خبرنگاران به واسطه حضور در نشستهای خبری، نام و شماره تلفنشان در لیست روابطعمومی دستگاهها و ادارات مختلف موجود است. این لیست، یک کاربرد خیلی مهم دارد و آن اینکه، منبع مهمی برای تبریکهای روز خبرنگار به شمار میرود. تبریکهایی که با عبارات شمعوگلوپروانهای، از طریق سیستم به صورت باسمهای «Send to all» میشود.
البته برخی از خبرنگاران، شامل «تبریکهای ویژه» است و این یعنی، علاوه بر تبریک پیامکی، به احتمال زیاد، مدیر مربوطه با آن خبرنگار تماس گرفته و قربان و صدقهاش میرود.
اما خودمانیم، تمام این تبریکها، چه حضوری و شفاهی و چه پیامکی، در یک فضای تشریفاتی، مصنوعی و پرتکلف شکل میگیرد. به ندرت شده که از این تبریکها، ارادت و محبت خاصی دریافت شود.
تبریک روز خبرنگار، به یک «اقدام اداری» در استان آذربایجانشرقی تبدیل شده است. همانقدر خشک و بیروح. چیزی شبیه انبارگردانی آخر سال، تنظیم صورت جلسه هیئتمدیره، حسابرسی از کارپرداز، بازدید ماهانه از تاسیسات و امور دبیرخانهای.
اگر جز این بود و گرامیداشت این روز، در یک فضای بیتعارف و واقعی شکل میگرفت، هر خبرنگار آزادهای میتوانست در جواب تبریکهای فلهای بنویسد: «مدیر عزیز! قربان شکل ماهت، من نه خورشید آگاهیبخش جامعهام، نه سفیر معرفت. نه چراغ مهرافروز فرهنگم و نه سیمرغ آسمان اندیشه. حقیر، جوان خبرنگاری هستم که با وجود مشکلات صنفی لاینحل، صبح تا شب به دنبال چند کلمه حرف رک و راست هستم. اما شنیدن این چند کلمه از جنابعالی، به اندازه کندن الماس از عمق تاریکیهای معدن، سخت است.
این تعریفهای اغراقآمیز، پیشکش خودتان! همینکه تلفنها و پیغامهای خبرنگار جماعت را نپیچانید، همین که یک گفت و گوی چند دقیقهای را به یک بوروکراسی پیچیده تبدیل نکنید و همین که روابطعمومیتان را به سمت تعامل با خبرنگاران تشویق کنید، دلچسبترین تبریکهای هر روزه را به من هدیه دادهاید.
تبریز جوان
همهگیری کرونا، با تمام خسارتها، ناملایمنیها و محدودیتهایش، تجربه تلخ اما مفیدی است که ناتوانی بسیاری از متولیان برنامهریزی در آموزش و پرورش را نمایان کرد. گواه این مدعا، اخبار ضد و نقیضی است که روزانه از وزارتخانه و ادارات کل، در مورد نحوه آغاز سال تحصیلی آینده به گوش میرسد.هیچ کسی نمیداند که آموزش در سال آینده چه ویژگیهایی دارد و معلمان کدام شیوه علمی را باید در آموزش الکترونیک به کار گیرند. بسیاری از متولیان و مدیران در آموزش و پرورش، هیچ درکی از پیچیدگیهای هنر آموزش ندارند و شوربختانه همانها، در خفا و بدون حضور معلمان متخصص، تصمیمات میگیرند که ویران کننده است.مهمترین دلیل این از هم گسیختگی در مدیریت آموزش کشور، بیتجربه بودن آنان در تدریس است .
آیا میدانید که وزیر آموزش و پرورش، چند سال سابقه تدریس در کلاسهای درس را دارند؟ چگونه از وزیری که مشکلات آموزش را تجربه نکردهاند، انتظار داریم برای آموزش کشور، برنامه ریزی مناسبی داشته باشد؟
به نظر شما معاونین وزیر آموزش و پرورش، در مجموع چند سال سابقه تدریس در کلاسهای درس را دارند؟ البته تدریس در آموزشکدهها منظور نیست، چون به یمن حضور در وزارت و پستهای ستادی، همه آنها نویسنده و مدرس دانشگاه میشوند!
در یک مورد، یکی از وزرای آموزش و پرورش دوازده کتاب در زمان وزارت نوشتهاند درحالیکه تا قبل از وزارت هیچ کتابی ننوشته بودند!
اگر پرسیده شود که در سال آینده چه زیرساختی را برای ارائه خدمات آموزشی مهیا شده است؟ باید گفت: در واقع هیچ! تمام پاسخ وزارتخانه و ادارات کل برای آموزش الکترونیک، اپلیکشن نامسمای شاد است، اپلیکیشنی که در واقع هیچ کاربرد آموزشیِ بهتری نسبت به سایر اپهای رایگانی مانند واتساپ، ویچت، کاکائوتاک، وایبر و یا تلگرام ندارد و در بسیاری از موارد، از این اپها شدیداً ضعیفتر است.
معلمان توانمندیهای خود را در چهارماهه اسفند تا خرداد، کاملا نمایان کردند، استفاده از حداقلهای موجود در برخی موارد، شرمنده همکاران معلم میشدیم. از این دسته معلمان، می توان به موارد زیر اشاره کرد: معلمانی که به یخچالنویس مشهور شدند. معلمانی که با کمترین امکانات، بهترین خدمات را ارائه کردند.معلمانی که مانند حرفهایهای حوزه آموزش در دنیا، از امکانات آموزش الکترونیک و آنلاین استفاده کردند و تجربههای جدیدی را در اختیار دانش آموزان قرار دادند.معلمانی که سایتهای شخصی و خصوصی خود را به خیریههایی آموزشی تبدیل کردند.معلمانی که تمام این مدت، از امکانات شخصی خود برای تولید محتوای الکترونیکی استفاده کردند و میلیونها بسته آموزشی از قبیل فیلم، جزوه، صوت و ... تولید کردند. معلمانی که با تمام نواقص برنامه شاد، با نواقص و مشکلات آن کنار آمده و اپلیکیشنی را که قرار بوده یک محیط ارتباط معمولی باشد را به یک محیط آموزشی تبدیل کردند
نکته قابل تأمل در مورد تمام این معلمان، نادیده گرفته شدن تقریبا تمام آنها در برنامهریزی برای سال آینده است.
شنیده شده است که در یکی از استانها، اداره کل به جای مراجعه به توانمندیهای معلمان خود، با یکی از دانشگاهها و ستاد اجرایی فرمان امام قرارداد تولید محتوا بسته است! اینگونه تصمیمات جای بسی تعجب است، شما هم حق دارید اگر تعجب کردید!
از آنجا که انتقاد بدون ارائه راهکار، ارزشی ندارد، سه پیشنهاد ویژه برای سال آینده وجود دارد و بدیهی است که بدون حضور معلمان، هر پیشنهادی محکوم به شکست است.
پیشنهاد اول
آموزش و پرورش به نمایندگی از دولت، در تمام مدارس کشور، کلاسهای الکترونیک به تعداد مورد نیاز راهاندازی کرده و ابزار استفاده از فضای مجازی و اینترنت را در اختیار تمام دانش آموزان قرار دهد تا با شروع سالتحصیلی جدید و در صورت نیاز، معلمان با حضور در مدارس و دانش آموزان هم از منزل، با استفاده از امکانات مدارس، آموزش را به شیوه الکترونیک و پویا انجام دهند. بنا به اصل سیام قانون اساسی، این پیشنهاد بهترین گزینه است که با توجه به ناتوانی مسؤلین و تصمیم گیران کشور، نامحتملترین گزینه است.
پیشنهاد دوم
معلمان آشنا با سازوکار سایتها که در کلاسهای درس در حال تدریس هستند با کمک متخصصان کامپیوتر و کارشناسان راهاندازی و امنیت سایت، اقدام به راهاندازی مدارس الکترونیک در کنار بانکهای محتوای آموزشی نمایند که محتوای آن بر اساس مقاطع مختلف، پایههای مختلف و دروس متفاوت تنظیم شود تا در آغاز سالتحصیلی بتواند به عنوان جایگزین تعطیلی مدارس استفاده شود. در این شیوه باید نظرات معلمان گرفته شود نه کسانی که هرگز کلاس درس را تجربه نکردهاند.
پیشنهاد سوم
واگذاری تصمیم انتخاب شیوه آموزش به معلمان و اینهمه شعار و فریبکاری کنار گذاشته شود تا معلمان در شرایط اضطرار بتوانند شیوهای مناسب را جایگزین آموزش سنتی نمایند. معلمان بنا به احساس وظیفه خود، قطعا بار کوتاهیهای وزارتخانه و ادارات را نیز بر دوش خواهند کشید، هرچند میدانند که در نهایت فراموش شدگانند.
نکته حائز اهمیت این است که تحت هر شرایطی، هزینههای آموزش بر عهده دولت است، هرچند در سال گذشته معلمان و اولیا دانش آموزان، تقریبا تمام هزینههای آموزش الکترونیک را بر عهده داشتند و وزارتخانه فقط نمک بر زخم ما میپاشید.
و در نهایت،
زِ نادانی آمد گنهکاریم
گمانم که دیوانه پِنداریَم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
فلسفه اگزیستانسیالیزم در حوزه تعلیم و تربیت نقدهای جدی را متوجه ماشینیزم در آموزش و پرورش وارد کرده است. امروزه توجه به این نقدها به ویژه در زمینه مدیریت ستادی یا همان نظام اداری می تواند بسیار راهگشا باشد.
استاندارد سازی، مقوله بندی، توجه به ارتقای اقتصادی و ستم میانگین ،مهمترین نقدهای این رویکرد به آموزش و پرورش کنونی است.
استاندارد کردن فرایندی است که در اثر جریان یکپارچه سازی ،و با هدف یک شکل سازی مدیران شکل می گیرد.مدیرانی که یک شکل فکر می کنند، یک شکل حرف می زنند و یکسان عمل می کنند.استاندارد سازی گاه آن قدر افراطی عمل می کند که حتی ظاهر مدیران آموزش و پرورش را هم شبیه به هم می کند.مدیران کت و شلواری یقه بسته ای که در جلسات مثل هم حرف می زنند، مثل هم آمار می دهند و مثل هم مدعی هستند.مدیرانی که برای بقا در سیستم حتما باید یکسان بیندیشند.
مقوله بندی کردن یعنی دسته بندی کردن و جزیره ای عمل کردن است.مدیران آموزش و پرورش در بخشهای مختلف جزیره ای عمل می کنند.دوایر مختلف آموزش و پرورش با مرز بندی غیر منعطف و جزیره ای عمل کردن به نوعی گسیختگی و هدر بردن امکانات و کاهش بهره وری در سیستم اداری را دامن می زنند.
ارتقای اقتصادی گرچه فی نفسه امر مذمومی نیست،لیکن گسترش فرهنگ تبدیل موفقیت به نمره و نمره به عامل موفقیت در اقتصاد باعث جریان سازی مدیریتی به ویژه در حوزه کنکور شده است. نظام طبقاتی حاکم بر مدارس در راستای موفقیت بیشتر در کنکور ،با هدف کسب جایگاه برتر اقتصادی ،ریشه در حاکمیت این دیدگاه در بین مدیران کلان آموزش و پرورش است.گسترش روز افزون موسسات اقتصادی کنکور محور و گردش مالی عظیم آن ناشی از غلبه نگاه اقتصادی بر آموزش و پرورش است.
ستم میانگین یعنی اینکه شما نمی توانید متفاوت با جو غالب حاکم بر نظام مدیریتی دوام بیاورید.یعنی مدیران باید اساسا شبیه به هم باشند.ستم اکثریت یا ستم میانگین به مفهوم هم رنگ جماعت شدن است.در سیستم مدیریتی میانگین گرا، مدیران تحول خواه و روشن بین یا باید دست از آرمانهای خود بکشند و جذب سیستم اکثریتی شده و یا عطای حضور در پستهای مدیریتی را به لقایش ببخشند.گوهر متفاوت بودن در این سیستم خریداری ندارد.مدیران تحول خواهد خیلی زود از سیستم جدا می شوند و یا تحت تاثیر ساختار میانگین گرا دچار محافظه کاری می شوند و آرمانهایشان به حاشیه می روند.
لذا بر اساس نقدهای موجه مندرج در فلسفه اگزیستانسیالیزم به نظر می رسد چهار نقد بالا بر سیستم اداری ما وارد است.
روشن است که با این سیستم بسته مدیریتی که نسبتی با تحول خواهی برقرار نمی کند ،نمی توان انتظار تحول در بدنه آموزش و پرورش به ویژه تحول در مدارس داشت.
در سطح خرد نیز مدیران مدارس باید بر اساس دستورالعمل های دیکته شده همین نظام اداری تحول گریز عمل کنند. لذا نقدهای وارد به مدیران اداری بر مدیران مدارس نیز وارد است.
جریان تحول خواهی احتیاج به مدیران تحول خواه دارد که در ابتدا از فضای حاکم بر مدیریت امروزه ساختار شکنی کنند و تحول را به گفتمان مسلط در آموزش و پرورش مبدل کنند. امری که با توجه به اوضاع کنونی در کوتاه مدت چشم انداز روشنی برای آن متصور نیست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سال های سال است که این ارگان در مردابی از بی لیاقتی و بی تدبیری و بی برنامگی و بی سوادی گیر کرده است، ارگانی عریض و طویل که دخلش به خرجش نمی ارزد.
بوروکراسی قدرتمند حکومت در جان آن هم فرو رفته، و از معلم و دانش آموز جز اسمی در دفاتر و همینک در کامپیوتر ها چیزی نمانده است. چگونه توقع جامعه ای توسعه یافته خواهیم داشت.
وقتی به کشورهای توسعه یافته می نگریم مانند سنگاپور یا ژاپن و ... که از سطح پایینی به آنجا رسیده اند متوجه می شویم که دلیل اصلی پیشرفت آنها سیستم آموزشی آنها بوده است که سرمایه گذاری کلانی بر روی آن نموده اند.
اما در ایران این ارگان، به نظر می آید یک ارگان کم اهمیت است که هزار نوع استخدام و هزار شکل مدیریت و هزار طرح و برنامه دارد که خارج از افزایش کیفیت آموزش و پیشرفت این ارگان هست و به دنبال آن خارج از پیشرفت جامعه ایران است و تنها در جهت اجرای برنامه های ایدئولوژیک و حکومتی به خوبی عمل میکند.
یک سیستم آموزش خوب، باعث تولید نیروی انسانی خوب برای جامعه می شود و در نهایت باعث ایجاد ثروت و رفاه و دانایی در جامعه می گردد و برعکس آن نیز وجود دارد.
اما چه کارهایی می توان در جهت نجات آموزش و پرورش ایران انجام داد؟
اولین قدم تغییر نگاه حکومت به این ارگان به عنوان یک ارگان مادر و اولویت اول می باشد. به عبارتی بیشترین بودجه و بیشترین رسیدگی در بین وزارت خانه ها باید به این وزارت و ارگان تعلق گیرد بدون هیچ گونه بحث و جدل.
دومین قدم، برخورداری این ارگان از استقلال لازم جهت تهیه برنامه های لازم هست
سومین قدم استفاده از نخبگان و داناپیشگان و شایستگان این ارگان جهت مدیریت می باشد. به عبارتی لازم هست که هر چه سریع تر، سابقه سالاری و امتیازسالاری و چاپلوس سالاری از این ارگان رخت بربندد. برای مدیریت در ارگان آموزش و پرورش، می توان روش های متنوعی در نظر گرفت تا شایستگان بر مسند مدیریت بنشینند.
چهارمین قدم، گزینش و استخدام مشخص و بهینه و با کیفیت هست به گونه ای که بهترین های جامعه وارد ساختار آموزش گردند که هیچ چیز مهمتر از این موضوع نمی باشد.
پنجمین قدم، با توجه به اهمیت این ارگان و کارکنان آن که حالت مربیان و تربیت کنندگان جامعه را دارند نیاز هست که از نظر رفاه و درآمد در بهترین سطح جامعه قرار گیرند به گونه ای که وقتی گفته می شود شغل معلمی، جامعه نیز آن را در بالاترین سطح، درک و فهم کند.
ششمین قدم، اعتماد به معلم های سطح بالای استخدام شده تا فرزندان ایران را به بهترین شکل تربیت و آموزش دهند. اعتماد به آنها و دادن استقلال و آزادی و احترام در اندازه آنها لازمه مربی گری و معلمی می باشد.
به نظر نگارنده موارد فوق اصولی است که اگر در آموزش و پرورش ایران، اجرا شود، ممکن است ساختار آموزش و پرورش ایران نجات پیدا کند و به دنبال آن جامعه ایران نیز به سمت توسعه یافتگی قدم بردارد و در غیر این صورت ایران توسعه یافته توهمی بیش نخواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نزدیک " روز خبرنگار " که می شویم تازه مسئولان و مقامات یادشان می افتد که خبرنگاری هم هست .
در واقع ، حرفه ی خبرنگاری و روزنامه نگاری را باید در عداد مشاغل سخت و پر ریسک و خطر به شمار آورد به ویژه در جامعه ای که نه مردم و نه مسئولانش بهره و حظ کافی و وافی از " سواد رسانه ای " نصیب ندارند .
این سواد جز سوادهای چندگانه ای است که یونسکو آموختن آن را برای هر شهروند جهانی لازم دانسته است .
وارد شدن در حوزه رسانه آن هم در محیطی مانند آموزش و پرورش که منطقا و طبیعتا جنس کارش باید از " اندیشه " و " گفت و گو " باشد نیاز به بحث فراوان و واکاوی جدی دارد اما سعی می کنم به برخی نکات و گره های این " مساله " در طول نزدیک به 3 دهه که هم به عنوان " معلم " و هم " روزنامه نگار " فعالیت داشته ام اشاره ای هر چند مختصر داشته باشم .
بر اساس فرآیند خودانتقادی و خودارزیابی ابتدا از " خود " آغاز می کنم .
در طول مدتی که با خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش نشست و برخاست داشته ام به این استنتاج منطقی رسیده ام جز تعداد بسیار معدود و اندک بقیه افراد شاغل در این حوزه نقش " کارمندی " را ایفا می کنند درست مثل بسیاری از همکاران ما در مدارس که به جای نقش " معلمی " بیشتر کاراکتر کارمند بودن را بر دوش می کشند .
تقریبا می توان گفت هم خبرنگاران و هم معلمان در یک صفت مشترکند :
" محافظه کاری و ترس موهومی " . انگار این نخبگان مستقر در آموزش و پرورش فراموش کرده اند که اقتصاد آموزش و پرورش تابعی از اقتصاد کلان و البته متاثر از عواملی چون سیاست ، حکمرانی و... است اما آن ها سعی می کنند وارد این حوزه ها نشوند .
به ندرت در نشست های رسانه ای شاهد طرح پرسش های جدی ، صریح و تحلیلی از سوی خبرنگاران بوده ام .
بسیاری از آنان مانند معلمان که فاقد " طرح درس " هستند فی البداهه در نشست های رسانه ای حاضر می شوند بدون آن که مطالعه و یا پژوهش کافی و لازم در مورد موضوع نشست کرده باشند .
پرسش های مطروحه نیز به مثابه " مثل خاک شیر دکتر علی شریعتی " ( 1 ) معمولا به جایی بر نمی خورد و کسی را ناراحت و برآشفته نمی کند .
البته برخی از آنان در این زمینه خود را محق ، عالم و محاط بر موضوعات می دانند به ویژه اگر خبرنگار یک خبرگزاری پرطمطراق با اسمی دهن پرکن باشند .
همین موضوع آنان را در در نحوه فعالیت و جنس کار دچار" توهم ، خودبزرگ بینی و دگر نادان پنداری " کرده است .
به عنوان " مطالعه موردی " باید به گزارش اخیر صدای معلم پیش از روز خبرنگار اشاره کنم .
14 مرداد مراسم تودیع و معارفه « رئیس سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان » با حضور وزیر آموزش و پرورش و مسئولان ستادی و شورای معاونین در سالن اجتماعات ساختمان شهید رجایی وزارت آموزش و پرورش برگزار گردید . ( این جا )
همان روز شورای معاونین و برخی مسئولان ستادی ماموریت پیدا کردند تا با حضور در خبرگزاری ها و برخی روزنامه ها از خبرنگاران آنان تجلیل به عمل آورند .
دلیل این کار هم از سوی وزارت آموزش و پرورش چنین بیان شد :
« در این راستا، و با هدف تجلیل و تحسین از مساعی رسانهای جامعهی خبرنگاران، وزارت آموزش و پرورش برای نخستین بار و با اتّخاذ شیوهای شایسته و البته نوین، در آئینی تحت عنوان «سلام خبرنگار» با پیشگامی وزیر و همراهی تمامی معاونان و مدیران ارشد ستادی و استانی این وزارتخانه، با حضور در محل خبرگزاریها و روزنامههای ملّی و استانی، با اهدای لوح سپاس، نسبت به نکوداشت تلاشگران عرصهی خبر در سراسر کشور، اقدام نمود.
شایان ذکر است آیین مذکور، با در نظر گرفتن شرایط فراگیری ویروس کرونا و با تقیّد به اجرای مصوّبات ستاد ملّی مبارزه با کرونا طراحی و اجرا شد . »
این رسانه در گزارشی انتقادی از این حرکت نوشت :
" نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که مسئولان این وزارتخانه به ویژه " روابط عمومی " دقیقا و مستند ویژگی های " این نگاه ژرف " را حداقل برای خبرنگاران و رسانه ها باز کنند و توضیح دهند .
بارها و در نشست های رسانه ای ، خبرنگاران از طیف های مختلف نسبت به عدم پاسخ گویی مسئولان این وزارتخانه شاکی بوده و به کرات بیان کرده اند که پاسخ تلفن و یا تماس آن ها داده نمی شود .
حتی فریبرز حمیدی رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش که منطقا باید نماد پاسخ گویی و مسئولیت پذیری در این وزارتخانه باشد به گفته همکاران رسانه به تماس ها و پیام ها پاسخی نمی دهد !
یا معنای آن " ارزش ویژه " این گونه تعبیر و تفسیر می شود ؟
حتی گفته شده رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش حدود یک ماه نشستی را به صورت " گزینشی " با " رسانه های خاص " با موضوع همفکری و هم اندیشی برگزار کرده است .
آیا وزیر آموزش و پرورش در کنار خود این وقایع را نمی بیند ؟
این در حالی است که محسن حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش در آخرین نشست رسانه ای خود در پاسخ به پرسش " صدای معلم " به صراحت وزارتخانه ی خود را " وزارتخانه ی پاسخ گو " نامید و از عملکرد زیرمجموعه ی مدیریتی خویش دفاع کرد .
نگاهی به عکس های این مراسم نشان می دهد که تعداد قابل توجهی از مسئولان این وزارتخانه در این مراسم شرکت کرده اند .
پرسش « صدای معلم » آن است که آیا دعوت از چند خبرنگار بر سیاق پیشین و برگزاری مراسمی ساده و البته با رعایت دستور العمل های بهداشتی با کدام مصوبه ستاد ملّی مبارزه با کرونا مغایرت دارد ؟
آیا کرونا فقط در نشست خبرنگاران " تهدید " و " خطر " به شمار می آید ؟ تجارب نشان داده بسیاری از معلمان زمانی به رسانه روی می آورند که بحث " منافع و مطالبات شخصی " شان مطرح باشد .
آیا مسئولان از پرسش های خبرنگاران مستقل واهمه ای دارند ؟
( به نظر می رسد " کرونا " فرشته ی نجات برای پوشاندن و توجیه چاله های مدیریتی و مدیریت ناکارآمد برخی مسئولان این وزارتخانه بود ... ) ... "
این گزارش را به گروه واتساپی خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش ارسال کردم .
جالب است که دو خبرنگار از دوخبرگزاری ایسنا و شبستان در مورد این گزارش چنین گفتند :
خبرنگار شبستان :
« جالب این است جناب آقای پورسلیمان سالی که شما جزو تقدیر شدگان بودید این چنین تیتر زدید الان گویا جز این تجلیل شدگان نبودید یک گونه دیگر تیتر زدید.
تا بوده چنین بوده تا باد چنین بادا... »
پاسخ من هم به ایشان چنین بود :
« خانم بدخشان . سلام . من نبودم . همه بودند و تا جایی که می دانم همه از مراسم رضایت داشتند . این که مراسم تودیع و معارفه امروز بدون حضور خبرنگار برگزار شود و کلی نیروی ستادی باشد و سخنرانی کنند و بعد بگویند که ما به خاطر مصوبه ستاد کرونا مراسم تجلیل نگذاشتیم با کدام منطق می خواند ؟ »
و البته اضافه کردم :
« در توصیف " مقام خبرنگار " در آموزش و پرورش همین بس که به خاطر انتشار یک گزارش انتقادی از بحث " تعارض منافع " در دانشگاه فرهنگیان از آن جا به رسانه ی مربوطه چندین بار تماس می گیرند و با وقاحت تمام خواهان اخراج آن خبرنگار می شوند ... و پیدا کنید مقام خبرنگار را ؟! پایدار باشید . »
کامران رحیمی از دانشگاه فرهنگیان در گروه توضیحاتی را جهت شفاف سازی و تنویر افکار عمومی بیان کرد .
من هم در پاسخ ایشان گفتم :
« جناب رحیمی
در حسن نیت و صداقت شما تردیدی ندارم و امیدوارم روزی برسد که خبرنگاران این حوزه حرفه ای بوده و از ثبات و امنیت شغلی لازم برخوردار شوند .
روی صحبت من بیشتر با دوستان و افرادی است که رگ گردن شان برای گزارش انتقادی صدای معلم بالا می زند اما فراموش می کنند که در نزدیکی شان چه می گذرد و خود را به " ندیدن " و " نشنیدن " می زنند .
جایگاه هر فرد و گروهی در جامعه توسط خودشان رقم می خورد . »
گویا این انتقاد به مذاق خبرنگار ایسنا خوش نیامده و چنین گفت :
« سلام و خسته نباشید و تشکر از برنامه امروز.
انشالله روزی رو ببینیم که همه افراد در جایگاه حرفه ای خودشون قرار بگیرن. خبرنگار، خبرنگاری کنه. معلم، معلمی کنه و افراد برای هم نسخه نپیچنن و کسی کسی رو متهم به بی علمی نکنه در حالی که علمشو نداره . »
من بحث را ادامه ندادم اما پرسش من از خانم اسماعیلی و آقای ابوئی که سخن ایشان را تایید کردند و من را متهم به نداشتن " علم " کردند این است که این دوستان تاکنون چند یادداشت تحلیلی و مقاله ی انتقادی در مورد آموزش و پرورش و نقد عملکرد مسئولان نوشته اند ؟
البته این مورد مختص به ایشان نبوده و شامل حال بسیاری از خبرنگاران شاغل در این حوزه می شود .
اکثریت مطالب منتشره در این خبرگزاری ها و رسانه های مشابه به نقل خبر و انعکاس سخنان مسئولان اختصاص دارد هر چند این روش کار و فعالیت مورد پسند بسیاری از مقامات و مدیران آموزش و پرورش نیز به شمار می رود .
این گزارش ها خیلی به ندرت به عمق و کنه مسائل می پردازند . از این روست که از مدت ها قبل روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش نشست هایی را به صورت خاص و گزینشی با برخی رسانه ها و خبرگزاری ها تحت عنوان هم اندیشی داشته است و البته این نشست ها و محتوای آنان جایی هم منعکس نشده است .
این عدم شفافیت موجب طرح پرسش ها و ابهاماتی زیادی شده است که واقعا چنین جلساتی چه اهدافی را دنبال می کنند ؟
زمانی که هم در باشگاه خبرنگاران جوان یک خبرنگار گزارشی ساده با شیوه طرح پرسش از بحث تعارض منافع فرهنگیان در دانشگاه فرهنگیان مطرح می کند چندین بار از دانشگاه با خبرگزاری تماس گرفته و آن خبرنگار را تهدید و خواهان اخراج وی می شوند .
آیا آن حرکات نمایشی مسئولان در سر زدن گزینشی به برخی رسانه ها را باید بپذیریم و یا این حرکات که در تضاد صریح با اصول کار رسانه و مقوله آزادی بیان است و مانع کار حرفه ای خبرنگاران می شود ؟
چرا وقتی خبرنگاری این چنین مورد تهدید قرار می گیرد سایر همکاران وی که انگار اتفاقی نیفتاده و خیلی خونسرد و " بی تفاوت " از کنار ماجرا می گذرند ...
تبریک گفتن های متوالی و تعریف از یکدیگر توسط چنین خبرنگارانی قرار است کدام مقام شامخ و والایی را برای آنان ایجاد کند ؟
تجارب نشان می دهند اگر تهدید و تطمیع و ... هم کارساز نبود تحت " عناوین کلی " از آن رسانه شکایت می کنند .
اگر واقعا صداقت و مرامی هست باید این رویه ها اصلاح و تعدیل شوند .
بارها شده است که در نشست های رسانه ای همین خبرنگاران خبرگزاری ها از عدم پاسخ گویی و ندادن جواب به تلفن هایشان گله کرده اند اما این انتقادات غالبا انعکاس و جایگاهی در گزارش و خروجی خبر آن ها نمی یابد .
انگار این خبرنگاران به جای آن که حافظ " رکن چهارم دموکراسی " باشند کارشان مثل بسیاری از معلمان و افراد جامعه شده است " نق زدن " و " پشت سر دیگران حرف زدن " و " تکرار روزمرگی " .
چه باید کرد و منتظر چه تحول پشت پرده ای بود زمانی که حسادت ، دورویی و زیر آب زنی پیشه ی کار بسیاری از ما شده و جز " خود " همه را در احداث چنین وضعیتی مقصر می دانیم ؟
آیا با چنین رفتارهای مبهم ، دوگانه و عاری از صداقت و شفافیت باید انتظار داشته باشیم که معلمان و سایر ذی نفعان آموزش و پرورش به رسانه ها اعتماد کنند ؟
در این بخش ذکر خاطره ای از « محمدعلی نجفی » وزیر پیشین آموزش و پرورش خالی از لطف نیست .
حدود یک دهه پیش در نشستی که با میزبانی " تشکل های معلمان " تشکیل شده بود یکی از معلمان خطاب به آقای نجفی پرسید که چرا آموزش و پرورش و معلمان در اولویت نیستند ؟
نجفی پاسخی ساده و قابل تامل داد .
آدرس او روابط عمومی این وزارتخانه بود ...
و اما بعد دیگر قضیه به خود معلمان بازمی گردد .
کرونا و استمرار آن در حوزه ی آموزش نشان داد که معلمان از سواد رسانه ای بهره ی چندانی ندارند و حوزه فعالیت آنان در چند مورد خاص خلاصه شده است که می توان به سامانه ضمن خدمت و اخیرا " بورس " اشاره کرد .
هر چند در حال حاضر گروه هایی ایجاد شده اند که کار معلمان را ساده کرده و در برابر اخذ مبالغی به صورت نیابتی به جای معلمان " امتحان " می دهند .
تجارب نشان داده بسیاری از معلمان زمانی به رسانه روی می آورند که بحث " منافع و مطالبات شخصی " شان مطرح باشد .
گویا همه راه ها را رفته اند اما نتیجه نگرفته اند پس لاجرم تیری به سوی آن پرتاب می کنند .
هر زمان هم مطالبه ی آنان در حوزه " خاص " مرتفع گردید دیگر اصلا کاری به رسانه ندارند .
شتر دیدی ؟ ندیدی !
به عنوان مثال ؛ طیفی تحت عنوان " دکتر معلمان " اخیرا حرکاتی را جهت هم ترازی جایگاه شغلی و حقوقی خود آغاز کرده اند .
( نمی دانم این اصطلاح " دکتر معلم " را چه کسی ابداع کرده است ؟ از نظر من معلم یا معلم است یا معلم نما ! )
جالب است که این گروه با سایر مسائل مرتبط با حوزه آموزش و چالش های آن کاری ندارد .
زمانی هم علت را می پرسید مانند بسیاری از معلمان هرم مازلو و... را مطرح کرده و از تقدم مسائل معیشتی سخن می رانند .
انگار این نخبگان مستقر در آموزش و پرورش فراموش کرده اند که اقتصاد آموزش و پرورش تابعی از اقتصاد کلان و البته متاثر از عواملی چون سیاست ، حکمرانی و... است اما آن ها سعی می کنند وارد این حوزه ها نشوند . چه باید کرد و منتظر چه تحول پشت پرده ای بود زمانی که حسادت ، دورویی و زیر آب زنی پیشه ی کار بسیاری از ما شده و جز " خود " همه را در احداث چنین وضعیتی مقصر می دانیم ؟
بسیار اتفاق افتاده و شایع است که معلمان از " رسانه ای شدن مطالبات " خود توسط مسئولان و رسانه ها ناراحت بوده و معترض هستند .
اما اکثریت پیام ها ، درخواست ها برای پی گیری از مسئولان و اخذ پاسخ از آنان در رسانه های با حوزه ی آموزش را همین مطالبات تشکیل می دهند . در مدتی که رسانه ی صدای معلم را مدیریت می کنم به کرات و دفعات شاهد چنین رفتارها و وقایعی بوده ام .
خبرنگاران و رسانه ها هم به خاطر خاصیت پوپولیستی کار و فرهنگ و نرم رایج سعی می کنند که در پرسش هایشان بیشتر این نوع مطالبات را مطمح نظر قرار دهند و به قول معروف " کلیک خورشان " زیاد شود .
این جریانی دوسویه و مملو از دورویی و فریب است و هر دو طرف مقصر هستند اما هر یک سعی می کند توپ را به زمین دیگری پرتاب کند .
تا زمانی که این نگرش و نگاه غالب در رسانه ها و در ذهنیت ذی نفعان آموزش و پرورش ساری و جاری است نباید منتظر تحولی در وضعیت موجود بود و چه بسا وضعیت بدتر هم بشود .
نباید فراموش کرد که رسانه ، رسانه است و یک علم و مهم ترین کارکرد آن حافظ ارزش های دموکراسی به عنوان رکن چهارم آن است .
مهم ترین کارکرد رسانه حداقل در حوزه آموزش باید پرداختن به " حوزه عمومی " باشد که فعلا تعطیل است !
***
( 1 )
داستان آن دلاک (کارگر حمام) را حتما شنیده اید؟ در زمان قدیم که حمام های چهل ستون چهل پنجره بود- و حالا چیزهای دیگری جانشین آنها شده- دلاکها تمام علوم را دارا بودند و معمولا مورد مشورت همه ی شخصیت ها قرار می گرفتند، چون در یک حالتی مشتری در اختیار دلاک واقع می شد که کاملا تسلیم او بود، مدت حمام هم معمولا طولانی بود، بنابراین درد دلها و اسرار مشتری در ضمنی که دلاک مشغول کیسه کشیدن او بود باز می شد. یک روز یک مشتری در حالی که زیر دست دلاک بود ،با او درد دل می کرد و می گفت:
“مدتی است کمرم درد می کند و شبها نمی توانم بخوابم، هر دوایی هم که خورده ام نتیجه ای نداره …”
دلاک گفت:”اتفاقا دوای این خیلی ساده است شما یک سیر خاکشیر بگیرید و شب در آب نم کنید و بگذارید تا صبح خیس بخورد، بعد صبح ناشتا میل کنید، همین! مشتری هم اظهار تشکر کرد.
پس از مدتی باز مشتری گفت :”نمی دانم علامت پیری است! چشمم کم نور شده. دکتر می گوید باید عینک بزنی و عینک زدن هم برای من قابل تحمل نیست.نمی دانم چه بکنم، چشمم به خط قرآن نمی گیرد.دلاک بی درنگ حرف او را می برد و می گوید : اتفاقا امتحان شده، شما یک سیر خاکشیر بگیرید، شب نم می کنید، ناشتا پیش از صبحانه میل می فرمائید، سه شب این کار را بکنید افاقه می شود.
باز مدتی می گذرد و مشتری چند تا مرض دیگرش را می گوید دلاک باز هم همین خاکشیر را تجویز می کند. در آخر مشتری برای اینکه مسیر حرف را عوض کند می گوید: ”زندگی خیلی عوض شده، با همین حقوق و با همین درآمد چند سال پیش من یک زندگی مرفهی داشتم حالا درآمدهایی هم بر حقوقم اضافه شده باز هم هشتم گرو نهم است،به طوری که از چشم طلبکارها اصلا از خانه نمی توانم بیرون بیایم!” دلاک می گوید: ”یک سیر خاکشیر شما نم می کنید و…” مشتری اعتراض می کند که این چه جور دوایی است که هم به درد کمر می خورد هم به درد چشم می خورد و هم به درد قرض؟!
دلاک توضیح می دهد که سی سال تمام من هر شب یک سیر خاکشیر نم می کنم، صبح ناشتا می خورم و تا حالا هیچ بدی از آن ندیده ام!
یک نوع “تشیع خاکشیری”، مکتب خاکشیری، خاکشیریسم!!
_____
( سهراب شهید ثالث از یکی از ویژگی های بارز رفتار ما ایرانی ها که یحتمل همگی به وفور با آن مواجه شده ایم می گوید:《دو رویی》)
کلیپ را ببینید :
از آغاز صبح امروز تا هم اکنون، به مناسبت روز خبرنگار، مرتب در مرتب تبریکاتی نصیب خبرنگاران میشود و من هم که چهل سالی است قلم میزنم و بعد از همکاری با نشریات فراوان، هم اکنون سردبیری دو ماهنامه شوق تغییر را برعهده دارم، از دربافت چنین تبریکاتی بینصیب نماندهام.
به نظر من روز خبرنگار، اصلا روزی نیست که بتوان آن را به خبرنگاران تبریک گفت. در حالی که خبرنگاران فراوانی، سطح خود را تا پایینترین حد، یعنی کارمندان روابط عمومی برخی از نهادها و ارگانها تقلیل دادهاند و نهایت آمالشان کار کردن خبری در وصف اقدامات مشعشعانه آن نهاد یا ارگان در جریده خود یا نهایتا در گروه و درگاهی در فضای مجازی است - و متاسفانه نمونه بارز این ماجرا را در نشریات و صفحات مرتبط با آموزش و پرورش هم شاهدیم - دیگر چرا باید منتظر تبریک باشیم؟
روی دیگر سکه، جرات و جسارتی است که از خبرنگاران ستانده شده است. تهدید به شکایت، اخراج، کم کردن حقوق و مزایا و مواردی جز اینها، دیگر جسارتی در خبرنگار باقی نمیگذارد که خبری منتشر کند و از باب آگاهی جامعه و اطلاعرسانی درست، به جای تهدید و شکایت، منتظر تبریک باشد.
البته قبول دارم غم نان، هم در حالت اول و هم در شق دوم، دست و پای خبرنگار را میبندد و آزادگی و جسارت خبرنگار به کمترین میزان خود میرسد.
تا زمانی که خبرنگار و خبر، مطالب و تحلیلهای تولید شده توسط وی را به مثابه رکنچهارم دموکراسی قابل قبول ندانیم، خبرنگار یا نخواهد نوشت یا به نوشتن از سر بیدردی و تکراری شدن اخبار و مطالب خود روی خواهد آورد.
خبرنگار تبریک نمیخواهد. مدیر کل آموزش و پرورش استانی را میشناسم که خبرنگار آموزشی یکی از خبرگزاریها را از جلسه مطبوعاتی که در سالن اجتماعات همان استان تشکیل شده بود، بیرون انداخته بود، ولی امروز با تبختر، برای روز خبرنگار بیانیه صادر کرده و این روز را به خبرنگاران "شجاعدل و جسور" تبریک گفته است. کدام خبرنگار شجاعدل و جسوری؟ خبرنگاری که کارمند روابط عمومی شماست یا خبرنگاری که ایرادهای مدیریتی و گافهای تصمیمگیری شما را پوشش میدهد؟
من همان طور که در روز معلم، از تبریکهایی که دریافت میکنم، حس و حال خوبی پیدا نمیکنم، از تبریکات مشمئزکننده روز خبرنگار هم حالم به هم میخورد. بهویژه بعضیها گمان میکنند این روز توام است با اهدای کارت هدیه مالی و انواع هدایای دیگر به خبرنگاران! بله، شاید در این وادی هم خبرهایی باشد، ولی معمولا کارتهای هدیه و هدایای دیگر را خبرنگارانی دریافت میکنند که به دنبال انتشار خبرهای موفقیت ادارات و سازمانهای ریز و درشت زیر مجموعه خود هستند.
در این میان شاید بهتر باشد در مورد وجه تسمیه این روز هم سخنی بگویم. حادثه مزارشریف و شهادت خبرنگاران ایرانی در آن سالها، که منجر به نامگذاری روز خبرنگار و تبدیل ۱۷ مرداد به این روز شد، نه به سبب شجاعت و دلاوری خبرنگاران، بلکه به دلیل بیتدبیری و عدم آیندهخوانی سیاستمداران رخ داد، و گرنه با اندکی تدبیر میشد از شهادت ایرانیان حاضر در مزار شریف، جلوگیری کرد.
و اما حسن ختام این یادداشت که به نوعی طرح دردی است که سالهاست با خود به همراه دارم و در سطور پیشین هم اشارتی به آن داشتم.
نمیدانم چون در این درگاه حرفهای مرتبط با آموزش و پرورش زده میشود، چنین حسی دارم یا به دلیل معلم بودنم هست که این گونه میاندیشم: به گمان من روز معلم با روز خبرنگار خیلی مشابهت دارد. معلمان در حالی که وضع مناسبی از لحاظ مالی و معیشتی، جایگاه شغلی و توجه به کرامت انسانی خود ندارند، به راحتی اجازه میدهند کسانی که یک سال تمام یا بهتر است بگویم یک عمر به او بیاحترامی مادی و معنوی کردهاند، فراموشش کردهاند، بدترین توهینها را در حق وی روا داشتهاند و ... در روزی به نام معلم، در حالی که استادی حوزوی و شاخص و ناطق و نویسندهای متفکر و خوشقلم، به ناحق در خون خود غلطیده است، او را مورد خطاب قرار دهند و به او روز معلم را تبریک بگویند و خبرنگاران هم، اجازه میدهند کسانی که در طی یک سال یا حتی یک عمر مانع اطلاعرسانی بدون سانسور او شدهاند، در روز خبرنگار داد سخن بدهند و روز خبرنگار را تبریک بگویند و این البته نشدنی است، درست مثل روز معلم.
کانال شوق تغییر
داده های آماری از ضروری ترین داشته ها در برنامه ریزی است .
"سه حلقه آمار و اطلاعات ، برنامه ریزی و مدیریت از حداقل های لازم برای رشد و تعالی در سازمان بشمار می آیند."
برنامه ریزی بدون تکیه بر آمار و اطلاعات درست یا قابل اعتنا، هرگز دست یافتنی نیست.
گذشته از مرکز آمار ایران، داده های آماری درون دستگاهی برخی از سازمان ها نیز که به تناوب، به ذینفعان عرضه می شود از یک نقیصه یا کاستی دیرپا و قدیمی حکایت دارد.
"هنوز در حوزه آمار و اطلاعات صدای واحدی شنیده نمی شود." چگونه می توان برنامه ریزی را بر پایه هایی استوار ساخت که از اتقان و استحکام لازم برخودار نیست؟
به عنوان نمونه، آمار ارایه شده درباره جمعیت دانش آموزانی که این روزها از دسترسی به شبکه شاد به عنوان یک شبکه درون سازمانی و آموزش از راه دور محرومند بین اعداد 3/5 میلیون تا 4 میلیون و 700 هزار نفر شناور و متفاوت است.
یا گفته می شود بیش از 60 هزار معلم از دستیابی به اینترنت محرومند این در حالی است که تنها در استانی مانند سیستان و بلوچستان به روایت یکی از رسانه ها بیش از 200 روستا هنوز به اینترنت متصل نیستند.
اگر این اعداد را در کنار ضریب اتصالی قرار دهیم که وزارت ارتباطات از دسترسی مدارس به اینترنت خبر می دهد، داستان ممکن است قدری متفاوت جلوه کند.
سهم دانش آموزان مدارس غیر دولتی با توجه به ارقامی که بر سر زبانهاست از 12/2درصد تا 14 یا 18 و اخیرا" 20 درصد نقل شده از سوی یکی از نمایندگان عضو کمیسیون آموزش، تحقیقات و فناوری مجلس" در نوسان است .
در سال تحصیلی 97-98 میزان کمبود معلم به نقل از مقام های ارشد وزارتخانه گرفته تا معاونان آموزشی بین اعداد 110 هزار تا 123 هزار در نوسان است که اکنون این عدد در سالجاری به 197 هزار نفر رسیده که اگر این اعداد را باز هم در کنار عدد و رقمی که این روزها از سوی معاونت توسعه مدیریت و پشتیبانی اعلام شده، قرار دهید شاید به اختلاف معناداری دست پیدا کنید!
چرا در اعلام نرخ بازماندگان از تحصیل نیز با یک تشتت آماری روبه رو هستیم؟
به عنوان مثال "آمار آموزش و پرورش در سال تحصیلی 95-96 از وجود 747،911 نفر بازمانده از تحصیل در تمامی دوره های تحصیلی حکایت دارد."در حالی که سرشماری نفوس و مسکن سال 95 تعداد افراد گروه سنی 6-19 ساله را که در خارج از مدرسه به سر می برند را 2،386،120 نفر اعلام کرده است."
درباره آمار بی سوادان در ایران تا چه حد می توان به درستی اطلاعات ارایه شده از سوی سازمان سواد آموزی امید بست؟
" آمار بیسوادان زیر 50 ساله در ایران بنا به خوداظهاری افراد در سرشماری نفوس و مسکن سال1395حدود 9 میلیون نفر است" که گاهی در رسانه های جمعی عدد دو گروه " بازگشت به بیسوادی و بی سواد مطلق" تا11 میلیون نیز تخمین زده شده است.
کودکان لازم التعلیم در این میان چه سهمی از این 9 تا11میلیون را به خود اختصاص داده اند؟
آیا می توان به داده هایی دقیقی از نرخ واقعی پوشش تحصیلی در دوره های اول و دوم متوسطه به تفکیک جنسیتی یا اقلیمی و منطقه ای دست یافت؟
چرا از شمار مدارس نوبت دوم ، میزان اضافه تدریس پرداختی به معلمان افزون بر ساعات موظف هفتگی آنان گهگاه آمارهای متفاوتی بیان می شود؟
چرا باید به رغم استقرار پایگاه داده ها در مرکزی با نام آمار و فن آوری ،هنوز هم دستیابی به آمار متقن یا مورد وفاق در بین کارشناسان از جمله چالش های درون سازمانی تلقی شود؟
عیب کار کجاست؟ این سازهای ناکوک در حوزه آمار از کجا ریشه می گیرد؟
آمار آینه ای است برای به تصویر کشیدن واقعیت ها که قرار نیست مطابق میل و ذایقه ما مدیران با تخمین و تقریب ، بالا و پایین شود.
تجربه چندین ساله نگارنده نشان می دهد هنوز هم اطلاعاتی که از سوی مدیران ادرات یا مدارس سوار بر امواج اینترنت، راهی مرکز داده ها می شود در برخی از متغیر ها با واقعیت فاصله دارد.
از کتمان تراکم دانش آموزی در کلاس های درس گرفته تا اطلاع یافتن از کم و کیف فضای کالبدی مدارس ،شناسه کلاس ، تعداد اطاق ها ،دفاتر اختصاص یافته به مدیر و دیگر عوامل اجرایی ، دقت در درجه بندی مدارس ، فهرست و سیاهه اموال تملیکی مدرسه اعم از نو، مستعمل و یا اسقاطی ،مصرفی یا سرمایه ای ، کتب درسی موجود در کتابخانه های مدارس تا لوازم آزمایشگاهی و کارگاهی، دقت آنها در هاله ای از ابهام است.
چرا هنوز هم شمار واقعی معلمان خرید خدمات آموزشی، نیروهای قراردادکار معین ، شرکتی و مربیان پیش دبستانی دست یافتنی نیست و دائما متغیر است؟
پای آمار همچنان می لنگد !
چگونه می توان برنامه ریزی را بر پایه هایی استوار ساخت که از اتقان و استحکام لازم برخودار نیست؟
باید جد و جهد به خرج داده تا آمار به عنوان تنها زبان مشترک برای مفاهمه، بر کرسی قضاوت نشسته تامدیران با شناخت درست و واقع بینانه از وضع موجود، تمامی داشته های خود را برای رسیدن به نقطه ای مطلوب در فرایندی اثربخش به اقتضای آینده بسیج کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید