کیفیت زندگیِ کاری، مفهومی است که این روزها در زندگی معلمان بیمعنی است! معلمی که این روزها کامش از همهجا تلخ است.
حدود دو هفته پیش بود، شخصی را دیدم؛ پس از کمی گفت و گو، گفت چهکارهای؟ گفتم: معلم؛ گفت: خب... و مکث کرد و انگار منتظر بود چیزی بگویم! منظورش را نفهمیدم؛ خودش گفت: خب ! برای تامین معاش زندگیات چه کاری داری؟ حرفش بهنظر گریه دارد، نه؟! اما واقعیت داشت! این بود که خرواری جمله به ذهنم آوار شد؛ مگر پزشک برای تامین معاش زندگیاش چه کار دیگری دارد؟ یا حتی پرستار! چرا از رئیس یک بانک هیچوقت نمیپرسند شغل دیگرت چیست؟ ولی مدیر مدرسهای که فقط مدیر مدرسه است، یا معلمی که فقط معلم، باید مورد سوال قرار گیرد گه برای تامین معاش زندگیات چهکارهای؟ چرا معلم جز معلم بودن باید کار دیگری بلد باشد؟ چرا اینقدر معلم را شکستیم؟ آفرین واقعا آفرین؛ خوب ذهنتان را میخوانم! میگویید برو بچه، عمدی در کار است! من هم میگویم بچه هم که باشی میفهمی که آموزش قوی، معلم قوی و مدرسهی پویا، آگاهی میآفریند. کسی که آگاه باشد سکوت نمیکند! نمیشود از او سوءِ استفاده کرد. و این خیلی هم خوب نیست! نه؟ خوب فکرتان را خواندم؟
یک تانک الکل دادهاند به خدمتگزاری و به هوای آن که او با دقت« اتاق تمیزهایِ» ساختِ ترانزیستور! مکان را تمیز میکند معلم و دانشآموز را به وادی مرگ میفرستند؛ اصلا هم حواسشان نیست اغلب کارکنان دیگری که به سر کار میروند میزی جلوی در اتاق گذاشته تا کسی وارد نشود و از همان پشتِ در کارشان انجام میشود؛ یا با مانعی دیگر بهعلاوهی پلاستیک حائل ایجاد میکنند! اما معلم مگر میتواند؟ آنهم در کارگاه که باید دائم رفع اشکال کند؛ اصلا فرض کنید درس ریاضی، باز هم تفاوتی ندارد مگر میشود دانشآموز را به بند کرد که جلو نیاید؟
در همان اوان که حقوق اکثر کارکنان دولت در سکوت ویژهی خبری افزایش قابل قبولی یافت؛ آموزش و پرورش محترم با عناوین رتبهبندی و صد مثل از این قیبل، کلاهی بر سر معلمان گذاشت که ببین و نگو! آن موقع در بوق و کرنا برای افزایش دروغین! و امروز در سکوت کامل برای حذف راستینِ معلم تمام وقت و احتمالا حق مرزی و شرایط سختی که انگار در احکام برخی معلمان وجود داشته! احتمالا با این کمشدنها، حداقل 20 درصدی کم میشود، حالا ۲۵ درصد هم اضافه میکنند. واقعا علت این افزایشِ حقوق نجومی چیست؟
در کشوری که اقتصاد هجدهم دنیاست و تورم صفر است، معلم دغدغهی معیشت ندارد! یک بیست درصد دیگر هم کم بفرمایید. طنز تلخ دیگر این است که وقتی میگوییم یک نو معلم دو میلیون و ششصد تومان حقوق میگیرد! هیچکس باورش نمیشود؛ حتی یک درصد هم فکر نمیکنند واقعیست؛ میگویند چرند نگو، این تصویر، این حکم، جعلی است. حتی فکر نکنم خود وزیر هم بداند!
همیشه با خود میگفتم چه شیرین است در آینده صاحب شغلی باشی که دلبستگیِ شغلیات آنقدر بالاست که فرسودگی احساس نمیکنی. هفت قرآن به میان قبل از آنکه معلم شوم عاشق معلمی بودم؛ فکر میکردم همین رابطهی دلبستگی و فرسودگی برایم ایجاد خواهد شد؛ اما کاخ رویا، کوخ که چهعرض کنم! گور آرزو شد؛ هر چند بهنظر باید چشمها را شست و جور دیگری دید؛ بیایید زاویهی دید را کمی تغییر دهیم؛ چون دین حاکم اسلام است و این آیین مبارک التزام ویژهای به عدم وابستگی به مقام و مال دنیوی دارد؛ اگر خوب دقت کنیم این بزرگواران کارشان را بد انجام ندادهاند؛ ببینید شما سی سال پشت سر هم سیگار هم که بفروشید برایتان سخت است بعد از این مدت مدید دل بکَنید؛ حالا شما خودتان ببنید روسای آموزش و پرورش چه درست و متین رهنمودهای اسلام را انجام دادهاند، که معلم برای بازنشستهشدنش اعتراض میکند! تصویر معلمان دانشسراییِ معترض، که آقا خواهشا ولمان کنید! برویم که هنوز از ذهنمان پاک نشده، هان؟! هر چند هنوز هم انگار نمیدانند پابندند یا رها میشوند.
با یک نگاه کوتاه به کشورهای تراز اول میتوان دید چرا کارآمدی آموزش و پرورش در ایران اینقدر مزخرف و بیمصرف شده! یکی از مهمترین پارامترها تامین فرصت رشد و امنیت مداوم است؛ چه جملهی خندهدار و مضحکی است در کشورهای جهان سوم مثل ایران، نه؟ کدام معلم احساس امنیت مداوم میکند؟ البته از حق نگذریم اینروزها باید گفت کدام ایرانی احساس آرامش و امنیت روانی دارد؟ البته در اینجا خیلی مفهومی نمیشود به قضایا نگاه کرد! همینکه همیشه در مجلس نیرو برای تشکیل کمیسیون آموزش کم میآید، دیگر خودتان پایان داستان را بخوانید!
خب از حق هم نگذریم جایی که وزارت نفت باشد و معدن و صنعت و راه و ... آموزش میخواهی چهکار؟! آنجا کافیست بزنی پانصد میلیون پاداش به مدیر عاملِ.... و خودت پولش را برداری و خلاص؛ اما در آموزش و پرورش کار سختی ست. هرچند خواستن توانستن است! برای مثال باید ساعتها اضافهکار دروغین برای معلمان تعریف کنی، در موارد بسیاری هم خودشان بیخبر باشند، بعد شاید بتوانی پولی به جیب بزنی! یا مثلا از ناآگاهی عدهای سو استفاده کنی؛ برای مدرسهای که نیاز به انباردار است، یک شخص موهومی تعریف کنی! تا بتوانی اسکناسی در جیب کنی؛ اما این انباردار کجاست؟ الله اعلم! شاید راههای سادهتری هم وجود دارد؛ اما معلمی که ده دقیقه تاخیر در کلاس، به زعم خودش گناه و جرمی نابخشودنی است! آنقدرها زیرک نیست که راه محیرالعقولی به ذهنش برسد.
حال تو بیا برای این جماعت بگو: «معلم انسانی است که شهروند اتوپیای آینده را میسازد» بگو:« معلم مهم است چرا که رهبران فردا، همین دانشآموزان امروزند!» یا بگو: «معلم مهم است چرا که اگرچه نفت استخراج نمیکند! اما میتواند مولد تفکری باشد که هیچ تحریمی بر آن سازگار نیست» همیشه با خود میگفتم چه شیرین است در آینده صاحب شغلی باشی که دلبستگیِ شغلیات آنقدر بالاست که فرسودگی احساس نمیکنی.
اصلا تو بیا قولی از آنوری ها بگو:« Teachers truly are the backbone of society»پاسخ میشنوی پیکره و ستون فقرات جامعه کیلویی چند؟ و این ماجرا حدیث مفصلی ست.
خلاصه کنم! که در شهر بینماز بیش از این اذان گفت خطاست؛ همان یاسین در گوش حیوانِ خوش صدا خواندن است. خلاصه نمیارزد! راست میگویید من هم بودم سمت آموزش نمیرفتم! همین است که امروز ما از خانلری رسیدیم به این افراد!
همین نیمجملهی آخر را چند بار بخوانید، خودتان به عمق فاجعه پی میبرید!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
و آنکس که خلاقیت دارد ولی وجدان ندارد، دنیای خود را به قیمت خراب کردن دنیای دیگران نیز می طلبد
و آنکس که خلاقیت و وجدان و حس مسئولیت پذیری دارد گاه قوانین و عرف قدرش را نمی داند
چه زشت است راحت طلبی !
امیدوارم با اتحاد معلم ها که اگر بگذارند اتفاقات خوبی بیفتد
حکومت این چنین در اصل معلم استخدام نمیکند بلکه طوطی و ربات می خواهد که اوامرش را انجام دهد و کاری نکند
امیدوارم گروه هایی مانند فرهنگیان 100 و دهقان و کمیجانی و تمام معلم نما ها برچیده شوند تا روز خوش ببینیم