مهر امسال، مهری با خودش نداشت. بیشتر قهر داشت . به جای بوی بازی های راه مدرسه ، بوی بیماری احساس شد. در جای خالی بچه ها، هر مدرسه ، متروکه شده است. دیگر طراوتی به تن تخته سبز کلاس ها نمانده است. روی نیمکت ها گرد و غبار فراموشی نشسته است.آبخوری ،ماه هاست از تشنگی دانش آموزی به وجد نیامده است. راهرو در سکوتی آزاردهنده فرو رفته است.صدای سرود و نرمش و نیایش صبحگاهی بچه ها به گوش نمی رسد.های و هوی زنگ تفریح، از مدرسه رخت بربسته است.کلاغ های غصه در حیات مدرسه، لانه کرده اند. آن حیاطی که در آن جای سوزن انداختن نبود، اکنون به بیابانی مبدل شده است. باد غفلت و بی خیالی، تن و بدن مدرسه ها را می لرزاند. حتی یکی دو شیشه پنجره کلاس ها شکسته شده است و آدم را یاد نظریه معروف پنجره شکسته و پیامدهای بد آن می اندازد.
ازدحامی دم در هیچ مدرسه ای دیده نمی شود. در مدرسه ها ، رفت و آمدی دیده نمی شود. معلمان هر کدام در جایی دور از مدرسه ، مشغول ادامه تدریس هستند. والدین برای بردن بچه هایشان، دم در مدرسه صف نمی کشند. اقتدار مدیران تضعیف شده و در سطح مجازی مانده است. از رهگذر ترویج فاصله گذاری اجتماعی، پیوند نمادین خانه و مدرسه که قبلا هم به تار مویی بند بود، اکنون نابود شده است و کیست که نداند، مدرسه با حضور دانش آموز، مدرسه است. نمی دانم اما برای میهنی که در آن، سه اصل وجودی گفتار و کردار و پندار نیک بر اساس دانش و دانایی شکل گرفته و برای جامعه ای که معجزه پیام آورش کتاب و در آن از خواندن سخن گفته شده است، زیبنده نبود تا درب دبستان ها و دبیرستان هایش بسته بمانند. ما که سالها از شلوغی کلاس ها نالیده بودیم، اکنون باید در جای خالی دانش آموز و بر بال امواج، درسها را مرور کنیم و فراموش نکنیم که همه هنر معلم نه به حضور در کلاس که نفوذ در حواس است .
اما در پشت این دنیای ساکت و خاموش ، غوغایی است. اغلب معلمان ، در فضای مجازی حضور دارند و سرگرم تدریسند. بسیاری از آنها در تولید محتوا و ارسال عکس و فیلم با هم مسابقه گذاشته اند. چندان که از فرط ازدحام و تراکم اطلاعات و پائینی سرعت، از ماندن شبکه شاد، ناشاد شده اند و به شبکه های خارجی کوچ کرده اند. البته که این همه حضور «در » بچه ها ، اصلا به مفهوم نفوذ «بر» بچه ها نیست. در این آشفته بازار رسانه، از این حضوری که یک طرفه است و تاثیر آن به محض ارسال پیام از میان می رود، دستاورد آموزشی به ندرت و دستاورد تربیتی اصلا نمی توان انتظار داشت. بچه های ما در فضایی و با فرهنگی رشد کرده اند که بر اساس دیالوگ و دیدار رو در رو سامان یافته است و نمی توان ساختار آن را در طول یک سال به راحتی تغییر داد.اگرچه،در این میان ظاهرا استفاده از گوشی های سرگردان در دست بچه ها، معنی دار و جهت دارگشتهو ابزار افزایش دانش و سوادشان شده است. آنها که تا دیروز ، یواشکی و به سرعت دور از چشم اولیا و معلمان در گوشی گشت می زدند، الان گوشی به دست در تمام خانه می گردند و سرکلاس مجازی می نشینند . به خیال بزرگترها، آنها فقط درس می خوانند ؛ در حالی که دردسر های این رهاسازی فعلا به چشمشان نمی آید. این فرصتی تازه و استثنایی برای بچه هاست که راحت به بازی های آنلاین، چت با دوستان چه بسا ناباب و گشت در سایت های نامناسب بپردازند. اضافه بر این، آسیب های جسمی و دردهای دست و چشم و گردن حاصل از مدام همراه داشتن گوشی همراه نیز خود حکایت مفصلی است.
همین تجربه حضور چند ماهه معلمان و دانش آموزان در فضای مجازی نشان داد که ما داریم شیپور را از راه گشادش می زنیم. در این فضا می توان خیلی آسان و روان خرید مجازی، تبلیغ مجازی، تفریح مجازی و نظائر آن را انجام داد اما آموزش مجازی را خیلی راحت نمی توان از آن انتظار داشت. حتی در ممالک توسعه که سال ها پیشتر از ما در فضای مجازی حضور داشتند، از این فضا به عنوان مکمل امر آموزش حضوری، استفاده کردند و نه جایگزین قطعی و رسمی آن. این هم به خاطر روح فرایند آموزش است که رفتاری انسانی و در هم آمیخته از شعور و عاطفه و حرکت است که باید چهره به چهره و سینه به سینه منتقل شود و شیوه دیگری از آموزش نمی تواند و نباید جایگزین آن بشود. به این ها بیفزایید؛ ساز وکارهای فنی و عملیاتی فضای مجازی در سرزمین ما که علی رغم هزینه کردن در باب هوشمند سازی در آن همه سال، ضعف ها و نقص های کار الان دارد هر کدام خود را از گوشه ای نشان می دهد و یادآور حکایت قیر و قیف است که وقتی یکی هست، دیگری نیست.
یک علت این تنگناها و دردسرها شاید در این است که نظام آموزشی ما و کتابهای درسی موجود برای آموزش رو دررو و حضوری تعبیه و تدوین شده است و حال همه می خواهند به واسطه حضور این ویروس و با عجله، در آن و برآن آموزش مجازی را پیاده کنند. ماحصل کار بیشتر به نوعی سرگرمی و بازی با گوشی و رایانه می ماند که تا مدتها باید باید سرگرم رفع عیب و ایرادها باشند و طبیعی است که در این همراهی ناگزیر و بی برنامه، داد و فریاد دانش آموز و اولیا و معلمان بلند می شود.
اما آموزش از راه دور، ما را به دانش آموزان نزدیک تر کرد. همین که تازه فهمیدیم چه دنیای شیرینی با هم داشته ایم. همین که دلمان برای با هم خندیدن هایمان تنگ شد و حال عجیب دلمان برای مدرسه گرفته است. همان مدرسه ای که همواره از آن می نالیدیم. همان مدرسه ای که از آن به دارالامتحان و پادگان تعبیر می کردیم. همان مدرسه ای که بابت جای خالی نشاط و شادی در آن انتقاد می کردیم.همان مدرسه ای که وقتی زنگ آخر را می زدند، بچه ها انگار از زندان گوانتانمو آزاد شده بودند و تا خانه می دویدند. اکنون اما من و تمام بچه هادوست دارم به همان مدرسه باز گردم؛ با تمام کمی ها و کاستی هایش. مدرسه هر چه که نداشت، لااقل جمع باصفا و بی ریای بچه ها را داشت، حضور امید بخش معلمها را داشت، روح داشت، سرزندگی داشت.
کرونا یک بهره و فایده دیگر هم داشت و آن همین بود که کمک کرد تا هیبت و حرمت مدرسه و معلمان بهتر و بیشتر شناخته شود. همان اولیا و مردمی که مدام از کار معلمان انتقاد می کردند که مگر در قبال حقوقی که می گیرند،چه می کنند؛ مدتی که از نگهداری بچه ها در خانه خسته شدند، فریاد و فغانشان به لب رسید .دیگر به معلمان حق دادند که فقط ساکت نگاه داشتن سی دانش آموز در یک اتاق و بدون هیچ درس و بحثی ، کارساده ای نیست و کار هر کسی هم نیست.
ولی روزی اگر کرونا رفت از سرما، باید دست به یک خانه تکانی اساسی در مدرسه بزنیم. همان مدرسه ای که یک عمر بچه ها را شبیه طوطی فرض کردیم که عمده هنرشان باید شنیدن و از بر کردن باشد. همان مدرسه ای که دیرسالی دلمان خوش بود در آن بچه ها را دانشمند بار می آوریم، غافل از آنکه آنها باید توانمند می شدند.همان مدرسه ای که بازی های پرورشی رایک عمر تلاش پرورشی فرض کرده بودیم.
همان مدرسه ای که در آن آموزش احکام دینی را عین تربیت دینی انگاشته بودیم و برپایی مراسم برای برخی مناسبت های تقویمی را عین تربیت سیاسی خیال کرده بودیم.
کرونا که آمد ، حس کردیم در این همه مدت ما معلم و مربی نبوده ایم که تنها مجری یک سری طرح ها و برنامه های دیکته شده از بالا بوده ایم که چه بسا حظ و لذتی از انجامشان نبرده ایم.
ما که سالها از شلوغی کلاس ها نالیده بودیم، اکنون باید در جای خالی دانش آموز و بر بال امواج، درسها را مرور کنیم و فراموش نکنیم که همه هنر معلم نه به حضور در کلاس که نفوذ در حواس است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
شوربختانه امروزه «شبه علم» ، جای علم را گرفته و باید
باز تعریف جدیدی از علم ارایه گردد.