گروه گزارش/

پرتال اداره کل آموزش و پرورش شهرستان های استان تهران امروز سه شنبه 23 اردیبهشت نوشت : ( این جا )
" اولین نشست شورای آموزش و پرورش استان تهران در سال ۹۹ با حضور استاندار تهران، معاون وزیر و رئیس سازمان مدارس غیر دولتی و مشارکت های مردمی وزارت آموزش و پرورش ، مدیرکل شوراهای وزارت آموزش و پرورش و دیگر اعضا در سالن جلسات استانداری تهران برگزار شد.

به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش شهرستانهای استان تهران، مشارکت و همکاری در اجرای برنامه انسداد مبادی بیسوادی با تاکید بر شناسایی، جذب، آموزش و نگهداری از کودکان بازمانده از تحصیل، تصویب اصلاحیه شیوه نامه اجرایی بند (د) تبصره ۹ قانون بودجه سال ۹۹ ،همکاری دستگاههای اجرایی در توسعه فضای کالبدی فرهنگیان در استان تهران و بررسی وضعیت آموزشی و پرورشی دانش آموزان در ایام کرونا از جمله مباحثی است که در دستور کار این جلسه قرار گرفت. "
حضور مجتبی زینی وند معاون وزیر و رئیس سازمان مدارس غیر دولتی و مشارکت های مردمی وزارت آموزش و پرورش در این نشست در حالی صورت می گیرد که ایشان در نشست رسانه ای 24 دی ماه 1398 در پاسخ به پرسش و درخواست « صدای معلم » مبنی بر عمل کردن به وعده پیشین خود خبر از بخشنامه الزام دعوت از همه خبرنگاران و رسانه ها به جلسات شورای آموزش و پرورش ظرف یک هفته داده بود . ( این جا )
زینی وند تاکید کرده بود :
" حتما ظرف یک هفته و قبل از پایان هفته ی شوراها این بخشنامه صادر خواهد شد ."

هنوز از صدور چنین بخشنامه ای اطلاعی در دست نیست و پاسخی از سوی سازمان نیز به گزارش صدای معلم ارائه نشده است .
رئیس سازمان مدارس غیر دولتی و مشارکت های مردمی وزارت آموزش و پرورش همچنین در این نشست به رسانه ها قول داده بود تا هفته اول اسفند ماه 98 نشستی را با محوریت " مدارس غیرانتفاعی " برگزار کند .
پایان گزارش/

از دوره اول صفويه که حوزه عمومي در جهان شکل گرفت ، مردم ايران پيشتاز بودند !
آيا نسل کنوني ، نبايد جهت جلوگيري از اتميزه شدن جامعه تلاش کند ؟
نقش و مسئوليت شهروندان در مشارکت اجتماعي چيست ؟
در اين گفت و گو ( تحليل ريشه هاي حوزه عمومي ) عمدتأ از دوران باستان تا 300 سال قبل و نيم قرن گذشته متمرکز مي شويم .
پيش درآمد و مقدمه :
مدیرکل دفتر آموزش، ترویج تحقیقات وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی معتقد است با رشد صنعتی شدن جوامع و انتقال جمعیت عشایر و روستایی به شهرها ساختارهای اجتماعی سنتی که مردم را درقالب تشکلهای اجتماعی در بر میگرفت، فروپاشیده است. رستمی میگوید: «باز تعریف ساختارهای اجتماعی جدید در کلانشهرها شیوههای نوین ارتباطات اجتماعی را شکل داد که از آن تحت عنوان سرمایه اجتماعی نام بردند.
روان شناسان مي گويند :
خشونت هاي سياسي ، همچنين مصيبت هاي اجتماعي و طبيعي پي در پي در دهه هاي گذشته ، جامعه ايران از نظر رواني به بحران فرو برده و اميد در جوانان را به حداقل رسانده است .
از زبان تحليلگران داخلي و خارجي ، کنشگران مدني ، هنرمندان ، ورزشکاران ، عموم ِ مردم در کوچه و خيابان و... با اشاره وقايع چند سال اخير و .....بار ها و بارها شنيده ايم :
"مردم از سياست دل زده شده اند "
با فرض پذيرش اين گزاره ، به تحليل ِ وظايف و مسئوليت هاي شهروندان در حوزه عمومي و نهادهاي مدني مي پردازم .( در گفت و گوي مجازي ذيل )
منابع اين ياد داشت در ابتداي هر قسمت مشخص شده است . وقتي شماره افزايش مي يابد منبع تغيير يافته است .
پرسش کننده :
در بخش پاياني بررسي سيل نوروز ( اينجا ) 1398 با اشاره به حوزه عمومي ( امر اجتماعي ) خانه هاي دوام و ايمني شهر تهران گفتيد :
اميد است شهروندان عزيز و گرامي بويژه فرهنگيان فرهيخته ( گروه مرجع ) پس از پيوستن به پويش شهر آماده ، در سايه آگاهي از آنچه در دنيا مي گذرد ! در خلق آنچه بايد اتفاق بيفتد نقش آفريني کنند .
بزرگ فکر کنند و خُرد عمل کنند!
در اين راه سترگ :
کاهش اختلاف و فاصله بين "چگونه مي توان شهر ها را تاب آور نمود ؟ "
(نگاه جهاني )
با
"شهر آماده "
( عملکرد منطقه اي )
رسانه ها به عنوان رکن چهارم دموکراسي
و
نهادهاي مدني بعنوان حلقه واسط بين مردم و مسئولين نقش به سزايي بر عهده دارند .
بزرگ فکر کنيد، خُرد عمل کنيد!
در اين گفت و گو مي خواهيم به حوزه عمومي ( امر اجتماعي ) بپردازيم .
خلاصه بخش قبل ؛ بخش اول - بخش دوم
عمده ترين ريشه هاي عقيم ماندن حوزه عمومي در ايران ( از دوره اول صفويه تا کنون ) اجتماعي مي باشد نه سياسي( 1 )
در اين گفت و گو ( تحليل ريشه هاي حوزه عمومي ) عمدتأ از دوران باستان تا 300 سال قبل و نيم قرن گذشته متمرکز مي شويم .
حوزه عمومی یک امکان یا یک وضعیت است تا یک ساخت نهادی. زمانی که شهروندان درباره مسایل مورد علاقه خود و منافع عمومی به گونهای آزاد و بدون قید و بند – یعنی با تضمین آزادی اجتماعات و انجمن ها، آزادی بیان و چاپ و نشر افکارشان – با یکدیگر مشورت و کنکاش می کنند، در واقع به صورت یک پیکره عمومی عمل می کنند.
هابرماس تاکید میکند باید از انواع حوزه عمومی نام برد. وی در مطالعات خود به حوزه عمومی سیاسی، حوزه عمومی اقتصادی، حوزه عمومی اجتماعی و حوزه عمومی فرهنگی و ادبی اشاره کرده و معتقد است که فضای گفتوگو و نقد را نمی توان به حوزه سیاست محدود کرد.
عدم توجه به پیشینه تاریخی " حوزه عمومي " سبب شده است تا اکثر مطالعات در این حوزه بر اساس رویکردهای هنجاری و تجویزی، موانع جدی بر سر راه شکلگیری حوزه عمومی در ایران را در ساخت سیاسی جست و جو کنند و آن را به مثابه حقی اجتماعی از دولت و نظام سیاسی مطالبه کنند؛ در حالی که دموکراسی در غرب بر عکس از دل حوزه عمومی بیرون آمد.
تحلیل نهایی آن است که شکل نگرفتن حوزه عمومی در ایران بنیانی اجتماعی دارد.

اکثريت مردم ِ ايران ( طي قرن هاي متمادي ) از دولت ها انتظار بسط و گسترش دموکراسي را داشته و مسئوليت خود را به کلي فراموش کرده بي عملي کامل را پيشه کرده اند .
مهمترین دلیل ناتوانی حوزه عمومی در مواجهه با استبداد سیاسی را باید در ساخت اجتماعی جامعه ایران جست و جو کرد.
این موضع که تغییرات جدید در شیوه زیستی و فکری ایرانیان ناشی از جهانی شدن ارتباطات تا چه حد قادر خواهد بود بنیانهای گسترش حوزه عمومی را فراهم سازد، به بررسیهای دقیقتر نیازمند است.
اقتدارگرایی ...ویژگی مشترک نظامهای سیاسی در ایران بوده است. از زمانی که نخستین پادشاهی های بزرگ در این سرزمین پا گرفتند تا قرون متمادی پس از آن ساخت سیاسی در ایران اقتدارگرا بوده است. در این مقاله برای پاسخ به این پرسش مهم که چرا اقتدارگرایی در ایران در این مدت با وجود تحولات متعدد داخلی، منطقهای و جهانی به صورت مداوم تکرار شده به متغیر فرهنگ سیاسی اشاره گردید.
فرهنگ سیاسی ایران با دارابودن یک ویژگی اساسی یعنی نبود فردیت همراه با دیگر ویژگیهایی عاملی شده تا ساخت سیاسی اقتدارگرا در ایران به صورت چرخ های که همایون کاتوزیان آن را چرخه ی استبداد نام می نهد تکرار شود. فردیتی که نبودش خود معلول ساخت اقتدارگرای خانواده ی ایرانی و ... است.
قسمت سوم :
امر اجتماعی در ایران مغلوب امر سیاسی شده است؛ ما باید از غلبه امر سیاسی خلاص شویم.
پرسش کننده :
اینکه ما بخواهیم مرتباً منتظر باشیم تا نهادها و ساختارها اصلاح شوند و بعد ما درست شویم راه به جایی نمیبرد و یک دور باطل است؛ در این میان نقش فردیت و خودمان چه میشود؟

پاسخ دهنده ، فراستخواه مي گويد ( 3 ) :
سوال خیلی خوبی پرسیدید؛ در چنین شرایطی ما به کنشگران اجتماعی و مدنی نیاز داریم که شرایط فعالیتهای محلی و مردم نهاد را ایجاد کنند. مثال دم دستی اش این است؛ شما در ساختمان یا محلهای که زندگی میکنید به یکی دو نفر کنشگر احتیاج دارید تا اوضاع ساختمان یا محله تان را سروسامان دهند. من فکر میکنم یک دومینوی بدبختی برای ما ایجاد شده که ما باید آن را تبدیل به دومینوی خوشبختی کنیم.
البته به یک نکته هم باید توجه داشته باشیم و آن هم اینکه امر اجتماعی در ایران مغلوب امر سیاسی شده است؛ ما باید از غلبه امر سیاسی خلاص شویم و هر امری در جای خود وجود داشته باشد، امر اجتماعی، امر حرفهای، امر مدنی، امر محلی، امر شهری، امر سازمانهای تخصصی، امر مدارس و..... همگی باید زنده بشوند و از زیر یوغ امر سیاسی بیرون بیایند. در ایران یک «همبستگی اقتضایی» وجود دارد؛ یعنی در صورتی که اقتضا شود مردم مشارکت میکنند و همبستگی ایجاد میشود؛ مثلاً برای کمک به زلزله زدگان یک منطقه ولی چون بسترسازی و سازماندهی مناسبی برای این همبستگیها انجام نمیدهیم و تشویق نمیشوند، بعد از رفع یک حادثه باز این همبستگی از بین میرود و هرکسی میرود سراغ زندگی خودش.یکی دیگر از مواردی که در سیستم مدیریتی ما وجود دارد این است که مدیران ما به سیستمهای مدیریتی دنیا توجه ندارند.
پرسش کننده :
شما در یادداشتی نوشته بودید که رنجی که این روزها می بریم مقدمه امید، توسعه و تحول است، در چنین شرایطی که خیلیها ناامید و خسته اند چگونه میتوان مثل شما فکر کرد و از امید حرف زد؟
پاسخ دهنده :
فراستخواه مي گويد ( 3 ) :
نگاه ِ من به امید در ایران کمی پدیدارشناسانه است. ذهن تنبل است و خب طبیعتاً ذهن ِ تنبل دنبال تحلیلهای ساده میرود و با چنین ذهنی می گوئیم در ایران نمیتوان امید داشت در حالی که اینطور نیست، در ایران امید هست، ولی امید توأم با بیم وجود دارد. در واقع ما در ایران «فقدان امید» نداریم، بلکه «بحران امید» داریم؛ به این معنا که تجربههای امید توسعه پیدا نمیکنند. تجربههای امید در ایران افتان و خیزان است به این معنی که مردم امیدهایی دارند، ولی فضاهای محلی، فضای مدنی و … برای آنها فراهم نیست که امید را تجربه کنند در حالی که اگر امید را تجربه کنیم، توسعه پیدا میکند و همه گیر میشود، ولی وقتی این گونه نیست، امید ما با بیم همراه میشود.
علت اینکه می گویم این جامعه هنوز امید دارد تلاشی است که مردم میکنند و رنجی که میبرند وگرنه اصلاً مردم امیدی به شرایط نداشتند و با خودشان میگفتند شرایط همین است و کاری نمیتوان کرد. علت این همه تنش و اینکه مردم آرام نمیگیرند همین امیدی است که مردم برای بهبود اوضاع دارند. موقعی ما به امید پایدار می رسیم که هرکسی قدمی بردارد، مشارکت کند و در کنارش ساختارها را هم اصلاح کنیم و به جای اینکه فقط به تاریکیها نفرین بفرستیم، شمعی روشن کنیم.
درس تاريخ آن است که از تکرار وقايع هولناک جلوگيري شود!
گفت و گو ادامه دارد :
منابع :
(1 ) از همزمانی ظهور حوزه عمومی در ایران و غرب تا موانع اجتماعی - سیاسی گسترش آن در ایران
نویسنده
هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد
http://www.jsi-isa.ir/article_21059.htm
( 2) فرهنگ سیاسی، فردیت و بازتولید اقتدارگرایی در ایران
نویسندگان
http://psq.kiau.ac.ir/article_529186.html
( 3) تار نماي وزين " گروه صداي معلم "
مقصود فراستخواه :
امر اجتماعی در ایران مغلوب امر سیاسی شده است؛ ما باید از غلبه امر سیاسی خلاص شویم


چطور ميتوان دانشآموز نقاد، پرسشگر و تحلیلگر تربيت كرد در صورتي كه معلمان بارها در قبال نقدهايي كه به نظام آموزشي و برخي از سياستها و تصميمات آن داشتهاند مورد مواخذه قرار گرفتهاند؟ چطور ميتوان از اجراي راهكار سند تحول بنیادین مبني بر تربيت تمام ساحتي سخن به زبان آورد و از آن سند حمایت کرد در حالی كه همان معلمي كه بايد در كلاس درس و مدرسه چنين دانش آموزي را تربيت كند، در حالی که برای استفاده از ابتداييترين حق حرفهاي و انسانياش - آزادي بیان- در مضیقه است؟ نقد با چاره كار مینويسند، میگويند چرا نوشتي؟ در نشستها و مطالبه گريهاي آرام حضور پيدا میكنند، میگويند چرا آنجا حضور داشتي؟ در صفحات شخصي در شبكههاي اجتماعي براي اتفاقات و رويدادهاي مختلف جامعه نظر شخصي درج ميكنند، میگويند حقوق بگير دولتي كه نبايد نقد دولت بكند و نبايد به اين شرايط بحرانی دامن بزند.
ننويس، مصاحبه نكن، اعتراض نكن، نقد نكن، اشتباهات استراتژيك و تصميمات نادرست را نببين... گويي معلم را همراه با فعالیت، خلاقیت، آگاه به زمانه، توانمندی، مهارت دانشی و شایستگی حرفهای نمیخواهند و شايد دلشان به اين خوش است و این را میخواهند كه جامعه معلمان بدون هيچ كنش صنفي به كلاس درس بروند و طوطيوار كتابهاي درسي را آموزش دهند و در پایان سال تحصیلی نمرات درسی دانشآموزان را اعلام كنند. شاید نمیدانند که قرن حاضر، معلمی را ميخواهد كه فراتر از مرزها حرکت کند و علم را با تمام ویژگیهای جهانیاش کسب کند و در فرایند یاددهی - یادگیری به دانشآموزانش منتقل کند.
چندسالی است مرسوم شده که به معلمان دارای گلایه از عملکرد سیستم آموزشی با هر شکوه و پیگیری برچسبی از معاند نظام و کشور زده میشود و آنان برای مدتی نه تنها از محیط کار و خانه خود دور خواهند شد بلکه گاهی در همان دوران ناخوشایند دوری، حکم انفصال از خدمت و اخراج از کار برایشان صادر میشود.
چگونه ممکن است که رهبر یک کشور از نقد ناراحت نمیشوند و از آن استقبال نیز میکنند، اما مسئولان ردههای پایینتر دولتی و حکومتی با شنیدن انتقادات و مطالبات چهره در هم میکشند و مسیری را طی میکنند که به خفقان و خاموشی فریادهای عدالتخواه منتهی میشود؟

معلم اگر اعتراضی میکند از چند حوزه بیشتر عدول نمیکند؛ ارتقای کارایی نظام آموزشی و کیفی شدن طرحها و برنامهها، حمایت از حقوق آموزشی و پرورشی دانشآموزان، افزایش برنامههای آموزشی توانمندساز و مهارتی و پیگیری مطالبات مالی و معیشتی معلمان، در کدام یک از این موارد ضدیتی با اصول و چارچوبهای آرمانی کشور وجود دارد؟! ننويس، مصاحبه نكن، اعتراض نكن، نقد نكن، اشتباهات استراتژيك و تصميمات نادرست را نببين... گويي معلم را همراه با فعالیت، خلاقیت، آگاه به زمانه، توانمندی، مهارت دانشی و شایستگی حرفهای نمیخواهند و شايد دلشان به اين خوش است و این را میخواهند كه جامعه معلمان بدون هيچ كنش صنفي به كلاس درس بروند و طوطيوار كتابهاي درسي را آموزش دهند و در پایان سال تحصیلی نمرات درسی دانشآموزان را اعلام كنند.
معلم نه میخواهد کشور را به هم بریزد و نه حقی بیشتر از حقوق مربوطه اش را میخواهد. فقط انتظار دارد که آموزش در جامعه رونق پیدا کند تا از طریق آن چرخههای توسعه و شکوفایی کشور با نوآوری و همیت حرکت داشته باشد.
هفته گرامی داشت مقام معلم برای پاسداشت و تجلیل از اقدامات ارزنده معلمی است. تجلیل که نشدند حداقل آنها را به آه کشاندن نرسانید. در این چند سال هر چه گفتیم این را شنیدیم که برخی از اتهامات وارده به معلمان از دسترس قانونی دولت و وزارت آموزش و پرورش خارج است هرچند که نمیتوان به عقل پذیرفت که در این میان نمایندگان دولت نقشی ندارند و صفر تا صد آن به قوه قضائیه و دیگر نهادها بستگی دارد اما با این وجود برای دستگاه رسیدگی به جرائم چندان دشوار نخواهد بود که در بین پروندههای قتل، غارت، اختلاس و امنیتی نگاه منطقیتر و منصفانهتری به معلمانی داشته باشد که نه از خزانه این مملکت غارت کردهاند و نه قصد اغتشاش و برهم زدن آرامشی را دارند و...

نه قانونی از قوانین را زیر پای گذاشتهاند چرا که معلمان خود را تابع قوانین کشوری و احترام به آن میدانند. چطور ممکن است معلمی که زندگی سالم و شهروندی ممتاز را آموزش میدهد درگیر برهم زدن آرامش شهر و کشور باشد؟
چند وقتی است که رئیس قوه قضائیه دیدار و گفتوگوهایی با نهادهای مردمی و صنفی مختلف دارد، اینکه در برنامهها و نشستهای کاری و پیگیرانهاش سری هم به بندهای زندانهایی بزند که در آن معلمان گذران دوره حکم میکنند شاید گرهگشا و پاسخدهنده خوبی برای سوالات موجود در ذهن معلمان باشد که چرا همکاران مطالبهگرشان در زندان و در شرایط نامناسب به سر میبرند.
پیگیری و به ثمر رساندن این باور که «معلم باید حتی بیش از دیگران آزادی بیان داشته باشد» انتظاری است که جامعه معلمان از دستگاه قضا و متولیان امنیت کشور دارند.
روزنامه مردم سالاری
کووید۱۹ نشان داد که؛ چه درسهایی نیاز به تدریس دارند و چه درسهایی را میتوان در حاشیه برنامه درسی گنجاند و به صورت خود خوان به سرمنزل مقصود رساند.
برخی از موضوعات و آموزه ها هستند که نیاز به شرح و بسط و واکاوی و جراحی و مشاهده و آزمایش و استنتاج دارند و باید از طریق افراد متخصص و صاحب نظر توضیح داده شوند تا یادگیرنده بتواند آنها را بفهمد و آمادگی لازم برای فهم موضوعات مرتبط با آنها را پیدا کند و آموخته های خود را به کار گیرد.
اما موضوعاتی هم وجود دارند که فهم آنها بدون استاد و آموزگار نیز میسر است و تقریباً هیچ نکته مستتر و لایه پنهان و مبهمی ندارند که لازم باشد شخص دیگری برای تدریس و تفهیم آنها معطل شود. این قبیل موضوعات، که جزو واضحات و بدیهیات اند، گاهاً چنان سهل و ساده و سطحی هستند که هر کسی با داشتن سواد و مهارت خواندن، میتواند آنها را بخواند و بفهمد.
با شیوع کووید۱۹ و تعطیلی مدارس و خانه نشینی دانش آموزان و شروع تدریس تلویزیونی و اینترنتی و آنلاین، هر دانش آموز و پدر و مادری با کمی تامل در خلوت خویش، متوجه شد که در خصوص چه دروسی و در زمینه چه موضوعاتی نیازمند تدریس و تشریح و واکاوی و رهنمودهای معلم اند و در چه موضوعاتی بی نیاز از تدریس معلمان اند.
کرونا ثابت کرد که بعضی از دروس مدرسه، اساساً نیاز به مدرّس ندارند و هر کسی میتواند بدون نیاز به معلم و مدرّس و استاد، آنها را در هر زمانی که اراده کرد، بخواند و بفهمد. اما موضوعات و مسائلی هستند که فهم و حلّ آنها بدون راهنمایی و شرح و بسط و واکاوی استاد، ممکن نیست و بی راهبر نمیتوان در آن وادی ها ره به جایی بُرد. مثلاً دروسی مانند علوم تجربی و ریاضی و جغرافی دوره ابتدایی و همین دروس به اضافه دروس مهارتی و زبان های خارجی در دوره اول متوسطه و دروس تخصصی دوره دوم متوسطه و زبان و ادبیات و نگارش در همه مقاطع تحصیلی از جمله دروسی اند که دانش آموزان و اولیای شان، پخش تلویزیونی تدریس آنها را با جدیّت پیگیر بوده و یا تدریس معلمان مربوطه از طریق شبکه های اجتماعی را انتظار میکشند.
تجربه این تعطیلی بی سابقه ضمن این که ارزش و اهمیت مدرسه و معلم در برپا کردن محافل علم و فرهنگ ادب و پر کردن خلاء آموزش را نشان داد، این را نیز ثابت کرد که برخی از دروس، در نزد دانش آموزان و اولیاء، ارزش و اهمیت بیشتری نسبت برخی دیگر دارند. در مقابل، مواردی هم در برنامه درسی هستند که نام درس را یدک میکشند اما در میان دانش آموزان و اولیاء کمتر کسی خلاء آموزش آنها را احساس می کند. لیکن همین دروس، علاوه بر اینکه بخش عمده ای از زمان آموزش در مدرسه را اشغال و عرصه را برای تکرار و تمرین و آموزش دروس اساسی تنگ میکنند، وقت و انرژی معلمان و دانش آموزان نیز به واسطه آنها هدر میرود.

درست است که تعیین و تدوین محتوای آموزشی و تدارک برنامه درسی و تقسیم زمان آموزش بین مواد درسی مختلف و صرف انرژی و تخصیص اعتبار برای آموزش انواع موضوعات درسی با نظرات تخصصی کارشناسان و متخصصان تعلیم و تربیت و با اتکاء به استدلال های علمی و فلسفی و اجتماعی و فرهنگی بر اساس نیازهای روحی و روانی و جسمی انسان و متناسب با احتیاجات فردی و اجتماعی و مادی و معنوی بشر صورت گرفته و میگیرد. اما واقعیت این است که سیستم تعلیم و تربیت در کشورها، متأثر از سیاست های کلی نظام های حاکم و ایدئولوژی های مورد نظر حکومت ها نیز هست. گاهی نفوذ سیاست و ایدئولوژی در برنامه های آموزشی تا حدی ست که حتی دانش تجربی و طب و مهندسی و زبان و ادبیات نیز از دخالت و گزند آن در امان نیست چه رسد به تحمیل مواد درسی کم مایه و غیر ضرور به برنامه آموزشی.
لذا از شرایط تحمیلی کرونا میتوان، برای نیازسنجی آموزشی سود جست و به پالایش برنامه آموزشی پرداخت. از آنجایی که مراجعه به افکار عمومی یکی از روش های مورد اعتماد برای انواع نیازسنجی هاست، شایسته است در خصوص نیازهای آموزشی نیز به تمایلات و دغدغه های مردم به عنوان گیرندگان خدمات آموزشی اعنتا و اعتماد کرد.
با بررسی دغدغه ها و دل نگرانی های دانش آموزان و اولیای آنان نسبت به دروس مختلف در ایام حکمرانی ویروس کرونا میتوان به این مهم پی برد که؛ برای فهم و یادگیری چه درسهایی نیاز به تدریس معلم هست و باید در متن برنامه درسی گنجانده شوند و چه درسهایی را میتوان از متن برنامه درسی برداشت و به صورت خود خوان به سرمنزل مقصود رساند. به این ترتیب، هدف مهمی که محقق خواهد شد، "تنک سازی برنامه آموزشی" است که میتوان از این دستاورد مهم برای توسعه علمی و عملی دروس مهارت محور بهره جست و فرصت تکرار و تمرین و تربیت را در زمینه آن دسته از مواد آموزشی که با نیازهای واقعی زندگی مطابقت دارد، فراخ تر کرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آقای زند
آقای زند همه کاره مدرسه بود. معلم، معاون، مدیر، سرایدار، ولی، دایه، فروشنده و...
با قدی کوتاه، ابروهای پرپشت، صورتی آفتاب سوخته. خوش رو و فرز. رفت و آمدش با دوچرخه بود. مانده بودیم با آن پاهای کوتاه چه جوری دوچرخه بیست و هشت را می راند.
ویژگی ممتازی داشت که او را یک سر و گردن از بقیه بالاتر می برد.
در نگاه اول نمی شد بفهمی معلم است یا سرایدار، فرّاش است یا مدیر و... او اهل گفت و گو بود. چیزی که معلمان از آن دور بودند. در روزگاری که آدم به حساب نمی آوردنمان، حالمان را می پرسید.
در عین حال خیلی با ابّهت بود و نمی شد تو چشمش نگاه بکنی و کمی عقب نروی. با همه اینها وقتی بهش نزدیک می شدی می دیدی خیلی مهربان است. هنگامی که معلم غیبت می کرد و او را به کلاس می فرستادند، خوشحال می شدیم. جاروی بلندش را پشت در می گذاشت و وارد می شد. برپایی و برجايي. می رفت سر داستان یا نصیحت. فرق نمی کرد. هردوش شنونده داشت. خوشحال بودیم که این ساعت از درس و کتک خبری نیست. خوشحال بودیم که یک ساعت را با خوشی طی می کردیم. هرجور می نشستیم حتی اگر می خندیدیم کف دست مان داغ نمی شد.
اقای زند به عنوان فروشنده زنگهای تفریح حواسش جمع بود بچه ها هم پول بدهند و خوراکی بخرند و هم بیش از پولشان چیزی برندارند.
سر و سرّی هم با کبوتر داشت. در نتیجه دمخور دائیام بود و از این حیث بیشتر از بقیه بچه ها مورد توجهش بودم. هرچند رقابتی که در فروش خوراکی در قبل و بعد از تعطیلی مدرسه داشتیم، گاه کمی از نظرش می افتادم. مغازه دائیام جنب مدرسه بود و خوراکی مخصوص بچهها را میآورد. من هم کمککار او فروشنده در مغازه بودم. همیشه قبل از شروع و هنگام تعطیلی مدرسه خوراکی های مخصوص بچه ها را در مغازه دایی ام در جنب مدرسه می فروختم. حتی مخفیانه مقداری با خودم می آوردم داخل مدرسه تا به مشتری های ثابتم بفروشم.
هرچه فکر می کنم می بینم آقای زند در دوره ابتدایی از مدیر و معلمانم بیشتر در ذهنم جای گرفته. خواستنی تر و با تجربه تر از معلم ها بود.

کاش او معلم شش سال ابتداییام می شد.
کاش.پ.ن: ویدئو را جناب عباس آناهید یکی از بهترین معلمان ابتدایی مهاباد تهیه کرده و برایم فرستاد. فرزندم طاهر در کلاس اول سال ۶۶ شاگرد ایشان بود در دبستان فرهنگیان مهاباد که مدیرش آقای سیداحمدی بود.
هدیه طاهر در این روز تبریک روز معلم با خط خودش است. یادش به خیر. زندگی چه سرعتی دارد. چشم هم میگذاری جا میگذاردت و به سرعت میرود. الان طاهر ۴۰ بهار را پشت سر گذاشته .
(https://www.instagram.com/p/B_pSpsDpWEG/?igshid=43zsggusp9d1)
کانال انشا و نویسندگی