصیصه " استقلال " بر این تشکیلات تاکید کرده ام چرا که در جامعه ما نیروی گریز از مرکز نیز به سوی " مرکزیت " تمایل و گرایش دارد .
استقلال حرفه ای سازمان نظام معلمی مهم ترین شرط برای تعریف معلم حرفه ای است . پس از ابلاغ شیوه نامه رتبه بندی معلمان شاید تنها رسانه و گروه معلمی که به این دستور العمل واکنش شفاف و صریح داشت و حتی به وزارت متولی این امر " هشدار " دارد تنها " صدای معلم " بود .
اما در این پروسه تعریف و تعیین صلاحیت های حرفه ای معلمی به هیچ وجه مدیران و در هر سطحی نباید دخالت کنند .
« یدالله سعید نیا » مؤسس اولین مدرسه انسان گرای ایران و مدرس بین المللی روش آموزشی در سمینار تخصصی « شناخت روش آموزش فنلاندی » می گوید : ( این جا )
" دانشگاه مسئول آموزش و انتخاب معلم است و بخش دیگری دخالت ندارد. معلم به هیچ کس جز دانشگاه و دانشگاه به شهرداری پاسخگو نیست. ارزشیابی آنجا برای معلم و دانش آموز حمایت کننده است. به عنوان ابزار قضاوت استفاده نمی کنند. اصل قضیه تربیت معلم آن جا این است که مدیرها به کار معلم کار ندارند . از مدیری پرسیدم که چه طور متوجه می شوی معلم کارش را درست انجام می دهد؟ گفت : نمی دانم و وظیفه ی من نیست. معلم ها توسط دانشگاه انتخاب می شوند. آنجا یک مرکز تربیت معلم دارند و مدیر تنها می تواند از میان معلمان انتخاب کند ولی بعد از آن در کار وی هیچ دخالتی ندارد. مدیرها خودشان اغلب آموزشی نیستند. معلم مدیر خودش است. معلم ها به شدت در روش آموزش خودمختارند . اگر مشکلی پیش بیاید شهرداری ها از مدارس می خواهند که گزارش بدهند. آنقدر اعتماد به معلم دارند که در کار وی دخالت نمی کنند. معلم شدن در فنلاند سخت و پیچیده است. شهرداری ها آموزش معلم را به تربیت معلم سپرده اند و ارتباطش با مدیر را کم کرده اند. دانشگاه باید بابت بد بودن معلم پاسخگو باشد. "
در این سیستم چه کسی مسئول پایش کیفیت آموزشی است ؟
اگر دانشگاه فرهنگیان را به عنوان تنها و اصلی ترین منبع تامین معلم برای آموزش و پرورش در نظر بگیریم ؛ آیا پارادایم های فکری مسلط بر این دانشگاه ، سطح علمی و مهم تر از آن استقلال آن اجازه حصول این منظور داده خواهد شد ؟
آیا اساسا این دانشگاه مسئولیتی جز تامین فله ای نیرو برای گذار از بحران " کمبود معلم " برای خویش قائل است ؟
از سوی دیگر ؛ نهادی که به عنوان " گزینش " برای این سیستم تعریف شده است ؛ آیا با الزامات معلم حرفه ای و صلاحیت های حرفه ای هم خوانی و تجانس دارد ؟
( البته سخن گفتن در این مبحث مجالی دیگر می طلبد اما نظر نگارنده بر این است که نهاد گزینش هم از نظر خاستگاه و پیشینه تاریخی و هم از لحاظ کارکردهای نهادی که نقش بنیادین در شکل گیری آموزش ایدئولوژیک در این نظام آموزشی داشته است از نظر ادامه فعالیت بلاموضوع است و باید فکری اساسی برای آن اندیشیده شود )
فرآیند جذب و ورود معلم برای نظام آموزشی ما از همان ابتدا باید شفاف ، علمی و پاسخ گو باشد . زمانی که این معلم در پروسه فعالیت قرار می گیرد می باید صلاحیت های حرفه ای بر اساس ساز و کاری که شرح آن رفت مورد پایش مستمر قرار گیرد .
برای رهایی از ناکارآمدی سیستم نهاد دانشگاه که خروجی های آموزش و پرورش را جذب می کند و نیز معلمان نخبه و کنش گر باید از لاک " بی تفاوتی " خارج شده و برای تحول دانش بنیاد در این سیستم وارد حوزه تئوری و عمل شوند .
افزایش اندک مبلغی به حقوق ناچیز معلمان از مسیری که نام رتبه بندی معلمان بر آن نهاده شده است به همراه تبلیغات سهمگین و پروپاگدنای فراگیر ممکن است برای طیق قابل توجهی از معلمان تا حدودی رضایت بخش باشد اما در بلند مدت تغییری در وضعیت ایجاد نخواهد کرد .
( 1 )
حقیقت و افسانه ، برتراند راسل ، ترجمه : م . منصور ، انتشارات فرانکلین ، 1347 ، صص 89 - 88
گروه دانش آموزی/
تعطیلی مدارس و بی برنامگی وزارت آموزش و پرورش در این گونه موارد و تصمیماتی که به دلایل مختلف مانند آلودگی هوا و.... اتخاذ می شود موجب سردرگمی دانش آموزان ، خانواده ها و معلمان شده است .
« زمان آموزش » که یکی از مهم ترین فاکتورها در تعیین و ارتقای کیفیت آموزشی است روز به روز کوتاه تر شده و از اثربخشی و کارایی فرآیند آموزش کاسته است .
یکی از مواردی که دانش آموزان به آن انتقاد می کنند نحوه برخورد وزارت آموزش و پرورش با برگزار نشدن امتحانات دانش آموزان در روز سه شنبه 17 دی ماه است .
خسرو ساکی رئیس مرکز سنجش و پایش کیفیت آموزشی وزارت آموزش و پرورش در گفت وگوی تلفنی با شبکه خبر ضمن تسلیت شهادت سردار سپهبد قاسم سلیمانی، گفت: به اطلاع دانشآموزان و همکاران میرسانم که برای تسهیل حضور دانشآموزان در مراسم تشییع و مجالس ترحیم مجاهد فی سبیل الله و الگوی تمام عیار هویت اسلامی ، ایرانی و انقلابی، امتحانات نهایی و غیرنهایی دانشآموزان در روزهای دوشنبه ۱۶ دی و سهشنبه ۱۷دی برگزار نمیشود.
وی افزود: امتحانات نهایی دانشآموزان که قرار بود در این روزها برگزار شود، به ۲۴ و ۲۵ دی موکول خواهد شد و زمان برگزاری امتحانات غیرنهایی از سوی مدیران مدارس به اطلاع دانشآموزان خواهد رسید.
در این زمینه و بر اساس اخبار و گزارش ها برخی مدیران مدارس به دانش آموزان اعلام کرده اند چون روز سه شنبه امتحان برگزار نمی شود آن ها باید در مدرسه و در کلاس درس حضور پیدا کنند .
« ایلیا علی حسینی » به صدای معلم می گوید : " چرا چنین کاری کردند؟ ما وسط امتحانات ترم هستیم . آیا ما وقت کافی برای مطالعه درس روز بعد را خواهیم داشت در حالی که قانونا باید حداقل تا 30 / 14 در مدرسه حضور داشته باشیم ؟
« حسین مهاجری » ضمن انتقاد از این تصمیم می گوید : " الان فصل امتحانات است نه فصل درس . باور کنید من تازه کتاب کورل را پس از ماه ها گرفتم . وقت نمی کنم برای چهارشنبه آن را بخوانم !
مهاجری در پاسخ به این پرسش « صدای معلم » که چرا این انتقادات را به شورای دانش آموزی مدرسه منتقل نمی کنید و از آنان پاسخ نمی خواهید گفت : " بنده نفر پنجم شورا هستم و مثل همتاهای خودم راضی نیستیم به مدرسه بیایم . ما امروز در مراسم تشییع شهید سردار قاسم سلیمانی بودیم و خیلی هم خسته ایم . "
« مهدی » دانش آموز پایه دهم هنرستان کار و دانش می گوید : " کسی صدای دانش آموز را نمی شنود . در مدرسه دانش آموز جایگاهی ندارد . "
این گونه تصمیمات در حالی اتخاذ می شوند که ادارات آموزش و پرورش معمولا مجوز کتبی برای تعطیلات مدارس جهت امتحانات را حسب درخواست مدارس صادر می کنند و این گونه امر و نهی ها و دستورات اساسا با اصل « مدرسه محوری » تناسب و هم خوانی ندارد .
پرسش «» صدای معلم » آن است که اگر دانش آموزان به خاطر روز دوشنبه تعطیل شده و امتحان روز سه شنبه هم لغو شده است ؛ کشاندن دانش آموزان به مدرسه و برگزاری کلاس در این روز که ظاهرا برای جبران کسر زمان آموزش صورت می گیرد چقدر منطقی و اثربخش بوده و می تواند در جریان آموزش کارایی داشته باشد ؟
مدرسه ای که همه چیز حتی تصمیم گیری برای " یک روز " از بالا دیکته شود چه خلاقیتی در سیستم آموزشی خواهد داشت ؟
پایان گزارش/
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر آمد ( این جا ) ؛ میزگرد علمی – تخصصی با عنوان : " بررسی و نقد پدیده تنوع مدارس در نظام آموزشی ایران " و به مناسبت هفته پژوهش به میزبانی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش در سالن اجتماعات سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی برگزار گردید .
سخنرانان این نشست به ترتیب بهزاد نظری عضو هیات علمی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران ، علی زرافشان معاون پیشین متوسطه وزارت آموزش و پرورش و معاون نهاد کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران ، احد نویدی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و میرحمایت میرزاده سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی بودند .
مدیریت این نشست بر عهده محمد حسنی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بود .
« صدای معلم » مشروح سخنان « علی زرافشان » را منتشر می کند .