
کرونا با تمام بدی ها و مشکلاتش ، مشکلات و ضعف های نظام آموزشی را بیشتر عیان نمود و در پی آن عدم توانمندی در مدیریت چالش ها در این وزارتخانه عریض و طویل نمایان تر از گذشته شد.
مطالبه و در خواست عده ای از دانش آموزان ،که درستی یا نادرستی آن جای بحث و تامل دارد، چالشی بود که آموزش و پرورش به جای ارائه ی پاسخ مناسب در راستای شنیده شدن این مطالبه ، اصرار و پافشاری بر برگزاری حضوری امتحاناتی داشت که فاقد ارزش بودن آن سالهاست که بر همه عیان شده است .
اگر امروز به این اعتراض مدنی و خواسته ی این نسل که شاید اولین تجربه ی مطالبه گری در حجم گسترده ای از جامعه این نسل را در پی دارد، پاسخ مناسب و اقناعی دریافت نکند ،نباید در آینده انتظار مطالبه گری در چارچوب قانون را داشت .
امتحانات حضوری پایه نهم به بهانه نقش گسترده ی آن در هدایت تحصیلی که به صورت غیر قانونی اجباری برای تعیین مسیر ادامه تحصیل دانش آموزان در رشته های کمتر توجه شده می باشد ، قابل قبول نیست .
هدایت تحصیلی در واقع چیزی جز یک توصیه نامه تحصیلی نیست ،اما امروز برای جلوگیری از ورود دانش آموزان به سمت رشته هایی مانند تجربی که علت این استقبال هم نقصان و ضعف آگاهی بخشی جامعه آموزشی می باشد هدایت تحصیلی را سدی برای جلوگیری از این ازدحام نموده است لذا به خطر انداختن جان دانش آموزان پایه نهم و خانواده ی آنها به این بهانه نمی تواند قابل قبول باشد و این حجم از نگرانی و استرس خانواده ها جای تأمل دارد. شاید می شد تهدید کرونا را به فرصتی برای بازنگری در نظام ارزشیابی پر از ایراد در سیستم آموزشی کرد اما روزمرگی در این سیستم و نظام مانع آن شد .
در خصوص پایه دوازدهم ، به دلیل تراکم بالای نمرات بالا در نمرات امتحانات نهایی برای دانش آموزان قوی ، از تاثیر مثبت این نمرات در کنکور هم در واقعیت خبری نیست لذا این بهانه هم برای برگزاری حضوری امتحانات وعدم تعویق آن منطقی نیست.
نکته مبهم این گونه تصمیمات ، بالاخص در نظام آموزشی مرجع تصمیم گیرنده می باشد همان مرجعی که در نیمه ی شهریور در اوج بی نظمی و کج سلیقگی مدارس را به صورت اختیاری حضوری نمود و همان چیزی که پیش بینی می شد پس از دو هفته اتفاق افتاد و هیچ کس مسئولیت آن را بر عهده نگرفت ؛ مردم تقصیر ندارند که رد پای برخی مافیای قدرت از جمله مافیای کنکور و.....را در چرخه تصمیم گیری در نظام آموزشی را احساس کنند.

در حالی که در مقایسه میزان ابتلا و مرگ و میر در این روزها با مشابه این ایام در سال گذشته که منجر به تاخیر برگزاری کنکور و امتحانات گردید؛ اصرار و پافشاری بر برگزاری این امتحانات در امسال بیش از بیش دانش آموزانی که از آموزش مجازی به قدر کافی خسته شده اند را رنج می دهد.
آموزش و پرورش حتی در بحث آموزش مجازی معلم و دانش آموز را رها نمود تا امروز ، افتخار راه اندازی یک اپلیکیشن پر ایراد و افزایش آمار احراز هویت های صوری تنها هنر مدیریت این روزهای متولی آموزش در کشور باشد .
وزیر محترم آموزش و پرورش حتی در بازدید میدانی خود از روند آموزش مجازی به سراغ شاد نمی رود تا مبادا با حجم گسترده ای از انتقادها مواجه شود بلکه در یک نمایش کودکانه به استفاده از بستر اسکای روم و...در بحث آموزش بسنده می کند.

شاید می شد تهدید کرونا را به فرصتی برای بازنگری در نظام ارزشیابی پر از ایراد در سیستم آموزشی کرد اما روزمرگی در این سیستم و نظام مانع آن شد .
لازم به ذکر است ، یکی از استدلال های آموزش و پرورش در برگزاری سریع امتحانات نهایی، خطر ورود به موج جدیدی از ابتلا و مرگ و میر پس از انتخابات می باشد که این پیش بینی نیز جای تأمل دارد.
فراخوانی و دعوت تشکل های دانش آموزی و معاونت پرورشی از حضور رای اولی ها در انتخابات ، این پرسش را ایجاد می کند که واکنش این تشکل ها در خصوص خواسته ی این روزهای همین رای اولی ها چه بوده است ؟
کرونا نشان داد :
حضور انجمن اولیا و مربیان، شوراهای دانش آموزی ، تشکل های دانش آموزی و... بیشتر نمادین بوده است .

چند پرسش ؛
- چند درصد از مدارس پروتکل های بهداشتی را رعایت خواهند نمود و ناظر بر این رعایت چه ارگانی خواهد بود؟
- برای تردد دانش آموزان در کلان شهرها چه تدبیری اندیشیده شده است ؟
- برای تشخیص ناقلان احتمالی در سر جلسات آزمون های نهایی ،بالاخص مدارس دوره اول که میزبان پایه نهمی ها هستند چه تدبیری اندیشیده شده است؟
- عدم تاثیر نمرات نهایی در کنکور چه مشکلی دارد در حالی که سال های سال ، کنکور بدون تاثیر نمرات نهایی بوده است؟
- چه دروسی در هدایت تحصیلی دانش آموزان پایه نهم تاثیر دارند که باید دانش آموز تمام امتحانات را حضوری برگزار نماید؟
- تصمیم ناگهانی و در دقیقه ۹۰ برای حضوری شدن تمام دروس غیر نهایی پایه دوازدهم فنی و حرفه ای و کار و دانش چگونه اتخاذ شده است؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

این روزها کماکان صدای اعتراض دانشآموزان نسبت به حضوری بودن امتحانات نهایی پایه دوازدهم و همچنین امتحانات هماهنگ پایه نهم از گوشه و کنار کشور شنیده می شود. متاسفانه در برخی از مناطق همانند اسلامشهر برخورد فیزیکی با حرکت اعتراضی دانشآموزان صورت گرفته است که البته این حرکت قطعا محکوم میباشد. برخورد ما با تمام معترضین اقناعی بوده و اصل اعتراض را حق دانشآموز میدانیم. احترام به شخصیت دانشآموز وظیفه مسئولین است.
دانشآموزان معترض میگویند وقتی آموزش الکترونیکی و در بستر فضاهایی چون اپلیکیشن شاد بوده، پس منطق حکم میکند که امتحانات نیز مجازی برگزار گردد. عدهای نیز دلیل مخالفت را خطر احتمال شیوع و ابتلا به کرونا در موج چهارم این ویروس غیرقابل کنترل در آزمونهای حضوری عنوان میکنند.
فرهنگیان درگیر با آزمونهای نهایی نیز در حوزههای اجرا و تصحیح اوراق میگویند: اگر دولت مصر به برگزاری آزمونهای حضوری است، حداقل دانشآموزان و فرهنگیان دخیل در سنجش را واکسینه کرده و ضمن بیمه کرونایی مخاطبانش فتیله ابتلا و استرس را پایین بکشد.

فارغ از انگیزههای این تجمعات نرم، نفس متشکل شدن دانشآموزان در پیشبرد خواسته خویش حرکتی مدنی بوده و می تواند نوید روزهای آفتابیتری در تمرین دموکراسی و مطالبهگری برای نسل جدید قلمداد گردد.
پرسش گری و پاسخ گویی دو مقوله گمشده در قاموس آموزش و پرورش بوده و تقویت این روحیه شاید اوایل به مثابه رو دادن به دانشآموز (از منظر برخی از فرهنگیان سنتی) تلقی شود، ولی در پروسه زمانی این حقطلبی به شدت در تقویت روحیه مطالبهگری مؤثر خواهد افتاد. با توجه به اینکه تاکنون اعتراضات صنفی معلمان، کارگران، بازنشستگان و... معمولا فرسایشی و بینتیجه بوده است، پیشتازی و پیشقراولی جنبش دانشآموزان به نوعی تلنگر به سایر اعتراضات جسته گریخته صنفی میباشد.
سالار قاسمی مدیر کل آموزش و پرورش استان البرز عموما مواجهه مثبت و البته متفاوتی با مقولات اعتراضی و چالشی آموزش و پرورش داشته و دارد. اردیبهشت ۹۸ وقتی شبکه نوپای شاد برای آموزش الکترونیکی رونمایی گردید وی ضمن پذیرش نواقصات و عیوب اپلیکیشن شاد، از خبرنگاران ملی (صدای معلم) و محلی (کرج رسا_رونامه پیام آشنا و...) برای نقد سامانه شاد دعوت کرده و انتقادات کارشناسی صاحب نظران به ویژه علی پورسلیمان (مدیر مسئول صدای معلم) را با اشتیاق استماع نمود.

با توجه به حواشی ایجاد شده برای دانشآموزان معترض در برخی از استانها و نهادینه کردن نفس مطالبهگری و همچنین مجاب کردن مسئولین البرز به مجازی کردن امتحانات داخلی پایه دوازدهم امروز ۲۱ اردیبهشت با هماهنگی روابط عمومی ساعی آموزش و پرورش مهدی یعقوبی دیدار دو ساعته با سالار قاسمی مدیرکل آموزش و پروزش البرز صورت گرفت که ذیلا گزارش آن را میخوانیم.
در این نشست صمیمی که در سالن جلسات سازمان برگزار گردید نمایندگان دانشآموزان، اولیا، معلمان و مدیران معترض به آزمون حضوری بیواهمه و شفاف دغدغه ها، انتقادات و پیشنهادات خود را ابراز نمودند.
مهناز برجاس مدیر دبیرستان و هنرستان تقوای محمد شهر ضمن نگرانی از برگزاری آزمونهای حضوری در شرایط قرمز کروناویروس می گوید: نگران اتفاقات پسا امتحانات هستیم و از مسئولین تقاضای برگزاری آزمون در فضاهای باز مانند حیاط مدارس داریم.

رومینا ملک محمدی دانشآموز هنرستانی سال دوازدهم رشته شبکه به نمایندگی از هنرجویان هنرستانی میگوید: من خودم آسم دارم و بهمن ماه کرونا گرفتم. کاش امتحانات حضوری در شیفت های جداگانه با تراکم حداقلی صورت گیرد.
نگار نجفی دانشآموز ۱۲ انسانی دبیرستان تقوای محمدشهر که طبع شعر و شاعری نیز دارد اعتراض خود به امتحانات حضوری را در قالب یک شعر انتقادی ابراز میکند. وی لازمه زندگی را هدف و تلاش برای بهتر کردن شرایط زندگی عنوان می کند.
معصومه بیات به نمایندگی از اولیای دانشآموزان در کنار پسرش امید بامداد با چشمانی نگران در جلسه حضور دارد. وی میگوید: پسرم دیابتی است، نگران سلامتی همه دانش آموزان به ویژه با بیماریهای زمینهای هستم. از شنیدن خبر امتحانات حضوری کاملا به هم ریختم و...
پشت صحبتهایش را پسرش پی میگیرد: ما شاهد آموزش مجازی پسا کرونا بوده و از کلاسهای حضوری محروم شدیم. ۸۰ درصد دانشآموزان برای آزمون حضوری آمادگی ندارند و...
دانیال شوندی دیگر دانشآموز معترض حاضر در جلسه نیز می گوید: پدر بزرگ و مادر بزرگم را در کرونا از دست دادم. بیماری زمینهای دارم و نمیخواهم پدرم داغدار فرزندش باشد. وی در ادامه با ارائه آمارهایی از شیوع کرونا در دو سال گذشته می افزاید: اطلاعرسانی در خصوص امتحانات حضوری دیرهنگام صورت گرفته و ما غافلگیر شدیم.
آجرلو دیگر دانشآموز معترض نیز گفت: سلامتی خانواده ام مهمتر از نتیجه امتحانات و کنکور میباشد.
آریا مهر ایرانمدار از دانش آموزان شهیدستان کرج نیز با محکومیت برخورد با دانشآموزان معترض در اسلامشهر میگوید: ما واکسینه نشدهایم و البته هیچ چیز غیرممکنی وجود ندارد، میشود در تصمیم بر امتحانات حضوری تجدید نظر نمود.

( رضا قاسم پور - خبرنگار صدای معلم )
فرزین عسگری دانشآموز سمپاد و مدالآور المپیادی آخرین دانشآموز معترض نیز با اشاره به ضرورت برخورد منطقی با مقوله کرونا میافزاید: پسا امتحان نیز باید پروتکلها رعایت شده و با درجه بندی دانشآموزان تعداد شیفتهای امتحانی اضافه گردد. وی با اشاره به تقلب گسترده در آزمون آنلاین میافزاید: با افرایش حوزهها و کنترلهای بیشتر و سوالات متناسب با آموزش الکترونیکی میتوان از آسیبهای احتمالی آزمونهای حضوری کاست.
مسعود فرهیخته از فعالان مدنی و صنفی ملی نیز با اشاره به نقش پدری و معلمی خود می گوید: باید مطالبهگری از مجاری قانونی پیگیری گردد. به عنوان یک معلم که عاشق دانشآموزانش میباشد سعی کردم با روشهای ابتکاری تهدید کرونا را به فرصت تبدیل کنم. اگر در مقوله آموزش معلم باشیم در حوزه تربیت ما باغبان گلستانی هستیم که به سرنوشت تک تک گلهای باغ حساس هستیم.
وی در پایان خواستار اجرایی شدن اصل ۳۰ قانون اساسی (آموزش رایگان) و همچنین آزادی معلمان دربند گردید.
سالار قاسمی مدیرکل آموزش و پرورش استان البرز به عنوان سخنران پایانی جلسه ضمن تبریک عید سعید فطر و تسلیت شهادت دانشآموزان افغان افزود: ما به عنوان ضلع چهارم مأمور به شنیدن صدای شرکای آموزش و پرورش هستیم. همه عشق و علاقه و هویت ما دانشآموزان هستند. شنیدن اعتراض مدنی دانش آموزان حداقل وظیفه ماست. در داستان کرونا معلمها پیشقراول آموزش مجازی بوده و از مسئولین جلوتر بودند. از دانشآموزان به عنوان یکی از مهمترین شرکای آموزش و پرورش خواهان اعتماد به تصمیمات مسئولین ذیربط هستم.
بنا بر اعلام وزارت بهداشت در کنکور ۹۹ بالاترین رعایت پروتکلهای بهداشتی و فاصلهگذاری هوشمند مربوط به حوزههای سنجش آموزش و پرورش بوده است.
برخورد ما با تمام معترضین اقناعی بوده و اصل اعتراض را حق دانشآموز میدانیم. احترام به شخصیت دانشآموز وظیفه مسئولین است.

( سالار قاسمی - مدیر کل آموزش و پرورش استان البرز )
دبیر شورای عالی آموزش و پرورش استان البرز با تاکید بر جایگاه آزمونهای هماهنگ برای پایه نهم در تعیین رشته و همچنین اثرگذاری معدل امتحانات نهایی پایه دوازدهم در پذیرش کنکور افزود: همه دغدغههای اولیا، دانشآموزان و معلمان به عنوان شرکای اصلی آموزش و پرورش در آزمونهای حضوری تا حد امکان لحاظ شده و جای هیچ گونه نگرانی نیست.
قاسمی با اشاره به احصاء کد ملی دانشآموزان درگیر با کرونا گفت: آزمون دانشآموزان مبتلا و دارندگان بیماریهای زمینهای ایزوله و مجزا صورت خواهد گرفت.
وی ضمن پاسخگویی به تک تک سوالات و دغدغه های حاضرین افزود: مطالبات شما را داخل استان و همچنین از مسیر و وزارت پیگیری خواهم کرد. از اولیای محترم خواهشمندیم در روزهای باقیمانده تا شروع امتحانات دانشآموزان با بیماری زمینهای را به مدارس اطلاع دهند.
فلسفه جلسه با شرکای آموزش و پرورش پمپاژ اعتماد و تزریق آرامش به جامعه می باشد. تصمیم آزمون حضوری مربوط به ستاد ملی کروناست، ولی ما در تلاشیم تبعات احتمالی آزمونهای حضوری را به صفر برسانیم. آزمونها متناسب با سطح تدریس مجازی خواهد بود.
قاسمی افزود: از نظر ما فرهنگیان پس از کادر پزشکی در اولویت تزریق واکسن بوده و برای بیمه کرونا و تزریق واکسن و همچنین مجازی کردن امتحانات داخلی پایه دوازدهم در تلاش مضاعف و مستمر خواهیم بود.
وی در پایان افزود: ما مدافع دانشآموزان و معلمان بوده و از حقوق آنها در چارچوب قانون بی لکنت و با فراغ بال دفاع میکنیم.
پایان گزارش/
گروه گزارش/

هنوز دو نهاد مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان قانون اساسی پاسخ قانع کننده ای به آخرین گزارش صدای معلم ارائه نکرده اند . ( این جا )
در این گزارش آمده بود :
« تبصره 12 از قانون بودجه سال 1400 کل کشور بیان می کند : ( این جا )
ک - وزارت آموزش و پرورش مکلف است سه ماه پس از تصویب این قانون، اساسنامه مؤسسه صندوق ذخیره فرهنگیان را در راستای تقویت بنیه مالی فرهنگیان، رفع مشکلات معیشتی آنها، نقشپذیری فرهنگیان در هیأت امناء و مدیریت صندوق، ایجاد شفافیت مالی و محاسباتی، رفع تعارض منافع و تعیین وضعیت حقوقی آن مورد بازنگری قرار داده و به تصویب مجلس برساند.
نکاتی به شرح ذیل مطرح شده بود :
« صندوق ذخيره فرهنگيان طبق قانون يک موسسه خصوصي است . اراده نافذ فرهنگیان می تواند و باید از طریق اصلاح اساسنامه صندوق ذخیره فرهنگیان با توسل به مفهوم " اتاق شیشه ای " و با رای و نظر مستقیم آنان صورت گیرد .
« کدام اصل از قانون اساسي در مورد اموال يک موسسه خصوصي به مجلس اجازه مي دهد که اموال آن را عمومي اعلام کند ؟ و يا به دیوان محاسبات اجازه مي دهد که به اموال يک موسسه خصوصي ورود کند؟
اصل هشتاد و پنجم قانون اساسي فقط و فقط به تصویب دائمی اساسنامه سازمان ها، شرکت ها، مؤسسات دولتی یا وابسته به دولت اشاره مي کند و تغيير اساسنامه يک موسسه خصوصي مثل صندوق ذخيره فرهنگيان ارتباطی با مجلس و سایرین ندارد .
طبق قانون اساسی این صندوق از اموال عمومی غیردولتی محسوب نمیشود و دیوان محاسبات نمیتواند به اموال این صندوق ورود کند . »
این رسانه از مجلس شورای اسلامی پرسیده بود :
با توجه به ماهیت خصوصی موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان چگونه و با استناد به کدام ماده قانونی می خواهد در اساسنامه آن ورود کند ؟
آیا مجلس و شورای نگهبان قانون اساسی که بر این مورد صحه گذارده اند ، اندوخته حدود ۷۰۰ هزار عضو صندوق ذخیره فرهنگیان را دولتی یا اموال عمومی تلقی کرده اند ؟
آیا شورای نگهبان از موارد قانونی بی اطلاع است ؟ »

به تازگی علي اکبر کريمي نماينده اراک در مجلس ، مطالبي در جلسه علني مجلس ( سه شنبه 21 ارديبهشت 1400 ) در باره صندوق ذخيره فرهنگيان بیان داشته که کم و بيش براي اعضاي صندوق ذخيره فرهنگيان و کنش گران حوزه آموزش قابل هضم و پذیرش نیست و بر ابهامات موجود افزوده است :
وی گفته است :
« متاسفانه صندوق با ادعای غیرمنطقی خصوصی بودن نظارت پذیر نبوده و افراد فاقد صلاحیت در قالب رانت و ارتباطات سیاسی سمت های مدیریتی صندوق را اشغال کردند و از اعمال هرگونه نظارت جلوگیری می کنند.
طرحی در مجلس برای اینکه نام صندوق در فهرست موسسات عمومی غیردولتی اضافه شود تهیه شده تا نظارت بر این صندوق افزایش پیدا کند و با نظارت مجلس شاهد حفظ حقوق حقه فرهنگیان در صندوق باشیم. »
جهت اطلاع این نماینده مجلس باید گفت که ؛ معلمان نیازی به " دایه مهربان تر از مادر " ندارند و خودشان در آینده با تشخیص ، خرد جمعی و استفاده از نظرات کارشناسان و خبرگان متخصص این امر خواهند توانست اراده عمومی را همراه با نظارت علمی و پاسخ گو تعریف و تبیین نمایند .
« موسسات و نهادهای عمومی غیر دولتی به نهادهایی گفته می شود که با تصویب مجلس شورای اسلامی ایجاد می شود و بیشتر از نیمی از بودجه سالانه آن از محل منابع غیر دولتی تامین می شود و خدماتی را ارئه می دهد که جنبه عمومی دارند . مانند کميته امداد امام. »
پرسش « صدای معلم » آن است که آیا اندوخته فرهنگيان در این صندوق با توجه به وضعیت پایین معیشتی اغلب آنان« بودجه سالانه » محسوب می شود ؟
آیا این نماینده مجلس تصور مي کند که هبه دولت در قالب ماده 17 ( طبق قانون ) کمک و اعانه به بخش خصوصي مي باشد و جزء بودجه سالانه ؟
این نماینده مجلس و سایر موافقان نظریه وی از کجا و بر اساس کدامین منطق مدیریتی و اقتصادی به این نتیجه رسیده اند که با افزودن نام صندوق ذخیره فرهنگیان به انبوه لیست موسسات عمومی غیردولتی ، ضریب نظارت افزایش پیدا کرده و جلوی فساد و سوء مدیریت گرفته خواهد شد ؟

پرسش این است که آیا در آن موسسات عمومی غیردولتی با مکانیسم های تعریف شده اختلاس ، رانت و سوءاستفاده صورت نگرفته و یا مشکل و مساله اصلی جای دیگری است ؟
اگر قرار است مکانیسم نظارت به معنای " واقعی " در صندوق ذخیره فرهنگیان تعریف شود راهش مراجعه و اتکا به رای و نظر صاحبان واقعی این صندوق یعنی " فرهنگیان عضو " این صندوق می باشد .

به نظر می رسد وضعیت موجود صندوق ذخیره فرهنگیان مورد رضایت و مقبول سهامداران آن یعنی " معلمان " نیست و ساختار و چارچوب تعریف شده فعلی پاسخ گوی نیازها و انتظارات صاحبان اصلی آن نمی باشد .
اراده نافذ فرهنگیان می تواند و باید از طریق اصلاح اساسنامه صندوق ذخیره فرهنگیان با توسل به مفهوم " اتاق شیشه ای " و با رای و نظر مستقیم آنان صورت گیرد .
در این زمینه ، معلمان نیازی به " دایه مهربان تر از مادر " ندارند و خودشان در آینده با تشخیص ، خرد جمعی و استفاده از نظرات کارشناسان و خبرگان متخصص این امر خواهند توانست اراده عمومی را همراه با نظارت علمی و پاسخ گو تعریف و تبیین نمایند .
پایان گزارش/

« آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه انسانها برابرند. » ( مارتین لوترکینگ )
ناخالص ترین و ناقص ترین تعریف برای یک شغل در این جامعه، مربوط به معلمان است. از یک سو، با توجه به تنوع عناوینی که در کلاس درس به عنوان معلم مشغول امر تدریس هستند، قادر نیستیم تعبیر یا برداشتی واحد از این نقش در نظام آموزشی خود داشته باشیم و از سوی دیگر چون مدارس ما به چندگانگی ساختاری محکوم هستند و پیکری واحد و منسجم به شمار نمی آیند وجود نام های گوناگون برای معلم، به دور از مفهوم واقعی آن، امری طبیعی است.
این چندنامی متفاوت و متمایز برای نقش معلم، به ایجاد انتظارات و توقعات گوناگونی منجر می شود که ایجاد هماهنگی در بین آنها به مهارت فوق العاده مدیران نیازمند است. از سوی دیگر علم مدیریت نیز در همین جامعه خارج از ذات خود به زایش ابتکاراتی دست یافته که ماهیت کارآمد آن را خدشه دار ساخته است. از سوی مدیران اِعمال نظرات فردی، گروهی و یا جهت دار، اداره سازمان بر اساس سلایق شخصی، ارزش قائل نشدن به نقش نیروی انسانی، ارائه راهکارهای موقت برای مشکلات موجود، عدم همفکری با نیروهای شاخص، انتصابات فرمایشی و عدم موجودیت شایسته سالاری اصالت علم مدیریت را زیر سئوال برده است تا حدی که اگر اراده کنند قادرند به جمع چنین القا کنند که ماست سیاه است. در کمال ناباوری تحت تأثیر دو عامل ترس یا بی تفاوتی، گروهی در همین جمع، قابلیت پذیرش چنین القایی را دارد.
چندگانگی آموزشی، تعدد عناوین برای نقش معلم و جذب آنان خارج از روند حرفه ای و مدیریت جهت دار و غیرعلمی، باعث شده است که " اوضاع معیشت و زیر خط فقر قرار گرفتن معلمان " برجسته گردد. کانونی که برای هر نوع حمله یا مذمتی از سوی آحاد جامعه، آماده پذیرش لطمات جبران ناپذیری است.
معلمان دیروز از تغییر ماهیت نظام آموزشی طی دو دهه بعد آغاز انقلاب، غفلت کرده اند و با خیالی آسوده و به حساب ادامه آرامش قبل از آن دو دهه پراضطرار، سکوت را به جای اعتراض برگزیده اند. البته همه این تغییرات هجوم آمیز، در لفافه شعار و برجسته سازی ناتوانی وزارتخانه در حل مشکلات زیاد، انجام شده است. باید به این خاص بودن، قدری با شک و تردید نزدیک شویم که این همه توجه چرا اثرات مثبتی ایجاد نمی کند؟
آنان به سه دلیل عمده، دیروز فقط کتب درسی را تدریس و کلاس درس را اداره نموده اند:
1 ) بی اطلاعی از تجزیه و تغییر ماهیت تدریجی آموزش و پرورش به دلیل عدم دسترسی به اطلاعات درون سازمانی.
2 ) بی نصیب بودن از روابط شفاف ستادی - صفی و وجود فاصله معنی دار مابین آن دو و حاکمیت نگاه از بالا به پائین.
3 ) عدم دسترسی به امکانات فضای مجازی که امروز در ایجاد همفکری و هماهنگی مابین معلمان نقش مهمی ایفا
می کند.
دهه اول انقلاب، همانند قبل از انقلاب، فرهنگیان و شاید دیگر کارمندان، به طور تساوی بر اساس سنوات خدمت و سطح مدرک تحصیلی خود، هر چهار سال یک بار ، گروه دریافت می کردند و عدالتی نسبتا برابر شامل همه شاغلین می شد. بعدها برای ارج نهادن به مدارک تحصیلی پایین تر از سطح کارشناسی، تفاوت حقوق بین دیپلم و فوق دیپلم و کارشناسی به بالاتر را به حداقل ممکن رساند و دیگر ارزشی برای دو فاکتور کسب گروه باقی نماند. ارزش سنوات خدمت و مدرک تحصیلی در محاسبه حقوق رنگ باخت و انگیزه ها سست شدند.
بعد از جنگ و به دلیل تراز منفی تجارت ایران یعنی افزایش واردات نسبت به صادرات و به جهت تعطیلی مراکز تولیدی و یا فرار مالکان کارخانه ها از ترس شرایط جنگی، جهت جلب رضایت شاغلان و افزایش کارآیی آنان، ساز و کار افزایش سالانه حقوق وارد فاز جدیدی از تصمیمات مدیران شد و تمامی مصایب بازماندگی از رفاه نسبی، نصیب معدود گروه های شغلی شد که از عدالت اجتماعی و اقتصادی بی بهره نگه داشته شده بودند. این روند به رشد سریع تورم و ناتوانی اقشار کم درآمد جامعه دامن زد و نابرابری اجتماعی افزایش یافت. در بین تمامی مشاغل، دو گروه نیاز به رتق و فتق رسانه ای داشته و دارند تا آرام و راضی نگه داشته شوند : آموزش و پرورش و سازمان تأمین اجتماعی. برای همین روز کارگر و معلم، نیاز به برجسته شدن بیشتر داشت.

خیلی از ما شاید ندانیم که روز اصناف، روز مهندس، روز خبرنگار کدام روز است اما دانش آموز کلاس اول و حتی افراد بیسواد جامعه ما با روز معلم و حال و هوای آنان آشنا هستند. باید به این خاص بودن، قدری با شک و تردید نزدیک شویم که این همه توجه چرا اثرات مثبتی ایجاد نمی کند؟
تمامی تلاش آن بوده و هست که به یک معلم چنین القا شود که او چون زیاد است پس محکوم به محرومیت از حقوق اجتماعی و انسانی است. سپس آنان می باید باور کنند که هیچ روزنه ای برای رهایی از این گلوگاه بازدارنده در وزارتخانه، وجود ندارد. تلقین یک قدرگرایی که تمامی نیروها بدان مجبور و محکومند. همان زمانی که تمام سازمان ها و ادارات دولتی، در تلاش برای جذب ماهرترین نیروها بودند و برای تحقق این مهم، مدیران ارشد آنان از جمله وزرای مربوطه در پی احراز بهترین شرایط رفاهی برای کارکنان و کارمندان خود بودند، وزرای ما طی چهار دهه با بوق و کرنا و تثبیت مظلومیت نمایی شغل معلمی و با قطره چکان، سعی در تقویت استضعاف آنان داشته اند. ما در پله اول به امید داشتن انرژی کافی جهت بالا رفتن به پله های بعدی، ثابت ماندیم و آنان بر روی پله های دهم و پانزدهم بر تلاش، رؤیا و باور ما خندیدند. البته اوضاع ما اصلا ثابت و متعادل نبود، چون نرخ تورم، تازنده و اوضاع زندگی معلمان بازنده بود.
آنان برای قبولاندن اوضاع اسفبار آموزش و پرورش، از ارائه ملزومات آموزشی از جمله ابتدایی ترین نیاز یک کلاس و مدرسه یعنی میز و صندلی استاندارد تا تجهیزات آزمایشگاهی، کتابخانه و تأمین و تضمین تکنولوژی آموزشی یا ریزفاکتورهای سمعی و بصری، طفره رفتند و معلمان را به عنوان الگویی مطیع و متواضع بر روی میز و صندلی شکسته نشاندند تا استضعاف سازمانی را همگی باور کنیم. در حالی که تأمین حداقل نیازهای لازم در این سازمان، تکلیف مدیران و حقوق معلمان و دانش آموزان بوده و هست.

معلم وقتی در کلاس درس با اطمینان خاطر نمی تواند دقت نظر در آموزش بهتر دانش آموزان خود داشته باشد و حتی اوضاع وخیم مالی خود را در هر خشمی بر سر آنان می کوبد که با این حقوق، بیشتر و بهتر از این درس نمی دهند، چگونه انتظار داریم که از پیکر مندرس آموزش و پرورش، رشد و توسعه ای زائیده شود؟
به تدریج تمامی پل های موجود، پشت سر هم در حال خراب شدن بود. مدارس دولتی رنگ باخت، اردوگاه های تفریحی - فرهنگی آموزش و پرورش یا اجاره داده شدند و یا به فروش رسیدند و یا در آنها هتلی برای کسب درآمد بیشتر ساخته شد، نظام آموزشی توسط سلایق وزرا دستخوش تغییرات عجولانه و بدون هدف گذاری و برنامه ریزی شد، مدارس محل اسکان مسافران نوروزی و تابستانی گردید و فرهنگیان مضحکه خاص و عام گردیدند. کتب درسی خصوصا دروس علوم انسانی آنقدر دستکاری شد که ربط منطقی مفاهیم آن از بین رفت و ارزش و معنا در بین صفحات آنها گم شد، اختلاف در نگارش کتاب تاریخ معاصر ایران خود به بحرانی جدّی تبدیل شد و بالاخره نفهمیدیم که به مصدق باید افتخار کنیم یا او را در مقابل آیت ا... کاشانی قرار دهیم! پاراگراف های ارزشمند مطالعات اجتماعی سال به سال از کتاب حذف شد، صندوق ذخیره فرهنگیان غارت شد و مسببان آن در هاله ای از ابهامِ جزا یا کیفر پنهان ماندند. پیکر واحد آموزش و پرورش تجزیه شده بود، گویی یک جنگ درون سازمانی وقوع یافته و آن را به اجزای کوچک تر و غیرمنسجم تری تبدیل ساخته بود.
از سوی دیگر تورم سرکش و ولع شدید آموزش و پرورش برای خصوصی سازی هر چه بیشتر، آموزش را کالبدی بی روح و مندرس ساخت که ارزش و منزلت معلم نیز علاوه بر حقوق آموزشی کودکان، قربانیان اصلی این تاراج گردید. کوس رسوایی معلمان با افزایش در بوق سالانه، وِرد زبان رانندگان تاکسی و اتوبوس، کسبه، بقال و رفتگر و نانوای محلات گردید و بسیاری از اهمال کاری ها و شتاب زدگی های دیگر، آموزش و پرورش را روز به روز ضعیف تر ساخت.
باید اندیشید با وجود این که بیش از سه دهه است حقوق همه کارمندان و معلمان در این کشور به طور سالانه و گاه ویژه افزایش می یابد، اما چرا اوضاع مالی فقط معلمان و کارگران بهبود نمی یابد؟ علت افزایش حقوق را وجود تورم می نامند، اما خود افزایش سالانه عامل تشدید تورم است. یعنی چرخش دائمی یک دور باطل برای اثبات وضعیتی ناموجه. در واقع دولت با این کار سالانه خود، درصد اضافی را در حساب ما واریز و بعد همان مبلغ را با اضافاتی بیشتر که از طریق قرض و وام توسط خود معلمان تأمین می شود، پس می گیرد و ما فقط از اثر روانی افزایش حقوق خود هیجان زده و شادمان می شویم، اما این افزایش تغییراتی مطلوب و محسوسی در زندگی ما به وجود نمی آورد.
اگر قدری دقت کنید سرآغاز رشد سریع تورم، با وعده و وعید دولت در شش ماهه آخر هر سال جوانه می زند و در اولین ماه سال جدید رشد می یابد. نقدینگی افزایش می یابد اما هم زمان با آن از افزایش تولید خبری نیست. باید پرسید که چگونه ملتی هستیم که علیرغم افزایش قیمت، باز تقاضا برای کالاهای مختلف را داریم؟

اگر هنگام افزایش قیمت، مصرف کننده تقاضای خود را کاهش ندهد، تورم ایجاد و تقویت می شود. از سوی دیگر با افزایش قیمت، میل تولید کننده به تولید بیشتر در بلندمدت از بین می رود. پس کمبود کالا و افزایش واردات نسبت به صادرات، کمر اقتصاد کشور را می شکند. از سویی دیگر دولت با ترفندی جدید در پی تقویت باور کمبود کالا جهت جیره بندی آنها برمی آید. وقتی تورم افزایش می یابد در واقع شیرازه پولی یک کشور از هم پاشیده می شود و کسبه برای حفظ سرمایه و دارایی خود دست به احتکار می زند. خود مردم نیز از قافله سالاری احتکار محروم نمی مانند و همین مورد عامل کمبود و افزایش بیشتر قیمت کالاهای اساسی می شود. جریانی که طی آن افزایش حقوق، بی خاصیت و بی اثر می شود.
نوع و ماهیت آموزش در واقع عنصر اصلی و تعیین کننده منزلت اجتماعی ما معلمان است. کلاس درسی که مدیریت آن در دستان معلم نباشد، تدریس کتابی که بیانگر واقعیت های امروز و دیروز نباشد، القا و تلقین مفاهیم دینی تا حدی که علم را بی اثر یا کم رنگ نماید، نبود همبستگی مابین تمامی کسانی که با نام معلم به کلاس درس می روند، نبود همفکری مابین همکاران هم پایه و هم رشته، تدریس ناقص یا اشتباه به دلیل برجسته بودن عامل غرور در عدم پرسش از همکار، سکوت کردن در برابر تغییراتی که در جهت تخالف با مصالح آموزشی است، یافتن پیشمرگانی برای اعتراض کردن و سکوت ما در هر موقعیتی حساس یا عادی، بی تفاوتی کثیری از ما در تجزیه پرورش از آموزش از چهل سال پیش که سرمنشأ بسیاری از مشکلات امروزی است، حذف تدریجی مدارس دولتی که عدالت آموزشی را نادیده می گیرد، بی تفاوتی در برابر بی خاصیت شدن اصل سی ام قانون اساسی، از دست دادن و بی خاصیت شدن سه جریان خون رسان به نظام آموزشی یعنی آموزش ضمن خدمت، گروه های آموزشی و تربیت معلمان حرفه ای که هر سه می باید از اصول متعالی تبعیت نمایند و به عنوان ابزار ارزشیابی، بی خاصیت نگردند، بی اثر کردن نقش مدیران مدارس به عنوان پلی رابط مابین کادر مدرسه و نیروهای ستادی و ترغیب و گسیل داشتن آنان به تظاهرات مذهبی برای تداوم مدت مدیریت و بسیاری از موارد دیگر که حاصل بی اعتنایی یا بی تفاوتی خود ما نیز هست.
متولی اصلی نظام آموزشی، معلمان هستند و وقتی خود آنان در بین تمامی آلام موجود، به برجسته سازی تنها فاکتور زندگی خود یعنی اوضاع نامناسب معیشتی دل بسپارند، که عامدانه توسط وزارتخانه انجام می گیرد تا باور داستان استضعاف زندگی از سوی آنان به ناپختگی فکری نیز سرایت یابد، چگونه انتظار بهبود همه جانبه شرایط را باید داشت؟
کسی منکر نیست که یک انسان ابتدا در قبال کاری که انجام می دهد باید تأمین گردد، اما چرا متوجه عمدی بودن این عدم تحقق نیستیم؟ ما فرمانروایان فکری جامعه هستیم و کلاس درس عرصه اقتدار شغلی ما، یعنی نفوذ بر قلب و مغز کودکان جامعه که فردا قرار است این جامعه را ادراه نمایند. واضح است که هیچ معلمِ عالِمی دوست ندارد این هدایت را بر اساس تفکرات شخصی خود انجام دهد و یا با معصومیت کودکان، بازی کند. اما باز ماهیت کار معلمان حداقل در این جامعه ترسناک به نظر می رسد. و برای همین به آنان اعتماد نمی کنند. فقط کافی است که خاطرات روز اول استخدام خود را در طرح سئوالات غربالگری گزینش به یاد آورید تا باور کنید که به ما اعتماد ندارند. برای همین ابتدا دبیران پرورشی و امروز طلاب و روحانیون را به جایگاه شغلی ما وارد می سازند. اما در این میان داستان تز و آنتی تز و سنتزی هم وجود خواهد داشت. تا زمانی که وزیر و وزارتخانه ای مستقل از هر نوع نفوذ تفکر سیاسی نداشته باشیم، منزلت معلم تنها شعاری بزک خورده است.

کل این داستان در تارو پود بیشتر معلمان رسوخ کرد. کیفیت آموزشی که دیروز قربانی کمیت شده بود، کمیت نیز امروز لنگ اوضاع نامساعد زندگی معلمان گردید. از پویایی و بالندگی آموزش و به روز بودن آن، دیگر نه نامی ماند نه اثری. امروز باید نگران اوضاع وخیم آموزش در کشور بود. برقراری عدالت اجتماعی و تأمین رفاه نسبی همه افراد جامعه وظیفه حتمی دولت است و کسی منکر آن نیست. اما در حرارت آتش افروز مطالبات مادی خود، نباید اجازه دهیم که کیفیت آموزشی در اسارت بی کفایتی مدیران بسوزد.
آموزش و پرورش سرویس دهنده تمامی بخش های یک جامعه است. تضعیف عملکرد نظام آموزشی به آموزش عالی و دیگر سطوح جامعه یعنی بخش های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز آسیب می رساند. نگاه بنگاه داری بدان و یا کسب منافع بیشتر از بخش های گوناگون آن، به تضعیف روزافزون آموزش و پرورش منتهی می شود.
جامعه ما باید در برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی بکوشد و سطح رفاه نسبی شاغلان را تثبیت سازد، سرمایه نفت را به جای واردات کالاهای مشابه برای تولیدات داخلی معتبر هزینه کند. به جای پرداخت انواع مختلف بسته معیشتی و یارانه، در ترغیب افراد به کار و کوشش و تولید بیشتر تلاش نماید. تعادل و ثبات اقتصادی را با رعایت رابطه معکوس بین قیمت و تقاضا و رابطه مستقیم بین قیمت و عرضه، ایجاد نماید. ملتی که با وعده و وعید و یا با پول بادآورده گذران زندگی می نماید هرگز قادر نخواهد بود تا روی دو پای استقلال و عزت، بایستد.
در واقع آموزش و پرورش؛ پاشنه آشیل جامعه ما گردیده است و تمامی اقشار جامعه حق دارند در مورد آن نظرات خود را اِبراز دارند. بیشتر افراد جامعه با تعدّی به حریم بِکر معلمان و با ارزیابی سطحی از کفایت و لیاقت آنان، بر همین نقطه مشخص، جملات نیش دار و اهانت آمیز خود را نشانه می روند. در این میان تنها کسانی که قادر به بیان نظر نیستند خود معلمان هستند. البته آنان متعهدانه مسایل را طرح و تحلیل می کنند اما چون سخن آنان در بین گفته های ناپخته عموم مردم، به کار نظام آموزشی نمی آید و تشکیلاتی استوار همچون سازمان نظام معلمی متعهدانه ای وجود ندارد پس همه باد هواست و از گوشی وارد و از دیگری برون می رود. هر چند ماهیت انتصابات سازمان نظام معلمی نیز در هاله ای از ابهام قرار دارد و شفاف و قانونمند نیست و تعهدی وجود ندارد افرادی که به عنوان اعضا انتخاب می شوند به خط مشی سازمان وفادار بمانند. آنان باید افرادی قوی فکر و معلمانی مجرب باشند که احدی جرأت جسارت بدانها را نداشته باشد. در ضمن می باید اعضای فهیم و مبارز سازمان، مصونیت سیاسی داشته باشند چون که هر سخن معلم موجب تنویر افکار می گردد و ناخودآگاه با سیاست خط و ربط پیدا می کند. یعنی ما معلمان قادریم روزی در چنین فضایی، روشنگرانه و روشنفکرانه به فعالیت بپردازیم؟ یا امیدی به رهبری واحد در نظام آموزشی نیست و نیروهای انسانی موجود در آن در جزایری کوچک و از هم گسیخته، سردرگم و بدون هدف و انگیزه، در پی گذران عمر خود هستند. لشکری شکست خورده در بین تهاجم ناجوانمردانه کثیری که منتظر رأی نهایی نشسته اند. باید پرسید که چگونه ملتی هستیم که علیرغم افزایش قیمت، باز تقاضا برای کالاهای مختلف را داریم؟
اوضاع کلی آموزش و پرورش در این جامعه، عین ضرب المثل " آش شله قلمکار " گردیده است، که برای انجام امور نظم و ترتیبی وجود ندارد و آغاز و پایان هیچ چیز در آن معلوم نیست. به نوعی هرج و مرج و ریخت و پاش در آموزش و پرورش موج می زند.
می گویند ناصرالدین شاه قاجار، نذر داشت که سالی یک روز، آن هم در فصل بهار به شهرستانک یا سرخه حصار، از نواحی خوش آب و هوای اطراف تهران برود . در این روز خاص به دستور او دوازده دیگ آش بار می گذاشتند. مواد این آش، شامل چهارده رأس گوسفند و مقدار زیادی حبوبات، انواع سبزی و ادویه های مختلف بود. هنگام پختن این آش، نزدیکان شاه به اتفاق اهل خانواده خود، تلاش بسیاری می کردند که در تهیه مقدمات این آش نذری، از دیگران جلو بزنند و نهایت خدمت و ارادت خود را به این وسیله به شاه نشان دهند. مخارج و تدارکات تهیه آش و ریخت و پاش های مالی و جشن و سرور پخت این آش، معروف بوده است. اما مراسم پختن این آش، آنقدر شلوغ و بی نظم بوده که بعدها به دلیل بی نظمی و شلختگی، معروف به ضرب المثل " آش شله قلمکار " گردیده است.
به دنبال ایجاد و احیای ارزش ها باشیم تا ارزشمند گردیم. ما نباید خود را اسیر و بازیچه تفکرات معدودی که از هر لحاظ از ما ناتوان ترند، گردانیم. تغییر دهندگان اثر گذار در جهان کسانی هستند که بر خلاف جریان آب شنا میکنند. نباید منتظر نشست تا معجزه ای صورت گیرد. معجزه اصلی در دستان معلمان نهاده شده است، خودمان باید بدان قدر نهیم تا دیگران نیز گرانبها بودن آن را باور داشته باشند. هر روز که بهترین روش تدریس را با عشق به کودکان این مرز و بوم، آموزش دادیم و عشق و لذت و ذوق آموختن را در آنان ایجاد کردیم، روزی فرخنده برای معلم خواهد بود.
خجسته باد چنین مهر و چنین روزی.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

کیفیت زندگیِ کاری، مفهومی است که این روزها در زندگی معلمان بیمعنی است! معلمی که این روزها کامش از همهجا تلخ است.
حدود دو هفته پیش بود، شخصی را دیدم؛ پس از کمی گفت و گو، گفت چهکارهای؟ گفتم: معلم؛ گفت: خب... و مکث کرد و انگار منتظر بود چیزی بگویم! منظورش را نفهمیدم؛ خودش گفت: خب ! برای تامین معاش زندگیات چه کاری داری؟ حرفش بهنظر گریه دارد، نه؟! اما واقعیت داشت! این بود که خرواری جمله به ذهنم آوار شد؛ مگر پزشک برای تامین معاش زندگیاش چه کار دیگری دارد؟ یا حتی پرستار! چرا از رئیس یک بانک هیچوقت نمیپرسند شغل دیگرت چیست؟ ولی مدیر مدرسهای که فقط مدیر مدرسه است، یا معلمی که فقط معلم، باید مورد سوال قرار گیرد گه برای تامین معاش زندگیات چهکارهای؟ چرا معلم جز معلم بودن باید کار دیگری بلد باشد؟ چرا اینقدر معلم را شکستیم؟ آفرین واقعا آفرین؛ خوب ذهنتان را میخوانم! میگویید برو بچه، عمدی در کار است! من هم میگویم بچه هم که باشی میفهمی که آموزش قوی، معلم قوی و مدرسهی پویا، آگاهی میآفریند. کسی که آگاه باشد سکوت نمیکند! نمیشود از او سوءِ استفاده کرد. و این خیلی هم خوب نیست! نه؟ خوب فکرتان را خواندم؟
یک تانک الکل دادهاند به خدمتگزاری و به هوای آن که او با دقت« اتاق تمیزهایِ» ساختِ ترانزیستور! مکان را تمیز میکند معلم و دانشآموز را به وادی مرگ میفرستند؛ اصلا هم حواسشان نیست اغلب کارکنان دیگری که به سر کار میروند میزی جلوی در اتاق گذاشته تا کسی وارد نشود و از همان پشتِ در کارشان انجام میشود؛ یا با مانعی دیگر بهعلاوهی پلاستیک حائل ایجاد میکنند! اما معلم مگر میتواند؟ آنهم در کارگاه که باید دائم رفع اشکال کند؛ اصلا فرض کنید درس ریاضی، باز هم تفاوتی ندارد مگر میشود دانشآموز را به بند کرد که جلو نیاید؟

در همان اوان که حقوق اکثر کارکنان دولت در سکوت ویژهی خبری افزایش قابل قبولی یافت؛ آموزش و پرورش محترم با عناوین رتبهبندی و صد مثل از این قیبل، کلاهی بر سر معلمان گذاشت که ببین و نگو! آن موقع در بوق و کرنا برای افزایش دروغین! و امروز در سکوت کامل برای حذف راستینِ معلم تمام وقت و احتمالا حق مرزی و شرایط سختی که انگار در احکام برخی معلمان وجود داشته! احتمالا با این کمشدنها، حداقل 20 درصدی کم میشود، حالا ۲۵ درصد هم اضافه میکنند. واقعا علت این افزایشِ حقوق نجومی چیست؟
در کشوری که اقتصاد هجدهم دنیاست و تورم صفر است، معلم دغدغهی معیشت ندارد! یک بیست درصد دیگر هم کم بفرمایید. طنز تلخ دیگر این است که وقتی میگوییم یک نو معلم دو میلیون و ششصد تومان حقوق میگیرد! هیچکس باورش نمیشود؛ حتی یک درصد هم فکر نمیکنند واقعیست؛ میگویند چرند نگو، این تصویر، این حکم، جعلی است. حتی فکر نکنم خود وزیر هم بداند!
همیشه با خود میگفتم چه شیرین است در آینده صاحب شغلی باشی که دلبستگیِ شغلیات آنقدر بالاست که فرسودگی احساس نمیکنی. هفت قرآن به میان قبل از آنکه معلم شوم عاشق معلمی بودم؛ فکر میکردم همین رابطهی دلبستگی و فرسودگی برایم ایجاد خواهد شد؛ اما کاخ رویا، کوخ که چهعرض کنم! گور آرزو شد؛ هر چند بهنظر باید چشمها را شست و جور دیگری دید؛ بیایید زاویهی دید را کمی تغییر دهیم؛ چون دین حاکم اسلام است و این آیین مبارک التزام ویژهای به عدم وابستگی به مقام و مال دنیوی دارد؛ اگر خوب دقت کنیم این بزرگواران کارشان را بد انجام ندادهاند؛ ببینید شما سی سال پشت سر هم سیگار هم که بفروشید برایتان سخت است بعد از این مدت مدید دل بکَنید؛ حالا شما خودتان ببنید روسای آموزش و پرورش چه درست و متین رهنمودهای اسلام را انجام دادهاند، که معلم برای بازنشستهشدنش اعتراض میکند! تصویر معلمان دانشسراییِ معترض، که آقا خواهشا ولمان کنید! برویم که هنوز از ذهنمان پاک نشده، هان؟! هر چند هنوز هم انگار نمیدانند پابندند یا رها میشوند.

با یک نگاه کوتاه به کشورهای تراز اول میتوان دید چرا کارآمدی آموزش و پرورش در ایران اینقدر مزخرف و بیمصرف شده! یکی از مهمترین پارامترها تامین فرصت رشد و امنیت مداوم است؛ چه جملهی خندهدار و مضحکی است در کشورهای جهان سوم مثل ایران، نه؟ کدام معلم احساس امنیت مداوم میکند؟ البته از حق نگذریم اینروزها باید گفت کدام ایرانی احساس آرامش و امنیت روانی دارد؟ البته در اینجا خیلی مفهومی نمیشود به قضایا نگاه کرد! همینکه همیشه در مجلس نیرو برای تشکیل کمیسیون آموزش کم میآید، دیگر خودتان پایان داستان را بخوانید!
خب از حق هم نگذریم جایی که وزارت نفت باشد و معدن و صنعت و راه و ... آموزش میخواهی چهکار؟! آنجا کافیست بزنی پانصد میلیون پاداش به مدیر عاملِ.... و خودت پولش را برداری و خلاص؛ اما در آموزش و پرورش کار سختی ست. هرچند خواستن توانستن است! برای مثال باید ساعتها اضافهکار دروغین برای معلمان تعریف کنی، در موارد بسیاری هم خودشان بیخبر باشند، بعد شاید بتوانی پولی به جیب بزنی! یا مثلا از ناآگاهی عدهای سو استفاده کنی؛ برای مدرسهای که نیاز به انباردار است، یک شخص موهومی تعریف کنی! تا بتوانی اسکناسی در جیب کنی؛ اما این انباردار کجاست؟ الله اعلم! شاید راههای سادهتری هم وجود دارد؛ اما معلمی که ده دقیقه تاخیر در کلاس، به زعم خودش گناه و جرمی نابخشودنی است! آنقدرها زیرک نیست که راه محیرالعقولی به ذهنش برسد.

حال تو بیا برای این جماعت بگو: «معلم انسانی است که شهروند اتوپیای آینده را میسازد» بگو:« معلم مهم است چرا که رهبران فردا، همین دانشآموزان امروزند!» یا بگو: «معلم مهم است چرا که اگرچه نفت استخراج نمیکند! اما میتواند مولد تفکری باشد که هیچ تحریمی بر آن سازگار نیست» همیشه با خود میگفتم چه شیرین است در آینده صاحب شغلی باشی که دلبستگیِ شغلیات آنقدر بالاست که فرسودگی احساس نمیکنی.
اصلا تو بیا قولی از آنوری ها بگو:« Teachers truly are the backbone of society»پاسخ میشنوی پیکره و ستون فقرات جامعه کیلویی چند؟ و این ماجرا حدیث مفصلی ست.
خلاصه کنم! که در شهر بینماز بیش از این اذان گفت خطاست؛ همان یاسین در گوش حیوانِ خوش صدا خواندن است. خلاصه نمیارزد! راست میگویید من هم بودم سمت آموزش نمیرفتم! همین است که امروز ما از خانلری رسیدیم به این افراد!
همین نیمجملهی آخر را چند بار بخوانید، خودتان به عمق فاجعه پی میبرید!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

بعد از نقد عملکرد جمعی از اعضای هیئتعلمی و کارشناسان پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و پرسش از " استقلال " این پژوهشگاه ( این جا ) که البته با سکوت این سازمان رو به رو شد ؛ این رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ، علی محبی را به عنوان قائم مقام آن سازمان منصوب کرد . ( این جا )
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت :
« به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، دکتر حسن ملکی معاون وزیر و رئیس سازمان پژوهش در ابلاغی ضمن تشکر از تلاش های مفید دکتر علی محبی در زمان تصدی معاونت طراحی و تولید بسته های تربیت و یادگیری و به منظور پیگیری جدی و ایجاد هماهنگی عمیق تر و موثرتر در تدوین پروژه های تحولی و بنا به ضرورت کارهای پژوهشی عمیق در سازمان، وی را به عنوان" قائم مقام رئیس سازمان" منصوب کرد.

دکتر ملکی در ابلاغ دکتر علی محبی بر هفت مورد شامل؛ پیگیری و نظارت بر شورای پژوهشی سازمان؛ مدیریت مستقیم رمزینه های سریع پاسخ در کتاب های درسی تا انجام کامل آنها؛ تنظیم امور بیرونی اقدامات تحولی سازمان از جمله با شورای عالی آموزش و پرورش؛ نظارت دقیق بر رعایت ضوابط و فرایندهای مصوب در چاپ سپاری کتاب های درسی و کسب اطمینان از صحت آن؛ پیگیری تدوین الگوی چند تالیفی و تنوع بسته های تربیت و یادگیری؛ پیگیری و نظارت بر تولید محتواهای الکترونیکی تعاملی؛ سایر مواردی که عنداللزوم از سوی اینجانب ارجاع می شود؛ تاکید کرده است. »
سازمان اداری و استخدامی کشور 19 بهمن 1396 اعلام کرد: ( این جا )
« تمامی دستگاههایی که بخشنامه دولت به آنها ابلاغ شده، فاقد پست سازمانی «قائممقام» هستند و با اصلاح عناوین این پستها استفاده از این عناوین و پستهای سازمانی وجاهت قانونی نخواهد داشت.
به گزارش خبرگزاری فارس، سازمان اداری و استخدامی کشور در واکنش به گزارش فارس با عنوان «فهرست 14 وزارتخانهای که برخلاف قانون همچنان قائممقام دارند» توضیحاتی را ارائه کرد که بدین شرح است.
1- سازمان اداری و استخدامی کشور با تمام وزارتخانهها و سازمانهای دولتی در خصوص حذف پست سازمانی قائممقام به صورت جداگانه نامهنگاری داشته است. این نامهها برای وزارتخانهها به امضای معاون محترم رئیسجمهور و رئیس سازمان اداری و استخدامی کشور و برای سازمانهای دولتی با امضای معاون محترم نوسازی اداری این سازمان ارسال شده است.
2- برخی از دستگاهها و شرکتهای دولتی -مانند وزارت امور خارجه و بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران- در قانون با اساسنامه قانونی آنها پست سازمانی قائممقام پیشبینی شده است که این بخشنامه شامل حال آنها نمیشود.
3- بنابراین تمامی دستگاههایی که این موضوعات به آنها ابلاغ شده، بعد از ابلاغ فاقد پست سازمانی «قائممقام» میباشند و با اصلاح عناوین این پستها استفاده از این عناوین و پستهای سازمانی وجاهت قانونی نخواهد داشت.
4- دستگاههای دولتی که این موضوع به آنها ابلاغ شده لازم است در جهت اصلاح ساختار سازمانی خود اقدام و پیشنهاد تغییر عنوان پستهای مربوطه را به این سازمان ارائه کنند که بعضی از آنها طی مکاتباتی با این سازمان نقطهنظرات پیشنهادی خود را در این مورد اعلام و نسبت به اصلاح عناوین اقدام نمودهاند و رایزنی با بقیه دستگاهها در جهت نهایی کردن این تغییرات در حال انجام است. »

همچنین صفدری معاون سازمان اداری استخدامی در نامهای که جنبه عمومی و فراگیر برای همه وزارتخانهها و دستگاههای دولتی دارد خطاب به تقوی نژاد رئیس کل سازمان امور مالیاتی آورده بود : نظر به اینکه به موجب بندهای ج و د ماده 29 قانون مدیریت خدمات کشوری سازماندهی وزارتخانهها و مؤسسات دولتی با احتساب بالاترین مقام اجرایی دستگاه حداکثر در 4 سطح پیشبینی شده است که سطح دوم آن معاون وزیر یا معاون رئیس سازمان میباشد و پیشبینی سطح دیگری به عنوان (قائممقام) در وزارتخانهها و مؤسسات دولتی منطبق با قانون نبوده و مغایر با اصل تناسب مسئولیت و اختیار میباشد و با توجه به تأکید رئیس محترم جمهور در خصوص حذف پستهای سازمانی با عنوان قائممقام در ساختار دستگاههای اجرایی اعلام میدارد.
پست سازمانی شماره 7 تحت عنوان قائممقام هماهنگی در امور مالیاتی از مجموعه ساختار تفصیلی آن سازمان حذف میگردد بدیهی است ادامه اشتغال افراد در پست سازمانی قائممقام و همچنین صدور احکام انتصاب با این عنوان به کارکنان آن سازمان و نیز پرداخت هرگونه وجهی بابت اشتغال در پست یا با عنوان مذکور از تاریخ وصول این نامه فاقد اعتبار میباشد. »
جالب است بدانیم حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی ذوعلم رئیس پیشین سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی هم در حکمی حسن ملکی را به عنوان قائم مقام خود در این سازمان منصوب کرد . ( این جا )
در حکم ذوعلم خطاب به ملکی چنین آمده بود :
« به منظور پیگیری جدی و ایجاد هماهنگی عمیق تر و موثرتر در تدوین کلان پروژه های تحولی و بنا به ضرورت استقرار کامل بازآرایی تشکیلاتی در معاونت طراحی و تولید بسته های یادگیری و ضمن تشکر از تلاش های مفید شما در مدت تصدی آن معاونت، بر حسب این ابلاغ جناب عالی را که از دانش تخصصی و تعهد انقلابی برخوردارید، به عنوان " قائم مقام رئیس سازمان" منصوب می نمایم. »
پرسش « صدای معلم » آن است اگر به قول آقای ذوعلم ، آقای ملکی از دانش تخصصی برخوردار است آیا از قانون بی اطلاع است ؟

جایگاه قانون در این سازمان پژوهشی چگونه تعریف و تبیین می شود ؟
این گونه انتصاب ها چه مشکلی از سازمان پژوهش حل کرده است ؟
جهت یادآوری عرض می کنیم ؛ یکی از وظایف سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی " برقرار ساختن ارتباط دائم با معلمان و متخصصان امر آموزش و پرورش و نظر خواهی از آنان و فراهم ساختن موجبات مشارکت آنان در برنامه ریزی و برنامه نویسی و ارزشیابی آموزشی " است .
این سازمان مستند و شفاف توضیح دهد که در راستای وظایف ذاتی و اصلی خویش چه کرده است ؟ ( این جا )
« صدای معلم » در گزارش های بعدی به سایر بخش ها در ارتباط با وظایف این سازمان خواهد پرداخت .
پایان گزارش/

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ لاله خیزد روز وداع یاران
خبر کوتاه بود و جانگداز :
منفجر شدن یک خودروی بمب گذاری شده در کابل ، بیش از 50 نفر کشته و بیش از 100 مجروح به جا گذاشت .چند لحظه بعد ، دو " مین " کار گذاشته شده نیز ، بلافاصله منفجر می شوند . تا این لحظه تعداد کشته شدگان 83 نفر و مجروحین بیش از 100 نفر اعلام شده است . بیشتر کشته شدگان دانش آموزان دختر بودند.
کمتر روزی است که اخبار مربوط به عملیات بمب گذاری و کشته شدن مردم بی گناه افغانستان را نشنویم.
کشتن سه زن خبرنگار ، کشتن زنان وکیل ، خانه نشین شدن زنان شاغل در شبکه تلویزیونی انعکاس و.... حوادث تلخی است که پیوسته تکرار می شوند و البته در هیاهوی اخبار جهانی محو می شوند .
کشته شدن مردم افغانستان در کنار خودروهای بمب گذاری شده – اگر چه تکرار می شود - بسیار کمرنگ تر از خبر کشته شدن خاشقچی ، خبرنگار سعودی ، بازتاب دارد .

ظاهرا صدای بمب هایی که در افغانستان مردم بی دفاع را نشانه می گیرند ، شنیده نمی شود. صدای ضجه های مادرانی که اجساد فرزند خود را از زیر آوار های پس از بمباران ، جمع می کنند ، صدای گریه کودکانی که برای بازگشت پدر ، چشمشان به در خیره مانده است و صدای ناله دانش آموزانی که با کیف و کتاب ، یک لحظه روی هوا می روند ، شنیده نمی شود.
رسانه آزاد افغانستان ( نی ) اعلام کرده است در یک سال 11 خبرنگار افغانستانی کشته و 50 خبرنگار مجبور به ترک کشور شدند. عدم امنیت ، علت اصلی مهاجرت های گسترده جوانان افغانستان به کشورهای همسایه است .
اصلی ترین نیاز انسان ، نیاز به امنیت است . در کشوری که صدای بمباران و گلوله ، صدایی است که قطع نمی شود ، در جایی که مسیر مدرسه مین گذاری می شود و پیوسته سایه جنگ بر زندگی سایه افکنده است ، امنیت حاصل نمی شود . کودکان در چنین جامعه ای به آرامش نمی رسند و راه توسعه در این جامعه ، آرزوی ناکامی است که بر دل جوانان می ماند.
دانش آموزان کابل که خونشان سنگفرش خیابان را رنگین کرد، به جای زنگ مدرسه ، صدای بمب کلاسشان را تعطیل کرد و کتاب و دفترهایشان به ورق پاره هایی خون آلود مبدل گشت . دانش آموزانی که زنده مانده اند ، اگرچه یاد همکلاسی های خود را زنده نگه می دارند اما صحنه های دلخراش این فاجعه انسانی را هرگز فراموش نخواهند کرد.
در این سرزمین ، تلخ ترین خاطرات و تلخ ترین زندگی نامه ها نوشته خواهند شد . تاریخ این سرزمین ، سرگذشت ناتمام مردمی است که آرزوهایشان زیر باران جنگهای داخلی ، ناکام مانده است. تاریخ این سرزمین ها بوی بمب و باروت می دهد .

صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل ( یونیسف ) این حمله را وحشت انگیز خواند و از طرف های در گیر در افغانستان خواست که به حقوق بشر بین المللی و قوانین انسان دوستانه پای بند باشند. ظاهرا صدای یونیسف ضعیف تر از آن است که شنیده شود .
اعلام یک روز عزای عمومی در افغانستان ، حداقل کاری است که می تواند نشانه همدردی با خانواده های داغدار باشد.
برای کشته شدگان بی دفاع افغانستان ، به جز چند تسلیت و ابراز همدردی ، هیچ بازخوردی دیده نمی شود. نه اثری هنری خلق می شود و نه بیانیه ای صادر می شود. نه واکنش قاطعانه ای از نهادهای بین المللی دیده می شود.
کودکان افغانستان ، مثل تمام همسالان خود پر از آرزوهای کودکانه هستند . آنان صلح ، امنیت و جامعه ای بدون خشونت می خواهند . نشاط ، بازی و تحصیل را در یک محیط آرام آرزو دارند . آرزوهایشان اگر چه کوچک است اما تامین آنها سالهاست میسر نشده است .
صدای این کودکان ، رساترین صدایی است که به گوش جان می شنویم . صدایی که سیاستمداران نمی شنوند.


متفاوت ترین سال آموزشی جهان در حالی برای ما رو به اتمام است که ویروس کرونا تمام نظام های آموزشی دنیا را با چالش بزرگی روبه رو کرده است . در ایران شواهد و قرائن نشان می دهند که سیستم آموزشی بضاعت رویارویی با چنین چالش بزرگی را ندارد ، به عنوان مثال در مسیر اتمام سال تحصیلی اعلام می شود سه و نیم میلیون دانش آموز تبلت ندارند. به بیانی دیگر در طول سال تحصیلی این دانش آموزان به آموزش ،که جزء حقوق اولیه آنهاست دسترسی نداشته اند و تنها راهکار کارشناسی شده آموزش و پرورش که از زبان وزیر محترم ابلاغ شد این بود که : معلمان به منزل دانش آموزان بروند تا جبران مافات شود !
جدا از بحث کرونا که با این صحبت های وزیر به نظر می رسد سلامت دانش آموز ،اولیا و معلمان به هیچ وجه مطرح نیست ! مشخص نیست وزیر محترم مجوز ورود به منزل دانش آموزان را از کدام اولیا دریافت کرده است ؟ بودجه و هزینه حضور معلمان در منزل دانش آموزان را چگونه تامین می کند ؟ و ده ها سوال دیگر ! اما نگرانی بیشتر این است که ظاهرا جناب وزیر قصد دارد در این ایام پر از استرس کرونا و در عصر تحولات الکترونیکی ، اپلیکیشن ها ، آموزش بر بستر مجازی و غیره با شیوه امتحان حضوری گرفتن، رعشه ای بیشتر از اضطراب کرونا را بر تن دانش آموزان و خانواده بیندازد .
نظر به پیچیدگی آموزش و پرورش ؛ وجود بحران ها و چالش ها در این نظام امری طبیعی است ، ولی یکی ازمقیاس های توسعه در آموزش و پرورش ،آمادگی و نحوه روبه رو شدن با این بحران ها می باشد .
واقعیت این است قبل از کرونا نظام آموزشی ایران با چالش ها و مسائل متعددی روبه رو بود که این مشکلات در شرایط کرونا نمود واقعی پیدا کرد :

- مساله ای که به صورت ملموس و عینی نمود پیدا کرد نداشتن تجهیزات آموزشی و به تبع آن عدم دسترسی دانش آموزان به آموزش اصولی بود، چیزی که قبل از شرایط کرونایی هم، آموزش و پرورش با آن دست و پنجه نرم می کرد . براساس آمار رسمی 30 درصد مدارس نیاز به بازسازی فوری دارند (یعنی هر لحظه امکان ریزش یا فرو نشست ) ؛ اگر چه با غیر حضوری شدن آموزش ،(حداقل در این 30 درصد از مدارس) باید سپاسگزار کرونا باشیم که از آوار شدن مدارس بر سر دانش آموزانمان جلو گیری کرد اما این واقعیت را نباید نادیده بگیریم ره آورد مدارس فرسوده کمبود یا نبود امکانات و تجهیزات بود و اما امروز در ایام کرونا علاوه بر تجهیزات نداشته آموزشی درعصر فناوری ، جمع کثیری از دانش آموزان توانایی قدرت برقراری ارتباط مجازی با معلمانشان را به دلایل مختلف ندارند و باید اذعان کرد که حجم زیادی از دانش آموزان ما در شرایط کرونایی از آموزش محروم بودند و در عصر دیجیتال راههای ارتباطی معلم با دانش آموزان به طور کامل قطع بود.
این محرومیت ها نشان دهنده آن است که آموزش و پرورش قبل از کرونا هم جزء اولویت های هیچ کدام از دولت ها در طول سالیان متمادی نبوده تا در ایام کرونا جزء اولویت های این دولت باشد.

- ما قبل از کرونا نتوانستیم دست مافیای کنکور را از نظام آموزشی کوتاه کنیم . صندلی های دانشگاه های برتر به مدارس برند می رسد و مدارس برند متعلق به طبقه مرفه جامعه است و به نوعی نظریه معروف که مدرسه به باز تولید نابرابری و بی عدالتی کمک می کند را به اثبات رساندیم ؛ حال در شرایط کرونا دانش آموزان از آموزش های مدرسه محروم هستند، در حالی که دانش آموزان طبقه مرفه همچنان با کاسبان کنکور بده بستان های قبلی خود را حفظ کرده اند!
- گردش نیروی انسانی در نظام آموزشی ایران برمدار جناح های سیاسی می چرخد و دخالت سیاست در انتصاب مدیران باعث لبریز شدن بافت مدیریت از انتصابات سفارشی ،ضعیف و غیر تخصصی و به تبع آن اداره شدن این نظام به شکل قجری و گعده ای شده است ، داستان معمرین وزارتخانه و کسانی که با وجود بازنشستگی کنار نمی روند و میدان ندادن به جوان ها باعث شده است در عصر کرونا هم ، روند دیجیتالیزه شدن تمام ساحت های یادگیری را به رسمیت نشناسیم و با یک اپلیکیشن ناکارآمد که در شآن خانواده های ایرانی و دانش آموزان مستعد ایران نیست در میدان کرونا حاضر شویم . بی خبر از آنکه ، بسته بودن فکر مدیران ارشد و عدم کار آمدی آنها به دلیل انتصاب نادرست شان باعث شده با نرم افزار شاد ، بر طبل بی اعتباری نظام آموزشی بکوبیم !
شاهد این موضوع هم اینکه؛ مدارس اعلام کرده اند برای خالی نبودن عریضه و تیک خوردن حضور مدرسه به شاد مراجعه می کنند و برای آموزش اسکای روم و ده ها اپلیکیشن دیگر را ترجیح می دهند .

- روند جذب نیروی انسانی در نظام آموزشی ایران در سال های اخیر طوری رقم خورده که آموزش و پرورش به باتلاق نخبگان و بهشت بی سوادان تبدیل شده است، خصوصا بی سوادان پر مدعایی که تازه به مدرک های نیم بند رسیده اند و با تفکری مستبد سالارانه ، نامربوط با انسان و غیر همگرا با مفاهیم تعلیم و تربیت در ابعاد ملی و منطقه ای، نقش معلم را از الگو و راهبر تعلیم و تربیتی به یک نیروی خدماتی آموزشی مزد بگیر تغییر داده اند (خرید خدمت) و این خطرناک ترین پارادایم حادث در نظام تعلیم و تربیتی ایران از بدو دوره باستان تا کنون می باشد.
حال در شرایط کرونا چگونه می توان از نیرویی که خود را نیروی خدماتی آموزشی یا خرید خدمت می داند انتظار ایفای نقش معلمی را داشت ؟ بی شک خطر عدم تربیت درست نیرو برای خدمت در نظام تعلیم و تربیت بالاتر از بحران های ناپایداری توسعه و بحران محیط زیست می باشد . اگر نیرو و اراده ای حتی بعد از کرونا این مدرک به دستان نیم بند را مهار نکند، کاری که این بی خردان با نظام تعلیم و تربیت این مملکت می کنند از هزاران اشتباه محیط زیستی و غیره بدتر است، چرا که کلنگ به دستان ناپایداری و تکنوکرات های متوهم که خنجر به محیط زیست زدند، محصول تربیت نظام آموزش و پرورش خدماتی می باشند !
- بر اساس سند تحول بنیادین ،چشم اندازی که برای تعلیم و تربیت ترسیم شده است بیان می کند :
نظام تعلیم و تربیت رسمی در ایران ، تعلیم و تربیتی است مبتنی بر تربیت شهروند با فهم و توسعه پایدار، شهروند مسئول، شهروند با تفکر انتقادی و مطالبه گر دارای هویت ملی و.... اما در عمل نظام یاددهی - یادگیری در تعلیم و تربیت ، قبل از کرونا نظامی بر پایه یادگیری معنی دار نبوده تا به فهم و توسعه پایدار بینجامد و به دلیل روی آوردن دانش آموزان به دنیای مجازی بدون داشتن سواد رسانه ای ، بحران هویت به واسطه توسعه فن آوری های نوین به شدت نسل آینده را تهدید می کند و با نگاهی اجمالی به سطح جامعه ، درماندگی و آشفتگی افراد ، تورم افسار گسیخته اقتصاد ، حاکمیت قوه قهریه و غیره نشان می دهند نه محتوای آموزشی و نه سایر فعالیت های اجرایی هیچ سنخیتی با چشم انداز ترسیم شده در سند تحول ندارد و حتی سند برای مجازی و غیر حضوری بودن آموزش برنامه ای را پیش بینی نکرده است .

حال در شرایطی که نظام آموزشی ما قبل از کرونا نتوانست شهروندی مطالبه گر با فهم و توسعه پایدار را تربیت کند در ایام کرونا انتظار تربیت چنین شهروندانی ناروا به نظر می رسد .
- تراژدی سال تحصیلی آنجا رقم می خورد که اعلام می شود آزمون های پایه نهم به دلیل بحث انتخاب رشته و هدایت تحصیلی و پایه دوازدهم به دلیل نهایی بودن و تاثیر در کنکور باید به صورت حضوری برگزار شوند و این در حالی است قبل کرونا بارها عنوان شد که هدایت تحصیلی دانش آموزان باید متناسب با استعدادهای آنان و هوش های چند گانه گاردنر از پایه چهارم ابتدایی شروع و در دوره ی اول متوسطه بدون آزمون و برابر مستندات دوره ی ابتدایی دانش آموزان به رشته تحصیلی خود هدایت شوند حتی برنامه شهاب (شناسایی و هدایت استعدادهای برتر ) بر همین مبنا اجرا شد اما زهی خیال باطل ! که نظام آموزشی ما هرگز نتوانست چنین برنامه ایی را درست اجرا کند تا امروز در شرایطی که روزانه صدها نفر در کشور جان خود را بر اثر کرونا از دست می دهند ناچار نباشد دانش آموزان را به سالن های مرگ جهت برگزاری حضوری آزمون ها بکشاند یا اگر توانسته بودیم دست مافیای کنکور را از نظام آموزشی کوتاه کنیم امروز در حالیک ه آموزش نیم بند غیر حضوری داده ایم ، درخواست غیر معقول آزمون حضوری را از دانش آموزان نداشتیم ؛ بنابراین بعید نیست با امکانات کم مدارس (فضای نامناسب ، کمبود تجهیزات ،نبود ملزومات بهداشتی و..) و اجباری که در برگزاری حضوری آزمون های پایه نهم و دوازدهم وجود دارد کرونا نه تنها برای دانش آموزان بلکه برای اولیا و متناسب با آن جامعه را برای پیک چندم با تراژدی مرگ مواجه سازد . روند جذب نیروی انسانی در نظام آموزشی ایران در سال های اخیر طوری رقم خورده که آموزش و پرورش به باتلاق نخبگان و بهشت بی سوادان تبدیل شده است .
نهایتا اینکه از تعلیم و تربیت انسان مدار با همه دارایی های هویتی؛ معلمی تربیت می شود که برای تربیت جامعه ی فردا تلاش می کند ، دل می سوزاند و تمام داشته هایش را به پای نسل آینده می ریزد .
پزشکی تربیت می شود که برای مملکتش می ماند با کمترین امکانات به نبرد رودرو با کرونا می رود و مجاهده می کند، مهندسِ آن، نظام انسان مداری و محیط زیست مداری و آینده مداری را درک می کند...
اما صد افسوس که امروز خودِ نظام تعلیم و تربیت ما را نه گلنگ به دستان ناپایدار بلکه کسانی در دست گرفته اندکه با چرخ های سنگین جهالت مشغول ویران کردنش می باشند و اما اینکه از این نظام آموزشی ،نیروهای متخصص و متعهد برای جامعه باز تولید می شود یا نه ، پرسشی است که جواب آن بر همگان روشن است .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید